آقای «تورج امینی» در کتاب «اسناد بهائیان ایران» که در پنج جلد منتشر شده برخی مسائل بهائیان در قبل از انقلاب را بررسی کرده است. صرف نظر از سبک نگارش کتاب و میزان اعتبار تحقیقی آن، در جلدهای چهارم و پنجم مطالبی مربوط به دوران دولت دکتر مصدق آورده شده و نقدهائی به وضع بهائیان در آن دوران مطرح شده است که نگاهی به آن میاندازیم.
ابتدا باید اشاره کرد خود آقای تورج امینی در ج۵، ص۴۶ در پاورقی نوشته است:
“دکتر مصدق همچون اسدالله علم، حاج علی رزمآرا، حسین علاء، محمدعلی فروغی، ابراهیم حکیمی و دیگران، بهائیستیز نبود و در اوقات فراغت یا جلسات شبانه، برای بایکوت نمودن بهائیان برنامهریزی نمیکرد. باز صد رحمت به او”
و در همان کتاب در ج۵، ص۷۱ نویسنده اشاره کرده فلسفی آخوند مشهور ضد مصدق تأکید کرده مصدق ضد بهائی نبود. یا در ص۹۳ سندی ارائه کرده که نشانگر نارضایتی آیتالله بروجردی از وضع بهائیان در دوران ملی شدن نفت است. به این ترتیب مسائل بعدی و نقدهای ایشان از دید خود آقای تورج امینی هم به دلیل سوء نیت دکتر مصدق نبود.
اما ببینیم نقدهای مطرح شده چه هستند؟ سه مورد به طور مشخص به دولت مصدق نسبت داده شده که عبارت است از:
- در ج۵، ص۳ مطلبی آمده که در دولت دوم مصدق به دستور ریاحی رئیس ستاد ارتش مقرر شد بهائیان از ارتش اخراج گردند. دلیل هم این ذکر شده که ۹ نفر از افسران بهائی ارتش از کار خارج شدند که بعد از کودتا به کار برگشتند. تنها سند این مطلب نقل قول از فردی به نام آقای محتشمی است که پدرش از کار برکنار شده است. در همان نگاه اول مشخص است که این مطلب کذب است. اولاً سندی که نقل قول از یک نفر باشد اصلاً معتبر نیست. دوم اگر چنان دستوری در دولت مصدق صادر شده بود به یقین خیلی سر و صدا کرده و در نشریات وقت منتشر میشد. از این گذشته اگر قرار بر اخراج بهائیان بوده چطور فقط ۹ نفر از کار خارج شدند؟ نمیتوان گفت در کل نیروهای مسلح فقط همین تعداد بهائی وجود داشت. پس کذب بودن این مطلب بدیهی است. البته تعدادی از افسران در دولت مصدق بازنشسته و از کار خارج شدند که برای پاکسازی نیروهای مسلح بود و آنان از دشمنان شدید ملیون بودند. نمونۀ روشن سرگرد «فریدون بلوچ غرائی» افسر بهائی بود که از فاسدترین افسران ژاندارمری و بعداً قاتل سرتیپ افشارطوس رئیس شهربانی دولت مصدق شد که بخشی از طرح سازمان سیا برای براندازی دولت مصدق بود و توسط کسانی به سان دکتر مظفر بقائی مدیریت شد.(رجوع شود به سرلشکر محمود افشارطوس به قلم حمیدرضا مسیبیان + روزنامۀ اطلاعات ۳۰/۰۵/۱۳۶۲ شمارۀ ۱۷۰۸۲) به این ترتیب به جرئت باید گفت هیچ یک از آن افسران به دلیل بهائی بودن از کار برکنار نشدند بلکه به دلیل فساد و وابستگی شدید به استعمار و دشمنان نهضت ملی برکنار شدند. بخش عمدهای از افسران بازنشسته هم توسط دولت کودتا به کار برگشتند.
- در ج۵، صص۴و۵ آمده در دولت مصدق اعلام شد برخی معلمان و کارمندان بهائی در گرگان بر خلاف قانون استخدام کشوری بر سر کار هستند و باید برکنار شوند. سندی هم برای آن ارائه شده است. اما خود ایشان در همان صفحه تأکید میکند کسی از معلمان آن خطه در این راستا دچار مشکلی نشد. موردی هم ارائه نشده که کسی از کارمندان دچار مشکل شده باشد. از این رو این بحث هم فاقد اهمیت و مبنای خاصی است.
- در ج۵، ص۴۴ نوشته شده مصدق در ایران وقت ملاقات به بهائیان نداد. احتمالاً این مسئله با توجه به حساسیتهای شدید روحانیون و نیروهای مذهبی بود. قطعاً اگر چنان ملاقاتی در ایران انجام و علنی میشد سر و صدای زیادی ایجاد میکرد و موجب بحران برای دولت و آن هم در آن شرایط حساس بود. در عین حال در همان صفحات به ملاقات مصدق در آمریکا با نمایندگان بهائیان و ابراز تأسفش از مشکلات بهائیان و پیشنهاد نگارش نامه به دولت اشاره شده است. البته بابت آن ملاقات هم مصدق تأکید کرده بود مسئله محرمانه بماند. از این رو این طور هم نبوده که کلاً آنان را نپذیرد اما حساسیت شرایط را هم در نظر داشت.
یک نکتۀ دیگر در ج۵، ص۴۸ اشاره شده که بابت نیروهای مصدقی است. آن اینکه در ۱۳۳۴ ظلم در حق بهائیان زیاد شد اما نشریۀ راه مصدق چیزی در این باره ننوشت. به نظر میرسد موضوع اصلی مد نظر ایشان تخریب و تصرف مرکز بهائیان در تهران است که در آن سال رخ داد. ولی این مسئله مقداری مبهم است. باید دید آیا نشریه در آن زمان منتشر میشد و اگر آری به چه کیفیت و روشی؟ و تحقیق به شکلی باشد که اطمینان قطعی ایجاد کند که آن نشریه به این مسائل نپرداخته است اما ایشان سند خاصی ارائه نکرده است. به این لحاظ این مسئله مقداری مبهم است. ضمن اینکه ملیون نشان دادهاند تنها گروه سیاسی در ایران هستند که تا به امروز به حقوق بشر پایبند بودهاند. در هر حال این مطلب اگر واقعی هم باشد ربطی به دکتر مصدق ندارد که او آن زمان در زندان بود. حتی بدیهی است آن تخریب نشانگر امتیاز مثبت دولت مصدق است که در دولت او آن مرکز تخریب نشد و چنان اقداماتی انجام نشد گرچه بدیهی است فشار روحانیون در آن زمان هم وجود داشت. حتی خود آقای تورج امینی درج۵، ص۸۷ از آن تخریب به عنوان آرزوی چند سالۀ روحانیون نام برده است.
با این تفاسیر بدیهی است نقد خاصی بابت مسائل بهائیان به طور مستقیم متوجه مصدق نیست. برای شناخت بهتر رویکرد مصدق به اقلیتهای عقیدتی میتوان به کتاب نقدها و رویکردها دربارۀ مصدق و دولت ملی به همراه برخی خصوصیات مصدق، به کوشش: حمیدرضا مسیبیان، نشر اینترنتی ۱۳۹۵، صفحۀ ۴۲۸، بخش «نگاهی به وضعیت بهائیان و کمونیستها در دولت ملی» انداخت. در آنجا آمده که دولت مصدق معتقد به آزادی و دموکراسی و جدائی دین از حکومت و به تبع رعایت حقوق همگان بود. هرگز هم حاضر نشد به بهائیان ظلم کند که بحث جدائی دارد.
گذشته از اینها مطالب مکرری بابت درگیری بهائیان و مسلمانان در دوران دولت مصدق در آن کتاب وجود دارد. بعضاً هم این را مطرح کرده که مصدق مانع ظلم به بهائیان نشد. در این باره در یک نگاه کلی باید گفت در آن دوران اولاً دولت تسلط مناسبی بر نیروهای مسلح نداشت. تا تیر ۱۳۳۱ که حتی فرماندهی ظاهری را هم نداشت. در بحث قضائی هم وضع کشور از گذشته مشکل داشت و در عین حال مصدق به استقلال دستگاه قضائی معتقد بود. به هر حال دولت هم که بدون حکم دادگاه امکان مجازات کسی را نداشت و نهایتاً امکان مدتی بازداشت او وجود داشت که آن هم در نهایت نیاز به حکم دادگاه یا برقراری حکومت نظامی داشت. پس اگر مشکلاتی بوده به دلیل ضعف دولت در عدم تسلط مناسب بر نیروهای مسلح و مشکلات دستگاه قضائی بود. نمونۀ روشن آن این است که حتی پروندۀ قتل سرلشکر افشارطوس رئیس شهربانی کل کشور در دولت مصدق به نتیجۀ نهائی نرسید هر چند در حال پیگیری بود. در نهایت هم کودتای نظامی ۲۸ مرداد باعث شکست دولت مصدق شد که نشانگر ضعف شدید مصدق در نیروهای مسلح است. پس در مجموع از این بابت تقصیری متوجه مصدق نیست و ضعف شدید موجب مشکلات شد که بحث دیگری است. در عین حال روش مصدق برای جلوگیری از تنش و درگیری و عملاً حفظ حقوق قانونی مردم و از جمله بهائیان بود. در همین کتاب موارد مکرری آورده شده که برخی را بررسی میکنیم.
در ج۴، ص۴۲ به مسائل اردیبهشت ۱۳۳۱ و درگیری بین مسلمانان و بهائیان اشاره و ادعای ظلم به بهائیان از طرف شهربانی و تغییر محل خدمت مأموران بهائی اشاره شده است. ولی بابت بحث ظلم نمیتوان قضاوت کرد مگر اسناد روشنی باشد. در عین حال در ج۴ ص۱۳۳ نامۀ مسلمانان به مصدق آمده که برای قتل یک بهائی حدود ۳۰ نفر جلب شدهاند. در ج۴ ص ۹۴۹ سندی آمده که دولت مصدق دستور داده مانع تشنج بین مسلمانان و بهائیان شوند. باز در ج۴ ص۹۴۹ سندی آمده که برخی بهائیان در حال مبارزه با ملی شدن نفت هستند. ولی مخالفان آنان به دلیل خواست مصدق از برخورد با بهائیان خودداری میکنند. یا در ص۹۵۱ سندی آمده که یک بهائی کشته شده و شهربانی مسئله را بررسی و ۱۳ نفر بازداشت کرده است. در ص۹۵۵ هم اعزام نیرو به منطقه برای پیگیری قتل یک بهائی و ایجاد نظم و در صفحۀ ۹۶۰ بازداشت قاتلان آمده است. در ج۵ صص۳۸و۳۹ به اقدام دولت مصدق و دادگاه برای امنیت منطقه تأکید شده که در نتیجه بهائیان سر کار رفتند. در ج۵، ص۴۶ و ج۴، ص۱۴۰ به دستور دکتر مصدق برای جلوگیری از اقدامات یکی از روحانیون برای تحریک مردم و تلاش برای تغییر محل سکونت او اشاره شده است. اما انتقاد شده چرا مصدق او را روانۀ دادگاه نکرده است. این هم باز یک سو نگری و فاقد منطق است. اگر فرد مذکور تخلفی داشته که خود بهائیان باید شکایت میکردند. در غیر این صورت تلاش مصدق برای جلوگیری از تنش بین مسلمانان و بهائیان و اقدامی درست بود. جالبتر اینکه در ص۴۷ در راستای این اقدام مصدق مینویسد مصدق قادر بود با یک توصیه آشوب بهائیستیزی را در ایران کاهش دهد اما چنان کاری نکرد. اما در ج۴ صفحۀ ۹۴۹ سندی را منتشر کرده که نشان میدهد مصدق همان توصیه و روند را داشته و برخی به خواست مصدق از تنش پرهیز کردند. یعنی در کتاب خود ایشان تضاد به راحتی عیان است. در ج۵، ص۴۸ به این اشاره کرده که قاتلان بهائیان بعد از مدتی آزاد شدند اما سندی برای آن ارائه نشده است و مطالب قبلی هم نقض این ادعا است. در ج۵، صص۴۹۱و۴۹۲ هم فهرست اسنادی بابت اقدام دولت برای جلوگیری از درگیری و حفظ نظم و امنیت وجود دارد. اسناد دیگری هم در این باره وجود دارد که حداقل نشانگر رویکرد کلی دولت برای حفظ امنیت و نظم و قانون است. همچنین نشانگر اینکه دولت حاضر به ظلم در حق بهائیان نبود که قطعاً موجب ناراحتی بسیاری روحانیون بود.
همچنین باید توجه کرد به احتمال قوی بخشی از درگیریها ناشی از توطئۀ استعمارگران بود. خود آقای تورج امینی در ج۵ ص۲۷۷ نقل قولی از یکی از بهائیان دارد که حوادث و درگیریهای زمان مصدق را دشمنان مصدق تشدید میکردند که به هرج و مرج دامن زده و به واسطۀ آن دولت ملی را بکوبند.
در نهایت توجه به این نکته هم بسیار مهم است که کتاب آقای تورج امینی بسیار متعصبانه و یک طرفه نوشته شده است. سندیت کافی هم در بسیاری مطالب آن وجود ندارد که ارزش آن به عنوان یک کار تحقیقی را کلاً زیر سؤال میبرد. مثلاً در درگیریهای بین بهائیان و مسلمانان هر دو طرف دشمنی کرده و ضربه میزدند. این نبود که بهائیان همواره مظلوم و مورد هجوم مسلمانان باشند. اما در کتاب آقای تورج امینی کلاً وانمود شده که گوئی بهائیان مردمی مقدس و هرگز خلافی نداشتند و هر تنشی بوده مقصر مسلمانان بودند. مثلاً یکی از مواردی که ایشان بسیار بر آن تأکید میکند درگیری ابرقو است. اما آنچه بعداً حکم دادگاه صادر شد فردی که اعدام شد بهائی بود و کسی از بهائیان حتی برای خاک سپاری جنازۀ او نیامد و گفتند او از ما نیست.(اطلاعات ۳۱/۰۴/۱۳۳۳، ص۴) گرچه ماهیت دقیق ماجرا هم را هم نمیدانیم. همچنین بدیهی است تا قبل از انقلاب بهائیان در بخش قابل توجهی از مقامات سرکوبگر حضور داشتند. دکتر عبدالکریم ایادی پزشک مخصوص شاه و جنایتکار معروف درباری و یکی از نزدیکترین افراد به شاه و بهائی بود. یا میدانیم ادارۀ سوم ساواک بابت مسائل داخلی و اصلیترین واحد ساواک در برخورد با مخالفان در داخل کشور بود. مدتها تا نزدیک انقلاب رئیس آن پرویز ثابتی بود که معروف است بهائی بود ولی او بعداً مدعی شد تنها بهائیزاده است. حتی هویدا نخست وزیر معروف و طولانی مدت هم وضعی مشابه ثابتی داشت. بدیهی است حضور این افراد در چنان مقاماتی تا چد حد باعث گسترش نفوذ بهائیان در دولت و نهادهای سرکوبگر میشد. پس این نبوده که شرایط بهائیان در قبل از انقلاب به سان بعد از انقلاب و در موضع ضعف و سرکوب باشد اما بحث بیشتر در این مطلب نمیگنجد.
خلاصه بحث بابت نقدهای کتاب «اسناد بهائیان در ایران» دربارۀ دولت دکتر مصدق
مصدق به گفتۀ خود آقای تورج امینی به هیچ وجه دشمن بهائیان نبود و بهائی ستیزی نداشت. برکناری افسران بهائی توسط دولت مصدق به سان برخی دیگر افسران و به دلایل تخلف و دشمنی آنان با نهضت ملی بود. کما اینکه سرگرد بلوچ غرائی قاتل افشارطوس بهائی و افسر بازنشسته بود. بابت کارمندان هم حداقل در عمل هیچ اقدام ظالمانهای علیه کارمندان بهائی انجام نشد. عدم اعطای وقت ملاقات مصدق در ایران به نمایندۀ بهائیان به احتمال قوی به دلیل هراس شدید از نیروهای مذهبی و امکان تنش در جامعه در آن شرایط حساس بود. اما در آمریکا با آنان ملاقات و تأکید کرد محرمانه بماند. عدم اعتراض ملیون بعد از کودتا به تخریب مرکز بهائیان تهران در بالاترین حالت هم ربطی به مصدق ندارد. مصدق در دولتش اجازۀ آن کار را ندارد و هنگام تخریب در زندان بود. رویکرد کلی دولت مصدق هم در جهت عدالت و دموکراسی در ایران و به تبع حفظ حقوق قانونی بهائیان بود.
بابت درگیریهای مسلمانان و بهائیان در دولت مصدق هم آن به دلیل ضعف شدید دولت در نیروهای مسلح و وضعیت نامناسب دستگاه قضائی و نیروهای مسلح بود. البته در هر حال هم دستگاه قضائی در دولت مصدق مستقل بود. ولی در کل دولت مصدق دچار این ضعفها بود که حتی در نهایت محاکمۀ قاتلان افشارطوس به سرانجام نرسید و دولت هم با کودتای نظامی ساقط شد. اما طبق اسناد مکرر در آن کتاب دولت مصدق بارها برای ایجاد نظام و امنیت و برخورد با قانون شکنان وارد عمل شد و مأمور اعزام و افرادی را دستگیر کردند. پس آن فقط ناشی از ضعف دولت مصدق بود. همچنین این نکتۀ مهم هست که درگیریها دو طرفه بوده و بهائیان هم در بسیاری درگیریها و سرکوبها علیه مسلمانان در قبل از انقلاب نقش داشتند. حتی مقامات مهمی به سان پزشک مخصوص شاه و یار نزدیک او، رئیس ادارۀ امنیت داخلی ساواک و حتی سمت نخست وزیر در اختیار افراد بهائی یا بهائیزاده بود.
حمیدرضا مسیبیان(Hamosaieb@yahoo.com)
کرمانشاه – ۲۰ اسفند ۱۳۹۵