گفتگوی خسرو شميرانی با اكبر عطری، علی افشاری، رضا دلبری و عبدالله مومنی، پيرامون رفراندوم، شهروند
«فراخوان رفراندوم» و برخورد آرا (3) با اعضای شورای مركزی دفتر تحكيم وحدت اكبر عطری، علی افشاری، رضا دلبری و عبدالله مومنی در " شهروند"
خسرو شميرانی
چهاردهمين روز «فراخوان» را شماره ميكنيم. ارائه و تبادل نظرها ادامه دارد. آنچه اما طی 3، 4 روز گذشته تازه بود، شكست مهر سكوت بخشی از نيروهای سهيم در حكومت است. در حالی كه محافظه كاران سكوت مشكوك خود را ادامه ميدهند، خاتمی رييس جمهوری با اشاره، محمدرضا خاتمی رئيس بزرگترين حزب اپوزيسيون رسمي، سعيد حجاريان و عيسی سحرخيز چهره های سرشناس اصلاحات، به صراحت و تندی به "فراخوان"، صادركنندگان و حمايت كنندگان آن تاختند. گرچه در شكل و محتوای اين برخوردها تفاوتهايی ديده ميشود. با برجسته كردن شاه بيت های اين اظهارات و
نشاندنشان در كنار سكوت محافظه كاران موزائيكی شكل ميگيرد كه تصويری دهشتناك در آن نقش بسته است: رئيس جمهوری خاتمی رو به دانشجويان: «گول آنهايی كه كشور را رها كرده اند و رفته اند و يا طرد شده اند را نخوريد.» خاتمی دبيركل مشاركت:«ارائه كنندگان چنين پيشنهادهايی هم زحمت خود را زياد ميكنند و هم دست اندازها و چاله های مسير اصلاحات را بيشتر ميكنند تا بار ديگر مخالفان (اقتدارگرايان) سناريويی ديگر تدارك ببينند...» سعيد حجاريان تئوريسين اصلاح طلبان حكومتي:«البته در اين ميان عده ای نيز خشمگينانه فرمول كليك كليك، بنگ
بنگ را تبديل به كيو كيو بنگ بنگ خواهند كرد كه صورتی دفرمه شده از ياس و نااميدی است...» عيسی سحرخيز از چهره های مطرح اصلاح طلبان: «از نظر من پشت اين داستان جريان سلطنت طلب يا مشروطه خواه قرار دارد.» و سرانجام آقای عليرضا رجايی از نيروهای ملی مذهبی پيرامون قدرت:«جنبش دانشجويی بخش راديكال طبقه متوسط است و هانتينگتون ميگويد: تنها راه علاج راهكارهای راديكال، سركوب است.»
قطعات موزائيك بالا با ملاط راديكاليسم، انقلابی گري، براندازی مسلحانه، وابستگی به سلطنت طلب ها و دنباله روی از «كشور رها كرده ها» در ماتریکس سكوت صاحبان سلطه به هم پيوند خورده و نقشی به دست ميدهد كه تا به آخر انديشيدنش از توان خارج است. اين تصوير اما سئوالاتی را نيز برمی انگيزد: آيا بيست هزار امضاءكننده فراخوان تدبير كرده اند كه چگونه از سربازان خط مقدم خود، دانشجويان بی دفاعی كه هر لحظه ممکن است آماج حملات قرار بگيرند، دفاع خواهند كرد؟ آيا آنها که نام خود را در ليست «شخصيت های حمايت كننده» قرار داده اند،
بر مسئوليت بزرگتر خود در اين رابطه واقف هستند؟ آيا آقای محسن سازگارا و خانم مهرانگيز كار به مسئوليت خود در اين رابطه صحه ميگذارند؟ آيا نيروهايی كه به هر دليل و از هر خاستگاه فكری به نقد و يا مخالفت با «فراخوان» پرداختند، فعالانه به دفاع از دانشجويانی که در جهت ارتقا حقوق مردم تلاش دارند (مستقل از نظرات موجود در باره درستی يا نادرستی عقايدشان)، خواهند پيوست. اميدوارم موزائيك چيده شده در اين مقدمه خواب تلخی باشد كه هرگز تعبير نشود.
در اينجا از آقايان اكبر عطري، علی افشاري، رضا دلبری و عبدالله مومنی برای وقتی كه در اختيار ما گذاشتند سپاسگزاريم. در پايان اميدوارم شهروند بتواند با ارائه نظرات و آرا مختلف در رابطه با «فراخوان» و «رفراندوم» به انجام وظيفه رسانه ای خود در حد توان عمل كند.
خ ــ ش
عبدالله مومنی 27 ساله ــ فوق ليسانس جامعه شناسی
چه عواملی سبب شد شما «فراخوان» رفراندوم را صادر كنيد؟
ــ تجربه 8 ساله حضور اصلاح طلبان در قدرت نشان داد كه هرگاه بنا بر استمرار روند تحول خواهی در كشور باشد، و در عين حال ايجاد اصلاحات سياسی در ساختار قدرت را لازم بدانيم بايد ساز و كار جديدی تدبير شود. به عبارت ديگر به نظر ما استمرار تحول خواهی نيازمند بازنگری جدی در ساختارهای موجود است. اصلاح طلبان در همراهی با خواستهای مردم ناتوان مانده و در نتيجه نارضايتی و يأس وسيع مردم را سبب شدند. با توجه به فشارهای وارد آمده بر نيروهای تحول خواه و همچنين ناتوانی اصلاح طلبان در جهت ايجاد تحول، بی اعتمادی مردم نسبت به روش
های آنها به هيچ وجه تعجب برانگيز نبوده و طبيعی مينمايد. به نظر می آيد كه يكی از مهمترين دستاوردهای 8 ساله اخير اصلاحات، مشخص كردن ظرفيت های قانون اساسی فعلی است. با وجود اين كه آنها با شعار مردم سالاری آمدند اما به هيچ وجه به تحقق آن نزديك نشدند. هنوز بخشی از اصلاح طلبان حكومتی بر اين امر اصرار دارند كه ظرفيتهای بالقوه قانون اساسی برای نهادينه كردن مردم سالاری و دمكراسی كافی هستند. ما ميگوييم اينکه آنها پس از 7، 8 سال نتوانسته اند، آنچه خود ظرفيتهای بالقوه قانون اساسی مينامند به فعل در بياورند در حالی كه نهادهای انتصابی از ظرفيتهای همين قانون به نفع خود بهره ميگيرند، خود نشانگر بن بست روند تحول در چارچوب قانون اساسی حاضر است. به نظر ما بهترين راهكار برای سازماندهی مجدد جنبش دانشجويی و جنبش اجتماعی در جهت نيل به تحولات دمكراتيك و همچنين كسب اعتماد از دست رفته مردم همانا طرح بحث رفراندوم و تلاش برای وسعت بخشيدن به اين گفتمان است. به عقيده من تلاش پای صندوق انتخابات [مختلف] ديگر جوابگو نيست و انتخاب اين يا آن فرد به عنوان رئيس جمهوری تاثيری اساسی در روند تحول جامعه به سمت دمكراسی نخواهد داشت. طبيعتا ممانعت بخشهای قدرتمند
حاكميت از ايجاد تحول تا حد عدم پذيرش كانديدای رياست جمهوری اصلاح طلبان يا اين واقعيت كه آنها پست های كليدی ساختار حقوقی را نيز در دست دارند و... ما را به اين نتيجه ميرساند كه راهی بجز تبيين مبنای مشروعيت نظام سياسی وجود ندارد. به نظر ما بايد مشخص شود كه منبع مشروعيت دهنده به نظام سياسی چيست. اگر مردم منبع مشروعيت هستند، پس تمام نهادهای قدرت بايد به رای مردم برگزيده شوند و اگر چيز ديگری است آن هم بايد روشن شود.
بخشی از منتقدان طرح «فراخوان» با اصل اين طرح موافق هستند. آنها به شيوه آغاز اين كار و بخصوص عدم انجام مذاكرات و مشاورات ميان قشرهای هر چه وسيعتر متعلق به طيف مردم سالار ايراد ميگيرند. آيا عدم حضور هيچ يك از سازمانهای بزرگ فعال در ايران و تنها تعداد انگشت شماری از شخصيتهای صحنه سياست درون كشور مويد نظر آنها نيست؟ ــ از مدتها پيش بويژه پس از انتخابات شوراها و مجلس هفتم، ما به اين نتيجه رسيديم كه راهكارهای اصلاح طلبان حكومتی ديگر نميتواند كارساز باشد. پس ايده رفراندوم در كنار راهكارهای ديگر كه ميتوانند وجود
داشته باشند شكل گرفت. ما همواره معتقد بوده و هستيم كه برای عملی شدن هر راهكاری علاوه بر درست بودن راهکار، بايد يك اجماع وسيع ميان نيروها و نخبگان سياسی جامعه در مورد آن شكل بگيرد. از سوی ديگر مردم به بسياری از نيروهای سياسی اعتماد خود را از دست داده اند و به فعاليتهای سياسی با ديده ترديد مينگرند در حالی كه هنوز جنبش دانشجويی از اعتبار خاصی ميان مردم برخوردار است. پس ما اين "گفتمان رفراندوم" را مطرح كرديم. فلسفه صدور "فراخوان" همين بوده و هست تا راهكار رفراندوم بتواند به عنوان گفتمان به بحث و برخورد ميان نخبگان و
جامعه گذاشته شود تا پس از گسترش سيطره اين گفتمان در حد وسيع و مطلوب به شكل عملی آن پرداخته شود. يعنی از نظر ما، اين كار الان در همان مرحله بحث و تبادل نظر قرار دارد. ما از جنبه شكلی كار دفاع ميكنيم و موضوعات محتوايی همچون كميته اقدام، مجلس موسسان و... گام های بعدی هستند. ما تلاش ميكنيم تا نخبگان سياسی درباره ضرورت رفراندوم كه ما آن را بهترين راهكار موجود ميدانيم به يك اجماع نظر برسند. به نوعی مشاهده ميشود كه يك تقسيم بندی ميان اصلاح طلبان صورت گرفته است. يك بخش ميخواهد با شركت در انتخابات و حفظ شعارهای اصلاح
طلبانه حضور خود را در قدرت گسترش بدهد. بخش دوم همچنان به آرمانها و شعارهای مردم وفادار مانده اند و تلاش در دمكراتيزه كردن ساختار قدرت دارند. تكليف ما با گروه اول كه فكر ميكند تنها با حضور در قدرت ميتواند اصلاحات را پيش ببرد روشن است. طبيعی است كه اين دسته با راهكارهايی كه [ساختارها را هدف قرار ميدهند] سر سازگاری ندارند، بلكه تلاش ميكنند آنها را تخريب كنند. چنانچه آقای حجاريان در مقاله خود اين كار را كرده است. بخش ديگری نيز كه با راهكار رفراندوم در اساس موافق هستند به دليل شرايط موجود هنوز نظر صريح خود را اعلام
نكرده اند.
از آنچه شما خود ميگوييد نتيجه ميگيرم كه هيچ نيروی مطرحی در حال حاضر در داخل ايران از طرح «فراخوان رفراندوم» حمايت نميكند. آيا اين خود نشانه زودرس بودن طرح اين شعار نبوده و به ناكامی آن نمی انجامد؟ ــ محور فعاليت جنبش دانشجويی در بيش از نيم قرن گذشته بحث دمكراسی خواهی بوده است و در اين رابطه همواره حساسيت بيشتری نسبت به ديگر گروه ها و دسته های سياسی از خود نشان داده است. به عقيده من با توجه به پيشتاز بودن جنبش دانشجويی در بحث دمكراسی و حقوق بشر، طرح «گفتمان رفراندوم» توسط ما نشانگر بی رغبتی مردم و ساير نيروهای دمكرات نسبت به محتوای اين مسئله نيست. نكته اينجاست كه جنبش دانشجويی مثل هميشه در اين كار نيز يك گام از ديگر نيروها جلوتر بوده است. به عنوان مثال سالها پيش، ما بحث دمكراسی خواهی را مطرح كرديم و مدتها پس از آن در كنگره ها و جلسات احزاب و سازمانها اين به بحث رايج تبديل شد. الان نيز بی ميلی آنها به اين مسئله بخشا به اين دليل است كه آنها خود بيانگر اوليه اين طرح نبوده اند، پس [تنگ نظرانه] با آن مخالفت ميكنند. برخی با وجود موافق بودن با اصل قضيه، به خاطر پيامدهای حقوقی و قضايی احتمالی در پيوستن به "فراخوان" ترديد
ميكنند. به نظر من از اين جهت جای نگرانی نيست اين شيوه نيروهای سياسی است كه بيشتر اوقات حتی از شعارهای همسو با خواستهای خودشان كه توسط ديگران مطرح شده است، فاصله ميگيرند، در مرحله اول مخالفت ميكنند، در مرحله دوم با بی تفاوتی برخورد ميكنند و در مرحله سوم پس از تبديل آن شعار به گفتمان همگانی موضوع را مصادره به مطلوب كرده آن را طرح اوليه خودشان ميشمارند.
درباره نيروهايی كه از «فراخوان» حمايت كرده اند بويژه مشروطه خواهان چه ارزيابی داريد؟ ــ به نظر من بزرگترين مزيت اين راهكار همان است كه همه نيروها ميتوانند خود را به محك آزمايش مردم بگذارند. اما امروز نكته اين است كه ما از شكل رفراندوم و طرح گفتمان آن دفاع ميكنيم. ما مواضع مشخص خودمان را داريم و طبيعی ست كه هرگاه اين راهكار به مراحل عملی نزديك شود، در كنار ديگر نيروهای سياسی ــ اجتماعی احتمالا نظرات خودمان درباره محتوای رفراندوم را بيان خواهيم كرد. بديهی است كه جنبش دانشجويی نميتواند در كنار نيروهايی قرار
بگيرد كه طی سالها مشی غيردمكراتيك از خود نشان داده اند. ما اساسا با هرگونه اشكال غيردمكراتيك از جمله سلطنت مخالف هستيم و از قبل با اين نيروها مرزبندی داشته ايم. *** علی افشاری 31 ساله فوق ليسانس مهندسی صنايع
آقای افشاری براساس چه تحليلی شما "فراخوان" را امضا كرديد؟
ــ همانطور كه قبلا هم اعلام كرده ايم هدف ما از اين "فراخوان" ارائه راهکاری برای خروج از بحران كنونی است كه كشور ما در آن قرار گرفته است. مهمترين دلايل آن را ميتوانم به شكل زير بشمارم: 1ــ منافع ملی حكم ميكند كه ايران از وضعيت بلاتكليف و معوق فعلی خارج شود. 2ــ راهكارهای ارائه شده توسط اصلاح طلبان به خروج از بن بست كنونی نيانجاميده و در عين حال توانايی ترسيم هيچ گونه چشم اندازاميدوار كننده ای برای مردم را ندارد. 3ــ حاكميت دچار بحران مشروعيت و مقبوليت است. و مناسبترين راه حل مسئله فوق شركت تمامی مردم و
رجوع به آراء عمومی برای تعيين تكليف مسئله مشروعيت حكومت است. 4- انقلاب و راه های خشونت آميز در شرايط فعلی ايران چاره ساز نبوده ، به زيان کشور و ملت هستند.
در نتيجه به عقيده ما رفراندوم مناسب ترين راه برای خروج ايران از گذرگاه پرآشوب كنونی است. اما پيش از انجام رفراندوم معتقديم كه بايد اين بحث به گفتمانی فراگير تبديل شود. پس هدف از "فراخوان" ايجاد و گسترش بحث در اين رابطه به منظور تبديل رفراندوم به گفتمان مردمی است. اين راهكار تمام نيروهای صحنه ی سياسی ايران از درون و برون حكومت و درون و برون اپوزيسيون را در برميگيرد. در اينجا هيچ خط قرمزی وجود ندارد. در شكل پيشنهادی ما همه ی نيروها ميتوانند شركت كنند اما مردم در نهايت تصميم خواهند گرفت.
اخيرا سعيد حجاريان و عيسی سحرخيز، اولی به موضوع رفراندوم و دومی از زاويه نيروهای حمايت كننده از "فراخوان" به آن تاخته اند. ... ــ انتقادها در مجموع دو مرحله داشتند، در مرحله ی اول نسبت به متن اوليه فراخوان و ابهاماتی كه در آن بود انتقاداتی انجام شد كه پس از انتشار اطلاعيه توضيحی ما اين انتقادات فروكش كردند و بسياری از انتقادكنندگان به جمع حمايت كنندگان پيوستند. "فراخوان" اين ابهام را ايجاد كرده بودكه گويی ما ميخواهيم رفراندوم برگزار كنيم. توضيح ما نشان داد كه ما خود را متولی انجام رفراندوم نميدانيم و تنها
از گسترش گفتمان آن حمايت ميكنيم و اميدواريم كه اين راهكار بتواند چشم انداز مشخصی برای حركت نوين جنبش اجتماعی مردم ايران باشد. در مورد آقای حجاريان نكته ای كه در ابتدا به چشم ميخورد نوع برخورد او است. اين برخورد نه در شأن او و نه در شأن هيچ نيرويی است كه ادعای فعاليت سياسی و اجتماعی دارد. فعاليت سياسی ادب و نزاكت و ادبيات خاص خود را ميطلبد. درباره ی محتوای نظر ايشان دو نكته به چشم ميخورد؛ اول اينكه ادعای ايشان مبنی بر اينكه ما با كليك كردن بر روی كامپيوتر ميخواهيم حكومت را تغيير دهيم، غلط است. اين مطلب در
اطلاعيه توضيحی ما به صراحت آمده است و من ترديد دارم كه او اين نكته را متوجه نشده باشد. دوم اينكه آقای حجاريان ساختار حقيقی و حقوقی قدرت را كاملا مستقل از يكديگر دانسته و ميگويد ساختار حقوقی روبنايی است و بايد در جهت تغيير ساختار حقيقی گام برداشت. به عقيده من، اولا اين دو از هم مستقل نبوده و پيوند مشخصی بين اين دو برقرار است و به عبارتی اين هر دو دارای يك جوهره مشترك هستند. در عين حال طبيعی است كه تغيير ساختار حقوقی بدون تاثير بر ساختار حقيقی قدرت و تغيير آن بی معنا خواهد بود. به عبارت ديگر ساختار حقيقی قدرت
اكنون بر پايه رژيم حقوقی اش استوار شده است و از طريق آن خود را بازتوليد و نيروهای مقابلش را مهار می كند . تغيير رژيم حقوقی شروع ماجرا است و بديهی است كه زمانی محقق می شود كه ساختار حقيقی پشتوانه آن فرو ريزد . در اين رابطه و پيوندش با آنچه ما ميگوييم دو نكته مطرح است: اولا ما اين پيشنهاد را در سطح گفتمانی مطرح كرده ايم. ثانيا مسئله اول اين است كه آيا جامعه آن را به لحاظ نظری ميپذيرد يا خير. در صورت پذيرش آن وقت بايد به دنبال شيوه های عملی اجرای آن بود. به نظر من ريشه انتقادات آقای حجاريان و سحرخيز در احساس خطر
آنها نهفته است. اصلاح طلبان حكومتی كه اين دو در آن ميگنجند به تغيير از درون و در چهارچوب ساختار قدرت كنونی معتقد هستند. شيوه ای كه عملا به شكست انجاميده و خود بعضا به آن اذعان كرده اند. حال ترس آنها از اين است كه ميبينند با طرح شعار رفراندوم و اشاعه راهكار اصلاح از بيرون ساختار قدرت، در عمل موجوديت سياسی و منافع آنها در معرض خطر قرار می گيرد. آنها می هراسند زيرا ميبينند كه به اين ترتيب توسط مردم از معادلات قدرت حذف خواهند شد و يا دست كم اهميت سابق را نخواهند داشت. در مورد انتقادات آقای سحرخيز بگويم كه مستقل از
اين كه ما سلطنت طلب و مشروطه خواه نيستيم و با آنها مرزبندی جدی داريم، در آن چه ما مطرح كرده ايم اين نكته موضوعيت ندارد. ما از مردم دعوت كرده ايم به بحث رفراندوم در بعد شكلی و صرفنظر از مباحث محتوايی بپيوندند. و در صورت سيطره گفتماني، مهيا شدن شرايط و قطعيت تمايل مردم ايران به تغيير، آن وقت موقع طرح مباحث محتوايی است و بديهی است كه بنا به اعتقاد دموكراتيك نمی توان هيچ ايدئولوژی و سليقه سياسی را در آن شرايط برای حضور در رفراندوم و ارائه نظر به مردم حذف كرد و اين مسئله به معنای همسويی يا ائتلاف ديدگاهها و سلايق سياسی گوناگون و متعارض نيست. در آن هنگام هر فرد و گروه می تواند مستقلانه متاع خود را به افكار عمومی ارايه كند و سرانجام اين مردم هستند كه حكم می دهند كدامين ديدگاه حاكم شود و همگان با حفظ مواضع خود در نهايت بايد به خواست مردم گردن نهند. دفاع از حقوق لزوما به معنای همنظری نيست . پيشينه بنده و مواضعم به خوبی نمايانگر صفبندی و مخالفت جدی با انديشه سلطنت طلبی و استبداد در هر قالب و لباسی است. اما همانگونه كه برای خود حق تبليغ ديدگاه های جمهوريخواهانه را قائل هستم برای مخالفانم از جمله سلطنت طلبان و مدافعان جمهوری اسلامی نيز
اين حق را جايز می دانم. درمجموع نگاه به مواضع و سوابق امر نشان ميدهد كه انتقادات اين آقايان در اصل در ترس از دست دادن منافع و موجوديت سياسی و پايان دوران بندبازی و بهره برداری از مردم برای حفظ توازن در ساخت قدرت ريشه دارد . ***
رضا دلبری - 27 ساله - مهندس متالورژی
در روزهای اخير، كم و بيش به طور همزمان، برجسته ترين چهره های اصلاح طلب به "فراخوان رفراندوم" برخورد كردند. در اين ميان آقای سعيد حجاريان "فراخوان" را با نمايش "آقای هخا" مقايسه كردند . . .
ــ انتظار نداشتيم آقای حجاريان که خود زخم جدی استبداد را خورده است اين چنين برخورد کند. اما ظاهرا همه اصلاح طلبان با تمام قوا برای مخالفت با رفراندوم بسيج شده اند. به نظر من تلاش آقای حجاريان بر آن است كه حركت انجام شده برای تبديل رفراندوم به يك گفتمان عمومی و گسترده ی مردمی را به ابتذال كشانده و از طرفی امكان دفاع از آن را از بين ببرد. جريان آقای هخا نه يك طرح كه نمايش مضحكی از طرف فرد روانپريشی بود که حتی شائبه وجود دستهای حکومت پشت صحنه آن وجود دارد. او به تناسب نيروها و ساختار قدرت و . . . توجه نداشت و
ميخواست در يك روز معين از آسمان فرود آمده و قدرت را تحويل بگيرد و منجی ايرانيان باشد.
طرح "هخا" بيش از آنكه به بحث مطرح شده از سوی ما شبيه باشد، از سويی به كار اصلاح طلبان حكومتی مشابه است. اين آقايان ميگويند كه هر چند سال يك بار وقتی كه اينها خودشان ميخواهند، مردم به پای صندوق ها بيايند به اينها رای بدهند و به بقيه كارها كاری نداشته باشند. اين تشابه "طرح آقای هخا" با موضع اصلاح طلبان است. اينها نيز به روابط قدرت كاری ندارند. نميگويند در روابطی كه راه بر هر گونه پذيرش اصلاح توسط قدرتمداران بسته است، چه راهكاری دارند. سئوال ديگر اين است که آيا حرکت در چارچوب قانون اساسی صلب و بسته ای که با مقدمه
ای ايدئولوژيک آغاز می شود، متن آن آکنده از ديدگاه تبعيض آميز است، وزن سنگين نهادهای انتصابی آن، نهادهای انتخابی را خرد کرده است، مجلس را به نهاد مشورتی و دولت را از قوه مجريه به تدارکاتچی و پرده دار قدرت تبديل کرده است، به طرح های هخايی شباهت دارد يا طرح رفراندم قانون اساسي؟ سئوال ديگر اينکه آيا آقايان که با استراتژی «گل ياس» و «آرامش فعال» می خواستند ساختار غير دموکراتيک قدرت را کنترل کنند، به مضحک بودن برنامه هايشان فکر کرده اند؟ و امروز همچون 8 سال گذشته نقش مردم را در تحولات به ماشين های رای دهنده كاهش داده
اند و می خواهند با کشاندن مردم به پای صندوق رای حتی با تشکيل دولت ائتلافی با محافظه کاران به پيشبرد دموکراسی کمک کنند! "آقای هخا" و آقای "حجاريان" هر دو به روابط قدرت و نقش مردم در آن بی توجه هستند. به علاوه همانطور كه هخا ميخواست با پرواز به ايران "منجي" مردم بشود، اصلاح طلبان ميخواهند بالا بمانند و از بالا مردم را نجات دهند. آنها نقش شهروندی را به رسميت نميشناسند و همچون گذشته مردم را نه شهروند كه رعيت ميبيند با اين تفاوت كه اين بار ميخواهند برای "رعايا" دمكراسی بياورند.
آقای حجاريان در جمله ديگری نيز به "فراخوان" دهندگان تاخته و گفته اند كه برای بعضی اين حركت از كليك كليك بنگ بنگ به كيوكيو، بنگ بنگ خواهد انجاميد، استعاره خطرناكی است. اينطور نيست؟
ــ ما هيچگاه ادعا نكرديم كه با فشار دادن دگمه های كامپيوتر ميتوان حكومتی را تغيير داد. ما تنها به دنبال آن هستيم كه به اين طريق امكانی وجود داشته باشد تا مردم و نيروهای سياسی به آن بيانديشند كه بايد راهی برای مشاركت مردم در تعيين سرنوشت شان وجود داشته باشد. ما در عين حال نظر خود را اعلام كرده ايم. به عقيده ی ما رفراندوم شيوه مناسب مشاركت مردمی است. اين جمله حجاريان البته در ادامه ی همان مقايسه با آقای هخا قرار ميگيرد و به نوعی ميخواهد باز هم اين كار را كودكانه جلوه دهد که از نظر او به اسلحه بازی كودكانه ای ختم
خواهد شد. ما به بازی با اسلحه اعتقاد نداريم و معتقديم که تنها راه پيشبرد مطالبات مردم و استقرار نظام دموکراتيک مشی مسالمت آميز با اتكا به نيروی مردم است. در مقابل اصلاح طلبان برای اينكه در قدرت بمانند راضی شدند كه مردم از آنها روی گردان شوند. اگر کسی فکر کند که با کليک کردن يک سايت کامپيوتری و موافقت با رفراندم يک نظام اقتدارگرا دود می شود و به هوا می رود، رويا و باوری کودکانه است. آقای حجاريان با اين تشبيه عامدانه و استفاده از ادبيات عاميانه، يعنی « کيو کيو بنگ بنگ» تلاش ميکند تصوير کودکانی را به ذهن متبادر
سازد که با اسلحه خيالی دشمنان را می کشند. اما چه تصوری کودکانه تر از اين است که کسانی بخواهند برنامه تجربه شده و شکست خورده گذشته را در شکل کاريکاتوری عرضه کنند و انتظار شکل گيری حاکميت دموکراتيک را داشته باشند.
بحث ديگر در زمينه رابطه ميان ساختار حقيقی و حقوقی است. ... ــ چند سالی است که اصلاح طلبان برای توجيه ناکامی شان و جلوگيری از پيش افتادن جامعه از آنان برای خواست تغيير قانون اساسی ، بحث ساختار حقيقی و حقوقی را مطرح کرده اند. اما اولا برای حل بحران و معضل ساختار حقيقی قدرت هيچ راهی پيشنهاد نداده اند و از طرفی مشخص نکرده اند که ساختار حقيقی قدرت از چه منشايی به وجود آمده است و منبع مشروعيت بخش ساخت حقيقی قدرت کجاست؟ مگر نه اينکه اقدامات فراقانونی اقتدار گرايان با پشتوانه قانونی و حقوقی قدرت غير دموکراتيک صورت می گيرد؟ شايد گاهی از ساخت قانونی دموکراتيک سوءاستفاده غيردموکراتيک صورت گيرد و به عبارتی ساخت حقيقی قدرت بر ساخت حقوقی دموکراتيک آن در برخی موارد فائق آيد اما بر عکس آن امکان ندارد. در کدام ساختار قانونی غيردموکراتيک تاکنون حکومتی دموکراتيک توانسته است شکل بگيرد؟ و ساخت دموکراتيک توانسته با همان قوانين قبلی به ادامه کار بپردازد؟ اگر اين گونه است کدام تحول دموکراتيک را سراغ دارند که پس از موفقيت ، به تغيير ساختار قانونی اقدام نکنند. و کدام رژيم اقتدار گرا را نشان دارند که با حفظ قوانين و ساختار حقوقی صلب گذشته خود،
به سمت رژيم دموکراتيک پيش رفته باشد.
با توجه به اين بحث رابطه آقای حجاريان با نهاد ولايت فقيه را چگونه ميبينيد؟
ــ در بهترين حالت آقای حجاريان می خواهند که ولی فقيه حکومت نکند و نقشی اخلاقی [سمبليک] برای وی متصور می شوند. اما آيا مجموعه نيروهای محافظه کاران و اقتدار گرايان به نقشی تزيينی در قدرت اکتفا ميکنند؟ به نظر من اصلاح طلبان مطمئنا برای تغيير ساختار حقيقی و مشروطه کردن حکومت نيز هيچ برنامه ای ندارند. از طرف ديگر اقتدارگرايان نيز با اين عمل همانند طرح های ساختار شکنانه رفتار می کنند. بنابراين در شرايطی که اصلاح طلبان نتوانستند حاکميت دوگانه را در قدرت به رسميت بشناسانند به طريق اولی طرح مشروطه کردن قدرت با روش های گذشته نيز امکان پذير نخواهد بود. بحث ديگر اينکه با وجود اصل 110 قانون اساسی آيا برای اصلاح طلبان امکان برنامه مشروطه خواهی و يا حتی حاکميت دوگانه وجود دارد؟ آقايان بدون آنکه به تخريب رقبای سياسی خود بپردازند اگر پيشنهاد بهتری دارند می توانند عرضه کنند. فرصت 8 ساله اصلاحات را که اکنون از دست داده اند. با چه منطقی بر ادامه راهبردهای گذشته اصرار می ورزند. ما از هر پيشنهاد بديل ديگری که امکان اجرای آن باشد و به حاکميت حقوق بشر و دموکراسی منجر شود استقبال می کنيم.
آقای سحرخيز نيز علاوه بر انتقاد به شيوه ی كار شما بخصوص حمايت مشروطه خواهان را هدف قرار داده و به عبارت خودش "پشت اين كار" سلطنت طلبان را ميبيند.
ــ ما بحث رفراندوم را مطرح كرده ايم. هر گاه مبانی دمكراسی را پذيرفته باشيم، طبيعی ست مستثنی کردن اين يا آن شيوه تفكر و ايدئولوژی محدود كردن رفراندم بوده در نتيجه صحيح نيست. بنابراين با حفظ نظرات خود، اصل رفراندم و گفتمان شکلی آن را فارغ از مرزبندی ايدئولوژيک می دانيم. نكته ديگر اينكه ما افراد مشخص با سوابق مشخص و نظرات و ديدگاههای مشخص هستيم كه نظراتمان در بحثها، مقالات و سخنرانی هايمان منعكس شده و ميشوند. ما با تمام نيروهای ارتجاعی مرزبندی داريم اما گنجاندن تفكراتمان در رفراندوم طبيعتا دمكراتيك نميبود و از
اين رو برای خود ما نيز قابل پذيرش نبود. ما با غير انتخابی بودن هر مقامی چه به صورت مطلقه آن و چه به صورت مشروطه آن مخالفيم اما معتقديم رفراندوم فارغ از مرزبندی های شخصی و ايدئولوژيک است. از طرف ديگر، آقايان اصلاح طلب که مدل نمونه و آرمانی شان مشروطه گرايی است، به لحاظ تفکر نزديکی بيشتری با گروههای مشروطه خواه خارج از کشور دارند، فقط تفاوت در تاج و کلاه است. ما با هيچ كس وارد يك ائتلاف نشده ايم. تنها به مردم گفته ايم كه به نظر ما راهكارهای ارائه شده توسط اصلاح طلبان به بن بست رسيده اند و اگر مردم طالب تغيير
هستند، كه به عقيده ما هستند، پس به نظر ما پيوستن به طرح بحث رفراندوم مناسبترين راهکاراست، زيرا ما رفراندوم را شكل مسالمت آميز و روش غير خشونت آميزی برای تغيير ميدانيم. خواهش ما از دوستان اصلاح طلب حکومتی اين است که درست است که موقعيت قدرت آنان با اين طرح به خطر می افتد و بازی آنان در انتخابات رياست جمهوری برای ائتلاف با محافظه کاران به هم می خورد ولی برای حفظ شان خود به جای استفاده از ادبيات مبتذل و دور از ادب به طرح ديدگاهی بديل همت گمارند و با نقد جدی و حتی بی رحمانه آن، از عصبيت بپرهيزند.
اکبر عطری ــ 32 ساله ــ فوق ليسانس علوم سياسی گرايش انديشه
آقای عطری بعد از 10 روز سكوت بالاخره شخصيت های جناح اصلاح طلب حكومت مستقيم يا غيرمستقيم درباره "فراخوان" اعلام نظر كردند نظر آنها آميخته با تمسخر و يا بسيار تند بوده است. چرا فكر ميكنيد در روند برخورد با بحث رفراندوم اصلاح طلبان بر اقتدارگرايان پيشی گرفته اند؟ برای روشن شدن اين مسئله بايد به سياستهای 7، 8 سال اخير اصلاح طلبان دقت كنيم. آنها در اين مدت تلاش كردند مردم را قانع كنند كه به دنبال استقرار خواست مردم هستند. اگر به فرض آنها واقعا به دنبال مردم سالاری هستند، يک سئوال مطرح ميشود: حال كه
راهكارهای ارائه شده از طرف آنها برای تغيير در چارچوب ساختارهای موجود در عمل به شكست انجاميده است، حتی اگر فرض را بر صداقت آنها بگذاريم كه واقعا "می خواسته اند"، حقيقت اين است كه عملا "نتوانسته اند"، پس بايد راهكار جديدی ارايه نمايند .آن راهکار چيست؟ آنها "شعار ايران برای همه ايرانيان" را مطرح كردند مگر رفراندوم غير از ادامه ی منطقی همان شعار است؟ اگر اين آقايان در گفته ها و كرده هايشان صداقت داشته باشند اعتراف ميكنند (كه برخی از آنها كردند) كه سياستهايشان ره به جايی نميبرد. چرا همچنان سياست 8 سال اخير را دنبال
ميكنند و راه جديدی نشان نميدهند. مگر خودشان بحث خروج ازحاکميت را طرح نکردند؟ به عقيده ی من آنها شرايط دوران اصلاحات را به نفع خود برای بازگشت به قدرت مصادره كردند. حال نكته اينجاست كه اگر بحث رفراندوم به گفتمان عمومی تبديل شود آنها بايد پاسخگوی گذشته نيز باشند. سالها به مردم گفتند؛ بياييد به ما رای بدهيد و سپس به خانه هايتان برويد و بقيه كار را به ما بسپاريد. مردم اين كار را كردند. اما دستاورد آنها برای مردم چه بود؟ اصلاح طلبان بايد پاسخگو باشند كه در كدام عرصه برای مردم گشايش ايجادكردند؟خواست ما بحث رفراندوم
است و آنها ميگويند اين كار سلطنت طلب ها است. در نهايت آنها اينگونه القاء ميكنند كه حاکميت مردم بر سرنوشت خود به معنی خواستن سلطنت طلب ها است، آيا بدين وسيله برای نيرويی كه ادعای مبارزه با آن را دارند تبليغ نميكنند؟ اينكه آقای سحرخيز ميگويد اينها " استفراغ خود را ميخورند" [به شهروند شماره 944 "فراخوان رفراندم" و برخورد آرا (2) مراجعه شود] دوری از اخلاق سياسی و نزاكت را نشان می دهد. اين شيوه دفاع از وضعيت کنونی آن معنی را ميرساند نه دموکراسی خواهی و حقوق بشرخواهي.برخورد خشن اين آقايان با "فراخوان رفراندوم" از سوی
ديگر ريشه در ترس آنها از برملا شدن [راهکارشان در جهت] بازگشت شكست خوردگان سياسی دهه ی 70ــ60 به قدرت، بجای تلاش برای احقاق حقوق ملت، دارد.اشارات محمد خاتمی رئيس جمهوري، اظهارنظر محمدرضا خاتمی دبيركل مشاركت و انتقادات تند عيسی سحرخيز و سعيد حجاريان و سكوت اقتدارگرايان را كنار هم بگذاريم، برداشت شما چيست؟ آيا اصلاح طلبان برای برخورد شديد توسط اقتدارگرايان چراغ سبز نشان ميدهند.ــ ببينيد در ميان برخوردهای انجام شده گفته های آقای حجاريان از دو ديدگاه قابل تأمل هستند؛ يكی اينكه ايشان خود تا مدتی پيش بر روی سكوی سخنرانی
ميرفت خطر لومپنيسم را گوشزد می کرد اما امروز خود از جايگاه لمپنيسم سخن می گويد. از سوی ديگر با وانمود كردن حركت ما به عنوان جريان برانداز ــ با وجود اينكه اين امر با منطق خود او نيزدر تناقض قرار دارد ــ به جريان محافظه كار و نيروهای امنيتی آدرس ميدهد تا برخورد کنند. ايشان مطرح ميكند كه با يك كليك نميتوان ساختار را تغيير داد. و بر رژيم حقيقی تکيه ميکند. اين امر بديهی برای ما هم روشن است. اما تغيير در ساختار حقيقی مستلزم پذيرفتن ناکارآمدی رژيم کنونی است و بدون شکل گيری و احساس ضرورت تغيير و خلق گفتمان جديد، اين
امر ناممکن است. لذا برای رسيدن به هدف تغيير ساختار حقيقی قدرت، به عقيده ما حضور همه ايده ها و نگرشها لازم است. آنچه آقای خاتمی رئيس جمهور اظهار داشت به نظر می آيد طنز تلخ تاريخ است. من در 7، 8 سال اخير در دانشگاه شاهد آن بودم كه چگونه دانشجويان به خاطر دفاع از خاتمی مورد ضرب و شتم و انواع و اقسام فشارها قرار گرفتند. حال همان ها كه به ضرب و جرح دانشجويان ميپرداختند، مدافع خاتمی شده اند. روز 16 آذر بايد ميديديد كه چگونه خاتمی دانشجويان را تهديد به اخراج از سالن ميكرد. خودش دستور اخراج مدافعان ديروز و منتقدان
امروزش را صادر ميكرد و دشمنان ديروز او امروز در كنارش به ضرب و جرح دانشجويان منتقد وی مشغول بودند. وقتی آقای رئيس جمهوری تمام حرفها و شعارهايش را زير پا گذاشته است، انتقاد او از ما تا چه حد از اعتبار برخوردار است؟ ايشان رای را از مردم گرفته، به آنها خيانت و به نظام خدمت كرده است. اين چه نظامی است كه خاتمی به خاطر دفاع از مصالح آن مجبور به پشت كردن به مصالح مردم است؟ آقای خاتمی ما را با جريان دانشجويی دهه پنجاه مقايسه ميكند. اين مقايسه از هر جهت خطاست. حركت دانشجويی امروز يک جريان ايدئولوژيكی نيست. مذهب دغدغه
اصلی اين جنبش نيست. دغدغه ما دمكراسی و حقوق بشر است. اما اين مسائل در دستگاه فكری آقايان نميگنجد. در نتيجه در لحظات تعيين كننده به خدمت اقتدارگرايان در می آيند. آقای خاتمی كه تا ديروز از اهميت به دانشجويان جوانان و نظرات آنها سخن ميگفت، امروز ميگويد شما جوان هستيد و نمی فهميد. تمام اينها نشان دهنده آن است كه اين آقايان از تفكرات گذشته خود جدا نشده اند. اينها متعلق به دهه 60 هستند وبه اصل خودشان برگشته اند.درباره انتساب "فراخوان" به سلطنت طلبان توسط آقای سحرخيز چه ميگوييد؟ ــ اينها تلاشهايی در جهت بدنام كردن حركت
ما است. آنها توضيح منطقی در نادرست بودن آنچه ما مطرح كرده ايم ندارند. پس به تخطئه آن ميپردازند. جريانات 8 سال اخير نشان داده است كه اين جنبش دانشجويی نيست كه تمايلات سلطنت طلبانه دارد بلكه خود آقايان سلطنت را به نوع ديگری پذيرفته اند و نميخواهند رای مردم را جايگزين آن كنند. آنها در دو انتخابات گذشته رای مخالف مردم به سياستهايشان را گرفتند. پس ميدانند كه از ديد مردم مردود شده اند حال از هر حركتی كه بتواند ميان مردم ريشه بدواند ميهراسند و به آن ميتازند. من از آقای سحرخيز ميپرسم آيا اين ما هستيم كه «استفراغ خود را
ميخوريم» [به شهروند شماره 944 "فراخوان رفراندم" و برخورد آرا (2) مراجعه شود] يا آنها که با پشت پا زدن به تمام حرفهای خودشان بر روشهای گذشته اصرار ميكنند و با دعوت از شکست خوردگان سياسی به دنبال كابينه ائتلافی هستند. آقای عطری اين يك واقعيت است كه بسياری سلطنت طلبان از اولين حاميان فراخوان بوده و امروز بخش بزرگی از «شخصيتهای حمايت كننده» را تشكيل ميدهند.
ــ شما فراخوان را خوانده ايد، بيانيه توضيحی را نيز خوانده ايد، در كداميك ديدگاه سلطنت طلبی ميبينيد. اگر اين آقايان راست ميگويند و به خواست و رای مردم احترام ميگذارند يا حمايت كنند و يا راهكار ديگری ارائه دهند. ما همواره با سلطنت و هرگونه ی ديگری از اشكال استبداد و ديكتاتوری مخالفت كرده ايم. اصلا فلسفه "فراخوان" مخالفت با استبداد است. اگر راست ميگويند به آن بپيوندند. خود كنار نشسته اند و نگاه ميكنند كه چه كسی امضاء ميكند تا به تخريب آن بپردازند. واقعيت اين است كه يك طيف وسيع از "فراخوان" حمايت كرده اند. ما نه
ميتوانيم و نه صحيح ميدانيم كه بگوييم سلطنت طلبان يا هر تفكر ديگری نبايد از آن حمايت كنند. اين نقض غرض خواهد بود. اگر به مردمسالاری اعتقاد داريد و اين راه را غلط ميدانيد راه نشان بدهيد. و اگر آلترناتيو ديگری نداريد صادقانه اعتراف كنيد كه چشم ديدن جريان سياسی غير خود را نداريد.
تاريخ گفت وگو ها: 06 ، 07 و 08 دسامبر |