[بازگشت به صفحه اول] |
از ايران امروز
|
Dec 15, 04 | 8:46 am آقای حجاريان و نديدن عرصههای اصلی قدرت! ويكتوريا آزاد
٢٤ آذر١٣٨٣ برخورد ناوزين آقای حجاريان و برخی از همفكران در رده ايشان در روزهای اخير در خصوص مسئله طرح فراخوان برگزاری رفراندم، نمايش روحيه انفعال و تسليم قطعی ايشان است. به نظر میرسد كه اينان تفوق پايدار استبداد را پذيرفتهاند و باز به ما میخواهند وعده مذاكره و مصالحه و توافق با بالايیها (ادامه سياست چانه زنی از بالا) را بدهند تا كه شايد بتوانند به عناصر مثبتی دست يابند و ما را چندی نيز مشغول اين بازی سازند. متن سخنرانی آقای حجاريان تحت عنوان " رفراندم نديدن عرصههای اصلی قدرت است" نشانگر كامل در هم ريزی پايههای فكری ايشان است. با طرح مسئله حقيقی و حقوقی خود را آنچنان در كلافی سردر گم كردهاند كه در آنجا میگويند "حتی میتوان با تغيير رژيم حقيقی بدون دست زدن به رژيم حقوقی ، دمكراسی را پيش برد". بالاخره آقای حجاريان تكليف خودتان را روشن كنيد. شما خواهان تغيير رژيم حقوقی هستيد و يا حقيقی؟ اگر رژيم حقيقی طبق نظر شما صلب و سنگين است و تكان دادنش كار حضرت فيل است و اگر روابط حقوقی كه در قانون اساسی متجلی است سبكترين لايه است و از غذا قابليت تغيير هم دارد، پس چرا در عرض اين ٨ سال اين لايه سبك را يك ميليمتر هم نتوانستيد تغيير بدهيد؟ چه عواملی موجب شد كه شما در اين امر سهل و بمراتب قابل حصولتر بقول خودتان، نتوانيد كاری از پيش ببريد؟ برای من پر مسلم است كه مجلس ششم تلاشهای قابل توجهی جهت تغيير اين نظام حقوقی صورت داد ولی همواره به مانع شورای تشخيص مصلحت و ولی فقيه برخورد و در نتيجه دست آوردهای بسيار محدودی داشت. واقعيت اينست كه پروژه اصلاح طلبی از درون ساختار موجود شكست خورد ، حال شما به دنبال ساختار آفرينی در درون همين ساختار حاكم هستيد. ذهی خيال باطل!! آقای حجاريان شما میگوييد" تاريخ نشان داده است كه پراگماتيسم و اپورتونيسم ذاتی افتدار گرايان بوده است و آنها در مقابل منطق زور براحتی سر تسليم فرود آوردهاند و خروارها متون حقوقی را به پشيزی فروختهاند". اولأ اگر اينها براحتی با منطق زور سر تسليم فرود میآورند و در صورت لزوم خروارها متون حقوقی را به پشيزی میفروشند، پس تلاش شما برای تغيير نظام حقوقی آب درهاون كوبيدن است. دومأ دوستان شما در حوزههای قدرت كه از قرار به قول خودتان كم كاری هم میكنند، تنها نيروی محرك تحول نيستند. اين عرصه را منحصر به خود ندانيد. چون در آن صورت ما و شما بايد باشيم تا صبح دولتمان بدمد. اگر شما اعتقاد به اين روش (اشاره به رفراندم) نداريد پس لطفأ كمی به آن دوستانتان در حوزههای واقعی قدرت بگوييد كه به كلام شما عمل كنند و آن لايههای سبك نظام حقوقی را كمی كنار بزنند و اگر آقا اجازه میدهد اين لايهها را كمی بنوازند. و شما نيز با بنگ، بنگ و شليك آيههای یأس وقت مبارك را تنگ مداريد. در اينجا به همين ميزان بسنده میكنم چرا كه خانم مهرانگيز كار و دوستان كميته اقدام برای همه پرسی پاسخ درخور را بخوبی دادهاند. اكنون به جنبههای ديگر اين حركت میپردازم. جنبش رفراندم و شايسته گیهای آن در نظامهای استبدادی هنگامی كه بحث بر سر موضوعات بنيادين مرتبط با اصول دينی ، آزادی انسانی يا پيشرفت و توسعه آينده يك جامعه است، مذاكره ديگر راه حل مناسب برای رسيدن به يك نتيجه رضايت بخش برای دو طرف نيست. بر سر بعضی موضوعات میتوان مصالحه نمود. تنها تغيير در روابط قدرت به نفع آزادی خواهان میتواند آنگونه كه شايسته است، موضوعات بنيادين را حراست نمايد. اين تغيير نتيجه مبارزه است، نه مذاكره. البته اين به آن معنا نيست كه هيچگاه نبايد از مذاكره استفاده كرد.بلكه نكته اين است كه بدون وجود يك نيروی مخالف دمكراتيك قدرتمند، مذاكره راهی واقع بينانه برای حذف استبداد نيرومند نخواهد بود. بر اين اساس جنبش رفراندم به عنوان جنبش مقاومت در مقابل استبداد و يك شيوه مبارزاتی، كه توسط كميته اقدام برای همه پرسی انجام گرفته میتواند پتانسيلهای زير را بالقوه كند: ١ـ توان مقابله مردم به شيوههای مسالمت آميز ، اراده و اعتماد به نفس مردم تشويق و ارتقاء دهد؛ ٢ـ مدلی از مقاومت سياسی در مقابل استبداد به مردم معرفی میشود كه در پروسه خود میتواند كمك به رشد گفتمان و مباحثه حول محور خواستگاههای مردم را افزايش دهد (همانطور كه شاهد هستيم اين بحث امروز در حال فراگير شدن است)؛ ٣ـ با انتخاب اين گزينهها تابوها شكسته میشود و روحيه ياس و انزوا جای خود را روحيه تحرك و اميد میدهد و انتخاب گزينههای ديگر از جمله گزينه دخالت خارجی و حمله نظامی ضعيفتر میشود؛ ٤ـ جو رعب و وحشت و سركوب در مسير حركت كم اثر میشود و همراه با آن قدرت اقتدارگرايان حكومتی نيز هرچه بيشتر زير سوال میرود؛ ٥ـ لزوم سازماندهی و تشكل گرايی اجتماعی محسوستر میشود؛ ٦ـ مرزهای ايدئولوژيك و سياسی بسياری از نحلههای سياسی میشكند و بستر مناسبی برای همسوئی و همكاری نيروهای ضد استبداد و طرفدار آزادی و دمكراسی فراهم میگردد (همان اتفاقی كه از زمان طرح عملی رفراندم توسط كميته اقدام صورت گرفته) و زمينه رقابتهای آزاد سياسی در آينده نيز فراهم میگردد. ٧ـ از طريق طرح اين موضوع در مجامع بين المللی امكان كسب حمايتهای جهانی مهيا میشود و در نتيجه ابزاری چون تحريمهای اقتصادی بين المللی، ممنوعيتها، قطع روابط ديپلوماتيك، اخراج از سازمانهای بين المللی، محكوميت توسط بخشهای مختلف سازمان ملل متحد و موارد مشابه میتواند كمك عظيمی برای پيشبرد جنبش مقاومت داخلی باشد. ٨ـ در طی اين پروسه لزوم شكل گيری واحد رهبری متشكل و منظم بيش از بيش ملموس خواهد شد. همان چيزی كه فقدانش در ايران بسيار احساس میشود. ٩ـ به موازات رشد جنبش دمكراسی خواهی برای تغيير نظام و قانون اساسی منبعث از نظام در داخل كشور و فشارهای بين المللی از خارج، نيروهای استبداد و اقتدار ضعيفتر و ضعيفتر میگردد و اما سركوب جزء لاينفك سياست آنها خواهد بود. ١٠ـ مردم در اين مرحله به آن ميزان از سازماندهی و تشكل رسيدهاند كه ديگر سركوب پاسخگو نيست و آنگاه حاكميت چارهای جز كناره گيری از قدرت و تفويض آن به ملت ندارد. اما اگر اين اتفاقات حائل نگردد كمترين حاصل بر آمده از اين حركت هوشمندانه و شجاعانه اينست كه: گفتمان حول وحوش به زير سوال بردن ساختار سياسی كشور در سطح وسيع و قانون اساسی فعال میشود و مردم از مرحله تخيل به مرحله تفكر وارد میشوند و درمرحله تفكر از خود ميپرسند چه بايد كرد؟ حركت كميته اقدام در واقع نقد قدرت حاكم را از دنيای تخيل و كاغذی به يك فرآيند قابل رويت و جنبشی تبديل خواهد كرد. تا به كی میخواستيم بر روی كاغذ بنويسيم كه چه درست است و چه نادرست؟ گناهكار كيست و داغديده كيست؟ مظلوم كجاست و ظالم چه میكند؟ بالاخره میبايست در عرصه عمل و پراگماتيسم سياسی به خود تكانی ميداديم. برخی ازجمله آقای حجاريان، میگويند كه اين طرح گفتمانی تنها خيالی و اتوپيايی است. مگر نه اينكه همه چيز اول با تخيل شروع میشود، سپس به تفكر وا میدارد و در پروسه به اراده تبديل میشود. پروژه اصلاح از درون نيز كم خيالی از آب در نيامد و تازه به اراده واحد هم تبديل نشد. اگر پروژه رفراندم عملی نشود حداقل آرزوی آن میتواند همه گير و فراگير شود و در طول زمان روزی به واقعيت تبديل خواهد شد. كافی است نگاهی كوتاه به سايتها و رسانههای خبری بياندازيم. همه جا صحبت از رفراندم است. بحث مباركی است كه به گل خواهد نشست. دلايل برای اميدواری تاريخ معاصر، صدمه پذير بودن ديكتاتوریها را نشان داده و روشن ساخته است كه اين حكومتها ممكن است در زمانی نسبتأ كوتاه فرو بپاشند، فقط يك دهه (١٩٨٠ـ ١٩٩٠) كافی بود تا ديكتاتوری نظامهای كمونيستی در لهستان ، در آلمان شرقی و در چكسلواكی كه در سال ١٩٨٩ اين زمان چند هفته بيشتر طول نكشيد، فرو بريزد. در السالوادور و گواتمالا مبارزات عليه ديكتاتوریهای نظامی، هركدام به تنها حدود ٢ هفته وقت نياز داشتند. رژيم نظامی قدرتمند شاه ايران در طول چند ماه فرو ريخت. در ١٩٨٦ ديكتاتوری ماركو در فيليپين در برابر فشارهای مردمی، طی چند هفته سقوط كرد. دولت ايالات متحده با آشكار شدن قدرت نيروهای مخالف ، به سرعت حمايت از رئيس جمهور ماركو را رها كرد. در شوروی در آگوست ١٩٩١، تلاش برای كودتای ارتجاعی در طول چند روز با مبارزه طلبیهای سياسی مردم متوقف شد. پس از آن نيز، بسياری از رأی دهندگانی كه ساليان سال تحت سلطه بودند فقط در طول چند ماه توانستند استقلال خود را به دست بياورند.(١) اين باور عمومی سنتی كه ابزارهای خشونت آميز هميشه سريع عمل میكنند و در مقابل ابزارهای غير خشونت آميز هميشه به زمان زيادی برای پيروزی نياز دارند به هيچ روی صحيح نيست. هر چند كه برای ايجاد تغيير در سطح زيرين جامعه معمولأ به زمان زيادی احتياج است. اما در مبارزات غير خشونت آميز نبرد حقيقی عليه ديكتاتوری نسبتأ سريع روی میدهد.(١) نتيجه بنابراين ترس برخی از نحلههای سياسی ما از مقابله با رژيم حقيقی جمهوری اسلامی، ترسی نه از سر هوشمندی تاريخی بر بستر مهارت و دانش است، بلكه ترسی حاصل از فاكتورهای ذهنی و ايدئولوژيك است كه در واقع عرصه اصلی قدرت را گم كرده و به طرح خيالی چانه زنی در بالا خود را قانع نموده و اتفاقأ اين سياست است كه رسوبات یأس و حرمان و نا اميدی از هر نوع مبارزه مردمی را به نمايش میگذارد و راه را به ناكجا آباد میبرد. امروز جمهوری اسلامی به عنوان يك ساختار حقيقی و حقوقی ، نه فقط به خاطر سياستهای ضد مردمی اش، تجاوز به حقوق بشر، گسترش فقر و فحشا و اعتياد، تضييق آشكار حقوق زنان و كودكان و جوانان، اعدام و پيگرد و شكنجه دگر انديشان در ايران به زير سؤال جدی رفته و مشروعيت خود را از دست داده است، بلكه حضور چنين نظامی اساسأ برای صلح منطقه خطری جدی است. امروز مسئله ايران تنها گشايش و توسعه سياسی و آزادیها نيست، بلكه برون رفت از بحرانهای اقتصادی در كنار حفظ آرامش و صلح در منطقه، نيز از عمده معضلاتی است كه حل آنها از توان اين حكومت خارج است. نظامی كه با اعزام هزاران شهروند خود به كشور عراق به عنوان رأی دهنده قصد دارد در نتايج انتخابات آن كشور اعمال نفوذ كند، سياستی بسيار خطرناك را دنبال میكند كه نه فقط برای ما ايرانيان، بلكه برای همه منطقه زيان آور است. برخورد جمهوری اسلامی نيز در ارتباط با پيمان اخير با سران سه كشور اروپايی مبنی بر توقف غنی سازی اورانيم از طرف آقای حسن روحانی چنين توجيح میشود: بتاريخ ٢٠ آذر ايشان میگويد ، ما به روشنی به اروپاييها گفتيم كه ايران مصمم است برنامههای هستهای خود را نگاه دارد و به اين سادگی تسليم نخواهد شد. ايران تأكيد دارد كه مهلت تعليق غنی سازی اورانيم كوتاه خواهد بود. در همانجا ايشان نقل میكند ما بحران را به فرصت تبديل كرديم. منظور از اين فرصت چه ميتواند باشد. آيا اين تناقض گوئيها از طرف دولتمردان ايران در باره برنامه هستهای موجب ايجاد اعتماد سازی در بين جامعه بين المللی خواهد شد؟ گمان نميكنم كه عقب نشينی موقت جمهوری اسلامی برای دستيابی به فناوری هستهای (بخوان سلاح هسته ای) جنبه استراتژيك داشته باشد. اين سياست در واقع تاكتيكی است برای خريدن همان فرصتی كه آقايان از آن صحبت ميكنند. جامعه جهانی ، سران ٣ كشوراروپائی ، اتحاديه اروپا را ايشان بسيار ساده انگاشتهاند و به خيال خود خواب ميبينند كه با چنين ترفندهايی بتوانند ايشان را بفريبند و به اين سادگی جا خالی بدهند. آقای حجاريان آيا حضور چنين ساختار حقيقی فرصت طلب و خطرناكی را شما خواهانيد؟ ويكتوريا آزاد / سوئد / ١٤ دسامبر (١)از ديكتاتوری به دموكراسی جين شارپ / موسسه آلبرت اينشتين |