منوچهر برومند: مهر شیطان

مهر شیطان

هوا تاریک و ابرى بود آن روز
نهان از چشمها مهر دلفروز
به دلها شوق وجدى ناستوده
ز فرداى فروزانى نبوده

همه افسانه گو افسانه پرداز
نواى ناى و نایى آتشین ساز
تباهى را که در شب مى تنیدند
نه بینایان نه دانایان ندیدند

دمى برقى جهید و روشنى شد
گلى بشکفت و دلها گلشنى شد
سمند آرزو در گردش آمد
ز وجد مهترى گردنگش آمد

سپس روشن شد و روشن ترک شد
سیاهى رفت و پندارى بزک شد
همه گفتند چون نور آید از طور
دگر فرمان نمى راند زر و زور

شب تاریک و ناپیداى دیجور
به پایان مى رسد زین چشمه نور
گهى بگذشت و باد و تندر آمد
ز پشت کوه دیوى دیگر آمد

صداى پاى سرخش زحمت افزا
کفش آتش فشانى مرگ آسا
ره آوردش بلا و وحشت و درد
فروریزان ریحان و گل زرد

غمین گشتند یکسر جوجه ساران
از آن صرصر که بر هم زد بهاران
ز وحشت بار توفانها رمیدند
به دهشت خیز روزنها خزیدند

هوا تاریک بُدْ تاریک تر شد
ره باریک شب باریک تر شد
صداى پاى دیوان بیش از بیش
نگاه مهر شیطان نشتر و نیش

هوا تاریک شد تاریک تاریک
پگاه مرگ دیوان نیز نزدیک

منوچهر برومند م ب سها
پاریس

توسط -

سایت ملیون ایران در تاریخ

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل