بازگشت به صفحه اول

 

 
 

 

در باره تظاهرات اهواز،

  اعتراض به سرکوب مردم شهرهای استان  خوزستان

و قانون شکنی از سوی رژيم ولايت فقيه و رد  شعار " تجزيه طلبی "

 

طرفداران تماميت ارضی ايران بهيچوجه نمی توانند با تجزيه ی سر زمين ايران ، صرفنظر از اينکه اين خواست تحت چه نام و هدفی  مطرح شود ، توافق داشته باشند. روی اين اصل  نيروهای وطن دوست،  خود را در مقابل نيروهای تجزيه طلب داخلی و نيروهای متهاجم  و اشغالگر خارجی قرار داده و خواهند داد.

 

با وجود اينکه سازمان سوسياليست های ايران ، بعنوان يک تشکيلات سوسيال دمکرات که در برگيرنده  افراد سوسياليست ، سوسياليست دمکرات و سوسيال دمکرات  می باشد و در واقع بخشی از نيروهای سياسی  " طيف چپ "  ايران  هست ، ولی چون دفاع از " تماميت ارضی ايران "  همچون دفاع از " استقلال و حاکميت ملی "  و محترم شمردن " اصل فرديت "  و  " حاکميت ملت ( حاکميت مردم ) "  ، يکی ديگر از " ارزش های  هويت سياسی "  ما سوسياليست ها می باشد ـ  ارزشهائی که متأسفانه برای بخشی از نيروهای طيف چپ نه تنها ارزش و اهميتی ندارند ، بلکه برخی از اين نيروها تا کنون آشکارا عليه آنها موضع گرفته و عمل کرده اند ـ ، در اين رابطه نظری و فکری است که ما خود را بخشی از نيروهای سياسی " طيف مليون " ايران ـ  نيروهای طرفدار راه مصدق ـ ،  می دانيم!

 

ما سوسياليستهای ايران هيچگونه همبستگی و همسوئی با نيروهائی که در جهت " تجزيه ايران  " عمل می کنند و " تماميت ارضی " ايران  را محترم نمی شمارند ، نداريم و چنين  نظرات  ، سياست  و حرکت هائی رابنفع اقوام ساکن سرزمين  ايران نمی دانيم و آنرا بدون هيچکونه اما و اگر ،  محکوم می کنيم.

 

با توضيحی که رفت، اين سئوال در اين رابطه مطرح است که  آيا هر نوع حرکت اعتراضی که از سوی مردم ايران در ايالات مختلف سرزمين ايران عليه سياست و عملکرد حاکمان مستبد ايران انجام گيرد را بايد بحساب " تجزيه طلبی"   اقوام ساکن آن مناطق گذاشت و اعتراض مردم آن ديار را محکوم  نمود؟   بنظر ما سوسياليست های مصدقی  پاسخ   به  اين  سئوال  " منفی "  خواهد بود.

 

 تاريخ سياسی ايران بيانگر اين واقعيت است که تمام اقوام ساکن سر زمين ايران ، حتی آن اقوامی که تبار ايرانی نداشته و اجدادشان روزی  به سرزمين ايران مهاجرت کرده اند و سرزمين  ايران را برای اقامت  دائمی خود برگزيده اند ، هميشه خود را تبعه کشور ايران دانسته  و به سرزمين  ايران بعنوان  ميهن و سرزمين پدری نگريسته اند و از تماميت ارضی  و استقلال ايران  دفاع کرده اند . بهترين شاهد زنده ،  مقابله اقوام ساکن ايران با حمله صدام به  خاک ايران است. پس از سرنگونی رژيم  صدام حسين ، اکثر سياستمداران غربی از جمله پرزيدنت کلينتون اذعان کرده اند که اکثر دولتهای غربی  و در پيشاپيش آنها دولت ايالات متحده آمريکا از حمله صدام حسين به ايران پشتيبانی و حمايت کرده اند  ، ولی اقوام مختلف ساکن سرزمين ايران از جمله قوم عرب و ايرانيان عرب زبان در مقابل نيروهای متهاجم عرب عراقی قرار گرفتند و از تماميت ارضی و مرزهای  وطنشان ايران بدفاع برخاستند.

 

از اينکه در بين نيروهای سياسی ايران ـ  البته بيشتر در طيف چپ بلشويکی  ـ ، گروهائی وجود دارند که تجزيه طلب هستند و يا کوچکترين ارزشی برای تماميت ارضی ايران قائل نمی شوند، آشکارا اين نظرات را بيان می کنند و به تبليغ آن دست می زنند ، واقعيتی است که برکسی پوشيده نيست.  در حقيقت اکثر اين گروههای تجزيه طلب ، طرفدار " ناسيوناليسم قومی" هستند  که دشمنی و تنفر خاصی  نسبت به قوم فارس دارند . بنظرما چنين  نظراتی انحرافی ،  عقب گرا  و ارتجاعی است که امروز شاهد آن هستيم که اين نوع نيروها در خدمت تحقق سياست " نظم نوين "  دولت پرزيدنت بوش عمل می کنند!

 

همچنين اين واقعيتی است که بخشی از نيروهای طيف چپ در مقطع کنونی با " تجزيه طلبی" مخالف هستند و آشکارا در اين رابطه موضع گرفته اند . حتی  بخشی از سازمانهای سياسی چپ  که از  تز لنين ، تحت عنوان  " حق تعيين سرنوشت تا سر حد جدائی"  ، دفاع می کنند ، بهيچوجه حاضر نيستند خود را به چرخ پنجم سياست هژمونی طلبانه و " نظم نوين " مورد نظر پرزيدنت بوش  و پنتاگون  در خاور ميانه تبديل کنند!

 

در  رابطه با تز " حق تعيين سرنوشت تا سر حد جدائی  ، همچنين ضروريست خاطر نشان کرد که در زمان حيات لنين ، آن نظريه  با مخالفت صاحب نظران جنبش کمونيستی از جمله  " روزا لوکزمبورگ" روبروشد.  روزالوکزمبورگ در رابطه با دفاع از  " آزادی "  نيز نظراتی مخالف  نظرات لنين و بلشويک ها داشت و برعکس لنين  ايشان شديدأ  از حقوق دگرانديش و مخالفين عقيدتی اش دفاع می کرد و آزادی را آزادی دگرانديشان می دانست.

 

 جالب اينکه، اين تز لنين ـ حق تعيين سرنوشت تا سر حد جدائی ـ ،  هيچگاه در کشور روسيه که پس از تسلط  حزب کمونيست بر آن ديار،  " اتحاد جماهير شوروی سوسياليستی"  ناميد ه شد و در واقع  لنين و جانشينان وی بعنوان رهبران  حزب کمونيست بلويشکی بر آن سرزمين و مردمانش بيش از 70 سال حکومت  کردند، جنبه عمل  بخود نگرفت و در حقيقت شعاری بود تبليغاتی که لنين قبل از انقلاب اکتبر برای بحرکت در آوردن ملت هائی که دولت روسيه تزاری و اطريش ـ هنگری با زور شمشير و تفنگ و توپ ، سرزمين های ميهن آنها را اشغال و بضميه امپراطوريهای خود کرده بودند، مطرح کرده بود. لنين ، در واقع بيشتر بفکر پيروزی حزب کمونيست و شکست تزار بود.

 وضع رقت باری که امروز  بر جوامعی همچون  "چچن"  ـ که 70 سال در زير سلطه حزب کمونيست شوروی بسر برده اند ـ  ، حاکم است ، بيانگر اين واقعيت تلخ است که در دوران حکومت شوراها ، مردم ساکن آن ديارشديدأ تحت فشار و سرکوب قرار داشته اند و آنها  از کوچکترين حقوقی در جهت تصميم گيری در رابطه با سرنوشت خود برخوردار نبوده اند ، چه رسد به تحقق دادن به  خواست " حق تعيين سرنوشت وامر جدائی " !!

 

در تظاهرات و ناآرامی های اهواز و ديگر شهرهای خوزستان ، نيروهای تجزيه طلب که اکثرأ از سوی دستگاه تبليغاتی پرزيدنت بوش ، سناتورهای محافظه کار و جنگ طلب آمريکائی و ديگر نيروهای استعمارگر تغذيه می شوند، نقش داشته اند.اين نيروها ، پخش نامه منتسب به آقای سيد محمد ابطحی معاون سابق آقای سيد محمد خاتمی رئيس جمهور  و ترتيب  تظاهرات عليه آن نامه جعلی  را همزمان با هشتادمين سالگرد حذف شيخ غزئل از صحنه سياسی  ايران بدست رضا شاه  بپا کرده و با عمل خود  قصد داشتند از حضرت شيخ ،  بدون توجه به مدارک و اسناد تاريخی موجود يک " قهرمان ملی "  بسازند و در افکار عمومی چنين جلوه می دهند که استان خوزستان در زمان رضا شاه اشغال نظامی شده است ، بدون اينکه به افکار عمومی توضيح دهند،  قبل از حذف  شيخ خزئل توسط ارتش و رضاشاه ، ايران  درچه وضعيت سياسی بسر می برده  است و قبل از آن تاريخ باصطلاح اشغال ،  استان خوزستان جزو سرزمين  کدام کشور بوده است و يا اينکه آن خطه، احيانأ کشوری مستقل بوده است .اصولا  در آن مقطع تاريخی  دولت استعمارگر انگليس چه نقشی را در ايران ايفا می کرده است و " ارتش جنوب " وابسته به دولت انگليس  در خاک ايران بچه خاطر مستقر بوده است؟ رابطه شيخ خزئل با دولت انگليس و شرکت نفت انگليس بچه صورتی بوده است ؟

وانگهی پايان دادن به وضع نابسامان " ملوک الطوايفی" ، صرفنظر از تمام مسائل سياسی پشت پرده  و اهداف مورد نظر انگليسها، که توسط رضاشاه انجام گرفت ، عمل مثبتی بوده است و چقدر غير معقولانه است که آن عمل مثبت را ، اشغال خوزستان توسط " شوينيست های فارس " ناميد ، بدون اينکه به اين مسئله نيز توجه داشت که در آنزمان در خوزستان ، تنها قوم عرب  و عرب زبانها زندگی نمی کرده اند ، همچنين بختياريها ، قشقائيها ، لرها ، فارسها...  سکونت داشتند که جمعأ آن اقوام اکثريت سکنه آن ايالت  را تشکيل می دادند. همچنين با شروع کار شرکت نفت و پالايشگاه آبادان ، مردم برای کار از نقاط مختلف ايران،  روانه مناطق نفتی  شدند.

 

 اين حضرات تجزيه طلب به اين واقعيت تاريخی توجه نمی کنند که  دول استعمار گر انگليس و روس تزاری ، طی يک  قراردادسری در سال 1907 ، يعنی يک سال پس از انقلاب مشروطيت ، سرزمين  ايران را در  بين خود تقسيم کرده بودند ، بطوريکه  منطقه خوزستان و همچون مجمع الجزاير بحرين و کرانه های شمالی خايج فارس ... ، جزو منطقه تحت نفوذ  دولت استعمارگر انگليس قرار گرفته بود و مناطق شمال ايران جزو منطقه نفوذ  روسيه تزاری  محسوب می شدند.

 اما پيروزی انقلاب اکتبر برهبری لنين  بداد ايران رسيد . رهبران انقلاب بلشويکی قرار داد استعماری  1907 را  يکطرفه لغو کردند. اما دولت انگليس نه تنها حاضر نشد همچنين قرارداد سری  1907 را مردود شمارد ، بلکه لغو قرارداد از سوی حاکمين جديد روسيه را موقعيت خوبی برای  گسترش نفوذ خود بر سراسر ايران دانست . با توسل به حقه و نيرنگ و تقسيم ليره های انگليسی بين سياستمداران خائن ايرانی آن زمان، از جمله نخست وزير، وزير امورخارجه و وزير دارائی وقت ( وثوق الدوله ، فيروزميرزا نصرت الدوله فرمانفرما و  صارم الدوله) برای تحقق هدف مورد نظر خود  وارد عمل شد. دولت استعماری کوشش کرد تا با انعقاد قرارداد 1919 با وثوق الدوله ـ نخست وزير وقت ـ ايران را به يک کشور تحت الحمايه در آورد ، امری که با اعتراض و مخالفت بخشهای مختلف مردم ايران روبروشد. در رابطه با همين قرارداد 1919 در تبريز برهبری شيخ محمد خيابانی مردم آن ديار قيام کردند ، قيامی که در تاريخ معاصر ايران به " قيام خيابانی " معروف شد ، همان خيابانی آذری زبان که بر سر قبر مزارش ، جمله ای از يکی از سخنرانيهايش  حک شده است ، مبنی بر :

" با تمام مردم ايران دست به دست هم داده کشور خود را از نابودی نجات خواهيم داد " .

 حتی احمد شاه قاجار  که قبلا با دريافت پول از سفارت انگليس با نخست وزيری وثوق الدله موافقت کرده بود و در واقع شغل نخست وزيری ايران  را برای مدتی به انگليسها فروخته بود،  حاضر نشد بر آن قرارداد ننگين صحه بگذارد، اگر چه بايشان گوشزد شده بود که اگر با آن قرارداد توافق نکند از سلطنت خلع خواهد شد. ضروريست در همين رابطه متذکر شد که دولت ايالات متحده آمريکا در کنفرانس پاريس  که پس از پايان جنگ جهانی اول برگزار شده بود ،  با قرارداد 1919  مخالفت کرد و از استقلال و تماميت ارضی  ايران پشتيبانی نمود.

 

سرانجام مخالفت با قرارداد تحت الحمايگی ايران سبب شد که انگليسها از تحقق آن قرارداد ، که ماهيتش بر همگان آشکار شده بود صرفنظر کنند، اما بجای آن قرارداد،  کودتای سوم اسفند 1299برهبری سيد ضياء طباطبائی و رضاخان ميرپنج ( رضا شاه بعدی ) را طرح ريزی و بمرحله اجرا در آوردند . روشن بود که در آن مقطع تاريخی  ـ بعد از کودتای سوم اسفند 1299ـ  به نفع  دولت انگليس نبود تا از اهداف  شيخ خزئل ـ  اگرچه حضرت شيخ ازعاملين و دست نشاندگان  خود انگليسها بود و از حمايت و کمک  انگليسها در مقابل حکومت مرکزی  ايران برخوردار بود، همچون  گذشته پشتيبانی کند . با توجه به اين واقعيت که   در آن مقطع تاريخی  بسياری از مبارزين و آزاديخواهان ايران  تحت تأثير انقلاب اکتبر روسيه برهبری لنين قرار گرفته بودند . سيد ضياء  پس از کسب قدرت بطور موذيانه ، البته با توافق  انگليسها ، قرارداد 1919 وثوق الدوله را باطل اعلام کرد. در آنزمان کمونيست های ايرانی نسبت به رضاشاه نظر مثبتی داشتند و دولت نوپای بلشويکی برهبری لنين از ماهيت کودتای سوم اسفند 1299  و رضاشاه اطلاعات  صحيحی نداشتند و تحليل غلطی از آن کودتا ارائه دادند.

دولت استعمارگر انگليس  بخاطر حفظ منافعی که در سرتاسر ايران در اثر کوتای سيد ضياء ـ رضاخان مير پنج ( رضاشاه بعدی ) بدست آورده بود و همچنين بخاطر اينکه  بهانه ای  بدست رقبای خود که تفسيرو برداشتی غلط از کودتای سوم اسفند 1299 و رضا شاه داشتند ندهد، در آن مقطع تاريخی مدافع تماميت ارضی ايران شده بود و دست از حمايت شيخ خزئل برداشت.

 

منطقه خوزستان هميشه بخشی از سرزمين ايران بوده است. (1)  دراين بيانيه نمی خواهيم به  دوران هخامنشيان و يا ساسانيان اشاره ای کنيم  که روشن گردد که از چه زمانی خوزستان بخشی از سرزمين ايران بوده است . در اينجا توجه تجزيه طلبان را به اختلافات ارضی بين دولت عثمانی و دولت ايران در دوران سلطنت ناصرالدين شاه قاجار، زمانيکه ميرزاتقی خان  امير کبير ، صدراعظم  ايران بود  جلب می کنيم. در آن زمان نيز سرزمين کنونی خوزستان ،  بخشی از سرزمين ايران محسوب می شده است . در زمانيکه اختلافات مرزی  بين ايران و دولت عثمانی  در رابطه با مالکيت بر  محمره (خرمشهر ) و جزيره الخضر ( آبادان )  بالا می گيرد و دولتهای انگليس و روسيه که مشترکأ در صدد تضعيف دولت  ايران و حتی  جداکردن سرزمين هائی از خاک ايران عمل می کردند ـ  برای نمونه ، جداکردن هرات با کمک انگليسها  در زمان محمد شاه پدر ناصرالدين شاه از خاک ايران ـ ، امير کبير که از پشتيبانی عشاير عرب ساکن آن نواحی نيز برخوردار بود ، باکمک شيخ جابر رئيس عشيره چغب و پشتيبانی عشيره بنی کعب  " پرچم شيروخورشيد " ايران را  بر پايگاه نظامی محمره ( خرمشهر ) به احتزاز در می آورد. امير کبير معتقد بود از آن محلی که آب رودخانه کرخه وارد شط العرب می شود ، خط ميانی رودخانه مرز ايران و دولت عثمانی می باشد. اين يک واقعيت تاريخی است و نمی توان آنرا بحساب ادعای " شوينيست های فارس "  گذاشت! (2)

 

توضيحات کوتاهی که در  بالا اشاره رفت ،  بدين خاطر بود که روشن کنيم ، ادعای " اشغال نظامی " استان خوزستان  در هشتاد سال پيش ، اشغال سرزمينی که گويا در آن زمان بخشی از سرزمين  ايران محسوب نمی شده است ، ادعائی پوچ و واهی است. چنين ادعائی هيچگونه پايه تاريخی ندارد و محکوم می باشد و همانطور که در بالا اشاره رفت ، پايان دادن به ملوک الطوايفی ، از اعمال مثبت دوران رضاشاه بوده است .هرچند که اين عمل در راستای سياست انگليس قرار داشته است.

 

اما در رابطه با تظاهرات اهواز و ديگر شهرهای استان خوزستان ، اين سئوال بدرستی مطرح است که اگر هيئت حاکمه جمهوری اسلامی ايران ، در ظرف 26 سالی که بر ايران حکومت می کند ، قانون شکنی نمی کرد و حاضر شده بود حتی به حقوق مردم ايران ، حداقل همان حقوق ناقص و محدودی که قانون اساسی جمهوری اسلامی برای ملت ايران  در نظر گرفته است از جمله اصول 15 و 19 قانون اساسی ، (3) احترام بگذارد و انها را پايمال ننمايد و  در چارچوب قانون عمل کند و طبق اصل 48 قانون اساسی ،(4)  آنهمه ثروتی که از فروش ذخائر نفتی و گازی همان استان خوزستان در ظرف اين 26 سال  بدست آمده ـ 550 مليارد دلار ـ، ( 5 ) حيف و ميل نمی کرد و بخشی از همان درآمد 550 مليارد دلاری  را  صرف آبادانی کشور و بهزيستی مردم ايران از جمله ساکنين خوزستان و قوم عرب  می نمود ، و به آزادی بيان و قلم  شهروندان ايرانی و مخالفين سياسی  احترام می گذاشت و به اصول 8 و 9 قانون اساسی جمهوری اسلامی خود را مقيد می دانست (6)، هرگز يک نوشته  حتی "جعلی" ، از طريق  دستگاههای راديوئی و تلويزيونی بيگانگان، همچون تلويزيون "الجزيره" ، نمی توانستند وضع را آنچنان آشفته کنند!

 

سياست و عملکرد رژيم ولايت فقيه برهبری آيت الله سيد علی خامنه ای و آيت الله هائی همچون احمد جنتی و نيروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی در بوجود آمدن اين فاجعه سهم بسزائی دارند و در واقع مقصر اصلی اين فاجعه  می باشند.

با توجه  به محترم شمردن خواست دفاع از تماميت ارضی ايران ، نمی توان و نبايد سرکوب مردم استان خوزستان ، تلفات جانی و خسارات مالی که اين تهاجم با خود بهمراه داشت  را تحت عنوان دفاع از تماميت ارضی ايران صحه گذاشت  و محکوم نکرد!

 

 رژيم ولايت فقيه که از طريق " نظارت استصوابی "  (7)هر نوع  انتخاب و تصميم گيری مستقيم را از مردم ايران سلب کرده است ، (8)  حتی بر پايه اصول همين قانون اساسی جمهوری اسلامی ، که اين  رژيم مشروعيت خود را  مديون آن می داند ، دارای مشروعيت  قانونی نيست . نظارت استصوابی مخالف نص صريح قانون اساسی جمهوری اسلامی  می باشد . با توجه به اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ،  رژيم نماينده واقعی مردم ايران  محسوب نمی گردد . نبايد اجازه داد تا رژيم سرکوبگر ولايت فقيه به توجيه جنايات  خود در استان خوزستان بپردازد.

 

اما در رابطه با  محتوی "  سند جعلی " منتسب به آقای سيد محمد علی ابطحی ، ضروريست خاطر نشان کرد که تنظيم کنندگان اين نوشته جعلی ، آنقدر نسبت به قوم فارس و زبان فارسی ـ زبانی که هيچگاه منحصر  به ساکنين منطقه فارس و قوم فارس  نبوده ـ  کينه و دشمنی دارند و آنقدر از واقعيات حاکم بر کشور و اتفاقات رخ داده در اين 26 سالی که در ميهنمان ايران  گذشته است بی خبرند و نسبت به مسائل تاريخی کم اطلاع هستند و با مشکل معرفتی روبرويند که در سند مزبور ، رژيمی که 26 سال تمام با " ايرانيت " و سنت های ايرانی دشمنی کرده  و  بخشهائی از نيروهای مخالف ، تا کنون بر اين نظر بوده اند که جناحهائی از اين هيئت حاکمه ، در جهت  " عربیزه  کردن فرهنگ ايرانی "  عمل می کند  را ، طرفدار " فارسی زبانان " معرفی می کنند و می نويسند  " ترتيبی اتخاذ گردد که جمعيت اعراب خوزستان نسبت به فارسی زبانان بومی و مهاجر در ظرف و در حد اکثر ده سال به 1/3 برسد."

 

همچنين بايد خاطرنشان کرد که هرگونه نقل مکان اجباری اقوام ايرانی  محکوم است و بهيچوجه نبايد به چنين عملی صحه گذاشت و چنين اعمالی را بايد افشاء نمود  و  شديدأ محکوم کرد. (9)  ولی بايد بر اين امرنيز صريحأ تاکيد داشت  که اين حق هر شهروند ايرانی است که درهر نقطه ای از ايران  که تمايل به سکونت و کار داشت ، آزادانه بتواند محل اقامت و کار خود را انتخاب کند، از جمله در  شهرها و يا روستاهای خوزستان . اين "حق" انتخاب مسکن، يکی از ماده های  اعلاميه جهانی حقوق بشر می باشد.

 

 آنان که به امر نقل و مکان داوطلبانه و آزاد ايرانيان به استان خوزستان اعتراض دارند ، در حقيقت هنوز به جوانب " حقوق بشر " پی نبرده اند و متأسفانه با مشکل معرفتی روبرويند!

 

 نقل مكان از مشهد ، تبريز، اصفهان ، کرمان ، يزد ، تهران، مهاباد، همدان ،  آليگودرز ، خمين ، رشت ، ساوه ، سبزوار ، ساری ، مريوان ، سنندج  ... به اهواز و يا خرمشهر ، آبادان ، بوشهر، شوش و دزفول ...  و يا برعکس مهاجرت از اهواز، خرمشهر ، آبادان، دزفول و شوش  ...  به تهران ، اصفهان ، شيراز ، بندر عباس ،  اراک ، کاشان ، گلپايگان ، نائين ، بيرجند ، مشهد ، گرگان ، اردبيل، بيجار، نهاوند... از حقوق اوليه شهروندان ( اقوام ) ايرانی می باشد و  بهيچوجه به چنين جابجائيهائی که با تصميم شخصی و داوطلبانه و  بدون هيچگونه فشار و تهديد  انجام گيرد ، کوچکترين ايراد و اشکالی نمی تواند وارد باشد و بهيچوجه در اين رابطه "حقوق بشر" ، از جمله حقوق قوم عرب  پايمال نمی شود.  چونکه در ماده 12 ـ الف ، اعلاميه جهانی حقوق بشر ،  قيد شده است :

« هركس حق دارد در داخل هر كشور آزادانه نقل مكان كند و هر كجا بخواهد اقامت گزيند.»

 

اتفاقأ بايد از حق انتخاب محل مسکن و محل کار  دفاع کرد، حتی اگر  اين انتخاب تغيير ساختار جمعيتی قومی را  در استانی بهم بزند. اکثر  اهالی شهرهای  ايران  را افرادی تشکيل می دهند که از نقاط ديگر ايران به آن شهرها  نقل مکان کرده اند. آيا ساکنين شهر تهران ، همه تهرانی الااصل هستند ؟

ناسلامتی ،  ما در قرن 21 زندگی می کنيم و بايد با تمام نيرو برای  کسب و تحقق حقوق شهروندی  و حقوق بشر و مساوی و برابر بودن حقوق تمام ايرانيان صرفنظر از  وابستگی قومی ، مذهبی ، جنسيت ، مسلک ... مبارزه کنيم و نه اينکه به دوران عشيره ای برگرديم ، چيزی که " تجزيه طلبان "  ، جعل کننده سند خواستار آنند!

 

نيروهای سياسی ايرانی مخالف جمهوری اسلامی نيز حتمأ بايد با اين مسئله آشنائی داشته باشند که شعار " تجزيه طلبی" ، کوچکترين کمکی به پايان دادن وضع ناهنجار حاکم بر ايران نمی کند. برعکس ، هر قدمی که بخاطر بمرحله اجرا در آوردن  شعار" تجزيه ايران " برداشته شود،  با خود جنگ داخلی و برادر کشی ، ويرانی و آوارگی بهمراه  خواهد داشت . روشن است بوجود آمدن چنين وضعيتی باعث خوشحالی  دولت پرزيدنت بوش و بخشی از سناتورها و سياستمداران  آمريکائی ودولت  اسرائيل خواهد شد . مگر دولت آمريکا  برای بوجود آوردن چنين وضعيتی بطور علنی بودجه تبليغاتی در نظر نگرفته است ؟ چنين وضعيتی در تحليل نهائی  در خدمت پياده کردن سياست نوين پرزيدنت بوش و سرمايه داران آمريکائی در خاورميانه می باشد ، امری که  بهيچوجه بنفع اقوام ساکن ايران نيست. در همين رابطه بايد متذکر شد که طرح شعار" تجزيه طلبی" در تحليل نهائی همچنين بنفع جناح سرکوبگر هيئت حاکمه جمهوری اسلامی و به  ضرر جنبش آزاديخواهانه ملت ايران تمام خواهد شد!!

 

بنظر ما سوسياليست های مصدقی ، آن بخش از نيروهای سياسی ايرانی که  بطور جدی خواستار بهزيستی اقوام ساکن ايران هستند ، نه تنها بايد  از استقلال و تماميت ارضی ايران بطور علنی و بدون هيچگونه اما و اگر و شرط و شروطی دفاع کنند و با تجزيه طلبی بمخالفت برخيزند  ، بلکه  خواستار جدائی دستگاه مذهب از دستگاه دولت شوند و به تبليغ و تهييج اين خواست در بين مردم ايران بکوشند و از اين طريق کوشش در ايجاد يک دولت لائيک  بنمايند. همچنين بايد  خواستار قوانينی شد که  " اصل فرديت " را معيار سنجش حقوق مردم  قرار دهد و برای تمام ايرانيان ، صرفنظر از وابستگی قومی ، مذهبی ، جنسی ، مسلکی ... حقوقی برابر و يکسان قائل شود و در اين رابطه هيچ فرد و مقامی از حقوق ويژه برخوردار نشود. بيشتر از گذشته مسائل مطالباتی و معيشتی مردم در دستور فعاليت ها سياسی قرار گيرد و همچنين  بر اين امر تاکيد شود که درامد نفت و گاز بايد فقط صرف آبادانی  و صنعتی شدن  استان های کشور و تعليم و تربيت،  گردد !

 

ما خواستار آزادی تمام زندانيان سياسی از جمله هموطنان دستگير شده اخير که بجرم ابراز عقيده و يا نگارش مقاله و مصاحبه در مخالفت با سياست سرکوب رژيم   و اعتراض به بی عدالتی و حق کشی  دراستان خوزستان، بازداشت شده اند هستيم و تعقيب و مجازات عاملان اين فاجعه را خواستاريم!

 

از سوی هيئت اجرائی سازمان  سوسياليست های ايران

 

دکتر منصور بيات زاده

 

8 ارديبهشت 1384 ، 28 آوريل 2005

 

Socialistha@ois-iran.com

www.ois/iran.com

 

 

(1 ) ـ در اين رابطه مراجعه کنيد به  اهداف ، خواست ها ، اصول و مبانی فکری سازمان سوسياليست های ايران، بخش اهداف ، صفحه 4 ، بند 5   

www.ois-iran.com/aadaf/ahdaf.pdf

 

(2) ـ کتاب ميرزاتقی خان امير کبير ، تأليف عباس اقبال آشتيانی . و  کتاب سياست خارجی امير کبير ، نويسنده: عليرضا کاوه جبلی و ...        

 

(3 ) ـ

 اصل 15  ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران

زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‏های گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است.

 

اصل 19 ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران 

مردم ايران از هر قوم و قبيله كه باشند از حقوق مساوي برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اينها سبب امتياز نخواهد بود. 

 

 (4) ـ

 اصل 48 ـ قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران

در بهره‏ برداري از منابع طبيعي و استفاده از درآمدهاي ملي در سطح استانها و توزيع فعاليتهاي اقتصادي ميان استانها و مناطق مختلف كشور، بايد تبعْيض در كار نباشد، به طوري كه هر منطقه فراخور نيازها و استعداد رشد خود، سرمايه و امكانات لازم در دسترس داشته باشد.

 

(5 ) ـ سخنرانی مهندس عزت الله سحابی در حسينيه ارشاد، بمناسبت سالکرد درگذشت دکتر يدالله سحابی ، فروردين 1384، نشريه اينترنتی جنبش سوسياليستی ـ شماره ارديبهشت 1384

www.ois-iran.com/start.html

 

(6) ـ

اصل 8  ـ در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منكر وظيفه‏اي است همگاني و متقابل بر عهده مردم نسبت به يكديگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرايط و حدود و كيفيت آن را قانون معين ميكند.

"والموُمنون و الموُمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن‏المنكر". 

 

اصل 9  ـ در جمهوري اسلامي ايران آزادي و استقلال و وحدت و تماميت اراضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد يا گروه يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي ، به استقلال سياسي ، فرهنگي ، اقتصادي ، نظامي و تماميت ارضي ايران کمترين خدشه‏ اي وارد كند و هيچ مقامي حق ندارد به نام حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور آزاديهاي مشروع را، هر چند با وضع قوانين و مقررات ، سلب كند.

 

(7) ـ طبق اصل 99 ، شورای نگهبان فقط از حق " نظارت " بر اجرای انتخابات  برخوردار است که آنهم بدين خاطر تا  از تقلب انتخاباتی جلوگيری کند . اظهار نظر در رابطه با صلاحيت نامزدهای انتخاباتی بعهده انتخاب کنندگان می باشد، امری که با قانون " نظارت استصوابی " اين حق پايمال و مغشوش شده است و در واقع شورای نگهبان برای خود " حق تقلب "  و همچنين  تعين و تکليف بجای مردم در امر انتخابات، قائل شده است.

. اصل 99 قانون اساسی عبارت است از :

 شوراي نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبري ، رياست جمهوري ، مجلس شوراي اسلامي و مراجعه به آراء عمومي و همه ‏پرسي را بر عهده دار.

  اصل سابق‏‏‏‏: اصل نود و نهم :  شوراي نگهبان نظارت بر انتخاب رييس جمهور، انتخابات مجلس شوراي ملي و مراجعه به آراء عمومي و همه‏پرسي را بر عهده دارد.  

 

(8) ـ اصل  62  قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران

مجلس شوراي اسلامي از نمايندگان ملت كه به طور مستقيم و با رأي مخفي انتخاب ميشوند تشكيل ميگردد.

شرايط انتخاب‏كنندگان و انتخاب‏شوندگان و كيفيت انتخابات  را قانون معين خواهد كرد. 

 

(9) ـ اصل 33  قانون اساسی جمهوری اسلامی ايران

هيچكس را نميتوان از محل اقامت خود تبعيد كرد يا از اقامت در محل مورد علاقه‏اش ممنوع يا به اقامت در محلي مجبور ساخت، مگر در مواردي که قانون  مقرر ميدارد.

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به اپوزيسيون دموکرات