[بازگشت به صفحه اول]
از ايران امروز




Jan 11, 05 | 12:27 am

پايان تب فراخوان و پرسش‌های بی‌پاسخ

مهدی رجبی
image
سه‌شنبه ٢٢ دی ماه ١٣٨٣
mehdirajabi@hotmail.com

سرانجام پس از ٦ هفته، تب فراخوان فروكش كرد، و كارزار امضای اينترنتی برای فراخوان رفراندوم به پايان خود نزديك می‌شود. درچند روز نخست انتشار فراخوان، بيش از ١٠٠٠٠ امضا گردآمد. درفاصله هفته دوم تا چهارم، آهنگ همراهی ايرانيان از روزی هزار امضای پشتيبانی به روزی ٥٠٠ وسپس به ٣٠٠ امضا رسيد، تااينكه درتاريخ ٥ شنبه ٣٠ دسامبر ٢٠٠٤ به ٢٨٣٠٠ رسيد، وازآن زمان تا اين لحظه، يعنی صبح شنبه ٨ ژانويه به ٢٩٨٤٠ رسيد؛ يعنی بطور ميانگين روزی ١٥٠ امضا. با اين آهنگ بايد بيش از ١٠ سال چشم براه بود تا شمار امضاها به ٦٠٠ هزار يعنی يك درصد آن «٦٠ ميليون نه» ادعايی برسد. واين خود، هيچ تعبيری جز بصدا درآمدن زنگ پايان تدريجی كارزار فراخوان ندارد.
شكست اين كارزار، بيش ازهمه، مايه خشنودی حاكمان جمهوری اسلامی و مشخصا محافظه كاران و بنيادگرايان می‌شود. چراكه اصلاح طلبان و نيز آزاديخواهان گوناگونی چون من كه به ناهمراهی با اين كارزار برخاستند، بخوبی می‌دانند كه شكست اين كارزار، بيش از آنكه در كارنامه اين يا آن شخص نوشته شود، شكستی برای جنبش آزاديخواهی ايران برعليه خودكامكی جمهوری اسلامی بشمار می‌رود. ودرنتيجه آنها نمی‌توانند برمزار مرگ فراخوان، به شادمانی و پايكوبی بپردازند. بلكه همانا بايد با آوای بلند سردهند كه فراخون مرد، زنده باد فراخوانی با همراهی و همكاری همه نيروهای دمكرات ايران برعليه خودكامگان جمهوری اسلامی، فراخوانی كه ازهمه كاستی‌های اين فراخوان، چون ناسازگاری آن با واقعيت‌ها و قواعد پيكارسياسی بدور باشد، فراخوانی كه از رويكردهای ناسالم، كم تجربگی و شتابزدگی بری باشد.
درفاصله چند هفته كارزار فراخوان، نوشته‌های تفسيری و تحليلی چندی درباره آن انتشاريافت، و از زاويه بينش‌های گوناگون سياسی، اين ماجرا را به بررسی كشيدند. بگونه يی كه هر جريان سياسی اعم از سلطنت طلب و چپ افراطی طرفدار براندازی، تا نيروهای سياسی پشتيبان پيكار اصلاح طلبانه و گام به گام وغيره، می‌تواند درآن نوشته‌ها، رويكرد تحليلی دمساز، وبزبانی، يار خويشتن را پيدا كند. بااين حساب، می‌توان گفت كه نوشته‌ها نوشته شده، وگفته‌ها گفته شده است.

فضای گردوخاكی گفتگوی سياسی

دراين ميان، آنچه جايش خالی است، همانا پاسخ بانيان فراخوان به پرسش‌ها وانتقادهای اصلی مخالفان فراخوان می‌باشد. درست است كه درآغاز، گروه ٤ نفره رهبری دفتر تحكيم وحدت و خانم مهرانگيز كار، درپاسخ به حجاريان، كوشش نمودند تا ازدر پاسخ درآيند، ولی درفضای گردوخاك كين توزانه يی كه بپا شد، پرسش‌های اصلی بی پاسخ ماندند. نامه ناصرزرافشان دربند، دربند همان فضای گردوخاكی ماند، و كلا از متن گفتگو خارج شده و نت ناساز زيربنا و روبنا را بصدا درآورد. حال آنكه، پرسمان ساختار حقوقی و حقيقی قدرت سياسی، اساسا هيچ ربطی به پرسمان زيربنا و روبنا ندارد. دراين رابطه، خواننده جستجوگر می‌تواند به اين نوشته نگاه افكند: گفتمانی درست، گفتمانی ازخودبيگانه.
برعكس، دو نوشته آقايان ملكی و سازگارا، ازروی شكيبايی و درفضايی بری از گردوخاك ناسزاگويانه نوشته شده‌اند.
پس بايد ازروی درنگ به اين دو نوشته، بويژه نوشته محسن سازگارا ـ ازاين ديد كه ايشان نماينده غيررسمی گروه ٤ نفره در خارج ازكشورمی باشد ـ نگريست. ناگفته نگذارم كه نگاه من به اين نوشته‌ها، نه از روی پلميك كردن با آنها، بلكه ازسر جستجوی پاسخ به پرسش‌های اصلی پيرامون فراخوان می‌باشد.
ولی پيش از ادامه سخن، بايسته است كه براين نكته تاكيد شود كه گفتگوی سياسی و نظری برسر فراخوان، گفتگويی است كه در خانواده نيروهای آزاديخواه جريان دارد. همه اين نيروها، باوجود گونه گونی سياسی و نظری، رودرروی نظامی خودكامه و قرون وسطايی قرارگرفته اند، و هريك به شكلی، بازتاب گروه‌های مختلف مردم‌اند كه زير چكمه زورگويی و ستمگری حاكمان جمهوری اسلامی هرروزبيشتر لهيده می‌شوند. همه آنها به هم نياز دارند، و سرنوشت جنبش آزاديخواه ايران درگرو هماهنگی اين نيروها دركارزاری مشترك برعليه حاكمان جمهوری اسلامی می‌باشد. آگاهانه ازواژه هماهنگی بهره گرفتم، تاتوجه داشته باشيم كه تا چه اندازه ازآن دور هستيم. چه رسد به واژه اتحاد و آن شعر شجريان كه « اتحاد رمز پيروزی ست » .
بنابراين، بكوشيم تا از پخش ناسزاهای سياسی و نسبت‌های ناروا كه مايه برپاشدن گردوخاك و پوشيده شدن موضوع گفتگو می‌گردد، خودداری كنيم. ناگفته نگذارم كه تاكيد براين نكته بمعنای آن نيست كه دچار توهم گشته و خواهان آن شويم كه قربان صدقه هم برويم. درپهنه مباحثه سياسی و نظری، حلوا خير نمی‌كنند، و بهرحال، ارزيابی سياسی و نظری هر كس درباره حريفان خويش، خواه ناخواه، مايه نادلخوشی آنها خواهد گشت. ولی بكوشيم تا اين ارزيابی‌ها تبديل به ناسزاگويی نشوند. نويسنده، به نوبه خويش خواهد كوشيد تا دراين باره، بيشتر دقت نموده، واز لحنی درخور گفتگوی دوستانه بهره بگيرد.

سه پرسش محوری از گروه ٤ نفره دفتر تحكيم وحدت

پيش از پرداختن به اين سه پرسش، بايد تاكيد كنم كه گرچه ازنوشته‌های آقايان ملكی و سازگارا مدد می‌گيرم، ولی ايشان روی اصلی سخن من نمی‌باشند، بلكه آن گروه از دانشجويان تحكيم وحدت می‌باشند كه از مدت‌ها پيش، تدارك اين راهكار راـ بنا به نوشته خودشان ـ ديده بودند. يعنی گروه ٤ نفره كه بخش چيره شورای مركزی دفترتحكيم وحدت بوده، و درزمره ٨ نفر پيشنهاد دهنده فراخوان بشمار می‌روند، وبه نمايندگی از ديگر دانشجويان هم سگال خويش در طيف علامه، پيشتاز اين كارزار شده‌اند.
اين گروه با بيانيه آمرانه خود درتاكيد براينكه منظور از كارزار فراخوان، همانا جاری كردن گفتمان برسررفراندوم قانون اساسی می‌باشد، نشان دادند كه بانيان اصلی اين ابتكار، و كانون اصلی اين جريان اند، و ديگران درحاشيه قرار دارند.
خطاب كردن به ايشان، نه ازروی كم بها دادن به نقش و به كار چهار نفر ديگر می‌باشد، بلكه از آن روست كه اين دانشجويان ازمدت‌ها پيش، طيف راديكال جنبش اصلاح طلبی را تا پيش از طرح استراتژی دوری از قدرت، تشكيل می‌دادند، و پس ازآن درزمره نيروهای راديكال درون مرزی بودند كه خواهان ژرف نگری در طيف اصلاح طلبان بوده و بر بازنگری انتقادی به گذشته تاكيد می‌كردند. دريك كلام، نيروی سياسی اصلی درون مرزی هستند كه ابتكار اين فراخوان را درپيش گرفته‌اند.

١ ـ همكاری با سلطنت طلبان و چشم اميد به نيروی بيگانه

نخستين پرسش درباره نزديكی بانيان فراخوان با نيروهای سلطنت طلب، و به نيابت ايشان با امريكا می‌باشد. ازهمين آغاز بگويم كه نزديكی بانيان فراخوان به سلطنت طلبان، بمعنای آن نيست كه ايشان از ديدگاه جمهوری خواه خويش دست برداشته‌اند. سخن برسر نزديكی، همراهی و همكاری است، نه باورپيدا كردن به بينش سياسی سلطنت طلبان.
ولی اينكه گروه چهارنفره دفتر تحكيم باوجود نكوهيده بودن اتحاد با سلطنت طلبان، گام در راهی چنين پرمخاطره می‌نهند، نه بخاطر عشق ويژه به شهدوستان، بلكه بدليل امكانات ايشان و نزديكی شان با امريكا می‌باشد. وگرنه آنها بخوبی می‌دانند كه سلطنت طلبان پايه اجتماعی درايران ندارند. و بويژه اينكه نزديكی به آنها درمحيط سياسی ايران بسيار منفی و نكوهيده بشمار می‌رود.
مشروطه خواهان همه جا به پشتيبانی از اين حركت پرداختند، و داريوش همايون در روزنامه نيمروز از همكاری و همراهی خود با اين كارزار ياد كرد. توجه كنيم سخن برسر همراهی سلطنت طلبان با اين حركت است، يعنی شكلی از اتحاد. محسن سازگارا بجای پاسخ به اينكه آيا با سلطنت طلبان همراهی و همكاری داشته است يانه، می‌نويسد:
«هيچ گروه سلطنت خواهی طراح يا ترتيب دهنده اين فراخوان نبوده است. سوابق امضاءكنندگان اوليه اين فراخوان نيز چنين چيزی را نشان نمی‌دهد. بنده به سهم خودم بارها اعلام كرده‌ام كه به دليل استعداد جامعه ايران برای باز توليد استبداد، هر نوع نهاد غير انتخابی اعم از سلطنت يا ولايت يا امثالهم را برای جامعه ايران غيربهداشتی و بالقوه خطرناك می‌دانم ولو آن را كاملا هم غيرمسؤول نمائيم. منطقی تر و سالم تر است كه نماد كشور، به هر صورت انتخابی باشد. اما اين حرف به اين معنی نيست كه دبگران را به دليل عقيده شان از حق انتخاب كردن يا انتخاب شدن محروم نمائيم... دموكراسی به ما حكم می كند كه اگر تنها يك سلطنت طلب هم در ميان ايران باشد- كه بسيار هم بيشتر است- نظام سلطنت را هم در رفراندم و يا در موقع وضع قانون اساسی بگنجانيم.» برگرفته از « سيزده جواب....» نوشته سازگارا

كسی نپرسيده كه اين حركت بوسيله سلطنت طلبان طرح ريزی وتدارك ديده شده يا نه. سخن برسراين نيست، وخود مستقيما نخواندم كه كسی اين خرده را بگيرد كه فراخوان نتيجه طرح ريزی و تدارك سلطنت طلبان است، سخن برسر فراهم كردن چارچوبی توسط دفتر تحكيم وحدت، بمنظور همراهی و اتحاد با آنهاست. آقای ملكی بهنگام پاسخ به آقای حاج سيد جوادی می‌نويسد.« آيا اينكه هر ايرانی با هر تفكری حق دارد در گفتمان رفراندوم شركت كند و نظرات خود را ابراز دارد و اگر شرايط مهيا شد بتواند در يك انتخابات آزاد رأی خود را بدهد به‌معنی ائتلاف با سلطنت‌طلبان است؟ » برگرفته از « سخنی با دوست» نوشته محمد ملكی

سخن پوشيده گفتن و پرسش را برگرداندن، شيوه ديرينه سياست بازان حرفه ايست، ولی چرا ايشان اينگونه عمل می‌كند؟ درست است كه ايشان می‌نويسند: « باصراحت می‌گويم يكی از خط‌قرمزها ائتلاف يا نزديك شدن به سلطنت‌طلب‌هاست.» ولی آقای ملكی آنقدر پختگی سياسی دارند كه دريابند كه تدارك رفراندومی عام كه سلطنت طلب‌ها ـ با وجود حساسيت شديد جمهوری خواهان و اصلاح طلبان نسبت به آنها ـ نيز بتوانند شاهد مطلوب خودرا درآن ببينند، و مشخصا كنارنهادن جمهوريت، معنايی جز حساب باز كردن روی اتحاد با سلطنت طلبان ندارد. وانگهی اگر شما خبر نداريد، دستكم به گفته‌های سلطنت طلبان رجوع كنيد تا دريابيد كه اين خط قرمز درنورديده شده است. و نيز به گفته سازگارا نگاه افكنيد: « ايرانيان نشان داده‌اند كه قادرند حتی اختلافات بزرگی مثل سلطنت و جمهوريت را نيز در اين مرحله كنار بگذارند و بر سر يك هدف روشن و مشخص مثل رفراندوم با يكديگر اتحاد نمايند و حل اين اختلافات را نيز به مجلس مؤسسان منتخب مردم واگذار نمايند.» برگرفته از « سيزده جواب....» نوشته سازگارا
يك نشانه بارز اين همراهی و ائتلاف را بايد در صفحه نخست اطلاعيه‌های سايت.com 60000000 در روز شنبه ٨ دسامبر ديد. يعنی آنجاكه تصوير و اعلاميه رضا پهلوی انتشار می‌يابد.

http://www.60000000.com/news/archives/2005/01/oeuoeuuu_oeoeoe_2.html
http://www.60000000.com/news/archives/2005/01/index.html
نشان ديگر را در مصاحبه اكبرعطری با روزنامه نيويورك سان می‌يابيم. او می‌گويد ما اميد به نيروهای سياسی درون ايران نداريم، و به حركت توده‌ها چشم داريم و برای تماس با آنها به رسانه‌های گروهی چون تلويزيون و اينترنت نيازداريم، يعنی تلويزيون‌های سلطنت طلبان. به متن مصاحبه وی كه در سايت 60000000 منتشر شده نگاه كنيد.
http://www.60000000.com/news/archives/2005/01/index.htm

******************
بنابراين، بايد شجاعت داشت و آشكارا به اين پرسش پاسخ داد كه فراخوان بستر همراهی و هم رايی با سلطنت طلبان می‌باشد يا نه؟ اگرنه، پس فراخوان می‌بايست آشكارا برسرشت جمهوری خواه بانيان حركت انگشت نهد. سلطنت طلبان می‌توانند وآزادند كه فراخوان خود را تدارك بينند و اگر نيروی لازم را پيدا كردند آن را به رای مردم بگذارند. ولی چرا دانشجويان جمهوری خواه و نيز ديگر جمهوری خواهان به حامل ارابه يی تبديل می‌شوند كه سلطنت طلبان را درخود جای داده است؟ ازآقايان ملكی و سازگارا انتظار می‌رود كه به نيروهای آزاديخواه مخالف فراخوان احترام گذاشته و پاسخ‌های اين چنين خارج از متن به پرسش بالا ندهند.

واما درباره چشم اميد بانيان فراخوان به عنايت و پشتيبانی جهان غرب و مشخصا امريكا، محسن سازگارا نه تنها در مصاحبه‌های گذشته خويش براين زاويه از استراتژی سياسی فرخوان اشاره كرده بود، بلكه دراين نوشتار سيزده جواب نيز همان خط را دنبال نموده، و برای آن حد ومرز تعيين می‌كند: « خط قرمز ما نيز بايد مسئله مالی با دولت‌های دنيا باشد.» يعنی اينكه حمايت تلويزيون‌ها و ماهواره‌ها و امكانات مادی امريكا آری، ولی حمايت مالی شان نه. آقای عطری نيز درمصاحبه با نيويورك سان، همين موضع چشم اميد به حمايت امريكا را بازمی تاباند.« بزرگترين نياز يا درخواست ما از غرب، همبستگی است. او درپاسخ به حمايت دولت امريكا دروحله نخست، با عبارت حمايت جهان پاسخ داد.»

٢ ـ سياست براندازی بجای پيكار اصلاح طلبانه

فراخوان با طرح اينكه «تنها يك راه قطعی برای رفع اين بحران و رهائی ملت رنجديده ايران وجود دارد :«شكل گيری حكومتی دموكراتيك مبتنی بر اعلاميه جهانی حقوق بشر»، راهبرد براندازی را آشكارا برجسته می‌سازد. بانيان فراخوان با نفی راهبرد اصلاح طلبانه، خواهان برچيدن بساط جمهوری اسلامی بوده، و آماج خويش را جايگزين نمودن آن بوسيله حكومتی كاملا متمايز از آن قرار داده است. بنابراين ترديدی نيست كه فراخوان و طرح رفراندم، بمثابه يك راهكار، برمتن راهبردی براندازانه استوار است. راهبردی براندازانه، ولی ازراه جنبش همه پرسی و تشكيل مجلس موسسان. بازتاب ناسازگاری بينش حاكم برفراخوان با راهبرد اصلاح طلبانه و گام به گام را در سند فراخوان می‌بينيم : « تجربه هشت سال گذشته نشان ميدهد كه با وجود قانون اساسی و ساختار كنونی ، امكان اصلاح كشور در هيچ جهتی متصور نيست.»
پرروشن است كه تفاوتی آشكار و ژرف، ميان راهبردی كه فراخوان برآن استوار است، با راهبرد اصلاح طلبانه وجود دارد. فراخوان هيچگونه دريچه يی را به روی بخشی از نيروهای سياسی كشور كه نه از حكومتيان اند، و نه خواهان يك نظام كاملا لاييك اند، باز نمی‌گذارد. چنين رويكردی كه سراپای فراخوان را فرا گرفته است، از آن آبشخور نظری و سياسی سرچشمه می‌گيرد كه هيچ حسابی برای پيكار اصلاح طلبانه باز نمی‌كند، و يكسره درپی برانداختن جمهوری اسلامی می‌باشد.
دراينجا ممكن است گفته شود؛ باتوجه به اينكه بخش زيادی از مردم ايران ونيز بخش چشمگيری از نيروهای سياسی آزاديخواه ايران خواهان برچيدن بساط جمهوری اسلامی اند، چرا نبايد پشتيبان براندازی جمهوری اسلامی بود؟
سخن بر سر اين نيست. پرروشن است كه همه نيروهای اپوزيسيون برون مرزی برسر اين موضوع يعنی خواست سرنگون شدن جمهوری اسلامی همداستان‌اند.
سخن برسر روش دستيابی به اين آماج است، يعنی سياست راهبردی. اينجاست كه تفاوت ميان پيكار اصلاح طلبانه و گام به گام با مبارزه براندازانه آشكار می‌شود. يعنی همان نكته يی كه آشكارا درفراخوان آمده است: « امكان اصلاح كشور درهيچ جهتی متصور نيست.»
آقايان سازگارا و ملكی هرگز به نفی اين انتقاد برنخاسته و هريك به گونه يی، ازاين راهبرد براندازانه پشتيبانی كرده‌اند. و يكسره حساب خود را از مبارزه اصلاح طلبانه در رابطه با قدرت سياسی جدا كرده‌اند.
نويسندگان فراخوان، اينجا و آنجا با اشاره به انقلاب‌های مخملين اروپای شرقی وبويژه دگرگونی‌های يكباره سياسی درگرجستان و اوكرايين، سودای چنين راه حلی را برای ايران دارند. واين را با فرمول بندی فراخوان، يعنی شكل گيری حكومتی دمكراتيك، نه از راه رفرم، بلكه از گذر مقاومت مدنی و رفراندوم دنبال می‌كنند. به تز پيكار ٥ گامه سازگارا كه درزير آورده شده، نگاه افكنيد.

٣ ـ كناره گيری از مبارزه روزمره

سومين پرسش مهم، يا بزبانی، سومين خرده مهم كه بر فراخوان وارد است، همانا بی توجهی كامل آن به حنبش صنفی و مدنی مردم و مبارزه روزمره سياسی در رابطه با قدرت می‌باشد. شايد واژه بی توجهی نادرست باشد، چراكه درمتن فراخوان آشكارا بر بی فايده بودن پيكار اصلاح طلبانه تاكيد می‌شود: « امكان اصلاح كشور در هيچ جهتی متصور نيست.»
بنابراين، اگر روزنامه نگاران و وبلاگ نويسان را با فشار شكنجه و تهديدهای گوناگون به نمايش‌های تلويزيونی می‌كشانند، اعتراض ديگر روزنامه نگرارن و آزاديخواهان ايران ونيز كميته بررسی رياست جمهوری راه به جايی نخواهند برد و بی فايده می‌باشند. اگر ماجرای شكنجه فرشته قاضی و شكستن بينی وی موجب دادگاهی كردن ديگران واز جمله حسين سحرخيز می‌شود، بايد آنها را به حال خود رها كرد، چراكه امكان اصلاح كشور بهيچوجه ميسر نيست.
اگر نيروهای نظامی و امنيتی جمهوری اسلامی در تدارك به چنگ آوردن رياست جمهوری و برقراری يك نظام تمام خواه می‌باشند، بايد توجه داشت كه دراين زمينه هيچ كار ی نمی‌توان كرد و درانتظار آن بود كه مردم با شعار رفراندوم، روند انتخابات رياست جمهوری را به روند سرنگونی جمهوری اسلامی تبديل كنند. چنانكه اكبر عطری در مصاحبه خود می‌گويد: « رفراندوم هنوز بر زبان مردم جاری نيست، ما فكرمی كنيم كه بهنگام انتخابات رئيس جمهوری در خرداد ماه، اين امر به تنها آلترناتيو تبديل خواهد شد.»
نيروهای بنيادگرايی كه بر مجلس چيره شده اند، با طرح‌های قانونی خود مانند سقف بندی مهريه و لباس ملی می‌خواهند شرايط سخت زندگی زنان درايران را بسا بدتر از اوضاع نكبت بار كنونی بكنند. دراين زمينه، يك جنبش مدنی اعتراضی گسترده درحال پاگرفتن است، و افزون برآن، جنبش‌های مردمی ديگر مانند اعتراض پرستاران، معلمان و كارگران دراينجا و آنجای كشور جاری است، ولی بنابر حكم فراخوان بايد وارد اين بازی‌ها نشد، چراكه امكان اصلاح بهيچوجه ميسر نيست. بلكه بايد تدارك رفراندوم را ديد، آنگاه بكمك عصای جادويی رفراندوم به بهبود امور پرداخت.
اگر فاطمه حقيقت جو، يارپيشين دانشجويان تحكيم وحدت را به جرم سخنان خود درمجلس ششم، به محاكمه می‌كشند، بازبايد همان ترجيع بند را تكرار كرد كه تا رفراندوم انجام نشود، كاری درجهت بهبود امور نمی‌شود كرد.

محسن سازگارا در شرح استراژی سياسی حاكم بر فراخوان می‌نويسد: « جنبش رفراندوم در ايران مثل بسياری از حركتهای مشابه از پنج گام عبور می‌كند. گام اول طرح موضوع است كه از چند سال پيش به طرق مختلف مطرح شده و عقولی را نيز به خود متوجه كرده است. گام دوم تعميق و توسعه است. تعميق به معنی آنكه اين نظريه(يعنی رفراندوم) بايد بتواند در مقابل تئوريهای رقيب از خود دفاع نمايد. سؤالات مختلف از زوايای مختلف در مقابل آن مطرح و به آنها پاسخ داده شود. توسعه به معنای آنكه هر چه بيشتر به گوش مردم برسد ودر ميان اقشار مختلف مردم مطرح گردد. استفاده از مكانيزم جمع آوری امضا برای طرح درخواست برگزاری رفراندوم وسيله مناسبی بوده است كه تا همين جای كار عمق و وسعت بسياری را برای طرح رفراندوم به ارمغان آورده است. گام سوم، گام سازماندهی است. يعنی طرفداران اين نظريه در ميان مردم و نخبگان جامعه بايد سازمان مناسبی را برای پيشبرد اين جنبش ايجاد نمايند. پس از اين مرحله گام چهارم يعنی گام مقاومت مدنی می‌تواند تحقق يابد. مقاومت مدنی طيف فعاليت‌هايی است از ساده ترين كارها مثل مقاومت منفی تا اعتصاب كه سقف اين قبيل فعاليت‌ها است. اگر اين گام به درستی برداشته شود گام پنجم يعنی برگزاری رفراندوم امكان پذير می‌شود. بنابر اين بحث دلسردی مردم حرفی بی وجه است. هريك از اين مراحل اگر تحقق نيابد به طور طبيعی گام بعدی اتفاق نخواهد افتاد.» برگرفته از همانجا
آقای ملكی نيز درنوشته خود درپاسخ به حاج سيد جوادی، بگونه يی از همين تز چند گام جانبداری می‌كند. دراين چند مرحله، تنها جايی كه برای مبارزه مردم و بطور كلی برای مبارزه روزمره سياسی حساب باز شده است، همانا مرحله چهارم يا گام چهارم يعنی مقاومت مدنی است. ولی اگر توجه كنيم كه اين مقاومت مدنی در راستای پيشبرد رفراندوم می‌باشد، روشن خواهد شد كه مبارزه روزمره مردم و پيكار برای دسترسی به خواسته‌های مشخص، جايی درقاموس بانيان فراخوان ندارد.

******************
البته بی انصافی خواهد بود اگر اين بی توجهی به مبارزه روزمره و بی فايده دانستن آن را به كل دفتر تحكيم وحدت نسبت بدهيم. انتشار اعلاميه يی‌هايی دررابطه با كارتن خواب‌ها و وبلاگ نويسان و غيره حكايت از حساسيت محدود ايشان به مبارزه روزمره دارد. ولی تا آنجا كه به سند فراخوان و نوشته‌های توضيحی بانيان فراخوان مربوط می‌باشد، پرسش بالا درباره دوری گرفتن استراتژی حاكم بر فراخوان از مبارزه روزمره به اعتبار خود باقی است.
باری، چنانكه ديديم بانيان فراخوان برسر سه محور انتقادی كه در گذشته از جانب مخالفان فراخوان و ازجمله نويسنده مطرح شده بود، موضعی می‌گيرند كه در راستای بی اعتنايی به آن انتقادها بوده، و پرسش‌هايی را كه دراين رابطه مطرح بودند، يا بی پاسخ نهادند، يا اينكه بگونه يی پاسخ دادند كه درجهت تاييد انتقادهای پيشگفته می‌باشد.
بدين ترتيب، ترديدی نمی‌ماند كه بانيان فراخوان، پيرو يك راهبرد سياسی‌اند كه از سويی بر بستر همكاری با سلطنت طلبان حركت می‌كند، و از سوی ديگر سرشتی براندازانه و بركنار از مبارزه روزمره دارد. و دراين ارتباط، با بی فايده دانستن پيكار اصلاح طلبانه، زمينه ساز بی توجهی به مبارزه‌های مشخص و روزمره می‌باشد. يعنی نوعی انفعال و بی تفاوتی نسبت به پهنه پيكار سياسی روزمره كشور. بهرحال چه بهتر كه برای پايان سخن، ازاين گفته آقای پيمان مدد بگيرم:
«اما دوستانی كه رفراندوم رامطرح كرده‌‏اند ، بايد بگويند كه اگر چنين توان عظيمی برای تغيير قانون اساسی دارند ، چرا در طول اين مدت كه بسياری از اصول صريح و صحيح و مورد توافق قانون اساسی زيرپا گذاشته شده است ، كاری نكردند ..... طراحان رفراندوم، اگر همچنين نيروی عظيم اجتماعی برای اجرای اين طرح دارند ، بسياری كارهای ديگر را هم در زمينه حقوق اساسی ،‌‏ تفتيش عقيده و... بكنند . ما هنوز در اجرا شدن اصول مصرح قانون اساسی مشكل داريم و دوستان از زير سوال رفتن كل قانون اساسی و نظام دم می‌‏زنند.»

مهدی رجبی
دو شنبه ٢١ دی ماه ١٣٨٣