[بازگشت به صفحه اول] |
از ايران امروز |
Dec 27, 04 | 11:41 pm همراه اشاراتی به پارهای از سخنان دكتر ناصر
زرافشان
آزادی رأی و روند "فراخوان ملی همهپرسی" دكتر محسن قائم مقام – نبوبورك
سهشنبه ٨ دی ١٣٨٣ جای آنست كه خون موج زند در دل سنگ/ زين تغابن كه خزف میشكند بازارش برخورد عفايد و آراء پيرامون "فراخوان ملی برای همه پرسی" از پر سرو صداترين و بحث انگيزترين موضوعات سالهای اخير در خارج از كشور بوده است. اين ابتكار درون كشوریها نه تنها فكر "رفراندم" را بعنوان يك "راه حل سياسی" برون شد از بختك جمهوری اسلامی و وسيله مبارزاتی نو جانی تازه بخشيد بلكه حركتی دوباره در صفوف در جامانده اپوزسيون خارج از كشور ايجاد نمود كه بسيار مغتنم بود. صف آرائیهای موافق ، كه بسيار بود و مخالف ، كه هم از جهت راست موضوع میشد و هم از سوی چپ بدان معطوف میگشت. و متأسفانه موافق مشروط درجا مخالف خطاب میشد. من كوشش دارم تا برخی موارد تا حدودی جنبی قضيه ، كه بنظر من بسيار عمدهاند ، را در اين نوشته بررسی نمايم ، و دنبال يافتن محكی برای تحليل آنها بروم. بدين جهت بررسی برخی بخشهای مقاله آقای دكتر زرافشان را برای اين منظور انتخاب نمودم. آقای سعيد حجاريان مطالبی عليه "فراخوان" انتشار دادند و آنرا با كار آقای "هخا" مقايسه نمودند. آقای دكتر زرافشان نيز ، همانند بسياری ديگر ، اظهارات "حمله از راست" به "فراخوان" ايشان را با سخنانی محكم پاسخگوئی نمودند: كه "... آزموده را از نو بيازمائيم و پشت سر شما بايستيم تا تجربه هفت ساله گذشته خود را تكرار كنيد..." ايشان در مقاله خود مخالفين "فراخوان" را بدستههای مختلفی تقسيم كرده بودند. از جمله "برخی تلويزيونهای لس آنجلسی و پادوهای ايشان در داخل" ، كه "شرم آورانه" بدنبال "ناجی" بيگانه برای كسب "هديه آزادی و دمكراسی"اند. و ديگری "اصلاح طلبان سابق" كه " چرا... مردم از ايشان روی گردان شدهاند و برای ادامه سياستهای شكست خورده گذشته شان، از آنها حمايت نمیكنند؟ و آقای دكتر زرافشان در اين بحث با سحنانی سحت و ناروا ، جبهه ملی ايران را ، بدون ذكر نام ، آماج تير نكوهشهای ناعادلانه خويش ساختهاند كه: "برخی از متوليان گورستانهای متروك و كهنه سياسی گذشته نيز به "فراخوان" رو ترش كردهاند زيرا در دنيای دن كيشوتی توهمات خود، گمان میكنند بايد مبداء نصف النهار تحولات حامعه را از محفل آنها آغاز كرد. " اين جملات را كسی مینويسد كه دفاع از خانواده كسانی را بعهده گرفت كه از "متوليان" راه اين "گورستان كهنه و متروك" بودند كه بخاطر آن ، در نه چندان زمان دوری ، با ٢٤ و ٢٦ ضربه كارد از پای در آمدند! و خود ايشان بخاطر ايستادگی دلاورانه برای كشف حقايق به گوشه زندان و تحمل شكنجه گرفتار آمدند. و يادمان نرفته است كه قداره بندان حكومتی ، بلفظی ديگر ، اين صومعه داران كهنه سياسی را ، بجرم مخالفت با "قانون قصاص" مرتد اعلام نمودند. و بر اين گناه و حكم جاريه ، دكتر علی اردلان سالخورده و بسياری از همفكران و همراهان او را سالها به زندان و شكنجه كشاندند. و بسياری ديگر از اين "دن كيشوت"ها را به كوه و دشت راندند و يا به خاموشی وادار ساختند. اين "دن كيشوت"ها و "متوليان گورستان متروك و كهنه سياسی" پرچمداران راه مصدق بودند كه جلوتر از ديگران به مصاف جمهوری اسلامی رفتند! و هنوز رهبر اين "گورستان متروك و كهنه سياسی" الهام دهنده جوانان اين آب و خاك است كه برای برقراری آزادی و دمكراسی همچنان در جوش وخروشد. نام او در فريادهای آزاديخواهانه شان در طنين است و پيكره او را دانشجويان همچون پرچم مردمسالاری اين سرزمين بدوش میكشند! و راهش را نه متروك میبينند نه كهنهاش میخوانند! لذا صحبتهای آقای دكتر زرافشان بوی چپ قديم (نه جديد) را ميدهد. آن دوره هم ميگفتند: مصدق پير عهد بوق ، سياستهای كهنه و استعماری، مصدق السلطنه (عنوان ايشان در جوانی، در دوران قاجار).... شبيه حرفهائی كه ارتجاع در آن دوران و آزموده در دادگاه نظامی به او میگفتند: به مسلسل میگويد شست تير ، پير كفتار و خرف ، سياستهای عهد بوق.... عجيب آنكه هر دو دسته چپ كهنه و ارتجاع، در حمله به مصدق يكسان حرف میزدند! و میبينيم كه هنوز پيدا ميشوند آنهائيكه خانه تكانی فكری نكردهاند و همانگونه "كهنه و به رويههای متروك" فكر میكنند! فضای آزاد و خالی از فشار برای ابراز عقيده بنظر من فضای غير دمكراتيك حاكم بر اعلام "فراخوان" شباهت به شعارهائی كه در خاطرهها مانده: "بايد امضا گردد!" ، را پيدا كرده بود. از طرف ديگر، پايه نكوهش با الفاظ درشت و عيب جوئیهای غير واقع از جبهه ملی ايران در نوشته آقای دكتر ناصر زرافشان، و ديگران كه با اشكال مختلفی آنرا بيان نمودند، تنها بدليل عدم همرائی و قبول پيشنهاد "فراخوان" از جانب جبهه ملی ايران، بايد بحساب رود. مسؤلان جبهه ملی در برابر تقاضای امضاء "فراخوان" خواستهاند كه روی موضوع شور نمايند كه لازمه كار است. يا خواستهاند كه بدانند چه كسان ديگری آنرا امضا كردهاند. كه پاسخی بايشان ندادهاند. موضوع مهمی است كه آنرا در خارج از كشور مخدوش كردهاند. موضوع اين نيست كه چه كسان ديگری آنرا امضا میكنند، كه ممكن است مهم نباشد و مانعی ندارد، بلكه موضوع آنست كه چه كسانی دعوت نامه را امضا خواهند كرد؟ هر شخص و هر سازمان بايد بداند كه امضای دعوتش به "فراخوان" همراه چه نامهای ديگری عرضه میشود. اين حق هر كس يا سازمانی است كه اين سؤال را بنمايد! هر كس و هر سازمان حق دارد كه هر فراخوانی را امضا بكند يا نكند و يا مشروط امضا نمايد. با فشار و زور و برچسب زدن كه نمیتوان حركت موفقی بوجود آورد. آقای دكتر زرافشان گفتهاند كه جبهه ملی فكرش اينست كه مبداء نصف النهار تحولات جامعه باشد. در پاسخ بايد گفت در اين دورانی كه ما شاهد اينهمه تغييرات ، بسياری غير پيش بينی ، در افراد و حركات سياسی روز در جامعه بودهايم ، آيا صلاح نيست بيشتر محتاط باشيم؟ ملاحظه ميفرمائيد كه مبدا نصف النهار در خارج از كشور، در روند "فراخوان" از پايگاه سلطنت طلبان آغاز گرديد! لذا چه مانعی دارد اگر جبهه ملی ايران بخواهد بدنبال راه جوئی بصورت رفراندمی كه سال پيش اعلام داشت خودش پيش فدم رفراندم باشد؟ و نخواهد به همه دعرت كنندگان بشكلی اعتماد كند؟ خودش بخواهد كه آنرا انجام دهد. مگر اعلام كنندگان فراخوان از مرجعی مثل مردم يا نمايندگانشان "حكمی" در دست دارند كه هوادارانشان آنقدر يقه میدرند كه " بايد امضا گردد!"؟ چرا نمیخواهند در يك محيط صميمی و آرام اين فكر حركت نمايد؟ پرسيدنی است كه چرا و چگونه امضای اين صومعه داران "گورستانهای كهنه و متروك " برای شماها آنقدر مهم است كه از نبودن آن امضا چنان آزرده و ملول شدهايد كه چنين الفاظ ناروائی را حواله اين صومعه داران نمودهايد. پس معلوم میشود آنهائيكه بزعم شما و بقول شوريده شيرازی در "ملستان" "از عهد نوحاند و مردۀ گور" بسيار در حركتهای سياسی وطن ما مهماند و حضورشان بحركتهائی كه در آنند استحكام و اعتبار ديگری میبخشد! و برای انجام اقدامی در اين سطح بامضای ايشان نياز است. و سرانجام بايد يادبگيريم كه در محيطی باز و فضائی خالی از فشارهای روحی و برچسب زدنهای بیمعنی ، حداقل در اين فضای محدود روشنفكری، هم دمكراسی را در عمل ياد بگيريم و تمرين نمائيم و هم به يكديگر كمك نمائيم تا جمع مؤثرتری را برای كمك به جنبش مردمسالاری در ايران بسازيم. بگذاريم هر موضوعی روند صحيح حود را بيابد. هركس آزادانه جرأت پيدا كند كه موافق موضوعی باشد يا مخالف آن باشد و نظر خود را بی پروای برچسب زدنها بدهد. بنا را بر اين بگذاريم كه نظر درست در نهايت فراگير خواهد شد. بگذريم كه فراتر از اين فضای روشنفكری ، بيشتر متمركز در اينترنت ، مليونها دلار را برای تحريف تاريخ، تحريف اخبار، ملزم به خودسانسوری افراد، را بكار انداختهاند. افراد بیمايه و ناقابل برسر كار گذاشته شدهاند كه هر چه صاحبان كار ميخواهند را بگويند. لذا راهی برای انعكاس نظرهای روشنفكران بمردم ايران باز نمانده است. ثروتمندان ايرانی در خارج از كشور نه مثل ثروتمندان ساير اقليتها مراكز آبرومندی برای ايرانیها در خارج از كشور ساختند نه در جهت رشد جامعه ايرانی در خارج از كشور كوششی بخرج دادند. چه تنها بفكر خويش بودند. دكتر ناصر زرافشان تاريخ مبارزاتی ميهن ما از آقای دكتر ناصر زرافشان بعنوان مبارزی شرافتمند ياد خواهد كرد كه در برابر غول جمهوری اسلامی دلاورانه و بیپروا ايستاد و انگشت اتهام قتلهای سياسی زنجيرهای را بسوی ولی فقيه نگاه داشت. و در زندان و در زير شكنجه قهرمانامه بمبارزه ادامه داد. قولی است كه جملگی برآنند! ولی آقای دكتر زرافشان از داخل زندان نظراتی دادهاند كه به دو گونه با آن میتوان برخورد نمود. برخی در ايران و در خارج بما گفتهاند كه ما به آنها كه در زنداناند كاری نداريم و پاسخی نمیگوئيم. ولی بنظر من بحث و صحبتی جدی شده و اگر پاسخی هست دليلی نيست كه طرح نشود و اين ربطی به احترام ما به آقای دكتر زرافشان ندارد. زندان مخوف اوين سياستهای جمهوری اسلامی مثل هر كار ديگرش عجيب و غريب است. پاسخی به زندان بدون دليل و طولانی زندانیها را ندارند و بجايش بآنها مرخصی استعلاجی میدهند. زندانی سياسی با خارج از زندان تماس سياسی دارد. تضاد كارها تا حدی است كه خانم زهرا كاظمی ، ايرانی تباری تبعه كانادا ، بدليل عكس برداری از در و ديوار زندان اوين شكنجه میشود و با ضربه كفش قاضی به سرش جان میدهد. و يا سيامك پورزند، تنها بدليل نزديكیاش با سلطنت طلبان در حال مرك نگهداشته میشود و در زندان میماند ولی از طرف ديگر میبينيم كه يكی از فعالين سابق دانشجوئی ار درون زندان اوين علنأ و با اعلاميههای منتشره در اينترنت و در سايت مشخص خود بفعاليت برای ترتيب ائتلاف سلطنت طلبان با ساير نيروهای ملی و دمكرات ميپردازد. آيا جمهوری اسلامی دنبال آن است كه با سلطنت طلبان و شبكههای فراوان تلويزنونی آن سياست خاصی را بريزد؟ من سر در نمیآورم كه معنی اين تضادها چيست؟ من ترديدی ندارم كه اگر انتخاب پس از مرگ را بعهده حاكمين جمهوری اسلامی بگذارند ميان جمهوری خواهان نظير ما و سلطنت طلبان ، دومی را انتخاب خواهند نمود! حالا اگر رهبری هر جنبش سياسی بخواهد در داخل زندان آنهم زندان اوين قرارگيرد براحتی میتواند در كنترل دستگاه قرار گيرد. چه دستگاه حكومتی میتواند هر گاه كه صلاح بداند ارتباط با رهبری را قطع نمايد. میبينبم كه آقای دكتر زرافشان عليه "ناجی بيگانه" صحبت میكنند ولی از تقاضای كمك آقای محسن سازگارا از دولت امريكا در مصاحبه خود بیخبرند! (نگاه كنيد به اعلاميه "هشدار" سازمانهای جتهه ملی ايران در امريكا - شاخه جبهه ملی ايران برونمرز). و لذا در نقش دعوت كننده "فراخوان" ، بعبارتی رهبری يك اقدام سياسی ، از بسياری جوانب عمده جريان بیاطلاع ماندهاند. بنظر من زندانيان سياسی در هر رده ای كه قرار دارند صلاح است كه از جنبشهای سياسی تنها پشتيبانی نمايند تا رهبری مستقيم داشته باشند. در پايان ما جمهوريخواهان بيائيم بيشتر يكديگر را بشناسيم. بيشتر جهتهای مثبت يكدگر را ببينيم. تنها به عيبها نظر نگيريم. ما وظيفه داريم و میتوانيم نيروهای با ارزشی را در خارج از كشور بسازيم ، كه روی ما حساب كنند. امروزه اتحاد را در شكل ائتلاف آن دنبال نمائيم. فراخوانها و دعوتهای مبارزاتی را طوری بنويسيم كه آنهائيكه هنوز ٢٨ مرداد را "قيام ملی" میخوانند در كنار ما قرار نگيرند. آنها در نهايت مارا بر نمیتابند و امروز تنها بدنبان استفاده ازنام ما میباشند. اگر مسأله طرح اين حق است كه رفراندم در حكومت آقای خمينی در طرح سؤال مربوط به انتخاب رژيم آزادانه نبوده موضوع بجا و صحيحی است. ولی درخاطر ما جمهوريخواهان ، اعتراض مليونها نفر در خيابانها به سلطنت و تعطيل مشروطيت و تجاوزات به حقوق بشر از ياد نرفته است. و حداقل ما بايد بدنبال برقراری جمهوری باشيم. چه آنچه را بمردم ايران تحميل كردند جمهوری نبود. ما بدنبال تبليغ جمهوری در ميان مردم میرويم و تا وقتی كه زمان رفراندم فرارسد همه موصوعات مطرح در انتخاب حكومت آينده مطمئنأ حل خواهد شد. در جمهوری آينده مردمسالار هر كس با هر فكری میتواند در ايران زندگی كند و افكار خود را آزادانه بيان كند و رشد طبيعی و مناسب خود را پيدا نمايد. ما برای ساختن آن جمهوری بايد اتحادی منطقی بوجود آوريم! هر فراخوانی بايد در فضائی آرام و دمكراتيك عرضه شود و بافكار و عقايدی كه اعلامش ايجاد مینمايد كاملأ توجه شود. "فراخوان همه پرسی" اين بار بفاصله كوتاهی دو بار نوشته شد و باز جا دارد كه از نو نوشته شود. روند كار " فراخوان همه پرسی " در خارج از كشور متأسفانه بجای توسعه فكر "جمهوريخواهی" و رشد جمهوريخواهان بمطرح شدن سلطنت طلبان ، آنهم دست در دست نيروهای دمكرات انجاميد. آنچه همواره بر آن كوشش داشتهاند. موضوعی كه برای اكثريت فعالين شگفتی بود. در نوشتن "فراخوان" فكر آنرا نكرده بودند كه آنرا بصورتی بنويسند كه نه تنها دست آوردهای مردم كه همانا از ميان بردن سلطنت در ايران است ناديده گرفته نشود بلكه ما جمهوريخواهان را بدور هم متحد نگاه دارد. و فكرجمهوريخواهی را نيز در آن زنده نگهداريم. فكر "همه پرسی" بتدريج فراگير خواهد شد و درنهايب شكل مناسب روز خود را پيدا خواهد نمود. ما جمهوری خواهان نياز به خود سازی داريم و اين كار در همكاری با سلطنت طلبان برايمان ميسر نخواهد شد. همكاری با سلطنت طلبان ما را از خودسازی و اشاعه فكر "جمهوری" باز خواهد داشت. سلطنت طلبان تنها از ما برای ورود مجدد به صحنه سياست مورد اعتماد مردم و كسب اعتبار لازم استفاده خواهند نمود. و در آن زمان با اينهمه قدرت شبكههای تلويزيونی كه در اختيار دارند ، باز مثل امروز فقط صحبتهای ايشان بگوش مردم خواهد رسيد تا حرفها و برنامههای ما! لذا در مرحله امروز ما بايد تنها بدنبال ائتلاف و يا در آينده اتحادی منطقی در ميان جمهوری خواهان باشيم! دكتر محسن قائم مقام – نبوبورك 24 دسامبر 2004 E. Mail: mgg19@Columbia. Edu |