|
|
|
|
نامه يِ سر گشاده به رهبرانِ حكومتِ اسلامي در ايران
درآمد نامه ي زير در نود و هفتمين سالروز مشروطيت، روز پيروزي ملت بر استبداد سلطنتي، براي دو رهبر صوري و واقعي حكومت اسلامي ارسال شد. چنانكه بسياري مي دانند، اين نامه ادامه ي منطقي نامه ايست كه 25 سال پيش همين نويسنده زير عنوان «نامه ي سر گشاده» به آقاي خميني نوشته بود و به طي آن او هشدار داد كه به نام اسلام با سرنوشت مردم و نيروهاي مترقي بازي نكند، چه سرنوشت ايران بهتر از سر نوشت اندونزي نخواهد بود كه قصابان حاكم بر آن در سال 1965، به گفته ي مطبوعات غربي، نيم مليون انسان را، به نام اسلام، قربانيِ سلطه ي بي عد التي خو د كردند. نويسنده ي اين سطور به او ياد آور شد كه «مبارزه اي [كه] از جنبش تنباكو آغاز شد[ه بود].. هرر وز عميق تر عليه هر جباري، با هر جُبه اي كه به تن داشته باشد، به همت زحمتكشان، به نام آنان، و به خاطر رهايي جامعه تا پيروزي نهايي ادامه خواهد يافت. چه بهتر است كه شما [آقاي خميني]، شما كه مدعي حمايت از تهيدستان هستيد، "اشتباه" بهبهاني ها ، كاشاني ها و الخ را نكنيد.» نه فقط خميني، همچون همه ي قدرت طلبان مُستبد، كوچكترين عنايتي به اين هشدار نكرد، كه نيروهاي مُدعي ترقي خواهي و خدمت به مردم نيز با اين نامه با استهزا برخورد كردند؛ با «محاسبه اي تاكتيكي» از خميني حمايت كردند، حتي براي سلامت او دعا، و از استقرار «جمهوري» اسلامي حمايت! گفتن دراد كه هنگامي كه آيت الله خميني در پا ريس اقامت گزيد و از آنجا به مدد رسانه هاي بزرگ جهاني تز انقلاب اسلامي خود را تبليغ مي كرد، در آن روزهايي كه فرنگي ها هم نمي گذاشتند صداي دمكرات هاي مخالف خميني به گوش كسي برسد، ، نويسنده ي اين سطور در مقاله اي كه در روزنامه ي ليبراسيون* به چاپ رسيد پرسيد :« آيا خميني خواهد توانست حاد ترين مسايلي را كه جامعه ي ايران با آن ها روبروست حل كند؟ آيا آرمانشهر دولت اسلامي قادر به عمل خواهد بود؟ آيا مردم ايران در اين راه [آرمانشهر] از وي پيروي خواهند كرد؟ » و جواب داد كه : «نه! چه هيچ ديني تا كنون نتوانسته است مشكلات عملي [زندگي] مردم را حل كند، چه رسد به نيمه ي قرن بيستم.» در اين مقاله همچنين گفته شد كه جنبش خود روي مردم، «به ويژه نزد جوانان» ادامه خواهد يافت و نيروي خويش را كشف خواهد كرد. در اين مقاله نيز آمده بود كه « نه فقط در تاريخ گذشته، كه همچنين در تاريخ اخير ايران حيثيت . . . يك رهبر فرهمند (باجذبه) همواره بستگي به استعداد او داشته است كه بتواند يا نتواند در رنج مردم شريك باشد، از خودجوشي آنان پيروي كند، و بدون آن كه با آن بازي كند، به آن اجازه دهد راه آزادانه ي خود را به پيمايد، و بدين سان به نماد آن بدل شود.». و ديديم كه تا آنجا كه خميني در راه آمال آنان براي برچيدن رژيم پهلوي گام بر مي داشت تظاهر خواست آنان بود، اما همين كه ازين را سر پيچيد به ضد سمبل بدل شد. در پايان همين مقاله اين سئوال نيز طرح شد كه آيا ارتش خواهد «توانست راه حل تاريخي اي را كه مردم در دل خود مي پرورانند به تاخير بياندازد؟» ديديم كه با مصالحه ي قره باغي و همدستانش تحت «راهنمايي» هاي آقاي هويزر چنين هم شد. در مقاله ي ديگري همين نويسنده، (در روزنامه ي لو مَتَن**) در دفاع از جنبش اعتصابي كارگران (بويژه در صنعت نفت) بمثابه نيرويي كه مي توانست، در مقابل خمينيست ها، كفه ي ترازو را به سود انقلاب مردم بچرخاند، نوشت، در مورد سناريو هاي محتمل انكشاف انقلاب از جمله گفته شد كه تداوم مبارزه ي اعتصابي و حل مسئله از درون براي بر كناري رژيم شاه بهترين راه حل ها مي توانست بوده باشد. اما راه حل محتمل تر اين تشخيص داده شد كه عده اي از «ارتشيان جوان تر كه در ظاهر با رژيم شاه آلوده نيستد، قدرت را، با حمايت ضمني آمريكا در دست خواهند گرفت، شاه را خلع خواهندكرد، و با پيوستن به علماي محافظه كار يك جمهوري اسلامي ايجاد خواهند كرد، مخالفان چپ و بورژازي ي "لببرال" را نيز سركوب خواهند كرد،» اين تحليل كه يكماه پيش از اعزام ژنرال هويزر به ايران چاپ شد اين را «غير محتمل» نمي دانست كه در يك چنين صورتي «يك ديكتاتوري ايدئولوژيك، اين بار نه آريايي كه اسلامي، بر قرار شود.» در دنباله ي اين مقاله عواقب وحشتناك چنين سناريويي پيش بيني شده بود، كه چون اظهر بالشمس و تاثر انگيز از تكرترش پرهيز مي شود. اين تحليل هم از جانب نيروهاي مدعي توانييِ غلبه بر خمينب «آخوند عقب مانده» نيز جدي گرفته نشد. در فرداي انقلاب و آغاز سركوب جنبش مردم و مَحو دست آوردهاي انقلاب، باز بسياري از همين نيرو ها و «شخصيت» هاي قدرت طلب به گِرد رجوي حلقه زدند. هشدار مجدد به ايشان نيز موثر نيفتاد. در نامه اي سر گشاده خطاب به مسعود رجوي به عنوان «مسئوول شوراي ملي مقاومت» تذكر داده شد كه اگر آن شورا مي خواست مبارزه را به سر منزل مقصود برساند، نمي توانست جز اين كند : « ايجاد مكانيسم هاي دمكراتيك ... تا به وسيله ي آن ها بتوان حاكميت را به مردم سپرد، آزادي را تضمين كرد، تا مردم بتوانند با تجاوزات دشمنانشان به نحو موثري رو به رو شوند، مقابله كنند، بر آنان فايق آيند، از منافع خود دفاع كنند، و نيز با شركت فعال و از جان و دلِ خود در نوسازي ايراني آباد، شكوفا، مستقل و دمكراتيك هم خدمتي به خود و به نسل هاي [آتيه ي] ايران بكنند و هم خدمتي به جامعه ي بشري،كه هنوز قسمت مهمي از آن در چنگال ارتجاع محلي و جهاني دست و پا مي زند.» اين نامه و نامه مفصل تري كه يكسال بعد تحت عنوان «سخني در دمكراسي ايران. در دفاع از مردم بلا ديده ي ايران» خطاب به «مدعيان قدرت» در ميان نيروهاي جمهوري خواه نوشته شد با برخورد مشابهي روبرو شد و اثري چندان نداشت. نتيجه ي آن همكاري و بي اعتنايي به امر اتحاد همه ي نيروهاي جمهوريخواهِ عُرفيِ دمكرات امروز، پس از بيش از دو دهه، بر همگان روشن است. افسوس اينجاست كه سال ها بعد، پس از به گِل نشستن زورق هاي كاغذي همگان، بسياري اظهار ندامت لفظي فراوان كردند كه «چه حيف» كه به اين هشدارهاي دلسوزانه و غير متنفعانه عنايتي نكرده بودند. اما «خود كرده را تدبير نيست.» اكنون، در اين زمستان زندگي و يخبندان ايران، بر اين نويسنده ديگر آشكار است كه كار آزادي مردم ايران به دست خودشان است و نمي توانند به مدعيان قدرت چشم بدوزند. امروز اين مردم ايران اند كه بايد با سازماندهي دمكراتيك خود در محلات، در شهر ها و روستا ها، در محل هاي كار، مدارس و دانشگاه ها، كارخانه ها، و جز اين ها، امر مبارزه را براي رُفتن مسالمت آميز حكومت اسلامي به پيش برند. مردم ايران بايد بدانند كه با همه ي بدبيني جهانيان نسبت به ايران ِپس از انقلاب (به خاطر تصوير نابخردانه و خشونت آميزي كه حكومت اسلامي از ميهن ما به دست داده بود)، همين كه مردم، به رغم كوشش هاي عظيم و حتي «پيش بيني» بي بي سي داير بر «پيروزي مُسلَمِ» اطق نوري، پشت نامزد رسمي را با راي دادن به تنها نامزد مخالف او به خاك ماليدند، ستايش جهان مترقي را بر خود آفريدند. مبارزات پيگير نيروهاي پيشتاز مردم، به ويژه زنان و جوانان، طي اين شش سال اخير بر احترام هرچه بيشتر جهانيان نسبت به ايرانيان افزوده است. مرد بايد بدانند كه با ادامه ي اين مبارزه ي مسالمت آميز هر روز از حمايت هر چه بيشتر جهان مترقي برخوردار خواهند شد. از همين روست كه مردم مي توانند با اشكال گوناگون مقاومت منفي در مقابل حكومت اسلامي، آن را هرچه متزلزل تر سازند و امكان برچيدن نهايي آن را فراهم آورند. نيروهاي پيشتاز مردم نبايد انتظار داشته باشند كه همه ي مردم به يكباره وارد ميدان شوند و در نخستين اقدام مقاومت منفي شركت جويند. مثلا، اين پيشتازان مي توانند با تشويق مردم به منزل نشيني در روزهاي تاريخي، چون 28 مرداد، كه متضمن هيچ خطري هم نيست، به عنوان اعتراض و به معناي خواست برچيدن حكومت اسلامي خيابان ها را تهي كنند؛ يا در شب 17 شهريور از استفاده از برق در ساعتي معين پرهيز كنند و با روشن كردن شمع خواست همگاني خود را براي برچيدن اين نظام به جهانيان اعلام دارند؛ و باز با نرفتن به پست خانه يا عدم استفاده از تلفن در روز مهرگان همان ناخرسندي را هويدا سازند. اين ها فقط نمونه هايي است از آن شيوه هايي كه مسلما در اثر مشورت مي توان دستجمعي بسط داد و مبارزه با آنجا رساند كه سر انجام با تحريم كامل رژيم توسط همگان رهبران حكومت اسلامي ناچار از ترك قدرت شوند. آنچه كه تيمور لنگ در اثر مشاهده ي موري دانه كِش بر ديواري ويرانه ديد او را به پيروزي مجدد رساند. مسلم است كه مردم چند ده ميليوني ايران بهتر مي توانند، نه تنها ازصبر و حوصله، كه از محاسبه يِ مور در كشف تعادلِ وزنِ خود و سنگيني دانه براي گذار از ديوارِ ويرانه بياموزند. و چه خوش گفته اند فرزانه شاعرانِ ايران: قطره ها چون جمع شود، جويي شود ژرف، اي فَتا ! (مولوي) قطره قطره جمع گردد، وانگهي دريا شود ! (ناصر خسرو) اندك اندك به هم شود بسيار / دانه دانه است غله در انبار! (سعدي)
♪ ♪ ♪ ♫ ♫ ♫ ☼ ♥
☺
, « Charisme et spontanéité, » Libération, 8 novembre 1978. اين مقاله در اصل به درخواست لوموند نوشته شده بود، اما سردبيران روزنامه آن را خوشايند« طبع» خويش نيافتند! ترجمه ي ايتاليايي آن نيز در روزنامه ي برجسته ي چپ مستقل آن كشور به چاپ رسبد: « Dove va l‘Iran in rivolta ? La forza delle masse, la debolezza del regime, » Il Manifesto, 4 nov. 1978. ** C. Chaqueri, « Ce qui peuvent faire pencher la balance, » Le Matin, 18 décembre 1978.
از ناداني پرسيدند «نامت چيست؟» گفت : «رهبر». (ضرب المثل فارسي).
متنِ نامه يِ سر گشاده به رهبرانِ حكومتِ اسلامي در ايران
آقايان حجت الاسلام اكبر بهرامني معروف به هاشمي رفسنجاني و حجت الاسلام علي خامنه اي! بنا بر تعهد اخلاقي به ميهنم و دِين خود به سرنوشت مردم كشور و نسل هاي آينده ي ايران، وظيفه ي خود مي دانم كه همچون شارمندي مسئوول در اين بُرهه ي خطير و سرنوشت ساز اين نامه را به شما و دستيارانتان بنويسم، كه طي بيست و چهار سال گذشته حكومت رانده ايد و، چنان كه همه به راي العين مي بينند، ايران را به ويرانه اي اقتصادي، فرهنگي، و اخلاقي بدل كرده ايد، و هموطنان ما را به حضيض ذلت در افكنده ايد، و طي آن به شما ياد آور شوم كه احسن اين است كه تا دير نشده و ايران به ويرانه اي چون عراق بدل نشده است داوطلبانه به حكومت خود پايان دهيد. نگاهي كوتاه به فرآيند صعود سريع و سقوط تدريجي شما در چشم مردم ايران در سالهاي پس از انقلاب 1357 و شفاف شدن خواست هاي مردم ايران، كه هر روز بيش از پيش طالب آزادي و مردمسالاري هستند، تذكر و تفهيم اين نكته را به شما واجب مي سازد كه كه مدت هاست كه عصر حكومت شما به سر آمده است. بايد به ويژه به شما هشدار داد كه در اسرع وقت از قدرت دست بشوييد و آن را در اختيار مردم ايران و نمايندگانِ آزادنه منتخب آنان بگذاريد. انقلاب 1357 بُرهه ي بر جسته اي بود در مسير بيش ازيك سده از تلاش و كوشش مردم ما براي قطع سلطه ي بيگانگان بر سرنوشت كشور، كسب آزادي، استقرار مردمسالاري و عدالت اجتماعي، و نيز گام نهادن در راه ترقي و پيشرفت. اين درست است كه انقلاب ايران به هدف بلاواسله ي خود -- يعني بر اندازي رژيم وابسته ي پهلوي -- رسيد، و به سلطه ي مستقيم سياسي، ا قتصادي، و فرهنگي بيگانگان پايان داد. لكن، از يكسو، به دليل زمينه هاي عيني تاريخي فرهنگي زاييده ي عصر پهلوي و، از ديگرسو، به دلايل ذهني ناشي از خطاهاي سياسي پي در پي نيروهاي ترقيخواه، و سركوب و پيگرد آنان توسط ساواك طي ساليان متمادي، كه موجبات ناتواني آنان را در تدوين و عرضه ي يك برنامه ي سياسي براي استقرار دمكراسي فراهم آورد، و نيز آنان را به پيروان «وحدت كلمه ي آيت الله خميني» بدل ساخت، نظام عقب مانده و ارتجاعي شما، به بركت كمك هاي ضمني آمريكا، به جاي نظامي مترقي و مردمسالارانه بر اساسِ اِعمال حاكميتِ مستقيمِ مردم بر سر نوشت خويش و برخورداري همه ي ايرانيان از آزادي و حقو ق برابر، مستقر شد. نگونبختانه، از همان روزهاي آخر انقلاب، در آستانه ي واژگوني رژيم سلطنتي، بنابر آرزوي ديرين مردم، و نَه تعقل پيرامونِ زمينه هاي اجتماعي و سياسيِ كشور، اين چشم انداز وَهم آميز، نه برنامه اي، بر رهبران سياسي گوناگون و غالب مردم مستولي آمد كه نظام پيشين جاي خود را طبيعتا به نظامي مردمسالار، عدا لتخواه، مترقي و كاردان خواهد سپرد. اما به علت عدم درايت غالب نيروهاي سياسي، از سوئي، و ابن الوقتي بخشي از آنان، از ديگر سوي، نيروهاي ترقيخواه قادر نشدند يك تالي دمكراتيك براي هدايت مردم عرضه دارند و آن را بر پا سازند. از اين رو، حكومت شما و يارانتان به زِعامت آيت الله خميني، كه از پس از ورودش به پاريس سايه ي تاريك خود را بر پيكر انقلاب افكنده بود، به شكرانه ي حمايت هاي ضمني قدرت هايي كه، به بهانه ي «خطر» كمونيسم، مانع استقرار حكومتي دمكراتيك در ايران بودند، به سرعت تثبيت شد. با اين همه، در ماه هاي آغازين پس از انقلاب، دست كم تا اشغال نا بخردانه ي سفارت آمريكا در تهران توسط ياران ناپخته ي شما، هنوز فرصت آن بود تا با اتحادي گسترده و دمكراتيك مانع از آن شد كه آن قانون اساسي ضد دمكراتيك حكو مت اسلامي شما به مردم ما تحميل شود -- قانوني كه بر محور ولايت فقيه و نهاد هاي گوناگون آن شكل گرفت، و، چنانكه مردم ما باز هم به راي العين ديده اند، معنائي نداشته است جز تلفيق كامل دين و حكومت، و در عمل نوعي «مدرن» ازتجديدِ فَراشِ استبداد سلطنتيِ كُهن همراه با تشديد آن تحت اراده يِ وليِ فقيه؛ گفتن ندارد كه نتايج خانمان بر انداز اين نظام را هر روز همگان با پوست و گوشت خود لمس مي كنند. با پايان جنگ تجاوزكارانه ي صدام، مردمي كه، دست كم، در انتظار بهبود وضع اقتصادي كشور و زندگي خويش بودند، به جاي آن شاهد گسترش سلطه ي انحصاري شما ملايا نِ حاكم بر توليد و توزيع و نيز مؤسسات اقتصادي دولتي شدند، و ديدند كه شما ازين راه چه ثروت هاي افسانه اي هنگفتي به چنگ آورده و مي آوريد؛ شما اقتصاد كشور را به ورطه ي ورشكستگي سوق داده ايد؛ شما گراني و تورم روز افزون را به بخش لاينفكي از اقتصاد و زندگي مردم در آورده ايد؛ شما مسئوول گسترش روز افزون دزدي، رشوه، فساد، فحشا، ستم، خودسري، بي قانوني، و فقدان امنيت فردي و حرفه اي، بويژه ستم مضاعف بر زنان، و جزاين ها، هستيد كه به نحو تصور ناپذيري، سرطان وار بر همه شئوون زندگي اقتصادي و اجتماعي كشور ما چنگ انداخته اند. اگر چه از همان روزهاي نخست برخي عناصر هوشمند مبارزه با سلطه ي حكومت اسلامي شما بر ايران را آغازيدند و براي استقرار دمكراسي و مردمسالاري كوشيدند، اما خطا ها و كمبود هاي نيروهاي سياسي ترقيخواه در مجموع مانع از آن شد كه ايشان به پروژه اي سياسي براي نفي متحدانه ي فكري و عمليِ تلفيق دين و حكومت بپردازند تا، نه تنها توهمات و خرافات مذهبي را، كه انديشه ي برتري ولي فقيه (چون مَهدي موعود) بر آن استوار است، بزدايند، كه همچنين ماهيت حكومت ديني در امر كشورداري و جايگاه دين را در اجتماع به همه ي آنان بنمايانند. با اين همه، به تدريج اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران در تجربه ي روزمره ي خويش، لكن به بهايي گزاف، دريافته اند كه حكومتي ايدئولوژيك -- از هر دين و مسلكي كه باشد -- ضرورتا به استبداد فراگير مي انجامد و به جاي ابزار مناسب براي حل مُعضَلات و مشكلات جامعه، خود به بزرگترين سد بر سر راه آن در مي آيد. از همين رو، مردم هر روز بيشتر به ضرورت جدايي دين و مسلك از حكومت پي برده اند. پس گزاف نيست اگر گفته شود كه فرايند جدائي دين از حكومت و برقراري يك حكوت عُرفي (لائيك) با شتابي بي سابقه در جهت آفرينش آگاهي نُوي در ميان مردم سير كرده است و بركناري شما را به خواست قاطع اغلب مردم ما بدل كرده است. انتخاب حجت الاسلام خاتمي به رياست جمهوري در خردادماه 1376 و تجربه ي دو دوره ي زمامداري وي ازمظاهر بيان اين فرايند و آگاهي نوست كه طي چند سال گذشته تعميق و گسترش يافته و نمي تواند جز به جايگزيني حكومت شما ملايان با حكومتي عرفي و دمكراتيك بيانجامد. ازين رو، وظيفه ي مردم مبارز ميهن ما و نيروهاي براستي ترقيخواه جامعه ي ايران است كه اين فرآيند را مُجدانه، اما از طُرق مسالمت آميزانه، به سر منزل مقصودبرسانند، و وظيفه خود را، هر چند با تاخير، به نيكي به انجام، دهند. پس گام نخست آن عبارت است از درخواست كناره گيري داوطلبانه يِ شما. اگر تا كنون، به ويژه به دليل اختناق، زمينه ي گسترده و واقعي براي پذيرفتن راه حل هاي نيروهاي جمهوريخواه عُرفي در ميان مردم ايران كمتر وجود داشت، اكنون با شكست مُعترفانه ي پروژه ي دوم خرداد يعني شكست اصلاحات مورد نظرمردم به دست نيروهائي از درون خود نظام -- و آگاهيِ قشر هاي گسترده ي مردم ما بر اين واقعيت، به ويژه در انتخابات اخير شوراهاي محلي – مردم ما و نيروهاي براستي مترقي، دمكرات، و جمهوريخواه دريافته اند كه بايد راه حل و برنامه ي مشترك خود را براي خروج جامعه از بن بست كنوني تدوين كنند. با توجه به سركوب اپوزيسيون عُرفي در درون كشور به دست نيروهاي سركوبگر شما، همه ي نيروهاي جمهوريخواه در آن وضعيت سياسي نيستند كه بتوانند چنين تالي حكومتي را صريحا ارائه دهند. از همين روست كه عناصر مترقي و جمهوريخواه در خارج از ميهن نمي توانند از وظيفه ي خود در ارايه ي نظرات خود با عنايت به اوضاع كشور، سرباز زنند و سهم خود را در گذار مسالمت آميز به دمكراسي از طريق كمك به بركناري شما ايفا نكنند و براي تحقق آن دست به مبارزه نزنند. ايشان بايد وظيفه ي خود بدانند بويژه از امكانات بين المللي در افكار عمومي دنيا (نه با توسل به يك دولت اشغالگر) به سود جايگزيني ولايت شما با يك جمهوري عُرفيِ دمكراتيك استفاده كنند. البته، در صورتي كه شما داوطلبانه كنار نرويد، همه ي نيروهاي عُرفيِ جمهوريخواه در حمايت از مبارزه ي ناگزير مسالمت آميز مردم (از طريق نافرماني هاي مدني، اعتصاب و جز اين ها) همان افكار عمومي جهان ( اين دِگَر ابَر قدرتِ جهان) را كه در ماه هاي اخير در مورد عراق شاهدش بوده ايد براي بر كناري حكومت اسلامي شما بسيج خواهند كرد، و با اِعمال فشار هاي شكننده، كه مسلما بحران هاي اقتصادي و اجتماعي كشور را تشديد خواهد كرد، شما را وادار به استعفا خواهند كرد. مسئووليت تحميل چنين بار گران تري به مردم به گردن شما خواهد بود. از مطالبات مردم دريافت و نيز روشن مي شود كه اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران در اين مرحله بر لزوم تحقق اصول دمكراتيك زير، كه شما هرگز رعايت نكرده ايد، پاي خواهند فشرد :. 1. تضمين حق حاکميت مردم؛ 2. تضمين کامل آزادی انتخابات مردم؛ 3. تبعيت کامل حکومت از اراده مردم در کليه سطوح؛ 4. تضمين پاسخگوئی همه مسئوولان در برابر مردم؛ 5. تا مين نظارت موثر و کامل و مستمر مردم بر عملکرد نهادها و مسئوولان؛ 6. تضمين برابری واقعی همه ي مردم كشور در برابر قانون و رفع کليه ي اشکال تبعيض (عليه زنان، فرهنگ هاي قومي و جز اين ها)؛ و حل همه ي اختلافات از طريق مذاكره و شيوه هاي مسالمت آميز؛ 7. استقرار يک نظام قضائی کار آمد، مستقل و بی طرفِ داد گستر و تبعيض-ستيز؛ 8 . تضمين آزادی بيان، انديشه و مطبوعات و ديگر رسانه ها؛ 9. تضمين رعايت حقوق بشر طبق اعلاميه جهانی و نيزديگر ميثاق هاي بين المللي؛ 10. تضمين اصل تفکيک قوا؛ 11. تضمينِ تدوين و اجراي يك سياست خارجي مستقل بر اساس تقدم و حفظ منافع ملي كشور، و حفظ مناسبات حُسن همجواري، رعايت و گسترش روابط مسالمت آميز متقابل با همه ي كشور ها، بويژه با ممالك همسايه؛ 12. طراحی و مهندسی يک نظام اقتصادی متناسب با استعدادها، امکانات و منافع ملي؛ توزيع عادلانه ي کار و ثروت؛ فراهم آوردن امکان مشارکت همه ي مردم در زندگی اقتصادی و توزيع عادلانه فرصت ها به تناسب نيازها و شايستگی ها؛ 13. لغو حكم اعدام و ممنوعيت اكيد شكنجه ي جسماني يا رواني؛ و سرانجام 14. بيطرفي ي حكومت در برابر همه ي مسلك ها و اديان؛ بنابر ضرورت تدارك زمينه ي تحقق مسالمت آميز اين مطالبات از شما مُجدانه خواسته مي شود كه با استعفاي دستجمعي خود اَركان حكومت را به دست يك شواري صالح مُركب از اعضايي كه نامشان در زير خواهد آمد و آزمايش خود را در دفاع از آزادي و مردمسالاري داده اند بسپاريد. به ويژه بايد توجه شما را به اين نكته ي اساسي تاريخي جلب كرد كه با گذشت بيش از 24 سال، نه تنها بافت جمعيتی ايران بکلی دگرگون شده و جمعيت اصلي كشور را نسل جوان آگاه و هوشمند و علاقمند به حاکميت ملی تشکيل مي دهد، كه نيز شركت كنندگان در انقلاب 1357، كه به دلايل گفته در بالا در آن زمان عُمدتا از خميني حمايت كردند، امروز ديگر به آگاهي جديدي دست يافته اند و خواهان برچيدن حكومت شما هستند، مگر آن كه امروز مدعي شويد كه آگاهي مردم ما، به رَغم دگرگوني هاي عظيم در جهان، پس از گذشت بيست و چهار سال از حكومت شما و عواقب بس سنگين آن، و نيز تبليغات بي امان شما براي اهداف خودتان و سركوب بيرحمانه ي مخالفان، اكنون نازل تر از سطح مردمي است كه پس از بيست و پنج سال ديگركه پس از كودتاي 28 مرداد زير فشار اختناق پهلوي دوم زيستند و خواستار دفع آن شدند. چنين ادعايي البته خود اعتراف به شكست برنامه ي تحميلي شما نيز هست. از سوي ديگر، اعتراف به بلندي سطح آگاهي امروزي مردم ما، سطحي كه به راي العين شاهد آن بوده ايم، شما را ملزم مي دارد به خواست هاي آگاهانه ي آنان تن در دهيد و مراجعه به همه پرسی را براي احترام به حق حاکميت مردم و فراهم آمدن زمينه های مشارکت فعال آنان را در زندگی سياسي، اجتماعي، فرهنگی و اقتصادی بپذيريد، تا توان و قابليت های ملی برای ايجاد همبستگی بيشتر و تقويت پايه های حاکميت مردم بسيج شوند و تماميت ارضي، استقلال و يکپارچگی ايران در برابر عوامل تهديد کننده و آسيب رسان محفوظ بمانند. كوتاه سخن، رويدادهاي دهشتناك و غم انگيز اخير در همسايگي ما، از يكسو، حاصل دگرگوني ايالات متحده به يك قدرت امپراتوريِ نظامي بلامنازع جهان پس از فروپاشي شوروي است و، از ديگر سو، نتيجه ي اقدامات نا بخردانه ي حكومت جبار و آدمكش صدام حسين. اگر در اثر بمب هاي مدرن آمريكايي امروز هزاران كودك عراقي يا به مرگ فجيع يا معلوليت دايم العمر دچار آمده اند؛ اگر هزاران زن و مرد عراقي يا به قتل رسيده يا عزيزان خود را از دست داده اند؛ اگر امروز عراق به كشور ويرانه اي بدل شده است؛ اگر امروز ثروت هاي ملي كشور همسايه ي ما به چنگ چپاولگران جهان افتاده اند؛ اگر امروز بيمارستان هاي عراق، مدارس، كتابخانه ها و آثار باستاني وحتي مساجد اين سرزمين ويران و غارت شده اند؛ و، در يك كلام، اگر كشور همسايه ي ما در معرض خطر جنگ داخلي وناامني دايمي قرار دارد و بخش مهمي از منطقه ي آسياي غربي و آسياي ميانه به اشغال نظامي «اربابان جديد» جهان در آمده است، و خطر آن مي رود كه همه ي اين منطقه به اسارت آنان در آيد، اين همه تنها از ماهيت و اقدامات تجاوزكارانه دولت كنوني آمريكا به سركردگي جناح مذهبي قشري بوش و شركا ناشي نمي شود. تاملي كوتاه در تاريخ چند دهه ي اخير اين منطقه چون آفتاب روشن مي كند كه بخش عمده اي ازين فجايع و مخاطرات حاصل ندانم كاري هاي حكومت هاي جبار و فاشيستي چون دستگاه صدام حسين تبهكار و دستياران چپاولگر او (و نيز شما ) بوده است -- صدامي كه طي بيش از سه دهه آن كشور را به خاك سياه نشاند. او به بهانه ي مداخلات نا مشروع شما در ميان شيعيان آن كشور به ميهن ما تجاوز كرد، و تجاوزش در نتيجه ي بي درايتي و نابخردي شما هشت سال به طول انجاميد و به قيمت خسارات جبران ناپذيري به كشور ما تمام شد؛ و نيز با حمله ي ناشيانه و ابلهانه اش به كويت بهانه ي لازم را به دست زورگويان بين المللي داد كه خودرا براي هميشه در منطقه ي ثروتمند و مستعد ما مستقر سازند و نوعي جديد از استعمار را با بَزك «آزادي» پايه بريزند، تا بتوانند دست اندازي خود به منابع طبيعي غني آسياي ميانه را نيز ميسر سازند. در پرتو اين فجايع دهشتناك و مخاطرات عظيم، بر هر ايراني با شرفي مسلم است كه براي پرهيز از تكرار فاجعه اي مشابه در ايران و ممانعت از گسترش استقرار نظامي آمريكا به همه ي منطقه ي ما، بايد بهانهِ يِ نبود دمكراسي در ايران را در اسرع وقت از ميان برداشت و با استقرار مردمسالاري در كشورمان، كه مردم ايران براي دستيابي به آن بيش از صد سال رزميده اند، جهان متمدن را به دفاع از آن برانگيخت. يكي از شروط موفقيت در اين راه كناره گيري داوطلبانه ي شما از قدرت حكومتي است كه مانع از تحميل خسارات بيشتري به ايرانيان خواهد شد. در غير اين صورت، مردم ما براي رُفتن شما به مبارزات مسالمت آميز گوناگون، چون نافرماني مدني و اعتصاب هاي محلي و سراسري فلج كننده، دست خواهند زد. اين خطر جدي نيز هست كه قشريون حاكم بر كاخ سفيد و همدستانِ قشريِ صهييونيست ايشان كه پسر ديكتاتور پيشين ايران را عَلَم كرده اند نبودِ دمكراسي و پروژه هاي نيروگاه هاي اتمي كشور را بهانه قرار دهند و دست به تجاورز و اشغال وطن ما بزنند، امري كه مسلما به اشتعال جنگ داخلي خواهد انجاميد. پيآمدهاي خُسران بار چنين رويدادهاي بسيار محتملي بر جناياتي كه طي اين بيست و چهار سال مرتكب شده ايد افزوده خواهند شد. بدون ترديد، مسئووليت سنگين خسارات جبران ناپذيري كه در اين مسير به پيكره ي جامعه ي ما وارد آورده خواهد شد، بويژه در اثر تجاوز بهانه جويانه ي آمريكا به ايران، در تاريخ به حساب شما نوشته خواهد شد – خسازاتي كه مسلما زيانبار تر از هجوم مغولان ارزيابي خواهند شد. سخن آخر اين كه شما نبايد به اظهارات برخي از مشاوران بوش، يا انتقادات مخالفان اروپايي آمريكا، يا حتي دگر انديشانِ حزب گارگر بريتانيا، دل خوش داريد كه به سياست گسترش خواهانه ي قشريون كاخ سفيد تاخته اند و در فرداي فاجعه ي عراق دروغ پردازي هاي بوش و بلِر را در مورد وجود سلاح هاي كشتار دستجمعي در عراقِ صدام بمثابه «علت» لزوم تجاوز به آن كشور به رسوايي مي كشند. چه بسيار ديده شده است كه كشورداران سرمايه رسوايي هاي بزرگتر ازين را پشت سر گذاشته اند چون منطق سرمايه قطب نماي آنان است. منطق سرمايه بين المللي نمي تواند جز اين بطلبد كه هرروز ميدان عمليات خود را براي دست اندازي به منابع طبيعي جهان گسترش دهد، استثمار نيروي كار مردم جهان را هر چه بيشتر گسترش دهد، و بازارهاي هرچه وسيعتري را به زير سيطره ي خود بكشاند. تنها عاملي كه مي تواند «اربابان جديد» جهان را از دست اندازي به كشور هاي زير استبداد «نو» چون ايران باز دارد همانا استقرار دمكراسي پايدار و رفع بهانه هاي مورد استفاده ي آنان نظير انكشاف سلاح هاي هسته اي يا انواع ديگر ابزار هاي كشتار جمعي است. چنان كه امروز روش شده است بهانه هايي ازين دست در مورد عراق و افشاي دروغپردازي هاي كاخ سفيد و شماره 10 خيابان دانينگِ لندن دليل اصلي تجاوز به آن كشور نبود و اين تجاوز بزرگ اكنون، همچون هفته ها پيش، تحت عنوان ضرورت «آزادي» عراق از چنگال صدام توجيه مي شود كه انگيزه آن البته چيزي نيست جز تصاحب كشوري چون عراق كه بر روي دريايي از نفت شناوراست. ازين رو، بايد براين امر پافشرد كه تنها سَدي كه مي توان بر سر راه تجاوز به ايران بست استقرار يك حكومت دمكراتيكِ عُرفي است كه طي آن مردم آگاهانه بر سرنوشت خويش حاكم باشند و بتوانند مُجدانه از سرزمين خويش دفاع كنند، تا دچار سرنوشت عراق نشوند كه ارتش اش ظرف چند روز از هم پاشيد. فراموش نبايد كرد كه ما هم شهريور 1320 خود را داشته ايم كه از پي بيست سال ديكتاتوري رضاخاني، با اندك مقاومتي نا شايسته ي نام، بر مردم ايران تحميل شد. با اين تفاوت كه امروز، بر خلاف آن دوران، توازن بين المللي اي كه بتواند آمريكا را مهار كند وجود ندارد. پس بايد دانست كه هيچ چيز نخواهد توانست مانع تجاوز آمريكا شود مگر استقرار يك حكومت مردمي، مستحضر به حمايت وسيع بين المللي، چه از جانب نيروهاي مردمي در جهان و چه از سوي قدرت هاي بزرگ اروپايي كه ناچار خواهند بود زير فشار افكار عمومي كشور هايشان و به خاطر منافع ملي خويش متحدا در برابر تجاوز ديگركاخ سفيد بايستند. آنگاه خواهد بود كه كَركَس هاي قشري حاكم بر ايالات متحده لاشه هاي سياسي مطلوب خويش را نخواهند يافت. اما تا زماني كه لاشه ي سياسي استبداد ولايت فقيه بر زمين است كَركَس هايِ دَر كَمين خواهند توانست، دير يا زود، به طعمه ي خود چنگ اندازند. مذاكره هاي «سريِ» بر ملا شده با كَركَسانِ «شيطان بزرگ» اگر فرجي باشد تنها ازين ستون است به ستون ديگري. بر خلاف نظر «متفكرِ» ولايت فقيه مصباح يزدي، هيچ لاشه اي نمي تواند با كَركَسان از در سازش در آيد. پس، آيا چون اين دشمن از نظر « نفرات، تكنولوژی، آموزش، پشتيبانی و غيره برتری دارد» بايد، بنابر توصيه ي مصباح يزدي، از درِ «سازش» با او وارد شد؟ آيا «عاقلانه» تر اين نيست كه شما همگي با استعفاي دسته جمعي خويش به خواست مردم ايران تن در دهيد و ايرانيان را در تعيين سرنوشت خود آزاد بگذاريد؟ مسلما پاسخ مردم ايران به اين پرسش مثبت است. چنين كنيد، چه « علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد.» اين پند ديرپاي ميهن را به گوش گيريد كه مي گويد:
هزار بدي كردي و ديدي ثمرش را نيكي چه بدي داشت كه يك بار نكردي؟ و با نيكيِ استعفاي داوطلبانه خود ذره اي از بدي هاي خورا جبران كنيد و دست از آزار ملتي و نسل هاي آتي اش برداريد!
به ياد روز پيروزي ملت ايران بر استبداد سلطنتي 14مرداد ماه1382/5 اوت 2003 خسرو شاكري (زند) تاريخشناس**** نام هاي اعضاي پيشنهادي شوراي موقت تحويل گيرنده ي اَركانِ قدرت براي برگذاري رفراندمِِ گذار به جمهوري عُرفيِ دمكراتيك بعدا اعلام خواهند شد.
بعدالتحرير: در صورتي كه شما داوطلبانه استعفا دهيد، تضمين مي شود كه شما به كشوري اَمن منتقل شويد تا ترتيبات محاكمه ي شما در برابر دادگاه بين المللي رسيدگي به جنايات عليه بشريت و رسيدگي به غارت بيت المال در اين 24 سال فراهم آيد.
________________________________ ****خسرو شاكري (زند)، متولد 1317 از زمان نهضت ملي كردن نفت به نهضت عدالت خواهي و ضد امپرياليستي ايران جلب شد. او همچون يك مصدقي چپ، به هنگام اقامت نخستين در خارج از كشور از پايه گذاران سازمان هاي جبهه ملي ايرن و نيز كنفدراسيون جهاني دانشجويان ايران بود. وي طي دو دوره (1965 و 1968) در سمت دبير بين المللي و امور انتشارات خدمت كرد. او در سال 1969 انتشارات مزدك را به وجود آورد كه كُتبي چند از متفكران چپ و نيز سلسله اسناد تاريخي را به فارسي و سه زبان اروپايي در 37 جلد نشر داده است. در اين زمان بود كه به دستور ساواك از تمديد گذرنامه ي او ممانعت به عمل آمد. لذا او ناچار از تقاضاي پناهدگي سياسي در فرانسه شد. او نخستين پناهنده ي ايراني در فرانسه بود. پس از بازگشت به ايران از پايه گذاران جبهه ي دمكراتيك ملي ايران بود، اما پس از كودتاي خزنده به دست هوادران رجوي در آن و ورود آنان به «شوراي ملي مقاومت» وي از آن سازمان كناره گرفت. او كه تحصيلات خو را نخست در آمريكا و سپس در پاريس در رشته هاي اقتصاد و تاريخ شناسي به پايان رساند، در دانشگاه سوربن، و دانشكده مطالعات دانشگاه مطالعات عالي در علوم اجتماعي پاريس تدريس كرده است، و همچنان ادامه مي دهد. او چند سالي به عنوان استاد يا پژوهنده ي مهمان در دانشگاه هاي، هاروراد، شيگاگو، كاليفرنيا (لوس انجلس) دوپال (شيكاگو)، و انستيو كِنِنن، بخشي از مركزِ وودرو ويلسون براي فضلاي بين المللي، به تدريس و تحقيق اشتغال داشت. او همچنين به مدت دوسال نايب ويراستار دانشنامه ي ايرانيكا (دانشگاه كلمبيا) بود. او در سال اول انقلاب از همكاران نزديك احمد شاملو و عضو هيات تحريريه ي كتاب جمعه بود. ازو مقالات و كتاب هاي بسياري به فارسي، ا نگليسي، فرانسه، و نيز چند مقاله به ايتاليايي و آلماني منتشر شده است. مهمترين آثار او عبارت اند از: 1- اسناد تاريخي: جنبش كارگري، سوسيال دمكراسي و كمونيستي ايران، 27 جلد، فلورانس و تهران، 1969-1992. 2- فرقه ي جمهوري انقلابي ايران(گروه نُخُستينِ دكتر اراني و فرقه ي انقلابي ايران، اسنادي چند: 1305-1307، فلورانس، 1996. 3- از اسلام انقلابي تا گولاگ . اشعار انقلابي لاهوتي، ذره، حسابي و لادبن، فلورانس، 2002. 4 - C. Chaqueri, ٌRusso Caucasian Origins of the Iranian Left. Social Democracy in Modern Iran, Curzon Press (London, 2000); Univ. of Washington Press (Seattle) & Univ. of British Columbia Press (Vancouver), 2001. 5 – Idem, The Armenians of Iran, The Paradoxical Role of a Minority in Dominant Culture, Harvard Univ. Press, 1988. 6 – Idem, The Soviet Socialist Republic of Iran, 1920-1921. Birth of the Trauma, Pittsburgh Univ. Press, 1995. 7- Idem, Beginning Politics, The Reproductive Cycle of Children’s Tales and Games in Iran, Lewiston (NY), 1992; revised and enlarged edition, Florence, 1996. 8- Idem, Un Prince rouge iranien en France. Vie et œuvre de Iradj Eskandari, t. 1, Florence, 2002. 9 – Idem, Documentary History of the Iranian Labour Movement. Social-démocratie (1968, 2000); Le Mouvement communiste en Iran (1979) ; Revolutionary in Iran vs Great Britain and Soviet Russia. 1914-1932 (1979); Avetis Sultanzade. Politische Schriften, Florence, 1975; A. Sultanzade. Ecrits économiques, Florence, 1980 ; The Conditions of the Working Class in Iran, 4 volumes, Florence, 1978-1992.
|
||