بازگشت به صفحه اول

   

 
 

مرز پر گهر افشا می کند

برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی

چو ایران نباشد تن من مباد

قتل های حکومتی در جمهوری اسلامی

حزب مرز پرگهر با انتشار بخشی از اعترافات متهمین قتل های حکومتی(قتل های زنجیره ای) پاییز 1377 خورشیدی امیدوار است که ضمن گرامی داشت خاطره ی رهبران شجاع نهضت ملی ایران یعنی داریوش فروهر و پروانه اسکندری و سایر قربانیان قتل های معروف به "زنجیره ای"، توجه نسل جوان میهن را به ماهیت و عملکرد رژیم ضد مردمی و ضد ایرانی حاکم بر کشورمان جلب نماید. حزب مرزپرگهر همچنین از نسل پر شور کنونی دعوت می کند که با دور شدن از تفکرات نسل گذشته ای که جنایات رژیم را دست آویزی برای از میان رفتن رقبای عقیدتی و سیاسی خود فرض می کرده است، سنت دفاع جانانه از تمامی منتقدین و مخالفان نظام و تمامی قربانیان بی دفاع آن را دوباره زنده نماید و بر واقعیت کنونی تفرقه، گروه گرایی و تعصب فرقه ای نقطه ی پایانی گذارد.

از آغاز استقرار نظام جمهوری اسلامی در میهن ما، ترور مخالفین، مغایرین،منتقدین و حتی رقبای "خودی"، بخش جدا نشدنی طبیعت و برنامه ی حکومتی نظام بوده است. قتل های معروف به "زنجیره ای" در پاییز 1377 خورشیدی تنها جزیی از جنایات تروریستی برنامه ریزی شدۀ نظام در یکی از دوره های حکومت ظالمانه ی آن بوده است. اینها علاوه بر قتل عام ها و کشتارهای بزرگ مانند کشتار عظیم تابستان سیاه 1367،کشتار امرا و افسران میهن پرست ارتش، عملیات سرکوب هم میهنان کرد، بلوچ و غیره و اعدام های علنی و بی شمار سالهای 57، 60 و 61 در سراسر کشور، عامل ایجاد ثبات ادواری رژیم وشیوه ی ایجاد وحشت در میان ایرانیان بوده است.رژیم این جنایات را گاه به گاه حتی قبل از وقوع "جرم" و به منظور پیشگیری از رشد یک جریان داده است. ترورهای رقبای داخلی حکومت، وابستگان رژیم پیشین، پیروان ادیان بهایی، یهودی، زرتشتی و مسیحی و مذاهب اسلامی اهل سنت،صوفیان، دراویش،شافعی و سایرین، قتل فعالان سازمانهای سیاسی اعم از مجاهدین خلق، کمونیست های مخالف رژیم، میهن پرستان و ملیّون، ترور سران و رهبران نهضت های قومی و عشایری و حتی گسترش وسیع عملیات تروریستی به منطقه و نقاط دیگر جهان، همه و همه ضمن روشن کردن ماهیت انحصارگرا، تحمل ناپذیر و بی رحم نظام موجود، گویای انگیزه ها و برنامه ریزی دراز مدت این نظام در سطح داخلی و خارجی است. به کارگیری عملیات ترور به عنوان جزیی از سیستم "قتل درمانی" همراه با مهارت جامعه شناسانه ی عاملین ضد ایرانی و ضد ملی رژیم، همواره آن چنان صورت پذیرفته است که گویا رژیم تنها با عده ای خاص،که نظر گاهی مشخص با عملکرد ویژه ای دارند مسئله دارد و او را با بقیه کاری نیست. این سیستم فریبکارانه در هر مرحله ی تهاجم رژیم همراه با تحمیق مردم و مخالفین بوده تا هر کس و هر گروه تا زمانی که نوبت خودش فرا نرسیده است، نه تنها احساس خطر نکند بلکه احیاناً – و با بسی تأسف – از میان رفتن سایرین را یا "بر حق" جلوه دهد (مانند برخورد چندین سالۀ اصلاح طلبان به اعدام و سرکوب مخالفین نظام) یا به مثابه از میان رفتن رقبای سیاسی خود تلقی نماید (همانند تلقی بیمار گونۀ بسیاری از نیروهای سیاسی در اوایل انقلاب از ماجرای ضربه خوردن گروه های دیگراز رژیم).

نسل جوان ما باید بداند که در سی سال گذشته، هیچ زمانی نبوده است که رژیم در آن مدت مشغول به ترور و سرکوب بخشی از هم میهنان ما نبوده باشد و با فریبکاری و القای امنیت کاذب به بخشهای دیگر ضربه زدن به آنان را در زمانی دیگر تدارک ندیده باشد. نیروهای سیاسی ما نیز باید بدانند که شکنجه گران و قاتلین امروزی دیگران، همان کسانی بوده و هستند که فردا شکنجه گران و قاتلین خود ما خواهند بود. این احکام را می توان با مطالعه ی پرونده ی متهمین قتل ها به روشنی دریافت اما آیا درک عمیق آن نیز برای ما عملی خواهد بود؟

مطالعۀ درد آور پرونده های اعترافات متهمان قتل های حکومتی سال 77 علاوه بر نشان دادن میزان شقاوت، عادی بودن شقاوت در میان عوامل نظام و حدّ افراط و انحراف باورهای مذهبی در میان آنان روشنگر ماهیت توطئه گر پیگیر و هدفمند نظام است. این مدارک روشن می کنند که به کار گیری تیغ و گلوله و طناب دار نظام، نه در عکس العمل به مسلّح بودن مخالفین، نه در عکس العمل به برانداز بودن اندیشه آنان و نه حتی در برابر میزان موثر بودن بالفعل تلاشهای کوشندگان سیاسی و اجتماعی، بلکه تنها برنامه و عملی است که به نحوی مستمر و با دیدگاهی دراز مدت و به منظورایجاد وحشت در برابر مخالفین و منتقدین قرار می گیرد. اعترافات متعدد متهمین به الزام تعدادی قتل در پیش بینی برنامه های سالانۀ وزارت اطلاعات، تاکیدی بر این بینش بیرحمانه وخونسردانه در حساس ترین  ارگان های نظام است. هر گاه مصلحت زمان و توان سیاسی و عملیاتی آن موجود باشد، هرگاه حربه های سانسور و زندان کم اثر گردد، رهبران و عوامل نظام سینه ها را می درند و گردن های سرافراز را می شکنند.

نگاهی به لیست هزاران فرزند مفقود یا ترور شده این مرزپرگهر، به مرگ ها و قتل های مشکوک سی سال اخیر، روشنگر روحیۀ تهاجمی و عزم تزلزل ناپذیر این نظام بر نابودی مخالفین و مغایرین است. در این مسیر خونبار، کسی در امن و امان نیست و حتی در میانۀ صلح و مذاکره، همانند بسیاری که به رژیم اعتماد نشان داده و سپر از دست فکنده بودند،  قابل به رگبار بستن است و همچنان واجب القتل و مهدورالدم خواهد بود.

آنچه در این میانه مایۀ امید و قابل درس آموزی است، ضعف آشکار رژیم در برابر آگاهی عمومی، به خطر افتادن آبروی ساختگی و شکنندۀ نظام درمیان مردم و هوشیاری مبارزین و کوشندگان است. پروندۀ قتل ها به روشنی اشاره به مواردی دارند که هرکدام از عوامل نامبرده، یا موجب توقف توطئه ها یا سبب تأخیر و تغییر برنامه های قتل و سرکوب شده است ... و این نیز از نکات حیاتی بر گرفته شده از تجربۀ قتل های پاییز 1377 خورشیدی است.

نزدیکان و خانواده های قربانیان نظام، در این میان بزرگترین مسئولیت را در راستای افشای جنایات و پخش و نشر وقایع یا مدارکی مربوط به قتل ها را بردوش می کشند. عزیزان داغدار باید بدانند که افشای هر مورد از جنایات در عرصۀ داخلی و جهانی، قادر به پیشگیری از جنایتی مشابه خواهد بود. هم میهنان خشمگین باید بدانند که در شرایط کنونی بزرگترین انتقام همانا افشای جنایات نظام و اهدای شانس بیشتری برای زندگی وموفقیت به سایر مبارزان و کوشندگان است، و بالاخره مبارزان و کوشندگان سیاسی و اجتماعی باید بدانند که صرف نظر از موارد خاص یا دوران های کوتاه، هیچ دلیل و مصلحتی نباید مانع از نشر و انتشار عمومی اسناد جنایات رژیم گردد.

حزب مرزپرگهر از کلیه ی هم میهنانی که اسناد یا تجربیات قابل توجهی از جنایات رژیم یا مظلومیت این ملت در بند در اختیار دارند تقاضا می کند که یا رأساً یا از طریق مورد اعتماد خود، از جمله از کانال مرزپرگهر به انتشار آن در اسرع وقت اقدام نمایند.  

مرگ بر جمهوری اسلامی

پاینده ایران

حزب مرز پرگهر

کمیسیون تحقیقات و اسناد

زمستان 1387 خورشیدی

نقل قول های مطلعین پرونده های قتل های حکومتی

عبد الکریم لاهیجی در باره ی قتل های حکومتی:

1-اين جنايات هول انگيز و رعب آور نمودهاي ديگري از طرح "قتل درماني" بودند که در اجراي آن طّي يک دهه، دهها تن ازدگرانديشان، نويسندگان، محققاّن و فعالان سياسي مخالف، در داخل ايران [دکتر کاظم سامي، احمد ميرعلايي، سعيدي سيرجاني، احمد تفضّلي، غفار حسيني، ابراهيم زال زاده ...] يا در خارج از ايران [عبدالرحمن قاسملو، شاپور بختيار، عبدالرحمن برومند، صادق شرفکندي ...] از پاي درآمدند..

....

ساختار وزارت اطلاعات هم از بدو تاسيس به گونه اي نهاده شد که همواره يک حاکم شرع، به عنوان وزير، بر آن حکم راند. فلاحيان سعيد امامي را به عنوان معاون امنيتي وزارت اطلاعات برگزيد و از شواهد و قرائن چنين برمي آيد که طرح "قتل درماني" ساخته و پرداخته او بود. ولي با توجه به ماهيت ايدئولوژيک ـ مذهبي جمهوري اسلامي ايران و ساختار و سلسله مراتب وزارت اطلاعات، هيچ يک از آن جنايات نه تنها بدون وجود حکم و مجوّز شرعي، صادره از سوي وزير اطلاعات [حاکم شرع]، يا ديگر حکاّم شرع مجاز، بلکه بدون اذن سکانداران سياست امنيّت داخلي و خارجي کشور قابل تحقّق نبوده اند.

کالبد شکافي قتل هاي سياسي- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384

2- چهره هايي نظير مصطفي کاظمي [موسوي]، مهرداد عليخاني، خسرو براتي .... براي همه کساني که در آن سال ها با وزارت اطلاعات سر و کار داشتند و در صدر آنان نويسندگان، روزنامه نگاران، فعالاّن سياسي، شناخته شده بودند. ماجراهايي از نوع طرح به درّه افکندن اتوبوس حامل 21 تن از نويسندگان توسط تيمي به سرپرستي خسرو براتي [مرداد 1375] يکي از نمونه هاي برنامه "قتل درماني" بود.پس از این ماجرا و پیش از آن که(مسافران) را به تهران بازگردانند در پاسگاه ژاندارمري نزديک به محلّ حادثه، به آنان گفته بودند که "درماجراي سعيدي سيرجاني برايتان پيغام فرستاديم، نشنيديد.

کالبد شکافي قتل هاي سياسي- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384

3-از روز اول به دوست و همکارم خانم عبادی و همین طور عزیزانم آرش و پرستو فروهر گفتم که برای خودشان توهم ایجاد نکنند ، جمهوری اسلامی حکومتی نیست که عاملان این قتل ها را به مجازات واقعی برساند و دیدیم که متاسفانه حق با من بود . به تعدادی مامور چند سالی حبس دادند و هرگز صادر کنندگان احکام قتل حتی شناسائی نشدند ، چه رسد به اینکه مورد تعقیب قرار بگیرند و ما از این رو همچنان در پی اجرای عدالت هستیم تا روزی که شرایط عدالتخواهی در ایران فراهم شود و تا آن روز نباید اجازه داد یاد این جنایات از خاطره مردم پاک بشود

مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس صدای آمریکا- عبدالکريم لاهيجي - سی آبان1384

شیرین عبادی درباره ی پرونده ها و جنایات رژیم:

1- شیرین عبادی به چگونگی پرونده خوانی وکلای مدافع خانواده های قربانیان اشاره کرد و گفت که تنها یک سوم پرونده در اختیار وکلا گذاشته شد و باقی به گفتۀ مسئولان، " در رفت و آمد میان ادارات مختلف گم شد". با اینحال همین مشتی پرونده از خروار نشان داد که عاملان این قتل ها به دستگیری و بازجویی خود اعتراض داشته اند چرا که این قتل ها را بدستور مافوق مرتکب شده بودند و برای آن اضافه کاری دریافت کرده بودند.

برندۀ جایزۀ صلح نوبل، بر لزوم تداوم دادخواهی در هر جای جهان که ممکن باشد، تکیه کرد و گفت:" در این راه، همه، بازماندگان قربانیان، وکلای مدافع آنها و عموم مردم باید بهای ضروری را بپردازند"

روز شنبه، بیست و نهم نوامبر، سالن فیاپ، 2008(fiap) در محلۀ سیزدهم پاریس

2- حرفهای من مستند است به محتویات پرونده و این محتویات توسط خودم و همکارانم خوانده شد. طبق این پرونده و بازجوئی های انجام شده از متهمان، باید بگویم قتلها کاملا سیستماتیک بود و به هیچ عنوان ادعای قتل توسط عده ای خودسر قابل قبول نبود، کسانی که قتل کرده بودند، آدمهای دیوانه نبودند که صبح تصمیم بگیرند امروز چه کسی را بکشیم؟ آنها جزو افراد عملیات ویژه و برای این کار آموزش دیده بودند. ولی همین متهمان در زمان بازجوئی شان اظهار تعجب می کردند که چرا ما را محاکمه می کنید؟ و سپس خطاب به دادگاه می گفتند توسط ما چهارصد عملیات ویژه انجام شده، اصلا آنها نمی دانستند چرا دارند محاکمه می شوند، چون برای این کار استخدام رسمی شده بودند.قاتل فروهر در بازجویی گفته است که:"بروید فیش حقوقی من را نگاه کنید...آن شب به من اضافه کاری داده اید..."

برگرفته از ویدیو سخنان شیرین عبادی درمراسم دهمین سالگرد قتلهای"زنجیره ای"حکومتی در پاریس1387.09.10

پرستو فروهر درباره ی خطای اعتماد به خاتمی و لزوم آگاهی اذهان عمومی به پرونده ها:

1- پرستو فروهر: آقای خاتمی پشت ما را خالی کردند.آقای خاتمی در زمانی که نیاز بود تا برای کشف حقیقت پایداری نشان دهند، پشت ما را خالی کردند و به معامله های پشت پرده با طرف مقابل پرداختند.آقای خاتمی در روز هفتم پدر و مادر من برایم تسلیت فرستادند و به هر صورت همدردی نشان دادند و در صحبت هایشان می گفتند که این ها جنایاتی ست که اتفاق افتاده و باید پیگیری شوند. این ها مسائلی مثبت اند اما در بازبینی صحیح این پرونده اصلاح طلبان از این موضوع تنها به عنوان سلاحی در مقابل حزب رقیب استفاده کردند. ولی در زمانی که نیاز بود تا برای کشف حقیقت پایداری نشان دهند ، پشت ما را خالی کردند. یعنی اصراری که باید برای صالحه بودن دادگاه و افشای مخدوش بودن پرونده می کردند ، هیچ گاه عملی نشد. در کلام حمایت کردند اما آنجایی که به حمایت عملی نیاز بود، به معامله های پشت پرده با طرف مقابل پرداختند.

شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷ - ۲۲ نوامبر ۲۰۰۸-خبرنامه امیرکبیر

2- امیدی که ما بازماندگان قربانیان داریم این است که این جنایات به عنوان پرونده باز، در اذهان عمومی بماند تا زمانی که ما ابزارهای لازم را برای پیشبرد اهدافمان که دفاع از حقوق دگراندیشان است بیابیم

مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس صدای آمریکا- پرستو فروهر - سی آبان1384

سیما پوینده درباره ی لزوم افشاگری جنایات:

در اینجا باید تاکید کنم که اگر هم ما نتوانیم جموری اسلامی را در یک دادگاه بین المللی محکوم کنیم ،مسلما تلاش خواهیم داشت تا حقایق تلخ این قتل ها را برای جهانیان روشن سازیم وبه نظر من افشاگری این جنایات حائز اهمیت و در درجه اول قراردارد.

مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس صدای آمریکا- سیما پوینده - سی آبان1384

سهراب مختاری درباره ی لزوم رسیدگی مجامع حقوق بشری بین المللی:

شما دیدید که سرانجام هم تلاش کردند این پرونده را به یک پرونده معمولی جنائی تقلیل بدهند و بگویند که عناصر خودسری در وزارت اطلاعات این قتل ها را انجام داده اند. در صورتیکه چنین نبوده و ما چون قوه قضائیه را فاقد صلاحیت دیدیم از مجامع حقوق بشری در جهان خواسته ایم به این پرونده رسیدگی کنند

مراسم گرامیداشت قربانیان قتل های زنجیره ای در پاریس صدای آمریکا- سهراب مختاری - سی آبان1384

واژه نامک اسناد

اشاره های کوتاهی به تعدادی از اصطلاحات و واژه هایی که در متن پرونده ها مورد استفاده قرار گرفته اند

- اداره ی کلّ و اداره:بخش هایی از وزارت اطلاعات می باشند

."اداره ی کل" بخش بزرگتر مسئول در یک مورد بزرگ (مثلاً اداره ی کل چپ) و "اداره" بخش کوچکتر آن است (مثلاً اداره ی چپ نو)

- التقاط:اصطلاح "التقاطی" از اویل انقلاب به دنبال اعلام نظر آیت الله منتظری در مورد نظرگاه  سازمان مجاهدین خلق به آنها اطلاق گردید.مقامات جمهوری اسلامی بینش مجاهدین را مخلوطی از اسلام و مارکسیزم می دانستند و در زمان شاه نیز نظیر این اصطلاح جهت دار و منفی به شکل "مارکسیزم – اسلامی" در مورد این نظرگاه به کار می رفت.کلمه "التقاط" که در متن این اسناد زیر عنوان "اداره ی کل التقاط"به کار رفته است به معنای اداره ی متخصص در امور مجاهدین خلق در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است.

- پرسنل:بر گرفته از زبان انگلیسی و به معنای کارمندها،کارمند،عضو ویا اغضای حقوق بگیر و رسمی ادارات مربوطه به کار رفته است.

- پرینت کاری:فهرست رسمی وظایف هر کدام از کارمندان وزارت اطلاعات

- چپ نو:اصطلاح"چپ نو"را به چپ غیر توده ای و غیر سنتی(مائویست،چریک و...) گفته می شود.این اصطلاح پس از فروپاشی شوروی و پدید آمدن گرایش های گوناگون چپ مستقل پدید آمده است.هر چند که در سابق نیز به نوع متفاوتی از چپ در اروپا و آمریکا گفته می شد.

- حذف: یا "حذف فیزیکی" به معنای قتل مخالفین به کار رفته است.

- ربایش: به مفهوم ربودن و دزدیدن به معنای ربودن مخالفین،آدم ربایی به کار رفته است.

- سرباز گمنام امام زمان: به عنصر اطلاعاتی گفته می شود که به عنوان کارمند رسمی در استخدام وزارت اطلاعات باشد.

- سوژه:بر گرفته از زبان فرانسه،به مفهوم موضوع،مورد و در متن این اسناد به معنای افراد مورد تحقیق،تحت تعقیب یا هدف قتل به کار رفته است.

- سناریو:به مفهوم رایج فیلم نامه و در این اسناد به معنای ساختن یک گزارش دروغین است که برای منحرف کردن جریان دادرسی قضایی و یا فریب دادن مردم به کار می رود.

- کارشناس:در متن این اسناد،کارشناس به معنای مقام آگاه و متخصّص یک بخش از جمله به معنای متخصّص قتل(با کارد،طناب و...)به کار رفته است.

- کانون:یا کانونی ها ،صورت اختصاری عنوان "کانون نویسندگان"است.

- کفالت: ساده ترین نوع تضمین قضایی می باشد که تنها با تعهد و امضای فردی شناخنه شده متهم آزاد می گردد.

- کیس:بر گرفته از زبان انگلیسی،به مفهوم"مورد"مثلاً یک "کیس" قضایی، امنیتی یا ... و در این اسناد به معنای مورد و برنامه کامل یک قتل یا یک سری قتل ها به کار رفته است.

-لائیک:در متن این اسناد "لائیک" اصطلاحی است که به کلیه ی نظرگاه های غیر اسلامی اشاره دارد.

- منافقین:از اوایل انقلاب، آیت الله خمینی و مقامات بالای نظام به منظور زدودن اصطلاح "مجاهد " از نام سازمان "مجاهدین خلق" و ایجاد یک  اصطلاح وتصویر جدید و منفی در مورد آنان از اصطلاح "منافق" و"منافقین"که بار منفی قرآنی دارد استفاده نمودند.

- منبع:در اصطلاح امنیتی در ایران "منبع" به معنای جاسوس نفوذی در یک جریان،در یک محیط و یا در ارتباط با فرد مورد نظر است.به خبر چین های مورد اعتماد نیز منبع می گویند.

- واجا: به مفهوم ومختصر شده رسمی عبارت"وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی"می باشد، در اصطلاح رایج به آن "واواک" و "ساواما" نیز گفته می شود.

وثیقه: یکی از تضمین های ساده قضایی است که با گرو گذاشتن سند ملکی متهم آزاد می گردد.

ریشه ی عقیدتی قتل های حکومتی:

سید روح الله موسوی خمینی بنیان گذار جمهوری اسلامی:

و امّا اشتباهی که ما کردیم

و اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و ارتش انقلابی و پاسداران انقلابی، هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روءسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد.... ما نمی ترسیم از اینکه در روزنامه های سابق، در روزنامه های خارج ازایران برای ما چیزی بنویسند،ما نمی خواهیم وجاهت در ایران،در اسلام، در خارج از کشور پیدا بکنیم، ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد.

صحیفه ی نور جلد 8 صفحه ی 251 سال 1358

اشتباهات دستوری و نوشتاری در متن را ویراستاری نکرده ایم

پرانتز های رنگی داخل متن از مرزپرگهر می باشد

برای آگاهی از اسامی اصلی و برخی از سوابق آنها به فهرست های (الف – ث) و برای آگاهی از برخی اصطلاحات فنّی یا امنیتی به بخش واژه نامک مراجعه نمایید

حساسیت های امنیتی ضد دمکراتیک موثر در انتخاب هدف های ترور:

از اعترافات مصطفی کاظمی (موسوی) قائم مقام امنیت در وزارت اطلاعات و مدیر کل طرح و بررسی در تاریخ 5/1/79 در صفحات 1010 تا 1056 پروندۀ قتل های حکومتی. از قول حجت الاسلام دری نجف آبادی وزیر اطلاعات وقت جمهوری اسلامی در صبح جمعه 22/8/77:

"... این فروهر و زنش کی می گوید دو نفر بیشتر نیستند، اینها هر روز جلسه می گذارند و هر روز دانشجویان را پهلوی ایشان می برند برایشان حرف می زنند، آنها را تحریک می کنند، هر روز مصاحبه با رادیو اسرائیل با رادیو آمریکا و رادیو بی بی سی می کنند، هر روز اطلاعیه می دهند، بیانیه می دهند، هر چه می خواهند می گویند، چرا یک کاری سر اینها نمی آورید؟ یک کاری بکنید.... چرا فروهر را نمی زنید؟ بزنید او را ..."

"... پیرامون فعالیت های کانون نویسندگان آقای درّی گفتند مگر اینها چند نفر هستند؟ آقا صادق (مهرداد عالیخانی – مسئول اداره چپ نو) گفتند همه شان حدود پنجاه نفر ولی افراد اصلی ایشان پانزده نفر هستند که مرتب جلسه می گذارند. آقای درّی گفتند همۀ آنها را جمع کنید یک جا و آنها را بزنید با یک رگبار، یک بمب زیرشان بگذارید، تو سرشان بزنید، یک نارنجک داخلشان بیندازید ولی مطمئن شوید همۀ آنها کشته شده اند ...."

اشارات متهمین به عادی بودن ودائمی بودن قتل های حکومتی مخالفین:

در مورخ 7/3/79 مصطفی نوروزی معروف به محسنی در صفحه ی  1231 پرونده ی قتل های حکومتی می گوید:

"ابتدا باید عرض کنم کار حذف فیزیکی و دیگر کارهای از این قبیل,کار دستگیری و انتقال متهم ,آموزش دفاعی وجسمانی و مراقبت ثابت و غیره از سال 70 درپرینت کاری که از طرف وزارت(اطلاعات) برای ما مشخص شده بود و این کارها جزء وظایف ما قسمت ما بود.......و کلأ این نوع کارها در وزارت(اطلاعات) زیاد انجام می شد چه در خارج و چه در داخل و تنها این مورد بود که باین صورت در آمد........بعد از گرفتن برادر صفایی از پشت گردن سوژه (پروانه اسکندری) و برادر هاشم داروی بیهوشی را گرفتند جلوی دماغ و دهان وی و من هم چند ضربه با گفتن ذکر زدم......."

علی احمدی معروف به ناظری در تاریخ 15/9/79  صفحه 1299پرونده ی قتل های حکومتی میگوید:

"....سالها اینگونه اقدامات انجام شده و سیستم های امنیتی و اطلاعاتی اینگونه شگردها را دارند......حقیر با هماهنگی و دستور آقای موسوی کار را انجام داده ام و این عرف وشکل قانونی داشته است و در وزارت (اطلاعات) عرف بوده است و هیچ مانعی در عمل ایجاد نمی کرد......"

اصغر اسکندری معروف به سیاحی در تاریخ15/4/79 صفحه 1305پرونده قتل های حکومتی اعلام نموده است:

".....نکته دیگر آنکه این نمونه اقدامات روال کار تشکیلات  وزارت (اطلاعات) بوده  و در نتیجه اقدامات مذکور، بار اول اینجانب نیز نبوده است ما از چندین سال قبل از حذف های موسوم به قتلهای زنجیره ای با آن مأنوس بوده ایم تا حدی که در پیش بینی برنامه ای سالانه شاخصترین فعالیت ها، حذف و ربایش در نظر گرفته میشد و این امر هنوز به صورت مکتوب دراسناد تشکیلات باقی است..."

رسول کاتوزیان معروف به رسولی در صفحه ی  1243پرونده قتل های حکومتی در تاریخ 06/02/1379 اظهار می دارد:

"...با توجه به سابقه این گونه کارها در وزارت میبینیم که هیچگاه در طول عمر وزارت (اطلاعات) که هر سال در پیش بینی سالانه  برنامه کاری موضوعات که به تأیید وزیر وقت می رسید هر کدام یک یا چند حذف فیزیکی را در برنامه پیش بینی نموده و به کابینه وزیر می رسیده و در طول سال حذف ها انجام میگرفته که اکثرأ مورد تشویق و تمجید قرار می گرفتند."

مرتضی خازنی (معروف به حقانی) در تاریخ 20/4/79 در صفحه ی 1263پرونده قتل های حکومتی می گوید:

"......امور حذفی نیزحسب سابقه تاریخی در  (اداره ی) امنیت با آقای موسوی (مصطفی کاظمی) بود که اتفاقأ برای دو مورد مختاری و پوینده – موسوی طی مذاکرات دو یا سه دقیقه ای مطرح نمود که کار شروع شده و هیچ مشکلی نیست...------صفحه 1264 پرونده ی قتل های حکومتی"....طبق روال و دستوری که از قبل وجود داشته و مأموریتی که آقای ناظری (علی احمدی) داشته و در راستای کار اداری حذف نامبردگان صورت گرفته."

اشاره به موارد مشابه از دوران حیات روح الله خمینی با آگاهی وی

و رسیدگی در سازمان قضایی نیروهای مسلح:

نامه ی علی یونسی به محمّد یزدی:

"ریاست محترم قوه ی قضائیه آیت الله محمّد یزدی

تاریخ:30/9/77

شماره:16148/9/7

احتراماً نظر به لزوم اهمیت و تعقیب متمرکز عوامل قتل های اخیر و سبق رسیدگی دادسرای نظامی تهران و با توجه به صلاحیت این مجمع بنا به حکم حضرت امام راحل در پرونده های مشابه و همچنین نظر خاص حضرتعالی در خصوص تسریع در پرونده های جنایی بویژه حوادث مورد نظر تقاضا دارد دستور فرمائید همه ی پرونده های مطروحه زیربط در محاکم عمومی و انقلاب تسلیم دادسرای نظامی تهران شود.

علی یونسی – رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح"

سابقه کاری در قتل ها، مفهوم کارشناس عملیات،

 نام مستعاردر پرونده های قضایی،فرار از کشور:

علی صفایی در بازجویی مورخ 4/3/1379 در صفحه ی 1282پرونده ی قتل های حکومتی می گوید.

"....لازم به توضیح این که اینجانب در ابتدا حدودأ چند ماه در حفاظت فیزیکی بودم و بعد به پشتیبانی معاونت امنیت رفتم که حدودأ سال65 یا66 بود که ازآنجا به عملیات وزارت (اطلاعات)آمدم که بعنوان نفر تیم مشغول به کار شدم که کار  (در) عملیات دستگیری وربایش و حذف فیزیکی تیمهای منافقین و خانه تیمهای منافق و ضد انقلاب و مخالف نظام کارشناس عملیات شدم"...ادامه می دهد:

 ".... تاریخ13/10/77 آقای نیازی (حجت الاسلام محمد نیازی رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح مسوول پرونده قتل های حکومتی) با اسم مستعار محمد حسینی فرزند جواد قرار تامین برای اینجانب با اخذ کفیل بوجه الکفاله یکصد میلیون ریال صادر وآقای سید سعید موسوی بعنوان کفیل اینجانب کفالت دادند."

(طبق دستور آقای نیازی – کلیه متهمین در آغاز کار با نام های مستعار جدید خود را معرفی کرده و نام های موجود در پرونده های بازجویی حوالی 13/10/1377 همگی ساختگی هستند و همینطور اسامی والدین-تاریخ تولد و سایر مشخصات)

گوشه ای از اظهارات خسرو براتی در مورد قتل ها:

صفحه ی 968 پرونده ی قتل های حکومتی(تاریخ مشخصی ذکر نشده است)

س: شما متهم هستید به مشارکت در قتل داریوش فروهر و همسرش و دو نویسنده به نام های محمّد مختاری و محمّد جعفر پوینده در این مورد توضیح دهید:

ج: توسط برادر خانم صادق (مهرداد عالیخانی) ،اداره ی امنیت بنده سه الی چهار هفته قبل از این کار ها  به من مراجعه کرد و گفت می خواهیم چند نفر را عملیات کنیم (به قتل برسانیم) از همان جماعت شاعر و نویسنده که یکی از آنها را اول داریوش فروهر نام برد. صحبت بیشتر سر او بود که از ماشین و امکان و شخص خودت استفاده کنیم و قبل از آن هم  من در ماموریت ها می رفتم مثل هتل (وزارت اطلاعات تخلیه اطلاعاتی و گرفتن گزارش از برخی افراد اپوزوسیون و نیز جاسوسان خود را در هتل هایی مانند هما ، لاله ، آزادی و... انجام می داده و می دهد) و غیره که او به من که قبلاً به عنوان منبع (جاسوس) با وزارت (اطلاعات) کار می کردم و طبق گفته اش نیز به فرم منبع هم (احتیاج) نداشتم که می گفت نمی خواهد ، سابقه می ماند و تعدادی هم آدرس به من داد اول کار که چک کنم و تعدادی را هم من چک کردم.آدرس ها را هم توسط آموزگار به من می رسید تا این که سه مورد شروع شد...

از اعترافات مهرداد عالیخانی معروف به (صادق مهدوی) رئیس ادارۀ چپ نو در وزارت اطلاعات در تاریخ   در 79/1/10 از صفحه ی 1107 به بعد پروندۀ قتل های حکومتی:

".... با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیط های اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد (چون ناظری مسئولیت حراست بهشت زهرا بود ) استفاده شود. روشن، ناظری و سایر دست اندر کاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پاییز 77، از این محل مستمراً استفاده می کردند. قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود...."

از نامۀ حجت الاسلام محمّد نیازی (ریاست دادگاههای نظامی در سال1377)  به ریاست سازمان قضائی نیروهای مسلح (حجت الاسلام علي يونسي)، در تاریخ 77/11/5

"دادسرا تحقیقات جامع و وسیعی را پیرامون کشف قضیه و شناسائی عوامل قتل ها آغاز نمود و ... تحقیقات نشان می دهد که علاوه بر پرسنل واجا (وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی) عواملی دارای مشاغل آزاد (نیز) دخالت دارند (که) شناسائی، تحت تعقیب و بعضاً از کشور خارج شده اند."

اشاره به قتل حکومتی مجید شریف:

در تاریخ 12/1/79 صفحه ی 1235پرونده قتل های حکومتی –موسوی(مصطفی کاظمی) در بازجویی میگوید:

"...وقتی که مجید شریف حذف شد به آقای رسولی(رسول کاتوزیان) رفتم که بگویم گفت خودم میدانم و عزیز پور(محمد سرمدی) به ایشان گزارش داده بود...."

اشاره به قتل حکومتی پیروز دوانی:

از اظهارات مصطفی کاظمی (موسوی) در بازجویی 09/04/1379

در زمینه ی ردّ کتمان درّی نجف آبادی در مورد آمریت قتل ها

"...آیا جا ندارد با توجه به کتمان موضوع،موضوع حذف پیروز دوانی(که) ایشان به رییس جمهور کتبی می نویسد از دوانی خبر ندارد و به سرمدی هم همین را می گوید ولی بالاخره در اواخر می پذیرند که حکم پیروز (دوانی) را داده و در جریان بوده اند آیا این را نمی رساند که در مورد پنج فقره قتل هم کتمان می کنند؟(داریوش،پروانه،مختاری،پوینده،شریف) آیا سزاوار است که وزیر(اطلاعات) مرا ترغیب کند بعد من و امثال (من را) به پای میز محاکمه بکشند؟...

اظهارات مهرداد عالیخانی در زمینه ی انگیزه ی قتل لائیک ها:

در پی نشست مورخ 22/8/77 بر اساس چارچوبی که آقای درّی(وزیر اطلاعات)  مشخص کردند قرارشد جمعی از فعالین سیاسی لائیک بطور علنی ترور شوند و مسئول پیگیری آقای موسوی بودند. موسوی در هیچکدام از صحنه های عملیات حضور نداشتند و من به عنوان رابط معرفی شدم. نیروهای عمل کننده از دو معاونت وزارت به نام امنیت و اطلاعات مردمی بوده است. در معاونت امنیت از نیروی 4 اداره کل در امر قتل ها شرکت داشته اند.در معاونت اطلاعات مردمی اداره کل پشتیبانی عملیاتی در کار بوده اند.

اشاره به مطرح شدن برنامه ترور خسرو سیف

 و آغاز قتل های کانون نویسندگان:

تاریخ:19/04/1379

آقای مصطفی کاظمی(موسوی) به بازپرسی احضار و خطاب به ایشان:

س: راجع به چگونگی حذف مقتولین.......توضیح دهید.

ج:در اواخر تابستان1377 اینجانب در کنار زمین فوتبال نشسته بودم که آقای دری(حجت الاسلام قربانعلی دری نجف آبادی-وزیر وقت اطلاعات)  قدم زنان آمدند و دستم را گرفتند و در مورد انجام عملیات ...  عناصر فرهنگی صحبت نمودند و اظهار داشتند با صادق مهدوی(مهرداد عالیخانی) هم صحبت کنم حدود20  مهر ماه با صادق صحبت کردم و سپس تقاضای  وقت کردم  در روز 19/08/1377 ایشان گفتند  صادق هم باید باشد و خبرتان می کنم.(ساعت)8:21 عصر تماس گرفتند و ساعت9:30 تاریخ 22/8  را قرار گذاشتند و از شرایط و وضعیت گروه ها و افراد اظهار نارضایتی نمودند و در جلسه فوق در خصوص حذف افراد تصمیم گیری شد که ایشان علاوه بر نفراتی که با اسم مشخص شدند و در خصوص افراد لائیک گفتند حذف نمائید.در تاریخ09/09/1377 بر اساس اینکه من به صادق  گفتم  خسرو سیف به جای فروهرآمده نظر داد که او هم حذف شود که گفتم با آقای درّی صحبت نماییم وهمان روز به ساختمان امام رفتند و ساعت6 بعداز ظهر درّی مجوز و حکم جهت خسرو سیف ندادند ولی در رابطه با حذف عناصر از کانون(نویسندگان) تاکید نمودند و درآن جلسه ابتدا اینجانب  گزارش حذف فروهر و همسرش  را به ایشان دادم و بر اساس نظر و تاکید درّی به صادق  گفتم درّی روی کانونی ها تاکید داشتند که صادق نیز دو نفر از آنها را از بین15نفر تائید شده از سوی درّی در جریان  حذف قرار دادند و(از منبع دیگردر تاریخ 27/09/1377)  آقای درّی از طریق کشیک  وزارت(اطلاعات) شهشهانی و پاکدامن مرا خواستند و ضمن تماس با صادق نزد درّی رفتیم تا بعد از ماه رمضان با نظر درّی عملیات قطع گردید.

اشاره به صدور فتواهای قتل توسط سید علی خامنه ای:

از اظهارات علی احمدی مشهور به ناظری(نام مستعار سازمانی و اداری)با نام و مشخصات ساختگی امید حمیدی:

" بعد از اطلاع  ازطریق  رضا روشن(رضا گودرزی فر) همکار خودم برادر موسوی(سید مصطفی کاظمی) اطلاع داده اند که کاری هست  که باید انجام شود .جلسه :موسوی(سید مصطفی کاظمی)  صادق(مهرداد عالیخانی)  رضا روشن  خودم. مثل جلسات  قبلی که برای سایر  موارد حذف انجام می شد  اطلاعات  خاص آن کیس صحبت شد. در این صحبتها  سوالاتی برای من موجود بود که ازآقای  موسوی یکی این بود که حکم  این موضوعات را چه کسی داده  که عنوان داشتند... در جریان هستند و مقام رهبری(آیت الله سید علی حسینی خامنه ای رهبر منتخب مجلس خبرگان) حکم شرعی را داده اند ولی جایی عنوان نکنید چرا که در صورت ضربه خوردن کیس برای مقام ولایت و نظام ضربه سنگینی خواهد بود.....

اشاره ی رییس کمیسیون ماده 90 مجلس شورای اسلامی،انصاری راد به دست داشتن افرادی

 ما فوق وزرا و رییس جمهور(بالا تر از اختیارات کمیسیون اصل 90) در قتل های حکومتی:

سازمان دیده بان حقوق بشر دسامبر 2005

"... کمیسیون اصل نود مجلس، طبق مادهای ازقانون اساسی ایران که به پارلمان قدرت میدهد که از همه بخشهای قوای سه گانه تحقیق وتفحص کند، در اگوست سال ٢٠٠٠ تحقیقات خود را در این زمینه اغاز کرد اما قادر نشد تا آن را کامل کند. مطابق گفته حسین انصاری راد، رییس این کمیته گفت: ما در رسيدگي به اين پرونده به اشخاصي رسيديم كه قدرت برخورد با آنها را نداشتيم، بنابراين پرونده مسكوت ماند. او افزود: حسب قراين و شواهدي كه تاكنون در روزنامه ها منتشر شده و بعضي از علايم و شواهدي كه وجود دارد و نمي توان از آن گذشت، پرونده از يك پيچيدگي خاصي برخوردار است و بيش از متهماني كه رسما اتهام به آنان وارد شده و يا افرادي كه مستقيما مباشر اين حادثه بوده اند، حسب نقدهاي بسيار، احتمال دخالت و دست داشتن افراد ديگر از بيرون و به عناوين مختلف در اين پرونده وجود دارد.

قتل ها با دستور وزیراطلاعات به زیردستان انجام گرفته است

از اظهارات مصطفی کاظمی (موسوی) در بازجویی 05/01/1379

"... ما عملیات ها(قتل ها) را انجام داده ایم با این که معین مدیر کل حفاظت و حاج کاظم معاونت حفاظت و بعد هم نیازی می گفتند ما می دانیم آقای درّی(وزیر اطلاعات) در جریان(قتل ها) بوده و گفته عملیات ها(قتل ها) را انجام دهید ولی ما را به زندان انداخته اند تا امروز نیز در زندان به خاطر کتمان آقای درّی(وزیر اطلاعات)  هستیم...اگر درّی(وزیر اطلاعات) کتمان نمایند و این اگر در دنیا ثابت نشود در قیامت(ثابت) خواهد شد...."

بستن پرونده ها ،سناریوی خروج از بحران:

 ز اعترافات مهرداد عالیخانی (صادق مهدوی) در تاریخ 10/1/79 در ارتباط با اظهارات حجت الاسلام درّی نجف آبادی، وزیر وقت اطلاعات در تاریخ 30/9/1377 در مورد جمع و جور نمودن تبعات عمومی و جناحی قتل های حکومتی و پیدا کردن سناریوی خروج از بحران و قربانی کردن عده ای دیگر:

"وزیر گفت آقا (سید علی حسینی خامنه ای، رهبر منتخب خبرگان) با آقای خاتمی (رییس جمهور وقت) صحبت کرده اند. زودتر یکی دو نفر را معرفی کنید تا بر اساس آن صحبتی که بین آقا و آقای خاتمی بوده مسئله جمع و جور شود. آقا از آقای خاتمی خواسته سروته موضوع را هم بیاورند ...."

 اظهارات حجت الاسلام منتجب نیا:

در جلسه بازجویی به تاریخ 13/11/1377 به عنوان مطلع

...کروبی عنوان کرده که برخی قضات گفته اند اطلاعاتی دارند که من نمی دانم چه کسانی هستند از آقای کروبی بپرسید.ابتدا می گفتند حتی مسایل قبلی نیز باید رسیدگی شوند ولی اخیراً عنوان می شود که چنین نخواهد شد و این جای نگرانی بسیار است.

س: چه دلیلی دارید که همه کار وزارت اطلاعات بوده؟

ج: در جلسات خصوصی مسئولین گزارش کرده اند که برخی از درون وزارت(اطلاعات)به دام افتاده و در جریانات(قتل های) گذشته شرکت داشتند.

...به نقل از کروبی می گوید:بعضی از قضات وزارت اطلاعات به ایشان(کروبی)مراجعه کرده اند و گفته اند به ما کمک کنید که رییس جمهور قانع شود که قضیه قتل های اخیر را به عهده برخی منافقین بگذاریم و آن را افشا نکنیم...

فهرست الف

اسامی آمرین، مسئولین و عاملین قتل های حکومتی پاییز1377 خورشیدی (معروف به قتل های زنجیره ای)

 بر مبنای مندرجات بخش های در دسترس پرونده ی متهمین قتل های حکومتی

لیست حاضر علاوه بر اسامی حقیقی اکثر عاملین قتل ها، در برگیرنده ی اسامی سازمانی و اداری آنان در درون وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است که معذلک به دلیل استفاده ی رسمی و طولانی مدت، این اسامی هم جزیی از هویت حقیقی، مستند و قابل تحقیق آن افراد محسوب می شوند. علاوه بر اسامی سازمانی، در پرونده های اولیه ی بازجویی این افراد در سازمان قضایی نیروهای مسلح، به توصیه ی حجت الاسلام محّمد نیازی مسئول رسیدگی به پرونده ی قتل ها در مقام دادستان نظامی تهران تا سال 1378،همه ی متهمین از اسامی و مشخصّات ساختگی جدیدی استفاده نمودند که نظر به استفاده از برخی از اسناد اولیه، این اسامی ساختگی را نیز در کنار سایر اسامی قرار داده ایم که برخی ازاین اسامی قابل تطبیق با اسامی اصلی آنان نیز هستند.

اکثر عاملین قتل ها به دلیل اینکه در چهارچوب قوانین رژیم و به دستور مقامات مسئول وبه دنبال سالها ترور حکومتی اقدام به قتل یا معاونت و مباشرت در قتل نموده بودند خیلی زود آزاد شدند. دو متهم اصلی (مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی) ظاهراً به محکومیت های طولانی محکوم شدند و سعید امامی نیز به عنوان آمر اصلی معرفی شده و به ظاهر در زندان خودکشی نمود.

در مجموع به دنبال دخالت سید علی خامنه ای رهبر منتخب مجلس خبرگان و توافق با سید محمّد خاتمی رییس جمهور وقت، برنامه ی رسیدگی به قتل ها که عملاً به دنبال علنی شدن قتل ها در میان مردم به جریان افتاده بود به طورکامل مسکوت گذاشته شد و بخش اعظم پرونده ها نیز هرگز از اختیار مقامات مربوط خارج نگردید.

طی نه سال گذشته آمرین و مرتبطین با ماجرای قتل ها به مقامات بالای حکومتی ارتقاء یافته و گفته می شود که  برخی از عاملین و کارشناسان ترورها با عمل جراحی پلاستیک به مشاغل اصلی و تروریستی خود در ایران و در خارج از کشور بازگشته اند.

بر اساس گزارش 6 تن از زندانیان سیاسی زندان گوهر دشت (رجایی شهر کرج ) در تاریخ 30/07/1385،متهمين قتهاي زنجيره اي از جمله سعيد (مهرداد)عالی خانی مظفر تهراني ( از ضاربين زهرا کاظمي ) و تعدادي ديگر همگي نقش فعال و گسترده در آزار و اذيت زندانيان سياسي دارند.

پرونده ی سعید امامی در دسترس ما نیست و تنها اشاراتی که به او در سایر پرونده ها و اظهارات شده است گویای هیچ نقشی برای او نیستند و از این رو برای آگاهی از نقش سعید امامی لازم است که علاقه مندان در آینده به پرونده های مربوط به او دسترسی حاصل نمایند.

اشارات ما به نقش افراد در لیست ذیل در زمینه ی قتل های حکومتی، بر اساس اظهارات متهمین مربوطه در بازجویی های 5/1 ساله ی آن هاست و قطعاً دسترسی به سایر بخش های پرونده ها حقایق بی شمار دیگری را نمایان خواهد کرد.

حزب مرز پرگهر از انتشار نام همسران و فرزندان متهمین که بعضاً در گوشه وکنار پرونده ها دیده شده اند خود داری می نماید.

حزب مرزپرگهر از جوانان میهن پرست خشمگین می خواهد که به امید تشکیل دادگاه های ملی پس از براندازی جمهوری اسلامی از هرگونه اقدام و انتقام گیری شخصی به جز جمع آوری اسناد و اطلاعات بپرهیزند.

مرگ بر جمهوری اسلامی

پاینده ایران

حزب مرز پرگهر

کمیسیون تحقیقات و اسناد

زمستان 1387 خورشیدی

فهرست (الف) نام ها، مشخصات و نقش آنان در قتل ها:

1 – آیت الله سید علی حسینی خامنه ای (آقا)

فرزند سید جواد- متولد: 24 تیر ماه سال 1318 در شهرستان مشهد – شماره شناسنامه 1357

 شغل:رهبر منتخب مجلس خبرگان

تحصیلات: حوزوی

متهم به آمریت اصلی ، صدور فتوای شرعی قتل برای مقتولین و نیز جلوگیری از تشکیل دادگاه و رسیدگی قضایی. 

طبق اظهارات متهمین فتوای شرعی قتل ها را صادر نموده و بعداً دستور خاتمه ی رسیدگی و بستن پرونده ها را داده است.

2 –حجت الاسلام سید محمد خاتمی

فرزند روح الله و سکینه - متولد:21 مهرماه سال 1322در شهرستان اردکان با شناسنامه شماره 153

شغل:رییس جمهور،رییس دولت و رییس شورای عالی امنیت ملی وقت

تحصیلات:لیسانس/حوزوی

متهم به داشتن مسئولیت نهایی وزارت خانه تحت امر خود،جلوگیری از تشکیل دادگاه علنی و صالحه،مختومه کردن پرونده ها وفریب بازماندگان مقتولین وگمراه کردن اذهان عمومی.

وی به عنوان رییس جمهور مسئول عملکرد قانونی و روال عادی جریان قتل ها در وزارت خانه ی اطلاعات تحت امر خود بوده است و به دنبال جلسه ای با  سید علی(حسینی) خامنه ای در آذرماه سال 1379 در خاتمه ی روند رسیدگی و بستن پرونده ها دخالت مستقیم داشته است.

3 – حجت الاسلام حاج شیخ قربانعلی(حسینعلی) درّی نجف آبادی (درّی، وزیر)

فرزند اسدالله - متولد آبان سال 1324 درشهرستان نجف آباد اصفهان

تحصیلات:حوزوی

شغل:وزیر اطلاعات وقت

متهم به آمریت مستقیم و رسمی قتل های "زنجیره ای" و انتخاب نام مقتولین برای ارتکاب جنایت بر مبنای اظهارات و شواهد مفصّل زیردستان او در وزارت اطلاعات.

 درّی هم اکنون (دی ماه 1387/دسامبر 2008) دادستان کلّ کشور است.

4 – سید مصطفی کاظمی مشهور به موسوی،موسوی شیرازی (نام سازمانی – اداری)

فرزند علی، متولد:سال 1338، شماره شناسنامه 452

تحصیلات: دیپلمه ، متاهل، ساکن: تهران، فرمانیه

شغل:قائم مقام معاونت امنیت وزارت اطلاعات در دوران خاتمی و مدیر کلّ طرح و بررسی ، مسئول بولتن و ارزیابی، خط مشی وهدف گذاری.

کاظمی 18سال سابقه ی عملیاتی و کاری داشته و در سابق  وی مسئول اداره کل "التقاط" واجا و نیز مسئول اداره ی کل اطلاعات فارس بوده است.

متهم به آمریت در قتل 4 نفر (فروهر، اسکندری، پوینده، مختاری)

حکم دادگاه: 4 بار حبس ابد

5 – مهرداد عالیخانی مشهور به صادق مهدوی، صادق، آقا صادق،سید صادق (نام سازمانی – اداری)

 نام ساختگی در پرونده ی اولیه: جمال رضایی

نام های مورد استفاده کنونی وی در نقش بازجو،شکنجه گر و قاتل در زندان اوین: سعید(مهرداد)عالی خانی مظفر تهرانی

طبق اسناد موجود در رابطه با قتل های پیشین رژیم، این فرد از نام مستعار "هاشمی" نیز استفاده می کرده است.

فرزند علی اصغر و مریم، متولد سال 1340 با شماره شناسنامه 45204 صادره از تهران

تحصیلات: دیپلمه – متاهل – ساکن تهران

شغل:رییس اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات  - تاریخ استخدام در واجا: 12/8/1361

متهم به آمریت در قتل 4 نفر (فروهر، اسکندری، پوینده، مختاری)

حکم دادگاه: 4 بار حبس ابد

6 – رضا گودرزی (گودرزی فر) مشهور به رضا روشن (نام سازمانی – اداری)

فرزند محمد علی، متولد سال 1346، شماره شناسنامه 582 صادره از تهران

تحصیلات: لیسانسیه، متاهل

شغل:کارشناس اداره ی کل التقاط، پرسنل معاونت امنیت وزارت اطلاعات

متهم به مباشرت در قتل پوینده و مختاری

7 – محمود حق وردی، مشهور به جعفر زاده (نام سازمانی- اداری)

متولد: سال1347

تحصیلات: دیپلمه، متاهل

شغل:پرسنل اداره ی عملیات امنیت وزارت اطلاعات

متهم به مباشرت در قتل داریوش فروهر

8 – مصطفی نوروزی مشهور به جعفرزاده(نام سازمانی – اداری)

متولد:سال 1347

تحصیلات: دیپلمه – متاهل

شغل:پرسنل اداره ی عملیات امنیت وزارت اطلاعات

متهم به مباشرت در قتل پروانه اسکندری

9 – مرتضی خازنی مشهور به حقانی (میر حقانی) (نام سازمانی – اداری)

فرزند ابوالقاسم ، متولد:سال 1337 ، شناسنامه ..... صادره از تهران

شغل:مدیر کل پشتیبانی عملیاتی معاونت اطلاعات مردمی وزارت اطلاعات، مسئول پیگیری کار اطلاعاتی روی عناصر فرهنگی از جمله کانون نویسندگان

متهم به معاونت در قتل مختاری و پوینده.

10 – محمّد سرمدی، مشهور به عزیزپور (نام سازمانی – اداری)

نام ساختگی در پرونده های اولیه: عباس موّدی

فرزند اسماعیل، متولد: سال 1342، شناسنامه ... صادره از تهران

تحصیلات: دیپلمه – متاهل

شغل:مسئول تیم اداره ی عملیات امنیت وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری

11 – ایرج نجفی پور (نجفی) مشهور به ایرج آموزگار (نام سازمانی – اداری) (حاج امیر)

فرزند محمد(محمد حسین) متولد:سال 1343، شماره شناسنامه 15219، صادره از تهران

تلفن  2847008

تحصیلات:سوم راهنمایی

شغل:پرسنل اداره چپ نو وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل داریوش فروهر- پروانه اسکندری و پوینده

12 – رسول کاتوزیان مشهور به رسولی و حمید رسولی (نام سازمانی – اداری)

شغل:مدیر کل پشتیبانی عملیاتی معاونت امنیت وزارت اطلاعات

رسول کاتوزیان داماد آیت الله مجتهدی تهرانی می باشد

(رسول كاتوزيان داماد آيت‌الله مجتهدي تهراني، در گفت‌وگو با  فارس ۲۳ دي۱۳۸۶ ، با تأييد خبر فوت آيت‌الله مجتهدي تهراني اظهار داشت: آيت‌الله مجتهدي در حوزه علميه‌ خودشان به خاك سپرده خواهد شد).

متهم به مباشرت در قتل با عزیزپور و مصطفی کاظمی

وصل کردن عزیزپور برای همکاری در قتل ها به مصطفی کاظمی

13 – ابولفضل کاند مشهور به مسلم (نام سازمانی- اداری)

نام ساختگی در پرونده ی اولیه: عبد الله اسدی

فرزند عباس، متولد: سال 1347، شماره شناسنامه 3201 ، صادره از تهران

تحصیلات: دیپلمه، متاهل

شغل:پرسنل اداره عملیات وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر

14 – محمد حسین مرادی ، مشهور به اثنی عشر،محمّد اثنی عشری (نام سازمانی – اداری)

 اسم ساختگی در پرونده های اولیه: محمد توکلی فرزند علی

فرزند نظر علی، متولد: سال 1344، شماره شناسنامه 2536 از تهران

تحصیلات: دیپلمه ، متاهل

شغل:پرسنل اداره ی عملیات وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل داریوش فروهر

15 – علیرضا داودی باویل – مشهور به امیر یا امید اکبری (نام سازمانی – اداری)

فرزند احمد، متولد ...، شماره شناسنامه 31 صادره از تبریز

تحصیلات: لیسانسیه – متاهل

شغل:کارشناس معاونت امنیت واجا ، اداره چپ نو در وزارت اطلاعات

16 – علی صفایی، مشهور به صفایی (نام سازمانی – اداری)

نام ساختگی در پرونده ی اولیه : محمد حسین فرزند جواد

فرزند نعمت الله، متولد: سال 1341 ، شماره شناسنامه 21 ، صادره از تهران

تحصیلات: دیپلمه ، متاهل

شغل:پرسنل اداره عملیات وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل پروانه اسکندری

17 – مرتضی عباسی، مشهور به فلاح (نام سازمانی- اداری)

نام ساختگی در پرونده های اولیه: امیر عابدی، حسین عابدی

فرزند ابراهیم، متولد: سال 1341، شماره شناسنامه 12654 صادره از تهران

شغل:پرسنل اداره ی عملیات مردمی وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری

18 – مصطفی قربان زاده مشهور به هاشم و هاشمی (نام های سازمانی – اداری)

نام ساختگی در پرونده های اولیه: علی رحیمی

فرزند اسماعیل، متولد: سال 1340، شماره شناسنامه 496، صادره از تهران

تحصیلات: دیپلمه – متاهل

شغل: پرسنل اداره عملیات وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری

19 – علی احمدی، مشهور به ناظری (نام سازمانی – اداری)

نام مستعار در پرونده ی اولیه: امیر(امید) حمیدی

 فرزند:خیر الله، متولد: سال 1348، شماره شناسنامه 22550 از تهران

تحصیلات: دیپلمه – متاهل

شغل:پرسنل اداره کل عملیات اطلاعات مردمی وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل مختاری و پوینده

20 – اصغر اسکندری مشهور به سیاح و سیاحی(نام های سازمانی – اداری)

فرزند موسی، متولد: سال 1345، شماره شناسنامه 8225 صادره از تویسرکان

تحصیلات: دیپلمه ، متاهل

شغل:پرسنل اداره ی عملیات وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری و پوینده

21 – خسرو براتی(تهرانی) مشهور به سیامک(نام های سازمانی – اداری)

نامهای مستعار منصور براتی و نام خسرو براتی طرقی یا طوقی نیز در ارتباط با این فرد دیده شده است.

این فرد مسئول عملیات و راننده ی اتوبوس مربوط به توطئه ی قتل 21 نفر از اعضای کانون نویسندگان از طریق به دره افکندن اتوبوس در سال 1375 بوده است اما کوچکترین اشاره ای به این عملیات در پرونده ها موجود نیست.

فرزند لطف الله و مریم ابولفضلی، متولد: سال 1342 ، شماره شناسنامه 3676 صادره از تهران.

 شغل: راننده ی تاکسی و منبع وزارت اطلاعات (جاسوس)

آدرس او درسال 1377 که در پرونده مندرج است (!!):

تهران، خیابان پیروزی، خیابان شهید عباسقلی زاده، 12 فروردین، کوچه دریائی، پلاک 9، طبقه اول، تلفن 3139608

متهم به معاونت در قتل داریوش فروهر، پروانه اسکندری، پوینده و مختاری

22- سعید امامی معروف به اسلامی(نام های سازمانی – اداری)

فرزند علی اکبر ، متولد: سال 1336، مشاره شناسنامه494 صادره از شیراز

تحصیلات:لیسانسیه، متاهل،

شغل:مشاوره امنیت ملی وزارت اطلاعات

متهم به معاونت در قتل ها

وی به ظاهر در تاریخ 29/03/1378 خودکشی کرده و یا به قتل رسیده است.به هر حال نشانی قبر وی در بهشت زهرا قطعه 73  ردیف۶۲ شماره ۶۰ واقع می باشد.

فهرست ب

اسامی کسانی که در جریان قتل ها قرار گرفته بودند و قرار بوده که از آنها در قتل های بعدی استفاده شود.

 بر مبنای اعترافات مهرداد عالیخانی (صادق مهدوی)

توضیح: عده ای از این افراد به نحوی در قتل های پاییز 1377 مشارکت داشته و عده ای نیز در قتل های قبل از آن شرکت داشته اند و دارای "تخصص" و مورد اعتماد دستگاه بوده اند. اغلب این اسامی، نام های مستعار سازمانی و اداری این افراد بوده و لزوماً نام های حقیقی نیستند. به هر حال اکثر این اسامی قابل پیگیری هستند و مهمتر از آن اینکه فهرست (ب) نمایانگر گسترش افراد و تروریستهای رژیم در دستگاههای گوناگون امنیتی و دولتی نظام می باشد.

مرگ بر جمهوری اسلامی

پاینده ایران

حزب مرز پرگهر

کمیسیون تحقیقات و اسناد

زمستان 1387 خورشیدی

 1 – مهدی ریاحی

شغل: پرسنل معاونت اطلاعات خارجی واجا ، اداره کلّ عملیات ویژه(!!) وزارت اطلاعات  

تخصص: متخصص زدن کارد

2 – مصطفی تهرانی

شغل:مسئول امنیت استان خراسان وزارت اطلاعات

3 – مسعود صدر الاسلام (مسعود صالح)

شغل: معاونت وقت اطلاعات نیروهای انتظامی(پلیس)

تهیه ی گذرنامه و رد کردن اطلاعات از دولت و نیروهای انتظامی پیگیر جریان قتل ها به موسوی

مصطفی کاظمی در رابطه با قتل های بعدی در شیراز و گیلان با او صحبت کرده بود (اعترافات کاظمی)

4 – اخوان (اخوان محسنی)

شغل: پرسنل اداره ی کل التقاط وزارت اطلاعات

5 – احمد عبادی

شغل:پرسنل اداره ی کل التقاط وزارت اطلاعات

6 – سید موسوی

شغل: پرسنل اداره ی کل بررسی در معاونت امنیت وزارت اطلاعات

7 – محسنی

شغل: پرسنل اداره ی کل بررسی در معاونت امنیت وزارت اطلاعات

8 – حمید جلالی

شغل: پرسنل اداره ی کل بررسی در معاونت امنیت وزارت اطلاعات

9  - محمد صفایی

شغل: پرسنل معاونت اطلاعات مردمی واجا و اداره شنود وزارت اطلاعات (تحت مسئولیت حقانی)

10 – ایرج آموزگار (لیست الف – نام: ایرج نجفی)

شغل: پرسنل معاونت امنیت وزارت اطلاعات و اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات

11 – امیر(امید) اکبری (لیست الف – نام: علیرضا داودی باویل)

شغل: پرسنل معاونت امنیت وزارت اطلاعات و اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات

12 – منبع عزیز غفاری با نام مستعار (مهدی)

نام کامل اداری سازمانی وی "مهدی زمانی" می باشد.

شغل:منبع (جاسوس) اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات

13 – منبع احمد افقهی با  نام مستعار (داریوش)

شغل: منبع (جاسوس) اداره ی چپ نو در وزارت اطلاعات

در عملیات قتل پوینده و ارایه مستمّر اطلاعات از عکس العمل درونی اعضای کانون نویسندگان (از جمله هوشنگ گلشیری) پس از قتل مختاری و پوینده شرکت داشته است.

14 – شهرام ناصری (ریاحی)

شغل:منبع (جاسوس) اداره ی چپ نو وزارت اطلاعات

15 – نوید رمضانی

شغل: همکار "غیر وزارتی" احتمالاً منبع(جاسوس)،قاتل قراردادی

قرار بوده که در صورت ربودن داریوش فروهر، وی را به خانه ی رمضانی ببرند و با تزریق دارو وی را به قتل برسانند.

فهرست پ

نام کسانی که برای متهمین به قتل های فروهر، اسکندری، پوینده و مختاری

 نزد دادستان نظامی قبول کفالت یا توثیق وثیقه کرده اند.

توضیح: تمامی اسامی دستگیر شدگان درمرحله ی مورد بحث(حوالی 13/10/1377) اسامی و مشخصات ساختگی بوده اند که حتی در تطابق با اسامی مستعار سازمانی و کاری آنان نیز قرار ندارند. انتخاب اسامی ساختگی جدید، بر طبق اظهارات متهمان در بازجویی های بعدی به توصیه محمّد نیازی دادستان نظامی و مسئول پرونده ها برای حفظ هوّیت و احیاناً غیر قابل پیگیری کردن پرونده ها در مراحل بعدی بوده است.

تنها موردی که در لیست (پ) شکیّ در آن نیست (علاوه بر صحت اسامی افرادی که توثیق وثیقه کرده اند) آن است که کسانی که برای اکثر قاتلین قبول کفالت کرده اند از سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات بوده اند.

حزب مرز پرگهر- کمیسیون تحقیقات و اسناد

زمستان 1387 خورشیدی

قرار قبول کفالت دردادستانی نظامی به تاریخ 13/10/1377

سید سعید موسوی فرزند رضا از سپاه پاسداران کفیل عباس مردی (مستعار)

حمید حسینی (نامجو) از سپاه پاسداران کفیل علی رحیمی (مستعار)  نام اصلی مصطفی قربان زاده مشهور به هاشم

حمید حسینی از سپاه پاسداران کفیل عبد الله اسدی (مستعار) نام اصلی ابوالفضل کاند مشهور به مسلم

سید سعید موسوی از سپاه پاسداران کفیل امیر (امید) عابدی (مستعار) نام اصلی مرتضی عباسی مشهور به فلاح

سید سعید موسوی از سپاه پاسداران کفیل محمد حسینی (مستعار) علی صفائی (نام سازمانی اداری و احتمالاً نام اصلی)

سید حسن موسوی (احتمالاً همان سید سعید موسوی) کفیل حق وردی مشهور به جعفرزاده ضارب داریوش فروهر

حبیب الله مظفرّی کارمند وزارت اطلاعات، کفیل رضا گودرزی فر مشهور به روشن

مجید آخوند زاده، کارمند وزارت دفاع و پاسدار کفیل مرتضی خازنی مشهور به حقانی

محمود نجفی ، کاسب ، کفیل امیر نجفی پور مشهور به آموزگار

جواد محمدپور ، کارمند وزارت دفاع، محل کار در وزارت اطلاعات، کفیل علی احمدی مشهور به ناظری

علی زرمکان  ، کاسب ، کفیل خسرو براتی مشهور به سیامک

سید سعید موسوی از سپاه پاسداران ، کفیل محمد حسین مرادی مشهور به اثنی عشر ، حسین مرادی سید سعید موسوی را "یکی از همکاران" معرفی می کند.

توثیق وثیقه

خانواده ملا محمّد علی مجتهد(فرزندان آیت الله مجتهدی تهرانی) برای حمید رسولی (نام اصلی: رسول کاتوزیان)

فهرست ت

نام های مسئولین وزارت اطلاعات و افراد مرتبط با آنان

در سال های 1377 تا 1379 در اعترافات مصطفی کاظمی، مهرداد عالیخانی و سایرین به این نام ها اشاره شده است.برخی از این اسامی نام های اصلی و برخی دیگر نام های سازمانی و اداری افراد مربوط اند.

1 – سرمدی (حاج آقا سرمدی، حاج حمید)

شغل: معاونت امنیت وزارت اطلاعات

محل کار: ساختمان امام که دفتر کار وزیر اطلاعات نیز در آن مستقر است.

وی عضو کمیته سه نفره ی تحقیق قتل ها (ربیعی،سرمدی،یونسی) از سوی سید محمّد خاتمی بوده است.

2 – مجیدی

شغل: مدیر کل راست وزارت اطلاعات (اداره ی متخصص جاسوسی درباره ی نیروهای راست گرا)

3 – محمد صداقت

شغل: مدیر کل چپ وزارت اطلاعات (اداره ی متخصص جاسوسی درباره ی نیروهای چپ گرا)

4 – احمد زاده

شغل: مدیر کل فرهنگی ارتباط مردمی - اطلاعات مردمی واجا

اطلاعات "مردمی" اداره ی اصلی جاسوسی در میان مردم از طریق منابع(جاسوسان)، شنود های تلفنی ، جمع آوری اطلاعات از هواداران رژیم و .... است.

5 – اسماعیلی

شغل: مدیر کل التقاط وزارت اطلاعات (اداره ی متخصص جاسوسی درباره ی مجاهدین خلق  که جمهوری اسلامی آنان را "منافقین" می خواند و اندیشه ی آنها و نزدیکان آنها را اندیشه ای التقاطی ما بین اسلام و مارکسیزم می داند.)

6 – رحیم محمدی

شغل: کارشناس حزب ملت ایران و پرونده های داریوش فروهر و پروانه اسکندری در وزارت اطلاعات

7 – حجت الاسلام مصطفی پور محمدی

متولد: 1338 در شهرستان قم

تحصیلات: حوزوی

شغل: رییس فعلی سازمان بازرسی کل کشور ، وزیر سابق کشور ، معاونت وزارت اطلاعات ، مدیر گروه سیاسی اجتماعی دفتر سید علی (حسینی)خامنه ای (رهبر منتخب مجلس خبرگان) از سال 1381  تا کنون

از شرکت کنندگان در جلساتی با دری وزیر اطلاعات در رابطه با برنامه ریزی عملیات تروریستی بر علیه مجاهدین خلق در عراق و منحرف کردن تحقیقات قتل ها به همراه اسماعیلی (مدیر کل التقاط) ، سرمدی (معاونت امنیت) و مجید امینی

عضو هیات 3 نفره بازجویی و صدور حکم اعدام در قتل عام تابستان سیاه 1367

8 – مجید امینی

شغل: مدیر کلّ اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات در امور عراق

9 – احمدی

شغل: قائم مقام اطلاعات خارجی وزارت اطلاعات

10 – معین

شغل: مدیر کل حفاظت وزارت اطلاعات

مسئول بازجویی های اولیه از مصطفی کاظمی(موسوی)

11 – خلیل

شغل: قائم مقام معاونت ضد جاسوسی(خارجی) وزارت اطلاعات

12- خزایی

شغل: مسئول دفتر وزیر اطلاعات (درّی نجف آبادی)

13 – قائم پناه

شغل: منشی وزیر اطلاعات (درّی نجف آبادی)

14 – حسین مهدوی

شغل: پرسنل اداره ی التقاط وزارت اطلاعات

سابقه ی  فعالیت در طرح الغدیر، ترورها،آدم ربایی و دزدیدن مجاهدین و سایرین.

15 – جوادی

شغل: از مقامات بالای وزارت اطلاعات

16 – محمد سلامت

شغل: از مسئول بسیج دانشجویی شیراز در 1377، مرتبط با مصطفی کاظمی

17 –سردار سپاه هدایت الله لطفیان

شغل: فرمانده ی نیروی انتظامی وقت

اطلاعات اداره ی آگاهی را به صدر الاسلام و از آن طریق به درّی وزیر اطلاعات رد می کرده است.

وی همچنین یکی از مسئولین فاجعه ی حمله به کوی دانشگاه در 18 تیر ماه سال 1378 و سرکوب قیام 5 روزه ی پس از آن بوده است.

18 – خردی منش

شغل:کارمند معاونت امنیت وزارت اطلاعات

19 – ناصر خواجه نوری

شغل:کارمند وزارت اطلاعات و عنصر اطلاعاتی

استخدام در وزارت اطلاعات سال 1373

معاونت حفاظت وزارت اطلاعات در مورد او به دادسرای نظامی نامه ای داده است مبنی بر اینکه خواجه نوری(در سال 1377) مشغول اطلاعات گیری در رابطه با قتل فروهر بوده.

20 – کریم اسد زاده

شغل:کارمند وزارت اطلاعات و عنصر اطلاعاتی

همسر او طی نامه ای به شاهرودی (رییس قوه قضاییه) اظهارداشته که او "از سربازان گمنام امام زمان" است (یعنی عنصر اطلاعاتی در استخدام وزارت اطلاعات است) که از اول مهر ماه 1377 جهت مأموریت عازم فرانسه بوده است.وی در مرداد 1378 جهت مرخصی به ایران آمده و در سفر مشهد به "بهانه ی واهی" دستگیر شده است و تا 18/10/1378 هنوز بازداشت بوده است. ارتباط این فرد با پرونده ی قتل ها فقط در صورتی ممکن است که کریم اسد زاده یا به کارهای مشابهی در خارج از کشور اشتغال داشته و یا در انتقال مرتبطین با قتل های حکومتی به خارج دخیل بوده است.

21-شهشهانی(شهشهان)

شغل:کارمند وزارت اطلاعات ،مسئول کشیک وزارت در روزهای تعطیل

22-پاکدامن

شغل:کارمند وزارت اطلاعات ،مسئول کشیک وزارت در روزهای تعطیل

23-آقای نیاز

شغل:مدیر کل مازندران واجا

24-حاج آقا شفیعی

شغل:معاونت اداره ی عملیات وزارت اطلاعات

وی در جلسات مشترک با مسئولین وزارت اطلاعات از جمله عاملین قتل ها شرکت نموده و در رابطه با جمع و جور کردن پرونده و پایان دادن به ماجرا بحث و تصمیم گیری نموده است

25-حاج کاظم

شغل: معاونت حفاظت اطلاعات

وی در جلسات ساختن سناریوی بستن پرونده ی قتل های حکومتی شرکت داشته است.

فهرست ث

اسامی افراد کلیدی سازمان قضایی نیروهای مسلح مرتبط با پرونده ی قتل های حکومتی

بر اساس بخشهای در دسترس این پرونده ها

 توضیح: مدت کوتاهی پس از قتل های فروهرها ومختاری و پوینده، پرونده ی قتل ها به سازمان قضایی نیروهای مسلح منتقل می گردد. این ارگان از ابتدا در جهت پنهان نگاهداشتن هویّت قاتلین ،عاملین و آمرین ترورها و در مسیر دور نگاهداشتن وکلاً و خانواده ها از دسترسی به حقایق، برنامه ریزی و تلاش می نماید.لازم به یاد آوری می باشد که با وجود اهمیت قانونی و سیاسی قتل ها و اینکه خود محمّد نیازی فرار عده ای از عاملین این جنایات را به خارج از کشور گزارش کرده بود ،این ارگان موجبات آزادی قاتلین را به سرعت با وثیقه و کفالت فراهم می نماید. پس از یکسال و نیم تحقیق در برخی از جوانب قتل ها با دستور رهبر منتخب خبرگان، توافق خاتمی رییس جمهور و سایر دست اندرکاران، سازمان قضایی تبدیل به عامل اصلی "سناریوسازی" ، انحراف افکار عمومی و ارایه نتیجه گیری های ساختگی به مردم می شود. سازمان قضایی ضمن ارائه ناقص برخی از پرونده ها به وکلای خانواده ی مقتولین و محکوم نمودن برخی از عاملین قتل ها به زندان، نقش اصلی ماموریت در بستن پرونده و پنهان کردن حقایق امر را ایفا می کند.

اسامی این لیست تنها شامل معدود افرادی می گردد که در پرونده ها به نحوی درباره ی نقش آنان اطلاعاتی داده شده است.

حزب مرز پرگهر- کمیسیون تحقیقات و اسناد

زمستان 1387 خورشیدی

حجت الاسلام علی یونسی معروف به ادریسی

متولد 1334 در شهرستان نهاوند

تحصیلات:حوزوی،کارشناسی امنیت ملی – متاهل

از جمله سوابق وی می توان به معاونت محمّد محمدی نیک (ری شهری)در سال های 1363-1368،ریاست دادگاه ویژه روحانیت و ریاست دادگستری تهران اشاره کرد.

در دوران آغاز تحقیق از پرونده ی قتل های حکومتی وی ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح را عهده دار بود و تحقیقات زیر نظر وی انجام می گرفت.پس از برکناری درّی نجف آبادی از وزارت اطلاعات و با توجه به اشراف وی در پرونده قتل های حکومتی وی برای حل و فصل ماجرا از سوی سید محمّد خاتمی به وزارت اطلاعات منتقل(منصوب) شد.

وی عضو کمیته سه نفره ی تحقیق قتل ها (ربیعی،سرمدی،یونسی) از سوی سید محمّد خاتمی نیز بوده است.

حجت الاسلام محمّد نیازی

متولد 1337 در قم، تحصیلات حوزوی، تحصیلات کارشناسی در رشته ی حقوق جزا در دانشگاه آزاد اسلامی.

از سوابق وی می توان به:

1361 به بعد: ریاست دادگاه انقلاب ارتش در استانهای همدان، کرمانشاه وکردستان.

1368 به بعد: دادستان نظامی تهران (هنگام وقوع قتل ها 1377 در این سمت بوده)

1378 به بعد: رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح (در ادامه ی رسیدگی به پرونده ی قتل ها)

87- 1383 : مسئول سازمان بازرسی کل کشور.

 حجت الاسلام احمد شفيعي

رییس شعبه ی 2 دادستانی نظامی که بعدها جای محمّد نیازی را به عنوان دادستان نظامی تهران گرفت و سپس به عنوان رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح خوزستان منصوب شد.

علی ربیعی(عباد)

مشاور امنیتی سید محمّد خاتمی رییس جمهور وقت تعیین کننده مسیر بازجویی ها ، بازجو های پرونده و نتیجه نهایی پرونده قتل ها بوده است.

وی عضو کمیته سه نفره ی تحقیق قتل ها (ربیعی،سرمدی،یونسی) از سوی سید محمّد خاتمی بوده است.

از سوابق وی می توان به موارد زیر اشاره کرد:

- مدرّس واحد "جنگ روانی" در دانشگاه امام باقر(وابسته به وزارت اطلاعات) بوده ، که در نظام کنونی عمدتاً شامل پخش و نشر دروغ در جامعه و طراحی سناریوهای ساختگی است.

 - معاونت وزارت اطلاعات در سال های 1365-1372

مهدی قوام

یکی از شکنجه گران و بازجویان خشن وزارت اطلاعات و از بازجویان مهرداد عالیخانی، موسوی و احتمالاً دیگران که در اطاعت محض از حجت الاسلام نیازی سر انجام مسیر اعترافات را به سمت مورد قبول و تصمیم مقامات بالای نظام تغییر می داد.

وی از سوی علی ربیعی(عباد) مشاور امنیتی سید محمّد خاتمی برای بازجویی در این پرونده منصوب شده بود.

 مجتبی بابایی

یکی  دیگراز شکنجه گران و بازجویان خشن وزارت اطلاعات و از بازجویان مهرداد عالیخانی، موسوی و احتمالاً دیگران که در اطاعت محض از حجت الاسلام نیازی سر انجام مسیر اعترافات را به سمت مورد قبول و تصمیم مقامات بالای نظام تغییر می داد.

وی نیزاز سوی علی ربیعی(عباد) مشاور امنیتی سید محمّد خاتمی برای بازجویی در این پرونده منصوب شده بود.

نیاکان، آزاد(آزاده)

دو تن دیگراز شکنجه گران و بازجویان خشن وزارت اطلاعات و از بازجویان مهرداد عالیخانی، موسوی و احتمالاً دیگران که در اطاعت محض از حجت الاسلام نیازی سر انجام مسیر اعترافات را به سمت مورد قبول و تصمیم مقامات بالای نظام تغییر می دادند.

این دو بازجو احتمالاً از سوی جناح راست حکومتی برای بازجویی در پرونده منصوب شده بودند.

برگزیده اظهارات اولیه ی عاملین قتل های حکومتی

اشتباهات دستوری و نوشتاری در متن را ویراستاری نکرده ایم

پرانتز های رنگی داخل متن از مرزپرگهر می باشد

برای آگاهی از اسامی اصلی و برخی از سوابق آنها به فهرست های (الف – ث) و برای آگاهی از برخی اصطلاحات فنّی یا امنیتی به بخش واژه نامک مراجعه نمایید

اظهارات اولیه ی ابوالفضل (کاند) مشهور به مسلم (نام مستعار سازمانی و اداری) با نام ساختگی عبد الله اسدی

صفحه ی 846 پرونده ی قتل های حکومتی

.....عبدالله اسدی  کارمند وزارت اطلاعات 13/10/1377 نام پدر عباس متولد1340 شماره شناسنامه 1023 صادره از تهران   "اینجانب  به مقتضیات  شغلی که دارم (نیروی  عملیات)و طبق روال گذشته که در پرینت کاری (برنامه کاری)که در وزارت (اطلاعات) برایم در نظر گرفته شده به جز موارد کاری که شامل دستگیری و بازرسی و انتقال وربایش و طراحی وهدایت عملیات انجام حذف فیزیکی هم در برنامه کاری پیش بینی شده لذا طبق روال گذشته فقط اجرای حکم داریوش(فروهر) و همسرش به ما(اعضای تیم عملیات) محول شد وآن هم طبق دستور سلسله مراتب یعنی  از سوی مسئول اداری سپس مدیر کل مربوطه و ما هم از قدیم تا این حد را مجاز بودیم بدانیم به خاطر مسائل حفاظتی و امنیتی و مسئولین دستور دهنده  بالاتر را نمی شناسم و ما هم طبق روال قبل که کار از سوی آنها ابلاغ می شد و سپس انجام می شد این کار را هم به اتفاق برادران قبول کردیم و در(تاریخ) 30/8 به دستور مسئولین اداره و مدیر کل عملیات  را شروع کردیم و همه به اتفاق به درب منزل فروهر رفتیم و پس از دق الباب و وارد شدن به منزل عملیات با موفقیت انجام و از منزل خارج شدیم. لازم به تذکر است اینجانب از مسائلی که اگر خدای نکرده پشت پرده بوده هیچ اطلاعی  ندارم و فقط به خاطر اینکه موظف هستم هر کاری که مسئولم به من می دهد  انجام دهم چون تا بحال شکل کار به همین صورت بوده و مسئولین بالاتر هم در جریان بودند و ما اصلا فکر نمی کردیم که کار  خلاف قانون و شرع است وظیفه در وزارت همین است که اگر کاری به ما ارجاع دادند  به نحو احسن انجام دهیم.

اظهارات همین شخص در تاریخ 05/12/1377

عبدالله  اسدی  پدر عباس متولد1338شناسنامه شماره9025 صادره از ورامین عین مطالب(بالا) با کلمات دیگر

" درتاریخ 30/8  طبق روال قدیم مسئول اداره اینجانب به بنده و دیگر برادران عملیات ابلاغ کردند به سر کاری  بروید و در بین راه توضیحات کامل را می دهم که در بین راه توضیحات  کامل  را دادند و حدود ساعت 22:30  به نزدیکی منزل فروهر رسیدیم و مسئول موضوع  برادر صادق(مهرداد عالیخانی) هم آمد و توضیحات  را دادند و ما پس از دق الباب به داخل رفتیم و قتل به وقوع پیوست لازم به یاد آوری است  که دستور  اجرای کار طبق روال  قدیم  با ابلاغ سلسله مراتب یعنی مسئول اداری و مدیرکل به ما کار ارجاع می شد و اگر خدای نکرده سوءنیت در کار بوده از بالا بوده و ما هم به دلایل حفاظتی مجاز نبودیم  حکم کتبی بخواهیم و موشکافی کنیم .کسی حکم را داده و از قدیم به این صورت بوده. از بالا که ابلاغ می شد سلسله مراتب  یعنی مدیر کل و سپس مسئول اداره به ما ابلاغ می کرد و ما موظف به این کار بودیم حتی در چارت  تشکیلاتی هم این کار برای ما منظورشده"

اظهارات اولیه ی علی احمدی مشهور به ناظری(نام مستعار سازمانی و اداری)با نام و مشخصات ساختگی امید حمیدی

صفحه ی 851-853 پرونده قتلهای حکومتی

امید حمیدی فرزند علی متولد 1348 شماره شناسنامه 2755 کارمند(لیسانس) نیروی عملیاتی.

" بعد از اطلاع  ازطریق  رضا روشن(رضا گودرزی فر) همکار خودم برادر موسوی(سید مصطفی کاظمی) اطلاع داده اند که کاری هست  که باید انجام شود .جلسه :موسوی(سید مصطفی کاظمی)  صادق(مهرداد عالیخانی)  رضا روشن  خودم. مثل جلسات  قبلی که برای سایر  موارد حذف انجام می شد  اطلاعات  خاص آن کیس صحبت شد. در این صحبتها  سوالاتی برای من موجود بود که ازآقای  موسوی یکی این بود که حکم  این موضوعات را چه کسی داده  که عنوان داشتند... در جریان هستند و مقام رهبری(آیت الله سید علی حسینی خامنه ای رهبر منتخب مجلس خبرگان) حکم شرعی را داده اند ولی جایی عنوان نکنید چرا که در صورت ضربه خوردن کیس برای مقام ولایت و نظام ضربه سنگینی خواهد بود..... توسط موسوی و سپس صادق  به اینجانب و روشن(رضا گودرزی فر) می رسید پس از اتمام کار صادق  تلفنی  موارد را به موسوی اطلاع می داد تمام تماسها توسط صادق انجام می شد.

سوال : با توجه به اینکه شما جمعی(ابواب جمعی ، کارمند) معاونت12(اعداد 12،13،14 احتمالاً مربوط به شماره اداره های کل در تشکیلات وزارت اطلاعات است) بوده اید چرا از طریق سلسله مراتب خودتان اقدام نکرده اید؟

(ج): با عنایت به اینکه طرح غدیر(عملیات قتل مجاهدین خلق.چپی ها وسایرین مخالفین) از سابق انجام می شد و حقیر در اجرای احکام به عنوان نفر معاونت  اجرای تکلیف می نمودم  کما فی السابق که معاونین یعنی (آقای کمالی) می دانستند که حقیر کارهای معاونتهای مختلف منجمله 13 و 14 را انجام می دهم حقیر همکاری خود را با معاونت امنیت داشتم و حاج آقا شفیعی از همکاری حقیر با معاونت امنیت اطلاع کافی داشتند ومی دانستند که حقیر کارهای  طرح و حذف های آنها را انجام می دهم .... لازم به ذکر است معاونت اینجانب که حاج آقا شفیعی باشند از جریان همکاری من اطلاع داشتند ................اینگونه کارها  تابحال به همین شرایط انجام می شد و گذشته و حال هم ادامه داشته.

اظهارات اولیه ی یکی از عاملین قتل ها با نام و مشخصات ساختگی مهدی ذوالفقار(جای دیگر با نام مهدی ذوالفقاری فرزند حسین)

 در تاریخ 03/10/1377

صفحه 854 پرونده ی قتل های حکومتی

مهدی ذوالفقارفرزند  محمد متولد 1347 شناسنامه شماره 1202 صادره ازاراک کارمند وزارت(اطلاعات)

" باید به عرض برسانم که اینجانب  بنا به دستور مقامات بالا (مسئول بالاتر) که روال کار اطلاعات می طلبد که طبق دستور مافوق باید انجام شود بدون هیچگونه توضیح و سوال و جوابی (کار اطلاعاتی اینگونه ایجاب می کند) طبق دستور به منزل  داریوش (فروهر) مراجعه نمودیم.  راس ساعت  حدود11   شب که پس از انجام کار محل را ترک نمودیم که در مورخه 30/8  این عمل انجام شد. در ضمن باید به عرض برسانم که (اطلاعی در مورد قتل های) پوینده و مختاری ندارم. لازم به ذکر می دانم که هر کاری که تا بحال انجام داده ام در هرزمینه برای رضای خداوند بوده و لاغیر وامیدم هم  رضایت اوست. باید به عرض برسانم که قبل از انجام کار در حوالی منزل منتظر دستور بودیم که قرار شددو تن از برادران بروند برخورد کنند.پس از باز شدن درب به منزل برویم که همین گونه هم شد که پس از وارد شدن دو تن از برادران به اتفاق برادران دیگر به منزل داریوش رفته و کار را تمام کردیم و سپس تک تک محل را ترک کردیم.

                            اظهارات اولیه ی علی صفایی با نام و مشخصات ساختگی محمد حسینی

 تاریخ 13/10/1377

صفحه ی 858 پرونده قتل های حکومتی

محمد حسین حسینی نام پدر جواد نام مادرمریم متولد1344شناسنامه شماره ی 110 صادره از تهران کارمند  وزارت(اطلاعات)

"... در وزارت اطلاعات  کار سلسله مراتب است .... اکثر کارهای حذف طبق دستور بالاتر که همیشه مسئول اداره و مدیر کل در جریان بودند وتا بالا در این ارتباط بودند چون  بعد در سخنرانی هایی که می کردند معلوم بود در جریان هستند مطابق روال عادی کارمان را انجام می دادیم. چون یک نیروی عملیاتی  هستم.....چند روز قبل از حذف فروهر و همسرش  مسول اداره با بنده صحبت کرد و گفت  با مدیر کل هماهنگ و بالاتر از آنها در جریان هستند که بنده و دو سه نفر از برادران جهت شناسایی منزل رفته و شناسایی کردیم که در مورخه 30/8 مسئول اداره و برادران دیگر طبق روال کاری  به سمت محل سوژه رفته که مسئول پرونده  طبق روال عادی امد و قرار شد که حذف همان شب انجام شود که به اتفاق برادران ساعت 22 وارد منزل شدیم.  طبق دستور  سوژه های مورد نظر حذف شدند و بنده در جریان بقیه سوژه ها(پوینده و مختاری) ....نبودم. این کار ها را برای رضای خدا و همیشه با نام خانم، حضرت  زهرا آغاز می کنیم.

علی صفایی در تاریخ 15/4/79 در صفحه ی 1284 پرونده قتل های حکومتی می گوید:

"...بنده و برادر مسلم(ابوالفضل کاند) و برادر فلاح(مرتضی عباسی) با خانم پروانه به طبقه بالا رفتیم که بعد از بازرسی عادی برادر فلاح دستور دادند که کار را شروع کنیم که بنده گردن و دهان ایشان را گرفتم و برادر مسلم هم دست ایشان را گرفت و برادر هاشم(مصطفی قربان زاده) آمد و ایشان را با دستمال آغشته بمواد بیهوشی و برادر علی محسن(مصطفی نوروزی معروف به محسنی) چند ضربه چاقو به ایشان زدند......"

اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی 10/1/1379 خورشیدی،

در زمینه ی نقش خود و دیگران در قتل های حکومتی (زنجیره ای) پاییز 1377 خورشیدی

اشتباهات دستوری و نوشتاری در متن را ویراستاری نکرده ایم

پرانتز های رنگی داخل متن از مرزپرگهر می باشد

برای آگاهی از اسامی اصلی و برخی از سوابق آنها به فهرست های (الف – ث) و برای آگاهی از برخی اصطلاحات فنّی یا امنیتی به بخش واژه نامک مراجعه نمایید

نام سازمانی اداری:صادق-صادق مهدوی

نام ساختگی در بازجویی اولیه: جمال رضایی

پرسنل معاونت امنیت اداره ی چپ,مسئول ادارهی چپ نو

متولد 1340

نام پدر: علی اصغر

نام مادر: مریم

شماره شناسنامه: 45204

تحصیلات: دیپلم

کارمند وزارت از تاریخ 12/8/1361

صفحه ی1107 پرونده ی قتل های حکومتی

اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی 10/1/1379

س: شما متهم به آمریت در قتل ها هستید. هر توضیحی دارید بیان کنید.

ج : آقای سید مصطفی کاظمی (موسوی) در تاریخ 18/ 8/ 77 گفته بودند به اتفاق خدمت دری(حجت الاسلام قربانعلی دری نجف آبادی-وزیر وقت اطلاعات) برویم و از آن جمله در خصوص برخورد با برخی ازافراد صحبت شد. آقای موسوی ضمن اینکه قائم مقام معاونت امنیت بودند مسئولیت اداره کل بررسی معاونت را نیز به عهده داشتند و در حقیقت حوزه ماموریتی ایشان برای مسئولین زیربط خط مشی و هدف گذاری بود.

در آن زمان من مسئولیت اداره چپ نو را داشتم. روز 21/8/(1377) حوالی ساعت 17 موسوی تلفنی گفت: روز 22/8(1377) ساعت  9:30 حوالی منزل وزیر(اطلاعات) منتظر شما هستم تا نزد ایشان برویم. راس موعد به داخل منزل وزیر رفتیم. صحبت شروع شد تا ساعت 10:40 به طول انجامید. آقای موسوی از منافقین شروع کرد، ادامه بحث را من پیگیری کردم. محور بحث روی طیف جمهوری خواهان دمکرات بود که گروههای چپ نو، نیروهای ملی و مذهبی، ملیون مرتد، لائیک ها سازمان جمهوری خواهان ملی، سازمان سوسیالیست ها، منفردین چپ و ملی دمکرات ها، منتقدین درون نظام دیدگاههای آنان را تشریح کردم و در جمع بندی به نزدیکی روز به روز جریانات مذکور اشاره داشتم. آقای دری گفتند در معاونت امنیت کار نمی شود. این آگاه(آگاهی؟) عمومی نیست، این حاج حمید (معاونت وقت امنیت) کارها را ول کرده اهل کار نیست آقای خاتمی نظرش به این بود که خلیل (قائم مقام وقت معاونت ضد جاسوسی) مسئول امنیت شود. ما آقای سرمدی را گذاشتیم حالا اینجوری در آمده است. خودیها و غیر خودیها علیه نظام اند، به میدان آمده اند و میدان دارهای اصلی همین خودیها شده اند. همه حرفهای دیگران را اینها بسیار تندتر و جدی تر میزنند. من الان نگران آن هستم روزنامه خرداد در بیاید. همه نظاره گر شده ایم، اینها می خواهند این مردم را بگیرند مگر همین منتظری نبود. چقدر با او صحبت کردم (ظاهرا می گفتند در پیش روی او گریه کرده) نتیجه نداد. یک عده مانند محسن آرمین ها حالا به صحنه آمده اند، معلوم نیست وضع چطور خواهد شد. آقای هاشمی در پس دیداری با خاتمی از اینکه مناسبات خاتمی با رهبری رو به بهبود است اظهار خوشحالی کرده و گفته بیشتر رفت و آمد کنند.

آقای دری(حجت الاسلام قربانعلی دری نجف آبادی-وزیر وقت اطلاعات) تقریبا تمام مطالبی را که من خدمتتان عرض کردم دراین جلسه یادداشت کرد ظاهرا پس از دستگیری من و موسوی (9/10/77) که به هنگام تحقیق نیازی(حجت الاسلام محمد نیازی رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح مسوول پرونده قتل های حکومتی) از دری(اطلاعات) وزیر یادداشت های تهیه شده را به ایشان داده بودند وبه پرونده الصاق شده علی ایالحال قرار شد پیگیری حذف جمعی از عناصر بر جسته لائیک داخل کشور بر اساس آن چارچوبی که در جلسه مطرح شد آغاز شود از این به بعد یعنی مورخه 22/8/77 آقای موسوی در انجام این عملیاتها تحت مسئولیت مستقیم دری قرار داشتند و در حقیقت من رابط ایشان یعنی موسوی با تیم های عمل کننده بودم و در پایان هرعملیات شرح را بلافاصله می دادم.

من آمر قتل ها نیستم. هیچیک از مباشرینی که افراد فوق الذکر را به قتل رسانده اند به لحاظ اداری تحت مسئولیت من نبوده اند اساساً موقعیت شغلی من در حدی نبوده که بتوانم دستور قتل بدهم.

داریوش فروهر در پی ضربات کاردی که آقای جعفرزاده (پرسنل اداره عملیات امنیت) بر قفسه سینه نامبرده وارد کرده به  قتل رسیده است. جعفر زاده تحت مسئولیت محمد عزیز پور بوده (عزیز پور مسئول اداره عملیات امنیت بوده است) عزیز پور نیز تحت مسئولیت آقای مجید رسولی قرار داشته (رسولی مدیر کل پشتیبانی عملیاتی معاونت امنیت بوده است) از آنجا که موسوی قائم مقام معاونت امنیت بوده است آقای حمید رسولی دستور را پذیرفته و به زیر مجموعه خود یعنی اداره عملیات ابلاغ کرده است.

قتل پروانه اسکندری نیز به همین شکل بوده است. قتل مشارالیه توسط آقای محسنی انجام گرفته. او یکی از پرسنل تحت امر محمد عزیز پور می باشد. محسنی مانند جعفر زاده به دستور عزیز پور اقدام به چنین کاری کرده است. به هر حال با عنایت به اینکه عزیز پور دستور انجام این دو قتل را از حمید رسولی گرفته و رسولی نیز از آقای موسوی دریافت کرده. من نمی توانسته ام به مباشرین امر به قتل محمد مختاری و پوینده توسط رضا روشن (یکی از پرسنل معاونت امنیت) که خفه و به قتل رسیده اند، رضا روشن بوده که با تنگ کردن طناب دو فرد یاد شده را از پا در آورده است.

رضا روشن تحت مسئولیت من نبوده وبا حقیر مناسبتی به لحاظ اداری ندارد.رضا روشن بنا به دستور موسوی در این عملیات ها شرکت کرده و این دو قتل را به دستور موسوی انجام داده است.

آقای رسولی حتی برای انجام یک کار ساده اداری با امضاء مدیرکل (یعنی آقای محمد صداقت) انجام می داد. من در سالهای 70 که مسئولیت اداره کل پشتیبانی عملیاتی به عهده آقای رسولی بوده به لحاظ انجام کارهای اداری با وی دچار مشکل بودم و به سهولت هرکاری را انجام نمی داد. من در رابطه با قتل 4 نفر یاد شده از دو نفرخواستم که در این عملیات ها به عنوان نیروی پشتیبانی (مانند رانندگی) همکاری نمایند یکی از این دو نفر اصغر سیاح بوده. او به لحاظ اداری تحت مسئولیت حقیر قرار داشته و تنها در قتل پوینده بوده وزیر دستور چنین کارهایی را داده. آقای موسوی مسئول ما می باشد و اصغر سیاح به خوبی آگاهی داشته. اداره ما یک اداره موضوعی است که من نمی توانم سر خود بدون دستور مسئولین دستور انجام قتل کسی را بدهم. فرد دوم شخصی به نام خسرو براتی یکی از همکاران اداره چپ نو بوده است. او سالها به عنوان منبع کار می کرده و چنانچه اطمینان پیدا نمی کرد وزیر دستور داده امکان نداشت به صرف در خواست من برای شرکت در دو فقره قتل مختاری و پوینده حاضر شود.

متذکر می شوم خسرو براتی در دو قتل مختاری و پوینده نقش راننده را داشته و در بالا و پایین گذاشتن جسد از اتومبیل با تیم مربوطه همکاری کرده و اصغر سیاح نیز فقط در ماجرای پوینده رانندگی یک دستگاه پژو را به تنهایی (یعنی بدون سر نشین عهده دار بوده است) (این اتومبیل مربوط به معاونت اطلاعات مردمی بوده که توسط علی ناظری به صحنه عملیات آورده شده است و چون در عملیات پوینده از یک دستگاه اتومبیل دوو مربوط به یکی از منابع اداره چپ نو استفاده گردیده بود. اصغر سیاح آن را به دنبال خودرو مورد استفاده در عملیات حرکت می داده.)

این دو نفر یعنی سیاح و براتی فقط در این عملیاتها شرکت داشتند و هیچکدام مباشر نبودند.

(اظهارات مهرداد عالی خانی در بازجویی مورخ 12/01/1379)

(س):خطاب به عالیخانی :نحوه قتل فروهر و همسرش را شرح دهید.

(ج): روز دوشنبه 25/8/77 آقای موسوی طی دیداری با من پرسید چه کسی را در برنامه کار (برای اولویت در حذف) قرار بدهید. من در جلسه 22/8/ به آقای دری به وضعیت فروهر و حزب ملّت  ( ملیون مرتد )  اشاره کرده بودم و توضیح دادم همان نیروهای جبهه ملی که در سال 60 مرتد اعلام شدند بخشی از آنان مانند فروهر با تغییر نام جریان سیاسی خود چگونه توانسته موجودیت پاره ای از آن نیروها را حفظ کند و هم اکنون در شرایط حاضر این چنین در صحنه به عنوان نیروئی از نیروهای اپوزیسیون فعال حاضر باشد و یکی از سر پل های فعالین سیاسی خارج با داخل کشور و بالعکس قرار گیرد. به آقای موسوی گفتم فروهر را در الویت بگذارید اگر بشود به آدرس و سایر اطلاعات مورد نیاز  دسترسی پیدا کرد می توانیم تدارک کار او را ببینم موسوی گفت من ترتیبش  را می دهم او تا روز چهارشنبه 27/8/ با بهانه این که آقای سرمدی دستور داده که اداره کل بررسی (همان اداره ای که مسئولیت آن بر عهده موسوی بود) عملکرد 6 ماهه اول هر اداره کل در سطح معاونت امنیت را بررسی نماید از اداره کل راه(راست) می خواهد سوابق و پرونده های در دست اقدام و جاری را به همراه مسئولین موضوعات سریعاً نزد او راهی کنند – آقای رحیم محمدی (مسئول موضوع حزب ملت ایران)  با چندین زونکن(پوشه یا کلاسور بزرگ حاوی مجموعه پرونده ها واسناد مربوط به یک موضوع) نزد موسوی حاضر می شود و موسوی ضمن در خواست این که فعلاً سوابق پیش او بماند ضمن سخن گفتن با رحیم محمدی تمامی جزئیات فروهر را مورد پرسش قرارمی دهد آدرس فروهر واقع در خیابان هدایت را به من داد و اشاره کرد که دفتر حزب ملت در طبقه اول ساختمان مسکونی اوست  و برنامه دیدارهای عمومی و ساعت کار او چگونه است. آقای موسوی اطلاعات کافی از رحیم محمدی گرفته و از تاریخ 27/8/ تاکید کرد که لازم نیست خودت دنبال هر کاری راه بیافتی آدرس ها را به عملیات بده تا پی گیر شوند و تسریع شود. روز چهارشنبه حدود ساعت 19 مورخ 27/8 به اتفاق اصغر سیاح آدرس فروهر را در میدان اختیاریه به عزیزپور دادم. یک حکم قضائی جعلی نیز به او دادم این حکم جعلی برگ کاغذی بود که از فرم های چاپی دادستانی انقلاب اسلامی سابق و به مهر دادستانی ممهور بود. این نوع سر برگ های جعلی از جمله وسائلی بود که سالها در اداره ما نگهداری میشد و مورد استفاده کاری قرار می گرفت. ممهور شد(شده). این کار توسط ایرج آموزگار یکی از پرسنل اداره چپ نو تحت مسئولیت من صورت گرفت مقرر شد نیروهای اداره عملیات امنیت با مسئولیت عزیزپور روی آدرس منزل فروهر مستقرشوند تا چنانچه سوژه بیرون از منزل رویت شد در فرصت مناسب او را ربوده و بلافاصله مرا مطلع نمایند تا پس از آن او را جهت حفظ(حذف)از طریق تزریق دارو به منزل همکار غیر وزارتی (نوید رمضانی)انتقال بدهیم (شایان ذکر است آقای موسوی روز یکشنبه 24/8 از آقای رسولی (مدیر کل پشتیبانی امنیت) خواسته بود هماهنگی های لازم را با اداره عملیات بکند تا آنها اقدام به حذف سوژه های معرفی شده بکنند. آقای رسولی محمد ،عزیز پور(را) به آقای موسوی وصل می کند – آقای موسوی پس از صحبت با رسولی برای ساعت 16:30 با محمد عزیز پور در اتوبان جهان کودک مقابل ورزشگاه شهید کشوری قرار گذاشته موسوی حدود ساعت 16:15 به اطاق محل کار من آمد و با اتفاق نزد عزیز پور برویم آنجا داخل ماشین عزیز پور شدیم. موسوی سوال کرد رسولی با شما صحبت کرد؟ گفت: بله موسوی اظهار داشت قرار است عده ای را بزنیم هماهنگی ها را منبعد صادق خواهد کرد(یعنی نویسنده خود این متن، مهرداد عالیخانی). هر چه گفت انجام دهید و از این تاریخ 24/8/77 اداره عملیات امنیت منتظر دریافت آدرس و اطلاعات مربوط به سوژه ها بود – محمد عزیزز پور پرسنل تحت امر خود را روز پنجشنبه 28/8 روی آدرس فروهر مستقر کرده بود. روز شنبه 30/8/77 نیز از صبح کنترل را آغاز می کند موسوی مرا روز شنبه 30/8 دید. نتیجه کار را خواست. عزیز پور را ملاقات کردم او گفت از روز پنجشنبه تا الان فروهر یک بار مشاهده شد منتهی از اطراف محل سکونت خود دور نشده تا بتوان ربود و بچه ها کماکان مستقر هستند. نتیجه دیدار با عزیزپور را به موسوی گفتم. آقای موسوی اظهار داشت: نه لازم نیست بیرون از منزل منتظر باشند بروند داخل منزل کار خودش و زنش را تمام کنند. همین امروز این کار را انجام دهند. گفتم : هر دو نفر را که با آمپول در یک لحظه امکان حذف نیست موضوع روشن می شود.موسوی گفت همین امروز بروند داخل منزل خودش و زنش را با کارد بزنند. معطل نشوند امروز کار را تمام کنند. آقای موسوی یکی دو بار روی این موضوع تاکید کردند که فروهر بدون زنش فایده ندارد چون 70% از فعالیت آنها مربوط به زن فروهر است. مجددا محمد عزیزپور را مقابل ورزشگاه کشوری دیدم نظر موسوی را گفتم و محمد عزیزپور گفت همینطور که گفته عمل می کنیم فقط باید خودت همراه ما باشی.

برای ساعت 21:30 قرار گذاشتیم هم چنین با خسرو براتی – ایرج آموزگار – اصغر سیاح – امیر اکبری (پرسنل اداره چپ نو) برای حول و حوش ساعت 21 در اطراف هتل مرمر قرار گذاشتیم در نظر گرفته بودم هنگامی که نیروهای عزیزپورمشغول قتل می شوند اینان اسناد و مدارک قابل استفاده حزب را جمع آوری و به هنگام خروج آنها را خارج کنند تا مورد استفاده اطلاعاتی قرار بگیرند . در فاصله تنظیم تا اجرای قرارها به طور اتفاقی یک کار اداری پیش آمد لذا قرار شد همه افراد را در ساعت 22:30 در ضلع جنوبی بیمارستان امیراعلم ملاقات کنم در ساعت یاد شده خود را به پرسنل اداره عملیات رسانیدم و عزیزپور، فلاح و مسلم را دیدم. فلاح (از نیروهای اداره عملیات) اشاره کرد امشب دیر شده وخواست انجام آن را به بعد موکول کند عزیزپور اظهار داشت امشب کار را تمام می کنیم.  آقای موسوی در بعد از ظهر شنبه به من (صادق) گفت هر ساعتی تمام شد به تلفن من زنگ بزن آن را نمی بندم منتظر هستم. آخرین وضعیت محل و تردد ها را سوال کردم. مسلم گفت: امروز خانمش با یک رنو تردد داشته و شماره ماشین  همسر فروهررا کف دستش نوشته بود. به هر سه نفر که کنار من ایستاده بودند گفتم سعی می کنیم همین امشب کار را تمام می کنیم با پوشش اداره آگاهی مراجعه می کنیم و موضوع مراجعه را بررسی پلاک ماشین و بازدید اسناد خودرو را اعلام خواهیم کرد. مسلم گفت  من طرز صحبت کردن با فروهر را میدانم چون با او قبلا برخورد داشتم خیلی مودب است  و باید با او با احترام صحبت کرد قرار شد ابتدا من و مسلم به درب منزل مراجعه و سپس سایر نیروها وارد منزل شوند ( به علت نبود وقت کافی ازبردن پرسنل اداره چپ نو به داخل منزل صرف نظر کردم چون پیدا کردن آنها در آن حوالی و توجیه مسائل نیاز به وقت بیشتری داشت در ضمن عزیزپور هم راغب به آمدن افراد دیگری غیر از پرسنل خودش به داخل منزل نبود)حدود 5 دقیقه صحبت ما با تیم عملیات بطول انجامید بعد حرکت کردیم حدود 5 دقیقه در کوچه فروهر بالا و پایین رفتیم خانمی دم درب منزل او ایستاده بود مسلم زنگ در را زد خانم فروهر گوشی اف.اف را برداشت سوال کرد: بله ؟ مسلم خیلی مودبانه سلام داد و اظهار داشت رضایی هستم از اداره آگاهی در رابطه با رنوی شما مساله ای پیش آمده لازم است چند دقیقه جناب آقای فروهر را ببینم. گفت: الان می آید. بیش از 6 یا 7 دقیقه طول کشید ولی خبری نشد. مسلم دوباره زنگ را زد خانم فروهر گفت: بله؟ مسلم گفت: تشریف نیاوردند – خانم فروهر گفتند: داشتند لباس می پوشیدند و آماده می شدند الان می آیند ساعت حدود 22:50 بود که فروهر درب حیاط را باز کرد . سلام و احوال پرسی کردیم. مسلم سوال کرد: این شماره مربوط به ماشین شماست؟ فروهر شماره ماشین را حفظ نبود. ماشین در پشت سرش قرار داشت. شماره را مطابقت داد گفت: بله. مسلم حکمی را که مربوط به خودش (احتمالا صادره از نیروی انتظامی)بود  را به رویت فروهر رسانید و گفت: اسناد و مدارک ماشین را می خواهیم ملاحظه کنیم. پروانه روی پله ها ایستاده بود و به حرفها گوش می کرد فروهر همسرش را صدا کرد و گفت: اسناد و مدارک را بیاور تا آقایان آن را ببینند. بلافاصله شروع به تعارف برای رفتن ما به داخل منزل کرد که من و مسلم داخل شدیم و لای دررا باز گذاشتیم تا سایرین پس از ما وارد شوند- فلاح قبل از این که ما پای روی پله ها بگذاریم داخل حیاط شد و به من گفت همسایه بغلی از پنجره نگاهی به درب حیاط فروهر انداخت و متوجه آمدن ما شد بعدا معلوم شد که اشتباه کرده است. گفتم تا زمان انجام کار قدری معطل می کنیم تا چنانچه کسی سر رسید مساله ای پیش نیاید.

فروهر من ، مسلم و نیز فلاح را به اطاق محل کار خود برد. فروهر رفت پشت میز خودش نشست. مسلم در روی صندلی کنار میز (مربوط به مراجعه کنندگان) قرار گرفت من مقابل صورت فروهر و فلاح در سمت راست من نشست. خانم فروهر در پائین اطاق روی یکی از صندلی های میز جلسه قرار گرفت و با دقت ما را نگاه می کرد. مسلم گفت: با اتومبیل شما سرقتی صورت گرفته. چه کسانی غیر از شما از ماشین استفاده کردند؟ همسر فروهر گفت: این ماشین در اختیار کسی نبوده و من از آن استفاده می کنم. مسلم گفت: کسی بدون اطلاع شما استفاده نکرده است؟ آیا به هیچ عنوان در اختیار کسی نبوده یا به تعمیرگاه تحویل نداده اید؟ پروانه اظهار داشت حدود سه ماه قبل این ماشین در تعمیرگاه بوده و ما از استفاده احتمالی آن بی خبر هستیم. مسلم اظهار داشت در سرقت صورت گرفته یک شیئی ملی ربوده شده و موضوع بسیار با اهمیت است همه همدیگر را نگاه می کردیم حرفهای مسلم تمام شده بود. به فروهر گفتم: همان طور که همکارم گفت ما به دلیل اهمیت موضوع مزاحم شده ایم البته از این که شما و خانواده تان در این کار مستقیم یا غیر مستقیم دخالت نداشتید ظنی نیست.امّا به هر حال پرونده ای مفتوح است و بنا به ضرورت باید تحقیقات صورت گیرد به همین جهت حکم بازرسی منزل را صادر کرده اند. در این وقت مسلم حکم جعلی را از کیف جیبی خود در آورد و در بین صحبت های من و فروهر ارائه داد که فروهر با دقت تمام آن را خوب مطالعه کرد. به فروهر گفتم: مسلما این شیئی در این منزل نیست و این بازرسی سزاوار شخص شما که از چهره های ملی ایران هستید نمی باشد اما ضرورت وجود صورت جلسه ای از این بازرسی منزل در پرونده (به دلیل این که بهرحال شما صاحب وسیله نقلیه می باشید) هست. فروهر گفت: مانعی ندارد. بازرسی کنید. به فلاح گفتم: با خانم فروهر از بالا شروع کنید. فلاح به اتفاق پروانه از اطاق خارج و به طبقه بالا رفتند. دیگر پرسنل عملیات که به داخل حیاط آمده بودند با رفتن پروانه به طبقه بالا یک به یک وارد ساختمان شدند و به فلاح پیوستند و مسلم نیز از درب اتاق خارج شد. من فروهر را به صحبت گرفتم. فلاح بدون اینکه فروهر متوجه شود به من اشاره کرد او را به اتاق روبرو(پذیرایی بیاور) از فروهر خواستم به اتاق روبرو برویم، از جای خود حرکت کرد و به پذیرایی رفتیم. صحبت ها ادامه پیدا کرد، فلاح مجددا اشاره کرد او را به اتاق قبلی بازگردانم. ساعت حدود 23:30 بود. از فروهر خواستم به اتاق محل کارش بازگردیم. پرسنل عملیات  صندلی را در دهانه ورودی اتاق گذاشته بودند. فروهر هدایت به نشستن روی این صندلی شد و روی صندلی نشست و من در مقابل او قرار گرفتم. همه چیز از قبل آماده شده بود ناگهان هاشمی (هاشم) از پشت سر مواد آغشته به بیهوشی را جلوی دهان او گرفت. عصا از دست فروهر افتاد. دستهای او را گرفتند بلافاصله از هوش رفت. محمد اثنی عشر (پرسنل اداره عملیات امنیت) از من خواست از اتاق خارج شوم تا فردی که قرار است فروهر را با کارد از پای در آورد نبینم. من از اتاق بیرون رفته و به طبقه بالا مراجعه کردم دیدم در بالای اتاق همسر فروهر بیهوش شده و سرش در دستان صفایی (یکی از پرسنل عملیات ) قرار دارد. ظاهرا صفایی برای بیهوشی به هاشم کمک کرده بود. پس از آنکه قرار می شود هاشم برای بیهوش کردن فروهر به طبقه پائین باز گردد، ادامه کار بیهوشی پروانه (گرفتن دهان او) به صفایی واگذار می شود. ناگهان دیدم فلاح (سر تیم این عملیات) دو کارد با خود همراه دارد و در همان وضعی که صفایی سر پروانه را روی پای خود داشت محسنی (یکی دیگر از پرسنل اداره عملیات) یکی از کاردها را از فلاح گرفت و ضمن قرار گرفتن در کنار پروانه اسکندری شروع به زدن ضربات کارد به قفسه سینه او نمود. به پائین برگشتم دیدم کار فروهر نیز روی همان صندلی یاد شده تمام شده وبا ضربات کارد (توسط جعفرزاده یکی از پرسنل اداره عملیات) از پا در آمده است.

حدود 23:40 تمام کارها تمام و در صدد خروج از منزل برآمدیم. افرادی که در این عملیات شرکت داشتند. فلاح، محمد اثنی عشر، محسنی، صفایی، مسلم، هاشم و جعفرزاده بودند و عزیزپور در سر خیابان نزد پرسنل اداره چپ نو قرار داشت.

بعد از قتل فروهر و همسرش عزیزپور و بجه های اداره چپ را در مقابل پمپ بنزین خیابان شهید سپهبد قرنی دیدم و از آنها جدا شدم. بنا به درخواست قبلی آقای موسوی، زنگی به تلفن دستی او زدم و گفتم کار تمام شده است . بلافاصله سوال کرد: هر دو را؟ گفتم: بله. پرسید: قطعی تمام شد؟ تاکید کردم: بله. گفت: همین الان به اینجا (منظور مقابل منزلش بود) بیا. ساعت حدود یک بامداد بود گفتم: هوا سرد است. من هم موتور دارم. فردا هم را ببینیم. گفت: نه همین الان راه بیافت بیا اینجا. قرار شد همان شب او را ملاقات کنم و گزارش مربوطه را ارائه کنم. حدود ساعت 1:20 به سر کوچه منزل آنها (واقع در محله فرمانیه) رسیدم. لباس پوشیده در سر کوچه حاضر بود. به این دست خیابان آمدیم و حدود 20 دقیقه ای من شرح کامل ماجرا با جزئیات بیان کردم. حتی سوال کردند چه کسی با کارد زد؟ گفتم فروهر را ندیدم ولی محسنی همسرش را زده است.

خلاصه عملیات یاد شده:

 افراد شرکت کننده در صحنه

 1-  صادق-  پرسنل معاونت امنیت – اداره کل چپ – اداره چپ نو – رابط آقای موسوی.

 2-  محمد عزیزپور– مسئول اداره عملیات امنیت – دستور به زیر مجموعه خود جهت انجام دو فقره قتل یاد شده – هدایت تیم (بیرون از منزل)

 3-  مسلم – پرسنل معاونت امنیت – اداره کل پشتیبانی امنیتی – اداره عملیات

 4- صفایی -  پرسنل معاونت امنیت – اداره کل پشتیبانی امنیتی – اداره عملیات

5-  محمد اثنی(عشر) -  پرسنل معاونت امنیت – اداره کل پشتیبانی امنیتی – اداره عملیات

6- هاشم (هاشمی) - پرسنل معاونت امنیت ( مسئول بیهوشی)

7-  محسنی – ضارب پروانه اسکندری

8- فلاح – پرسنل معاونت امنیت – اداره کل پشتیبانی عملیاتی – اداره عملیات – سر تیم عملیات

9-  جعفرزاده- پرسنل معاونت امنیت – اداره کل پشتیبانی عملیاتی – اداره عملیات – ضارب داریوش فروهر

1-1 صادق(یعنی خود نویسنده این متن: مهرداد عالیخانی) در این عملیات تحت مسئولیت موسوی قرار داشته و کارهای ذیل را انجام داده:

* آدرس و اطلاعات مربوط به فروهر را از موسوی در تاریخ 27/8 گرفته و به محمد عزیزپور داده است.

* یک فرم چاپی مربوط به دستگیری و بازرسی منزل ممهور به مهر جعلی در اختیار عزیزپور قرار داده

* ساختن سناریو ورود به منزل توسط او

* صادق به همراه مسلم وارد منزل فروهر می شود و این دو زمینه و امکان ورود سایر پرسنل عملیات را به داخل منزل فراهم می کنند.

*مشغول کردن فروهر به صحبت ( به هنگامی که نیروهای عملیاتی سرگرم بیهوش کردن پروانه اسکندری بوده اند) به عهده صادق بوده.

*بخشی از هدایت پروانه اسکندری به طبقه بالا به واسطه صادق انجام پذیرفته

*هدایت فروهر به جهت نشستن روی صندلی به واسطه صادق صورت گرفته

*نتیجه عملیات تلفنی و سپس ساعت 1:30 حضوراً به موسوی داده شد.

اظهارات  مهرداد عالیخانی در بازجویی مورخ 4/2/1379

در تاریخ 9/9/1377 آقای موسوی نزد دری میرود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارش می دهد. موسوی پس از این دیدار به من گفتند: فعلا کار کانون(کانون) را انجام بدهید (یعنی این موضوع در اولویت قتل ها قرار گیرد) موسوی تاکید کرد هر چه سریعتر شروع کنید. موسوی در همان تاریخ منزل آقای حقانی (مدیر کل پشتیبانی معاونت اطلاعات مردمی) می رود.- توضیح: اینکه پیگیری کار اطلاعاتی روی عناصر فرهنگی از جمله کانون(کانون) در حوزه فعالیت های معاونت اطلاعات مردمی قرار داشت-آقای موسوی برنامه حذف را با حقانی در میان می گذارد و می گوید: من بگویم کافی است یا دری هم باید بگوید؟ حقانی می گوید: شما بگویید کافی است و قرار می شود همکاری حقانی با ما آغاز شود. حقانی گفته بود می تواند از منزل امن، خودرو و نیرو در اختیار ما قرار دهد عملا نیز چنین کرد. 7 جلد پرونده از مهمترین سوژه های فعال کانون(نویسندگان) گلشیری - منصور کوشان

علی اشرف درویشیان، سپانلو، مختاری، پوینده چهل تن را به واسطه اصغر سیاحی(سیاح) به آقای موسوی تحویل دادم. موسوی پرونده ها را زیر میز تلفن خود قرار می دهد . اما بعدا آنها را عودت می دهد و می گوید: نیاز به ارسال پرونده نیست. هر کسی عضو جمع مشورتی باشد مشمول طرح حذف می گردد. از هر کدام بخواهید شروع کنید.

قرار شد از مهمترین ها شروع شود. شماره تلفن مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست آمده بود. قرار شد تا روز پنجشنبه 12/ 9/77 روی آدرس سوژه استقرار پیدا کند(کنیم). خبر به آقای موسوی دادم و با عزیزپور قرار گذاشتم. اعتراض کرد گفت: این کار را سعی کن با زیر مجموعه آقای حقانی و در ارتباط با روشن انجام دهی.

قراری برای 8 صبح مورخه 12/9/ 77 در خیابان آفریقا – مقابل پمپ بنزین (بین خیابان اسفندیار و خیابان شهید سعید ناصری یا علوی) جهت عزیزپور و نیروهای عمل کننده او همچنین رضا روشن، آموزگار و خسرو گذاشته شده بود. خسرو داخل یکی از کوچه ها شد (احتمالاً خیابان اسفندیار) و پلاک های جعلی را روی تاکسی نصب کرد و سپس به طرف منزل مختاری حرکت کردیم. در سر کوچه (شهید سعید ناصری یا علوی) و مستقر شدیم. عزیزپور دو ماشین نیرو با خودش آورده بود.

حدود ساعت 17 مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون آمد و از شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت کرد. در این ساعت ناظری و روشن جهت اقامه نماز محل را ترک کرده بودند لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم سوژه بیرون زد. خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود 20 دقیقه خریدش طول کشید.در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند. از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشه ای پارک کند،کرد . رضا و علی پیاده به دنبال مختاری راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش (در سمت راست خیابان) علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سواراتومبیل کردند. علی در سمت چپ، مختاری وسط و رضا روشن در سمت راست او روی صندلی عقب نشست.

ناظری در همان ساعت حوالی 13 مورخه 12/9/ 77 با هماهنگی قبلی قرار شد از یکی از محیط های اداری بهشت زهرا که در اختیار حراست قرار دارد ( چون ناظری مسئولیت(مسئول) حراست بهشت زهرا بود) استفاده شود.

روشن, ناظری و سایر دست اندرکاران طرح الغدیر (اعدام منافقین) قبل از شروع عملیات پائیز 77، از این محل مستمرا استفاده می کردند.قرار شد از این محل برای به قتل رساندن مختاری استفاده شود. از طریق اتوبان شهید همت کمربندی جاده مخصوص بهشت زهرا به مقصد برسیم. به جهت طولانی بودن مسیر من با مختاری بحث پیرامون کانون را شروع کردم بعد از اینکه به محل رسیدیم روشن خواست چشمش را ببندد و پیاده شود. ( از زمان سوار شدن خواسته بودیم سرش پائین باشد تا متوجه نشود کجا می رویم)

داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند. همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد مقادیری پارچه سفید برداشت. چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت  به روی شکم خواباند و حدود 4  یا 5 دقیقه طناب را تنگ کرد و آنرا کشید در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه سفید گرفته بود تا بدینوسیله از ریختین خون به زمین و ایجاد سر و صدای احتمالی جلوگیری کند.

این دو از روی ناخن ها تشخیص دادند که کار تمام شده سپس ماشین پژو را به شکلی قرار دادند تا صندوق عقب آن مقابل درب این محل قرار گیرد. من و خسرو و روشن جنازه را وسط پتو قرار دادیم و در صندوق عقب گذاشتیم. خسرو پشت فرمان نشست. در جاده افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی می شد. اطراف آن مسیر خلوتی بود. ساعت حدود 20 ماشین را نگه داشته، جنازه را بیرون گذاشتیم. پس از پائین گذاشتن جسد موسوی زنگ زد نتیجه کار را می خواست. گفتم: دقایقی است خلاص شده و راهی منزل هستیم. موسوی گفت: بیا امشب همدیگر را ببینیم. من در شهرک آپادانا هستم. قرار شد ساعت 22:15 دقیقه او را در محل مذکور دیده و مشروح گزارش دادم.

افراد

    1- صادق - پرسنل معاونت امنیت – اداره کل چپ – اداره چپ نو – رابط آقای موسوی و تیم عملیات.

    2- علی ناظری – پرسنل معاونت اطلاعات مردمی – اداره کل پشتیبانی عملیاتی – مسئول اداره عملیات

    3- رضا روشن – کارشناس اداره کل التقاط در معاونت امنیت – مباشر قتل محمد مختاری

   4- خسرو براتی – همکار غیر وزارتی (منبع) راننده اتومبیل مورد استفاده

اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی تاریخ 10/02/1379

صفحه ی 1137 پرونده قتل های حکومتی

 س- خطاب به مهرداد عالیخانی :نحوه به قتل رساندن محمد جعفرپوینده و نقش خود و بقیه افراد...

ج- بعد از حادثه مختاری و روز بعد از آن تعطیلات از آقای موسوی سوال کرد نفر بعدی چه کسی خواهد بود؟ گفتم اگر بشود پوینده، چون فرد سازمانگر و عنصر با جسارتی در بین کانون(نویسندگان) است و به هر قیمت شده می خواهد کانون علنا فعالیت خویش را بدون اخذ مجوز از وزارت کشور از سر بگیرد و در بین جمع مشورتی، کار سر و سامان دادن به افراد و امور مربوطه را به خوبی انجام می دهد. شماره تلفن خانه و کار او را در اختیار داریم. می دهم تا شما استعلام کنید. شماره تلفن پوینده را از پرونده اطلاعاتی اش استخراج و به هنگامیکه موسوی در خارج از محل کار بود از طریق تلفن همراه به وی داد. نهایتاً موسوی نتیجه را به آموزگار اعلام کرده بود. و از طریق او در اختیار من قرار گرفت . همچنین دو شماره تلفن مربوط به شیرین عبادی به موسوی داده شد که آنها را نیز از طریق آقای رسولی استعلام کرده و نتیجه را به ما منعکس ساخت.

از روز دوشنبه 16/9 ساعت حدود 19 من، خسرو، آموزگار، امیر اکبری، روشن و ناظری به آدرس خیابان قائم مقام فراهانی رفتیم. (پاسخ یکی از استعلام های شماره تلفن های پوینده در خیابان قائم مقام بود.) که به نظر می آمد محل کارش باشد. آن روز از ساعت 19 روی آدرس مستقر شده بودیم. نهایتاً در تاریخ و ساعت مذکور خروج سوژه از آن آدرس رویت نشد.صبح روز سه شنبه9.17 یک تماس  تلفنی با آن محل گرفته شد که معلوم شد او دیگر آنجا شاغل نیست ، لذا قرار شد روی آدرس دیگر وی که مربوط به محل سکونت او میگردد و در میدان انقلاب کوچه ژاندارمری واقع شده مستقر گردیم. بعد از ظهر سه شنبه 17/9 ، روشن, خسرو، منبع مهدی و اصغر هر یک چند ساعتی روی آدرس منزل پوینده مستقر می شوند که سوژه رویت نمی گردد. یک دستگاه اتومبیل دوو یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار "داریوش" که در جریان قتل ها قرار داشت از روز دوشنبه 16/9 در اختیار ما قرار داده بود تا در عملیات از آن استفاده کنیم. مربوط به یکی از بدهکاران به داریوش بود. وسیله فاقد مدرک بود مدارک جعلی درست کرده بودیم. خسرو براتی با مقداری تغییرات ظاهری در بیرون ماشین را آماده کرده بود به در خواست من این اتومبیل را صبح چهارشنبه 18/9 با خود به حوالی منزل پوینده می آورد خسرو براتی بعد از تاریخ 23/8 بنا به درخواست حقیر دو جفت پلاک جعلی اتومبیل تهیه کرده بود. او برای هر جفت پلاک با پرداخت 5 هزار تومان به یک پلاک ساز در حوالی 17 شهریور جنوبی این پلاک ها را تحویل گرفته بود. حدود ساعت 7 صبح چهارشنبه 18/9 با هماهنگی قبلی خسرو، روشن و نیز من و اصغر سیاح در اطراف محل سکونت پوینده مستقر شدیم. زمانیکه من، روشن و خسرو قدری از اطراف درب منزل پوینده دور شدیم تنها اصغر سیاح نگاهش به روی درب بود که متوجه خروج او در ساعت حدود 10 صبح می شود و چون موتور کنار دستش بوده دنبال پوینده راه می افتد و به تعقیب او می پردازد. خسرو متوجه ناپدید شدن اصغر می شود سریع نزد من آمد و موضوع را گفت. قرار شد روشن با موتور سریع حدود آن محل را بگردد تا شاید اصغر و سوژه را پیدا کند که نتیجه نگرفت و برگشت. تلفن ایرج آموزگار نزد روشن قرار داشت منتظر تماس اصغر ماندیم که خبر داد پوینده کجاست.

پوینده پس از خارج شدن از محل سکونت خود، از میدان انقلاب با یک تاکسی به میدان ولی عصر می رود و از آنجا پیاده دست راست خیابان در کریم خان حرکت می کند و وارد خردمند جنوبی می گردد. یک موسسه فرهنگی در دست چپ خیابان قرار داشت. پوینده هفته ای یک روز (چهارشنبه ها) به این محل می آمد. پس از کسب اطلاع از موقعیت پوینده و اصغر و خسرو با دوو و من و روشن با موتور به سوی محل رفتیم و به اصغر ملحق شدیم. ناظری نزد ما آمد و حدود ساعت 10:45 همراه ماشد. تا ساعت 16 محل کار پوینده را تحت نظر داشتیم . سوژه بیرون آمد. ابتدا پیاده به سمت شمال خیابان حرکت کرد. ابتدای خردمند و کریم خان سوار تاکسی شد و به نبش خیابان خردمند انقلاب آمد. می خواست بر اساس قرار قبلی پیش ناشر خود برود. پس از پیاده شدن از تاکسی در سمت چپ خیابان انقلاب (غرب به شرق) پیاده می رفت. جلوی کیوسک روزنامه ایستاد و سپس به مسیر خود ادامه داد. خسرو پشت فرمان دوو بود. من و اصغر را همراه خود تا نبش انقلاب خردمند آورد. از آنجا به بعد من و اصغر پیاده به دنبال سوژه بودیم. ناظری پشت فرمان پژوی عملیات (معاونت اطلاعات مردمی) بود و با رضا روشن همراه شده بود. روشن، من و اصغر پیاده دنبال سوژه قرار داشتیم ناظری و خسرو با ماشین. ناظری پژو را پارک کرد، یک برگ حکم سفید جعلی ممهور به مهر دادستانی انقلاب اسلامی سابق همراه خود برده بودم آن را روی ماشین پژو گذاشته و به اسم محمد جعفر پوینده پر نمودم. خسرو با پیدا کردن بریدگی بر خلاف مقرارت راهنمایی دور زد و دست راست خیابان قرار گرفت و آهسته در پی سوژه قرار گرفته بود. الباقی افراد پیاده دنبال پوینده بودند. حکم را به ناظری دادم. در خیابان انقلاب مقابل لاله زارنو جلوی سوژه را گرفتیم. خسرو سریعاً دور زد و در کنار دست روشن و علی ناظری (که برای دستگیری اقدام کرده بودند) قرار گرفت، دو سه جمله با وی صحبت شد. او را سوار دوو می کنند و پس از حرکت مرا کمی جلوتر سوار کردند، قرار شد اصغر پژوی عملیات (معاونت اطلاعات مردمی) را سوار و به دنبال دوو بیاید در واقع خسرو راننده دوو، من در صندلی جلو، پوینده در بین روشن و ناظری در صندلی عقب، قرار گرفته بود. طبق برنامه قبلی بنا شد به سمت بهشت زهرا حرکت کنیم حدود 16:30 سوژه سوار ماشین شده بود. از شرق به غرب ، به سمت میدان انقلاب حرکت کردیم. وارد خیابان وحدت اسلامی شدیم، به طرف راه آهن و اتوبان حرکت کردیم و در پایان خود را به بهشت زهرا رساندیم. همان محلی که قبلاً مختاری را برده بودیم. در بین راه به صحبت با پوینده پرداختم، رغبتی نداشت. وقتی به بهشت زهرا رسیدیم هوا روشن بود. باید منتظر تاریک شدن می گردیدیم. نیم ساعت پس از اذان مغرب رضا روشن و ناظری به همان شکل قبلی (یعنی قتل مختاری) کار را تمام کردند. این بار نیز روشن طناب را به گردن فرد تنگ کرد و کشید و سر سوژه در دست ناظری قرار داشت. در پایان کار، ناظری پیشنهاد کرد جهت احتیاط خوب است دقایقی او را آویزان کنیم تا از مرگ قطعی او اطمینان حاصل شود. یک چارچوب فلزی در محوطه سرباز این ساختمان از قبل برای دار آویختن افراد آماده داشتند. ناظری طناب بلندتری به گردن جسد پوینده آویزان کرد و قرار شد من، خسرو و اصغر به روشن کمک کنیم تا جسد دقایقی آویزان قرار گیرد که اینکار انجام شد. اصغر سیاح، من، خسرو و روشن جسد را پایین آوردیم و در بین پتویی که ناظری آماده کرده بود گذاشتیم داخل صندوق عقب دوو. من پیشنهاد کردم جسد او را به حوالی شهریار ببریم. ناظری رانندگی کرد. از کمربندی بهشت زهرا به جاده اصلی شهریار وارد و زیر پل بادامک دست راست داخل جاده فرعی شدیم. اصغر پشت سر ما در پژو حرکت می کرد. حدود صد متر دست راست پل جسد را سریعاً من ، خسرو و روشن پایین گذاشتیم. طوری که هر کسی رد شود ببیند. پس از جدا شدن از افراد یاد شده به موسوی زنگ زدم و خبر دادم کار پویینده تمام است. گفت سریع نزد من به درب منزل بیا. حدود 20:30 رفتم و شرح کامل دادم. به پیدا شدن جسد مختاری اشاره کردم. گفتم در بین راه منبع (داریوش) به تلفن دستی من زنگ زد، خبر داد. تحلیل دوستان او (جمع مشورتی کانون) این است که این نوع عمل کردن پیامی از سوی ضاربین دارد. می خواهیم ...... علنی بزنیم. مساله جدی است. وحشت کرده اند.

به موسوی گفتم دیگر امکان هیچ حرکتی نیست. با شرایط موجود هیچ سوژه ای سوار ماشین نخواهد شد. مدتی کار را تعطیل کنیم. پذیرفت و از هم جدا شدیم.

خلاصه عملیات: افراد شرکت کننده در صحنه

  1-   صادق -   پرسنل معاونت امنیت – اداره کل چپ – اداره چپ نو – رابط موسوی با تیم عملیات.

  2-  رضا روشن – پرسنل معاونت امنیت – اداره التقاط – کارشناس – مباشر جعفر پوینده.

  3-علی ناظری – پرسنل معاونت امنیت – اداره کل چپ – اداره چپ نو – کاردان عملیاتی(کارشناس)

  4- خسرو براتی – همکار اداره چپ نو – غیر وزارتی – راننده عملیات

1-1 صادق (یعنی خود نویسنده ی این متن:مهرداد عالیخانی) در این عملیات تحت مسئولیت موسوی قرار داشته و اقدامات زیر را انجام داده :

- شماره تلفن ها را استخراج کرده و به آموزگار داده تا به موسوی برساند.

- سامان دادن نیروها در صحنه عملیات

- از یک دستگاه دوو در عملیات استفاده شد او از طریق یکی از منابع اداره چپ نو موقتاً تهیه کرده – تهیه سند – کارت ماشین به درخواست وی

- نتیجه استعلام آدرس بواسطه صادق به پرسنل عمل کننده داده شده

- یک برگ حکم جعلی قضایی تحت عنوان دستگیری تهیه در اختیار ناظری و روشن قرار داده

- پیاده کردن سوژه از اتومبیل در بهشت زهرا – در انتقال جسد به صندوق عقب ماشین – پایین گذاشتن جسد در جاده فرعی شرکت داشته

- بلند کردن جسد و حلق آویز نمودن و پایین آوردن او برای اطمینان از مرگ وی پیشنهاد بردن جسد به حوالی شهریار.  

- خبر موضوع ابتدا تلفنی و سپس حضوراً (پس از 2 ساعت) به موسوی

2-1 رضا روشن بنا به دستور موسوی در این عملیات شرکت کرده و در صحنه حادثه تحت مسئولیت صادق قرار داشته  

- ساعاتی مراقب سوژه قبل از ربایش بوده. بعد از ظهر 17/ 9 – صبح 18/9

- کمک به علی ناظری در جهت سوار کردن سوژه به اتومبیل با پوشش جلب

- پیاده کردن سوژه از اتومبیل و هدایت او به داخل ساختمان برای انجام قتل

- تنگ کردن طناب به دور گردن پوینده به منظور خفه کردن او

- کمک به حلق آویز کردن جسد برای اطمینان از مرگ وی

- کمک به سایرین در انتقال جسد به عقب اتومبیل

1-3 علی ناظری – شرکت او در این قتل به دستور آقای حقانی بوده -  در صحنه تحت هدایت صادق بوده

- با کمک روشن سوژه را سوار ماشین کرده

- محل بهشت زهرا توسط او در اختیار عملیات گذاشته شده

- دست و چشم سوژه را به کمک روشن بسته

- هنگامی که روشن حلقه طناب را به دور گردن پوینده تنگ کرده بود دهان سوژه را با پارچه سفید گرفته

 - حلق آویز کردن

 - از محل بهشت زهرا تا جاده شهریار پشت ماشین بوده

4-1 اصغرسیاح

نامبرده بنا به درخواست صادق در عملیات شرکت کرده و در صحنه تحت مسئولیت وی قرار داشته و اقدامات ذیل را انجام داده:

- ساعاتی در تاریخ 8/9 از منزل سوژه مراقبت کرده – محل کار پوینده را شناسایی کرده

- وقتی ناظری و روشن پوینده را دستگیر می کنند ، اصغر اتومبیل ناظری را حرکت و به دنبال سایر نیروها می آید

- کمک به سایرین در حلق آویز کردن جسد

- کمک به سایرین جهت انتقال جسد به عقب اتومبیل

5-1 خسرو براتی – بنا به درخواست صادق در این عملیات شرکت کرده بود

- ساعاتی مراقبت از منزل و محل کار سوژه – قبل از ربایش ( 17 ،18)

- رانندگی از محل ربایش سوژه تا بهشت زهرا

- کمک به سایرین در حلق آویز کردن جسد

- کمک به سایرین جهت انتقال جسد به عقب اتومبیل

- کمک به پایین گذاشتن جسد از اتومبیل

اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی مورخ 10/03/1379

صفحه ی1147  پرونده ی قتل های حکومتی

س- خطاب به مهرداد عالیخانی:کلیه اقداماتی که پس از انجام قتلهای پاییز 77  داشتید را مشروحاً بیان نماید.

ج - حقیر به دلیل برخوردی که در مورخه 17/9(1377) با معاونت وقت امنیت آقای سرمدی پیدا کرده بودم در نظر داشتم بعد از قتل پوینده چند روزی در محل کارم حاضر نشوم، به همین جهت تلفن دستی خود را در محل کار از تاریخ 18/9 گذاشتم. موسوی از تاریخ 19/9 مجدداً تصمیم می گیرد قتل ها ادامه پیدا کند به همین خاطر در صدد دستیابی به من بر می آید از طریق تماس با ایرج آموزگار متوجه می شود من بعد از ساعت 19 با دو تن از منابع بر اساس قرار قبلی ملاقات دارم. موسوی از آموزگار می خواهد در وقت ملاقات حقیر با این دو منبع به تلفن همراه یکی از این دو منبع تماس بگیرد تا من با موسوی تماس بگیرم. حوالی ساعت 22:30 به هنگامی که من همراه این منبع و خسرو براتی درداخل ماشین بودیم و به سوی اکباتان حرکت می کردیم، تلفن منبع زنگ زد پشت خط آموزگار بود گفت: موسوی به طور جدی دنبالت می گردد و چند بار با من تماس گرفته زنگی به او بزن. از تلفن دستی این منبع با تلفن همراه موسوی تماس گرفتم. پرسید: کجایی؟ گفت: سریع فکر یک جلسه باش (منظور پیدا کردن جلسه ای از جمع مشورتی کانون بود). تا یک کار اساسی انجام دهیم. اشاره کرد اگر بشود در مراسم تشیع مختاری یا پوینده کاری کرد خوب خواهد شد. قبلاً در جلسه در منزل رضا روشن من و موسوی و ناظری بعد از حذف مختاری که هنوز پیدا نشده بود گفته شده بود که پس از کشف جسد به هنگام مراسم (تشییع جنازه)مربوطه یا جمعی به رگبار بسته شوند یا اینکه در پایان مراسم چند نفری با چند تیمی که علی ناظری آماده می کند ربایش و به قتل برسند. ناظری اعلام آمادگی برای سه تیم کرده بود. محمد صفایی، روشن قدرت(؟)، حقانی در این تلفن به موسوی گفتم بر اساس اطلاعات داریوش شب گذشته پس از پیدا شدن جسد مختاری بعید است احدی از اینها جرات کند از منزل خارج شود. تاکید کرد کاری باید بکنید  گفتم: خبر می دهم. با آموزگار صحبت کردم گفتم: حاج آقا تاکید بر ادامه کار دارد. فکر مشکل برای ما نیست. گفت: مثل اینکه دیوانه است. گفتم: اگر تماس گرفت بگو به من دسترسی نداری.

موسوی تا روز دوشنبه 23/9 دنبال من بود، دو شنبه شب به آموزگار زنگی زدم. پیغام حاج حمید صداقت و موسوی را به من داد. با موسوی تماس گرفتم قرار برای ساعت 23روبرو منزلش گذاشتیم. مقام رهبری در این روز در دیدار عمومی به موضوع قتلها اشاره کرد و دست خارجیان را متصوّر دانسته بود. در دیدار با موسوی گفت: چرا سرکار نمی آیی فردا با صداقت می آییم دنبالت برگردی سر کار کلی کار داریم. گفتم: فعلاً کار شخصی دارم. نهایتاً پذیرفتم. حدود 12:30 به تاریخ 24/9 به همراه صداقت به منزل ما آمدند و پس از صرف نهار به وزارت آمدیم من کار جاری خود را شروع کردم. آقای موسوی 25/9 مسعود صالح را در وزارت ملاقات می کند که می پرسد: مسعود این قتل ها کار توست ؟ او می گوید: نه. موسوی می گوید: من هستم. مسعود می گوید: من دنبال سر نخ بودم تا همکاری کنم. قول و قرار با موسوی می گذارد. و مسعود در این تاریخ نتایج اقدامات به عمل آمده توسط نهاد ریاست جمهوری و نیروی انتظامی پیرامون این قتل ها را به موسوی منعکس می کند. مسعود می پذیرد قتل نویسندگان را در استان ها را انجام دهد. نیروی لازم را خودش فراهم می کند. در ضمن می گوید اگر طی کار برای تیم ها گذرنامه لازم بود خودش می تواند به هر تعدادی لازم باشد صادر کند. (دایره صدور گذرنامه نیروی انتظامی زیر مجموعه معاونت اطلاعات است) موسوی باید بعد از این تاریخ هم دیداری با مسعود داشته زیرا آدرس گلشیری و تلفن اورا روی کاغذ نوشته و به موسوی داده بود. موسوی تا چند روز قبل از دستگیری آنرا نزد خود داشت. موسوی ساعت 21 روز 25/9 مرا در خیابان بهشتی جنب (مهناز) دید. جریان ملاقات با مسعود صالح را بیان کرد از من خواست اطلاعات درباره سوژه های شهرستان تهیه و به وی بدهم موسوی بعد از قتل مختاری باز و گسترده عمل می کرد و به تعدادی برای مشارکت پیشنهاد همکاری کرد از جمله مصطفی تهرانی (مسئول امنیت استان خراسان) احمد عبادی – مهدی ریاحی  حمید جلالی – اخوان – محسنی – سید موسی ...

بعد از اینکه موسوی مساله طرح موضوع با مسعود را بیان داشت گفتم، نمی شناسم محمد صداقت (مدیر کل چپ) نظرمثبتی روی او حسین مهدوی (هر دو از پرسنل اداره التقاط) نداشته. او گفت دست او در رابطه با طرح الغدیر زیر ساطور من است. موسوی گفت او ماموریت است و از روز شنبه 28/9 آماده اقدام پیرامون آدرس ها خواهد بود اظهار داشت مهدی ریاحی نیز آماده همکاری است. تخصص اش زدن کارد است. بعد از قتل پوینده در چند نوبت از من آدرس نویسندگان جمع مشورتی را می خواست . می گفت این آدرس ها را بده تا من خانم یکی از بچه ها را  به چند گلفروشی بفرستم تعدادی گلدان تهیه و به آدرسها بفرستند. برای کار روانی روز پنج شنبه 26/9 قرار شد من و موسوی همدیگر را در اتوبان جهان کودک ملاقات کنیم تا عکس و آدرس سوژه های استان را به وی بدهم تا به مسعود صالح بدهد. از اصغر سیاح خواسته بودم: محمد تقی صالح پور (رشت) مسعود طوفان (شیراز) دو مورد مذکور را به موسوی دادم. تا تاریخ 26/9 موسوی پیگیر بود. قرار بود اصغر سیاح روز 27/9 دنبال من بیایدتا به اتفاق به وزارت برویم و کارها را انجام دهیم. موسوی آن روز وقتی سیاح آمده بود به من زنگ زد گفت: درّی با ما کار دارد. ساعت 30/9 قرار گذاشته بودند. به همراه هم به در منزل وزیر رفتیم. مهمان داشت مدتی بیرون صبر کردیم با تلفن خبر داد. داخل منزل شدیم در همان نقطه ای که جلسه 22/8 برگزار شده بود نشستیم. وزیر چند نگاه معنی دار به من کرد. معنی اش این بود که من چرا به این جلسه آمده ام. به نظر می آمد وزیر نمی خواهد حرف اصلی را بزند. 

ناگهان از موسوی سوال کرد:با توجه به درگیری آمریکا ییها با عراق در این شرایط نمی شود کاری روی منافقین در عراق انجام داد؟ آقای موسوی گفت: خوب است آقا حمید را دنبال اینکار به اهواز بفرستید، در اینجا فشار را زیاد کرده و پیگیر کشف حوادث اخیر است. وزیر باز نظر داشت که حرفی نزند. دوباره پرسید نمی شود کاری کرد؟ آقای موسوی گفت: التقاط مدیر کل دارد، باید با خودشان صحبت کنید. من گفتم حاج آقا مساله حاج حمید جدی است. روز گذشته حدود ساعت 16:30 تا ساعت 19 با من حرف می زد موضوع را بسیار دست بالا گرفته. نظرش این است که کودتایی در کار است. آقای درّی گفت: همین جا نشسته بود و همین حرف را زد که بهش گفتم دیگر این حرف را نزن. من ادامه دادم بعد از مختاری که نیروی تئوریک کانون بود و پوینده که سازمانگر آنان محسوب می شد شیرین عبادی که وکیل یزدی،سحابی و پیمان است و نیز خودش از اعضای برجسته کانون است در برنامه کار بعدی داریم و در نظر داریم با اسلحه او را بزنیم. وزیر اظهار داشت. اینها که کشته شدند آدمهای معروفی نبودند، بعد هم قرار بود یک بمبی بر سرشان زده بشه، یک رگباری به آنها ببندیم. مرگ یکبار شیون یکبار و تمام شود. این پیوستگی ها در قتل ها روی من فشار آورده، همه جا شورای عالی امنیت، هیات دولت و از طرف خاتمی تحت فشار هستم فعلاً دست نگه دارید تا بعد از رمضان. موسوی گفت: می خواستیم تعدادی گلدان تهیه به چند آدرس مربوط به این افراد بفرستیم با تسلیت،کار روانی است و همه متوجه می شوند در دسترس ضاربین قرار دارند. آقای درّی گفت: اینکار را بکنید طرح گلدان خوب است، گلدان ها را بفرستید. این کارها را بکنید تا بعد از رمضان. موسوی اشاره کرد پس اجازه بدهید موضوع شیرین عبادی را حداقل (با توجه به اینکه کارهایش انجام شده و مقدمات آن فراهم شده) انجام بگیرد. یک دفعه وزیر از جا بلند شد، لبخندی زد و گفت کاری بهشان نداشته باشید بگذارید روزه هایشان را بگیرند. موسوی در حین بلند شدن گفت اینها که روزه نمی گیرند وزیر گفت: باشد فعلاً تا بعد از رمضان کاری نداشته باشید. 20 دقیقه جلسه طول کشید حدود 10 صبح از منزل خارج شدیم.

در هر صورت بر اساس دستور دری از این تاریخ کار تعطیل شد. روز یکشنبه 29/9 حدود ساعت 9 صبح دری به تلفنچی دفتر خود (قائم پناه) می گوید به فلانی (موسوی) بگوید نزد وی بیاید می خواهم راجع به پرونده یک منافق صحبت کنم. موسوی می گوید وزیر بسیار عصبی بود. مرتب با دست محاسن خود را می کند و می گفت زودتر فکری بکنید، یک کیسی درست کنید.

آقای موسوی با صحبت هایی که با وزیر کرده بود خلاصه گفت یک نفر را پیدا کن بفرستیم به ترکیه آنجا یکی از منابع او را ببیند و در قالب یک سناریو وی را هدایت کند تا در ازای پول اقدام به کشتن مثلاً گلشیری نماید. قبل از اقدام نیروی انتظامی او را بگیرند طوری برنامه ریزی کن که ردی باقی نماند.

گفتم چه کسی قبول می کند، هر قدر پول هم داده شود. همکارانی که در این عملیات ها شرکت می کنند اطمینان دارند که وزارت عقبه آن است و الّا هیچ آدم جاهلی حاضر نمی شود خودش را در این دردسر گرفتار نماید. کسی اینکار را می پذیرد که بداند اگر گرفتار شود وزارت ترتیبی خواهد داد که او سوخت و سوز نشود و بعد اگر دستگیرشود اصل ماجرا را خواهد گفت. من هیچ کس را نمی شناسم که صرفاً به خاطر پول به دنبال همچون ماجرای خطرناکی برود. خلاصه شدنی نیست. اصلاً وضعیت روحی من به صورتی در آمده که نمی توانم از اینجا به بعد قدمی بردارم. خود آقای درّی باید مساله را حل کند. آقای درّی به جهت دیدار فوق (با موسوی) از رفتن به بیت رهبری که در این روز 29/9 خواسته بودند کلیه مسئولان و مدیران وزارت نزد ایشان برسند خودداری کرده بود. در هر صورت آقای درّی در جلسه یکشنبه  صبح 29/9 تاکید می کند زودتر فکری به حال موضوع کنید،من نمی توانم با مشاورانم مشورت کنم زودتر فکری بکنید. وزیر مجدداً موسوی را برای ساعت 19 مورخ 30/9/77 می خواهد موسوی خواست همراه او بروم. هر چه اصرار کردم قبول نکرد. نهایتاً قرار شد من هم همراه موسوی باشم. جلسه یاد شده در ساعت 19:30 در دفتر وزیر برگزار شد. (علت تاخیر جلسه آن بود که آقای پورمحمدی و جمع دیگری افطار با وزیر بودند.)

ساعت 19:30 وارد شدیم، وزیر گفت: چه کردی ؟ موسوی گفت: این صادق باید کاری کند این آدم و امکانات دارد . گفت: چکار می توانی بکنی. گفتم هیچی – سناریو ترکیه امر ناشدنی است. گفت: اگر این جوری باشد که در روند بازجویی کارها بیافتد(...) همه چیزگفته می شود. این طوری نیست که بخشی از آن را بشود حفظ کرد. اگر دستگیری پیدا شود موضوع جدی خواهد شد.

من گفتم اگر بخواهید دست ما را در دست یونسی بگذارید انتظار نداشته باشید چیزی نگویم. من همه چیز را در همان ساعت اولیه خواهم آمد(خواهم گفت). اگر مرا در صحنه دستگیر کردند می گویم آبروی وزارت را حفظ می کنم اما اگر دست ما را در دست یونسی بگذارید خواهیم گفت: به دستور شما بوده است. آنها هم دست بردار نیستند و تا انتها جریان را دنبال خواهند کرد. وزیر در مقابل صحبت موسوی گفت: بالاخره اگر اسمی هم از شما در بازجویی ها به میان نیاید ولی بحث مدیریتی شما می ماند. گفت قبول دارم. گفتم: آخر ما برویم بگوییم با چه مجوز قانونی و شرعی این کارها را کرده ایم. چرا نگوییم اصل ماجرا چیست؟ و شما دستور چنین کاری را داده اید. گفت: من گفته ام؟ گفتم: پس چه کسی به ما گفته ؟ مگر می شود بدون دستور تشکیلاتی چنین جمعی درگیر این کار شوند. گفت: دیگر این حرف را پیش کسی نزن. یکدفعه گفت: اصلاً ماجرا در نیروی انتظامی روشن شده. آنها گفته اند: موسوی در وزارت اینکارها را می کند بعد هم رفته اند بیت آقا موضوع را گفته اند دیگر نمیشود کاری کرد. موسوی بلافاصله گفت من با مسعود صالح صحبت کرده ام. تا او را چک کنم همین موضوع را می توانم مطرح کنم و بگویم این صحبت من با او جهت جلب اعتماد وی بوده. موسوی افزود من خودم پاسخگوی آنچه شما می گوئید هستم.

وزیر گفت: آقا با آقای خاتمی صحبت کرده اند. زودتر یکی دو نفر را معرفی کنید تا بر اساس آن صحبتی که بین آقا و آقای خاتمی بوده مساله جمع و جور شود. آقا از آقای خاتمی خواسته سر و ته موضوع را هم بیاورند. من به وزیر گفتم: اگر موضوع معرفی و دستگیری پیش بیاید دیگر مساله جمع شدنی نیست. گفت: من با تو کاری ندارم من هم بیرون رفتم. موسوی 10 دقیقه بعد از من بیرون آمد و در آن مدت ادامه همان صحبت ها را داشت. در تاریخ 2/10/77 وزیر موسوی را مجدداً می خواهد از وی در خواست می کند که به جلسه ای با حضور آقایان: کاظم، پور محمدی، شفیعی و خزایی بود برود و ضمن طرح موضوع راه حلی برای مساله پیدا کند. موسوی بعد از دیدار با وزیر از همانجا نزد افراد یاد شده می رود. در جلسه اظهار می دارد حاج آقا از من انجام چنین کاری را خواسته. من هم انجام دادم شفیعی سوال می کند وزیر مورد به مورد اسم داده یا یک چیز کلی گفته است. موسوی پاسخ می دهد حاج آقا مورد به مورد اسم سوژه ها را گفته است.

سپس بحث می شود آیا حاج حمید (معاونت وقت امنیت) را در جریان قرار دهند یا خیر که نظر جلسه بر این بوده چون آقای خاتمی به زودی موضوع را به ایشان خواهد گفت لذا بهتر است موسوی برود شرح جریان را بگوید. شفیعی خطاب به موسوی می گوید مساله دستگیری پرسنل منتفی است چون با اینکار انقلاب محکوم خواهد شد. آقای موسوی در دیدار دیگری با آقای خزائی (مسئول دفتر وزیر) تا قبل از دستگیری داشته که از موسوی خواسته بود نزد آقایان دستغیب برود واز آنها بخواهد چنانچه ماجرا پیگیری شد حکم به قتل رساندن این افراد را بدهند. موسوی به خزائی می گوید آنها مسئولیت چنین کاری را نمی پذیرند چون اخیراً به حمایت از خاتمی نامه داده اند. روز 3/10 حدود ساعت 17 حاج حمید مرا خواست که شرح جلسه را دادم اما تاکید کردم در عملیات نقشی نداشتم و کار را موسوی دنبال کرده است. یکشنبه 6/10 در دیدار با حاج کاظم هم همین را تاکید کردم. موسوی پس از پایان جلسه 2/10/77 با آقایان شفیعی, پورمحمدی، خزائی و کاظم وقتی به اتاق من آمد گفت: اینها می خواهند با پیدا کردن بهانه ای آقای درّی را کنار بگذارند. حاج آقا یک چیز کلی گفته یا مورد به مورد سوژه ها را داده است گفتم: اسامی سوژه ها را داده است. من در دیدار با حاج حمید و کاظم و معین و ... گفتم وزیر دستورخاص راجع به این افراد داده. در پایان دیدار حاج کاظم از من خواست به اتاق او بروم. از روی تلفن آقای نیازی فهمیدم بحث دستگیری ما باید قبل از 6/10/ 77 مطرح بوده باشد و وزارت در حال این دست و آن دست کردن موضوع است.

من از نزد حاج کاظم به محل کارم بازگشتم پس از 5/1 ساعت سعید اسلامی به تلفن دستی من زنگ زد و خواست سریعاً به منزل او در خیابان پاسداران بروم. بسیار تعجب کردم که چطور در این شرایط مرا به خانه خود دعوت کرده است. کمی قبل از اذان مغرب رسیدم سعید اسلامی گفت: درّی به اتاق من آمده بود و سوال کرد تو (منظور اسلامی) چقدر فکر می کنی صادق دستش در این کارها باشد. که من گفتم اطلاعی ندارم. اما باید بگویم من قبلاً چند جلسه با آقای درّی صحبت کرده بودم لذا تردید نداشت که بخواهد برای تحقیق از شخصی  مانند سعید اسلامی استفاده کند و اسلامی در صدد است به من القا کند تا این لحظه هیچ چیز از ماجرا نمی داند و از مورخه 6/10/77 از طریق درّی نسبت به مشارکت من در قتل ها اطلاع پیدا کرده. علی رغم اطمینان صد در صد من به اسلامی به دلیل صحنه سازیها یی که آقای دری شروع کرده بود تصمیم گرفتم چیزی بیش از آنچه به حاج حمید گفته بودم نگویم.

از جلسه 22/8 و دستور دری برای حذف افراد مشخص گفتم. به اسلامی گفتم من بعد از جلسه 22/8 به موسوی مطرح کردم خودم را درگیر این مساله نمی کنم ولی ظاهراً موسوی خودش موضوع را دنبال کرده و از چهارشنبه 2/10/77 من شنیده ام چند جا رفته و مسئولیت این کارها را پذیرفته است ولی من به هیچ عنوان درگیر با این کارها نبوده ام و به حرف دری عمل نکرده ام.

اسلامی گفت: چرا این موسوی قبول کرده به او بگو حتی اگر توی چشمهایش هم گذاشت قبول نکند از تو خاطرم جمع است که دستت توی کار نبود به آن هم بگو هیچ چیز را قبول نکند. نکته ای که باعث شد من یقین کنم سعید اسلامی از درگیر شدن من در این قتل ها اطلاع دارد این بود که ناگهان گفت: به وزیر گفته ام نگران صادق نباشید این از سن 17- 18 سالگی درگیر بازجوئی بوده اینکاره است میداند چکار کند وقتی سعید این مطلب را گفت به وی مطرح کردم اصلاً اینطوری نیست من اگر پایم به سازمان قضایی کشیده شود چیزی را نمی توانم حفظ کنم. امکان ندارد بشود بخشی از موضوع را حفظ کرد و بقیه را ناگفته گذاشت چون من که تنها نیستم حداقل موسوی مدعی است به دستور وزیر و بر اساس همان جلسه 22/ 8/77 اینکارها را انجام داده و من در آن جلسه حضور داشته ام. فقط می توان قدری موضوع را عقب انداخت اما انکار غیر ممکن است.

رنگ چهره سعید تغییر یافت گفت: ببین صادق حالا اگر یک وقت رفتی مراقب باش به کارهای گذشته اشاره نکنی حداقل به آن کارها کار نداشته باش. گفتم: من که نمی خواهم برای خودم پرونده درست کنم اما سازمان قضایی وقتی سر نخ دستش بیاید تا هر کجا که بخواهد می کشد. موضوع دست متهم نیست و لذا اگر دستگیری پیش آید معلوم نیست کار کجا می کشد. سعید اسلامی با صورتی برافروخته از جا برخاست، لباس گرمکن پوشیده بود. گفت:میروم لباسم را عوض کنم و با حاج آقا صحبت کنم . منهم خارج شدم ، بهر حال بنظر می رسد که آقای دری در نظر داشته طی صحبت با سعید اسلامی این دو موضوع را مطرح کند.

   1-  القاء کند اسلامی تا این تاریخ در جریان هیچ چیزی قرار نداشته

    2- بواسطه اسلامی (به علت علاقه ای که به اسلامی داشتم) بخواهد من منکر نقش خویش در کار عملیات ها شوم یا اینکه حداقل موضوع را به درّی ربط ندهم و سر و ته قضیه را خودم هم بیاورم.

     سعید اسلامی روز   7/10/77 تلفنی گفت با وزیر صحبت کردم گفته به صادق بگو نگران چیزی نباشد اتفاقی نمی افتد.

      روز 8/10/77 تلفن چی وزیرتماس گرفت گفت حاج آقا گفته نزد ایشان برویم ولی من گفتم کاری ندارم و گوشی را قطع کردم.

     در تاریخ 9/10/ 77 توسط معاونت حفاظت بازداشت شدم به منزلی که از قبل تدارک کرده بودند منتقل شدم و آقای موسوی نیز از چند ساعت قبل به آنجا آورده شده بود در تاریخ 10/10/77 آقای نیازی به این منزل برای تفهیم اتهام آمد. بنا به درخواست قبلی که من از حاج کاظم کرده بودم قرار شد به سازمان قضایی  منتقل تا از آنجا به بازداشتگاه روانه شوم که در نهایت به ندامتگاه حشمتیه انتقال پیدا کردم.

     آقای موسوی همه جزئیات حوادث قتل ها را شفاهاً در تاریخ 10/10/77 و کتباً در مورخ 12/10/77برای آقای نیازی گفته و نیز نوشته بودند و قضایا در ابعاد مختلف نسبتاً برای آقای نیازی روشن بود و اشراف لازم را داشتند. فقط برای تعیین تکلیف الباقی افراد شرکت کننده در قتل ها اطلاعات دقیق تر را لازم داشتند. من شفاهاً پذیرفته بودم در قتل ها مشارکت داشتم ولی از کتبی کردن اطلاعات خودداری کردم و این مساله روزها ادامه داشت. برایم مسلم بود آنچه بدرد بزرگان می خورد با اطلاعات موسوی و نیز برخی دیگر از افراد به مراتب فرا تر از آن که قابل استفاده مسئولین باشد بدست آقای نیازی رسیده واعترافات من ممکن است برای بسیاری از پرسنل مساله ساز باشد لذا به شرح عملیات ها نمی پرداختم. آقای نیازی هم خشونتی به خرج نمی دادند و بسیار راحت و آرام بودند و با محبت با حقیر برخورد می کردند و در حقیقت همه چیز را بر عهده خودم گذاشته بودند و فشاری در کار نبود.

در تاریخ 27/10/77 آقای نیازی تعدادی سوال در خصوص نحوه و چگونگی عملیات مطرح کردند من مجدداً بصورت مکتوب هرگونه نقش خویش در عملیات ها را رد کردم. سوال کردند حاضری با آقای درّی مواجهه حضوری داده شوید؟ گفتم: نه. پرسیدند چرا؟ گفتم: آدم مجتهد و پیرمردی است، آدمی است که ظاهراً تا هم اکنون چیزی را قبول نکرده و همین کار را در حضور من نیز تکرار خواهد کرد و از کار خود خجل خواهد شد. چیزی عوض نمی شود فقط وی آزرده خاطر خواهد شد. او از همان ابتدا تصمیم خود را گرفته و تا آخر راه همین را دنبال می کند. و این کار کارگشای ما نخواهد بود. آقای نیازی هم اصرار نکردند و دستور دادند مرا به زندان حشمتیه بازگردانند. در تاریخ 29/10/77 از ساعت 20 نیازی به زندان حشمتیه آمدند و صحبت کردند و اظهار داشتند من دیروز پیش درّی بودم و گفتم صادق حاضر به مواجهه حضوری نیستند که وزیر گفت: این بچه ها با طناب من به داخل چاه رفتند و من در روز قیامت نمی توانم پاسخ گو باشم. من نگفتم بروند اینها را یکی یکی بکشند گفتم اگر بشود اینها را یک جا جمع کرد و یک بمبی بر سرشان زد -  یک رگباری بسته شود. شما هم هر چه می خواهید به مردم بگویید از نظر من مساله ای نیست. آقای نیازی اشاره کردند مطلبی که دیشب درّی گفته تا الان جز من کسی نمی داند از حالا به بعد دیگر بحث آخوند بودن درّی مطرح است. من به شدت زیر گریه زدم و به نیازی گفتم: از الان به بعد حاضرم هرگونه همکاری برای حفظ ایشان انجام بدهم. نیازی گفت: من فردا مصاحبه دارم، می خواهم راجع به پرونده با صدا و سیما گفتگو کنم راجع به عملیات ها باید چیزی بگویم یک قدری(کارهای) صورت داده را صورت بده تا در مصاحبه اشاره کنم گفتم حاضرم یک کیس برای اینکار درست کنم تا هم شما اشاره کنید و هم درّی از زیر ضرب خارج شود و همه مسئولیت به دوش من و یکی از منابع قرار گیرد در این رابطه مضمون سناریوئی که ارائه دادم با مطالبی که موسوی در طول بازداشت اشاره کرد و عین واقیعت بود تفاوت زیادی داشت. آقای نیازی در خصوص نحوه عملیات ها در مصاحبه 30/10 به همین سناریوی ساختگی پرداخت و اشاره کردند یکی از فعالین جریان فروهر با نیروی عمل کننده همکاری داشته از عوامل خارجی ردّی در این قضایا بدست آمده (دو نفر افغانی) مطرح کردند یک دستگاه فولکس واگن که شیرینی فروشی ها از آن استفاده می کردند برای ربایش و به قتل رساندن افراد استفاده گردید در مصاحبه بیان کردند نیروهای عملیاتی با بهانه قرار دادن فیلمبرداری از منزل فروهر این زن و شوهر را از یکدیگر جدا و سپس به قتل رساندند سناریوی فیلمبرداری سبب می شد استفاده از حکم جعلی برای بازرسی منزل و پوشش آگاهی تغییر یابد. بهرحال روز بعد ساعت 8:5 تاریخ 30/10 قبل از انجام مصاحبه خدمت ایشان رفتم و دیگر نکات تکمیلی کیس را ارائه کردم آقای نیازی اعتراف درّی درتاریخ 28/10 را بعداً به آقایان قوام –بابایی و(بازجو های عالیخانی) .... منتقل کرده بودند. پس از 21/11 که دری از وزارت استعفا می کند آقای قوام با من صحبتی داشتند ایشان در آن مقطع اطمینان داشت آمر آقای درّی بودند و به دنبال دستیابی به افراد بعد از درّی قرار داشتند می گفتند پرونده ملی و جدی است همه نظام تصمیم گرفته اند هر چه هست روشن بشود. آقا تصمیم خواهند گرفت با دست اندرکاران در هر سطح قوه قضائیه چگونه برخورد کنند. خلاصه صحبت آقای قوام آن بود که درّی مسئول بوده باید روشن شود و من تحت سوال بودم که چه کسی در بالای درّی قرار دارد یک بار هم برای قوام قسم خوردم که اطلاعی ندارم ایشان گفتند قسم نخور از تو تا بزرگترتان درّی قسم دروغ می خورید. من در تمدید  قرار بازداشت 12/2/78 ضمن اعتراض به تمدید قرا ر به اعتراف آقای درّی نزد نیازی مبنی در جریان بودن او در امر قتل ها اشاره کردم و در بازجوئی 9/4/78 به این امر توجه دادم در این تاریخ مجتبی بابایی بازجوی من گفتند درّی حرفش را پس گرفته گفته من آن زمان وزیر بودم محضوراتی داشتم الان ندارم و از دست شما (موسوی و من) به سازمان قضائی شکایت کرده. شما تازه پس از محاکمه باید جوابگوی شکایت درّی باشید که آبروی این بیچاره که قبل از انقلاب در زندان بوده و پس از آن اینهمه زحمت کشیده را بردید آقای خاتمی از او عذرخواهی کرده و کارهای شما نتیجه عکس داده بعد از 21/2/78 بازجویان اجازه نمی دادند که دیگر نام درّی به میان آید و ذکر نام ایشان در کنار حوادث پائیز 77 موجب تعزیرمی شد که من تا تاریخ 17/5/78 به حقیقت موضوع اشاره کردم ولی بعداً به درخواست بازجویان (قوام – بابایی - نیاکان - آزاد) سعید اسلامی را جایگزین آقای موسوی کردم و در تاریخ 28/5/78 به صورت مکتوب سعید اسلامی را آمر قتل ها معرفی کردم که حقیقت امر این بود.

اظهارات مهرداد عالیخانی در بازجویی 8/4/1379

(س):در خصوص قتل فروهر، پوینده ، مختاری، خانم اسکندری بیان کنید . 

(ج):در پی نشست مورخ 22/8/77 بر اساس چارچوبی که آقای درّی مشخص کردند قرارشد جمعی از فعالین سیاسی لائیک بطور علنی ترور شوند و مسئول پیگیری آقای موسوی بودند. موسوی در هیچکدام از صحنه های عملیات حضور نداشتند و من به عنوان رابط معرفی شدم. نیروهای عمل کننده از دو معاونت وزارت به نام امنیت و اطلاعات مردمی بوده است. در معاونت امنیت از نیروی 4 اداره کل در امر قتل ها شرکت داشته اند. در معاونت اطلاعات مردمی اداره کل پشتیبانی عملیاتی در کار بوده اند.

   ذیلاً  مشخصات هر فرد با موقعیت و جایگاه شغلی مورد اشاره قرار می گیرد:

1- موسوی – قائم مقام معاونت امنیت و مدیرکل بررسی معاونت امنیت نامبرده برای به قتل رسیدن داریوش فروهر و پروانه اسکندری از آقای حمید رسولی و اینجانب استفاده کرده حمید رسولی مدیر کل پشتیبانی عملیاتی معاونت امنیت بوده و حقیر در اداره کل چپ اشتغال داشته ام. ایشان برای به قتل رسیدن محمد مختاری و پوینده از آقای حقانی از رضا روشن و من استفاده کرده. بدیهی است هر یک از افراد یاد شده غیر از رضا  روشن. جمعی نیرو تحت مسئولیت خود داشته اند که قتل ها را به وسیله آنها را انجام داده اند اما بطور مشخص آقای موسوی برای حذف 4 نفر یاد شده دستور خود را به این افراد داده است.

2-صادق – پرسنل معاونت امنیت اداره کل چپ مسئول – مسئول اداره چپ نو بوده است. موسوی پس از صحبت با رسولی در تاریخ 24/8 مرا به مسئول اداره عملیات امنیت به نام عزیزپور به عنوان رابط خود معرفی کرد اینجانب در هر سه صحنه حادثه که 4 فقره قتل در آن صورت گرفته حضور داشتم و نقش رابط  موسوی را در امر اطلاع رسانی، ساماندهی تیم(ها) و نظارت بر عملیات ها عهده دار بودم.

3-حمید رسولی – مدیر کل پشتیبانی – عملیاتی معاونت امنیت او به درخواست موسوی به محمد عزیزپور- مسئول اداره عملیات امنیت – دستور داده نیروهای اداره عملیات داریوش و پروانه را به قتل برسانند در تاریخ 30/08/77،8 نفر(هشت نفر) از زیر مجموعه اداره کل تحت مسئولیت رسولی در انجام دو قتل شرکت داشتند به آنها اشاره خواهد شد.

4-محمد عزیزپور– پرسنل معاونت امنیت – مسئول اداره عملیات آن معاونت . وی به 7 نفر از پرسنل تحت امر خود به نام محسنی (ضارب فروهر) جعفرزاده (ضارب پروانه) هاشمی ( مسئول بیهوشی مقتولین) فلاح (سر تیم عملیات) صفایی، محمد اثنی عشر و مسلم دستور انجام دو قتل مذکور را داده و افراد یاد شده عمل کرده اند.

5-آقای حقانی مدیر کل پشتیبانی عملیاتی – معاونت اطلاعات مردمی. ایشان به درخواست موسوی به آقای علی ناظری مسئول اداره ی عملیات معاونت اطلاعات مردمی دستور داده تا در دو قتل مختاری و پوینده شرکت نماید و امکانات موجود در اداره را در اختیار قرار دهد.

6-علی ناظری – مسئول اداره عملیات معاونت اطلاعات مردمی بوده که به دستور حقانی (مسئول مستقیم او) در دو فقره قتل مختاری وپوینده در تاریخ 12/9 و 18/9 شرکت کرده.

7-رضا روشن – کارشناس اداره کل التقاط بوده او به دستور موسوی در قتل مختاری و پوینده شرکت نموده و مباشر قتل دو فرد یادشده می باشد. (تنگ کردن طناب به گردن آنها)

8- محسنی – پرسنل معاونت امنیت و شاغل در اداره عملیات به دستور مسئول مستقیم (عزیزپور) در دو قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری شرکت داشته. در صحنه عملیات تحت مسئولیت سر تیم (معین شده ازسوی عزیزپور) به نام فلاح بوده. فلاح کارد را به دست محسنی داده تا به پروانه اسکندری بزند.

9- جعفرزاده – پرسنل اداره عملیات در معاونت امنیت به دستور عزیزپور (مسئول مستقیم او) در انجام دو قتل فروهر و اسکندری شرکت کرده. من شنیدم او ضارب پروانه اسکندری بوده

10- فلاح – پرسنل اداره عملیات در معاونت امنیت . او به دستور عزیزپور در انجام قتل فروهر و اسکندری شرکت کرده در صحنه عملیات سر تیم 7 پرسنل شرکت کننده بوده. تقسیم کار در صحنه به عهده وی بوده.

11- مسلم – پرسنل اداره عملیات در معاونت امنیت. به دستور عزیزپور (مسئول مستقیم) در انجام دو قتل فروهر و اسکندری شرکت کرده.

12- هاشمی – پرسنل اداره عملیات در معاونت امنیت به دستور عزیزپور (مسئول مستقیم) در انجام دو قتل فروهر و اسکندری شرکت کرده و مسئولیت کار بیهوشی را داشته و تحت مسئولیت فلاح بوده.

13- صفایی – پرسنل اداره عملیات در معاونت امنیت بوده، به دستور عزیزپور (مسئول مستقیم) در انجام دو قتل فروهر – اسکندری شرکت کرده – در کار بیهوشی اسکندری کمک هاشم بوده

14- محمد اثنی(اثنی عشر) – پرسنل اداره عملیات در معاونت امنیت به دستور عزیزپور (مسئول مستقیم) در انجام دو قتل فروهر و اسکندری شرکت نموده.

15-اصغر سیاح – پرسنل اداره کل چپ – طی درخواست من در قتل پوینده تحت هدایت اینجانب بوده

16- خسرو براتی  - منبع اداره چپ بنا به درخواست من در قتل پوینده و مختاری شرکت داشته و راننده بوده

در ذیل مشخصات افراد دیگری که در جریان قتل ها قرار گرفته بودند اما فرصت و زمینه استفاده از آنان میسّر نگردید می آید:

1 -مهدی ریاحی – پرسنل معاونت اطلاعات خارجی – اداره کل عملیات ویژه

 2- مصطفی تهرانی – مسئولیت امنیت استان خراسان

 3- مسعود صدرالاسلام – معاونت وقت اطلاعات نیروی انتظامی

 4- اخوان – پرسنل اداره کل التقاط

 5- احمد عبادی -  پرسنل اداره کل التقاط

 6- سید موسی – پرسنل اداره کل بررسی در معاونت امنیت

7-محسنی - پرسنل اداره کل بررسی در معاونت امنیت

 8- حمید جلالی - پرسنل اداره کل بررسی در معاونت امنیت

 9- محمد صفایی – پرسنل معاونت اطلاعات مردمی – اداره شنود تحت مسئولیت حقانی

 10- ایرج آموزگار – پرسنل معاونت امنیت- اداره چپ نو

 11- امیر(امید) اکبری - پرسنل معاونت امنیت- اداره چپ نو

   12- منبع عزیزغفاری با نام مستعار (مهدی) از منابع اداره چپ نو

   13-منبع احمد افقهی (داریوش) از منابع اداره چپ نو

   14- شهرام ناصری ( ریاحی) از منابع اداره چپ نو

مهدی ریاحی – مصطفی تهرانی – مسعود صدر الاسلام – اخوان – احمد عبادی – سید موسی – محسنی – حمید جلالی – آموزگار – امیر(امید) اکبری – منابع غفاری ، افقهی مستقیماً با موسوی برخورد داشته و د رانتظار بودند تا هر کاری به آنها واگذار شود که بعضاً نیز مانند آموزگار، اکبری ، منابع غفاری و افقهی کارهایی برای این عملیات انجام دادند. شهرام ناصری از موقعیت موسوی خبر نداشت اما می دانست من تحت نظر یکی از مسئولین وزارت درگیر با این کارها هستم. با این احتساب حدود 30 نفر در جریان امر قرار داشتند : 26 نفر وزارتی بوده و تنها 4 نفر از منابع و همکاران در این رابطه قرار گرفتند. اینها نمی توانستند در یک گوشه از اداره تحت عنوان  محفلی فعالیت کرده باشند و برای به قتل رساندن 4 شهروند عادی (بدون محافظ) عمل کنند. اگر چنانچه قرار بود بدون مجوز شرعی و عملیاتی اقدام شود به راحتی امکان آن بود توسط دو یا سه همکار عملیاتی (غیر وزارتی) این کار صورت پذیرد و بنا به ملاحظات حفاظتی از دامن زدن اینکار در داخل وزارت (آن هم با آن سیستم حفاظتی که دارد) اجتناب ورزید. کمتر دیده شده برای یک کار عملیاتی یک چنین نیرویی سازماندهی شده باشد زیرا برای کارهای عملیاتی همواره سعی می شود با حداقل نیرو موضوع را پیگیری نمایند تا مبادا قبل یا در حین انجام  موضوع درز پیدا کند. پس چطور می شود اگر اینکار قرار بوده سر خود انجام شود که طبیعتاً احتمال خطر داشته در این چنین سطح گسترده ا ی توسط موسوی دامن زده شود. او نزدیک به 20 سال سابقه کار عملیاتی (داشته).....

اظهارات مصطفی کاظمی(موسوی)

در بازجویی مورخ 05/01/1379

از برگ 1010 تا 1056 پرونده ی قتل های حکومتی سال 1377 خورشیدی

اشتباهات دستوری و نوشتاری در متن را ویراستاری نکرده ایم

پرانتز های رنگی داخل متن از مرزپرگهر می باشد

برای آگاهی از اسامی اصلی و برخی از سوابق آنها به فهرست های (الف – ث) و برای آگاهی از برخی اصطلاحات فنّی یا امنیتی به بخش واژه نامک مراجعه نمایید

س: لطفاً کلیه ی دانسته های خود را پیرامون قتل های پاییز 77 با ذکر زمینه ها و مقدمات تا زمان دستگیری خود با شرح جزئیات مربوطه بنویسید. تاکید می شود ذکر زمانها، افراد، شرایط و عوامل گوناگون با دقت بیان شود.

ج: بعد از ترور شهید لاجوردی توسط سازمان منافقین آقای درّی به ساختمان شهید بهشتی و به مجموعه ی معاونت امنیت سه چهار بار آمدند که دو سه بار با من صحبت نمودند که یک شب حدود یازده شب بود و اینکه وقتی منافقین چنین شرایطی را در کشور می بینند آنها هم احساس می کنند می توانند بیایند در داخل کشور و با وجود این زمینه ها در کشور آنها می آیند و ترور می کنند و الان شرایطی که در کشور وجود دارد همان شرایط و وضعیت  دوران بعد از انقلاب است که منافقین شروع به فعالیت نمودند و بعد هم که توانستند عده ای جوان احساساتی را بدور خود جمع نمایند با شعارهای فریبنده فکر سرنگونی نظام افتادند و شروع به ترور مسئولین کشور نمودند و الان هم همین وضعیت را در کشور دارند. این گروه ها بوجود می آیند و اگر توجهی به آنها نشود و جلوی آنها گرفته نشود همان بدبختی هائی که منافقین بوجود آوردند بر سر کشور خواهند آورد و من نگران آینده ی کشور هستم و شما کمک کنید تا اینچنین شرایطی را نتوانند در کشور بوجود آورند و شما تجربه ی برخورد با منافقین را دارید و می دانید که اینها چه مشکلاتی را برای مملکت درست نمودند من نگران آینده هستم و این بدبختی من است که از وقتی من وزیر شدم این مسائل از هر طرف بوجود آمد هم در داخل این گروها شروع کردند. هم منافقین می آیند خمپاره می زنند و ترور می کنند شما به ما کمک کنید و فکری بکنیم تا این شرایط داخل کشور ازا این وضعیت در بیاید و منافقین هم باورشان نشود که خبری است و بفکر ترور و عملیات بیفتند و اینگونه صحبت های آقای درّی در دو سه دیداری که با من در امنیت داشتند حول همین مسائل بود و دوبار نیز در محوطه ی وزارت که یکبار صبح از منزل تنهائی داشتند تشریف می آورند و پائین پله های ساختمان شهید بهشتی مرا دیدند و با من شروع به صحبت نمودند و تا نزدیک ساختمان امام (محل کار خودشان) مرا بردند و یکبار نیز داشتن (داشتند) در محوطه ی وزارت قدم می زدند و با محافظشان بودند و نزدیک فروشگاه پخش شیربود که مرا در همانجا به طرف ساختمان شهید بهشتی و بعد هم در محوطه ای که آب نمای وزارت است بردند و پیرامون نگرانی های خودشان از مسائل امنیت گفتند و دو سه بار نیز کشیک وزارت بودم ایشان آمدند و با من صحبت نمودند که یک بار مرا به اطاق خودشان بردند و نسبت به مسائل صحبت کردند. همین مسائل را و اظهار نگرانی از شرایط و وضعیت کشور و اینکه چاره ای باید برای کار کرد و شما کمک بکنید تا بتوانیم جلو فعالیت این گروه ها را بگیریم. و اینها برای آینده مشکلات زیادی را ایجاد می کنند و یک فکری باید برای اینها بشود. بطور کل این چند جلسه تحلیل آقای درّی از شرایط کشور و اظهار نگرانی از مسائل و در خواست کمک و همکاری من با ایشان در جهت یک اقدام و یک کاری که مانع بنا به نظر ایشان از اینگونه فعالیت گروهها و مطبوعات در کشور گردد و منافقین هم نتوانند از این شرایط استفاده نموده و بیایند خمپاره زده و بمب گذاری نموده و ترور نمایند. تا اینکه اواخر تابستان 77 مسابقات فوتبال تحت عنوان هفته ی دفاع مقدس برگزار می گردید و تیم امنیت نیز داشت با یک تیم دیگر بازی می کرد و من یک نیمه بازی کردم و در نیمه ی دوم در کنار زمین فوتبال با عده ای از بچه های امنیت و دیگر معاونت ها نشسته بودیم که در آن بازی آقای سرمدی معاونت محترم امنیت و آقای مجیدی مدیر کل راست نیز در زمین بودند و بازی می کردند. آقای درّی قدم زنان از طرف ساختمان امام به کنار زمین فوتبال آمدند ودر قسمت های آخر ردیفی که بچه های امنیت و ... نشسته بودند من با پسرم ... و پسر آقای مجیدی ... نشسته بودیم و آقای درّی قدم زنان به پهلوی من آمدند و من بلند شده سلام کردم ایشان احوالپرسی نموده و دست مرا گرفتند و به طرف ساختمان حضرت امام که محل کار ایشان بود من را بردند و(پسرم) ... و(پسر آقای مجیدی) ... نیز پشت سرما آمدند، من به بچه ها گفتم شما همین جا باشید آقای درّی فرمودند بچه هایت هستند گفتم این ... پسرم است و ... پسر آقای مجیدی است آقای درّی گفتند بگذارید بیایند و وارد ساختمان امام شده و به طبقه ی بالا به اطاق محل کار ایشان وارد شدیم گفتند چیزی هم نداریم به اینها (پسرم) ... و(پسر آقای مجیدی) ...  بدهیم شما یک نگاهی به کتابها بکنید کتاب بدرد بخور اینها است به آنها بدهید من هم نگاه کردم و به آقای درّی گفتم برادرانشان هم پائین هستند و فرمودند برای آنها نیز بردارید و کتاب جدا نموده به آنها دادم. آقای درّی گفتند شما بنشینید و من هم به (پسرم) ... و(پسر آقای مجیدی) ... گفتم شما بروید پائین و من وقتی نشستم از وضعیت معاونت امنیت پرسیدند گفتم خبری نیست، گفتند چرا یک کاری نمی کنید و این نهضت آزادی و این گروهها هر روز اطلاعیه می دهند و اینقدر فعالیت می کنند هر چه می خواهند می گویند به همه توهین میکنند. به رهبری، به امام، به اسلام و اینها نمی خواهند جمهوری اسلامی باشد با دین مردم مخالف هستند. من گفتم حاج آقای سرمدی چارتی داده اند و هنوز گیر کرده است .فرمودند پهلوی من نیست. گفتم: تا این پراکندگی در کار باشد تصمیم و برنامه ریزی نمی توانند آقای سرمدی بکنند. گفتند : من که مخالفتی ندارم داده ام که یک بررسی روی آن بکنند و آقای جوادی و اسلامی هم نظر بدهند ولی همه مشکلات که چارت و شرح وظائف نیست، من خیلی نگران این وضعیت هستم. نه روزنامه جامعه و نه نهضت آزادی و نه خیلی از دو خردادی ها آقای خاتمی را قبول ندارند و نگران آقای خاتمی هستم. اینها این سید بنده خدا را زمین می زنند و وقتی هم مطلبی به ایشان می گویم ناراحت می شوند و دو دستش را آقای درّی روی سینه اش گذاشت و گفتند بابا من وزیر تو هستم من که مخالف تو نیستم من دلسوز تو هستم و چیزی را که می گویم از روی دلسوزی می گویم اینها می خواهند آقای خاتمی را روبروی آقا قرار بدهند. من می دانم آقا چقدر ناراحت هستند و خون دل می خورند، آن سید چه کار می تواند بکند ما باید کاری بکنیم، اینها می خواهند اسلام نباشد امروز می بینند از وجود آقای خاتمی می توانند استفاده کنند ایشان را جلو می اندازند سحابی    می آید یک درخت خشک می کشد و یک سگ پای آن میشاشد و عده ای هم رژه می روند و وقتی می گویی او می گوید منظور ارتش شاه بوده. پدر سوخته من می دانم که تومنظورت ارتش شاه نیست و منظور این ارتش و سپاه است و بعد هم گفتند همه ی کار ما که به چارت ربطی ندارد. این آقای سرمدی هم چسبیده است به این چارت. میگویند پول می خواهیم بدهیم و هر امکاناتی که بخواهم فراهند می کنم و حتی می روم از بیرون پول پیدا می کنم می آورم می دهم تا اینها کار نمایند باز من می بینم که اینها کار نمی کنند اختیارات به ایشان می دهم می بینم باز مشکل و مسئله ی دیگری ایجاد می شود و فقط در وزارت بلد شده اند تامن حرفی بزنم و آنها بروند یک جوک درست نمایند و بنشینند و بگویند و بخندند، به خدا من پشیمان هستم قبول کردم وزیر اطلاعات بشوم. من شب تا دیر وقت اینجا هستم بعد هم کارهایم را می برم منزل روز جمعه و تعطیل هم اینجا هستم تا کاری بتوانم بکنم. هی می روند و گزارش دروغ از وزارت به آقای خاتمی می دهند و وقتی هم می گویم این طور نیست به من تند می شوند یک کاری بکنید نگذارید من تنها بمانم. بیائید بنشینیم و فکری کنیم. به من کمک کنید شما تجربه ی برخورد با منافقین را دارید، من خیلی از وقتم را میگذارم میروم با آقایان مختلف صحبت می کنم که درگیری با آقای خاتمی پیدا نکنند روز جمعه می شود می روم این استان آن استان در نماز جمعه صحبت می کنم چون دلم می سوزد و آقای درّی قسم می خوردند که من آقای خاتمی را دوست دارم ولی عده ای می خواهند از وجود ایشان سوء استفاده نمایند و خون شهدا را پایمال کنند و دو سه بار گفتند: اینها نه امام را قبول دارند و نه رهبری و نه آقای خاتمی را. شما یک فکری بکنید که چکار بکنیم بیایید صحبت کنیم یک کاری انجام بدهید و ما فقط خبر بدهیم و بولتن تهیه نمائیم که فایده ای ندارد شما بیائید و بنشینید و آقای صادق هم فرد دلسوزی است و با ایشان صحبت نمائید و با آقای صادق بیائید تا بنشینیم و صحبت کنیم و حرفشان آقای درّی این بود که حتماً این کاربشود و در جهت انجام عملیات نیز تصمیم گیری هائی انجام بدهیم و این توضیحات را ایشان دادند و تاکید به انجام جلسه با حضور آقای صادق داشتند و وقت نماز مغرب شد که به پائین ساختمان امام و در محوطه رفته و در آنجا آقای درّی نماز خواند و آقای معین و چند نفر دیگر نیز حضور داشتند و یک روحانی نیز از بیرون وزارت آمده بود که بعد از نماز آقای درّی نشستند و با آن روحانی صحبت نمودند و من به پهلوی آقای درّی رفتم و به ایشان گفتم که حاج آقا کاری ندارید که ایشان گفتند الان من کار دارم و نمی توانم بگذارید برای بعد در حالی که خودشان گفته بودند بعد از نماز بیائیم و صحبت را ادامه بدهیم و من از این نحوه ی برخورد آقای درّی تعجب نمودم که چطور ایشان اینگونه می گویند. در هر حال بعد از آن آقای خزائی را در جلوی ساختمان معاونت پارلمانی دیدم که ایشان نیز تاکید نمودند که بیائید پهلوی حاج آقا و ایشان را در جریان مسائل بگذارید با وی صحبت نمائید و در نیمه ی دوم مهر ماه بود حدوداً 20 مهر که من آقا صادق را بعد از نماز در ساختمان شهید بهشتی دیدم و به او گفتم که بیا برویم پهلوی آقای درّی صحبت کنیم و اگر اجازه داد اقدام به عملیات نمائیم (من به آقای صادق نگفتم آقای درّی با من صحبت نموده است) لذا آقای صادق گفت نه بابا درد سر دارد و گفتم چه درد سری می رویم پهلوی آقای درّی اگر موافقت نمود من و شما پیگیری می کنیم و نهایتاً آقا صادق بعد از آن آمد پهلوی من و گفت پس بگذار تا مطالب را آماده کنم و با راننده (خسرو)صحبت کنم و بعد برویم پهلوی آقای درّی و من برای اینکه آقای صادق را بسنجم گفتم حالا ما برویم پهلوی آقای درّی ایشان قبول می کند، گواینکه آقای درّی قبلاً هم به من گفته بودند و من حاضر نشدم ومن می خواستم ببینم که در این رابطه جداگانه با آقای صادق هم صحبت نموده است و لازم به ذکر است که آقای صادق از حدود مرداد ماه ارتباطش را با من زیاد نموده بود و بولتن هائی نیز برای من می آورد و صحبت های مختلف پیرامون فعالیت گروهها در داخل کشور و خارج کشور بیان می نمود و از مرداد که آقای صادق ارتباطش را با من زیاد کرده بود و در رابطه با گروههای لائیک خارج کشور و کانونی ها می آمد و صحبت می کرد که اینها در داخل با خارج ارتباط دارند و مطالبی که در نشریه ی خارج نوشته می شود همان را در داخل می آیند و چاپ می کنند و بعد هم چند بولتن مربوط به نشست (؟)  عناصر اصلی کانون نویسندگان را آوردند و گفتند اینها را من دستی آورده ام و آقای صداقت (مدیر کل ایشان) در جریان نیستند و مواظب باش نبینند و شما ره چهار بولتن را آورده و دادند و تاکید نمودند که این را حتماً بخوانید و سه چهار بار دیگر هم آمدند و گفتند: خواندی که گفتم: نه وبا اصرار ایشان آنرا خواندم، آمدند مرتبه دیگر گفتند خواندی گفتم بله گفتم اینها کی هستند گفت: همه ی اینها از کانون نویسندگان هستند و این بحث و گفتگوی ما در حدود اوائل مهر ماه بود که من در نیمه ی دوم مهر بعد از صحبت ایشان گفتم بیا برویم پهلوی آقای درّی و صحبت نمائیم که گفت بگذار راننده و مطالب را آماده نمایم، گفتم آقای درّی حالا قبول می کند اگر برویم صحبت نمائیم (البته قبلاً همانطور که نوشته ام آقای درّی گفته بودند با صادق صحبت کنید و من می خواستم ببینم نظر صادق دراین مورد چیست) که آقای صادق گفت آقای درّی که مثل باروت می ماند و قبلاً هم به من گفته بود و من قبول ننموده بودم که انجام بدهم...(آقای درّی به من گفتند) بروید اقدام کنید که گفتم چشم تاکید نمودند که حتماً بیائید و چون آقای صادق مهدوی را دیدم می آید و در رابطه با کانونی ها صحبت می کند بنا به صحبت آقای درّی بعد از زمین فوتبال و تاکید بعد از جلسه با دانشجویان شیراز که برویم با ایشان صحبت کنیم من منتظر بودم تا صادق مهدوی اعلام آمادگی نماید تا به اتفاق برویم با آقای درّی صحبت کنیم ولی آقای  صادق مهدوی در همان مقطع آبانماه باز به اطاق آمد... و در رابطه با مسایل مربوط به گروه های داخل و خارج کشور صحبت کردند... و شروع نمود به تحلیل نمودن پیرامون مسائل گروههای لائیک و اینکه مقالاتشان و تحلیل های خودشان را به روزنامه ی جامعه (توس) می دهند و آنها هم می زنند و دیگر فعالیتهای آنها صحبت کرد که آقای صداقت مدیر کل چپ که مسئول ایشان بود آمدند به اطاق من و به آقای صادق گفتند من را منتظر گذاشته ای و صادق هم گفت می آیم و وقتی آقای صداقت رفت گفتم برو گفت می روم ، گفتم آقای صداقت ناراحت می شود. گفت ولش کن می رویم می خواهد برویم پهلوی این کیف ساز که جهت ضبط داده ایم کیف بسازد و باز آقا صادق مطالبش را ادامه داد باز آقای صداقت آمد و با ناراحتی برخورد نمود و گفت من دیگه نمی آیم  گفتم آقای صادق بلند شو برو، گفت می روم و باز حرفهایش را پیرامون اظهارات فرخ نگهدار و اینکه گفته برویم در ایران و طبق همین قانون اساسی کار کنیم و بعد ولایت فقیه را از قانون اساسی حذف کنیم و اینها نمی خواهند ولایت فقیه باشد و آقای خاتمی را هم قبول ندارند و موضوع قداست زدائی که قبلاً گفته بود و در بولتن شماره چهار مربوط به کانون نویسندگان آورده شده بود را تحلیل نمود که اینها می خواهند قداست زدائی بکنند و بعد رفتیم سالن جلسه که تازه ساخته بودیم را نشان ایشان دادم که آقای صداقت آمد و گفت چرا این صادق را ول نمی کنی می خواهی او را بیاور پهلوی خودت و با ناراحتی قهر نمود و رفت و آقای صادق گفت ولش کن و با این صحبت های آقای صادق یک جلسه در رابطه با بررسی وضعیتت تفکیک شدن اداره ی کل فرهنگی اطلاعات مردمی در سالن جلسه ی امنیت با حضور معاونت ویژه (نماینده ایشان) اطلاعات مردمی و گروه کار امنیت و بررسی (معاونت بررسی) تشکیل و بعد از جلسه من به آقای احمدزاده مدیرکل فرهنگی ارتباط مردمی گفتم آقا صادق اطلاعات خوبی دارد و آقای احمدزاده را به اطاق آوردم ایشان گفتند ما اطلاعاتمان را از ایشان هم گرفته ایم و اگر مطالب دیگری هم داشته باشد بدهد استفاده می کنیم و بعد آقا صادق که آمد صحبت کند گفتم من با آقای احمدزاده صحبت کرده ام و اینها افراد را که احضار کرده اند شما مطالب را بدهید تا استفاده کنند. گفت احضار فایده ای ندارد مثل مسکن می ماند و عصر ظاهراً دوشنبه 18/8/77 بود که آقای صادق به اطاقم آمد و گفت راننده آماده است و بچه ها را آماده کرده ام و بروید با آقای درّی صحبت کنید گفتم حالا برویم  صحبت کنیم آقای درّی قبول می کند باز گفت او مثل باروت می ماند قبلاًهم با من صحبت نموده بود و من قبول ننمودم که بروم و کاری انجام بدهم. صادق گفت شما بروید صحبت کنید گفتم من حرفی ندارم و اطلاعاتی ندارم اگر آقای درّی سوال کند باید بتوانیم پاسخش را بدهیم (من به صادق نمی خواستم بگویم که آقای درّی به من گفته است با صادق بیائید و صحبت کنیم و بروید اقدام کنید.) آقای صادق گفت پس شما بروید و وقت بگیرید ولی در ساختمان امام نباشد و آقای سرمدی اگر من را آنجا ببینند حساس می شوند چون آنجا هم کارت تحویل باید به نگهبانی بدهیم نمی توانم کارت بچه های دیگر را بگیرم و من وقتی از وزارت می خواهم بیرون بروم و کسی متوجه نشود کارت بچه های دیگر را می گیرم و می برم و چون به دستگاه میزنم و نگهبان نگاه نمی کند از کارت آنها می شود استفاده کرد ولی جلو ساختمان امام کارت را نگهبانی تحویل می گیرد و من در حضور صادق به آقای قائم پناه منشی آقای درّی زنگ زدم و گفتم یک وقت می خواستم با آقای درّی صحبت کنم آقای قائم پناه گفتند فردا وقت ها پر است و شما اول وقت ساعت هشت اینجا باشید و من به صادق گفتم فردا صبح می روم و فردا رفتم و آقای درّی در جلوی درب اطاق آقای قائم پناه با آقای خزائی و قائم پناه ایستاده بودند و کارتابل را نگاه می کردند و آقای قائم پناه جلو آمدند و گفتند آقای خزائی می گوید موقع نماز وقت ظهر بیایید و صحبت کنید و من گفتم چند دقیقه بیشتر نمی شود و ایشان قبول نمودند و با آقای درّی به اطاقشان رفتیم و ایشان پشت میز قرار گرفتند. گفتم یک وقتی می خواستیم خدمتتان بیائیم دررابطه با عملیات روی این فرهنگی ها گفتند همین الان گفتم آقا صادق هم باید باشند (آقای درّی آنقدر عطش انجام عملیات داشتند که با اینکه وقت با دیگران داشتند گفتند همین الان بنشینید صحبت کنیم.) ووقتی گفتم آقا صادق هم باید باشند گفتند باشد من خبرتان می کنم. گفتم نظرآقای صادق این است که در ساختمان امام نباشد بهتر است. گفتند خبرتان می کنیم و چون مسئول بسیج دانشجوئی شیراز بعد از رفتنشان به شیراز زنگ زده بود و تشکر از ملاقات با آقای درّی و اینکه بقیه بچه هائی که با آقا ملاقات نموده بودند وقتی شنیدند اینطور ملاقات بوده ناراحت شده بودند و می گفته اند می خواستند بگذارند ما هم بیائیم و از سخنرانی شما تشکر کردند که آقای درّی گفتند بچه های خوبی بودند. آدمهای مومن و معتقد به آقا و آدم دلش برای اینها می سوزد که همان زمان فرد دیگری که یکی از مدیران استان بود که تصور می نمایم آقای نیاز مدیر کل مازندران بود و وقت داشت و آقای درّی گفتند به من: بسیار خوب خبرتان می کنم و آمدم به آقای صادق گفتم با آقای درّی صحبت کردم قرار شده خبر بدهند و عصر پنجشنبه آقای درّی تماس گرفتند و گفتند فردا صبح (جمعه 22/8/77) ساعت 9 الی 9:30 بیائید تا آنموقع غسلتان هم کرده اید و بعد من با آقا صادق تماس گرفتم و به ایشان گفتم و فردا صبح من رفتم نزدیک منزل آقای درّی که دیدم صادق آمده و ایستاده بود و در کوچه منتظرم بود زنگ زدیم و نگهبان آنجا هم آمد و آقای درّی به دم درب آمدند و من و صادق به داخل رفتیم وقتی نشستیم آقای درّی رفتند و چای و میوه آوردند و همین طور که ایستاده بودند گفتند از منافقین چه خبر؟ گفتم از آقای اسماعیلی باید پرسید گفتند این چه وضعیتی است در امنیت چرا مدیران امنیت اینجوری شده اند چرا کاری انجام نمی دهید (طوری آقای دّری حرف می زنند که گویی قبل از این هیچ حرفی با من نزده اند و این از سیاستش بود که صادق از ارتباطات قبلی ایشان با من مطلع نشود و احساس نماید اولین جلسه است) اینها هر کاری می خواهند می کنند و هر چه می خواهند می گویند و به هر کس می خواهند توهین می کنند. به مقدسات مردم توهین می کنند.این فروهر و زنش کی، می گوید دو نفر بیشتر نیستند اینها هر روز جلسه می گذارند و هر روز دانشجویان را پهلوی ایشان می برند برایشان حرف می زنند، آنها را تحریک می کنند، هر روز مصاحبه با رادیو اسرائیل با رادیو آمریکا و رادیو بی بی سی می کنند، هر روز اطلاعیه می دهند، بیانیه می دهند، هر چه می خواهند می گویند چرا یک کاری سر اینها نمی آورید یک کاری بکنید و اینقدر با تندی و عصبانیت می گفتند که گفتم من کاره ای نیستم گفتند همه تان همین را می گویید یک کاری بکنید، نگذارید اینها هر چه می خواهند بگویند، یک کاری سر اینها بیاورید (منظورش فروهر و زنش بود) گفتم حاج آقا برای همین آمده ایم اگر اجازه بدهید توضیحی بدهیم و گفتم این جریانات فرهنگی الان داخل و خارج با یکدیگر یکی شده اند و یک اعلامیه می دهند و مقاله در خارج همان را با تغییر اسم در داخل کشور چاپ می کنند گفتند فرخ نگهدار گفته ما باید برویم داخل و طبق قانون اساسی کارکنیم و بعد ولایت فقیه را از قانون حذف کنیم. آقای درّی گفتند ولایت فقیه چی، اینها می خواهند اسلام نباشد، اینها دارند دین مردم را خراب می کنند. اینها را چرا بمن می گویید بروید به آقای سرمدی بگویید (یعنی من می دانم آقای سرمدی کاری نمی کند.) گفتم آقای سرمدی قبول ندارد و نه اینکه قبول ندارد می گوید اگر آقای درّی با من صحبت کند و قانع بشوم من هم حاضرم و قبلاً(؟) ما به حزب دموکرات برخورد می کردیم. آقای صادق مهدوی گفت این آقای سرمدی آدم آرمانی بود من نمی دانم چرا اینطور شده، آقای درّی گفتند این آقای خاتمی حکم آقای سرمدی را امضاء نمی کردند من هنوز نامه ی آقای خاتمی دارم و آقای درّی این مسائل را با عصبانیت می گفتند و من گفتم حاج آقا با احضار کار حل نمی شود احضار(منظور احظار مخالفین به اطلاعات است برای ترساندن و تخلیه اطلاعات آن ها) فایده ندارد (حرفی که قبلاً صادق مهدوی در پاسخ به من که گفته بودم اطلاعات به آقای احمدزاده بده گفت احضار فایده ای ندارد) که آقای صادق مهدوی علیرغم آن حرف قبلی اش گفت نه اینکه فایده ندارد مسکن است و من گفتم الان فعالیت گروههای داخل و خارج با همدیگر در یک راستا انجام می شود که آقای صادق مهدوی شروع به صحبت کرد و صحبت من را قطع نمود و پیرامون فعالیت آنها صحبت کرد و پیرامون فعالیت داریوش فروهر و ارتباطات وی با افراد دیگر لائیک و ارتباطش با کشتگر مسئول سازمان اکثریت که در آلمان می باشد آقای درّی گفتند چرا فروهر را نمی زنید، بزنید او را، گفتم حاج آقا بزنیم، گفتند بله بزنید و صادق در مورد افراد کانون صحبت کردند و گفتند اینها با خارج ارتباط دارند و مقالاتشان را در روزنامه جامعه می دادند می زدند و توضیحات پیرامون فعالیت های کانون نویسندگان آقای درّی گفتند مگر اینها چند نفر هستند آقا صادق گفتند همه اشان حدود پنجاه نفر ولی افراد اصلی ایشان پانزده نفر هستند که مرتب جلسه می گذارند، آقای درّی گفتند همه ی آنها را جمع کنید یک کجا و آنها را بزنید با یک رگبار، یک بمب زیرشان بگذارید تو سرشان بزنید، یک نارنجک داخلشان بیندازید ولی مطمئن شوید همه ی آنها کشته شده اند، و آقای صادق مهدوی این توضیحات را به طور مفصل در خصوص اینگونه افراد و نوع فعالیت آنها به آقای درّی داد و از فعالیت کانون و جلسات آنها و ارتباطشان با نشریات داخل و خارج کشور و اینکه اینها اگر چه نشریه و روزنامه ندارند ولی به طور رسمی در روزنامه های کشور مطلب می نویسند و در مورد افراد لائیک و کسانی که به طور انفرادی فعالیت می نمایند نیز توضیحاتی را آقای صادق مهدوی جهت آقای درّی ارائه دادند و من در رابطه با فعالیت های ابراهیم یزدی و پیمان و شمس الواعظین گفتم که آقای درّی گفتند: فعلاً شما بروید این کارها را انجام بدهید که توضیحات من در این جلسه خلاصه می شد پیرامون اظهارات فرخ نگهدار مسئول فدائیان خلق اکثریت و اینکه ایشان گفته است به داخل کشور برویم و فعالیت را در چهارچوب قانون اساسی انجام داده و با اصلاحات قانون اساسی ولایت فقیه را از آن حذف نمائیم و آقای درّی نیز می گفتند ولایت فقیه چی مسئله اسلام است، دین مردم اینها می خواهند دین مردم را بگیرند و با این عبارات که با ناراحتی اظهار می داشتند آقای مهدوی وارد بحث وی شد و حرفهای خود را پیرامون فعالیت جریانات فرهنگی که در داخل کشور وجود دارد بیان نمودند.

از فعالیت نشریه ی ایران فردا و عناصری که در آن فعالیت می نمایند. از فعالیت های عزت اله سحابی و اقداماتی که او در نشریه دارد صورت می دهد و مقالات افراد لائیک را نیز در آن میزد. مطالبی را به آقای درّی گزارش کردند و از فعالیت هایی که عناصر کانون به صورت تشکیلاتی در کشور انجام می دهند و هر یک از آنها در جلسات متمرکزی که در تهران وجود دارد نیز می آیند و شرکت می کنند و بر این اساس توضیحات آقای صادق مهدوی در جهتی بود که آقای درّی را در جریان فعالیتهای عناصر لائیک غیر کانون بگذارد و آقای درّی نیز بر زدن چنین افرادی  تاکید نمودند و در حالی که نمی خواستند بحث به درازا کشیده شود و قصد داشتند به نماز جمعه شهر ری بروند گفتند: بروید و این کارها را انجام بدهید ولی نمی خواهد دیگر آنطرف ها پیدایتان بشود و من در مورد شرح وظائف گفتم که ایشان گفتند آنرا تهیه کنید و به من بدهید و گزارش کتبی نیز در مورد ایران فردا به من بدهید و من آنرا میبرم...به آقا میدهم .که صادق گفت : نه حاج آقا من می نویسم و آقای درّی در مورد آقای عبدالله نوری، سعید حجاریان و محسن آرمین گفتند من همه نگرانیم این است که این روزنامه خرداد بیرون بیاید و تا قبل از(؟)... بیرون بیاید باید یک کاری کرد و عبد الله نوری، سعید حجاریان و محسن آرمین هم مثل همین لائیک ها هستند اینها فردا مثل همین لائیکها می شوند مگر اینها نصیحت بردار هستند من چقدر نصیحت به این منتظری کردم، گریه کردم ولی فایده نداشت مگر آدم شد و باز اینکه تا قبل از خرداد بیرون بیاید باید یک فکری برای اینها (عبد الله نوری و ... ) کرد را مطرح کردند و بعد من گفتم: حاج آقا این پراکندگی که در کار فرهنگی هست تا یک جا جمع نشود، کار و مشکل حل نمی شود. اینکه با منافقین توانستند برخورد بکنند کار منافقین در یک مجموعه انجام می شد چه در دانشگاه، چه در محیط های دانشجویی و کارگری و این مسئله ی فرهنگی هم بایستی در یک جا جمع شود. گفتند: شما شرح وظائف و چارتش را بنویسید به من بدهید و شما بروید این کارها را انجام بدهید و دیگر آنطرفها (ساختمان امام و پهلوی ایشان رفتن) پیدایتان نشود(پانویس: صادق درمورد افراد منفرد لائیک گفت: حاج آقا به جز فروهر و کانونی ها گروهها و افراد منفرد لائیک هم هستند که آقای درّی گفتند آنها را هم بروید بزنید و بلند شوید دیگر بروید ولی آنطرفها دیگر پیدایتان نشود) و اگر هم فهمیدند که شما انجام داده اید نگویید من حکم داده ام. آقای صادق گفتند: حاج آقا اگر بین خودمان سه نفر باشد و به کسی نگویید اگر فهمیدند ما می گوییم خودمان انجام داده ایم و من گفتم شما به آقای خزایی و سعید اسلامی نگویید. گفتند: نه پهلوی خودمان باشد، شما بروید و این کارها را انجام بدهید. و من و صادق بیرون آمدیم، به درب منزل که رسیدیم صادق زود رفت و من پشت سر صادق داشتم می رفتم و وسط کوچه که حدود 10 متری از آقای درّی دور شدیم آقای درّی با صدای بلند گفتند: این چارت و شرح وظائف را بنویسید بیاورید، طوری گفتند که آقای معین مدیر کل حفاظت امنیت و ... که روبروی منزل ایشان است اگر ما را دید بشنود که در رابطه با مسئله چارت و شرح وظائف بوده و وقتی به صادق رسیدم آقای صادق مهدوی گفت: این حرف ها، حرف های خودش بود؟ من گفتم در رابطه با عبدالله نوری، حجاریان و آرمین کاری نکنی. گفت: نه بابا و ازهمدیگر خداحافظی نموده و رفتیم و صبح شنبه اول وقت من با صادق تماس گرفتم و آمد گفتم: چه کار می خواهی بکنی؟ گفت: شما با آقای رسولی صحبت بکن تا آقای عزیزپور را به ما وصل کند ولی چون آقای رسولی روی من حساس است اسم من را نیاور و درمورد افراد جهت عملیات نیز گفت: اول شریف(مجید شریف) را بزنیم و آدرس نداریم و گفت شما آدرس را بگیر و من بعد رفتم با آقای رسولی صحبت کردم و گفتم چند عملیات آقای درّی گفته انجام بدهید. گفت: این حرفها چی چی است، گفتم: به خدا آقای درّی گفته اند. گفت: من کاری ندارم آقای عزیزپور را به شما وصل می کنم. گفتم: به من وصل کنی که فایده ندارد و من که نمی خواهم عملیات بکنم، آقآی صادق می خواهد هماهنگ کند. گفت: من کاری ندارم به شما وصل می کنم شما به هر کسی که می خواهید وصل کنید و گفتم: با آقای سرمدی حرفی نزنید. گفت: نه بابا مگر بچه هستم و آمدم به صادق گفتم که قرار شد آقای عزیزپور را به ما وصل نماید و درسر یک قرار ما به آقای عزیزپور وصل می شویم و هماهنگی آنرا آقای رسولی انجام می دهد و بعد آقای صادق مهدوی آدرس فروهر را می خواست.

می گفت میدانم که در خیابان هدایت است و وقتی اسم خیابان هدایت را آورد من فکر کردم خیابان هدایت در نزدیکی خیابان دولت درمنطقه ی دروس را می گوید. لذا ابتدا با آقای مرتضی سبحانی که با پسر مرضیه خواننده ارتباط داشت صحبت نمودم که آدرس فروهر را از وی بگیرد و به اینجانب بدهد و وقتی جهت گرفتن محصولات (...) به ادارات کل مراجعه نمودم به اداره اول اداره ی کل راست نیز مراجعه و پرونده ی فروهر را از مسئول و کارشناس پرونده گرفتم و به پایین در اطاقم آوردم که آقای ایرج آموزگار از طرف آقای صادق مهدوی آمد و پرونده را گرفت و برد و مطالبی را که می خواست از بین پرونده استخراج نمود و بعد از آن پرونده را به اداره مربوطه بازگردانیدم و جهت ضمن اینکه پرونده بعضی از نفرات دیگر نیز که از اداره اول اداره کل راست گرفته بودم آنها را نیز به آقای ایرج آموزگار دادم که شامل چند زونکن می گردید که اگر در رابطه با هر یک از آنها آقای درّی صحبت نمودند و نظر به حذف آنها را داشته باشند. پرونده را چون مجدداً نمی توانستم بگیرم لذا گفتم آنچه لازمه ی  کار است از پرونده استخراج شود و مهمترین پرونده برای کار هم پرونده داریوش فروهر بود که آن پرونده نیز شامل دو یا سه جلد می شد که نشان دهنده فعالیت های فروهر و همسرش بود و جلساتی که آنها تشکیل می دهند و شنودهایی که از ایشان وجود داشت و ارتباطات فاکس که با محافل خارج کشور بر قرار می نمود و پیوند و ارتباطات آن را صادق مهدوی با گروههای لائیک در خارج کشور را نیز خود در اختیار داشت و دقیقاً آن نوع فعالیت ها را برای آقای درّی توضیح داده بود و فردای آن روز (24/8/77) تصور می نمایم  بود که با آقای صادق مهدوی با ماشین پراید اینجانب به محل قرار که در پشت استادیوم شهید کشوری در جنب اتوبان شهید حقانی قرار دارد رفتیم و آقای عزیزپور آنجا در ماشین نشسته بود و من کنار او ایستادم و او را سوار ماشین خود نموده و آقای عزیزپور چون مسئول عملیات معاونت امنیت بود در رابطه با موضوع عملیات با او صحبت کردم که آقای رسولی (اداره ی پشتیبانی – عملیاتی فنی معاونت است) با شما صحبت کرده و آقای عزیزپور گفتند با خنده بله، من گفتم چند عملیات است که آقای صادق مهدوی با شما هماهنگ می کند و آقای صادق گفت شما اگر هاشم را به ما بدهید کافی است و آقای عزیزپور گفتند ما کار را  یک جا تحویل می گیریم و یک جا تحویل می دهیم و یک نفر نیرو را تحویل نمی دهم. من گفتم این مباحث را خودتان بعداً در مورد نحوه ی کار با یکدیگر صحبت نمایید و برای انجام کارهای عملیاتی بعد از آن آقای صادق مهدوی با آقای عزیزپور تماس برقرار می نمود و برنامه ریزی ابتدایی جهت کار فروهر را آقای صادق مهدوی شروع نمود ضمن اینکه من به ایشان گفتم رحیم محمدی (کارشناس پرونده ی فروهر و پروانه اسکندری همسر فروهر) می گوید زن فروهر از خودش بدتر است و فعالیتهای او بیشتر از فروهر است و هرچند مسائل دیگری نیز پیرامون او مطرح است اما از نظر سازماندهی و تشکیلاتی با عناصر حزب ملت و فعالیتها از نظر کینه نسبت به جمهوری اسلامی او را بدتر از فروهر میداند .لازم به ذکر است که با اینکه آقای درّی یکبار در همان ابتدای صحبت خودشان مسئله ی فروهر و همسرش را مطرح نمودند و گفتند یک کاری سر اینها بیاورید من تصمیم جدی نگرفته بودم که در برنامه حذف او را بر اساس نظر آقای درّی قرار بدهم ولی وقتی شرایط او را مسئول پرونده گفت و به صادق مطرح نمودم آقای صادق هم گفت زنش را هم بزنیم و بر اساس نظری که آقای درّی داده بود من هم گفتم بزنیم و در واقع این برنامه با شناسایی نیروهای عملیات از منزل فروهر و کشف تردد او برنامه ریزی گردید و یکی دو بار هم فروهر را دیده بودند که بیرون آمده و صادق گفت برنامه برای فردا شب است گفتم چرا امشب نه گفت نمی دانم میروم با بچه های عملیات صحبت میکنم و صادق نظرش درمورد زدن آمپول به هر دو نفر بود که من به ایشان گفتم آمپول که اگر به دونفر بزنید متوجه می شود(می شوند) که دونفر یک زمان سکته نمی کنند، گفتم و بعد هم می فهمند این کار وزارت(اطلاعات) است ... از آمپول، آقای صادق گفت بچه های عملیات یک چاقو مخصوص این کارها ساخته اند با چاقو می شود زد که من هم گفتم خوب با چاقو و رفت با بچه های عملیات صحبت کردند (با عزیزپور) و آمد گفت قرار شد امشب انجام بشود و شب بعد از اینکه صادق ساعت یک و خرده ای نیمه شب(طبق گزارش صادق – مهرداد عالیخانی- این ساعت زمان گزارش به موسوی –مصطفی کاظمی- بوده است) رفته بود ... و فروهر و زنش را زدند به من زنگ زد که کار را انجام داده اند و گفتم بیا ببینم شما را وآمد و(در باره ی تاخیر در عملیات) توضیح داد که آقای سرمدی عصر گفت برویم موسسه و رفتیم و هی نشسته بود و با افراد صحبت می کرد و نمی رفت و من هی می آمدم و تلفن می زدم و ساعت 10:30 که رفت من زود رفتم و با بچه های عملیات تماس گرفتم و رفتیم و با پوشش نیروی انتظامی و یک حکم هم مربوط به نیروی انتظامی من درست کرده بودم که به بهانه ی اینکه با این رنو سرقت انجام شده زنگ زدیم و نیم ساعتی فروهر طول داد و لباس رسمی پوشیده بود و آمد و گفت با این رنو سرقت شده و رفتیم داخل منزل طبقه اول و فروهر به زنش می گفت: خانم آنروز که برای تعمیر بردیم شاید آنها بوده اند و گفتیم بگذار اگر اجازه می دهید یک بازرسی بکنیم منزل را و فروهر طبقه اول نشست و یکی دو تا از بچه ها با زنش بالا رفتند و صادق می گفت من او را سرگرم کردم و از مسائل سیاسی روز پرسیدم و بچه های دیگر عملیات از پشت سر فروهر یکی یکی آمدند داخل و رفتند بالا و فروهر می گفت این لاجوردی حقش بود همینطور افراد را اعدام می کردند و بچه ها بالا زنش را زدند و در پایین هم اول فروهر را بیهوش و بعد با کارد بچه ها عملیات زدند و سگ آنها صدا می داد که توی حمام کردیم و این توضیحات را آقای صادق داد و...و گزارشات مربوط به بعد از کشف جنازه ی فروهر و زنش و مجلس ختم و انتخاب خسرو سیف را من وقتی اداره کل راست جهت معاونت و بررسی که من بودم می فرستادند به آقای صادق مهدوی می دادم و او مطالعه می کرد و بعد در رابطه با عملیات روی کانونی ها صحبت کردیم گفت فعلاً جلسه نمی گذارند و خسرو سیف و محسن پزشکپور را بزنیم گفتم: باید با آقای درّی صحبت کنیم و آقای درّی در مورد کانونی ها تاکید داشت گفت: آنها الان جلسه نمی گذارند و باید یکی دو نفرشان را بزنیم تا بعد جهت دادن بیانیه دور هم جمع بشوند و من (ما) در یک جلسه آنها را بزنیم و در رابطه با خسرو سیف و پزشکپور که صادق گفته بود و من گفتم باید با آقای درّی صحبت کنم لذا روز 9/9/ 77 ساعت 6 بعد ازظهر با آقای درّی صحبت کردم و در رابطه با نحوه ی شناسایی و پوشش جهت ورود به منزل فروهر گفتم با پوشش نیروی انتظامی رفته اند و فروهر حدود نیم ساعت معطل نموده و با لباس رسمی به درب منزل با خانمش می آیند و به او می گویند با این رنو سرقت شده است و این رنو متعلق به شمااست که آنها تایید می کنند و سپس وارد منزل می شوند و در رابطه با بازرسی منزل به فروهر می گویند طبقه ی بالا را نیز بازرسی نماییم و فروهر در طبقه پایین روی مبل می نشیند و آقای صادق هم با او بحث از مسائل سیاسی می نماید و فروهر می گوید این آقای لاجوردی همینطور آدم می کشت و افراد را اعدام می کرد و فروهر را در طبقه اول و همسرش را در طبقه دوم می زنند که آقای درّی می خندیدند و می گفتند: خوب، خوب  و با خندیدن و اظهار خوشحالی خوب خوب می گفتند و بعد من گفتم حاج آقا در رابطه با عملیات روی خسرو سیف که به جای فروهر آمده و محسن پزشکپور آقای صادق نظر دادند عملیات انجام شود و آقای درّی از کنار من بلند شدند و رفتند با فاصله چند متری من روی صندلی نشستند و گفتند آقای موسوی بروید برسید به مسئله منافقین گفتم حاج آقا یعنی دیگر کار تمام شد و دیگر عملیات انجام ندهیم، آقای درّی گفتند بروید همان کانونی ها را بزنید من گفتم آقای صادق می گویند کانونی ها جلسه تشکیل نمی دهند و بایستی یکی دو نفراز آنها زده شوند تا دور هم جمع شوند و جهت دادن بیانیه بر روی آنها عملیات انجام شود. آقای درّی گفتند همین کار را بکنید و ابراهیم یزدی را هم اگر می توانید درهمان خارج کشور بزنید و اصلاً دراین جلسه من اسمی از ابراهیم یزدی نیاوردم و این بر اساس همان جلسه 22/8/77 بود که من اسم ابراهیم یزدی را مطرح کرده بودم ولی در این جلسه اصلاً من نامی از ابراهیم یزدی نبردم و آقای درّی خودشان رأساً مسئله ایشان را مطرح کردند و اینکه ابراهیم یزدی را اگر می توانید در همان خارج کشور بزنید و بعد از آن من در مورد ابراهیم یزدی هیچگونه اقدامی ننمودم چون هیچ ردّی از او نداشتیم و اگر اطلاعات نیز می خواستیم بگیریم حساسیت ایجاد می شد و کار در خارج کشور نیز لازمه هایی دارد که ما فاقد آن بوده و توانی نیز نداشتیم و به دنبالش نیز نرفتیم و من آمدم با آقای صادق مهدوی صحبت کردم و گفتم نظر آقای درّی در جهت زدن خسرو سیف و محسن پزشکپور منفی بود و گفتند بروید همان افراد کانون را بزنید که صادق مهدوی روی دونفر از سوژه ها بین کانونی ها انگشت گذاشته بود که می گفت یکی از آنها نشریه صنعت و توسعه را منتشر می کند و اینها مسئله ارتباط با بیگانه شان نیز مطرح است و آقای صادق مهدوی به دنبال حذف دو نفر از عناصر کانون نویسندگان را گرفت که یکبار آقای امیر اکبری یک شماره تلفن آورد و به من داد و گفت این را آقای صادق داده است من تصوّر نمودم که این شماره تلفن مربوط به آقای صادق مهدوی است و من بایستی با آنجا تماس بگیرم لذا با شماره فوق تماس گرفتم دیدم یک خانوم گوشی را برداشت گفتم آقای صادق هستند گفتند اشتباه گرفته ای گفتم شاید شماره اشتباه افتاده لذا مجدداً زنگ زدم و همان خانوم گوشی را برداشت و این بار با عصبانیت گفت آقا اشتباه گرفته ای ومن وقتی آقای صادق مهدوی آمد و آدرس و شماره را می خواست گفتم این شماره تلفن چی بود من زنگ زدم گفت اشتباه است گفت: آخ آخ این امیر اکبری آخر کار دست ما می دهد من این را داده بودم که آدرسش را در بیاوری از طریق آقای رسولی و من گفتم امیر اکبری فقط شماره را داد و نگفت و فقط گفت آقای صادق اینرا داده است و من شماره را به آقای رسولی دادم و آدرس آنرا گرفتم و به آقای صادق مهدوی دادم... ( قابل توجه است اولاً ظاهراً آدرس منزل را آقای صادق مهدوی داشت و ثالثاً (ثانیاً) از طریق یکی از افراد که در همسایگی او بود می توانست اطلاعات بالاتر از آدرس را هم بگیرد ولی چرا به من داد نمی دانم، و ثالثاً صادق پرونده مختاری را داشت)  بهر حال آدرس مربوط به محمد مختاری بود که صادق با توجه به آن آدرس با بچه های عملیات هماهنگ نموده بود و خسرو نیز مراقبت از محل می نموده است و تا شب مختاری بیرون نمی آید ولی آقای صادق با نیروهایش در محل باقی می مانند و بعد از اینکه بیرون می آید آقای صادق مهدوی با آقای رضا روشن و علی ناظری هماهنگ می نما ید و می آید ضمناً آقای روشن با من صحبت نمود که اگر با علی ناظری مسئول عملیات ارتباط مردمی صحبت نمایی او حاضر به کار است و بر اساس توافق صادق با علی ناظری صحبت انجام گردید تا آقای صادق مهدوی بتواند از او طبق نظر آقای رضا روشن استفاده نماید و با توافق صادق با آقای علی ناظری من صحبت کردم و اعلام آمادگی نمود و بعد از طریق آقای رضا روشن با علی ناظری آقای صادق وصل شده بود لذا وقتی خسرو راننده روی خانه مختاری مراقبت نموده بود و تا بعد مغرب بیرون نیامده بود، بچه های عملیات امنیت رفته بودند و صادق در صحنه مانده بود و خسرو (راننده) که خبر می دهد که مختاری بیرون آمده صادق می گفت با علی ناظری تماس گرفت و او با روشن در مقر اطلاعات مردمی بودند و آمدند و او را ربایش نموده و حذف می نمایند که صادق با من تماس گرفت و من گفتم بیا ببینیم همدیگر را و صادق آمد و اینکه صادق گفته اصرار من نموده ام اصلاً هیچ اصراری نکردم و او خودش تمایل داشت و آمد و جریان را گفت که بچه های عملیات امنیت رفتند و علی ناظری و روشن آمد و او را به بهشت زهرا و ساختمان مربوط به اطلاعات مردمی برده اند و او را خفه و بعد در حوزه شهر ری در نزدیک ظاهراً اتوبان بعثت می اندازند که صادق می گفت در حوزه استحفاظی شهر ری انداختیم تا چند روز جنازه را پیدا نمی کنند و بعد هم که پیدا کنند حوزه شهر ری پیگیری می کند و خانواده مختاری وقتی که می بینند او نیامده تصور نمی کنند مرده لذا ابتدا به دادستانی و نیروی انتظامی مراجعه می کنند و وقتی بگویند دستگیر نشده فکر می کنند دستگیر شده و نمی خواهند به آنها بگویند و چند روز می گذرد و بعد هم که به پزشک قانونی مراجعه کنند چون جنازه در حوزه تهران نیست آنها هم جنازه ها را(جنازه های حوزه تهران) نشان می دهند و خانواده اش می بینند در بین جنازه ها هم نیست و این مدت تا بخواهد مورد از حوزه شهر ری به تهران برسد طول می کشد در این مدت اول اگر کسی خسرو را در نزدیک خانه مختاری دیده باشد که مراقبت می کرده از ذهنشان مشخصات او از بین می رود و در این مدت بدون اینکه حساسیت بین کانونی ها به وجود آید نفر بعدی را می شود ربایش کرد ضمن اینکه محتویات جیب مختاری را خالی کرده بودند و فاقد کارت شناسایی در لباس هایش او رادر منطقه حوزه شهر ری انداخته بودند و بعد از مختاری آقای صادق مهدوی دو شماره تلفن مربوط به پوینده را به من داد که آدرس را از آقای رسولی بگیرم که آدرس را گرفتم و به صادق دادم و تصور می نمایم او خودش آدرس ها را داشت چون از قبل مسئله نشریه صنعت توسعه را گفته بود که آقا(سید علی خامنه ای) در دیدار با آقای آ... و درّی و ... فرموده اند این بوی بیگانه (نشریه صنعت توسعه) می دهد و صادق جهت مراقبت از محل از وجود خسرو استفاده کرده بود ضمن اینکه آقای رضا روشن گفت علی ناظری می گوید اگر با آقای حقانی (مسئول پشتیبانی اطلاعاتی اطلاعات مردمی) صحبت شود او هم حاضر به کار خواهد بود و علی ناظری هم بهتر می تواند در کارها وارد شود لذا با آقای صادق مهدوی صحبت کردم و نظر آقای روشن و علی ناظری را به او گفتم و با موافقت آقای صادق و آقای میر حقانی موضوع را صحبت نمودم و گفتم این عملیات حذف فروهر کار ما بود و شما حاضرید که همکاری کنید گفت اگر حکم آقا باشد،  گفتم آقا را من نمی دانم ... (یک سطر خط خورده است) لذا گفتم آقا را من نمی دانم آقای درّی گفته اند که ایشان قبول نمود و بعد هم به روشن و ناظری و آقای صادق مهدوی گفتم که با آقای حقانی صحبت نموده ام و علی ناظری هم به جهت اینکه بهتر بتواند در کار وارد شود و هم به جهت گرفتن امکاناتی همچون ماشین نظرش بوده با آقای حقانی صحبت شود و لذا آقای صادق مهدوی جهت ربایش پوینده نیز از وجود علی ناظری و روشن و احتمالاً اصغر سیاحی و امیر اکبری و ... استفاده نمود و وقتی از محل کارش پوینده بیرون می آید او را تعقیب و سوار ماشین می نمایند و این بار صادق به من زنگ زد که شب بود و گفت کار را انجام داده اند گفتم شما را ببینم گفت می خواهم بروم دیر وقت است و باید بروم کرج گفتم من هم در مسیر شما هستم و منزل دائیم در شهرک آپادانا هستم و در اتوبان بیا شما را می بینم و گفت من می آیم سر شهرک می ایستم که من تصور نمودم هر موقع حرکت نمود زنگ می زند که مجدداً زنگ زد و گفت نیامدی گفتم فکر کردم قبل از اینکه به محل برسی یک زنگ می زنی که رفتم و باران هم می آمد و خیس شده بود و در ماشین او توضیح داد که او را بعد از خارج شدن از محل کار نشریه تعقیب و خسرو خروجش را اطلاع داد و بعد او را سوار ماشین کردیم و به منطقه شهریار بردیم و در ماشین علی ناظری او را خفه کرد و من از قدرت علی تعجب کردم و جنازه هم تا یک هفته حداقل پیدا نخواهند کرد و چون خسرو (راننده) در جلو یک پارکینگ مراقبت می نموده و طوری هم برخورد کرده آنجا که اختیار آمد و شد ماشینها را به پارکینگ دراختیار گرفته بود وپوشش خودش را در رابطه با پارکینگ قرار داده بود و تا یک هفته دیگر که جنازه اش پیدا شود و بخواهند او را شناسایی کنند اگر مسئولین پارکینگ به خسرو هم شک پیدا نمایند، مشخصات ظاهری و ... خسرو در ذهن آنها از بین خواهد رفت و شماره ای از نشریه صنعت توسعه را به من داد که فکر کنم مصاحبه ی پوینده بود و گفت این را بخوان تا بدانی کی بوده و من هم با خنده گفتم وقتی زده اید او را بخوانم و نشریه را گرفتم و مصاحبه را دیدم و عکس پوینده را کنده بودند ظاهراً جهت در اختیار گذاردن به خسرو جهت مراقبت و شناسائی پوینده کنده بودند و بعد هم من نشریه را در خیابان شهید لواسانی (فرمانیه) انداختم (نظر به تضادی که در این توضیح با توضیحات دقیق مهرداد عالیخانی که در محل و جریان قتل پوینده شرکت داشته ،وجود دارد احتمال می دهیم که مصطفی کاظمی "موسوی" جریان یک قتل دیگر را که قرار نبوده در این پرونده ها مطرح شود،به اشتباه در مورد پوینده تعریف کرده است) و وقتی جنازه مختاری پیدا و شناسایی شده بود مجلس ختم برای او گذاشته بودند و بعد هم جنازه پوینده و جوّ بالا گرفته بود. ضمناً وقتی می خواست مختاری و بعد پوینده را ربایش نماید به او گفتم آقای درّی روی هوشنگ گلشیری حساس بود خیلی و او را بزنید گفت این گلشیری در دسترس است و هر موقع بخواهیم مشکلی نیست، لذا بنا به نظر خودش مختاری و پوینده را انتخاب کرده بود که معتقد بود دو تن از تئوریسین های  کانون هستند و بعد از حذف نفرات فوق گفت آقای احمدزاده مدیر کل فرهنگی اطلاعات مردمی گفته می خواستی پسر مختاری را هم بزنید تا ما مشکلمان حل شود و این پسرش در دانشگاه برای ما مشکل ایجاد کرده که صادق می گفت به او گفته ام کار من نبوده و ظاهراً این جمله که کار خودتان بوده را هم به احمدزاده گفته و بعد هم(راجع به) خط های تلفنی که اطلاعات مردمی مربوط به کانونی ها را کنترل می کرده اند سوال نموده بود که صادق می گفت خط مختاری کنترل نمی شده و خیالم راحت شده که شما اشتباهی زنگ زده اید به تلفن منزل مختاری کنترل نبوده که صدای شما ضبط و اسم من در نوار ضبط شده باشدو بعد که جوّ مطبوعاتی بالا گرفت من به آقای صادق گفتم خیلی جوّخراب شده است و ترددهای تو را نیز کنترل می کنند و امکان دارد حفاظت تعقیب کند و تو دنبال کار نرو که گفت هیچ خبری نیست و وقتی هم که آقای سرمدی با او برخورد نموده بود که این عملیات ها را تو انجام داده ای صادق می گفت به همین بهانه قهر می کنم و به منزل می روم و تمام وقت بدون مشکلی کارها را پیگیری می کنم و من گفتم جوّ خراب است و امکان دارد بچه ها لو بروند و جوّ هم در جامعه شدید شده آقای صادق گفت هیچ خبری نیست این مطبوعات شلوغش کرده اند و هزار و دویست نفر بیشتر در ختم مختاری نیامده بود و اینها هم بیشتر خانواده مختاری و فامیل های وی و افراد کانون و خانواده هایشان بوده اند و بعد هم آمد گفت داریوش (منبع صادق) در بین کانونی ها گفته من به گلشیری زنگ زده ام و گفته ام می خواهم بیایم پهلویت و گلشیری گفته من خریدهایم را کرده ام و آذوقه یکماه را در منزل گذاشته ام و بچه هایم را هم به مدرسه نفرستاده ام و هر کسی هم بیاید درب منزل، در را باز نمی کنم، خیلی در بین آنها ترس ایجاد شده و عقب نشینی کرده اند و شماره جدید نشریه را که آماده و زیر چاپ بوده را نگه داشته اندو چاپ نکرده اند و حسابی عقب نشینی کرده اند و آقای صادق گفت بعد از این دو ربایش دیگر بعید است کسی به راحتی سوار ماشین بشود و پیشنهاد ربایش بعد از ختم مختاری و احتمالاً پوینده(...) را که داد و گلشیری ربایش گردد که با بررسی هایی که انجام گرفت من گفتم حاضر به این کار که افراد را جمع کنید در خیابان نیستم و اینکار خطرات زیادی را دارد و بهر حال با توجه به این که آقای صادق نظر بر ربایش افراد بعد از ختم را داشت و من مخالفت خودم را به او گفتم و او هم از انجام این کارها صرف نظر نمود و دلایل و استدلال مرا ایشان پذیرفتند که این کار به صلاح نیست که انجام شود و به منزل رضا روشن رفتیم که آقای علی ناظری هم به آنجا آمد و آقای صادق مهدوی با رضا روشن و علی ناظری پیرامون ربایش یکی دو نفر از افراد را بعد از مراسم ختم مطرح و در اینجا من پذیرفتم ولی بعد که باز روی موضوع فکر نمودم به آقای صادق مهدوی گفتم نیروی انتظامی نفر روی گلشیری گذاشته و احتمال دارد بر روی او که مراقبت گذاشته اند و موجب دستگیری افراد شود و شیوه را گفتم بصورتی که دو تیم باشد و یکی شناسایی تیم مراقبت(نیروی انتظامی) را و یکی نیز در جهت ربایش اقدام نماید که بعد هم موضوع را منتفی نمودم و من به صادق گفتم بیا به جای حذف دسته گل به خانه گلشیری و چند نفر از اینها بفرستیم و(آیا) یک منبع زن داری که برود گل را سفارش از چند گلفروشی برای آدرسهای مختلف بدهد و بعد روی کارت بنویسد مثلاً خانم گلشیری فوت همسر گرامیتان را به شما تسلیت می گوییم و زنی که میرود گل را سفارش می دهد بگوید فرضاً عصر ساعت پنج این دسته گل را به این آدرس بیاورید و وقتی گل فروش شاگردش را به منزل هوشنگ گلشیری ببرد چون نیروی انتظامی مستقر است او را دستگیر و از او هم بازجویی بکنند چیزی را به دست نمی آورند و بعد هم نیروی انتظامی متوجه می شود از چند گل فروشی برای افراد متفاوت گل فرستاده شده است و همگی می گویند یک زن آمد و گل سفارش داد و نیروی انتظامی هم سر کار می رود که آقای صادق قبول نمود ولی نه منبع زن آماده کرده بود و نه آدرس را داد که بعد هم به او گفتم، گفت زن سراغ ندارم و من به آقای اخوان(اداره ی) التقاط صحبت کردم او گفت کسی که مطمئن و حزب اللهی باشد سراغ دارم که گفتم آدرس به تو میدهم که او برود و از چند گلفروشی سفارش گل جهت آدرس چند نفر را بدهد و آدرس  ها را از صادق خواستم نداد و صادق گفت: در شهرستانها بیاییم عملیات کنیم و در شیراز و گیلان دو نفر از کانونی هایی که جزء پانزده نفر هستند وجود دارند که من گفتم شیراز که عملیات بشود روی من حساسیت پیدا می شود(مصطفی کاظمی مشهور به موسوی شیرازی قبلاً در پست"مسئول اداره ی کل اطلاعات فارس"بوده که پس از درگیری های زیاد و احتمالاًشرکت در قتل های فراوان بهائیان،اهل سنت و غیره ...و به قولی درگیری با امام جمعه شیراز،به تهران منتقل می شود) و پذیرفتم و بعد هم با مسعود صدر الاسلام صحبت کردم گفتم از این عملیات ها چه خبر که گفت خبر ندارم ولی من پیگیری هایی را که اداره آگاهی می کند و به آقای لطفیان (فرمانده نیروی انتظامی) می گویند و گزارش می کنند آقای لطفیان نیز به من می گوید و من می آیم و به آقای درّی سرنخ هایی را که وجود دارد و ردهایی که به دست آورده اند را گزارش می کنم و از دور هم با سعید اسلامی به طور ایما و اشاره می گویم و گفتم اگر شما در این عملیات ها نیستید من هم هستم، گفت الحمدالله خیالم راحت شد و بیا محمد عطریان فر (از مسئولین روزنامه همشهری) را بزنیم و این یک سری مقالات را به جامعه جهت درج می داده وما وقتی وسایل روزنامه جامعه را آوردیم دست خط عطریان فر بود که نوشته این مقاله را شما در روزنامه جامعه بزنید که من به آقای صدر الاسلام (سرپرست اداره اطلاعات نیروی انتظامی) گفتم آقای درّی حکم کانون نویسندگان را داده است و ایشان گفتند از منزل فروهر یک آمپول به دست آمده حواستان باشد یک خشاب نیز به جا مانده بود که گفتم مربوط به بچه های ما نیست و مسعود گفت بده من این بچه ها را از کشور خارج کنم گفتم آنها مشکلی ندارند و گفتم حاضری کارکنی گفت هر کاری باشد انجام می دهم گفتم میخواهم چند گل (دسته گل) بفرستیم و از جمله جهت گلشیری، گفت نیروی انتظامی (اداره آگاهی)(بیرون خانه گلشیری) مستقر است، گفتم مسئله ای نیست، این خانم با چادر و عینک برود و دسته گل را صبح سفارش بدهد و بگوید عصر مثلاً ساعت 5 به این آدرس بیاورید و گلفروشی وقتی گل را به درب منزل گلشیری ببرد او را دستگیر می کنند و بازجویی هم بکنند چیزی بدست نمی آورند و چند نفر دیگر که گلفروش هستند و گل به آدرسهای دیگر می برند آنها نیز اگر دستگیر شوند نتیجه ای نمی گیرند که آقای مسعود صدرالاسلام گفت هر کاری باشد انجام می دهیم عملیات و هرکاری و نیرو و امکانات من دارم و فقط شماره، آدرس ومشخصات بدهید گفتم در شهرستانها گفت مشکلی نداریم، بر اساس صحبت صادق که گفته بود در شیراز و گیلان گفتم شیراز و گیلان که آقای مسعود صدر الاسلام گفت مسئله ای نیست و فقط آدرس و.... بدهید که بعد هم آمدو با آقای صادق صحبت کردم گفت: این مسعود نرود به کسی بگوید مطمئن از او هستی (گفتم) مسعود انگیزه این کارها را دارد و مشکلی ندارد و آدرس شیراز و گیلان با مشخصات بده که آدرس را داد ولی من آن رابه مسعود ندادم که شامل آدرس و عکس نفرات بود و بعد شب مسعود تماس گرفت و چون من دنبال خرید منزل بودم گفت این طبقه ای که همسایه ما است می خواهد خانه اش را بفروشد و نقشه اش هم مثل نقشه منزل ما است و شما می خواهی بیا ببین که به منزلشان رفتم و بعد مشخصات گذرنامه ای گلشیری را داد که کپی از گذرنامه اش گرفته بودند که آنرا هم آوردم به محل کارم و به صادق هم ندادم و در همین اثنای بعد از این مسائل بود که آقای صادق مهدوی یک نشریه کار مربوط به سازمان فدائیان خلق چاپ خارج کشور را آورد و مهرانگیز کار مصاحبه ای درآن نموده بود و عکس او را نیز صفحه اول انداخته بودند که آقای صادق مهدوی گفت: ببین این گفته مبارزه با جمهوری اسلامی از طریق کار فرهنگی باید انجام شود. و صادق نظر بر حذف او را داشت که وی نیز جزء نفراتی بود که صادق در جلسه با آقای درّی اسم او را جزء پانزده نفر اصلی آورده بود و همچنین شیرین عبادی که می گفت وکیل عزت سحابی و شمس الواعظین بوده که من گفتم جو خراب است و مشکل ایجاد می شود و چند بار هم به درب منزلمان شب آمده بود که من منزل نبودم و خانواده ام ودختر کوچکم گفت آقای محمدی آمده بود کارتان داشت و صادق خودش را آقای محمدی معرفی نموده بود و اولین بار که صادق به این اسم خود را معرفی نموده بود. من هرچه فکر کردم متوجه نشدم که آقای محمدی کی می تواند باشد و بعد که صادق تماس گرفت وآمد گفت یکبار دیگر هم آمدم و نبودی گفتم: شما بوده ای که گفته ای آقای محمدی گفت بله لذا معمولاً یا بدون اینکه از قبل زنگ بزند و یا بعضاً تماس از تلفن عمومی می گرفت و یا تلفن همراه و می آمد پیرامون مسائل و شرایط صحبت می کرد و یک شب هم گفت بیا برویم پهلوی مهدی (منبع آنها) و منزلشان و داریوش (منبع) نیز بیابد و آنجا شما صحبت کن که اگر آقای سرمدی از داریوش سوال نمود به ایشان نگویید چون آقای سرمدی او را می شناسد و بعد از اینکه خبر مختاری را داریوش داد و من برای آقای سرمدی گزارش خبر تهیه نمودم با داریوش تلفنی صحبت کرد وسوالاتی پیرامون مسئله مختاری و وضعیت خانواده اش نمود و احتمال دارد او بخواهد که ببیند در این کار حذف مختاری وپوینده بوده یا نه (هنوز قضیه پوینده علنی نشده بود) و لذا شما بیا برویم تا او خیالش راحت شود و این کار توسط من که انجام شد کار تشکیلاتی است و من خود راساً انجام نداده ام و خیالش راحت شود(شد) و بعد به منزل مهدی رفتیم و با داریوش تماس گرفت و اوهم آمد و از وضعیت خانواده ی مختاری یا پوینده صادق سوال نمود و من هم به او گفتم اگر آقای سرمدی تو را خواست چیزی در مورد ارتباط با این مسئله نگو بعداً متوجه شدم که صادق به او گفته موسوی قائم مقام آقای درّی است و این جایگاه راغیر واقع به منبع اش داده بود تا خیال او را راحت کند و صادق هم که روی حذف مهر انگیز و به طور ضعیف مسئله شیرین عبادی را مطرح می نمود که من گفتم جو خراب است و فعلاً انجام نده و او گفت با آقای حقانی اگر صحبت کنیم که هایس(تویوتا هایس خودروی است از گروه ون که با توجه به طراحی و امکانات مناسب قابلیت های ویژه ای جهت حمل مسافر و بار را دارا است) به ما بدهد ما دیگه در همان (تویوتا) هایس فرد را خفه می کنیم و این موضوع را بعد از ربایش پوینده  گفت که من هم با آقای حقانی صحبت کردم که امکاناتی که می خواهند به علی ناظری بده و(تویوتا)هایس نیز می خواهند که گفت یک (تویوتا)هایس بیشتر نداریم و تا آنجایی که بشود (تویوتا)هایس را به آنها می دهیم و بعد هم به صادق گفتم و صادق گفت نوار شنود این کانونی ها که اداره کل فرهنگی اطلاعات مردمی کنترل می کند دست آقای حقانی است با او صحبت شود که نوار شنود کانونی ها را کپی کند و یک نسخه از هر نوار بدهد که نمی دانم آقای حقانی صحبت پیرامون آن نموده یا نه و به هر حال این وضعیت بود که شرایط عملیاتی را من به صادق می گفتم فراهم نیست و او معتقد بود بدون مشکل می توان انجام داد و بعد امیر اکبری آمد و گفت با آقای حمید جلالی اگر صحبت کنی می آید و من تصوّر نمودم از طرف صادق آمده و با حمید جلالی صحبت کردم او مردد بود جواب مثبت بدهد و اعتماد به من نداشت و تصور می کرد می خواهم او را چک نمایم که در رابطه با عملیات ها هست و یا اینطور انگیزه ای دارد که من همان موقع صادق را صدا زدم و آمد و گفتم این هم صادق و آقای درّی گفته است و صادق هم تایید نمود و آقای حمید جلالی هم گفت فقط سوژه را بدهید بقیه کارهایش را ما خودمان انجام می دهیم که بعد به صادق گفتم این اول که امیر اکبری آمد گفت من رفتم صحبت با او کردم قبول نمی کرد که گفت امیر اکبری گفته گفتم مگر تونگفته بودی به امیر اکبری گفت نه من گفتم امیر اکبری آمد گفت و من تصور نمودم شما گفته اید که صادق منکر شد و گفت این امیر اکبری آخر یک کاری دست ما می دهد و من گفتم بر اساس اینکه اکبری گفت و گفتم حتماً تو گفته ای با او صحبت کردم و بعد هم حمید جلالی آمد گفت استخاره کرده ام سوره یوسف آمده که کلاف سر در گم است و گفتم به آقای جوادی بده استخاره کند که گفت شما استخاره کنید و قرار شد من به جوادی بدهم استخاره کند و به حمید جلالی که تماس می گیرد بگویم و به صادق گفتم حمید جلالی استخاره کرده و اینطور جواب استخاره آمده گفت الله اکبر وقتی من با اصغر سیاحی هم صحبت کردم که بیاید برای کار استخاره کرده بود و همین جواب را به او داده بودند و من شب به منزل آقای جوادی زنگ زدم و استخاره گرفت گفت خوب است و سوره یوسف است که در چاه افتادن حضرت یوسف را می گوید ولی بعدش خوب است و آقای حمید جلالی زنگ نزد و موقعی که سر کار آمدیم به او گفتم و روز 27/9/77 روز جمعه آقای پاکدامن به تلفن همراه من زنگ زد و من منزل بودم گفت من کشیک وزارت هستم آقای درّی گفته اند به منزل ایشان بروید و من با صادق تماس گرفتم که آقای درّی گفته اند به منزلشان بروم و شما هم بیا برویم که اگر سوالاتی در رابطه با عملیات ها و کار داشتند جواب بدهیم و صادق آمد و با اصغر سیاحی بودو اصغر در ماشین نشست و ما رفتیم درب منزل آقای درّی و زنگ زدیم و نگهبان آنجا صدا زد زنگ نزنید و وقتی متوجه شد زنگ زده ایم ناراحت شد گفتم آقای درّی خودشان گفته اند سرنگهبان مسول اکیپ حفاظتی آقای درّی را صدا زد و همان موقع آقای درّی آمد درب را باز کرد تا ما را دید با دست تند تند اشاره کرد که بروید پشت دیوار ومن و صادق هم رفتیم در کوچه پشت دیوار که درب بزرگ به حیاط آقای درّی درآن واقع می شد و یکنفر از منزلشان بیرون آمد و در جهت مخالفی که ما ایستاده بودیم او حرکت کرد و رفت و آقای درّی از درب کوچک منزلشان که حدود سی چهل قدم یا کمتر می شود آمدند پشت دیوار و گفتند بیایید برویم داخل، رفتیم نشستیم گفتند آقای موسوی این آمریکا به عراق حمله کرده نمی شود یک برنامه ای ریخت و عملیات روی آنها انجام داد گفتم قبلاً ما پیگیری کرده بودیم ستاد کل نیروهای مسلح جلسه گذاشت و یک سری اقداماتی را در چنین شرایطی مشخص نموده و جهت آقا فرستادند و تایید فرمودند و الان باید آقای اسماعیلی (مدیر کل التقاط) و بچه های التقاط پیگیری کنند گفتند خیلی خوب (این حرف ایشان هیچ جای مطرح کردن با من را نداشت چون من نه مدیر کل التقاط بودم که بخواهند با آقای پاکدامن تماس بگیرند ومن را بخواهند و اگر واقعاً جدی بودند که می گفتند آقای سرمدی معاونت امنیت و آقای اسماعیلی بیایند و با آنها صحبت نماید و یا وقتی من را در روز جمعه خواسته پس خیلی به اصطلاح موضوع مهم است و قصد پیگیری حتی روز جمعه را باصطلاح دارد وقتی این را من می گویم ایشان بلافاصله بایستی به کشیک زنگ می زدند که آقای سرمدی و آقای اسماعیلی را پیدا کنید و بگویید که آنها با ایشان تماس بگیرند و یا به منزلشان بیایند تا پیرامون اقدام علیه منافقین صحبت کنند و فقط آقای درّی خیلی خون سخت(خونسرد) و با حالتی بی تفاوت گفتند خیلی خوب و آقای صادق مهدوی در رابطه با عملیات در شهرستان را گفتند که چون جو پلیسی شده در شیراز و گیلان عملیات انجام بدهند آقای درّی گفتند نه بگذارید برای بعد از ماه رمضان و من مسئله سفارش گل و رفتن یک خانم و چند آدرس را به چند گلفروشی بدهد تا گل به منزل فرضاً گلشیری گلفروشی برساند و بنویسد فوت همسرتان راتسلیت می گوییم را مطرح کردم و آقای درّی گفتند این کار روانی است کار خوبی است انجام بدهید و بعد خداحافظی کردیم و آمدیم در بیرون از منزل آقای درّی آقای صادق مهدوی گفتند این آقای درّی می خواست یک حرفی بزند، نزد. گفتم اگر تو نگفته بودی فکر کنم اصلاً حرفی هم نمی زد. گفت نه این می خواست یک چیزی بگوید و نگفت و از همدیگر خداحافظی کردیم و رفتیم. عصر باز آقای پاکدامن زنگ زد گفت باز مزاحم شدیم و آقای درّی یک جلسه در رابطه با منافقین گذاشته اند فردا صبح ساختمان امام. که فردا صبح رفتم و آقای پورمحمدی، آقای اسماعیلی، آقای سرمدی، آقای مجید امینی (مدیر کل اطلاعات خارجی در امور عراق و ...)که آقای درّی آمدند و در رابطه با حمله آمریکا به عراق و اینکه کاری علیه منافقین بشود انجام داد توضیحاتی دادند و گفتند بررسی کنید و سناریوهای مختلف مشخص کنید و من چون کار دارم آقای پورمحمدی جلسه را دنبال نمایند که جلسه هم نه نتیجه چندانی داشت و نه بعد ظاهراً آقای درّی جدی پیگیری کردند که کاری علیه منافقین بشود (به نظر من آقای درّی می خواستند این تماس اولی را که به کشیک وزارتی آقای پاکدامن گرفته بودند که من را بگوید به منزل آقای درّی برو(بروم) و می خواست پیش آقای پاکدامن رفو نماید، بعد از نو به آقای پاکدامن می گوید در رابطه بامنافقین به موسوی بگو فردا جلسه است و اگر واقعاً آقای درّی جدی بودند این جلسه صبح شنبه را بایستی روز همان جمعه می گذاشتند و افراد را میخواستند ومن جزء آن مجموعه ای که دعوت شده بودند هیچ جایگاه تشکیلاتی نداشتم و آقای سرمدی و آقای اسماعیلی خودشان صاحب نظر بودند و ضمن اینکه حالا که جلسه را روز شنبه گذاشته اند ایشان که از روز جمعه نسبت به این جلسه حساس بودند و اقدام علیه منافقین لذا بایستی اگر جلسه ای نیزاز قبل مشخص نموده بودند آنرا لغو می کردند و جلسه صبح شنبه را خودشان اداره می کردند و نه اینکه بعداز مختصر صحبتی بگویند من کار دارم و آقای پورمحمدی جلسه را ادامه می دهند و آقای درّی به اتاقش برود و به کارهای عادی خود بپردازد و عدم جدیت بعد از این جلسه و پیگیری ننمودن آقای درّی از نتیجه ای(که)آیا جلسه ... بدست آورده و حتماً پیگیری جهت اقدام را ننمودند خود حاکی از سرکاری بودن این جلسه و به منظور رفو نمودن تماسش با آقای پاکدامن و ... می باشد) به هر حال روز شنبه مسئله ملاقات با آقا وجود داشت که آقای خزایی در ساختمان امام گفت مگر نمی آیی برویم پهلوی آقا گفتم من باید با آقای امیر تهرانی برویم مجلس و در یکی از کمیسیونها صحبت کنیم که آقای خزائی اصرار(می) نمود که شما بیا و من می دانستم آقا می خواهند در رابطه با مسائل عملیات ها صحبت بفرمایند و(به دلیل) این اصرار آقای خزایی من احساس نمودم در جریان کار با آقای درّی قرار دارد و(بعداً) ملاقات با آقا(سید علی خامنه ای) انجام شده بود که من می خواستم بروم پهلوی امیر تهرانی که به مجلس برویم جلو درب بلوک امنیت آقای حقانی را دیدم که رنگش پریده است گفتم ملاقات بوده اید؟ گفت بله، گفتم ناراحت نباش و آقای درّی گفته اند و این مطلب را احتمالاً(به) آقای حقانی(که او را) به اطاقم آوردم گفتم و بعد به مجلس رفتم. روز یکشنبه آقای درّی سخنرانی در ساختمان شهید عراقی نموده بودند و علیه کارهای گروهها و مطبوعات و جومطبوعاتی و گروهی علیه نظام (نوار را می توان ملاحظه نمود و چون آقای خردی منش معائنت امنیت نوارهای سخنرانی آقای درّی را پیاده می کرد بایستی پیاده شده نوار باشد) به هر حال صحبت آقای درّی این را فقط می دانم طوری بوده که آقای حمید جلالی که اعلام کرده بود استخاره گفته کلاف سر در گم است و جواب منفی برای کار عملیاتی داده بود بعد از سخنرانی آقای درّی آمد و گفت حاضر هستم که کار بکنیم و سوژه بدهید که گفتم فعلاً منتفی شده است و این را بر اساس صحبت 27/9/77 آقای درّی که در منزلشان بود و فرمودند بگذارید برای بعد از ماه رمضان به آقای حمید جلالی گفتم و روز 30/9/77 آقای قائم پناه زنگ زدند و گوشی را برداشتم و گفتند با آقای درّی صحبت کنید و آقای درّی گفتند شب ساعت 7:30 (احتمالاً این ساعت را گفتند) با آقای صادق بیایید و احتمال دارد آقای قائم پناه با آقای صادق هم صحبت نموده باشند و من با صادق صحبت کردم ساعت 7:30 باید برویم پهلوی آقای درّی و بعد از افطار که من رفتم به نگهبان درب ورودی که احتمالاً آقای رضایی بود گفتم آقای صادق اینجا نیامد. گفت آمد و رفت و با صادق تماس گرفتم و گفت آمدم و شما نبودید برگشتم، گفتم بیا گفت شما بروید و صحبت کنید گفتم آقای درّی گفتند شما هم بیایید که آمد و رفتیم طبقه بالا و به آقای قائم پناه گفتم به آقای درّی بگوئید ما آمده ایم. ایشان تماس گرفتند و گفتند حاج آقا موسوی و آقای صادق آمده اند که ظاهراً آقای درّی گفتند بنشینند و آقای قائم پناه گفتند بفرمائید بنشینید گفتم کی پهلوی حاج آقاست گفتند آقای پورمحمدی و آقای خزایی و بعد آقای قائم پناه آمدند و اطاق جنب اطاق خودشان را باز کرده و گفتند بفرمایید اینجا و با صادق نشستیم که دیدم آقای قائم پناه آمد درب را بست و دو نفر که آقای پورمحمدی و خزایی بودند از اطاق آقای درّی بیرون آمده و از جلو اطاقی که ما بودیم رد شدند.

فرمودند اگر سرمدی متوجه شد نگوئید که من در جریان بوده ام. آقای صادق مهدوی گفتند حاج آقا شما مطمئن باشید آقای سرمدی هیچ سرنخی ندارد اگر او متوجه شد که ما می گوییم خودمان بوده ایم ولی اگر شما رفتید و گفتید ما می گوییم که شما گفته اید. آقای درّی با صدای بلند دو سه بار گفتند من من من(؟) گفتم من و صادق گفتیم بله شما گفتید و من گفتم اگر شما نگفته بودید که ما این کار را انجام نمیدادیم و صادق گفت شما که توان مقاومت را نداشتید می خواستید حکم ندهید و شروع به تند وتیز صحبت علیه آقای درّی نمود که درّی گفت من گفتم مرگ  یکبار شیون هم یکبار و به صادق گفت یک میوه بردار و ببر بیرون و به من گفت شما باشید و وقتی صادق رفت درّی گفتند اگر سرمدی متوجه شد شما بگویید من حکم از آقایان دستغیب گرفته ام که من گفتم آقایان  دستغیب(طرفدار؟) خاتمی هستند وآنها خاتمی را جهت انتخابات معرفی نمودند و شما گفتید حاج آقا برای من اگر آقایان دستغیب هم می گفتند حجتِ نه شرعی و نه تشکیلاتی داشت که درّی باز گفت من گفتم مرگ یکبار شیون یکبار و شما بروید یک سناریو(برای خروج از بحران) درست نمایید و من آمدم بیرون و با صادق صحبت نمودم جهت سناریو که ابتدا نمی پذیرفت و بعد قبول نمود که یک سناریو درست کنیم دو سه اوباش و افراد لات را پیدا نموده و پولی به آنها داده شود که ترکیه بروند ومنبع صادق هم از آلمان به ترکیه بیاید و آنهارا توجیه نماید که بیاید روی خانه گلشیری که نیروی انتظامی است و آنجا نیروی انتظامی آنها را دستگیر نماید و اینها بر اساس توجیهی که شده اند در بازجویی ها بگویند ما در ترکیه توجیه شده ایم و قرار بوده بعد از عملیات هم از کشور خارج گردیم و نیروی انتظامی هم خیال نماید... اشخاص دیگری نیز که داریوش فروهر و پروانه اسکندری و مختاری و پوینده را زده اند از کشور خارج گردیده اند و نهایتاً صادق پیگیری ننمود و گفت این مشکل درّی است و خودش برود حل کند. (ادامه ی اظهارات عمدتاً در ارتباط با سناریو سازی و اختلافات و دعواهای درونی بین درّی و موسوی و بین جناحهای درگیر دعواست)

 

 
 
بازگشت به صفحه اول

ساير مطالب مربوط به سیمای نظام