از سايت عصر نو
 

سخنی از دل با امضاكنندگان فراخوان

محمد برقعي ــ واشنگتن 

شهروند

چه سخت است بر قهرمانان خرده گرفتن. قلم كلمه اي ننوشته بر خود ميلرزد و مي ايستد و نهيب كه با چه جسارتي با ايثارگران و جان بر كفان سر ناسازگاري داري؟ دمي با خود بينديش آيا تو صد يك هيچ يك از اين عزيزاني كه اين فراخوان را ندا داده اند در خود جسارت از خود گذشتن و پايمردي كردن بر سر باورهايت را داري يا داشته اي كه حال قلم را ميتازاني؟ و همين نهيب نزديك به سه هفته است كه پاي قلم را در گذر بر روي خطوط به زنجير بسته است. تا عزيزي از همين خيل ايثارگران قانعم كرد كه نظرت را بگو كه نقد نظر نقد شخصيت نيست. اين نه بي حرمتي است كه سخن دل را صادقانه گفتن احترام است در حق عزيزان.

خواستار رفراندوم شدن امري نيست نو، كه اين سخن به سالها ميرود و هميشه مورد ايراد بوده كه خواسته اي است غيرعملي و خيال پردازانه و تني چند‌ از اين بزرگواران هم هر يك به زباني پس از اعلام فراخوان همين را گفتند و به همين سبب هم در اعلاميه دوم دعوت به برگزاري رفراندوم و تشكيل مجلس موسسان و غيره را تبديل به اميد‌ فراگير شدن بحث رفراندوم در جامعه كردند. و در پاسخ غيرعملي بودن خواسته هم گفتند كه اگر اين اعلاميه از استقبال عمومي برخوردار شود وسيله اي ميشود براي فشار سياسي وارد كردن به حكومت و يا خانم مهرانگيز كار اميد داشت كه در اين فضاي دلمردگي ها حركتي ايجاد كند.

اما براي آنكه اين عمل به يك فشار سياسي تبديل شود لازمه اش گردآوري امضاي بسيار است و شايد‌ با گوشه نگاهي بر همين اميد است كه نام سايت را گذاشته اند شصت ميليون. اين مهم ممكن نميشود مگر حداقل دو شرط اوليه را داشتن. يكي تاييد خبرگان و نام آوران سياسي كشور و ديگري تلاش فعالانه سازمان هاي سياسي در بسيج مردم. در حالي كه اين هر دو در اين حركت غايب هستند.

سئوال آن است كه چرا فراخواني كه خواسته بيشتر مردم است آن هم با امضاي كساني كه در صداقت و پاكيشان شكي نيست با استقبال لازم مواجه نشده است و مورد تاييد نام آوران سياسي و سازمانهاي سياسي قرار نگرفته است؟ از سازمانهاي سلطنت طلب كه بگذريم چند سازمان سياسي ديگر هم در عمل كار را به تعارف و حفظ احترام بسنده كرده اند و به قول معروف گفته اند دعاي خير ما بدرقه راهتان و بس.

اين فرض كه ترس از بيرحمي جلادان حكومتي مانعي است براي امضا فعالان سياسي قانع كننده نيست كه در مورد خارج از كشور كه اصلا مطرح نيست و در داخل هم مبارزان نشان داده اند كه در اوج قدرت حكومت و در سخت ترين شرايط جمع وسيعي از اين شجاعان جسارت كرده و اعلاميه داده اند. از جمله اعلاميه معروف به نود امضايي سال 1369 و اعلاميه 134 نفري و اعلاميه هاي در محكوميت قتل هاي زنجيره اي كه نشان‌ داده اند كه زندان و شكنجه و حتي بيم از اعدام آنان را از بيان نظراتشان باز نداشته است.

آقاي سازگارا در پالتاك اتحاديه جمهوريخواهان دليل عدم همراهي بزرگان سياسي درون كشور را چنين بيان كردند كه اين شخصيت ها چنان در بند تعلقات گروهيشان هستند كه در عمل امكان همكاري با هم و حضور در جبهه مشترك را ندارند و به همين سبب پس از دو سال تلاش سرخورده از آنان به جوانان و دانشجويان دلبسته است. اما اين ادعا نيز قانع كننده نبود زيرا در دهه گذشته چندين اعلاميه بسيار جسورانه درآمده كه امضاي نام آوران سياسي بسياري را از طيف هاي مختلف فكري و عقيدتي در كنار هم در پاي خود داشته اند و آخرين آن اعلاميه دعوت به مجلس بزرگداشت مختاري و پوينده بود كه امضاي روشنفكران و فعالان سياسي لائيك و مذهبي از طيف هاي مختلف را در كنار هم داشت.

بنابر اين هنوز پرسش آن است كه چرا اين فراخوان مورد قبول همگان مورد تاييد قرار نگرفته است؟ دو ايراد براي اين عدم استقبال به نظر من ميرسد:

1ــ ‌شتاب زدگي

دعوت به رفراندوم كاري بود كه ميبايست در سطح وسيعي پيش از اعلام آن در ميان خبرگان سياسي به شور و مشورت گذاشته ميشد تا ميوه نارس به جامعه ارائه نشود كه با شكست آن سرخوردگي ديگري ايجاد شود. اين شتاب زدگي آنچنان بود كه به نظر ميرسد همين اعلاميه يكي دو صفحه اي هم با مشورت كافي امضاكنندگان آن نشر نيافته بود كه بلافاصله پس از نشر آن با دادن اعلاميه ديگري از ايران و بعد هم اعلام تاييد خانم كار و آقاي سازگارا با آن، خواسته آن تعويض شد و از تشكيل مجلس موسسان و خواسته برگزاري رفراندوم به خواسته مطرح شدن اين بحث در جامعه تبديل شد.

جسارت كردن و اعلاميه دادن به اميد آنكه ديگران هم مجبور به موضع گيري شوند در بهترين حالت خود حاصلي نخواهد داشت جز سكوت يا به پاس احترام به سوابق سياسي اعلام كنندگان آن با احترام و يا تعارضي از كنار آن گذشتن.

توجه شود كه در اثر حوادث دوران انقلاب دو مسئله در صحنه ي سياسي جامعه ايران ريشه هاي عميق دوانيده است.

الف ــ سنجيده گام برداشتن

ما يك بار هم با هم حول محور آنكه چه چيز را نميخواهيم جمع شديم بي آنكه بينديشيم كه چه ميخواهيم. لذا حال مردم بسيار محتاط شده اند و تنها به دليل نجات از شري و فاسدي به حركت درنميآيند.

ب ــ‌ بدبين و شكاك شدن

ملت از كسي ناراستي و خلاف قول ديده كه با همه معيارهايش ميبايست راستين و شريف واقعي باشد. مردي سالخورده، مرجع تقليد، آن هم مرجع تقليدي عارف و روشن انديش، سيد اولاد پيامبر، به طور كلي با تصور همه صفات و خصايل خوب در فرهنگش همان ويژگي هايي كه عموم امضاءكنندگان اين فراخوان را مثل اكثر قريب به اتفاق مردم ايران شيفته او كرد. لذا مردم مارگزيدگاني شده اند كه از هر ريسمان سياه و سفيد ميهراسند. هم چنين اين مردم آنقدر شاهد فداكاري و شهادت در هر دو جناح حق و باطل شده است كه ديگر حتي شهيدان هم برايش تقدسي ندارند چه رسد به مبارزان. از اين روي هر دعوت به حركت و اتحاد را با دقت و هشياري بررسي ميكند تا نه تنها خطوط كه نانوشته هاي ميان خطوط را كاملا درك كند.

2ــ همراهي با نااهلان

از همين نخستين روزهاي فراخوان همراهي سلطنت طلبان با اين مجموعه براي بسياري ايجاد نگراني كرد. بويژه كه آنان از طريق بلندگوهاي خود به سرعت اسامي آقايان داريوش همايون، فواد پاشايي، شهريار آهي، اسدالله مروتي‌ و شاهين فاطمي و حزب مشروطه خواه و سازمان مشروطه خواهان خط مقدم و غيره را فرياد كردند. و اين در حالي بود كه اتحاديه جمهوريخواهان و جمهوريخواهان لائيك و احزاب چپ گلايه داشتند كه بي خبر بوده اند و در داخل كشور حتي دفتر تحكيم وحدت هم با وجود حضور امضاي افراد نام آورش در پاي فراخوان از امضاي سازمان خودداري كرد:

براي همراهي با هر جمعي هميشه دو عامل در نظر گرفته ميشود:

الف ــ اعتقاد: كه مستلزم دادن حكم ارزشي در مورد درجه سلامت يك سازمان و اهداف آن است.

ب ــ مصلحت سياسي، كه مبتني بر ارزيابي شرايط و محاسبه سود و زيان همكاري با آن سازمان است. البته به ندرت پيش آمده كه يك عامل چنان اهميت مي يابد كه دومي اگر لازم شد، ناديده انگاشته ميشود.

در مورد الف، كارنامه عمل و انديشه امضاكنندگان اصلي اين فراخوان نشان نميدهد كه آنان به همكاري سلطنت طلبان چندان مشتاق باشند كه مصلحت را ناديده انگارند. حتي به نظر ميرسد كه اگر توجيهي هم براي اين همكاري باشد بيشتر از سر مصلحت سياسي است تا ضرورت اعتقادي. لذا مصلحت سياسي است كه مورد توجه اصلي اين نوشته است و در ذيل به آن پرداخته ميشود.

مزاياي احتمالي

الف: امكانات مادي و نيروي انساني: در هر دوي اين موارد نشان داده شده كه دو حزب مشروطه خواه و افراد شاخص آن برعكس تصور بسياري پايگاه چنداني در ميان سلطنت طلبان ندارند. نه خاندان سلطنتي و بزرگان سنتي آن نظام آشكارا با آنان هستند و نه بدنه سلطنت طلبان آنان را قبول دارند. مورد اخير بويژه امري پنهاني نيست و امثال آقايان داريوش همايون و فواد پاشايي مرتبا مورد حمله آنان هستند. كافي است مدتي به سلطنت طلباني كه به راديو و تلويزيون ها زنگ ميزنند گوش دهيد تا مسئله روشن شود.

گفتني است كه سلطنت طلبي بيشتر يك نوستالژي و رويا است تا يك نيروي حتي بالقوه سياسي.

اينان به طور كلي با روياي ايران پيش از انقلاب زيست ميكنند و با خيال آن كه چرخ زمان به عقب برگردد شب و روز را سر ميكنند. آنان حتي اگر نظام جمهوري اسلامي هم سقوط كند باز تمايلي به زيست در ايران كنوني و تغيير و تحول يافته ندارند.

بي جهت نيست كه هرگاه تظاهراتي ميگذارند حتي از جمع وسيعي كه هرگز هم خيال رفتن به ايران را ندارند، عده معدودي شركت ميكنند. آنان در روي خط راديو و تلويزيون ها جايي كه كسي آنان را نميبيند، است كه چنان انقلابي ميشوند كه به نظرشان هر كسي كه سرنگوني سريع و بدون قيد و شرط حكومت موجود و استقرار نظام پهلوي را نميخواهد عامل جمهوري اسلامي است. حتي كساني چون محسن سازگارا، حشمت الله طبرزدي، خانم شيرين عبادي و كم كم خانم مهرانگيز كار. و حتي خانم كار در توجيه قبول سازگارا در مصاحبه با آقاي ضياء آتاباي ميگويد حال كه آقاي سازگارا ميگويد «غلط كرده ام، مرا ببخشيد» با همه گناهانش طردش نميكنيم.

لذا مشروطه خواهان و در حقيقت پهلوي خواهان كه در زير اين عناوين پنهان شده اند و در همراهي با اين فراخوان فعال شده اند سرداران بي لشگري هستند كه نه پشتوانه جدي پادشاه و اشرافيت آن گروه را دارند و نه مورد قبول توده هاي اين جمع هستند لذا نه تنها قادر به بسيج آن نيرو نيستند بلكه حضورشان سبب ايجاد حملات وسيع سلطنت طلبان به اين فراخوان شده است.

ب: ارتباطات با كشورهاي غربي

در اين جا هم اگر امكاني براي آنان فرض شود در رابطه با اسرائيل است و امريكا كه با توجه به آن كه اسرائيل هم بايد دستش را از آستين امريكا به در آورد همه چيز در رابطه با امريكا خلاصه ميشود. شواهد سالهاي گذشته نشان داده كه برعكس تصور عموم سلطنت طلبان نفوذي در ميان قدرتمندان امريكا ندارند تا جايي كه براي ديدار رضاشاه دوم با كلينتون يك پادوي دست چندم سناتور دوما، او ترتيبي داد كه رضاشاه دوم كلينتون را در مسير رفتن به توالت در يك رستوران چند لحظه اي متوقف كند. راديو و تلويزيون هاي آنان هم براي گرفتن چند دلار به صد در ميزنند و هر بار با هر خبري عازم واشنگتن ميشوند و در بيشتر موارد دست خالي برميگردند. اين بي خبري تا به جاييست كه آقايان ميبدي و فاضلي از حضور دكتر يزدي يا «هخا» چنان دست پاچه ميشوند كه از هول هليم در ديگ مي افتند.

ولي فرض كنيم چنان كه اين جماعت ادعا ميكنند از كانال امثال آقاي مايكل لدن و سازمان American Enterprise مورد توجه محافظه كاران نو ميباشند و از آن طريق دولت آقاي بوش به حرف آنان توجهي ميكنند. و باز هم فرض ميكنيم كه واقعا آقاي بوش به دنبال سرنگوني جمهوري اسلامي است و قصد هيچگونه معامله پشت پرده اي را با آنان ندارد و لذا به دنبال نيروي اپوزيسيون است كه مورد حمايت قرار دهد و به وسيله آن به هدف خود برسد. در اين صورت است كه امضاكنندگان اصلي اين فراخوان مشكل اساسي تري خواهند داشت.

تا آنجا كه كارنامه و عملكرد اين افراد نشان ميدهد آنان افرادي كاملا ملي هستند كه به هيچ عنوان نميخواهند حميد كارزاي يا اياز علاوي يا چلبي ديگري بشوند. آنان انسان هاي مستقل و آزاده اي هستند كه ميدانند هرگونه سرسپردگي به بيگانه حاصلي جز بدنامي براي خود و ذلت و بدبختي براي ملتشان ندارد.

آنان ديده اند كه حتي بزرگواراني چون تيمسار احمد مدني به دليل گرفتن مقداري كمك مالي از امريكا چنان ضربه سياسي اي خورد كه با تمام اعتبار ديرينه اش هرگز نتوانست از زير بار آن ضربه كمر راست كند.

حتي وقتي كه بر همگان معلوم شد كه ايشان يك دينار آن را هم خرج خود نكرده بود و كساني كه نزديك تر بودند ميدانستند كه بيشتر آن پولها را خرج كساني كرده بود كه از زير تيغ ملايان گريخته بودند.

آزموده را آزمودن خطاست

تجربه نشان داده كه همراهي و همگامي با سلطنت طلبان در هر لباس و با هر پوشش سياسي اي كه باشند قماريست كه هر كس به هر اندازه به آن دست زده در آن بازنده شده است. اين واقعيتي است كه هيچ ارتباطي به درست و نادرست دانستن عقايد اين جمع ندارد. خطريست كه هر مجموعه فقط در يك صورت بايد به آن دست بزند و آن هم داشتن يك اعتقاد راسخ بر سر ضرورت همكاري، ضرورتي كه حتي به قيمت فدا كردن همه اعتبار خويش تمام شود، همكاري با آنان داشته باشد.

اين ادعايي نيست كه بايد آن را ثابت كرد بلكه بارها تجربه شده و نتيجه آن معلوم شده است. آقاي حسين باقرزاده با همه اعتبار مبارزاتي خود و خانواده اش در اين قمار باخت و با تمام اعتبارش طرح 81 ماده ايش مورد بي مهري بيشتر نيروهاي سياسي خارج از كشور قرار گرفت. و اين در حالي بود كه اين همراهي بسيار محدود و محافظه كارانه هم صورت گرفته بود. آقاي باقر پرهام با آن همه سوابق روشنش به سختي چوب آن را خورد و ديگر جز سلطنت طلبان كسي با ايشان سر آشتي ندارد. آقاي منوچهر محمدي در اثر همين غفلت با همه مقاومت هايش از سوي عموم سياسيون رد شد. آقاي طبرزدي هم گرگ دهن آلوده و يوسف ندريده شد. و به اين ليست دهها نام ريز و درشت را ميتوان افزود.

از اين روي امضاكنندگان اين فراخوان با اندك توجهي بايد ميدانستند كه حتي از نظر مصلحت سياسي اين همراهي براي آنان بسيار گران تمام خواهد شد هر چند من يقين ندارم كه افرادي از آنان در داخل كشور هستند كه از اين امور اطلاعي درستي داشته باشند. به نظر ميرسد شوق به ايجاد حركت و نفرت از بيدادگري هاي نظام موجود سبب شده كه سهل انگارانه به اين موضع خطر نگاه كرده باشند. از اين همراهي امضاكنندگان جعلي فراخوان ضرر بسياري ديده و خواهند ديد. كافي است يك نگاه به نظراتي كه سياسيون معتبر در مورد آنان و اين همكاريشان داده اند بكنند از جمله آقايان بني صدر، كشاورز، حاج سيد جوادي كه حمله مستقيم كرده اند و بيژن حكمت و ديگران كه به اشاره به آن بسنده كرده اند اما سوي ديگر اين رابطه، بردي عظيم كرده و براي اولين بار نام افراد و سازمانهايش را در كنار نام افراد سازمانهاي مترقي جا داده است و ميتواند اميد داشته باشد كه اين قدم راه را براي ورود آنها به صحنه اپوزيسيون مترقي كشور باز كند و بي آنكه مجبور به پاسخگويي نسبت به گذشته خود باشند در كنار دشمنان ديرينه شان جايي پيدا كنند.

كلام پاياني

من بر آنم كه امضاكنندگان اوليه اين فراخوان داراي چنان اعتبار و سابقه مبارزاتي هستند كه اگر موضع خود را در اين موارد ‌شفاف و روشن كنند بسياري از بد خيالي ها را كه مانع شتاب گرفتن اين حركت شده است از سر راه برميدارند. اما اين شفافيت نميتواند شكلي غيرمستقيم و گذرا باشد كه مثلا آقاي سازگارا در مصاحبه با بي بي سي بگويد ما جمهوري را ميخواهيم كه يعني خط كشي با سلطنت. اين امر در رابطه با آمريكا از حساسيت بيشتري برخوردار است و شفافيت بيشتري ميطلبد. زيرا اگر رابطه با سلطنت طلبان در روابط قدرت ارزشي ندارد اما آمريكا يك قدرت واقعي است. در رابطه با آن تنها مسئله اعتباري نيست. بدون اين شفافيت بيم آن است كه هر روز چهره اين آينه تيره تر شود و حرمت اين بزرگواران بيشتر شكسته شود. همان گونه كه شاهديم كه آقاي سازگارا مورد‌ تهاجم اولين ضربات آن قرار گرفته اند و دير يا زود شدت حملات افزايش يافته و به نوبت يكي يكي امضاكنندگان را شامل ميشود. 

محمد برقعي