سایت ملیون ایران

ای کاش من در کشور قانونمند شما بدنیا می آمدم ؛ نامه سرگشاده امید شاهمرادی

امید شاهمرادی، زندانی امنیتی محبوس در زندان اوین در واکنش به تصویب منشور حقوق شهروندی دل نوشته ای خطاب به حسن روحانی، رئیس جمهور بعنوان متولی این مصوبه داشته است و در آن به کنایه از حقوق اولیه ای که برخلاف مفاد و اهداف این آیین نامه از او سلب شده است سخن رانده.

امید شاهمرادی سنندجی متهم به “ارتباط با دول بیگانه” که از خرداد ماه ۹۱، در زندان به سر می برد ۷ ماه را در انفرادی ۲۴۰ بسر برده است چندی پیش با ارسال نامه‌ای به وزیر دادگستری، شرح سختی‌ها و محدودیت‌های غیر قانونی خود را از جمله نداشتن وکیل و برخوردهای امنیتی در پرونده خود را تشریح کرده بود.

آقای شاهمرادی با نگارش نامه ای به تصویب منشور حقوق شهروندی در دولت یازدهم واکنش نشان داده است، متن کامل این نامه را به نقل از هرانا در ادامه بخوانید:

بنام خالق انسان
جناب آقای روحانی ریاست محترم جمهوری اسلامی
به حکم ادب سلام

این روزها شاهد گوشه هایی از سخنرانی شما و نقل قول های مطبوعاتی از همایش حقوق شهروندی هستیم در طول عمر کوتاهم سخنان زیبایی در خصوص عدالت و قانون و حقوق مدنی و سیاسی و شهروندی و … شنیده ام. وقتی حرف و سخن و شعاری را میشنوی احساس میکنی وجود دارد و بی تامل و تحمل بدنبال لمس احساست میروی.

من یک زندانی سیاسی هستم و میدانم پس از نگارش این نامه هرچند طبق ماده ۱۹۸ آیین نامه زندان ها می توانم برای مقامات نامه سرگشاده بنویسم اما در این سال ها فهمیده ام که انتقاد و افشاگری و اعتراض از صاحب منسبان بانفوذ مشمول هیچ قانونی در این حکومت نخواهد شد و امکان هر نوع مجازاتی برای من خواهد بود. اما صادقانه بگویم وقتی تیتر قانون اساسی و حقوق ملت را میبینم، وقتی صحبت از حقوق شهروندی میشود بعض تمام وجودم را تسخیر میکند، من یک نویسنده ام و هر آنچه را احساس میکنم باید بنویسم و مینویسم و امروز وقتی تریبون شما را چنین قاطعانه در دفاع از حقوق شهروندی دیدم حسرت خوردم که ایکاش من هم در ایران متولد میشدم و در ایران زندگی میکردم! کشوری با چنین مدیرانی که اینچنین قاطعانه پیگیر احقاق حق شهروندانشان هستند، کشوری با یک عقبه ی فرهنگی غنی و دانشمندان و فضلاء و علمای بسیار که نمیگذارند آب در دل شهروندانشان تکان بخورد! افتخار بزرگی است در کشوری چنین قانونمند و توانمند زیستن!

اما من در کشوری زندگی میکنم که قانون مکتوب زیبایی دارد مثل سخنان زیبای حضرتعالی، اصل ها و فرعی های فراوانی دارد که افتخار سالم زیستن را قاعدتا باید به شهروندانش تقدیم کند اصل هایی مانند ۳۸ و ۳۹ قانون بنیادی کشورم. اما اجرای قانون امری فراتر از حرف زدن و نوشتن است که من هیچ وقت در عمر کوتاهم ندیدم و احساسش نکردم! تازه زندانی که میشوی همه ی قوانین تغییر میکند و وقتی دیگر هیچ کس تو را نمیبیند خودت هستی و مجریان قانون، بدون هیچ شاهدی باید شاهد اجرای قوانین باشی! شکنجه ممنوع است، اقرار به زور بی اثر و چشم بند ممنوع است، انفرادی و فشارهای روانی ممنوع است اما وقتی وارد فضایی میشوی که حتی خانواده ات از تو بی خبرند چه گناهکار باشی چه نباشی قوانین تغییر میکند، چشمهایت را میبندند، شکنجه ات میکنند و هرنوع فشار روانی که تصورش را نداشته باشی می آورند بی هیچ پروایی چرا که دیوار حاشا بس ناجوانمردانه بلند است چرا که قدرت دارند برگرفته از همان قانون و به راحتی مخفی میکنند و اگر اعتراض کنی اول تکذیب میکنند و بعدا به صورت کاملا مدنی مقداری به حبست اضافه میکنند و …

آقای روحانی خوشا به حالتان با کشور گل و بلبلتان با آن همه قانون اساسی و اسلامی که دارید، حسرت میخورم ما اینجا قانون هایمان پوشالی است زیبا و فریبنده و پر از ادعا اما تهی از قدرت. کاش قوانین شما اینجا اجرا میشد و حق فرزندان مرا میگرفت حقوق ساده و عادی شان را که داشتن پدر و خانواده است، ایکاش قوانین شما اینجا اجرا میشد و رفتاری انسانی شامل حالمان میشد، زجرمان نمیدادند، تهدیدمان نمیکردند، تحقیرمان نمیکردند و …

راستی آقای روحانی در قوانین شما هم عکس و فیلم های خانوادگی و شخصی ترین آنها در زندگی تان آلات جرم محسوب میشوند؟ من عکس ها و فیلم های خانوادگی و شخصی ام مثل خودم در حبس بسر میبرند در دست مجریان قانون، و همیشه و هر شب نگرانم نامحرمی آنها را نبیند، بعضی وقتها آنقدر نگران آبرو و حیثیت و شخصیت و کرامت خانواده ام میشوم که یادم میرود در جایی محبوسم که آفتاب به خاطره تبدیل شده است. در قوانین کشور شما خواندم که انسان اشرف مخلوقات و گل سرسبد خلقت و دارای مقام و جایگاهی بس بلند و ارجمند است ولی اینجا همه چیز برعکس است. از رفتار با خانواده هایمان تا ممنوعیت کتاب خواندن و نوشتن که جرم است و گناه کبیره، و خدایی وجود دارد که اگر پرستش نکنی مستحق مرگی! حتی خدای کشور شما با خدای کشوری که من در آن زندگی میکنم تعریفی متفاوت دارد.

فرزندان من از ترس و توهین جرأت درخواست ملاقات نداشتند در حقوق شهروندی شان داشتن پدری با افکاری متفاوت و منتقدانه یعنی نداشتن حق هر چیزی در الان و آینده شان، در حقوق شهروندی و حفظ کرامت انسانی کشور من حق حفظ حریم خانواده ام تعریف نشده است و به خودشان اجازه میدهند پیشنهاد طلاق به همسرم بدهند چرا که انسان بودم و میگفتم که انسانم!؟

ایکاش من در کشور قانونمند و توانمند شما بدنیا میامدم نه در دنیای فریب و دروغ و ریا، سهم ما از حقوق شهروندی اشک است و آه، تبعیض و فساد و گردن کشی بر تن هر شهروندی جای گذاشته است مانند لگدی بر صورت، آقای روحانی لطفا رئیس جمهور ما بشوید و ما را شهروند خودتان قلمداد کنید ما هم انسانیم …

بیست و نهم آذر ماه نود و پنج
امید شاهمرادی سنندجی
زندان اوین

خروج از نسخه موبایل