سایت ملیون ایران

۲۶ بهمن سرمشق رویکرد ملی در مطالبات قومی

۲۶ بهمن سالروز عقب نشینی تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی در برابر خیزش عمومی شهروندان بختیاری در بهمن ۱۳۹۲ است. پیش از بهمن ۹۲ بختیاری ها به عنوان مردمی فراموش شده با یک پیشینه تاریخی بزرگ و تاثیر گذار در جغرافیای ایران شناخته می شدند.

از سوی دیگر تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی معمولا سرسختی بیش از حدی را در برابر انتقادها از خود نشان داده و اثبات کرده که دست و پنجه نرم کردن با مردم و منتقدین را دوست دارد و به اصطلاح اهل خالی کردن میدان نیست!

در اینجا پرسش ما این است که چه شد که یک عده مردم آرام و شاهنامه خوان یک تلویزیون دولتی مستبد و سرسخت و ستیزه جو را مجبور به عقب نشینی کردند؟ این پیروزی چگونه به دست آمد؟ آیا می توان این پیروزی را ناشی از راهبردی جدید به نام «رویکرد ملی در پیگیری مطالبات قومی» دانست؟ آیا به این ترتیب به فرمولی جدید برای ارتقای مبارزات مدنی علیه استبداد سیاسی در ایران دست خواهیم یافت.

جمهوری اسلامی که اشتهای سیری ناپذیر برای جعل و تحریف حقایق تاریخی دارد، همواره تلاش کرده است روایت دلخواه خود را از تاریخ معاصر ایران بویژه مشروطه، ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷ ارائه کند؛ اگرچه در این راه کمتر موفقیتی به دست آورده ولی دست از سعی و خطا برنداشته و به مدد انحصار دولتی رادیو و تلویزیون در ایران به این دستکاری ها و دستبردهای تاریخی ادامه می دهد؛ شاید از آن رو که جا انداختن روایت تاریخی مطلوب خود را از ملزومات ماشین سرکوب سیاسی ایدئولوژیک می داند.

یکی از جاه طلبانه ترین دستبردهای سیاسی جمهوری اسلامی به حافظه تاریخی و ملی ایرانیان، پروژه گران قیمت و چند میلیارد تومانی ساخت سریال دولتی «سرزمین کهن» می باشد که از سال ۱۳۲۰ تا برآمدن جمهوری اسلامی را روایت می کند و فیلمنامه آن با مشارکت مستقیم و علنی مسعود خامنه ای (فرزند حجت الاسلام خامنه ای و رئیس پروژه تدوین خاطرات او در «موسسه فرهنگی انقلاب اسلامی») و عباس سلیمی نمین تدوین شده که موارد اختلافی نیز طی گردشکار کتبی به رؤیت حجت الاسلام خامنه ای رسیده است.

برابر شنیده های موثق، در مرحله بررسی فیلمنامه، مرکز نظارت صداوسیما هشدار داده بود که تخریب چهره سردار اسعد بختیاری از رهبران آزادیخواه جنبش مشروطه می تواند با واکنش مردمی مواجه شود و خواستار حذف نام «بختیاری» از نام خانواده مورد نمایش شده بود. ولی مشاور تاریخی پروژه و فیلمنامه نویس و کارگردان اصرار داشتند که این بخش ها حذف نشود. در پی این اختلاف نظر، مشاور تاریخی پروژه که خود از نزدیکان مسعود خامنه ای است خواستار گردشکار موضوع و کسب تکلیف از رهبر انقلاب می شود و رئیس صداوسیما طی گردشکار کتبی نظر رهبری جمهوری اسلامی را جویا می شود که نهایتا رهبر دستور کتبی برای تحریف و هجمه به سردار اسعد را صادر می کند و وی را از جمله مسببان قتل شیخ فضل الله نوری معرفی می کند.

این مساله یعنی مداخله مستقیم حجت الاسلام خامنه ای در فرایند بررسی فیلمنامه سریال سرزمین کهن، اهمیت عقب نشینی بعدی صداوسیما را نشان می دهد؛ سریالی که با نظر مستقیم رهبر ساخته می شود توقفش نیز باید با دستور مستقیم ولی فقیه صورت گیرد و نوعی برخورد مستقیم از سوی مردم با رهبرجمهوری اسلامی محسوب می شود و به خودی خود اثبات می کند که حرکت اعتراضی مردم یک حرکت موثر و مهلک و غیرقابل مقابله برای استبداد رسانه ای رژیم بوده است. و ما را با طرح این پرسش مشتاق می کند که رمز پیروزی این حرکت مردمی و عقب نشینی استبداد رسانه ای حاکم چه بود؟

نخبگان بختیاری پس از پخش قسمت اول سریال «سرزمین کهن» اعتراضات قلمی خود را شروع کردند و خواستار توقف تحریف تاریخ معاصر ایران و توقف پخش سریال شدند. صداوسیما واکنشی به انتقادها نداد و حتی مسئولان سازمان صداوسیما حاضر به مصاحبه با رسانه ها در این باره نشدند. یک هفته بعد که قسمت دوم پخش شد، اعتراضات بختیاری ها در حدود ۲۰ شهر کوچک (شهرهایی با جمعیت ۲۰۰ هزار نفر) در ۴ استان خوزستان، اصفهان، لرستان و چهارمحال بختیاری به خیابان کشیده شد. با پخش قسمت سوم، اعتراض های خیابانی به دو کلانشهر اصفهان و اهواز رسید. با پخش قسمت چهارم، شیراز نیز نا آرام شد. لرهای کهگیلویه و بویراحمد و لرهای ممسنی استان فارس که در برهه های تاریخی مختلف از جمله خیزش های سال ۱۳۰۸ و ۱۳۲۱ کنش مشترکی با بختیاری ها را به نمایش نهاده بودند، این بار و در سال ۱۳۹۲ نیز به دفاع از سردار اسعد بختیاری و مقابله با تحریف تاریخ در تلویزیون دولتی برخاستند و دامنه اعتراض های خیابانی را به شیراز کشیدند. به این ترتیب ۳ کلانشهر از مجموع ۷ کلانشهر ایران یعنی اهواز، اصفهان و شیراز درگیر اعتراض های خیابانی شد.

شهروندان بختیاری که علاقه خاصی به شاهنامه و شاهنامه خوانی دارند و از این بابت در ایران شهره اند، در مبارزات خود از راهبرد خاص و متفاوتی بهره گرفتند. آنها در اعتراضات خود چه در رسانه های مجازی و چه در خیابان الگوی جدیدی از پیگیری مطالبات قومی را سامان دادند. آنها نوک پیکان انتقاد را متوجه جمهوی اسلامی کردند و کنش قومی خود را یک کنش ملی و میهن پرستانه دانستند نه یک کنش واگرا و گریز از مرکز. به جای راهبرد قومی «گریز از مرکز» راهبرد ملی «فشار بر مرکز» و «هجمه به مرکز» را دنبال کردند. یعنی شعار سر دادند و فریاد زدند و نوشتند که توهین به بختیاری را توهین به ایران می دانند و به خاطر دفاع از ایران و همبستگی مردم آن به میدان آمده اند. آنها با خواندن سرود «ای ایران» و پلاکاردهایی با شعارهای ملی، شعر معروف حسین پژمان بختیاری را یادآور شدند که: «گر ایران زمین بختیاری نداشت / گمانم که از بخت، یاری نداشت».

بختیاری ها نگذاشتند اعتراض مدنی شان رنگ و بویی ضد مام میهن پیدا کند بلکه انگشت اتهام را مستقیما و مشخصا متوجه ایدئولوژی حاکم در تهران کردند. آنها توهین تلویزیون دولتی را به پای دوقطبی های ذهنی «تقابل دو بلوک نژادی و زبانی فارس و اقلیت» نگذاشتند بلکه این توهین را برآمده از ایدئولوژی فاشیستی و نفرت پراکن حاکمیت دانسته و نه به عنوان «یک قوم» بلکه به عنوان «مدعی العموم» و «صدای یک ملت» به خیابان آمدند و به جای آنکه به جنگ “شوونیسم نژادی” (شوونیسم نژادی مورد ادعای برخی فعالان قومی) بروند ترجیح دادند از تحلیل های ذهنی فاصله بگیرند و واقعگراتر و عملگراتر باشند و از این رو ایدئولوژی فاشیستی حاکمان را که مانع همبستگی ملی است به نبرد فراخواندند و بر آن پیروز شدند.

بختیاری های شاهنامه خوان معتقدند آرامگاه و مدفن کاوه آهنگر قهرمان افسانه ای شاهنامه فردوسی در خاک آنان است؛ هم اکنون و در قرن ۲۱ نیز در روستایی به نام «مشهد کاوه» در بخش مرکزی شهرستان «چادگان» در غرب استان اصفهان مزاری با چند شیر سنگی بختیاری قرار دارد که بختیاری ها معتقدند آرامگاه کاوه آهنگر است. بختیاری ها در اعتراضات خود، با پیروی از ظلم ستیزی شاهنامه فردوسی، پا جای پای کاوه نهادند؛ فقط از ظلمی که بر خودشان رفته بود سخن نگفتند بلکه خواستار پایان دادن به کلیه اشکال تبعیض شدند و این را ضرورتی ملی دانستند نه پیگیری منافع صنفی و گروهی خودشان. بختیاری های شاهنامه خوان، درفش کاویانی را برافراشتند. اثبات کردند که شاهنامه خوانی می تواند هم استراتژی و هم تاکتیک باشد.

شاید همین منطق ملی نهفته در اعتراض بختیاری ها باعث شد که لرهای کهلگیویه و بویراحمد و لرهای ممسنی در شیراز به آنان بپیوندند و ۳ کلانشهر از مجموع ۷ کلانشهر ایران درگیر تظاهرات خیابانی شود و در ادامه برخی احزاب و فعالان مدنی داخل و خارج کشور نیز در پیامهایی از مردم و عموم شهروندان خواستند که به این اعتراضات بپیوندند و همین مساله موجب هراس و عقب نشینی حاکمیت شد.

پی نوشت:
درفش کاویانی در اساطیرِ ایران، به قیام کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم آژی‌دهاک (ضحاک) برمی‌گردد. ضحاک ماردوش، شاهی است که در اثر بی عدالتی و ظلم شیطان شانه‌هایش را بوسه می‌زند و از جای بوسه‌ها مارهایی می‌رویند. ضحاک برای اینکه زنده بماند باید روزانه مغز دو جوان را به مارها بدهد و کاوه آهنگر نیز کسی است که هفده فرزندش قربانی مارها شده‌است. در این هنگام، کاوه برای آن که مردم را علیه ضحاک بشوراند، پیش‌بند چرمی خود را بر سر چوبی می‌کند و آن را بالا می‌گیرد تا مردم گرد او آیند. سپس با کمک مردم، کاخ فرمانروای ضحاک خونخوار را در هم می‌کوبد و فریدون را بر تخت شاهی می‌نشاند. فریدون نیز پس از آینکه به شاهی رسید فرمان می‌دهد تا چرم پیش‌بند کاوه را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش بیارایند و زر و گوهر به آن بیفزایند و آن را درفش شاهی خواند؛ و بدین شکل کلمه درفش کاویانی پدید آمد.

خروج از نسخه موبایل