توضیح لازم: دردسرمان خیلى کم بود، حالا علاوه بر مرجع ارتباطات لاهوتى امامان و پیغمبران شدن و در خواب، پیام هاى آنان را دریافت و ارسال کردن، بعد از رحلت حضرت آیت الله موسوى اردبیلى، و مطرح شدن دوباره ى عذرخواهى ایشان در سال ۱۳۹۱ به خاطر کارهاى کرده و نکرده، سیل نامه هاى خطاکاران کوچک و بزرگ به طرف من سرازیر شد، و گرفتارى جدیدى بر گرفتارى هاى سابق من افزود.
شایان ذکر است که اینجانب فاقد هرگونه ارتباط لاهوتى و ناسوتى با آسمان و زمینم و به عبارت رساتر: داداش! بخدا من کاره اى نیستم! من اگر بلد بودم، سرِ خود دوا نمودم! حالا دو نفر عریضه براى ما فرستادند تا به این و آن منتقل کنیم، دیگر شما به آستر لباس ما حمله نکنید و آن را تکه تکه ننمایید! مکان مقدسى هست به نام جمکران، تشریف ببرید آنجا، تقاضاهاى خود را به صندوق پستى حضرت امام زمان که بر بالاى چاه هاى محل اقامت ایشان نصب شده بیندازید. این یک.
دو دیگر این که، آقاى حاج آقا موسوى اردبیلى رحمت الله، یک کاره اى توو این مملکت بود که این طورى شد، و اعترافات و اقاریرش از این گوش شنیده و از آن گوش در شد. این معنى اش این نیست که اگر شماها، آدم هاى عادى و هیچکاره، بیایید داوطلبانه اعتراف و اقرار کنید، کسى با کارتان کار نخواهد داشت؛ مى گیرن پدرتون رو در میارنا!
سه دیگر این که اگر شما فهمیدید مرحوم مغفور حاج عبدالکریم از چى چى عذرخواهى کرد، به ما هم بگین ما هم همونجورى عذرخواهى کنیم! ببینید من الان به سبک ایشان از شما مردم عزیز عذرخواهى مى کنم:
…اگر مشکلات و نارساییهایی واستون به وجود اومده که من باعث اش بودم، از همه توون عذر میخوام. من دلم میخواست و میخواد که شماها سربلند باشید، اخلاق و ایمان، میون شماها رونق داشته باشه، شماها خوب زندگی کنید. اگر بنده کاری کردم که نباس میکردم یا کارى نکردم که باس مى کردم، از همه تون عذر میخوام، از همه تون حلالیت میطلبم. من از کارهای کرده و نکرده خودم نگرانم…
خب! خوشتون اومد از این عذرخواهى من؟! یعنى یه چى گفتم که خودمم نفهمیدم چى گفتم! شما اگه گفتین من واسه چى عذرخواهى کردم، یه دستگاه دروغ سنج پرتابل بهتون جایزه مى دم! تازه با این جمله بندى، که همه چیش شرطى ه و با اگه و مگه همراه ه، اصن عذرخواهى یى در کار نیست که بخواد به چیزى مربوط باشه یا نباشه!
اِ! من چرا لحن نوشته ام اینجور شد؟! از بس نشستم نامه ى این آقایون اراذل و اوباش و خلافکارا رو خوندم که از مقتولین و منسوبین مقتولین و اولیاى دم و بچه هاى مورد تجاوز قرار گرفته و آدماى زار و زندگى از دست داده و غیره، به سبک آیت الله موسوى اردبیلى عذرخواهى کردن، اصن زبون ام از این رو به اون رو شده! حالا یه لحظه اگه اجزه بدین، لحن ام رو راس و ریس مى کنم!… مومنت!… آهان…هان! درست شد…
اکنون به اتفاق هم، نامه ى یکى از خطرناک ترین و جنایتکار ترین افراد رو که در شهرستان اردبیل کاملا شناخته شده مى باشد و مردم این ناحیه از دست او آرام و قرار نداشته اند، مى خوانیم. لازم به ذکر است که تنها این نوع افراد براى من نامه ننوشته اند بل حتى کسانى که از اداره ى راهنمایى و رانندگى، پرینت خلافى هاى شان را دریافت نموده اند براى من نامه نوشته اند و از محضر محترم اداره ى راهنمایى و رانندگى تقاضاى عفو و بخشش نموده اند و در جوف نامه ذکر کرده اند که اگر آیت الله اردبیلى با آن همه جوانى که در دوره اش شکنجه و حبس و اعدام شدند مورد عفو قرار گرفت، چطور مى شود که جریمه رانندگى معوقه ى ما که چند ده میلیون بیشتر نیست با عذرخواهى مان مورد عفو و بخشش قرار نگیرد؟! از قدیم گفته اند بخشش از بزرگان است و توبه ى گرگ مرگ نیست بلکه حتى توبه ى این جانور درنده نیز نزد پروردگار پذیرفته مى شود و گور پدر گوسفندهاى دریده شده! به قول معروف: اى گوسفند! ببخش و تیکه تیکه شدن ات را فراموش نکن یا بکن که این فعل دوم، تعارف و شوخى ست و مى توان آن را هر جور نوشت.
با هم نامه ى حسن گاو کُش، بزرگْ لاتِ شهرستان اردبیل و حومه را که خطاب به مردم ایران نوشته و از آن ها عذرخواهى کرده مى خوانیم:
چاکر مردم ایرون، بخصوص اردبیل عزیزمون!
ما سوات درست حسابى نررریم، واسه همین دادیم این نامه رو رفیق مون اسى چنگالو، پادشاه لات هاى رشت نوشت. عرضم به درز تون که ما توو زندگى، بابا ننه درست حسابى نشتیم که به ما تربیت یاد بده، واسه همین بى تربیت شدیم هرهرهرهر! هرهر و زهرمار! بتمرگ بینیم اصغر گولاخ! وسط نامه ى ما میخنده مرتیکه!
بله. داشتم عرض مى نمودم که ما یه مقدار توو زندگى مون تبه کارى کردیم، و یه مقدار آدم کشتیم، یه مقدار تجاوز کردیم، یه مقدار پوزه ى این بچه هاى محله ى «اوچکدون» رو به خاک مالیدیم! آخه زر زر زیادى میکردن ما هم اعصاب نشتیم و اینا. خب جنگ محلات ه دیگه، مگه شوماها، بچه هاى این محله با اون محله توون دس به یقه نمیشن؟! اینا همه اش تقصیر بابا ننه پفیوزمون بود که به ما نگفتن نکن، مام کردیم! یعنى شما، اگه ما بد کردیم، از نفْس پاک ما ندونین! این تقصیر خودمون بود! واس همین من، از شماها، به خاطر کاراى نکرده و کرده ام عذرخواهى مى کنم! اگه تجاوزى کرده باشم، یا ترتیبات کس یا کسایى رو داده باشم، -دارم میگم «اگه» ها، یهو پر رو نشى دور وردارى!- آره و اینا… داشتم مى گفتم اگه کسى رو از هس و نیس ساقط کرده باشم، اگه کسى رو توو انبارى زیر زمین خونه مون کَت بسته، حبس کرده باشم و اونو تا مى خورْد زده باشم، طورى که دل و روده اش از دهنش بزنه بیرون، خلاصه دیگه یادم بیاد چى بگم، آهان… اگه باث شده باشم که کسى عملى بشه، بعد به جاى درس خوندن بیشینه کنج خونه، هى بکشه و هى بترسه و هى بلرزه که من کِى دوباره در بزنم، شیردون شیکمبه اش رو یکى کنم، عذرخواهى مى کنم. خب دیگه بسته، سرم درد گرفت!
اینم اسى میگه اضافه کن که من از کاراى کرده و نکرده ى خودم نگرانم!…
دِ اسى! آخه یعنى چى واسه کاراى «نکرده ام» نگرانم؟! مگه میشه آدم کارى رو نکرده باشه، نگرانش باشه؟!… آهان… اسى میگه، تو کاریت نباشه من چى مى نویسم. آقات، حاج آقا موسوى اردبیلى هم همین جور نوشته.
اما در خاتمه، از آن بزرگواران تقاضا مى کونم، همون رفتارى که با حضرت آیت الله اردبیلى ما داشتن با من هم داشته باشن، یعنى ما بریم بیرون، پیش زن بچه مون، بعد حقوق کافى هم به ما بدن، بعد ماشین ضد گلوله هم به ما بدن، بعد بیمارستان مجهز هم ما رو بسترى کنن، بعد حضرت «آقا»م بیان دیدن مون، دستورات لازم رو صادر کنن، آهان… اسى میگه دیگه روت رو زیاد نکن! همون بیرون بذارن بمونى و اعدام ات نکنن، برو خدا رو شکر کن.
پس ختم کلام این که ما خیلى شما مردم عزیز رو دوس داریم! ما هر چى داریم، از شوماها داریم! شوما نبودین، مام نبودیم! ایشاللا که ما رو به بزرگى خودتون مى بخشین!
کوچیک همه ى شما،
حسن،
توو اردبیل و حومه،
معروف به گاو کش،
توو مملکت ایرون،
معروف به سلطان اردبیل!
از: گویا