از سايت گويا

 
 

می بخشيم اما فراموش نمی كنيم، گفتگوی خسرو شميرانی با محمد ملکي، شهروند

 

ما نمی گوييم نظام كنونی بيايد رفراندوم انجام دهد همانگونه كه تمام انتخابات ديگر را انجام داده است. خير! شكلی كه مد نظر ما است پيش نيازهايی دارد: همه تفكرها و روزنامه ها بايد آزاد باشند. بايد همه زندانيان سياسی و عقيدتی آزاد بشوند، رسانه های گروهی بايد به طور عادلانه در اختيار تمام گروهها قرار بگيرد

shemiranie@yahoo.com

دكتر محمد ملكی فرزند حسين در بيستم تيرماه 1312 در تجريش (شميران) به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايی و متوسطه را در تجريش و دارلفنون گذراند و سپس در دانشكده دامپزشكی دانشگاه تهران ادامه تحصيل داده و در سال 1340 در رشته بهداشت و صنايع غذايی فارغ التحصيل شده و بلافاصله به تدريس در دانشگاه تهران مشغول گرديد و دوره های تخصصی اين رشته را در اتريش و انگلستان گذراند. از سال 1330 فعاليتهای سياسی را در سالهای آخر دبيرستان آغاز كرد و در جنبشهای دانشجويی و نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی اول ادامه داد و همواره از مبارزان فعال بود. در سال 1339 در ارتباط با ورود نيكسون و فعاليتهای دانشجويی دستگير و به زندان ساواك افتاد. بعد از آزادی به مبارزه عليه رژيم شاه ادامه داد. در جريان انقلاب رابط ايران و خارج از كشور در ارتباط با دانشجويان و دريافت پيام های آيت الله خمينی و تكثير و توزيع آنها بود. تحصن های استادان دانشگاهها و روحانيت در دانشگاه تهران با هماهنگی دكتر ملكی انجام شد و همچنين در كميته استقبال از آيت الله خمينی عضويت فعال داشت. بعد از انقلاب با اصرار آيت الله طالقانی و حكم شورای انقلاب، مسئوليت رياست دانشگاه تهران را در شرايطی قبول كرد كه در دانشگاه، همه گروههای سياسی چپ و راست و مجاهدين خلق و انجمنهای اسلامی و غيره دفترهايی داشتند و در همان حال در دانشكده فنی 8 تانك چنفتن مستقر بود و مسجد دانشگاه مملو از اسلحه هايی بود كه مردم از پادگانها به غنيمت گرفته بودند. با تلاش سخت، بی وقفه و شبانه روزی هيئت رييسه، دانشگاه تهران با سرعت آماده پذيرش دانشجويان گرديد و به دنبال آن ساير دانشگاههای سراسر كشور شروع به فعاليت كردند.
لازم به ذكر است كه دوران سرپرستی دانشگاه تهران توسط ايشان تنها دوره ای بود كه با اصرار ايشان به صورت شورايی متشكل از اساتيد، دانشجويان و كارمندان اداره می شد و اين شوراها، خود رييس دانشكده و در نهايت رييس دانشگاه را تعيين ميكردند كه ايشان پس از تشكيل اين شوراها مجددا به رياست دانشگاه انتخاب شد. بعد از درگيريها و مشكلاتی كه گروههای فشار برای دانشگاهها به وجود آوردند به بهانه انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطيل شد و با مخالفت و انتقادی كه ايشان در جهت بسته شدن دانشگاهها مطرح كرد، در 12 تيرماه 1360 بدون ارائه مجوز و ذكر اتهام بازداشت، دستگير و مدت 5 سال را در سخت ترين شرايط و شكنجه ها در زندان جمهوری اسلامی به سر برد.
پس از آزادی از زندان تقاضای بازنشستگی از دانشگاه را كرد كه مورد موافقت قرار گرفت و به فعاليتهای فرهنگي، علمي، اجتماعی و تدريس در دانشگاه آزاد و كارهای تحقيقاتی در زمينه تخصص خود پرداخت و دراين زمينه به تاسيس آزمايشگاه و مراكز تحقيقاتی و بهداشتی در كارخانجات مختلف صنايع غذايی مبادرت ورزيد. همچنين ايشان بعد از انتقاد از مديريت دانشگاه آزاد از تدريس در اين دانشگاه نيز محروم شد.
در رابطه با كارهای علمي، فرهنگی و سياسي، كتابها و مقالات متعددی از دكتر ملكی به چاپ رسيده كه تعدادی از مقالات و اشعار ايشان از طرف وزارت ارشاد مجوز انتشار نيافته است. از كتابهای منتشر شده، كتاب «دانشگاه و جای امپرياليسم» و مجموعه اشعار «پيامبر آگاهي» كه به سبك مثنوی و داستان زندگی پيامبر اسلام است و «قصه بود و نبود» كه داستان مبارزه مردم فلسطين و انتفاضه برای كودكان به صورت شعر می باشد و مجموعه مقالات و يادداشتهای سياسی ــ اجتماعی ايشان در دو جلد به نام «ديروز و امروز» ــ كه جلد دوم آن اجازه چاپ نيافته است ــ را ميتوان نام برد.
دكتر ملكی از زمان آزادی از زندان در 21 مرداد 1365 تاكنون ممنوع الخروج بوده و امكان حضور در سمينارها و جلسات تحقيقی در زمينه تخصصی و علمی خود در خارج از كشور را نداشته است.
دكتر ملكی در حال حاضر رييس مركز تحقيقات صنايع كنسرو ايران و مشاور و كارشناس ارشد وزارت صنايع، وزارت بهداشت و مركز تحقيقات و استاندارد ايران می باشد.
ايشان در تاريخ 21 اسفند 1379 در منزل آقای بسته نگار، داماد آقای طالقانی به همراه تعدادی از دوستان فعال ائتلاف نيروهای ملی ــ مذهبی توسط دادگاه انقلاب بدون ارائه مجوز دستگير شدند و تامدتها در زندان نامعلومی به سر می بردند.
برگرفته از www.mellimazhabi.org


آقای دكتر ملكی لطفا توضيح دهيد براساس چه تحليلی شما در مقطع كنونی در تهيه و انتشار "فراخوان رفراندوم" همكاری كرديد؟
ــ در ابتدا لازم ميبينم گذری به گذشته داشته باشم. در دوره ی قبل از خرداد 1376 جامعه ی ما دچار مشكلات ريشه ای شده بود. در برخورد به اين مشكلات نظام [حكومتي] با مسائل متعددی دست به گريبان بود. بعضی از استراتژيست های وابسته به نظام راهبرد اصلاحات را تبيين كردند. آنها فردی را به عنوان رئيس جمهور پيشنهاد كردند كه حرفهايی برای مردم داشته باشد. تا قبل از اين مقطع به طور پيوسته از تعداد شركت كنندگان در انتخابات مختلف كاسته ميشد. اكنون فرد جديد ميبايست بتواند مردم را به پای صندوقها بكشاند.
به هر روی استراتژی "اصلاحات از درون حكومت" مطرح شد و همه اميدوار بودند كه اين طريقی برای حل نسبی مشكلات باشد. پس از گذشت چند سال مشاهده كرديم كه آنچه در چارچوب اصلاحات توسط آقای خاتمی اعلام شده بود؛ از جمله قانونمداري، مردم سالاري، جامعه ی مدنی و ... با اتكا به قانون اساسی موجود عملی نيست. آهسته آهسته زمزمه هايی آغاز شد. بگذاريد بنا به وظيفه بگويم كه اولين بار در سال 78ــ77 آقای امير انتظام كه زندان به او مرخصی استعلاجی داده بود، گفت: تنها راه، مراجعه به آرای مردم است. ايشان با اشاره به آنچه آقای خمينی در ابتدای انقلاب گفته بود و اينكه سپس تاكيد كرده بود كه "ميزان رای مردم است"، رفراندوم را مطرح كرد. او خود در سال 1382 حتی به جزييات طرح رفراندوم پرداخت كه در سايت وی انتشار عمومی يافت.
در سال 1379 من در يك سمينار كه توسط "جامعه زنان انقلاب اسلامي" و تحت عنوان "اصلاحگر كيست و اصلاح چيست؟" برپا شده بود، به اين موضوع پرداختم. در مقاله ای كه در آنجا ارائه دادم آمده بود: افرادی كه خود را امروز اينگونه مينامند، نميتوانند اصلاح طلب باشند، زيرا اينها آزادی برخاسته از انقلاب 1357 را كشتند. غلط يا درست اين نظر من بود. مقاله ی من به ناتوانی اين آقايان در استقرار مردم سالاری پرداخته است. در حالی كه ناهنجاريهای جامعه همچون فقر و فساد و فحشا در سالهای گذشته رو به افزايش گذاشته بود، دولت دوم خاتمی آخرين ذرات اميد مردم را نيز به ياس تبديل کرد. طی همين دوره رفراندوم بيشتر و بيشتر مطرح شد. من در چندين مقاله به آن پرداختم. بحث رفراندوم قانون اساسی حتی توسط برخی نمايندگان مجلس ششم مطرح شد. برای من در بحث رفراندوم تعيين نظام دادخواه مردم براساس رای خودشان هميشه در مركز قرار داشته است و اين نكته در فراخوان مورد تاكيد قرار گرفته است. در بيانيه ی ما جمله "تدوين قانون اساسی نوين و تعيين نظام دلخواه" چندين بار تكرار شده است.
ميگويند ما ميخواهيم قانون اساسی موجود را تغيير دهيم. من ميگويم وقتی اساس بر حكومت فردی است و افرادی فوق قانون قرار دارند تغيير چه معنايی ميدهد؟ مضاف بر اين مگر در سال 1367 آن را تغيير ندادند. چه اتفاقی افتاد؟ قانون دگم تر شد، فشار بر مردم بيشتر شد و نظام ولايی به نطام ولايت مطلق فقيه تبديل شد. حال ما دانشجويان و به طور مشخص جوانان دانشجوی دفتر تحكيم وحدت را داريم كه ميگويند، آنها در اين انقلاب هيچ دخلی نداشته اند، پدرانشان انقلاب كرده اند و حال ميخواهند انتخاب خودشان را داشته باشند. به نظر من اين حق جوانان و دانشجويان است. در پروسه ای كه به اجمال توضيح دادم چند سال پيش اين دانشخويان از حاكميت جدا شدند و گروهی از آنها مراجعه به فرد جمعی را مطرح كردند كه مفهوم آن چيزی بجز رفراندوم نميتواند باشد. به علاوه نيروهای ديگری از جمله حزب ملت (مردم؟) ايران كه رهبر فقيدش داريوش فروهر بود نيز به اين موضوع پرداختند.
بگذاريد يادآوری كنم كه به مناسبت سالگرد فروهرها در حسينيه ارشاد مراسمی برپا بود. اداره مراسم را مهندس معين فر به عهده داشت. تمام جمعيت حاضر مرتبا فرياد ميزد: " رفراندوم، رفراندوم، تنها شعار مردم". در يك سال اخير جبهه ملی نيز طی يك بيانيه تنها راه نجات مردم را رفراندوم اعلام كرده است.
در حالی که همسايه های ما در شرق و غرب شاهد تاخت و تاز و خونريزی هستند، با اين بهانه كه آمريكا ميخواهد در آنجا دمكراسی برقرار كند، در نشست ها هر روز از تعداد بيشتری از دانشجويان و جوانان ميشنيديم كه منتطر هستند تا آمريكاييها بيايند و آنها را نيز نجات بدهند.
به عقيده ی من خطرناك ترين وضعيت همين است كه مردم برای نجات خود به بيگانه چشم بدوزند. من به نوبه خود در مخالفت با اين تفكر تلاش كردم به جوانان ميگفتم، مطمئن باشيد در كوله پشتی هيچ بيگانه ای برای شما آزادی و عدالت حمل نميكنند. خارجی برای منافع خود كار ميكند. بنابر اين اگر شما به دنبال آزادی و عدالت هستيد بايد خودتان آستين ها را بالا بزنيد.
حال سئوال اين است كه چه بايد كرد؟ به عقيده ی من سه راه بيشتر وجود ندارد.
1ــ تغيير از راه خشونت
2ــ تغيير درون ساختارهای موجود
3ــ مراجعه به آرای مردم
طريق اول به وضوح از جانب جوانان و بخصوص دانشجويان مردود شناخته شده است. مردم ايران ديگر نميخواهند به خونريزی و خشونت متوسل شوند.
شيوه دوم 8 سال تجربه شد و ديديم كه نميشود. آقای سحرخيز در مصاحبه با شهروند گفته بود كه تنها راه تغيير را مبارزه برای برگزاری انتخابات آزاد ميداند و در عين حال خودش چند جمله بعد اضافه كرده بود كه به نظر وی انتخاب آزاد برگزار نخواهد شد. پس تنها راه باقيمانده همان طريق مسالمت آميز مراجعه به آرای مردم است. مردم بايد امكان انتخاب ميان همه ی اشكال موجود را داشته باشند. اگر مردم گفتند كه جمهوری اسلامی ميخواهند، پس اين رژيم بماند. از ايراداتی كه به فراخوان ميگيرند اين است كه چرا بر شكل جمهوری حكومت تاكيد نشده است. سپس نتيجه ميگيرند كه ما ميخواهيم با سلطنت طلب ها ائتلاف كنيم. در پاسخ، من جمله ای را كه روابط عمومی دفتر تحكيم وحدت در يك بيانيه آورده است تكرار ميكنم: "ما اصل رفراندم را فارغ از مرزبندی های ايديولوژيک ميدانيم". ما به شعور و درك مردم اعتقاد داريم. اينكه بگوييم بياييد به جمهوري، جمهوری اسلامي، سلطنت يا مثلا جمهوری لائيك رای دهيد، ميشود نظارت استصوابي.

لطفا درباره چگونگی گرد هم آمدن 8 تن امضاكننده اوليه فراخوان توضيح بدهيد.
ــ دقت كنيد اين 8 تن شامل چهار دانشجو و چهار استادی بود كه هيچيك به حزب و گروهی وابستگی ندارند. نظر من از ابتدا اين بود كه بايد دانشجويان كه به اين كار اعتقاد دارند جلو بيافتند. به چند دليل. يكی اينكه مشكلات حاضر مشكلات حال و آينده آنهاست در حالی كه خود در شكل گرفتن پيشينه ی آن نقش نداشتند. ديگر اينكه هر گروه حزبی اين كار را آغاز ميكرد به دلايلی كه برای من با پنجاه سال تجربه حضور در صحنه ی سياست روشن است، ديگر گروه ها و دسته ها حمايت نميكردند چرا كه شك داشتند كه اين حزب يا گروه به منافع حزبی خود ميانديشد. اين در مورد دانشجويان پيش نميآيد زيرا موضوعيت ندارد.
در ضمن مشاهده كرديم در لحظه ای كه احساس شد برخی درباره ی گروه 8 عنوان ميكنند كه اينها ميخواهند خود را جلو بيندازند، ميخواهند قهرمان شوند و . . . ما هم نامهای خود را برداشتيم و به جمع بزرگتر حاميان پيوستيم.

در توضيحات خود نام افراد و گروههايی را برديد كه از قبل و حتی در مورد آقای امير انتظام پيش از شما بحث رفراندوم را مطرح كرده بودند. چرا تنها 8 تن فراخوان را امضا كردند و ديگران حضور ندارند؟
ــ ببينيد در يکی از مصاحبه هايی كه شما كرديد گفته شده است كه از موضوع "فراخوان" اطلاعی نداشته اند.[ شهروند 944 "فراخوان رفراندوم" و برخورد آرا (2) ] من متاسفم كه بايد بگويم اين صحيح نيست. حتی متن نامه ای كه منتشر شد، قبلا به ملاحظه ی افراد زيادی رسيده بود. حتی حك و اصلاحاتی در آن شده بود. من در شگفت هستم كه بعضی ميگويند هيچ اطلاعی از آن نداشته اند. قبل از اينكه سايت شروع به كار كند، جلسه ای تقريبا از تمامی افرادی كه مدعی اپوزيسيون در ايران هستند تشكيل شد. مطلب در آنجا خوانده شد. مطرح شد كه چرا فلانی از خارج و يا چند دانشجو وارد کار شده اند. سرانجام اينكه به دو دليل افراد بيشتری امضاء نكردند يكی همان [تنگ نظری هاي] فرهنگی و ديگری اينكه عده ای هنوز به تحقق ظرفيتهای قانون اساسی فعلی اميد دارند.
وقتی اين نامه به دست من رسيد به تعدادی از دوستان آن را نشان دادم سئوالاتی كردند. من نام برخی ار دوستان را عنوان كردم كه گفته بودند امضاء ميكنند. اما سرانجام امضاء نكردند. به عقيده ی من اين نكته ريشه در هزاران سال استبداد و فشارهای 25 سال اخير دارد. درباره بسياری ازافراد نميتوانم توضيح دهم چرا امضا نكردند. بايد از خودشان پرسيد.

به چه دليل اطلاعيه توضيحی منتشر شد؟
ــ دليل آن تاكيد بر گسترش گفتمان رفراندوم است. من شنيده ام كه طی اين چند روز، بيش از هزار مطلب از ديدگاههای مختلف درباره ی رفراندوم در اينترنت منتشر شده است.
اين خود بسيار مهم و درخورتوجه است. در عين حال لازم ميبينم به همه آنها كه نظر خود را در موافقت يا مخالفت با رفراندوم انتشار ميدهند يادآوری كنم كه عزيزان ما همه ايرانی هستيم. ما صاحب فرهنگی غنی هستيم. سابقه ی تاريخی ما هميشه همراه با اخلاق، فضيلت و انسانيت بوده است. ما فرزندان حافظ، سعدی و فردوسی هستيم. در بحثها توهين نكنيم. نقد كنيم اما ادب و انسانيت را رعايت كنيم. سوابق يكديگر را زير سئوال نبريم. هدف از اين كار انتقام نيست. همانطور كه ماندلا گفت: ما هم درباره ی همه كسانی كه در گذشته به اين ملت ظلم كردند، كشتارها و شكنجه ها را انجام دادند (من خود نيز از اين آزار "بی بهره" نبودم) ميگوييم: "ميبخشيم اما فراموش نميكنيم." ما درصدد انتقام نيستتيم. انتقام انتقام و خشونت خشونت ميآورد.
نهايتا اين خواهد شد كه به ملت بگوييد چه كرديد. ملت آنقدر بزرگوار است كه بگويد فراموش نميكند اما ميبخشد.
خلاصه سخن اينكه هدف طرح گفتمان رفراندوم بوده است که بخوبی رو به گسترش است. الان مرحله ی بحث و تبادل نظر است. گزينش با مردم خواهد بود.

شما در بخش ديگری اشاره كرديد كه وقتی رفراندوم را مطرح ميكنيم، نميتوانيم مرز و محدوديت ايدئولوژيكی قائل شويم. در همان فراخوان اما حداقل هايی به عنوان مرز مطرح شده اند كه اعلاميه ی جهانی حقوق بشر از آن دسته است. ولی نكته ی ديگری كه شايد به همين اندازه عام باشد يعنی "جدايی دين از حكومت" مطرح نشده است. اين يكی از انتقادها است.
ــ متن را مطالعه كنيد. اولا به اين نكته اشاره كرده ايم. اما حتی اگر اشاره نشده باشد هم مسئله ای نيست. باز هم تاكيد ميكنم ما گفتمان رفراندوم را مطرح كرده ايم حال در نهايت اگر رفراندوم انجام شود و بيشتر مردم ايران حكومت دينی بخواهند رای آنها محترم خواهد بود. ما به اين که ميگوييم مردم به نظام دلخواه خود رای بدهند اعتقاد داريم. مگر صحبت از دمكراسی و رای اكثريت مردم نميكنيم؟ بعضی ها بخصوص در خارج از كشور تلاش دارند بحث "دلخواه" بودن را كمرنگ كنند و به نوعی مرزهای ايدئولوژيك بكشند. اين نظر ما نيست.
نكته بسيار حائز اهميت اينكه ما نميگوييم نظام كنونی بيايد رفراندوم انجام دهد همانگونه كه تمام انتخابات ديگر را انجام داده است. خير! شكلی كه مد نظر ما است پيش نيازهايی دارد: اولا همه تفكرها از چپ تا راست از مذهبی تا غيرمذهبی و ضدمذهبی بايد آزاد باشند. بايد همه ی روزنامه ها آزاد باشند. بايد همه زندانيان سياسی و عقيدتی آزاد بشوند، رسانه های گروهی بايد به طور عادلانه در اختيار تمام گروهها قرار بگيرد. همانطور كه نظام جمهوری اسلامی امكان تبليغات برای خود دارد يك گروه كه به نظام لائيك و ضد جمهوری اسلامي، جمهوری دمكراتيك، نظام سلطنتی و . . . معتقد است بايد امكان بيان نظر داشته باشد. زمانی كه اين پروسه انجام شد، و تمامی مردم در جريان تمامی افكار قرار گرفتند، سپس زيرنظر سازمانهای بين المللی و زير نظر احزابی كه بدون محدوديت از آزادی عمل كامل برخوردار هستند، انتخاباتی كاملا آزاد صورت ميگيرد، که طی آن مردم به نظام مورد نظر و قانون اساسی دلخواه خود رای خواهند داد. البته برای اين موضوعات مراحل پيشين ديگري، مثل تشكيل مجلس موسسان و غيره نياز است كه درباره راهكارهای مشخص آنها هنوز بايد بحث و گفت و گو صورت بگيرد. و اين كار يك نفر و دو نفر نيست. راهكارها توسط طيف وسيع متفكران ايرانی در درون و برون كشور بررسی و گزيده خواهند شد. از ما راهكارهای مشخص مراحل عمل كار خواسته ميشود. ما چه كاره هستيم كه راهكار نشان دهيم. اين دانشجويان و ما آغاز كار را انجام داده ايم. مردم خود حقوقدانان و بزرگانی را تعيين خواهند كرد و آنها به اين مهم سامان خواهند داد. انقلاب 1357 را به ياد بياوريد. يك قانون اساسی نوشته شده نويسندگان آن مثل آقايان كاتوزيان، لاهيجی و . . . خودجوش انتخاب شدند. در آن هنگام هنوز حكومت شاه برقرار بود. ما ميخواهيم تمام كارها توسط خود مردم انجام شود. بگذاريد برای اولين بار يك بت درست نكنيم. رهبر درست نكنيم که ابتدا سر به اطاعت او بگذاريم و سپس با يك رهبر تثبيت شده در قدرت روبرو شويم كه نتوانيم با او كاری بكنيم. در همين دانشگاهها دانشجويانی ميبينيم بيست و چند ساله كه از بسياری استادان پنجاه ساله از درك و توانايی تجزيه و تحليل بالاتری برخوردار هستند. بگذاريد محيط بحث و گفتمان شكل بگيريد.

انتقاد ميشود كه ميان "فراخوان" و "اطلاعيه توضيحی دفتر تحكيم تفاوت فاحش وجود دارد و سئوال ميشود كه بدين ترتيب بالاخره امضاكنندگان، "فراخوان" اول را امضا ميكنند يا اطلاعيه توضيحی را؟
ــ به نظر من اطلاعيه توضيحی با "فراخوان" در تضاد قرار ندارد. ما در اين اطلاعيه توضيح داديم كه خود را متولی اين جريان نميدانيم. در چند جا اشاره كرديم كه ما قطره ای هستيم از يك دريا. مثل اينكه ما عادت كرده ايم كه كميته ای به وجود بيايد و به اداره ی امور بپردازد. ما يک "فراخوان" را امضا كرديم. اطلاعيه ها و يا مصاحبه هايی كه من يا ديگر دوستان انجام ميدهيم درجهت رفع ابهاماتی است كه در آن ديده شده است. اطلاعيه توضيحی هدف ديگری نيز داشته است و آن اين كه نشان داده شود ريشه ی اين حركت نه در آمريكا، كانادا، آلمان و غيره است بلكه در خود ايران است. اين جريان نه تنها ربطی به خارج ندارد بلكه برای جلوگيری از نفوذ و خطر خارجی شكل گرفته است. خلاصه اينكه نامه دوم تاييد و توضيح نامه اول بود.

به مسئله خارجی اشاره كرديد. ما شاهد تلاشهای فزاينده ای در سطوح مختلف جامعه ی سياسی در آمريكا هستيم كه از دولت جرج بوش حمايت از "طرح رفراندوم" را طلب ميكنند. اگر دولت آمريكا از اين طرح حمايت كند، برخورد شما چه خواهد بود؟
ــ چند روز پيش اين سئوال از تونی بلر پرسيده شد و او گفت كه هر كار كه مردم ايران بخواهند بكنند.
طبيعی است هر كسی ميتواند اين حركت را تاييد كند حتی بوش و بلر. اما هيچگونه حمايت مادی پذيرفتنی نيست. ببينيد، باز هم 1357 را به ياد بياوريم مگر درآن مقطع فشار خارجی به شاه وارد نيامد كه در سقوط نظام تاثير داشت؟ من صريحا اعلام ميكنم آقای بوش، بلر، ايکس و يا ايگرگ پشتيبانی خوب است اما دخالت قطعا پذيرفته نيست. يکی از مفاد حقوق بشر تعيين سرنوشت ملتها، توسط خودشان است. اگر بوش يا هر كس ديگر با تكيه بر اقتدار مردم ايران در تعيين سرنوشت خودش از اين حركت پشتيبانی کند مانعی ندارد اما دخالت مردود است.
البته انتظار اول ما اين است كه اين حكومتها در مسير استقرار مردم سالاری در ايران سنگ اندازی نكنند، كاری نكنند كه جمهوری اسلامی تشويق به نقض بيشتر و بيشتر حقوق بشر بشود.
من به عنوان يك ايرانی و يك امضاكننده رفراندوم اعلام ميكنم هيچگاه اجازه انجام حمايت مالی و مادی را نخواهم داد و در صورت اطلاع از چنين مواردی افشاگری خواهم كرد.

درباره خطاب آقای خاتمی نسبت به دانشجويان مبنی بر اينكه "گول كشور رها كرده را نخوريد" چه ميگوييد؟
ــ به نظر من تمام ايرانيانی كه به هر دليلی خارج از ايران زندگی ميكنند، مردم اين آب و خاك بوده و حق اظهار نظر دارند. چرا اين آقايان موقع انتخابات خودشان صندوق ميگذارند و رای ايرانيان برون مرز برايشان مهم ميشود اما در اين مورد چنين ميگويند؟

آقای حجاريان "فراخوان" را با نمايش آقای هخا مقايسه كرد. ...

ــ ما فكر ميكرديم آقای حجاريان يك متفكر است. البته او نوشته های بسياری در رابطه با اصلاحات داشته است. از برخورد ايشان شگفت زده هستيم. نميدانم به چه دليل اين كار را كردند.
درباره ی بحث حقوقی كه ايشان مطرح كرده است فكر ميكم متخصصان حقوقدان به آن مسئله بپردازند. شنيدم خانم كار كه خود حقوقدان است نامه ی سرگشاده ای نوشته است. در عين حال دانشجويان نيز در اين رابطه جوابيه ای تهيه كرده و به نشريه ی "شرق" داده اند. كه فردا (شنبه) انتشار می يابد. با توجه به اينكه مطالب آقای حجاريان در "شرق" و رو به دانشجويان نوشته شده بود با اين وجود نياز به پاسخ دادن نميبينم. تنها به عنوان يك معلم ميگويم شيوه و بيان ايشان در شأن او و دانشجويان ما نيست.

نظر شما درباره اينكه آقای سحرخيز ميگويد، به نظر او پشت اين جريان سلطنت طلبها قرار دارند، چيست؟
ــ به عقيده ی من از آقای سحرخيز به عنوان يك روزنامه نگار چنين ادعايی بعيد است. شنيده ام كه در تلويزيونهای ماهواره ای كه به سلطنت طلبها منتسب ميشوند بيشترين حملات به اين حركت انجام ميشود. من خود هم با آن نظام مبارزه كرده ام. . .

آيا حمايت بسياری از شخصيتهای سلطنتی و سلطنت طلب از طرح رفراندوم، اهميتی بيش از موضع تلويزيونهای خاص ندارد؟

ــ ببينيد وقتی آن دسته كه با اصل موضوع موافق هستند اما به هر دليلی حمايت خود را نشان نميدهند، در خفا ميگويند با نظام ولايی مخالف هستند و اين قانون اساسی را كارساز نميدانند اما به اين حركت هم نميپيوندند، چنين بحثهايی را نيز موجب ميشوند. در نظام استبدادی وقتی كه فرهنگ هنوز استبدادی است به قول دوستی هر يك از ما در جايگاه خود "شاه" های كوچكی هستيم. در رابطه با ايران مسئله ای مطرح شده آقای رضا پهلوی و مادر ايشان هم نظر داده اند. آنها به عنوان يك ايرانی حق دارند نظر بدهند. آيا بايد مانع اين كار شويم؟

وقتی كه گفته های آقای عليرضا رجايي، حجاريان، خاتمی ها و سحرخيز را در كنار سكوت جناح مقابل كه كنترل ابزارهای فشار حكومت را در دست دارد قرار ميدهيم، آيا ميتواند به قول آقای اكبر عطری برداشت اين باشد كه آنها در حال آدرس دادن و چراغ سبز نشان دادن هستند؟
ــ مطلب آقای عليرضا رجايی را ديدم البته در اينجا گاهی از قول افراد مطالبی منتشر ميشود كه سپس تكذيب ميكنند. شايد اين هم از آن موارد باشد وگرنه دليل اينگونه اظهارنظر را بويژه از آقای رجايی متوجه نميشوم. آقای رجايی همچنين ميگويد، دانشجويان به مسائل صنفی بپردازند. چطور وقتی دانشجويان در جهت اصلاح طلبان به طور عام و برای انتخاب شخص آقای رجايی به مجلس ششم به طور خاص تلاش ميكردند، فعاليت سياسی مانعی نداشت اما از آنجا كه امروز نظری مستقل و راديكال تر ارائه داده اند، فعاليت صنفی ارجحيت يافته است.
در مجموع مواضع اين آقايان كه از مردم سالاری دم ميزدند برايم شگفت انگيز است. نميدانم اين پرونده سازی برای جوانانی كه از دل و جان برای ملت و مملكت از جمله سالها برای پيشبرد نظرات اصلاح طلبانه همين دوستان مايه گذاشته اند به چه دليل است. متاسفانه اين برداشت ميتواند صحيح باشد كه آقايان در حال نشان دادن چراغ سبز بر جناح مقابل هستند.

آقای دکتر ملکی از شما سپاسگزار هستم

تاريخ گفت وگو: 09 دسامبر 2004