چه کسی چک سفید امضا به احمدینژاد داد و چرا؟
بهمن احمدی امویی، روزنامهنگار منتقد دولت و نویسنده دو کتاب
اقتصادی به نامهای «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی و «مردان جمهوری
اسلامی چگونه تکنوکرات شدند»، پس از حوادث انتخابات جمهوری اسلامی
بازداشت و از آن تاریخ تاکنون در اوین محبوس است. مهم ترین اتهامات
وی مقالاتی بود که در نقد عملکرد اقتصادی دولت احمدینژاد و
فسادهای مالی برخی از نهادهای وابسته به دولت وی نوشته بود.
احمدی امویی در نامه که به تازگی از داخل زندان خطاب به
نمایندگان مجلس ایران نوشته، آورده است: آینده قابل پیشبینی امروز
را من و برخی از همکارانم در مقالات متعدد به تصویر کشیدیم. که
البته نتیجه این اطلاع رسانی برای من دستگیری، زندان، شکنجه و تحمل
بیش از ۹۰ روز حبس در سلول انفرادی و توهین و افترا و حکم غیر
قانونی ۵ سال و چهار ماه زندان بود. آنچه را که من در مقالات متعدد
خود نوشته بودم، همان است که امروز شما گاه به گاه به آن اشاره
میکنید و قوه قضاییه نیز پروندههای زیادی را برای عاملان این
فسادهای اقتصادی گشوده است، آنچه را شما و قوه قضاییه گاهی البته
گاهی این روزها در باره دولت احمدینژاد میگویید من و البته
تعدادی دیگر از روزنامهنگاران و اقتصاددانان منتقد در چهار سال
اول دولت احمدینژاد و البته بعد از آن، در بارهاش گفتیم و
نوشتیم.
بهمن احمدی امویی ضمن ارائه خلاصهای از مقالات
انتقادی خود در این نامه، نوشته است: «آنچه که خلاصهاش را برایتان
ردیف کردم، تنها چکیدهای از برخی از مقالات انتقادی من در روزنامه
سرمایه، وب سایت شخصیام و همین طور سایت خرداد نو است، مقالاتی که
بازجوها با در دست داشتن پرینتشان روزهای طولانی مرا بازجویی
کردند، به انفرادی انداختند و در آخر همان پرینتها را به عنوان
مصادیق اتهامی من به دادگاه فرستادند و بر اساس همان مقالات به پنج
سال زندان محکوم شدم. حالا این روزها میخوانم و میشنوم که شما و
بسیاری از مقامات کشور همان نکات را که من به خاطرش در زندان به سر
میبرم، بازگو میکنید. عجیب نیست آقایان نماینده؟»
متن
کامل نامه بهمن احمدی امویی، روزنامهنگار زندانی که در اختیار
کلمه قرار گرفته، به شرح زیر است:
چه کسی چک سفید امضا
به احمدینژاد داد و چرا؟
آقایان و خانمهای نماینده
مجلس
خیلی با خودم کلنجار رفتم که آیا شما در موقعیت و
جایگاهی قرار دارید که بتوان شما را خطاب قرار داد و آیا بابت خطاب
قرار دادن شما، اطرافیان، دوستان و همفکرانم مرا سرزنش نخواهند
کرد؟
در ابتدا یادآور میشوم که من نزدیک به ۲۸ ماه گذشته
را به خاطر فعالیت روزنامهنگاری و نوشتن مقالات انتقادی در باره
عملکرد اقتصادی دولت احمدینژاد و البته سردبیری وب سایت انتقادی
خرداد نو در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر برده ام.
هفته قبل
نامهای به همسرم ژیلا بنییعقوب که او نیز روزنامهنگار است نوشتم
که بعید میدانم خوانده باشید، آنجا به زندانی شدن شهروندان عادی
معترض به خاطر شعارنویسی در باره مشکلات اقتصادی اشاره کردم. بد
نیست شما هم بدانید که در چند روز گذشته دو پیرمرد را به اینجا
آوردهاند که من به جای مسوولان قضایی و امنیتی از بودن آنها در
زندان خجالت میکشم. شاید لازم باشد شما هم در جریان دستگیری آنها
قرار بگیرید.
شغل: نقاش ساختمان و راننده وانت. جرم: نوشتن
چند شعار علیه مقامات کشور.
یکی از آنها را با لباس خواب از
مقابل منزلش گرفتهاند. از آنها پرسیدم چرا شعارنویسی کردید؟ یکی
از آنها گفت: «در خانه نشسته بودم و تلویزیون تماشا میکردم که
شنیدم گوینده اخبار اطلاعاتی درباره بیکاری و تورم داد و ادعا کرد
که وضع کشور نسبت به قبل خیلی خوب است، پشت سرش احمدینژاد ظاهر شد
و جوری حرف میزد که انگار کسانی مثل من در بهشت به سر میبریم و
خودمان خبر نداریم، این گونه بود که احساس کردم از خودم و از زندگی
خودم خستهام و تنها کاری که به ذهنم رسید این بود که بروم و چند
جملهای بر دیوار بنویسم که ایها الناس آیا کسی هم هست به حرفهای
ما هم توجه کند؟ آیا اصلا ما وجود داریم؟»
و نتیجهاش این
شد از آنجایی که حکومت مردمی جمهوری اسلامی در سر هر کوی و برزنی
ماموران و نیروهای خود را پراکنده است آنها را دستگیر و روانه
زندان کرده است.
با این مقدمه میخواستم بگویم شاید بد
نباشد مسیری که با آمدن آقای احمدینژاد که این روزها رییس دولت
دهم است و شما از هم آواز شدن با او طی کردهاید و من نیز در جهتی
دیگر به عنوان یک روزنامهنگار طی کرده و همانند بسیاری از مردم
مورد هجوم گسترده و همه جانبه دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و
زندان و شکنجه قرار گرفتهام با هم مرور کنیم تا ببینیم هریک چه
کردهایم، چه بودهایم و اکنون در کجا ایستادهایم:
- رئیس
جمهور شدن محمود احمدینژاد در سال ۸۴ با شروع سو استفادههای عظیم
مالی در شهرداری تهران تحت مدیریت او زمینه سازی شد. فسادی که تنها
۳۲۵ میلیارد تومان آن برملا شد اما به صلاح دید مقامات ارشد نظام
شاید برای روز مبادا بایگانی شد رقمی که با احتساب نرخ تورم ادعایی
دولت امروز به بیش از یک هزار میلیارد تومان میرسد.
- تخطی
دولت از قانون برنامه پنج ساله سوم و چهارم و ناچیز پنداشتن مجلس
از همان ابتدا در عدم ارائه گزارش عملکرد دولت توسط شخص رئیس دولت.
این گزارش بر اساس قانون باید در آذر ماه و تیر ماه هر سال درباره
عملکرد دولت و در مقایسه با برنامه پنج ساله و میزان مطابقت آن با
چشم انداز ۲۰ ساله به مجلس اراده شود که هرگز روی نداد.
-
هزینه کردن بودجه عمرانی سال ۸۵ در شش ماه وتقاضای متمم بودجه برای
نخستین مرتبه پس از حدود ده سال به اقدامی که نشان از شروع بی
انضباطی گسترده و تخلفات مالی بسیار بزرگ آقای احمدینژاد میداد.
- دستور به کاهش غیر منطقی، غیر اصولی و غیر کارشناسی نرخ بهره
به رغم هشدارهای مکرر، اقدامی که قابل پیش بینی ترین نتیجه آن
استفاده از منابع و نقدینگی نظام بانکی توسط نزدیکان و وابستگان به
قدرت بود به طوری که امروز آن سه هزار میلیارد تومان دزدیده شده
تنها یکی از قلههای کوه یخ فسادی است که بنیان آن درآن زمان بنا
نهاده شد.
- تغییرات شدید و پی در پی نظام بانکی برای کاهش
قدرت تصمیمگیری و توان کارشناسی و افزایش وابستگی بانکها به
لابیهای سیاسی و دسته بندی گروههای ذی نفوذ.
- نابودی
نظام برنامهریزی و کارشناسی متمرکز کشور در سازمان برنامه و بودجه
که قادر به ردیابی و رصد عملکرد مدیران اجرایی در همه زمینهها
بود. تعطیلی این نهاد و از بین بردن آن فکر و نظارت را باید یکی از
برنامه ریزی شده ترین اقدامات دولت احمدینژاد دانست که هدفی جز
نابودی ساختار اقتصادی ،صنعتی و فکری کشور نداشته است.
-
افزایش میزان مطالبات نظام بانکی کشور به رقمی چند برابر سال ۸۴
نتیجه این رفتار دولت خالی کردن خزانه پولی بانکها به نفع
گروههای صاحب قدرت و نفوذ بود که امروز وجود پروندههای متعدد
فساد مالی در سازمان بازرسی کل کشور، دادستانی، قوه قضاییه و مرکز
پژوهشهای مجلس تنها بخش کوچکی از آن است که به بیرون درزکرده است.
- دستور مشخص دفتر احمدینژاد (در دوره نخست ریاست جمهوریاش)
در پرداخت وام ۴۰۰ میلیارد تومانی به یکی از افراد نزدیک به دولت.
موردی که هنوز به آن نپرداختهاند و احتمالا آن را به عنوان ابزاری
برای گرو کشی سیاسی در آینده نگاه داشتهاند.
- دست کاری
غیر قانونی تعرفههای کالاهای وارداتی که تنها در مورد تلفن همراه
منجر به در آمدی بیش از ۷۲۵ میلیارد تومان برای عدهای از نزدیکان
دولت شده که سالهاست پرونده آن در سازمان بازرسی کل کشور خاک
میخورد.
- تغییر مداوم و پی در پی و غیر کارشناسی مدیران
صنعتی و اقتصادی کشور که مقدمه چینی برای حمله مغول وار گروهی خاص
که کمر همت به نابودی ایران بستهاند. از آنجایی که تصمیم سازی در
ایران عمدتا توسط بدنه کارشناسی که در نهادهای مختلف و سازمانهای
دولتی پراکندهاند صورت میگیرد، تلاش دولت احمدینژاد بر نابودی
این فرایند متمرکز شد. اقدامی که به مفهموم انهدام تعقل و تفکر در
ایران است.
- عدم ارائه کوچکترین اطلاعاتی از چگونگی هزینه
کردن در آمدهای نفتی که از زمان به قدرت رسیدن احمدینژاد تاکنون
بیش از ۵۰۰ میلیارد دلار بر آورد شده است. این بیاطلاعی مردم و
حتی نمایندگان مجلس را میتوان با وضعیت نامشخص و نامعلوم در
آمدهای نفتی عراق در زمان اشغال آمریکاییها مقایسه کرد.
-
نابودی زیر ساختهای اقتصادی و موقعیت گردشگری کشور که میتوانست
کمک موثری به توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور باشد آن را میتوان از
آمار ورودی مسافر و گردشگر و کشورهای مبدا آنها به خوبی استنتاج
کرد.
- از دست دادن بازارهای کشورهای حوزه تمدنی ایران در
عراق، افغانستان و آسیای میانه.
- نابودی کشاورزی ایران از
طریق واردات گسترده و فراوان محصولات کشاورزی.
- نابودی
توان تولید ملی ایران، افزایش وابستگی به واردات و کاهش ضریب امنیت
غذایی کشور.
- ایجاد فاسدترین دولت تاریخ ایران و پیوند زدن
اقتصاد ایران با اقتصاد و فساد جهانی که نتیجه آن حاکمیت گروههای
فراقانونی و مافیایی بر تمام امورات کشور شده است.
- افزایش
وابستگی هر چه بیشتر اقتصاد و بودجه دولت به درآمدهای نفتی بر خلاف
تمام قوانین و مقررات جاری کشور.
آقایان و خانمهای نماینده
مجلس
من به عنوان روزنامهنگار به کمک همکارانم و همراهی
کارشناسان میهن پرست و لایق کشور در تمام سالها و از لحظه به قدرت
رسیدن محمود احمدینژاد بارها و بارها تمام این مواردی را که در
بالا آورده شد و بسیاری موارد دیگر را ذکر کرده و اطلاع دادیم و
آینده قابل پیش بینی امروز را که اکنون در آن قرار داریم به تصویر
کشیدیم. که البته نتیجه این اطلاع رسانی برای من دستگیری، زندان،
شکنجه و تحمل بیش از ۹۰ روز حبس در سلول انفرادی و توهین و افترا و
حکم غیر قانونی ۵ سال و چهار ماه زندان بود. آنچه را که من در
مقالات متعدد خود نوشته بودم، همان است که امروز شما گاه به گاه به
آن اشاره میکنید و قوه قضاییه نیز پروندههای زیادی را برای
عاملان این فسادهای اقتصادی گشوده است، انچه را شما و قوه قضاییه
گاهی البته گاهی این روزها درباره دولت احمدینژاد میگویید من و
البته تعدادی دیگر از روزنامهنگاران و اقتصاددانان منتقد در چهار
سال اول دولت احمدینژاد و بعد از آن، در بارهاش گفتیم و نوشتیم.
آنچه که خلاصهاش را در بالا برایتان ردیف کردم، تنها چکیدهای از
برخی از مقالات انتقادی من در روزنامه سرمایه، وب سایت شخصیام و
همین طور سایت خرداد نو است، مقالاتی که بازجوها با دردست داشتن
پرینت شان روزهای طولانی مرا بازجویی کردند، به انفرادی انداختند و
در آخر همان پرینتها را به عنوان مصادیق اتهامی من به دادگاه
فرستادند و بر اساس همان مقالات به پنج سال زندان محکوم شدم. حالا
این روزها میخوانم و میشنوم که شما و بسیاری از مقامات کشور همان
نکات را که من به خاطرش در زندان به سر میبرم، بازگو میکنید.
عجیب نیست آقایان نماینده؟
آقایان و خانمهای نماینده مجلس
به خاطر دارید که برخی گفتند فهرست مجلس هفتم توسط امام زمان
نوشته شده بود، از شما به عنوان بهترین مجلس کشور یاد شد و هنوز هم
شما را بر سرشان حلوا حلوا میکنند آیا واقعا خودتان به این القاب
و عناوین پر طمطراق باور دارید؟ آیا تا به حال تجربه نمایندگی چند
سال گذشته را با خودتان مرورکرده اید؟ مسیری که شما با احمدینژاد
شروع کردید و موقعیتی که هم اکنون در آن قرار دارید را تنها
میتوان در این جمله خلاصه کرد، ابتدا با او به دوره سفره قدرت
نشستید همراهیاش کردید.هر چه گفت و کرد برایش هورا کشیدید و حالا
سعی میکنید که حساب تان را از او جدا کنید. نسبت امروزی شما و
احمدینژاد سایهای کمرنگ و مینیاتور وار از نسبت ما در سالهای
گذشته با وی است.
آیا فراموش کردهاید که احمدینژاد را با
چه سخنرانیهای پرشوری حمایت میکردید؟ آیا فکر نمیکنید با این
همراهیها و حتی سکوتتان در تمام تخلفهای مالی، اداری و سو
مدیریتهای او شریک و بابت همه آنها باید پاسخگو باشید؟
احتمالا اگر قدری حس مسوولیت در شما نسبت به همان صندلیهایی که بر
آنها تکیه زده اید وجود داشته باشد هرگز خود را نخواهید بخشید.
نمیدانم چه توجیهات شرعی و عقلی برای آن ناز و کرشمههای آن روز و
ماه عسل شیرین تان و این قهر و کج خلقیهای امروزی تان میتراشید؟
این چیزی است که به خود شما و خدایتان مربوط است. البته اگر به آن
باور دارید.
اما شما به عنوان نمایندگان مجلس جدا از
وجدان در برابر ملت و تاریخ نیز باید پاسخگو باشید. هر چند سرعت
تحولات ایران و منطقه به حدی است که شاید درکش برای شما مشکل باشد.
ولی کافی است چشمهایتان را باز کنید و چند قدم دورتر از
خانههایتان را ببینید. آیا رعشه بر اندامتان نمیافتد؟ کدامیک از
شما حاضر و آماده برای پاسخگویی در روزی که همین نزدیکی است هستید؟
آن روز نزدیکتر از آن چیزی است که میپندارید. اگرخوب گوش بدهید
صدایش را میشنوید. پیش درآمد این تحولات حتی به پشت درهای
منزلتان هم رسیده است.
به راستی چه شد آن همه سینه چاک
کردنتان برای گرانی، فساد، مبارزه با تبعیض، مدیران بسیجی،
دولتمردان پاک، شجاع و مردمی؟ هیچ فکر کرده اید؟ و چه نقشی بر
دیوارزده اید؟
به خوبی به یاد دارم در یکی از روزهای
بازجویی و زندان انفردای را توسط کسی که خود را کارشناس و استاد
دانشگاه در دولت کریمه احمدینژاد میدانست گفتم: دور نیست که
دوستان احمدینژاد و شاید خودش را هم در همین سلولها ببینیم. آن
انسان فرهیخته نظام جمهوری اسلامی! خندید و آن را هم چون دیگر
حرفها و گفتهها و نوشتههای من ناشی از توهم، نادانی، حماقت و
وابستگی دانست.
امروز احمدینژاد میان زندان و ریاست جمهوری
درمانده است بر سر دو راهی و راه سومی نیز در مقابل خود نمیبیند.
شاید یکی از همین روزها ماموران حفاظتیاش او و یا یاران نزدیکش را
به جای بردن به پاستور به زندان بیاورند. یقینا اگر از حال و روز
او در این روزها بپرسید همچون همیشه به شما دروغ میگوید اما
نگرانی را میتوان در چشمهای او خواند.
آقایان و خانمهای
نماینده مجلس
آیا زمان آن فرا نرسیده است که از خود بپرسید
آن همه حمایتهای قانونی، غیرقانونی، امنیتی، اطلاعاتی و نظامی که
هرگز هیچ دولتی پیش و پس از انقلاب از آن برخوردار نبوده به چه
منظور و توسط چه کسانی به محمود احمدینژاد اعطا شده است؟ و او در
سایه این چک سفید امضا چه خدمتی باید ارائه میداد و بابت آن خدمات
چه رقمی در آن نوشته است؟
این روزها شما، سراغ مردم خواهید
رفت تا شاید دوباره بر آن صندلیهای پر منفعت تکیه بزنید. برای
مردمی که از آنها رای مطالبه خواهید کرد، چه جوابی دارید؟ مگر قرار
نبود وضع آنها را بهتر کنید آنها را در موقعیت مدیریت جهانی قرار
دهید، وعده ژاپن اسلامی را به این مردم دادید و …
آیا آنها
را امروز در شرایطی به مراتب حقیر تر از گذشته قرار ندادید؟ شما در
کجای این فاجعه قرار دارید؟ آیا فکر میکنید در آینده فرصتی برای
بازنگری در رفتارتان خواهید داشت؟
بهمن احمدی امویی،
بند ۳۵۰ اوین
آذر ماه ۱۳۹۰