|
|
|||
دكتر كاظم سامي شادروان دكتر كاظم سامي از چهرههاي چپ مذهبي و آزاديخواه ايران به شمار ميرود.او در سال ۱۳۱۳ ديده به جهان گشود .او از دوستان و همفكران دكتر شريعتي بوده و روابط خوبي با او داشته است.در اوائل شروع نهضت ملي شدن نفت در سال ۱۳۲۹ به رهبري دكتر مصدق كاظم سامي كم كم از دبيرستان به فعاليتهاي سياسي و كلاسهاي درس استاد محمد تقي شريعتي روي آورد و به همراه كساني چون دكتر نظامالدين قهاري و دكترشريعتي و … به حمايت از نهضت ملي برخاست.با نخست وزير شدن مصدق و باز شدن فضاي جامعه احزاب گوناگوني پديد آمده و يا علني شدند كه همين امر تاثير بسيار بالائي بر رشد فرهنگي مردم پس از دوران طولاني خفقان رضاخاني گذاشت و موجب رشد بسيار بالاي مردم شد كه اثرات آن تا سالها بعد و حتي تا انقلاب غير قابل كتمان بود.كاظم سامي هم با بهره گيري از اين مزيت به نهضت خداپرستان سوسياليست(بعدها حزب مردم ايران) به رهبري محمد نخشب پيوست و تا آخر كار قاطعانه از مصدق حمايت كرد و در اين مدت كوتاه راه سياسي آينده خود را برگزيد و تا آخر عمر به آن وفادار ماند.پس از كودتا هم به نهضت مقاومت ملي پيوست و به همراه كساني چون آيت الله زنجاني از راه مصدق دفاع كرد.اصول زير بناي فكري شادروان دكتر سامي در نهضت خداپرستهاي سوسياليست در دو مورد ۱-اسلام ۲- عدالت اجتماعي وسوسياليسم ، متبلور بود و در عين حال احترام تمام و كمال براي آزادي قائل بود و منافع ملي را بر ساير امور ترجيح ميداد.او پس از ورود به دانشگاه تهران به خاطر علاقهاي كه به خدمت به مردم داشت رشته پزشكي را برگزيد و تخصص خود را هم در روان پزشكي گرفته و تا آخرين لحظه حيات به خدمت به مردم مشغول بود.او در دانشگاه با دوستاني همچون دكتر پيمان هم آشنا شده و تا به آخر با آنان ماند. با تشكيل جبهه ملي دوم و دنباله روي حزب مردم ايران از آن آنان تا مدتي تنها از آرمانهاي جبهه ملي دوم دفاع ميكردند اما متاسفانه روش جبهه ملي دوم بسيار غلط بود و اين امر در نهايت اعتراض مصدق را هم برانگيخت و فرصت خوبي را كه ممكن بود به نتايجي منجر شود از بين برد و با انحلال جبهه ملي دوم به خواست مصدق ،جبهه ملي سوم در حال تشكيل بود كه به دليل ضربات ساواك و وفات مصدق آن هم به جائي نرسيد. پس از كشتار ۱۵ خرداد ۴۲ بسياري از گروهها تدريجاً به اين نتيجه رسيدند كه روش مسالمت آميز براي مبارزه جوابگو نيست و ضرورت مبارزه قهرآميز مطرح شد.مصدق هم طي پاسخي كه به حسن صدر درباره انقلاب الجزاير داده بود به اين امر اشاره كرده بود.در اين راه سامي و يارانش نخستين گروهي بودند كه براي مبارزه قهرآميز عليه شاه اقدام كردند .سامي و يارانش از حزب مردم ايران جدا شده و جاما ((جنبش آزاديبخش مردم ايران ))را به وجود آوردند . تا سال ۴۳ آنان به فعاليت و آموزش مشغول بودند و در سال ۴۴ با نفوذ يكي از عوامل ساواك بخش عمدهاي از اعضاي جاما و از جمله دكتر سامي دستگير شدند و به زندان افتادند ولي همواره راه خود را ادامه دادند. در انقلاب جاما نيز از گروههاي مبارزي بود كه با تمام قوا مبارزه كرده و براي بعد از انقلاب هم جاما تاكيد فراواني بر امور شوراها داشت تا اداره امور شهرها به دست مردم باشد.سامي اولين كسي بود كه طرح شورا را به رهبر انقلاب وآيتالله طالقاني ارائه داد و آنان نيز آن را تائيد كرده و آيت الله طالقاني حكومت اسلامي را چيزي جز آن ندانستند. پس از انقلاب در دولت بازرگان دكتر سامي وزير بهداري شد و تلاشهاي زيادي براي اجراي طرح طب ملي و بهرهمندي اقشار كم درآمد از خدمات بهداشتي نمود و تاكيد فراواني هم بر جلوگيري از افزايش جمعيت داشت كه متاسفانه به آن توجهي نشد و امروزه تازه ارزش آن سخنان مشخص شده اند. پس از انقلاب هم جاما تلاشهاي فراواني براي اداره شورائي كشور و جا افتادن امر شوراها داشت و در قانون اساسي هم مساله شوراها متجلي شد ولي متاسفانه توجه چنداني به آن نشد و همچنين به دليل بيگانه بودن مردم با امر شوراها اين امر حتي هنوز هم در ايران جا نيفتاده است. در اولين انتخابات رياست جمهوري دكتر سامي از جاما كانديدا شده و رتبه ششم را به دست آورد و به عنوان نماينده مردم هم به مجلس اول راه يافت و به همراه كساني چون بازرگان تلاشهاي فراواني هم براي جلوگيري از بحران داشت. همچنين دكتر سامي در هيچ يك از سمتهاي وزارت و وكالت هرگز حقوقي دريافت نكرد . با وقوع جنگ تحميلي و بحران سال ۶۰ دفاتر جاما نيز مورد هجوم قرار گرفت و فعاليت آنها نيز تعطيل شد و اعضاي جاما نيز همچون ساير اقشار تلاش اصلي خود را در مبارزه با دشمنان خارجي گذاشتند و دكتر سامي تنها به امور فرهنگي و تاليف و … ميپرداخت. شادروان دكتر سامي صرف نظر از جنبههاي مبارزاتي و آزاديخواهي فردي بسيار متدين و مذهبي بوده و داراي روابط نزديكي با آيت الله منتظري(وي از شهادت دكتر سامي بسيار متاثر شده بود) و مهندس بازرگان بود.او به عدالت اجتماعي و بهبود اوضاع اقشار كم درآمد بهاي فراواني داده و در اين راه تلاش هاي فراواني داشت. در كار تخصصي خود يعني روان پزشكي هم با اشتياق تمام به انجام وظيفه و مداواي بيماران ميپرداخت و در كار خود فردي بسيار متخصصص و با سواد بود. او شوق و اشتياق به زندگي را در خدمت به مردم ميديد و در اين راه نهايت تلاش را به كار ميبرد و چه بسيار كساني را كه رايگان مداوا ميكرد.
همچنين او از معدود بازماندگان ميانسال آگاهي بود كه در جواني بار تجربه ارزشمند نهضت ملي ايران به رهبري دكتر مصدق را بدوش گرفته بود و از جريانات جنبش هاي قهرآميز و مسلحانه ، اطلاعات وسيعي داشت و پس از انقلاب هم شاهد حوادث بيشماري بود. در نخستين سالگرد درگذشت پيشواي آزادي دكتر مصدق پس از انقلاب دكتر سامي در نشريه جاما(۹/۱۲/۵۸) درباره مصدق چنين مينويسد : روز ۱۴/۱۲/۱۳۴۵ ، ابر مرد تاريخ ايران ،قهرمان شهامت ، حماسه آفرين ايران به ابديت پيوست.با مرگ او صف جدائي ناپذير شاگردان مكتبش فشردهتر شد،رژيم سفاك حتي از خبر اعلام فوت رهبر راستين ملت بيم داشت با اينكه او را به فاصله بسيار دوري از مردم شهر كه به او عشق ميورزيدند پنهان كرده بود،اهداف عاليهاش در راه اعتلاي ايران رهنمود انقلابيون و جوانان روشنفكر ملت گرديد .طومار زمان نتوانست ياد او را از خاطره ها محو سازد .پس از پيروزي انقلاب ديوارهاي خانة ساكت قهرمان شاهد استقبال ملت پدر از دست داده بود . كساني كه از مبارزات دكتر محمد مصدق در مورد صنعت ملي نفت ايران و كوبيدن مشت محكم بر دهان امپرياليست ها خبر داشتند بر زخم كهنشان نمك پاشيده شد دل هاي انباشته از مهر به ديدارش شتافتند .پدر ملت ايران را ميديدند كه ديگر در خانهاش تنها نيست و فاتحانه به خط سرخ شهادت لبخند پيروزمندانه ميزند.آري صداي حق طلبي مصدق در بيدادگاه رژيم سفاك پهلوي اين جملات را نوازشگرانه به گوش مردم ايران ميرساند كه « آنهائي كه طالب ترقي و تعالي ميهن اند با هر سياستي كه در مصالح وطن نيست مبارزه ميكنند.من با دادن هر امتيازي از نظر اقتصادي و سياسي مخالفم…»… احمد آباد اكنون مدفن مصدق است گرچه خود اينگونه نميخواست.او وصيت كرده بود كه جنازهاش را در گور شهداي ۳۰/۴/۱۳۳۱ كه براي بازگشتش كشته شده بودند به خاك بسپارند.ولي نگذاشتند.مردي كه در مدت ۲۸ ماه زمامداريش پشت بزرگترين امپراطوريها را لرزاند و به قول لوموند : « در زمان قدرتش رقباي وي خود را مواجه با مردي يافتند كه در ايران سابقه نداشت و نه خريدنش امكان داشت و نه بدنام كردن و به لجن كشيدنش » و يك شب پس از مردنش « صوت العرب» فرياد زد كه مصدق رفت ، در زماني كه ايران شديدترين احتياج را به مردي مانند او داشت و بايد با او هم صدا بود كه « اي روح مصدق ، سلام مبارزان بر تو» شادروان دكتر سامي معتقد بود مبارزه با استبداد بايد از طريق فكري و فرهنگي دنبال شود . مهمترين فعاليت سياسي در جامعه را تربيت و آمادگي مردم براي حفظ دموكراسي ميدانست و ميگفت بايد ريشه استبداد را در فكر مردم خشكاند والا مردم از سنگ و چوب براي خود بت خواهند تراشيد و او با فكر و مغز مردم كار داشت شايد هم به همين دليل بود كه نحوه مرگ فجيع او اشارهاي به اين امر داشت. ۴ آذر ماه سال ۶۷ دكتر سامي در مطب خود مشغول معاينه بيماران بود تا نوبت به آخرين بيمار رسيد . جاني بيرحم با چاقو به دكتر سامي حمله كرد و ضرباتي به سر او ( اشاره به نحوه جنايت و هدف گرفتن مغز ميباشد .اين جنايت شباهتي به قتل فجيع كريمپور شيرازي دارد) و يك ضربه هم به ساير نقاط بدن او وارد كرده و اين انسان شريف به شدت مجروح شده و در ۴ آذر به شهادت رسيد و او را در ابن بابويه تهران به خاك سپردند .روحش شاد. لازم به ذكر است كه قاتل اصلي كه با چاقو به دكتر حمله كرده بود با تعقيب گام به گام وزارت اطلاعات در حمام ظاهراً خود را به دار آويخته و خودكشي كرد اما شبهات فراواني پيرامون اين جنايت باقي ماند . از اين شهيد بزرگوار دو فرزند باقي مانده كه يكي در رشته پزشكي و ديگري دندانسازي مدارج عاليه را طي نموده اند .شايد اگر در همان زمان به سخنان همسر ايشان در مراسم ختم شوهرش كه با ناشكيبائي فرياد زد من ميدانم چه كسي او را كشته است توجه ميشد بسياري از حوادث بعدي رخ نميداد و سالها بعد در همين آذر ماه دو سرو آزاده ديگر يعني فروهر و همسرش به شهادت نميرسيدند .آذر ماه يكي از ماههاي دردناك براي نهضت ملي ايران بوده و در اين ماه شهداي ۱۶ آذر ، دكتر سامي ، داريوش فروهر و همسرش به شهادت رسيده اند .روحشان شاد. منابع : يادنامههاي دكتر سامي (انتشارات چاپخش) به کوشش : حميد رضا مسيبيان
|
||||
|