نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی و سرکوب سبعانه همه و هر گونه نيروی مخالف، حتی خودی ها، در اين نظام چنان ابعادی دارد که مردم ايران را از طبقات، اقشار و گروه های گوناگون به دفاع از خود و مبارزه با رژيم به اشکال و درجات گوناگون برانگيخته است. مردم ايران در اين مبارزه همراهی افکار عمومی جهان را نيز با خود دارند. طی 25 سال مبارزه مردم در اين راه، که ابتدا پراکنده و توسط جمعيت های محدودتری آغاز شد و سپس به يک تلاش سراسری و فراگير انجاميد، دولت های قدرتمند خارجی فرصت و امکان کافی داشتند که از مبارزه مردم ايران عليه لگد
مال کردن حقوق شان دفاع کنند. به ويژه که رژيم در بسياری موارد شهروندان خوداين دولت ها را ترور کرده بود، که پرونده آخرين موردش زهرا کاظمی اکنون باز است. اما آن ها به خاطر مصالح گوناگون از چنين کاری خودداری کردند.
حالا نشانه ها حاکی از آن است که تلاش رژيم اسلامی برای دست يابی به سلاح های هسته ای ، اين قدرت ها را راغب کرده است که پرونده نقض حقوق بشر جمهوری اسلامی را جدی تر پی گيری کنند واگر اوضاع بنا به مصالحی چرخش پيدا نکند، قراين نشان ميدهد بزودی رسانه ها ی بين المللی برای اين پرونده جای بيشتری خواهند گشود.انگيزه
اين قدرت ها هرچه باشد، از گشودن اين پرونده بايد استقبال کرد، اما در خدمت مردم ايران نه در خدمت سياست های طمع کارانه و ويرانساز خارجی.
ترديدی نيست جنبش آزادی خواهی مردم ايران در يک وضعيت متناقض گرفتار آمده است که ناشی از فشار دو نيروی سهمگين بر آن است که با يکديگر نيز در نزاع اند. در اين جدال رژيم اسلامی و آمريکاخواسته و ناخواسته يک ديگر را تقويت می کنند و در راه مبارزه مردم ايران برای دست يابی به آزادی بن بست ايجاد می کنند که ناظر شواهد آن از آغاز انقلاب ايران بوده ايم: در عقب نشينی مصلحتی آمريکا در اوج ائتلاف
همه با هم حول خمينی در سال 57، در حمله عراق به ايران، در همراهی با اصلاح طلبان حکومتي، در رواج تئوری های ناجی گری بعد از شکست اصلاحات و اکنون با طرحی که خود شيمی درمانی ناميده اند و چيزی نيست جز تزريق سم به جنبش دمکراسی در ايران و قربانی گرفتن از آن ? فيزيکی يعنی با تشويق رژيم به سرکوب گسترده تر و معنوی يعنی با نابودی استقلال تاکنونی آن. طرحی که از فرط استيصال و به علت گرفتاری آمريکا در باتلاق عراق اتخاذ شده است و نشانه يکی از جنگ های کم شتاب آمريکا با رژيم در يک دوره گذار است و هدف آن ايجاد اهرمی است که با آن
بتوان در شرايط گوناگون بازی های متفاوتی را ارائه داد.
هدف اين مقاله ارائه شواهدی و اسنادی است که نشان می دهد طراحان شيمی درمانی پروژه رفراندوم اينترنتی را در دل طرح خود قرار داده اند و اين کار از حد حمايت جانبی يا فرصت طلبی اين يا آن قدرت خارجی گذشته و به توطئه ای در هم تنيده شده با روند شکل گيري، معرفي، تبليغ و سازماندهی اين پروژه و تامين مالی آن تبديل شده است.
حالا که تعدادی از امضا کنندگان فراخوان اوليه رفراندوم درداخل ايران می گويند هدف آن ها جاانداختن يک گفتمان عادی به منظور فرارفتن از اصلاح طلبی است،
نه تنها لازم بلکه حتی يک وظيفه ملی است که آن ها صراحتا تلاش کنند توطئه ای را که اسناد آن به طورعلنی منتشر شده افشا و محکوم کنند و اجازه ندهند اين توطئه بر تلاش آن ها سوار شود، چرا که اين طرح از يک طرف سازش با قدرت مهيب سرکوبگر رژيم اسلامی برای دوره ای نامعين را در نظر دارد و از طرف ديگر نه فقط دمکراسی در ايران بلکه آينده ايران را نيز در معرض خطر قرار ميدهد و واکنش منفی گسترده به اين طرح هم از اين روست.
ما پول شما را نمی خواهيم
در زمانی که بحث بين موافقان و مخالفان پروژه رفراندوم اينترنتی بالا گرفته
بود که آيا اين رفراندوم سازمان است يا گفتمان، و امضاء کنندگان داخل ايران تاکيد می کردند اين گفتمان است نه سازمان، روزنامه نگاری به نام الی ليک Eli Lakeدر مقاله ای در نشريه نيويورک سان The New York Sun خلاصه ای از يک مصاحبه با آقای محسن سازگارا را منتشر نمود. در اين مقاله بی اعتنا به جدالی که در رابطه با اين طرح در محافل ايرانی جريان داشت، از قول آقای سازگارا هم سازمان بودن اين جريان و تشکيل جبهه ائتلافی مورد تاييد قرار می گيرد هم گفتمانی درمورد نوع جلب حمايت بين المللی از مبارزات مردم ايران باب می شود که در جنبش
مستقل دموکراسی ايران تاکنون رواج نداشته است و بنا براصول هم مذموم شمرده می شود.
روشن است که هم آقای سازگارا و هم روزنامه نگار مزبور به خوبی واقفند که اين مصاحبه را خواننده ايرانی و همين طور عوامل رژيم جمهوری اسلامی نيز خواهند خواند. بعلاوه برای تضمين اين امرو دسترسی سريع محافل ايرانی اعم از رژيمی و ضد رژيمي، بخش اعظم مقاله در IPS وبلاگ خبری آقای صفا حائری که روزنامه نگار سرشناسی است با امضای مشترک خود آقای حائری و الای ليک منتشر شد[1] و همانطور که انتظار می رفت فعالين يکی از شاخه های جبهه ملی واکنش نشان
داده و بلافاصله بخش هايی از اين مقاله و يکی از مقالات قبلی الای ليک مربوط به طرح مداخله در ايران به کمک نيروهايی که توسط آمريکا تغذيه می شود را به فارسی ترجمه کرده و تحت عنوان "به نام منافع ملی ايران هشدار می دهيم" بطور وسيع در شبکه اينترنت توزيع نمود.
انتشار مقاله با امضای مشترک در سايت آقای حائری بلادرنگ سوال هايی را به ذهن خواننده می آورد: چرا مدافعان خارجی طرح، زير باران اتهامات اين مصاحبه را منتشر کردند؟ مخاطب کيست ؟ رژيم يا مخالفان رژيم ؟ و يا هر دو؟. آيا قرار است به مردم به جان آمده از رژيم سرکوبگر
القاء شود نيروی آمريکا به عنوان ناجی پشت اين طرح است و با اين وعده سرباز گيری کنند؟ آن ها که می دانند با باز کردن يک سايت اينترنتی نه می توان رژيم را وادار به تمکين کرد، نه می توان آن را سرنگون نمود؟ آيا جدال را به اين حد تقليل داده اند که به رژيم برای مذاکره فشار آورند ؟ و يا فقط قرار است باب گفتمانی مذموم در جنبش باز شود که در جوهر خود چيزی به جز همان ناجی پرستی نيست و از اين طريق جای پايی و شعبه ای برای آينده خود باز کنند؟ يا شايد همه اين احتمالات با هم، تا بسته به اوضاع کدام يک بيشتر بگيرد. مگر خود آقای ليک در
مقاله ای ازقول مايکل رابين نمی گويد ما نمی خواهيم مثل فيل روی صورت کودک بنشينيم؟ پس چرا بطور علنی درست مثل فيل روی صورت کودک رفراندوم نشسته اند؟ مگر آقای سازگارا و آقای ليک نمی دانند، اتهام وابستگی زدن به مخالفان تاکنون بزرگ ترين بهانه جمهوری اسلامی برای سرکوب دگر انديشان در ايران بوده است؟ آيا آن ها تشويق اين گونه سرکوب هارا جزء " تلفات جنبی " طرح به شمار می آورند يا طراحان اميدوارند سازشی صورت بگيرد و جريان به خوبی و خوشی پايان بگيرد؟ اين ها و ده ها سوال ديگر با اطلاع از مضمون مقالات و آشنايی با مقالات قبلی و
مواضع و سوابق آقای الای ليک بلافاصله در ذهن خواننده شکل می گيرد.
هرچند مقالات مورد اشاره اکنون در محافل سياسی ايران برای بسياری آشناست اما برای خوانندگانی که مقالات را نخوانده اند، خلاصه ای از دو مقاله که هم زمان با طرح پروژه رفراندوم توسط آقای ليک در نيويورک سان منتشر شد در اين جا می آيد.
ليک در مقاله ای در 24 نوامبر2004 [2] تقريبا همزمان با انتشار فراخوان، خوانندگان نشريه را در جريان بحث هايی می گذارد که دردولت بوش برای تصميم گيری در مورد رابطه آمريکا با جمهوری اسلامی در جريان است و می نويسد اسکات
کارپنترScott Carpenterرئيس هياتی وابسته به وزارت خارجه آمريکا که اولين رئيس آن دختر ديک چنی بوده است - the State Department's Middle East Partnership Initiative - به نيويورک سان گفته است از طريق واسطه ها با ايرانی ها ی دموکرات در داخل کشورتماس گرفته " تا ببيند کدام آن ها مايل به جلب حمايت خارجی در تلاش های شان برای اصلاح و تغيير جمهوری اسلامی هستند." ليک يادآوری می کند در حالی که کندوليزا رايس هنوز سياست خارجی جديد را اتخاذ نکرده, " علاقه برای تماس با ايرانيان خود به تنهايی نشانه تحولی درFoggy Bottom- منظور
واشينگتن به مثابه مرکز مريی و نامريی تعيين سياست های جهانی- است که تاکنون از هرگونه تماس علنی " با نيروهای داخل ايران پرهيز می کرد. ليک يادآوری می کند کارپنتر - که مشاور ارشد سابق شورای حکومتی عراق بوده است - گفته است: تماس اش با ايرانيان مقدماتی است و او در نظر دارد از مخالفين و فعالين برای شرکت به يک کنفرانس منطقه ای دعوت به عمل بياورد تا نظرشان را در رابطه با همکاری با آمريکا جويا شود:
"من دارم با آدم هايی صحبت می کنم که ارتباطاتی با ايران دارند. من از آن ها خواسته ام اين حرف را منتشر کنند:" آيا شما علاقمند
هستيد؟ آيا ايده هايی داريد که ما بايد آن ها را مورد توجه قرار بدهيم؟"
الای ليک بعد بلافاصله با يک پيچ موضوع را به مساله سلاح هسته ای رژيم - که چنانکه بعدا خواهيم ديد مورد علاقه ويژه اوست - منتقل کرده و در مورد مذاکرات رژيم با آژانس و اظهار رضايت کالين پاول از آن و در عين حال ضرورت تبديل فشار های اجتماعی موجود در ايران به اهرمی موازی شرح نسبتا مفصلی می دهد و از جمله به سخنان عمادالدين باقی در مصاحبه با واشينگتن پست اشاره می کند که وجود 8000 سازمان غير دولتی را مايه اميدواری و تحول دمکراتيک از درون در جامعه
ايران خوانده بود.
معلوم است محافلی از شبکه قدرت در آمريکا برای سازمان های مستقل دمکراتيک ايران دندان تيز کرده اند و در اين طرح به جای طرح دوران انقلاب و دوران بيا بروی خاتمی مبنی بر استحاله رژيم از بالا، اکنون تلاش می کنند سازمان های پايين را ,استحاله, بدهند تا آن ها به جای اين که با هويت مستقل کنونی شان مثل هم امروز برای اهداف دمکراتيک شان مبارزه کنند به نيروهايی وابسته به آمريکا و اهرم فشار در مجادلات هسته ای تبديل شوند.
روشن است طرح مسايل به اين شکل در رسانه های آمريکايي، سازمان های غير دولتی
ايران را که خود هيچ گناهی در شکل گيری چنين نقشه هايی ندارند در صف مقدم سرکوب رژيم قرار می دهد و درست مثل گرا دادن به رژيم برای سرکوب آن هاست، اما گويی باتلاق عراق و نتايج مخرب سياست تجاوز ازجمله در تقويت موقعيت رژيم اسلامی در منطقه ، کابينه بوش را چنان مستاصل کرده است که از قربانی کردن هيچ چيز و هيچ کس ابايی ندارند و اميدوارند با گل آلود کردن آب و دامن زدن به فضای سرکوب گسترده تر ماهی بگيرند. چنانکه اين مقاله و مقالات بعدی ليک نشان ميدهد اساس سياست هيات وزارت خارجه آمريکا متمرکز است برايجاد دستگيره هايی تا به کمک
آن ها بتوان جنبش دموکراسی در ايران را به تابع سياست خارجی آمريکا تبديل کرد و آقای ليک در اين مورد چنان شتاب دارد که فقط سه هفته بعد از انتشار اين مقاله و اعلام رفراندوم اينترنتی در مقاله ديگری که در زير به آن اشاره خواهيم کرد بلاگر های زندانی رژيم را آمريکايی Pro-American می خواند، يعنی همان اتهامی که رژيم با آن بلاگرها را دستگير و زندانی و شکنجه کرد!
در رابطه با اين سياست توضيحات بعدی الای ليک روشنگر است. او از نقشه يک سناتور جمهوری خواه کانزاس Senator Brownback صحبت می کند که سال گذشته بودجه 3ميليون دلاری
برای کمک به نيروهای سياسی داخل کشور به تصويب رسانده بود و از اين که بودجه مزبور در داخل ايران مصرف نشد و به جای آن به يک انجمن دانشگاهی در آمريکا برای دفاع از حقوق بشر اختصاص يافت، ناراضی است. ولی او حالا اميدوارشده است و می گويد مقامات دولت بوش "ازمزاحمت های ايرانی ها در عراق برای ما تا گلو پرشده اند" و اين راه های زيادی را گشوده است و او حالا تلاش می کند بودجه پيشنهادی اش به طرقی مثلا کمک به راديوهای لس آنجلس و بعضی احزاب اصلاح طلب داخل کشور و نيز برگزاری يک کنفرانس دمکراسی در خارج کشور مصرف شود. سناتور کانزاسی
در عين حال معتقد است تجربه عراق و چلبی بسيار نادرست بود و به نظر او آمريکا نبايد خودش رهبر جديد را معرفی کند، اما با تجربه کارزايی و افغانستان موافق است که رهبر در جلسه ای در برلن انتخاب شد:
" در نگاهی به گذشته، تجربه عراق مان با کنگره ملی عراق مرا به فکر وامی دارد. حميد کارزايی توسط يک کنگره در بن برگزيده شد. در عراق ما بايد همان مدل را تکرار می کرديم.من از حمله نظامی به ايران در همين لحظه حاضرصحبت نمی کنم. بايد به مخالفان در ايران پيام بدهيم که در حال طراحی حمله نيستيم."
به هر حال از نظر اين محافل نامزد
آمريکا بايد بر اساس مدل کارزايی در کنفرانسی که بودجه سناتور آن را تامين ميکند و "دمکرات " هايی را گرد می آورد که حاضر شده اند استقلال جنبش ايران را بفروشند، در خارج تعيين شود[ قابل توجه آن ها که نمی دانند چرا رضا پهلوی درمورد اين طرح اين پا و آن پا می کند و بعضی از سلطنت طلبان حاضر نشده اند موقعيت پلاتفرم شان يعنی آقای رضا پهلوی را با چنين طرح هايی به دست سرنوشت نامعلوم بسپرند. همين جا بايد تاکيد کرد که با حمله به رژيم سرکوبگر روحانيون و يا مخالفت با سلطنت يا رضا پهلوی نمی توان دامن را از اين لجنزاری که تدارک می
ببنند پاک نگه داشت. چون اولا اين لويی جرگه مثل موارد مشابه درافغانستان و عراق همه نوع هيولايی را در خود جا می دهد که بسياری از آن ها با هم مخالفند، ثانيا بر سر آن هيولايی نشسته است که خود خطرناک تر از همه اجزای آن است، هيولای وابستگی به نيرويی که سر نابودی ايران را دارد. مخالفت شديد دمکرات های جدی در ايران با رضا پهلوی هم عمدتا به اين خاطر است که او مانند پدرش و پدر بزرگش اساسا بر قدرت خارجی تکيه دارد و در هر حال بايد تاکيد کرد که حتی ملک فيصل ها و شاه های دوران قبل از طرح امپراتوری و خاورميانه بزرگ، هزار بار شرف
دارند بر علاوی ها و کارزايی های دوران استانی کردن خاورميانه و گماردن ساتراپ های محلی از ميان جاسوسان ميهن فروش.]
طراحان اين سياست ها گويا از گشت و گذارشان در ايران و تماس با فعالين ايرانی از طريق واسطه ها چيز دندان گيری نصيب شان نشده است.در اين رابطه الای ليک در مقاله مزبور از قول لورن کرينر رئيس انستيتوی جمهوری خواهان International Republican Institute می گويد در نظر دارند راه هايی برای صرف بودجه مورد نظر سناتور کانزاسی پيدا کنند ولی در مورد طرح های عملی سناتور ابراز ترديد می کند و می گويد " ما کسانی داريم
که در خارج عمل می کنند و آن ها با کسانی در داخل ايران صحبت کرده اند و آن ها گفته اند ما پول شما را نمی خواهيم"
الای ليک سپس به يک مصاحبه خانم عبادی با اپن دمکراسی Opendemocracy در 17 ماه مه اشاره می کند که خواهان پشتيبانی جهانی از نهادهای دمکراتيک در ايران شده بود ولی ضمن تاکيد بر نقش حمله نظامی آمريکا به کشورها در تشديد وخامت اوضاع کشورهايی که ديکتاتورها بر آن حکومت می کنند، هشدار داده بود حمايت حکومت های خارجی درست به اهدافی مردمی که اين حکومت ها مدعی دفاع از آنند صدمه می زند. [3]
الای ليک سپس به
حرف های مايکل رابين Michael Rubin که او نيز مشاور سابق حکومت موقت ائتلاف پل برمر در عراق بوده اشاره می کند که به نيويورک سان می گويد "ما نمی خواهيم مثل فيلی باشيم که روی صورت يک کودک نشسته است."اما در عين حال تاکيد می کند:
" دخالت آمريکا مثل شيمی درمانی است، دردناک ولی لازم است"![4]
شيمی درماني؟ فلوجه هم يک نوع شيمی درمانی بود برای هموار کردن انتخابات ژانويه عراق، خود حمله به بغداد هم شيمی درمانی بود برای رفع دمل صدام. شيمی درمانی البته هميشه ضرورتا با جنگ و حمله شروع نمی شود. ولی ويژگی آن اين است که
بافت های سالم را همراه غده هدف می گيرد. و در شيمی درمانی های آمريکايی وقتی غده از بين رفت، تمام بافت جامعه مسموم و پاره پاره شده و صعود کارزايی يا علاوی را ممکن می کند. فقط ما بايد متقاعد شويم که بچه را همراه طشت بيرون بريزيم. يعنی ايران را همراه با جمهوری اسلامی نابود کنيم.
آقای رابين که شيمی درمانی را برای جنبش دمکراتيک ايران پيشنهاد کرده است يکی از اعضای اصلی محفل بنادورBenador Associates است که بعد آن را معرفی خواهم کرد. اما تا اين جا بنا بر قراين معلوم است پاسخ ايرانی هاچندان مساعد نبوده، با وجود اين آن ها
دست بر نمی دارند و نقشه خود را پی گيری می کنند. الای ليک بعد ازآن، چند مقاله پی در پی منتشر می کند که در آن ها نه به مثابه گزارشگر بلکه به مثابه وکيل پروژه رفراندوم ظاهر می شود، به نحوی که گويا می خواهد به عده ای که از مقامات آمريکايی تا مقامات اسرائيلی را در بر می گيرد بقبولاند اين طرح، عملی است.
هم سازمان هم گفتمان، اما نه هر سازمانی و نه هر گفتمانی
اولين مقاله[4] همان است که با امضای الای ليک و صفا حائری در نيويورک سان 7 نوامبر چاپ شد وچنانکه يادآوری شد در آن بی اعتنا به جدالی که بر سر سازمان
يا گفتمان بودن پروژه رفراندوم و اصرار يا انکار شکل گيری يک ائتلاف ناميمون در ايران برپا شده بود، صراحت داده می شود اين پروژه در درجه اول سازمان است و بعد هم گفتمانی را باب می گذارد ولی نه هر سازمانی و نه هر گفتمانی.
الی ليک سازگارا را از "بنيان گذاران" جبهه جديد معرفی می کند، البته گفتمان
" بنيان گذار" ندارد، اما سازمان نياز به بنيان گذاری دارد. ليک می گويد اين
" سازمان" شامل هم اصلاح طلبانی است که تلاش کردند با خاتمی از درون سيستم را تغيير دهند و هم طرفداران رضا پهلوی را در خود جای داده است. و از
قول آقای محسن سازگارا تاکيد می کند که همه گروه ها از مونارشيست تا جمهوری خواه، از چپ تا راست " پشت ما " هستند.
الای ليک در اين مقاله تاکيد می کند حسن اين سازمان جديد اين است که چهره و
"رهبری" معرفی می کند, در حاليکه تا به حال غربی ها از ترس اين که جمهوری اسلامی فعالين و مبارزين را دستگير و زندانی و اعدام کند نام ها را اعلام نمی کردند.
او هم چنين می گويد اين سازمان دارای برنامه است در حاليکه قبلی ها نداشتند وقرار است امضاها را به مجامع بين المللی ببرد و روی آن اقدام کند.
تا اين جا راجع به سازمان، اما
در ارتباط با گفتمان، از قول سازگارا در يک مصاحبه تلفنی مشخصه های گفتمان جديد مطرح می شود. سازگارا به روشنی به سوابق خود در بنيان گذاری سپاه پاسداران اشاره می کند، ولی اظهار پشيمانی نمی کند، بر عکس به نحوی آن را مورد تاييد هم قرار می دهد:
"در آن روزها ما فکر می کرديم در معرض خطر حمله خارجی هستيم . من فکر می کردم اگر بتوانيم يک ميليشيا از مردم به صورت ارتش سازمان بدهيم می توانيم از کشور محافظت کنيم . من فکر می کردم برای آن روزها ايده خوبی بود. سه ماه بعد از تاسيس آن دريافتم من برای عمليات نظامی مناسب نيستم و به
راديو تلويزيون رفتم."
سازگارا نه به آن گونه خدمت نظامی به جمهوری اسلامی درايجاد يکی از ارگان های سرکوب انتقاد دارد و نه به اين يکی خدمات لجستيکی و تبليغاتی. تنها انتقادش به سپاه پاسداران کنونی هم اين است آن ها مستقيما درسياست دخالت می کنند!
اين گفتمان تا آن جا که تاسيس ارگان های ويژه سرکوب جمهوری اسلامی را ارگانی خادم و دفاعی معرفی می کند، گفتمان عادی در جمهوری اسلامی است ولی تازگی آن در اين است که توسط " سازمان" و " رهبر" جبهه ای اعلام می شود که ادعای "تغيير" جمهوری اسلامی را دارد. الای ليک يک هفته بعد
در مقاله ديگری که از اسرائيل نوشته است فلسفه اين نوع گفتمان را با تفصيل بيشتری شرح می دهد و می نويسد: "اين سازمان" [ يعنی رفراندوم]:
"بسياری از قهرمانان اصلی انقلاب اسلامی را در می گيرد، مثل محسن سازگارا، که يکی از
بنيان گذار سپاه انقلاب بود. اين واقعيت که آقای سازگارا را آشکارا برای پيش بردن رفراندوم معرفی کرده اند مهم است زيرا به بسياری ديگر از رهبران رژيم علامت می دهد که آن ها در صورت سقوط رژيم آينده ای خواهند داشت."
ليک در همين مقاله اين رهبران رژيم را که بايد در دولت بعدي، آينده خود را درخشان
ببينند معرفی می کند: نظاميان، ماموران امنيتي، و نخبگان سياسی.
[آيا تمرکز طراحان روی بحث با اصلاح طلبان حکومتی که ديگر نقشی در صحنه سياست ايران ندارند، به معنای تلاش برای ديالوگ با آن ها و متقاعد کردن شان به تامين آينده امن نيست؟ ]
اما مشخصه ديگر گفتمان درخواست حمايت از آمريکا با تاکيد بر جزئياتی سوال برانگيزاست ازقبيل اين که وزارت امور خارجه آمريکا رسما اعلاميه بدهد و از دانشجويان و بلاگر ها حمايت کند، از سياست های بين المللی برای تحريم استفاده کند، حساب های بانکی مقامات بالای رژيم را ببندد و اين حساب
ها را منتشر کند، و خلاصه اين که برخلاف توصيه آقای مايکل رابين آمريکا بايد با تمام وزن روی صورت بچه بنشيند!
از اين بگذريم که دموکرات های واقعی اکنون در سراسر جهان دخالت قدرت ها ی غربی يا شرقی در انتخابات ها ی جهان سومی را خطر واقعی برای پوسانيدن روندهای دمکراتيک از درون و مرگ آن ها در نطفه می دانند و از جمله بعد از تجربه اوکرائين که آمريکا و روسيه راه افتاده بودند و با استفاده از نفوذ و پرداخت پول به شيوه زننده ای ? مثل انتخابات در روستاهای هندوستان ? سازمان ها و رای ها رامی خريدند پيشنهادهای جدی مطرح شده
است که نهادهای مستقل متنوع از کشورهای مختلف که تاکنون امتحان خود را پس داده اند با همکاری ارگان های غير سياسی سازمان ملل تعيين شوند، تا درست از همين کارجلوگيری کنند. [5] . طرفداران طرح اينترنتی درست برعکس همين مدل فاسد انتخاباتی در اوکرائين را به عنوان الگوی خود معرفی می کنند. البته طرح اوکرائين يک مصرف تبليغاتی و اغواگرانه هم دارد و برای تخدير هشياری مردم ايران در برابر دستگاه سرکوب رژيم ساخته شده و تبليغ می شود. زيرا هرکس که کمترين اطلاعی از اوضاع اوکرائين داشته باشد می داند که انتخابات اوکرائين يک تحول درون
سيستمی بود و گرايش سياست خارجی دو نماينده يکی به طرف روسيه و ديگری به طرف آمريکا را نبايد با مشخصه های دوران جنگ سرد تعبير کرد. حکومت اوکرائين که آمريکا با نامزد آن مخالفت می کرد، حکومتی است که از اولين مدافعان جنگ با ترور بوش بود و به عراق نيرو فرستاده است.
به گفتمان آقای سازگارا برگرديم.سه هفته بعد آقای ليک مقاله ديگری در نيويورک سان منتشر می کند که در آن گزارش يک کميته بحران فراحزبی از جمهوريخواهان و دمکرات های آمريکا Committee on the Present Danger مورد بحث قرار گرفته است که به مناسبت اوضاع فاجعه باری که
حمله به عراق ايجاد کرده و پيدا کردن راه حل برای وضعيت بحرانی آمريکا در خاورميانه تشکيل شده است. از گزارش آقای ليک بر می آيد که اين کميته در گزارش خود در رابطه با جمهوری اسلامی سياست چماق و شيرينی را پيشنهاد می کنند. بر حسب قضا! همان پيشنهادهای آقای سازگارا به همان شکل اصيل اوليه از توی اين گزارش سر در می آورد! که به آن خواهيم پرداخت.
اما آنچه از مقاله 7 دسامبر که وسيعا در محافل اپوزيسيون خارج کشور منتشر شد بر می آيد اين است که اولا رفراندوم يک سازمان است با برنامه و تاکتيک و بنيان گذار و رهبر و ائتلاف مشخص،
و رهبری و برنامه هم طوری انتخاب شده که بقيه مقامات نهادهای نظامي، امنيتی و سياسی رژيم هم به آن بپيوندند!
در عين حال رفراندوم گفتمان هم هست ولی نه آن گفتمانی که امضا کنندگان داخل کشور حداقل رسما خواهان آن شده اند، بلکه گفتمان پيوند فيل و فنجان، گفتمان بی اشکال بودن وابستگی به وزارت خانه ها و آژانس های خارجی و خط دادن و خط گرفتن از آن ها. قرار است قبح اين نوع گفتمان بريزد، تا پايه هايی در جنبش بنا گذارده شود که حق رای وزارت خانه ها و آژانس های خارجی را در جنبش دمکراسی در ايران که بی ترديد رشد کرده و خواهد کرد
تامين کند.
لازم به ذکر است که آقای سازگارا و يا ديگر دوستان ايشان درتاريخ 9 دسامبر يعنی دو روز بعد از انتشار مقاله، از نشريه نيويورک سان خواسته اند تصحيحی در متن مقاله به عمل آورد و آن مربوط است به اشتباهی که در متن مقاله صورت گرفته و تشکيلات رفراندوم با تشکيلات دفتر تحکيم اشتباه گرفته شده و آقايان زرافشان و ملکی و دانشجويان و بقيه عضو دفتر تحکيم خوانده شده اند، در حاليکه فقط آقای سازگارا عضو هر دو است و بقيه در دفتر تحکيم نيستند و فقط در نهاد اولی هستند. اما نسبت به بقيه مطالب در اين توضيح يا تصحيح اظهار
نظری نکرده اند که طبيعتا به معنای تاييد مطالبی است که الای ليک چه از زبان خودش و چه از زبان سازگارا در اين مقاله مطرح کرده است.
محفل بنادور.الی ليک کيست؟
الای ليک روزنامه نگار سرشناسی نيست، اما مسلما از طريق ارتباط با محافل محافظه کاران نوين آمريکا جای نسبتا خوبی برای خود در شبکه خبر سازی رسانه ای باز کرده است. اين محافل همان ها هستند که بعد از رسوايی های جنگ عراق در خود آمريکا حتی در دولت بوش هم زير فشارقرار گرفتند. ليک وابسته مطبوعاتی يونايتد پرس اينترنشنال در رابطه با وزارت خارجه آمريکاست. UPI
و واشينگتن تايمز[ با واشينگتن پست اشتباه نشود] هر دو از جمله رسانه هايی هستند که در تدارک حمله به عراق نقش فعالی بازی کردند. واشينگتن تايمز متعلق به کشيش سان ميونک مون است Reverend Sun Myung Moon که از سازمان دهندگان مسيحی های بنيادگرا و يکی از متنفذ ترين گردانندگان محافل سياسی و رسانه ای محافظه کاران نوين است. از جمله شاهکارهای او اين بود که قبل از شروع جنگ عراق يک گروه از آسوری های خاور دور را سازمان داده بود تا تحت عنوان حمايت از سرکوب شدگان آسوری در حکومت صدام، از ادعای ارضی بر بخشی از عراق دفاع کنند.[6] جنگ
عراق به نحوی پيش رفت که عراقٍ گرفتار ديکتاتوری اما سکولار اکنون بين فرقه های مذهبی و قومی پاره پاره شده، ويکی از بدترين سرنوشت ها نصيب مسيحيان آن شد که اکنون گروه گروه مهاجرت می کنند تا گرفتار حملات انتقام جويانه و قتل عام های غير نظاميان توسط بمب های انتحاری نشوند.
يکی از مهم ترين گردانندگان هر دو رسانه مزبور، آرنود بورچ گريو Arnaud de Borchgraveاست که تحت الحمايه انجمن بنادور Benador Associates است. اين انجمن که موسس رسمی آن خانم الينا بنادور يک سوئيسی ? آمريکا يی متولد ليما پايتخت پرو است از محافل دور وبر
ريچارد پرل، رئيس سابق هيات مشاوران پنتاگون است که بعد از افشاگری های سيمور هرش روزنامه نگار معروف آمريکايی از اين سمت کنار رفت .[ به عکس های اين خانم با آقای ريچارد پرل و يکی از روزنامه نگاران ايرانی در زير صفحه در گالری سايت اين انجمن توجه کنيد[7].] آقای مايکل رابين نيز که شيمی درمانی را برای ايران پيشنهاد کرده اند از اعضای برجسته همين انجمن هستند . نيمی از انتشاراتی که تاکنون با حمايت مالی و تبليغاتی انجمن بنادور انتشار يافته متعلق به موسسه معروف آمريکن اينترپرايزانستيتو است که محافل سياسی ايران با آن آشنا هستند
و هم چنين مايکل لدين روزنامه نگارسوگلی اين موسسه در ارتباط با مسايل ايران و عراق ونيز نقش اين موسسه در برآمد احمد چلبی و اختراع ماجراهای مربوط به سلاح های کشتار جمعی عراق برای بسياری از ايرانيان آشناست. رضا پهلوی در دوران شکوفايی خود که فعلا اندکی نزول کرده و شريک پيدا کرده است، توسط همين موسسه حمايت می شد و به کمک آن ها مجالس گرمی داشت. الای ليک از ستايشگران مايکل لدين است و برای آخرين کتاب او نقد تحسين آميزی نوشته است. مايکل لدين هم نسبت به او ملاطفت دارد و اغلب ، مقالات او در يونايتد پرس را ماخذ قرار ميدهد[8]
الای ليک تاکنون چند بار از شخصيت های حلقه ويژه ای که در جريان رسوايی های مربوط به حمله به عراق بدنام شدند به شدت دفاع کرده است. هنگامی که جرج بوش در آستانه دور دوم انتخابات سعی کرد با کنار گذاشتن يا به پشت صحنه راندن برخی از افراد اين حلقه بر محبوبيت خود بيفزايد ودر اين ماجرا جان بولتون که به علت دادن اطلاعات ساختگی بدنام شده بود، زير ضرب قرار گرفت، الای ليک به حمايت از او برخاست.
[9] او هم چنين از داگلاس فيث به شدت دفاع کرد و وقتی ژورناليست آمريکايی جون کال طی مقاله ای نوشت فيث بنا بر قانون " تداخل منافع"
بايد از کار برکنار شود، زيرا او از يک طرف منافع حزب ليکود و از طرف ديگر منافع حزب جمهوری خواه را نمايندگی می کند و اگر اين دو در تضاد قرار بگيرند برای منافع ليکود ارجحيت قايل است، ليک خواهان خاموش کردن صدای او در رسانه های آمريکاشد. روش ليک بين روزنامه نگاران گروه محافظه کار نوين زيرکانه است و معمولا با ظاهری ليبرال و منتقد به دفاع و تحکيم خط آن ها می پردازد. او از فعالين بازوی پوپوليستی محافظه کاران است در وبلاگ ها وارد شده و با فعالين مستقل مباحثه می کند. الای ليک در يادداشتی که در سايت يکی از بلاگرها ی جوان
آمريکايی گذاشته است از موضع به غايت بنيادگرايانه که بن لادن در مقابل او منعطف و نرم می نمايد حتی به محافظه کاران انتقاد دارد. از نظر او آمريکا بايد جهان را درست کرده و همه رژيم های نامطلوب را"عوض " کند. لازم به جنگ و حمله نيست، چون جنگ عراق ناکارايی خود را نشان داده است. بايد با دخالت در امور کشورها رژيم ها را عوض کرد. او تاکيد می کند موضع ليبرال واقعی موضع محافظه کاران نوين است که اساس برنامه خود را بر " تغيير رژيم " گذاشته اند.او از سيا و وزارت خارجه آمريکا انتقاد ميکند که موضع محافظه کارانه ای دارند که به خاطر
مصالح ديپلماتيک با بعضی رژيم ها می سازند و وضع موجود در جهان را حفظ می کنند. و البته دشمن، در جهان اسلام است که اکنون جنگ داخلی در درون آن جهان را تهديد می کند.[10]
چنانکه می بينيم اين عين بن لاديسم است با اين تفاوت که بنيادگرايی بن لادن ادعای دفاع از خود در مقابل تهاجم را دارد و نظريه آقای الای ليک رسما تهاجمی است و البته تحت عنوان دفاع از دمکراسی عنوان ميشود.
در يک سال اخير مساله سلاح های هسته ای ايران گويا به يک دمل در ذهن الی ليک تبديل شده است. وقتی به يادداشت 5 بار تکرارشده او درباره نطنزدر سايت بلاگر
نامبرده توجه کنيد، به نظر ميرسد مساله او مشخص تر از فلسفه بافی برای چگونگی اداره جهان توسط آمريکاست .[11] او در سال گذشته در مقالات متعددی به اين مساله و راه حل ها ی ممکن برای جلوگيری از دستيابی ايران به سلاح های هسته ای پرداخته
است.[12]
در حلقه بنادور پول در طراحی سياست نقش مهمی بازی می کند. برای آشنايی با شيوه تفکر اين حلقه شايد هيچ چيز از سخنرانی مايکل لدين برای ايرانيان که لس آنجلس آنجلس تايمز آن را بازتاب داده است گويا تر نباشد.
در اين مقاله لس آنجلس تايمز آمده است مايکل لدين که در دوره ريگان
به عنوان واسطه تحويل سلاح اسرائيل به ايران در مقابل آزادی گروگان های آمريکايی در لبنان و پرداخت پول ايران به کنتراهای نيکاراگوا در جريان رسوايی مک فارلين معروف شد، بعد از 11 سپتامبر تماس خود با منوچهر قربانی فردلال اسلحه را از سر گرفت و در دسامبر 2001 در رم او را به دو مقام پنتاگون معرفی کرد. منوچهر قربانی فر نيز واسطه دلالی اسلحه بين ايران- اسرائيل- آمريکا در زمان ريگان بود. به وساطت مايکل لدين، در ژوئن 2003 يک مقام پنتاگون به نام هارولد رود در پاريس قربانی فر را برای بحث بيشتر ملاقات کرد. در آوريل 2003 همزمان با
عمليات بزرگ در عراق لدين به لس آنجلس آمد و در جلسه ای که توسط يک ايستگاه راديوی فارسی زبان از اطرافيان رضا پهلوی برای او ترتيب داده شده بود، برای يک گروه 200 نفره از ايرانی های تبعيدی سخنرانی کرد. لدين به شنوندگان گفت تبعيدی های ايرانی ثروتمندترين تبعيدی های جهان هستند، بنا براين وقتی شما به آينده ايران فکر می کنيد، اول ببينيد چطور می توانيد پول برای سازمان دادن ايرانی ها جمع کنيد تا يک انقلاب دمکراتيک در ايران بر پا کنيد. " او گفت: من فکر می کنم شما می توانيد با 20 ميليون دلار ايران را بخريد و برای خودتان آزاد
کنيد". او هم چنين ايرانی ها را تشويق کرد که به صورت يک گروه لابی برای نفوذ در واشينگتن عمل کنند.
بنا بر گزارش لس آنجلس تايمز حتی شنوندگان آن جلسه که لابد عمدتا از شنوندگان مخصوصی بودند، از حرف های لدين تکان خوردند و آن را توهين به تک تک ايرانی ها تلقی
کردند.[13] اطلاعات بيشتر در مورد مايکل لدين يکی از اعضای " تيم وحشت" يعنی ولفوويتز- پرل را می توانيد در آدرسی که در زير نويس اين صفحه داده شده بخوانيد.
[14]
آقای الای ليک از اين اساتيد دفاع ميکند، در رسانه های آن ها پست دارد، در مقالاتش در اين رسانه ها
و در وبلاگ ها از نظر آن ها دفاع می کند، از نيويورک تا واشينگتن می دود و سعی می کند نظرات آن ها را به استراتژيست های آمريکا و اسرائيل بقبولاند، از مقامات مورد قبول آن ها مداوما در مقالاتش نقل قول می آورد، در مورد سلاح های هسته ای - که آن هم ماجرای دلخراش و مفصل ديگری است که متاسفانه در آن هم گروه های ايرانی سهم داشته اند - سعی کرده است طرح آن ها را پيش ببرد، و حالا در فکر طرح ديگری است. بلوف در مورد سلاح های کشتار جمعی عراق مفيد بود، اما هميشه لازم نيست به همان شکل تکرار شود.
بلوف
در مقالات بعدی
الای ليک در دفاع از رفراندوم معلوم می شود برخلاف آن چه که به ظاهر تبليغ می شود پروژه رفراندوم به طور اخص توسط محفل ويژه ای تبليغ می شود و آن ها در مرحله کنونی حتی اگر شيمی درمانی را به سيا و وزارت خارجه قبولانده باشند، هنوز نتوانسته اند شک و ترديد وزارت خارجه را نسبت به موفقيت پروژه اينترنتی رفع کنند.
آقای ليک در 15 دسامبر مقاله ديگری برای نيويورک سان می نويسد[15] و اين بار از اسرائيل و در روز برگزاری کنفرانس سالانه ای که استراتژيست های اسرائيلی برای بررسی سياست ها گرد هم می آيند. در اين مقاله ليک ابتدا از
گرايش شورای روابط خارجی آمريکا Council on Foreign Relations تحت رياست ريچارد هاس Richard Haass گزارش می دهد که سرنگونی حکومت ملاها را يک "اميد واهی " ميدانند و بسياری از جاسوسان، ديپلمات ها و تحليل گران آمريکايی و اسرائيلی هم با او موافقند . ليک از قول کنت پولاک Kenneth Pollack تحليل گر سابق سيا در امور خاورميانه می نويسد ايرانی ها
" ممکن است رژيم را نخواهند، ولی آماده ريختن به خيابان برای سرنگونی آن نيستند." معلوم است استراتژيست ها در حال تنظيم طرحی در مورد رابطه با جمهوری اسلامی بر اساس اين ارزيابی هستند.
الای ليک قسمت اعظم اين مقاله خود را به ب بزرگ نمايی طرح رفراندوم اينترنتی اختصاص داده است تا اين استراتژيست ها را که گويا طرح مزبور را نامطمئن ميدانند متقاعد کند.
ليک يادآوری می کند که روحانيون تندرو با سرکوب " بلاگرها ی پرو آمريکايی"؟!! و دستگيری ها و رد صلاحيت کانديداها ضعيف تر شده اند. او تاکيد می کند آنها با " تحقير خاتمی و متحدان او" اين خطر را برای خود ايجاد کرده اند که ميان رهبران سياسی رژيم شکاف بيفتد و عده ای از آن ها به فکر سرنگونی آن از درون بيفتند. او سپس به شرح پروژه می پردازد و می نويسد جنبشی در
ماه گذشته ايجاد شد و اميد است که ساير اصلاح طلبان نا اميد شده به آن بپيوندند.او در اين جا واضح تر آن چه را که در مقاله 7 دسامبر عنوان کرده بود تکرار می کند: اين سازمان است و سازمانی که از ائتلاف مشخصی بوجود آمده است واز طرفداران رضا پهلوی تا اصلاح طلبان و دانشجويان و افرادی از درون رژيم را در بر می گيرد.در همين مقاله است که ليک وجود سازگارا به عنوان يکی از " قهرمانان اصيل انقلاب اسلامی " دليلی بر فراهم آمدن ائتلاف وسيعی از رهبران نظامی و امنيتی و سياسی رژيم بر می شمرد و با آب و تاب بسيار تصويری از سازگارا و متحدانش
به دست می دهد که گويا توان آن را دارند شرايط را از بالا و پائين چنان دچار تحول کنند که طرح صربستان و گرجستان و اوکراين در ايران پياده شود. بعلاوه او مدل کارزايی را هم در اين جا تکرار می کند که آمريکا مستقيم نبايد رهبر را انتخاب کند: " در اين مقطع، به نفع آمريکا ست که کمک کند تا يک اپوزيسيون متحد ايجاد شود. اما مولفه های کمک آمريکا بايد از زبان دموکرات های ايرانی ديکته شود."
البته آن چه که می تواند اين سناريو را به طرحی قابل اجرا تبديل کند، دو شرط است: يک ائتلاف وسيع در بالا که اصلاح طلبان و مقامات رژيم هم
در آن مشارکت داشته باشند و دوم اين که مردم دست به انقلاب بزنند! ليک البته در اين دو مورد صراحت ندارد. چنين صراحتی همه طرح را بی معنا می کند، اما به هر دو ضمنا اشاره می کند. ائتلاف با مقامات رژيم را که آقای سازگارا به عنوان قهرمان انقلاب اسلامی فراهم می کند، دومی را هم الای ليک به اين صورت مطرح می کند: جمع آوری امضا، نافرمانی مدنی و بعد هم تن در دادن رژيم به انتقال قدرت به رفراندوم چی ها.
نکته جالب در اين مقاله اشاره ای است که خود ليک در آخر مقاله آورده است. او می گويد البته کارشناسان حق دارند که می گويند
معلوم نيست اپوزيسيون موفق شود، ولی تاکتيک کنونی هم مبنی بر رشوه دادن، نوازش و تهديد معلوم نيست موفق شود ايرانی ها را متقاعد کند که برنامه هسته ای خود را رها کنند!
به اين ترتيب معلوم می شود اولا نگرانی اصلی آقای الای ليک، مقامات واشينگتن و اسرائيل نه دموکراسی در ايران بلکه مساله سلاح های هسته ای است، ثانيا آقای الای ليک از اين مقامات می خواهد بين دو سناريوی نااميدانه يکی را انتخاب کنند.
البته اگر جنبش دمکراتيک مردم ايران هم وابسته به استراتژيست های آمريکا و اسرائيل باشد مجبور است گرفتار همان موقعيت استيصالی
باشد که باتلاق عراق و شکست طرح های تجاوز کارانه، آمريکا را به آن دچار کرده است و از يک استراتژی مبتنی بر خواست های خود و متکی بر پای خود در جهت رهايی از شر جمهوری اسلامی چشم بپوشد.
آقای ليک و محفلی که او نظريات آن را بازتاب می دهد کار را از يک بلوف شروع کرده اند: سازمانی نيرومند به رهبری "انقلابيونی" مثل آقای سازگارا تشکيل شده که ظرفيت آن را دارد که هم در بالا و ميان مقامات نظامی و امنيتی رژيم و هم در پائين همه را به قول آقای سازگارا " پشت خود" جمع کند و آقای ليک برای اين که اين بلوف در مرحله بعدی به واقعيت
بپيوندد ابايی ندارد فعالين ايرانی را آمريکايی بخواند. اگر اين کار باعث شود رژيم تعداد بيشتری بلاگر و روزنامه نگار و فعال سياسی را زير تيغ سرکوب قرار دهد، چه بهتر، هر چه سرکوب شديدتر، امکان بهره برداری بيشتر.
لازم به يادآوری است که قابل انکار نيست هم در ميان اصلاح طلبان حکومتی و احتمالا در ميان تعدادی از مقامات جناح حاکم گرايش به آمريکا و حفظ جاه و مقام از طريق زد وبند با قدرت جديد وجود دارد و هم سرکوب رژيم چنان گسترده است که در ميان مردم گرايشی هست که آمريکا يا هر نيروی ديگری حتی هخا به کمک آن ها برای نجات
از دست رژيم بشتابد. اما حتی گزارشات خود الای ليک نشان ميدهد اولا جنبش دموکراسی برخلاف اتهامات رژيم اسلامی تاکنون مستقل بوده و بر پای خود ايستاده است ،به نحوی که آمريکايی ها حتی فکر نزديک شدن به آن را تاکنون نداشته اند. ثانيا، نهادهای اصلی رژيم، به ويژه نيروهای سرکوب آن که الای ليک از آن ها نام می برد، يعنی نيروهای امنيتی و نظامی فعلا عمدتا به حمايت از دستگاه ولايتی به سرکوب مردم پرداخته اند و در راه اين سرکوب هيچ تزلزلی از خود نشان نداده اند.
آقای اکبر عطری يکی از دانشجويان تحکيم وحدت بعد از خروج از لندن در
مصاحبه ای که با الای ليک کرده و در شماره آخر نيويورک سان چاپ شده است،[16] در مقايسه با حماسه پردازی های آقای ليک حرف هايی نا اميدانه تری دارد.او اختلاف جناح هايی را که برای تغيير در ايران و تحکيم موقعيت خود به قدرت های موجود ? آمريکا و رژيم- اميد بسته اند علنی می کند. " آقای عطری گفت او آرزو می کرد حمايت بيشتری از جانب اصلاح طلبان تصفيه شده که هنوز به پرزيدنت محمد خاتمی رئيس جمهور ناتوان وفادارند به عمل می آمد.او گفت اين راهی به شدت ناهموار است ، برای اين که تندروها و بسياری از اصلاح طلبان در حال حاضر مخالف ما
هستند . اپوزيسيون خارج کشور اعتقاد زياد به ما ندارند"آقای عطری در اين مصاحبه به شدت به تلويزيون های لس آنجلس حمله کرد و گفت آن ها رفراندوم را تبليغ نمی کنند. او گفت 20 شبکه ايرانی در خارج هستندکه بيشتر آن ها را سلطنت طلبان اداره می کنند و حاضر نيستند برای رفراندوم اينترنتی فراخوان بدهند. الای ليک بلافاصله بعد از بازگويی جملات آقای عطری سلاح معجزه گر- پول - را بيرون می کشد و به اين راديوهای خاطی تذکر می دهد: بعضی از مقامات آمريکا اخيرا خواسته اند که به اين تلويزيون ها پول داده شود! او از قول آقای عطری می گويد آن ها
ناراحتند که رهبری در دست آن ها نيست. عطری در اين مصاحبه می گويد بعضی از مقامات نظامی و امنيتی که اکنون ساکتند از ما حمايت می کنند.
در اين مقاله نشانه هايی است حاکی از اين که محفل مدافع طرح هنوز نتوانسته حمايت قابل توجهی در بين غربی ها هم جلب کند . آقای عطری دراين مورد می گويد تاکنون توانسته اند حمايت حزبی به نام فولک پارتی در سوئد را جلب کنند. در تماس با ايرانيان مطلع در سوئد در باره اين حزب معلوم شد اين حزب نستبا کوچکی است که به کمک يک ايرانی عضو خود تلاش کرده بود بين رژيم اسلامی و اپوزيسيون خارج وساطت کند واز
اين رو به شدت با واکنش ايرانيان مقيم سوئد روبروشده بود. اين حزب همچنين به علت طرح های ضد پناهندگی که برای جلب آراء انتخاباتی داده است، با مخالفت دموکرات های سوئدی و پناهندگان و مهاجرين روبروست .
سرگردانی
*** آقای الای ليک که سخت وکالت رفراندوم را بر عهد ه گرفته است باز مقاله ای در21 دسامبر در نشريه سان [17]درج می کند. در اين مقاله به گزارش کميته خطرات کنونی Committee on the Present Danger پرداخته شده است . اين کميته به جرج بوش پيشنهاد داده است که برای تسريع سقوط رژيم ملاها با آن رابطه ديپلماتيک
برقرار کند! اين کميته ای است که هم دموکرات ها و هم جمهوری خواهان عضو آن هستندو کسانی مثل شولتز وزير خارجه ريگان و نيوت گينگريچ از برجسته ترين چهره های انقلاب محافظه کاری و سخنگوی کنگره در دوره بوش پدراز تهيه کنندگان گزارش آن محسوب می شوند. بر اساس طرح آن ها اول روابط فرهنگی بين تهران و واشينگتن گسترش می يابد، بعد يک مشاور عالی رتبه وزارت خارجه برای تماس با ايرانی ها تعيين می شود، وحتی سفارت آمريکا در تهران هم بازگشايی می شود.
اما گويا طرح سياست شيرينی و چماق را پيشنهاد می کند. چون ليک می نويسد برای اين که
روحانيون فکر نکنند اين امتيازی است که به آن ها اعطا می شود، نويسندگان کميته در گزارش خود تاکيد کرده اند که سفارت آمريکا مرکزی برای کمک به اپوزيسيون خواهد بود! هدف اين مقاله پرداختن به رابطه ايران و آمريکا نيست. کسانی که بحران کنونی سياست خارجی آمريکا در منطقه را دنبال می کنند، متوجه می شوند که اين نوع برخورد به قضايا چقدر دور از حقيقت است و دو رژيم برای اين که امکان تداوم سرکوب مردم دو کشور- هريک به سهم خود- را فراهم کنند با هم چه افت و خيزهايی دارند. در اين مقاله مقصود اين است که ببينيم آقای الای ليک وکيل وِيژه
رفراندوم اينترنتي، طرح را روی کول خود گرفته و اين طرف و آن طرف می دود تا سهم محفل خود را در سياست خارجی آمريکا تقويت کند.
به هرحال همانطور که قبلا گفته شد پيشنهاداتی که آقای سازگارا در مصاحبه 7 دسامبرداده بود، اين بار از زبان اين کميته سطح بالا که به نظر الای ليک تابو رابطه با ايران را شکسته و برنامه سازش با رژيم را پيش می برد عنوان ميشود. ليک در اين رابطه می نويسد کميته پيشنهاد می کند اگر ملاها اين نوع مداخله را رد کنند، آمريکا بايد بعضی تحريم ها عليه رژيم را در اولويت قرار دهد، از جمله مسدود کردن حساب بانکی
مقامات بالا، و جمع آوری شواهد برای محاکمه رهبر آن . به علاوه کميته از توصيه مايکل لدين غافل نيست و پيشنهاد کرده است که 10 ميليون دلار برای يک ايستگاه مستقل تلويزيونی در خارج " که اکنون برای ايران برنامه پخش می کند" اختصاص دهد.
ليک در ادامه اين مقاله باز به موضوع مورد علاقه خود تسليحات هسته ای رژيم بر می گردد و نتايج مذاکرات با اروپايی ها را خشنود کننده نمی داند.
و سپس يک بار ديگر به طرح رفراندوم و مصاحبه محسن سازگارا می پردازد که خواهان حمايت آمريکا شده است و طرحی مشابه طرح کلينتون بعد از بمبااران
يوگسلاوی توسط ناتو را پيشنهاد ميکند. در اين مقاله دو استراتژی سازش و سرنگونی دايم با هم متناوبا جا عوض می کنند و طراحان برقراری رابطه ديپلماتيک گاهی مورد شماتت آقای ليک قرار می گيرند و گاهی به سرنگون کنند کان آن تبديل می شوند.
مارک پالمر نويسنده گزارشی که طرح سازش با جمهوری اسلامی و حتی بازگشايی سفارت آمريکا را پيش می برد درعين حال اميدوار است چيزی مشابه يوگسلاوی در ايران اتفاق بيفتد:در ماه مه انتخابات رياست جمهوری در ايران است و ما می خواهيم ديالوگی با آيت الله خامنه ای باز کنيم و به او بگوئيم به مسجد
برگردد يا ما به خاطرنقض حقوق بشر عليه تو اعلام جرم می کنيم!
...و پاسخ به آقای راسخ افشار
*** در بررسی مقالات الای ليک البته بايد لفاظی و اهداف تبليغاتی را از واقعيات جداکرد. در اين مقالات مقداری زيادی کلمات در مورد دموکراسي، قدرت مردم، دمکرات های درون ايران که دامنه اش حتی ماموران امنيتی رژيم را در بر می گيرد و چيزهای مشابه آن که مصرف شان هزينه ندارد و فعلا کاملا رايگان است صرف می شود. بعلاوه مقالات و گزارش ها بخشا به منظور اغوا و متقاعد کردن خواننده ايرانی به راه های سهل الوصول و سريع برای
سرنگونی رژيم تنظيم می شود. اما بررسی همين مقالات اگر در متن واقعيات موجود صورت گيرد حقايقی را به نمايش می گذارد.
* در مورد رابطه آمريکا و رژيم اسلامي، دولت بوش با دست های سوخته وارد بازی می شود. شکست عملی آمريکا در عراق ، دولت بوش را در وضعيت دشواری قرار داده است، آمريکا از يک طرف در عراق به همکاری جمهوری اسلامی نيازمند است و از طرف ديگر اين همکاری موقعيت رژيم را بازهم بيشتر تقويت می کند. اين در حالی است که از يک طرف دستيابی رژيم به سلاح های هسته ای و احتما ل قدرت گيری يک حکومت شيعه متمايل به رژيم ايران،
بيشترين مشغوليت و نگرانی ذهنی آمريکا و اسرائيل است و از طرف ديگر شکست آمريکا در عراق حتی متحدين اروپايی آن را نگران کرده است. برای درک وضعيت آمريکا، خوب است به مقاله ای که رئيس آقای ليک به عنوان يکی از سردبيران يونايتد پرس به مناسبت پايان سال مسيحی نوشته است مراجعه کرد. آرنود بورچ گريو تحت عنوان احتمالات بدبينانه، عواقب سقوط آمريکا را برای تمام جهان بر ميشمرد و به طور غير مستقيم به تمام جهان هشدار می دهد که اگر برای جلوگيری از اين سقوط بر پا نخيزند در جهنمی خواهند سوخت که قابل تصور نيست.
* با دست های سوخته
و ضعيف فقط می شود ضعيف ترين بازی را ارائه داد. حتی از مقالات الای ليک بر می آيد که صحبت از دو سناريو نيست. يک سناريوست که هر کدام از جناح ها و حتی گروه های فراجناحی سعی می کنند اين يا آن زاويه آن را پررنگ کرده و به سويی بکشند. روشن است که بوش به پايگاه حمايتی اش يعنی محافظه کاران نوين که همان موقعيت دستگاه آخوندی را با قدرتی به مراتب بيشتر و مهيب تر در آمريکا دارند هرگز خيانت نمی کند. اما خانم رايس موظف است نگران گندابی باشد که سياست های تجاوزکارانه نومحافظه کاران ايجاد کرده است. به همين جهت آمريکا در ايران با ضعيف
ترين کارت هايش بازی می کند. تشويق حکومت های خليج به ادعا های ارضی بر سرسه جزيره [18]، يا راه انداختن جدال بر سر نام خليج فارس [19]، زمينه سازی برای جنگ قومی از طريق تقويت يک گروه به نام حفظ تماميت ارضی و تقويت گروه های ديگر به بهانه دفاع ا زحقوق ملی نشانه های اين بازی ضعيف است . از طرف ديگر برای نخستين بار مسير ديپلماسی را هم گشوده اند. در جريان اين بازی هم راه معامله با رژيم را باز می گذارند هم راه جنگ را. به همين جهت هم در گزارش کميته بحران و هم در همين طرح رفراندوم هم طرفداران دلالی برای رژيم جا باز کرده اند و
هم طرفداران دلالی برای آمريکا. اروپايی ها هم می توانند در آن ها کارت خود را بازی کنند. بايد مواظب نهادها و رسانه هايی هم که اين روزها سروصدای تاسيس شان هست بود.
* معلوم نيست آقای الای ليک با آقای سازگارا برای مصاحبه تماس گرفته است يا او بدون اين که به بازی های پشت پرده توجهی داشته باشد آقای ليک را برای مصاحبه انتخاب کرده است. اما پروژه ای که او با ليک مطرح کرده و اين روزنامه نگار هم با بوق و کرنا آن را بازتاب می دهد، ده ها سوراخ دارد.
اولا، تمامی طرح تا اينجا پر از بلوف است . به مردم بلوف می زنند که
دستگاه نيرومند دولت آمريکا پشت اين طرح است، بشتابيد که از دست ندهيد، اما در عمل معلوم می شود دولت آمريکا خود سردر گم است . آقای الای ليک و گروه بندی پشتش به دولت آمريکا بلوف می زنند که طرح را جاندار نشان دهند، اما معلوم می شود خودشان هم می دانند اين طرح همان قدر نامطئن است که طرح رشوه دادن به جمهوری اسلامی. آقای سازگارا به الای ليک بلوف ميزند که اجماع ملی فراهم آورده و همه و همه از سلطنت طلب و جمهوری خواه از چپ تا راست پشت او و "سازمانش" هستند . در حاليکه طرح تا همين جا به خاطر آلودگی به شدت بدنام شده است. بطوريکه
آقای راسخ افشار يکی از امضا کنندگان طرح در مصاحبه ای می گفت "چرا راه افتاده اند و می گويند من امضا نکرده ام، من امضا نکرده ام. مگر امضا نکردن افتخار می آفريند؟"!! بايد به آقای افشار پاسخ دادامضا نکردن افتخار نمی آفريند ولی رسوايی هم به بار نمی آورد.
دوم: اگر قرار باشد اين طرح مشابه اوکرائين يا گرجستان يا انقلاب های مخملی باشد و بدون خونريزی و مثل راحت الحلقوم پيش رود- بايد فرض را بر اين گذاشته باشد که شرکای بزرگ جرايم جمهوری اسلامی که الای ليک آن ها را به اين ترتيب معرفی کرده ? نظاميان رژيم، مامورين امنيتی
آن و مقاما ت رژيم و اصلاح طلبان به آن پيوندند. فرضی که در شرايط کنونی بسيار بلاهت آميز است و دلايل روشنی هم دارد. شما بايد اول کمر رژيم را بشکنيد و هسته اصلی آن را از پای در آوريد، تا اين نوع مقاما ت به شما بپيوندند، تازه بخش بزرگی از اين رژيم همان موقع هم از وحشت مردم مقاومت خواهند کرد. خود آن ها ميدانند آقای علاوی را فقط به کمک يک ارتش 150000 و مقدار زيادی بمب و موشک می شود به مردمی که از مخابراتی ها به جان آمده اند تحميل کردو علاوی های ايران به ورقه ضمانت تامين آينده که آقای سازگارا يا الای ليک به آن ها می دهند،
وحشيانه پوزخند می زنند. بيشتر اصلاح طلبان و ناراضيان حکومتی نيز می دانند اين ضمانت نامه تا چه حد بی اعتبار است و تقريبا دسته جمعی بلوف آقای سازگارا رو کردند و نشان دادند از ائتلاف با اصلاح طلبان حکومتی خبری نيست .
سوما، يک شرط ديگر موفقيت اين طرح آن است که مردم عليه رژيم شورش کنند. چيزی که عليرغم آيه ياس خواندن "ناجيان خارجی" که حالا به باج دهنده ها تبديل شده اند، در ايران هميشه ممکن است. و در اين صورت مردمی که تهور کرده و سر به شورش برداشته اند چه نيازی به اين طرح دارند. فايده اين طرح در صورتی که بخواهد
امکان اجرای خود را از شورش مردم بگيرد چيست به جز باز کردن جای پايی برای توطئه کشورهای خارجی و معاملات آمريکا و اروپا بر سر آينده ايران و کشيدن زمين از زير پای جنبش مستقل دمکراتيک؟
به عبارت ديگر در طرح اين ها هم مردم هم بخش بزرگ دستگاه دولت اسلامی به اميد ناجی خارجی عليه قدرت ملاها شورش می کنند در حاليکه خود ناجی همه اميدش را به شورش بالا و پائين عليه ملاها بسته است!!
چهارم، تمام اين بازی در مقابل چشم جمهوری اسلامی می گذرد، و مسلما رژيم با دستگاه اطلاعاتی هشت پايش بسيار بيشتر از ما در مورد آن می داند و
همان بازی دوگانه را که آمريکا با آن در پيش گرفته پيش می برد؛ هم در خارج و هم در داخل ، در خفا هم بازی های ديگری دارد که نه آمريکا و نه ما از آن خبر نداريم. اما به هر حال رژيم از آن جا که ميداند موفقيت هر طرحی عليه رژيم اسلامی - اگر حمله نظامی را کنار بگذاريم ? منوط است به شورش مردم، بنابراين طرح سرکوب مردم را هم چنان بی وقفه به پيش ميبرد. البته رژيم برای سرکوب مردم نياز به بهانه ندارد و تاکنون هم مخالفين را به بهانه در خدمت بيگانگان بودن سرکوب کرده است. اما اين اولين بار است که وکلای رفراندوم برای اين بهانه آشکارا
و حتی عالما و عامدا سند فراهم می کنند به نحوی که گويا به رژيم گرا می دهند.حالا بلاگرها را پايگاه ما هستند، حالا 8000 سازمان غيردولتي، حالا روزنامه نگاران... چرا؟ اين سوال مهمی است.
جواب اين سوا ل را آقای مايکل رابين داده است: شيمی درمانی.
آن ها می خواهند با اين کار به درون جنبش دمکراتيک ايران که تاکنون بر پای خود بسيار پيش رفته است، سم تزريق کنند. کمترين فايده اين طرح برای آن ها - و البته زيانش برای ايران - همان راه انداختن گفتمانی است که در آن پول گرفتن از آمريکا يا اروپا و وابسته بودن به آن ها، راديو و
تلويزيون های آن ها را گردانيدن، سياست های خود را با آن ها هماهنگ کردن و مجری سياست آن ها شدن کار قبيحی نيست. گويا حال که ما گرفتار جمهوری قبيحی هستيم، قباحت بايد ديگر معنای خودش را از دست بدهد . همان چيزی که در عراق و افغانستان اتفاق افتاد.
آن ها ميدانند شيمی درمانی بر خلاف وعده هايی که در مورد انقلاب مخملی می دهند از مردم و از روشنفکران قربانی خواهد گرفت و اين را هم به فال نيک می گيرند. قربانی دادن در شيمی درمانی آمريکايی مثل قربانی دادن دريک جنبش اصيل و مستقل دمکراتيک نيست . در يک جنبش دمکراتيک، مردم با اتکاء
به توان خود به طرف خرد کردن ماشين سرکوب دولت می روند و سعی می کنند کمترين هزينه را بپردازند وبه هر حال اين هزينه سرمايه ای برای جنبش دمکراتيک خواهد بود. اما شيمی درمانی آمريکايی را در عراق و افغانستان و يوگسلاوی ديده ايم. در شيمی درمانی آن ها مردم قربانی اهداف ديگران می شوند و نيروهای مرتجع تر هزينه ای را که مردم داده اند سرمايه خود می کنند، و آزادی خواهان اصيل به حاشيه رانده ميشوند و يا حتی مثل عراق توسط هر دو طرف ترور می شوند.
به هر حال هدف فوری و بلافصل ايجاد يک ائتلاف واپس گرايانه و يک پايگاه کارگزاری
در جنبش است. حال اگر طرح رفراندوم نگرفت می توان فعلا سازش کرد و به ديپلماسی روی آورد، در درون طرح مشترک برای آن هم جايی تعبيه شده است. اما سرانجا م روزی می رسد که مردم ديگر اين رژيم را تحمل نمی کنند و عليه آن می شورند. تا آن زمان می توان اين سازمان- يعنی روابط فاسد ? و اين گفتمان ? يعنی ريختن قبح وابستگی - را تقويت کرد.
اين ها البته اهداف قدرت های خارجی و کسانی چون الای ليک است. ترديدی نيست که طراحان خارجي، پروژه خود را بر بحث هايی که در مورد رفراندوم در داخل کشور در جريان بود و هيچ ربطی به نقشه پردازی ها و
ارتباطات اين طراحان نداشت سوار کرده و بسياری را فريب داده اند.
اما اکنون که آن ها اين ارتباطات را بنا بر گزارشات صريح و علنی خودشان سازمان داده اند و اين گفتمان را چنانکه می بينيم به راه انداخته اند، و آن را مستقيم به همين پروژه حی و حاضر وصل می کنند، هيچ گريزی از اين نيست که برای حفظ استقلال جنبش دمکراتيک ايران با آن مرز کشيد و اجازه آلوده کردن اين جنبش را به آن ها نداد کسی می تواند در اين ميانه دست های پاک خود را نشان بدهد که هم رژيم سرکوب گر اسلامی را محکوم و افشا کند و هم اين روابط، اين ائتلاف و اين
گفتمان مذموم را رسوا و محکوم کند.آن هايی هم که به ايران و آينده ايران نمی انديشند، بايد بدانند هيولايی که بر لويی جرگه ها سوار می شود برای موفقيت خودبه آسانی سر اجزايش را می خورد. قبلا به سلطنت طلبان هشدار داده بوديم اين خوش خدمتی که می کنند، روزی ممکن است زير پای خودشان را خالی کند، حالا بايد به آن ها که هوس کرده اند با آويزان شدن از اين هيولا نردبان ترقی را سريع سير کنند هشدار داد فردا ممکن است انگشت پشيمانی به دندان بگزند. چون اين هيولا کانديدهای خود را نه از ميان تازه از راه رسيده ها بلکه از ميان جانورانی مثل
سعيد امامی ها انتخاب می کند که مثل علاوی امتحان پس داده و حاضر باشند به عنوان مامور، شخصا رگ های گردن ملت را بجوند. و چنين کسانی را در کجا می توان يافت به جز در نزديک ترين حلقه آيت الله العظمی خامنه ای و آن ها که در شهريور 67 گور دسته جمعی برای زندانيان برپا کردند؟ و آنها که می خواهند عناصر اين دو حلقه را به هم ارتباط بدهند، در حق اين ملت جنايت می کنند و چه بدانند و چه ندانند بدترين خيانت کاران هستند.چرا که چهره رژيم ملاها را بر سر دارهايی که دختران و زنان معصوم ايرانی را به قتل می رساند و چهره بوش را در فلوجه-
چنانکه گويی آينه مقابل آن ها گرفته اند- می توان ديد، اما کدام آينه می توان از پس سايه های سنگين ريا و سفاهت، چهره ها را بازتاب دهد.
جنبش دمکراسی در ايران با صرف قربانی های بسيار تا به اين جا رسيده است که اکنون همه نوع نيروی مرتجع اميد خود را به سواری بر آن بسته اند. چون همه ميدانند اين جنبش در راه است. ارزيابی های ياس آميزی که سرداده اند فقط از آن روست که با برنامه و شتابی که آن ها برای اهداف شان لازم دارند هماهنگ نيست. اين جنبش عليرغم تلاش های تاکنونی عناصر خارجی و عليرغم اتهاماتی که رژيم اسلامی به آن زده
است تاکنون خود را مستقل و بر سر پای خود نگه داشته است. بايد از اين جنبش حفاظت کرد و دست قدرت های فاسد کننده و فاسد های قدرت پرست را از دامن آن کوتاه کرد.
منابع:
[1] http://www.iran-press-service.com/ips/articles-2004/december/referentum_71204.shtml
[2].نيويورک سان 24 دسامبر 2004. بخش خارجی.
مقالات نيويورک سان متاسفانه آن لاين نيست.ولی آن را می توان از آدرس زير تهيه کرد.
http://www.nysun.com/article/5296
[3] آقای ليک در مقاله ديگری در نيويورک سان به تاريخ 28 ماه مه 2004 گزارشی در رابطه با خانم شيرين عبادی می دهد. اين بار کميته اقدام سياسی آمريکا - ايران که در محافل لس آنجلس آن را متهم به سازش با جمهوری اسلامی می کنند، يک شب شام ترتيب داده و قرار بود در اين شب به خانم شيرين عبادی جايزه ای بدهد. خانم عبادی به دليل يا بهانه ای از حضور در اين جشن خودداری می کند.آقای ليک در مورد ناراحتی ترتيب دهندگان
از عدم حضور خانم عبادی گزارش می دهد. اما فرصت را مغتنم می شمرد و از زبان يک ايرانی مقيم آمريکا به خانم عبادی حمله می کند که چرا در مورد پايگاه گوانتانامو صحبت می کند و از قول او خانم عبادی را نماينده رژيم می خواند. مراجعه کنيد به:
http://www.daneshjoo.org/article/publish/article_3166.shtml
[4] مراجعه کنيد به:
http://www.nysun.com/search/?searchtext=sazegara&searchtype=all&order=2
[5]از جمله مراجعه کنيد به مقاله تحليل گر برجسته گاردين درآدرس زير:
http://www.guardian.co.uk/comment/story/0,,1381165,00.html
[6]در باره کشيش سان ميونگ مون و فرقه مون و فعاليت های و ارتباطاتش و نيز فعاليت در ميان مسيحيان عراقی قبل از حمله به عراق در اوايل تاسيس سايت روشنگری چندين مقاله درج شد. با مراجعه به آرشيو اين سايت متاسفانه فقط مقاله زير دربخش انگليسی موجود بود:
http://world.roshangari.com/kenneth.html
[7]
http://www.benadorassociates.com/gallery.php
[8]نگاه کنيد از جمله مقاله محور شر که توسط مايکل لدين در تارنمای انجمن بنادور آمده است .
http://www.benadorassociates.com/article/372
[9]
http://daily.nysun.com/Repository/getmailfiles.asp
[10]مراجعه کنيد به اين لينک
http://www.roshangari.net/as/sitedata/20050107013043/20050107013043.html
[11]مراجعه کنيد به وبلاگ زير و توجه
کنيد به يادداشت های انتهای صفحه:
http://yglesias.typepad.com/matthew/2004/08/huh.html
[12]اطلاعات مربوط به اشخاص و نهادهای نامبرده را می توان در سايت های زير پيدا کرد. از آن جا که اين سايت ها گاه بسته می شوند، چند آدرس داده می شود وبه خواننده علاقمند توصيه می شود مقالات مورد علاقه خود را ضبط و ذخيره کنند:
http://www.namebase.org/
http://www.disinfopedia.org/wiki.phtml?title=Disinfopedia
http://www.disinfopedia.org/wiki.phtml?title=Arnaud_de_Borchgrave
[13]مراجعه کنيد به اين لينک:
http://deseretnews.com/dn/view/0,1249,595106615,00.htm
[14]مراجعه کنيد به :
http://www.roshangari.net/autosite/ds.cgi?art=20040307181500/20040307181500.html
[15]مراجعه کنيد به منبع شماره 4
[16] نيويورک سان 3ژانويه 2005.بخش خارجی
[17]رجوع کنيد به منبع شماره 4
[18]SPC وبلاگ يک از گروه های سعودی که از طريق شبکه وبلاگی نشريه نيشن آمريکا خود را معرفی می کند در اکتبر امسال گزارش داد که ايالات متحده در نظر دارد ماجرای سه جزيره جنوب ايران را بين المللی کند و در اين رابطه شيوخ گوش به فرمان خود را آماده کرده است. آن چه در نشست شيوخ اتفاق افتاد و نيز ماجرای تغيير نام خليج فارس در
نقشه اطلس جغرافی که عليرغم استقلال اين موسسه مسلما در هماهنگی با دستگاه های دولتی آمريکا صورت گرفته بود خبرهای اين پايگاه اينترنتی را تاييد کرد. متاسفانه دسترسی به متن اين گزارش مهم از طريق شبکه اکنون ممکن نيست تا لينک آن داده شود.
[19] مراجعه کنيد به لينک زير
http://seattletimes.nwsource.com/html/nationworld/2002101154_atlas26.html