اعتماد، محمد ابراهیم ترقینژاد: انتخابات امریکا و پیروزی دونالد ترامپ، هنوز موضوع جذابی برای اندیشمندان ایرانی است تا از این رهگذر، به بررسی سیاستهای احتمالی او بپردازند. در این راستا، ناصر هادیان، استاد روابط بینالملل دانشگاه تهران و حسین راغفر، استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا، عصر روز یکشنبه طی نشستی در دانشگاه الزهرا حضور یافتند تا هر کدام از منظر خویش به بررسی انتخابات امریکا و تاثیر آن بر ایران بپردازند و به این سوال پاسخ دهند که ترامپ درباره برجام چه خواهد کرد و چه سیاست منطقهای را در پیش خواهد گرفت. مشروح این نشست را در ادامه میخوانید.
ناصر هادیان، استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه تهران
دونالد ترامپ، رییسجمهور امریکا شد و اکنون سوال این است که او چه سیاستی را در پیش خواهد گرفت؟ حقیقت این است که هیچ کس پاسخ این سوال را نمیداند. دلیل این مساله هم به این خاطر است که ترامپ کمپین انتخاباتیاش را بر اساس پیشفرض عدم پیروزی در انتخابات راهاندازی کرد؛ بنابراین هر حرفی را که میخواست، میزد و هر کاری را که دلش میخواست، انجام میداد و در قید و بند این مساله که این سخنان در صورت پیروزی تبدیل به سیاست میشوند، نبود. این رفتار، برخلاف رفتار هیلاری کلینتون، نامزد دموکراتها بود که با فرض پیروز شدن به صحنه انتخابات وارد شده بود، پس محتاطانه سخن میگفت و سیاستمدارانه عمل میکرد. اکنون نیز چندان نمیتوان به سخنان ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتیاش تکیه کرد و گفت که سخنان او تبدیل به سیاست میشوند. این مساله پیش فرض بسیار اساسی است که بفهمیم هر کدام از کاندیداها چگونه وارد گود رقابت انتخاباتی شدند.
ترامپ هم نمیداند که چه میخواهد
اصولا با سه شاخص میتوانیم به ارزیابی و پیشبینی اقدامات احتمالی ترامپ بپردازیم: نخست، افرادی که او بر سرکار میآورد، دوم سیاستها و سوم شخصیت او. درباره سیاستهای ترامپ کسی هنوز هیچ چیزی نمیداند. من حتی پس از پیروزی ترامپ به بررسی پلتفرم حزب جمهوریخواه و سخنان ترامپ که در کنوانسیون ملی جمهوریخواهان که البته در آنجا سخنانی بسیار جدی گفت، پرداختم اما در آنجا نیز نمیتوان به مساله قابل توجهی دست یافت که به سیاست تبدیل شود. افرادی هم که امروز برای واگذاری مسوولیتهای کلیدی مطرح هستند، مخلوط هستند و نمیتوانیم از هویت افراد مطرح شده پیشبینی کنید که ترامپ درباره مسائل مختلف چه خواهد کرد. من در دو، سه هفته گذشته در چند مکان مهم حضور یافتم و در همه آنها، صاحبنظران دیگر نیز متحیر بودند. حتی در نشست چند روز قبل در ابوظبی که من نیز در آن حضور داشتم، آقای استفان هدلی که از او به عنوان گزینه احتمالی وزارت دفاع نام میبرند، متعجب و سردرگم بود. من چیزهایی را گفتم که او گفت برای من خبر است. هیچ کسی نیست که بداند در آینده چه خواهد شد. چرا؟ چون به نظر میآید ترامپ خودش نیز نمیداند.
تکیه ترامپ در ابتدا به افراد خواهد بود
ترامپ اشرافی هم به مساله سیاست ندارد. فرض کنید فردی از دنیای تجارت به دنیای سیاست آمده و نمیداند کی به کی است؟ به قول یکی از اروپاییها، ترامپ فکر میکند بروکسل شهری در بلژیک است و نمیداند پایتخت اروپا است. فرض کنید این فرد تا بیاید مسائل را یاد بگیرد، بداند بروکسل کجاست، روسیه کیست، نظام جهانی کدام است، دعوای خاورمیانه کدام است و… زمان میبرد. من فکر میکنم او نیاز به دورهای دارد تا نسبت به مسائل آگاه شود. این دوره طول میکشد تا بر مسائل اشراف پیدا کند بنابراین در ابتدای کار تکیهاش بر افراد خواهد بود. این افراد انتخاب شده و مطرح نیز، هیچ حساب و کتاب مشخصی ندارند. فقط دو، سه خانم و آقای عاقل انتخاب شدهاند. مثلا خانم نیکی هیلی که برای نمایندگی امریکا در سازمان ملل انتخاب شده است، یک فرد نسبتا عاقلی نسبت به رودی جولیانی است.
از وحشت بولتون و جولیانی به رامنی پناه آوردهایم
فرض کنید برای وزارت امور خارجه، نام افرادی مانند جولیانی و جان بولتون مطرح هستند که وقتی نام آنها را میشنوید، وحشت میکنید. ترامپ کاری کرده است که از وحشت و ترس انتخاب بولتون و جولیانی به میترامنی – که زمانی دعا میکردیم رییسجمهور نشود – پناه آوردهایم و بگوییم او نسبت به مابقی افراد عاقلتر است. او فردی را برای وزارت آموزش انتخاب کرده که میلیاردر است و هنوز نیامده، میخواهد نظام آموزشی را برهم بزند. مایکل فلین را برای مقام دستیار امنیت ملی انتخاب کرده است که او میگوید اسلام دین نیست بلکه یک ایدئولوژی سیاسی است. حرفهای شاذ میزند و همین حرفهای شاذ موجب شده تا او را با آنکه ژنرال سه ستاره است، کنار بگذارند. این ترکیب نامعلوم و مخلوط از افراد، موجب میشود تا درباره سیاستهای احتمالی هم چیزی در دستمان نباشد.
رفتار و گفتار ترامپ مبتنی بر ایدئولوژی نیست
تنها نکتهای که میتوان براساس آن، به بررسی ترامپ پرداخت، شخصیت اوست. ترامپ شخصیتی متعارض و البته نمایشگر دارد. یکی از ویژگیهای مثبت ترامپ آن است که او ایدئولوژیگرا نیست. در واقع، رفتار و گفتار ترامپ مبتنی بر ایدئولوژی نیست. او تا به امروز چند حزب تغییر داده که نشان میدهد او شخصیتی عملگرا دارد و همین مساله، نکته مثبتی است. نکته مثبت دیگر، پیشه تاجریاش است. او اهل معامله است و خود را معاملهگر بزرگ میداند و فکر میکند در معاملات برای خود و طرف مقابلش میتواند امتیازات بزرگی را هم کسب کند. این مساله، ویژگی بدی نیست چون غیرمنعطف نیست زیرا معاملهگری یعنی انعطاف داشتن؛ چون اگر انعطاف نداشته باشید، معامله نیز نمیتوانید بکنید.
ترامپ باهوش است اما کمسواد
با این وجود، ترامپ یک ویژگی منفی هم دارد که بسیار خطرناک است. هوش ترامپ بد نیست و بالا است اما او بیسواد است. ترکیب این دو، خطرناک است چون فکر میکند باهوش است، میبیند تاجر موفقی بوده و حالا هم رییسجمهور شده بنابراین فکر میکند از همه مسائل آگاه است و در همهچیز سررشته دارد. فکر میکند سیاست خارجی، مسائل اقتصادی، نظام بهداشت و نظام آموزش و… را هم میفهمد. ترکیب هوش زیاد و سواد کم، ترکیب بسیار بدی است. ترامپ اعتماد به نفس بالایی دارد. میبینید تاجر موفقی بوده است. در رقابتهای درونحزبی توانسته همه افراد را پشت سر گذاشته و کنار بزند و رقیب اصلیاش را هم با آن همه تجربه و حمایت، شکست داده و اکنون رییسجمهور شده است. این اعتماد به نفس اگر با جهل آمیخته بشود، مساله خطرناکی میشود. اگر این ترکیب در رییسجمهور زامبیا یا فیلیپن وجود داشت، اشکالی نداشت کماآنکه رییسجمهور کنونی فیلیپن صحبتهایی از این دست میکند ولی رییسجمهور امریکا با رییسجمهور فیلیپین و زامبیا فرق میکند. شما فرض کنید، طی سالهای متمادی، تمام کشورهای دنیا مذاکره کردند و درباره اقلیم آب و هوایی به توافقی رسیدند و حالا رییسجمهور امریکا میتواند به تنهایی آن را برهم بزند. شش کشور به همراه امریکا، بعد از مدتها مذاکره به توافق برجام رسیدهاند، شورای امنیت سازمان ملل بر آن صحه گذاشته اما میگوید من آن را پاره خواهم کرد. البته او میتواند این کار را هم بکند ولی با محدودیتهایی روبهرو است. با اروپاییها مذاکرههای بسیار تجاری کردند، حالا او میتواند آنها را برهم بزند. با کشورهای آسیایی قرارداد ترنس پاسفیک را امضا کردند، حالا ترامپ میتواند آن را برهم بزند. رییسجمهور امریکا در جایگاهی قرار گرفته است که به تنهایی میتواند این قراردادها را برهم بزند. البته او محدویتهایی هم دارد. در مجموع، ترامپ ویژگیهای شخصیتیای دارد که برخی از آنها برای ما مثبت و برخی برای ما منفی هستند.
محدودیتهای بینالمللی، ترامپ را محدود میکند
رییسجمهور امریکا، فرقی نمیکند، هیلاری کلینتون باشد یا ترامپ، اوباما باشد یا بوش، با پنج محدودیت روبهرو است: نخست، محدودیتهای نظام بینالمللی است و امریکا به عنوان هسته این نظام بینالمللی نمیتواند اقدامی برخلاف این محدودیتها انجام دهد. در نظام بینالمللی، ائتلافهای بینالمللی، سازمانهای جهانی، قطبهای بینالمللی، ساختار قدرت و… وجود دارد و یک توزیع قدرت به شکل خاصی صورت گرفته است. این مسائل، رییسجمهور امریکا را محدود میکند. رییسجمهور امریکا نمیتواند زیر ناتو بزند و به همین خاطر هم مواضعش درباره ناتو تغییر کرده است. رییسجمهور امریکا نمیتواند ائتلافهای جهانی را که از قبل شکل گرفته است را به یکباره تغییر دهد. رییسجمهور امریکا مجبور است در تصمیمات خود این محدودیتها را مورد لحاظ قرار دهد. البته این محدودیتها، همانطور که محدودزا است، فرصتزا نیز هستند.
ترامپ و توازنسازی میان ایران و شورای همکاری
محدودیت دوم، محدودیتهای اقتصادی است. اگر شما در مسائل اقتصادی نتوانید حداقلها را به دست آورید، نمیتوانید تامین مالی یک ارتش قوی را انجام دهید. ترامپ میگوید میخواهم زیرساختها را تغییر دهم ولی تغییر این زیرساختها، نیازمند پول و اعتبار است. اگر شما نتوانی برای انجام کاری، آن پروژه را تامین مالی بکنی، آن پروژه عملی نخواهد شد. پس اقتصاد محدودیتزا است. مثلا سیاست دوره بوش، سیاست هژمونی و تفوقطلبی بر دنیا بود. او از نظر اقتصادی امکان مانوردهی را داشت ولی هنگامی که امریکا با محدودیت اقتصادی روبهرو شد، به سیاست موازنه از راه دور روی آورد. امریکا هماینک سه منطقه از دنیا را موازنه میکند. یکی در منطقه پاسفیک است که چین را کنترل و موازنه میکند. این مساله برای امریکا مهم است و به همین خاطر یک ائتلاف علیه چین از استرالیا تا هند، کره و ژاپن درست میکند. روسیه را با ناتو و ایران را هم با شورای همکاری خلیج فارس به موازنه میرساند. این سیاست، سیاست عاقلانهای است که هزینه کمتری را هم دارد تا آن سیاست هژمونیک پیشین، زیرا اقتصادش نمیتواند مازادی را تولید کند که آن را صرف نظامیگری و تفوقطلبی کند. محدودیت سوم، هنجارها و ارزشهای داخلی و بینالمللی است. هنجارها و ارزشهای داخلی و بینالمللی به گونهای است که رییسجمهور امریکا نمیتواند هر کاری را که دلش میخواهد انجام دهد و تابوشکنی انجام دهد. رییسجمهور امریکا مجبور است براساس برخی مقررات و هنجارها عمل کند زیرا اگر نکند، جامعه مدنی علیهاش تظاهرات خواهد کرد و شاهد شکلگیری یک اعتراض جهانی خواهد بود.
کنگره، اجازه هر کاری را به رییسجمهور نمیدهد
محدودیت چهارم، محدودیت تفکیک قوا در امریکا است که بسیار مهم است. اوباما دوست داشت تا کارهای بسیاری بکند ولی کنگره اجازه نمیداد تا او کار بسیاری بکند. ترامپ هم کارهای بسیاری میخواهد انجام دهد ولی او را بالانس خواهند کرد. درست است که قوه مجریه و کنگره، هر دو جمهوریخواه هستند ولی آنها در بسیاری از مسائل مخالف هستند. در کنگره دموکراتها هستند و میتوانند با ترفندهایی مانند فیلیباستر مانع از انجام کارها شوند.
بدنه کارشناسی امریکا با آمدن ترامپ تغییر نمیکند
آخرین محدودیت، محدودیت بروکراتیک است. محدودیت بروکراتیک یعنی انباشتگی تجربه، دانش، خرد و مهارت. از هماکنون که دوره توجیهسازی ترامپ شروع شده است، او با محدودیتهایی مواجه میشود. این توجیهسازیها به معنای آن است که یک بدنه کارشناسی کار کرده است. با روی کار آمدن ترامپ، وزرا و معاونان وزرا تغییر خواهند یافت ولی بدنه کارشناسی تغییر نمییابد.
ترامپ برجام را پاره نمیکند
درخصوص سیاست ترامپ درباره برجام نیز من قبلا هم گفته بودم که فکر نمیکنم او بخواهد برجام را پاره بکند و آن را در دستگاه خردکننده قرار دهد، با وجود آنکه ترامپ در دوره مبارزات انتخاباتیاش این حرفها را زده بود. چرا او این کار را نمیکند؟ چون کاری احمقانه خواهد بود. اگر ترامپ برجام را پاره کند، اجماع بینالمللی علیه ایران را میشکند. اروپاییها کاملا مخالف برهم زدن برجام هستند. در نشست ابوظبی، فدریکا موگرینی، مسوول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز حضور داشت و او در آنجا به صراحت گفت و سه بار نیز تکرار کرد که من از جانب ۲۸ کشور اروپایی صحبت میکنم. اتحادیه اروپا به این توافق پایبند است و به آن ادامه خواهیم داد و هیچ کشوری هم نمیتواند برجام را برهم بزند. مشخصا هم او به امریکا پیام میداد. برجام یک توافق بینالمللی است، قطعنامه سازمان ملل پشت آن است.
ترامپ برجام را پاره کند، تحریمها نفوذ سابق را نخواهند داشت
اگر ترامپ بخواهد برجام را پاره کند، تحریمها دیگر نمیتواند مانند سابق نفوذ داشته باشند. قبلا امریکا از این دست تحریمها را در دوره وزارت خانم آلبرایت و ریاستجمهوری بیل کلینتون داشت اما اروپاییها ایستادند. چرا در دوره اوباما، موفق شدند تا ما را تحریم کنند؟ برای آنکه توانستند ما را به صورت موفق امنیتیسازی کنند. چون ما را امنیتیسازی کردند و شاخصه این امنیتیسازی، چندین قطعنامه شورای امنیت بود، تحریمها به شکل موفقیتآمیز علیه ما اجرا شد.
مهمترین دستاورد برجام، شکستن بن بست استراتژیک بود
امنیتیسازی به معنای چیست؟ امنیتیسازی به معنای آن است که کشورها بپذیرند ایران تهدیدی برای صلح و امنیت بینالملل است و مهمترین دستاورد برجام شکستن بن بست استراتژیک بود که یک طرف آن، تسلیم و تحقیر قرار داشت و طرف دیگر آن، جنگ. برجام آن بن بست را شکست و ما را از آن خلاص کرد و ایران را در مسیر غیرامنیتیسازی قرار داد. ما هماینک در مسیر غیرامنیتیسازی قرار گرفتهایم. در امریکا یک عدهای بهشدت مخالف برجام بودند. آنها درخصوص برجام شکست خوردند ولی همانها بیکار ننشستند. آنها میگویند ما یک خاکریز را باختیم ولی جنگ را نباختیم. آنها امروز هم به دنبال امنیتیسازی ایران هستند. ناراحتی آنها داشتن پنج هزار یا هشت هزار سانتریفیوژ از سوی ایران نیست، حرفشان آن است که ایران را یک گوشه رینگ انداخته بودیم و کار را تمام نکردیم و برجام، ایران را از این گوشه رینگ خارج کرد. البته این افراد اکثریت در امریکا نیستند ولی همان اقلیت در امریکا بسیار قدرتمند هستند. آنها هماینک نیز بیکار ننشستهاند.
اقدام جدید علیه ایران از سوی کنگره خواهد بود
ترامپ توافق هستهای را نه پاره میکند و نه اقدام جدیدی را شروع خواهد کرد. این اقدام از کنگره امریکا شروع خواهد شد که با سه استراتژی صورت خواهد گرفت. این استراتژیها پاره کردن برجام نیست. استراتژی نخست، تفسیر موثق از برجام و بنا به آن تفسیر موثق، اجرای سختگیرانه توافق هستهای برای جا زدن ایران. دومین استراتژی، گذراندن تحریمها تحت عناوین دیگر. تروریسم، حقوق بشر، موشکها و رفتار منطقهای ایران و مسائلی از این دست. ایران نیز در دادن بهانه آمادگی خوبی دارد. سومین استراتژی از سوی ایالتها است. ۳۲ ایالت امریکا مستقل از دولت فدرال تحریمهای جداگانهای علیه ایران دارند و آن تحریمها را گسترش خواهند داد و این سه استراتژی را ادامه خواهند داد. از سویی، قانونهایی را تصویب نمیکنند که صراحتا با برجام مغایرت داشته باشد بلکه در فضای خاکستری تصویب میکنند که نتوان گفت نقض برجام است، مثلا قانون محدودیت صدور ویزا. درخصوص لغو ویزا، بهانه نگرانی از تروریستها است. اگر این مساله به کمیسیون مشترک برده شود، میگویند ما از تروریسم میترسیم و به برجام کاری نداریم در حالی که هدف این لایحه، دقیقا ایران بوده است. اگر قانون محدودیت ویزا مغایرت با متن برجام نداشته باشد، صددرصد با روح برجام مغایرت دارد. قانونهایی هم که از این به بعد، تصویب خواهد شد، مغایرت چندانی با برجام ندارد ولی هدف، محدود ساختن ایران است. پس آنها اقداماتی از این دست را انجام خواهند داد تا آنکه مستقیما زیر برجام بزنند.
داعش، اولویت ترامپ خواهد بود
درخصوص منطقه در دوره ترامپ، سیاست او در اینباره معلوم نیست. همه حرفها در این باره حدس است. من میتوانم استدلال بیاورم که با آمدن ترامپ، مساله سوریه برای ما خوب خواهد شد. هیلاری کلینتون در مناظرهها هر چقدر به ترامپ فشار آورد تا او سخنی علیه ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه بزند و موضعی علیه او بگیرد، ترامپ آن کار را نکرد. این مساله، بسیار مهم است که در آن موضع و در آن فشار، موضعی نگرفت پس این آدم، احتمال دارد که بخواهد با روسیه روابط متفاوتی نسبت به کلینتون و اوباما برقرار کند. او در مناظرهها هم تصریح کرد که بشار اسد به همراه روسیه و ایران در حال مبارزه با داعش هستند. اولویت او داعش خواهد بود. میتوان گفت که اولویت و دغدغه ترامپ، داعش خواهد بود پس ممکن است با ایران برای مبارزه و شکست داعش همکاریهایی بکند ولی از سوی دیگر، ترامپ حرفهایی را میزند که به ضرر ما است.
ترامپ برای جنگهای تصادفی به مراتب از کلینتون خطرناکتر است
موضعگیریهایی مانند اینکه ایران حامی تروریسم است و اگر در خلیج فارس فلان کار را بکنند، میگویم شلیک کنند. در ماجرای قایقها، او سخنان خطرناکی زد و ما باید حواسمان باشد. ترامپ برای جنگهای تصادفی به مراتب از کلینتون خطرناکتر است. البته کلینتون برای جنگهای برنامهریزیشده بسیار خطرناکتر از ترامپ بود چون اعتبار بینالمللی و توانایی اجماعسازی جهانی دارد اما ترامپ خوشبختانه این تواناییها را ندارد. دنیا ترامپ را برخلاف اوباما به عنوان فردی پخته و خردمند به رسمیت نمیشناسد. همه این مسائل موجب میشود تا نتوانیم بگوییم که ترامپ در سوریه، عراق و… چه میکند. نمیتوان گفت که او در سوریه منطقه پرواز ممنوع را برقرار میکند یا خیر.
حرکت امریکا برای جنگ سرد جدید علیه روسیه
به نظرم پس از شکست آتش بسی که جان کری و سرگئی لاوروف آن را امضا کردند، امریکاییها به سمت یک جنگ سرد شدید با روسیه در حال حرکت بودند تا یک درسی را به روسیه بدهند. این تصمیم و جمعبندی ساختار امریکا بود تا به روسیه در سوریه یک درس جدی بدهند و اگر این کار صورت میگرفت، برای ایران و مردم سوریه بسیار خطرناک بود زیرا میخواستند داستان افغانستان را در سوریه پیاده بکنند و در یک جنگ فرسایشی ایران و روسیه را تحت فشار قرار دهند. حالا معلوم نیست که ترامپ با این ویژگیها چه کاری میخواهد بکند. معلوم نیست میخواهد براساس تصمیم ساختار امریکا حرکت کند یا آنکه بخواهد برای مبارزه با داعش به روسیه نزدیک شود. باید صبر کرد.
هیچ کسی مانند هیلاری صلاحیت ریاستجمهوری را نداشت
در میانه این نشست از ناصر هادیان سوال شد که چرا دموکراتها به هیلاری کلینتون که در انتخابات درونحزبی سال ۲۰۰۸ شکست خورده بود، بسنده کردند تا ترامپ او را شکست بدهد؟ که او پاسخ داد: هیلاری کلینتون در دوران مبارزات انتخاباتی بسیار پر انرژی بود. اینکه یک بار افراد در انتخابات درون حزبی شکست بخورند، پس نباید کاندیدای حزب در انتخابات بعدی باشند، معمول نیست. شما اگر به روسای جمهوری امریکا نگاه کنید، کمتر کسی مانند اوباما بوده است که در همان نخست نامزدی بتواند نامزدی حزب را کسب و رییسجمهور شود. بسیاری از نامزدها کسانی هستند که در رقابتهای درون حزبی حداقل یک بار شکست خوردهاند. با این وجود، رسم آن است که اگر فردی کاندیداتوری حزب را کسب کرد ولی در انتخابات شکست خورد، دیگر برای رقابتهای بعدی وارد نمیشود مثلا جان کری، نامزد حزب دموکرات در سال ۲۰۰۴ بود و دیگر وارد رقابت نشد ولی وزیر امور خارجه شد. من فکر میکنم همانطور که اوباما گفت، در تاریخ امریکا کسی مانند کلینتون نبوده است که صلاحیت و تجربه لازم ریاستجمهوری را داشته باشد. شوهر هیلاری کلینتون که بود؟ فرماندار ایالت آرکانزاس. شما تجربه بیل کلینتون را با هیلاری در نظر بگیرید. خانم کلینتون، هم بانوی نخست امریکا، هم سناتور و هم وزیر امور خارجه بوده است. بوش پسر که بود؟ فرماندار ایالت تگزاس. ریگان که بود؟ فرماندار ایالت کالیفرنیا. کارتر که بود؟ فرماندار ایالت جورجیا. هر کدام از این روسای جمهور را با خانم کلینتون مقایسه کنید، متوجه میشوید هیلاری برای کسب مقام ریاستجمهوری تجربه بیشتری را داشت.
زن بودن، نقطه قوتی برای کلینتون نبود
به نظر من، هیلاری کلینتون مقداری چوب شوهرش را خورد. او درباره اقدامات شوهرش سکوت کرده بود. او باید پاسخگوی اقدامات شوهرش میبود که ربطی هم به او نداشت اما این اقدامات در جامعه امریکا موثر بود. اینکه فکر کنیم زن بودنش نقطه قوتی برای خانم کلینتون باشد، من آن را قبول ندارم بلکه در امریکا برای بسیاری نقطه ضعف هم است. الزاما برایش مثبت نبود. یکی از وظایف رییسجمهور امریکا، فرماندهی کل قوا است. برای بسیاری امریکاییها این سوال پیش میآید که آیا یک زن میتواند فرمانده کل قوا باشد؟ همین مساله موجب میشود تا نامزد زن، مواضع سفت و سخت و مردانهای را بگیرد. مجبور است مردانه عمل کند تا بگوید که من میتوانم فرمانده کل قوا بشوم.
سندرز معاون کلینتون میشد، هیلاری پیروز انتخابات بود
مهمترین ایرادی که به کلینتون وارد بود، این است که خیلی طبیعی نبود. او و شوهرش افراد سیاسی در جامعه امریکا معرفی میشوند. افرادی هستند که باوری ندارند. من به یاد دارم، خانم کلینتون یاسر عرفات را در نشستی دید. مطبوعات امریکا به او بسیار ایراد گرفتند و همین مساله موجب فاصلهگیری از عرفات شد. همه این مسائل موجب میشود تا این تصور ایجاد شود که کلینتون اصلی را داشته باشد که برای آن اصل بخواهی از او هزینه بدهی. یعنی حاضر است برای به دست گرفتن قدرت، هر چیزی را زیر پا بگذارد؛ اگرچه این مساله در تمام دنیا و از جمله ایران، رایج است. با این وجود، آن مساله ایرادی است که به هیلاری کلینتون وارد است. نکته دوم، سندرز توانست توجهها را جلب کند و در مبارزات درون حزبی توانست جوانان و کارگران را به طرف خود جذب کند. اینها کسانی بودند که عامل موثر محسوب میشوند. فراموش نکنیم رای کلینتون از سندرز بیشتر بود. فراموش نکنیم که رای چهار، پنج ایالت نتیجه انتخابات را تغییر داد. فراموش نکنیم در همین چهار، پنج ایالت، بحث یک درصد، دو درصد است یعنی ۲۰، ۳۰ هزار رای. در این ایالتها، رای گروههای موثر را کلینتون کسب نکرد. مفروض دموکراتها کسب این آرا بود. هیلاری کلینتون باید این سیگنالها را میدید ولی چون فرض را بر پیروزی گذاشته بود، ندید. من فکر میکنم اگر سندرز را به عنوان معاون انتخاب کرده بود و فرض را بر پیروزی نگذاشته بود، سندرز میتوانست آرای این دو گروه موثر یعنی جوانان و کارگران را کسب کند و کلینتون رییسجمهور شود.
***
حسین راغفر، استاد اقتصاد دانشگاه الزهرا
دونالد ترامپ از دو سال پیش که نامزدی خود را برای انتخابات ریاستجمهوری اعلام کرد، شعارهایش را متناسب با طبقه متوسط و پایین جامعه امریکا هماهنگ ساخت. آنها کسانی بودند که از فرآیند جهانی شدن ضربه خورده بودند و شغلهایشان به این خاطر از دست رفته بود. در مبارزات انتخاباتی هم شاهد بودیم که ترامپ عمده تاکیدش بر ایجاد مشاغل جدید برای امریکا و بازگرداندن ظرفیتهایی بود که از امریکا به کشورهای دیگر مانند چین و اروپا رفته بودند. او معتقد بود ظرفیتهای اقتصادی امریکا به مناطق دیگر رفته و همین مساله امریکا را ضعیف کرده است. طبیعی است در جامعه ناامید از دستیابی شغل، این شعار میتواند خیلیها را حساس کند. از طرفی، از دید مردم امریکا، ترامپ یک تاجر موفق بود.
هیلاری در امریکا شهرت خوبی نداشت
از سوی دیگر، رقیب ترامپ، یک رقیب سنتی و کلاسیک بود. فرد باسابقهای که شهرت خوبی در عامه امریکا نداشت. کلینتون در امریکا به عنوان فردی شناخته میشود که جاهطلب است و به شعارهایش وفا نمیکند و حرفهایش از بیصداقتی است. این مساله از چشم ترامپ مغفول نماند و کمپین او دایما بر این مساله انگشت میفشرد. از طرفی، هزاران سرباز امریکایی در یک دهه گذشته در خاورمیانه کشته شدهاند. میلیاردها دلار صرف هزینه جنگهایی شده که مردم امریکا آن را بیدلیل تلقی میکردند. ترامپ در مبارزات انتخاباتی، کلینتون را به عنوان فردی معرفی میکرد که باعث و بانی آن جنگها بوده که دستاورد خاصی از رهگذر آنها نصیب جامعه و اقتصاد امریکا نشده است.
انتخاب ترامپ، رهبران اروپا را به وحشت انداخته است
با گذشت مبارزات انتخاباتی، نوع رویکرد و سخنانی که از ترامپ مطرح میشد، موجب شد تا بسیاری از رهبران حزب جمهوریخواه نسبت به حمایت از او ابا داشته باشند. میدانیم که ترامپ عضو حزب جمهوریخواه نبوده و رهبران این حزب هم علاقهای برای حمایت از کاندیداتوریاش نداشتند. نوع رویکرد ترامپ و شعارهایی که در مبارزات انتخاباتیاش مطرح میکرد، موجب شد تا دوستان و متحدان امریکا از پیروزی ترامپ وحشت داشته باشند. هیچگاه سابقه نداشته است که رهبران محافظهکار اروپایی اینگونه علیه رییسجمهور یک کشور، موضعگیری کنند. شما به صحبتهای مرکل و اولاند نگاه کنید؛ انتخاب او، رهبران اروپا به وحشت انداخته است.
چرا ترامپ مهاجران را اخراج میکند
یکی دیگر از مواضع ترامپ، موضعگیری شدیدا منفی او علیه مسلمانان و اقلیتهای دیگر است. میلیونها مهاجر غیرقانونی هیسپانیک و به ویژه مکزیکی در امریکا هستند که ترامپ گفته است حداقل سه میلیون نفر از آنها را اخراج خواهد کرد. این مهاجران، به دلیل حضور غیرقانونیشان نیروی کار ارزانی برای بنگاههای کوچک هستند و ترامپ با اخراج آنها میخواهد فضای ایجاد کار را برای امریکاییها مهیا کند.
خطر ترامپ کمتر از هیلاری برای ایران است
ارزیابیام آن است که ترامپ هزینه کمتری نسبت به کلینتون برای ایران خواهد داشت. هیلاری شخصیت کلاسیکی در سیاست خارجی امریکاست و انتخاب او میتوانست به معنای تداوم سیاستهای خصمانه علیه ما باشد، هرچند که اشخاص انتخابشده توسط ترامپ مخصوصا برای وزرات دفاع، مشاور امینت ملی یا ریاست سی.آی.ای هم افراد بسیار تندی انتخاب شدهاند که مواضع ضدایرانی تندی دارند.
سیاست خارجی امریکا مبتنی بر جنگ است
البته باید به این نکته هم توجه داشته باشیم سیاست خارجی امریکا مبتنی بر جنگ است و ارزش دلار به جنگافروزی در دنیا بستگی دارد. آنها روایتی را میسازند و آن را به دنیا میفروشند. مثلا روایت محور شرارت بودن ایران را میسازند و این به معنای فروش دهها میلیارد سلاح به کشورهای منطقه است. این خطری است که ما را تهدید میکند و میتواند ما را به موضعگیری وا دارد و ایران سرمایهها را به جای صرف توسعه، آنها را مصروف نظامیگری کند. البته استراتژی نظامی امریکا مبتنی بر اعزام نیرو به کشورهای دیگر نیست و اگر بخواهد نیرویی بفرستد، گروههایی کوچک برای آموزش نیروهای مخالف است. به سخن دیگر، استراتژی امریکا، مبتنی بر شکل دادن جنگهای نیابتی است.
روسها از کارت ایران استفاده خواهند کرد
درخصوص سوریه نیز اگر مذاکراتی میان روسیه و امریکا شود، در مذاکرات آنها، نقشی به ایران داده نخواهد شد و روسها از کارت ایران در برابر امریکا استفاده خواهند کرد. در مجموع فکر میکنم چه ترامپ و چه هیلاری، وضعیت احتمالی برای ایران به سود ما نیست زیرا رفتار این دولتها ملایمتر از دولت اوباما نیست. همچنین من فکر نمیکنم تحریمها در دوره ترامپ برداشته شود و مشکلات بانکی ما باقی خواهند ماند. با این وجود، اختلافات احتمالی امریکا با اروپا و چین میتواند فضای جدید بازیگری را برای ما فراهم کند.
به نقل از: ایران امروز