|
|
|||
اتهام هاي دولت باكو علیه ستارخان، شهریار و شیخ محمد خیابانی شماره : 138742284145tn 20 تیر 1387 ساعت 00:04 دولت باكو، سردار ملي و شيخمحمدخياباني و استاد شهريار را به عنوان تجزيه طلب و نژادگرا و پان آذريست معرفي ميكند... تبریزنیوز:سرویس
سیاسی:ماهنامه "طرح نو"- چاپ تبریز :ستارخان كه به سبب
مقاومت ها و دلاوري هاي خود در پاسداري از نهضت مشروطيت
ملت ايران به «سردار ملي» ملقب شد و ملت ايران او را با
لقب سردار ملي ميشناسد، شخصيتي ملي در تاريخ ايران
است. درآمدن به كسوت « شخصيت
ملي» چيزي نيست كه كسي بتواند با شگردها و بازيگري ها خود
را بدين جايگاه برساند. اگر كسي هم در برههاي با تبليغات
و زد و بند با مقامات و رسانهها و غيره، شهرتي براي خود
دست و پا كند، تاريخ و روزگار با انصافتر از آن است كه
بدين فريبها و زد و بندها تن درهد. ديدهايم افرادي را كه
به مردمي بودن و دفاع از حقيقت و راستي و درستي تظاهر
ميكردند، اما پس از مدتي كوتاه پرده از چهره واقعيشان
فرو افتاده و از چشم زمين و زمان افتادهاند... اگر ستارخان ـ كه فردي
عادي و دشتبان بود ـ «سردار ملي» شد، اين شايستگي را
داشت. او هرگز به دنبال «سردار ملي شدن» نبود. مردي بود
ساده، با خلوص نيت، مذهبي، صادق و بيزار از رياورزي و
سياستبازي. مهم اين كه كسي او را به رهبري مجاهدين
مشروطيتخواه تبريز منصوب نكرد. او از دل وقايع و اتفاقات
سر برآورد. تفنگ به دست گرفت و مردانه از مردم دفاع كرد.
او هرگز به دنبال مقام و منصبي نبود. چرا كه اصولاً اهل
نظام اداري نبود و فاقد خصوصيات رياستگري بود. حتي سواد
كافي نداشت. اما بينش و بصيرت داشت و در مسير مجاهدت اهل
سازش و معاملهگري نبود. هنگامي كه مخالفان مشروطه در
تبريز « باقرخان » را راضي كردند و باقرخان به برافراشتن
پرچم های سفيد رضايت داد، ستارخان بدين كار تن درنداد.
سركنسول روسيه تبريز به خانهاش رفت و پرچم روسيه را به او
داد كه بر بام خانهاش برافرازد و در امان باشد. اما
ستارخان با همان صداقت و صفا گفت: « جناب كنسول! من
ميخواهم هفت كشور زير پرچم اباالفضل العباس (ع) و بيرق
ايران باشد.» و ننگ رفتن به زير پرچم روس منحوس را
نپذيرفت... با همان صداقت يك مرد
مذهبي واقعي گفت: « من به فتواي آقايان علماي نجف تفنگ در
دست گرفتهام و هروقت آنها بگويند، تفنگ را بر زمين خواهم
گذاشت» رفتار و گفتار ستارخان
همه حاكي از آن است كه او براي حركت خود پشتوانه اعتقادي و
ايماني داشت... همة آنچه كه گفته شد.
هرگز به معناي اين نيست كه بگويم ستارخان و مجاهدين مشروطه
خواه، را عيبي و نقصي در كار نبود... ستارخان با همة
فضايل و كاستيها، « سردارملي» ايرانيان است. شخصيتهاي ملي از جمله
سردارملي، از سرمايههاي ارزشمند و معنوي و سياسي ملت
ايران است. اگر به صورت عميق نگاه كنيم، درمييابيم كه طي
ده ها سال گذشته، دشمنان و استعمارگران تنها به غارت منابع
اقتصادي ايراني ها قناعت نكردهاند، آن ها براي يغماي
شخصيتهاي ملي و ثروت هاي معنوي ما نيز
كوششها كردهاند. آن ها كه نميتوانند شخصيتهاي ملي و از
جمله ستارخان را از تاريخ و ذهن و ضمير ملت ايران بزدايند،
دست به تحريف اين شخصيتها زدهاند تا از شخصيتهاي ملي
ايرانيان عليه ايران و ايرانيان سوء استفاده كنند. جالب است بدانيد كه از
دوره استالين كه تاريخي جديد و هماهنگ با اهداف نظام
كمونيستي براي جمهوريشوروي سابق و از جمله ايالتهاي
قفقازي ايران نوشتند، ستارخان را به عنوان «يك تجزيهطلب
» براي آذري هاي قفقاز معرفي كردند! امروز هم در كتاب هاي
درسي رژيم باكو، بزرگاني مانند ستارخان و شيخ محمدخياباني
به عنوان افرادي تجزيهطلب معرفي ميشوند كه قصد داشتند
آذربايجان را از ايران جدا كنند!!؟ آن ها حتي استاد شهريار
را نيز به عنوان يك پان آذريست و تجزيهطلب معرفي
ميكنند... اقدامات رژيم باكو براي
تحريف شخصيتهاي ملي ايران، نشان ميدهد كه چگونه برخي
رژيم هاي سياسي تاريخ را به آساني جعل و تحريف ميكنند و
شخصيتهاي ملي را براي نيل به مطامع ننگين خود قرباني
ميكنند. اما آيا ابرهاي سياه ميتواند چهرة خورشيد را
براي هميشه از چشم مردم پنهان كند؟ دولت باكو، سردار ملي و
شيخ محمدخياباني و استاد شهريار را به عنوان تجزيه طلب و
نژادگرا و پان آذريست معرفي ميكند و در عوض فردي مانند
حيدر علي اف را كه بيش از نيم قرن در سازمان خون آشام ك .
گ . ب و حزب كمونيست شوروي در راستاي منافع مسكو خدمت
ميكرد، به عنوان چهره مردمي و حتي ديندار ميشناساند! ...
به راستي خندهدار نيست؟!
|
||||
|