در پاییز سال ۹۵ آنقدر اتفاق افتاده و چنان از این همه حوادث عبور کردهایم که انگار فصل و ماه که نه، سالی بوده و سالها.
سعید طوسی قاری قرآن و ماجرای سوءاستفادهاش از نوجوانان.
قربانیشدن بیش از هشتاد ایرانی در مراسم اربعین.
جزغاله شدن مسافران قطار تبریز به مشهد.
خراسان و برافراشتن پرچمِ علم الهدایی و خفهکردن کنسرت و برهم زدن سخنرانی نایبرییس مجلس در مشهد.
و این آخریها هم حسابهای شصتگانه رییس قوه قضاییه و پیگیری محمود صادقی و عاقبت، شبیخون برای دستگیری نماینده مجلس که فعلا ختم بهخیر شده است.
از آنجا که همه امور عالم بر ما تاثیر عظیم دارد، بر آمدنِ ترامپ و لقشدن برجام و چشمانداز تحریم و جنگ را هم بهسیاهه بیافزایید.
این مسائل که شمردیم یک چند وقتی سوز و آهی گرفت و با موج بعدی به طاق نسیان چسبید و رفت پی کارش. در هر اتفاقی همم که افتاد کسی میاندار بوده و یکی دفاع میکرده و خیلیها به نظاره و سکوت مشغول.
میان این همه مصیبت، بودند کسانی که گریزی می زدند به مسالهای قدیمیتر ـ که آن هم البته به جایی نرسیده بودـ مثلا حضرت آیتالله خامنهای در کشو قوس آنچه گذشت، مسالهاش این که حقوقهای نجومی چهطور شد و چون پای دولت گیر بود، کشدادناش شیرین مینمود.
رییسجمهور هم نامهای نوشت و وااَسفا سر داد از حاکمان مشهد و چون پای نماینده ولیفقیه در میان بود، لابد این نفرین به نقطه
حساسی از «آقا» فرود میآمد.
امامان جمعه اما همچنان درگیر پایینتنهی امور بودند. موحدیکرمانی امامجمعه تهران شِکوه و فغانی دارد از سکسچت که انصافا در سن هشتاد سالگی این همه به مقتضیات زمان آگاهبودن، جای شکرگزاری دارد.
اگر در اربعین، زائران ایرانی که به تبلیغِ جمهوری اسلامی، پای در وادی ناامن عراق گذاشتند، تکهتکه شدند، بسیاری از ایرانیان این عاقبت را به گردنِ خود کرده را تدبیر نیست، انداختند و حکومت هم که تابوت و شهید میخواست، مرحبایی به شهدا گفت.
بستگی دارد کجا ایستاده باشی و بنابر مصلحت و خاستگاه منفعتی و احیانا گوشه چشمی به غنیمت، نسبت به مساله ای حساس شوی.
ما در همین چهارگوشه ایران در دنیاهایی بس موازی زندگی میکنیم. خانه به خانه با هم بیارتباط است و آدم به آدم چنان متفات که گویا بیگانهای است یا توریستی که چند وقتی ایرانگردی میکند و می رود.
چرا راه دور برویم.در همین مجلس و میان فهرست امید که به هر حال قرار است مثلا بر محور برخی امورِ مشترک همراهی داشته باشند، تنها محمود صادقی است و علی مطهری که رنگ و بویی دارند.
حضرتِ عارف در روزه سکوت هستند و شاید هم مجلس را با سالن مطالعه اشتباه گرفتهاند. به هر حال شکستهای عشقی آن جناب در ریاستجمهوری و ریاست مجلس و بیوزارتی، کار را به جایی رسانده که آرام مینشینند و به دیدهی بیتفاوتی دیگرانی که حق مسلمشان را خورده اند، نظاره میفرمایند.
از بانو سیده فاطمه حسینی هم تنها یک سخنرانی باشکوه دیدیم در مدح ابوی گرامی «بابا صفدر حسینی» که متهم بهگرفتن حقوق نجومی شده بودند و دختر که نشانی از پدر داشت از سفره چرب و شیرین انقلاب گفتند و جای همیشگی که بر سر سفره دارند.
برجام و توافقات هستهای هم از مسائل ناموسی ظریف و رییسجمهور است و هر کس میرسد حتی کارشناس هواشناسی صدا و سیما، لگدی بر این عقدنامه میزند.
رهبری تنها در سود شریک است و سپاه و قوه قضاییه و شهردار تهران اصلا با هر توافقی که تحریمها را معلق کند، مخالفاند.
به هر حال هر کس مسائل خودش را دارد و مساله شما مساله همه نیست. اعتیاد و سرطان و آلودگی هوا و احیانا زندانی سیاسی و حصر هم مسائلی است که در محافلی دیگر مطرح است و مساله عمومی نیست. از این مسائل سطحی بگذریم و قدری عمیق شویم.
هزار راه و بیمقصدی
آنکس که هزار راه رفته باشد به مقصدی نمیرسد و این حکایت تاریخ معاصر ماست که از سپیده دم مشروطیت تا حالا،،
ایرانیجماعت حتی یک مساله را کامل حل نکرده تا به بعدی بپردازد.
ما همچنان ماندهایم که نسبت بین شرع و قانونِ مصوب مجلس چیست و نقش دین در حکومت تا کجاست.
یک لنگِ پا ماندهایم که آیا بالاخره زنان حقی دارند یا ندارند و اگر دارند این حقوق شامل اینکه خودشان مختار باشند چه بپوشندد میشود یا نه.
هنوز این مساله روشن نیست که دولت در ایران باید کوچک شود و ناظر یا بزرگ شود و حاکم.
نمیدانیم فرق انتقاد و برهم زدن امنیت ملی و توهین به مقدسات و مبارزه با خرافات چیست و زندانی سیاسی کیست و اصلا این جرم سیاسی، مجرمانه است یا نه.
ما مسائل حل نکرده را یا راهحلهای متناقض را با هم پیگرفتهایم و با خود کشیدهایم و جلو آمدهایم و شده است شتر گاو پلنگی که امروز میبینیم.
به افرادی هم دچاریم که همه راهها در درونشان جاری است و یکباره میبینی مدرنیت و جاهلیت مجموع شده و با هم و دریک نقطه بروز میکند.برای تعریف یک بیماری باید مصداقش را هم نشان داد. مثلا جناب علی مطهری که راستی به شجاعت و آزادگی مفتخر هستند. همین جناب مطهری، بتی را در خانه میپرستند به نام شیخ مرتضی مطهری و چنان از این پدر فاضل سخن میرانند که گویا در تمامی تاریخ اسلام و ایران و جهان یک فیلسوف و فقیه بوده و آن هم پدر ایشان و بارها برای چزاندن رهبری هم گفتهاند که اگر پدر بود، حتما رهبر میشد.
کسی هم زَهره ندارد که بگوید اندیشههای بیشتر واکنشی و تدافعی پدر فاضل شما که به معیت رانتِ جمهوری اسلامی و بودجه عمومی بر دیگران سبقت گرفته در بسیاری از جاها، رنجور است و سرشار از ضعف دلیل و تنها رگ ِگردن فقیهانه قوی کرده است.
یکی، همین مساله حجاب که فرمودهاند مصونیت است- در درستی این حرف خودتان جامعه ایران را رصد کنید- و اگر ما نشان دهیمم که بیحجابی هم در پناه قانونِ حامی زنان و آدابدانی مردان، مصونیت میآورد، تمام استدلال ایشان به هوا میرود.
یا اینکه در مساله آزادی فرموده اند اسلام با آزادی تفکر مشکلی ندارد و آزادی بیان است که محدود است. این را دیگر نیازی به توضیح نیست که چه شکاف مسخره و بلکه ریاکارانهای دارد.
به هر حال جناب علی مطهری خیرالموجودین است اما همین اعوجاجهای فکری است که مانع رسیدن به یک فهم مشترک و راه حلِ بنبستشکن میشود.
به یاد بیاوریم در دوران اصلاحات، چگونه سیدمحمد خاتمی از جامعه مدنی که مفهومی مدرن و مشخص بود به مدینهالنبی عقبنشینی کرد.
در قبالِ مسائل حیاتی، ما یا شعار تحویل دادهایم یا اینکه نوستالژی خون شهدا و اشتباهات متبرکِ قبلی، گُل کرده است و دوباره همان حرفهای گذشته را مکرر کردهایم.
ما نمیدانیم منافع ایران در سوریه چیست؟
نمیدانیم چرا باید با آمریکا قطع رابطه کنیم در حالی که ویتنام با خاطره بمبافکنهای آمریکا که شخمش زد و ژاپن که بمب اتمی آمریکا را چشید و کوبای کمونیستی که فیدلش به تازگی مرده، همه رابطه دارند و دشمنی را به تامینِ منفعت ملی تبدیل کردهاند.
نمیدانیم چرا باید خصم درجه یک اسرائیل باشیم، حال اینکه همه اعراب، راه مذاکره میروند.
نمیدانیم امروز چه دخلی به زندگی ما دارد که خلیفه اول مسلمین علی علیهالسلام باشد یا ابوبکر رضیاللهعنه و با این حال، دشمن خونی عربستان و رقیب همیشگی سُنیان هستیم.
ما هیچ مساله ای را حل نکردهایم. اصلاحطلبی هشتساله و همین فراکسیون امید، هیچگاه پاسخی به این مسائل که دیگر همیشگی شده، نداده است.
یکی به میخ و یکی به نعل زدن، وضع ما را به روزی انداخته که اصولا مسائل از حیثیت مساله بودن تهی شدهاند، کسی را به تکاپوی حل نمیاندازند و بیشتر به مطایبه شبیهاند تا مسالهای جدی که اندیشه و رایزنی میطلبد.
رخداد حوادث و تکرار اخباری مثل فساد حکومت یا زندانی شدن منتقدان و مرگ و میر و گرانی و تورم، باعث شده تا مسائل کلی و عمیق در مصادیق فجیعی که هر روز اتفاق میافتند محو شود و ندانیم که مثلا تا ساختار قانون اساسی را دگرگون نکنیم و استقلال قوه قضاییه از رهبری و سپاه را تضمین نکنیم، همین است که هست.
از آن بدتر اینکه هیچ مسالهای، آنقدر عمومی نیست که خواست ملی و مطالبهای را بسازد. پیگیرینشدن، فراموشی اجباری و ناامیدی، کاری کرده که هر مساله در میانِ جمعی جا گذاشته میشود و جماعت راه خود میروند.
از قضا تنها مسالهای که اکثریت ملت ایران از روشنفکر و روحانی و با حجاب و بیحجاب بر آن توافق کردند، ساقط کردن سلطنت پهلوی و رفتن شاه بود.
وقتی مساله آزادی و فساد در حکومت پهلوی لاینحل باقی ماند، انقلاب در واقع پاککردن صورت مساله بود. آن توافق همگانی با بُنیهی اپوزیسیون از جانگذشته و رهبری کاریزمای خمینی فراهم آمد و البته پایان کار سیاهتر شد.
اما حالا پاک کردنِ صورت مساله به نوعی دیگر است. دنیاهای موازی و بیتفاوتی و اینکه مساله من نیست و مساله شماست، کار را به تجزیه و پاشیدگی کشور خواهد کشاند، پیش از آنکه حکومت به دست بیگانگان سقوط کند.
از: زیتون