سایت ملیون ایران

آیا محمود احمدی نژاد، علیه خامنه ای می ایستد؟

محمود احمدی نژاد در حیات سیاسی اش از سه نفر حکم گرفت و رشد کرد: اکبر هاشمی رفسنجانی که تا استاندار شدن او را بالا کشید، احمد جنتی که مامور ویژه اش کرد در بازرسی های انتخاباتی شورای نگهبان و همراه اصولگرایان، پشت او ایستاد برای شهردارشدن و علی خامنه ای که او را دو دوره رییس جمهور کرد و سپس عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام.

محمود احمدی نژاد یک دهه پس از پایان همکاری اش با اکبر هاشمی رفسنجانی، مهم ترین دشمن او شد در عرصه سیاست. او هاشمی را استخوان مانده در گلوی انقلاب می دانست که باید همه همت کنند و بیرونش بکشند. دشمنی او با هاشمی با مرگ هاشمی به دشمنی او با حسن روحانی مبدل شده، همچنانکه اخیرا در اهواز گفت همه باید همت کنند شیطان را در ایران دفن کنند.

احمدی نژاد اما در مدتی کوتاه تر خشم جنتی را به جان خرید، به خصوص از اواخر ۸۷ که احمدی نژاد درباره مشایی به هیچ توصیه ای توجه نکرد و تابستان ۸۸ به زور علنی شدن نامه خامنه ای بود که به استعفای مشایی از معاون اولی رضایت داد. او حتی به جنتی پیشنهاد داد با مشایی حرف بزند تا سوتفاهم ها برطرف شود ولی جنتی گفت: «یعنی ما هم این بدنامی را پیدا کنیم که با آقای مشایی ملاقات کرده ایم؟» همان ایام از مشایی نقل شد که جنتی در انتخابات ۹۲ زنده نیست که من را ردصلاحیت کند، از جنتی جواب آمد که من هم بمیرم، جانشین من تو را تایید نمی کند و در نهایت جنتی زنده ماند و مشایی را ردصلاحیت کرد، احمدی نژاد هم هرچه خودش را کشت، کسی تحویلش نگرفت. این البته این مهر پایان نبود، خانه نشینی احمدی نژاد در فروردین ۹۰ و خطبه های جنتی در نمازجمعه ۲۳اردیبهشت همان سال همه چیز را قیچی کرده بود، ردصلاحیت مشایی میوه این دوران بود.

پایان محمود احمدی نژاد و علی خامنه ای آیا شبیه این دو داستان می شود؟ از سال ۸۳ که رایحه خوش خدمت احمدی نژاد در شهرداری به مشام خامنه ای خورد تا بهار ۹۰ که خشم خامنه از از برکناری مصلحی از وزارت اطلاعات برانگیخته شد، طولانی ای نیست.

در این هفت سال نه تنها هاشمی رفسنجانی که دیگران هم مدام به او درباره احمدی نژاد هشدار می دادند و به فکر حذفش بودند. پس از انتخابات ۸۸، علی مطهری دنبال طرحی بود که ولایتی کاندیدای نهایی اصولگرایان شود و قالیباف معاون اولش و هیچ اصلاح طلبی وارد میدان نشود تا احمدی نژاد به دست اصولگرایان حذف شود ولی اصولگرایان با علم به اینکه نظر خامنه ای به احمدی نژاد نزدیک است و عقیده دارد فقط او می تواند حریف موسوی شود، وارد بازی نشدند. در کشاکش کودتای انتخاباتی ۸۸، برخی اصولگرایان پیشنهاد داده بودند «انتخابات ابطال شود، بعد هم احمدی نژاد و هم موسوی، جفت شان کنار بروند، چون هرکس بیاید، بهتر از این دو نفر است.» (اسماعیل احمدی مقدم،‌گفتگو با هفته نامه مثلث،‌مهرماه۹۲) ولی خامنه ای تن به ابطال نداد.

پس از انتخابات، محمد یزدی و اعضای جامعه مدرسین که پاییز ۸۹ در قم با خامنه ای خصوصی حرف زدند ولی از رهبرشان جواب شنیدند که این دولت تفاوتش با سایر دولت ها این است که حاکمیت دوگانه درست نمی کند و «امروز وقتی رییس جمهور یا مسئول ارشدی از دولت به خارج کشور می رود، نگرانی ندارم.» این سه نمونه به خوبی نشان می دهد در این هفت سال، علی خامنه ای چقدر برای بقا و تثبیت موقعیت احمدی نژاد کوشید، خلاف نظر اکثریت.

از روزگار پس از خانه نشینی بهار ۹۰ اما چنین نشد. در دوگانه احمدی نژاد – لاریجانی ها، علی خامنه ای در نهایت کنار لاریجانی ها ایستاد، احمدی نژاد محترمانه از سیاستگذاری کلان دیپلماسی به ویژه پرونده هسته ای کنار گذاشته شد و خامنه ای برای ردصلاحیت مشایی دخالتی نکرد.

محمود احمدی نژاد میوه زندگی سیاسی علی خامنه ای بود ولی بدمزه از آب درآمد، تلخ و کم آب. خامنه ای کوشید از درختی که این میوه را داده، حراست کند. سبدی که جبهه پایداری برای جمع کردن بدنه احمدی نژاد در دست گرفت، تلاش برای نخشکیدن درخت بود. حتی وقتی سال ۹۲ خامنه ای به سعید جلیلی گفت نخ تسبیح ۴ میلیون نفری بشو که به تو رای داده اند، منظورش این درخت بود ولی کار باغداران سخت بود. مسئله این نبود که آنها عرضه و دانش باغداری دارند – که نداشتند-، مسئله این بود که زمین باغ، زمین سوخته بود. خروجی هشت ساله احمدی نژاد شده بود مجمع الجزایر شدن اصولگرایان و حتی سپاه، تشدید تحریم ها، ناکارآمدی مدیریتی عظیم، توقعات انباشته شده، انزوای بین المللی، کودتای ۸۸ و بی اعتباری شخص خامنه ای و …

در این میان، احمدی نژاد گاهی به این باغ کشیده سر می زد، تبری به کمر درخت افتاده می زد و می گفت نمی گذارد آب چشمه اش / پتانسیل اجتماعی اش به زمین این باغ برسد. این هم خشم خامنه ای را برانگیخت و از ترس هزینه بیشتر بود که گفت احمدی نژاد وارد بازی انتخابات ۹۶ نشود، بازی را دوقطبی و پر از حاشیه نکند. احمدی نژاد گوش نکرد و خامنه ای مجبور شد پشت بلندگو بگوید، مانند معاون اولی مشایی، برکناری وزیر اطلاعات و فایل صوتی لاریجانی ها.

احمدی نژاد ولی باز بی توجهی کرد به نهی علنی خامنه ای و وارد شد، این بار با میوه بقایی. این سرکشی تازه که چیزی از خانه نشینی بهار ۹۰ کم ندارد، تا کجا ادامه پیدا می کند؟ جدال های اینچنین در سیاست ایران حرف تازه ای و یا حتی خیلی مهمی نیست، مسئله ایستادگی و مقاومت است. آنچه به جدال میرحسین موسوی با خامنه ای معنا بخشید، مقاومت او در برابر خواست خامنه ای بود که معطوف به سازش بود و تسلیم، گفت تسلیم این صحنه آرایی خطرناک نمی شوم و نشد. احمدی نژاد در همه ماجراهای شش سال اخیر، مقاومت های مقطعی داشته است اما در نهایت تسلیم شد. علی مطهری قبلا گفته بود احمدی نژاد در مقابل مخالفان می ایستد ولی در لحظه لازم کنار می رود. این الزاما نشانه هوش و پیچیدگی او نیست، نشانه ترس و ناچاری اوست.

محمود احمدی نژاد ۹۶ در عالم بالادستی سیاست ایران، هیچکس را ندارد. او ته مانده ای از حمایت محمود هاشمی شاهرودی را دارد و علی خامنه ای. اولی هنوز اهمیت خاصی ندارد و دومی بود و نبودش می تواند هست و نیست سیاسی احمدی نژاد را رقم بزند. اگر نهی خامنه ای نبود، صادق لاریجانی تا حالا همه احمدی نژادی ها را خورده بود. احمدی نژاد مقابل خامنه ای به تعبیر روح الله حسینیان، تخس بازی در می آورد، لجبازی می کند ولی مقاومت نمی کند. او میرحسین موسوی نیست که جان، سابقه و اراده مقاومت را داشته باشد، محمود احمدی نژاد است که نمایش بلد است، نمایش مقاومت.

در نمایش دوقطبی احمدی نژاد – خامنه ای که یکی دو قربانی خواهد داشت، رهبر جمهوری اسلامی با تذکر مجدد می تواند ظاهرا از بار سنگین گناهش در دهه گذشته کم کند، حسن روحانی می تواند خودش را معتمدتر و نزدیک تر به رهبر نشان دهد، اصولگرایان می توانند ضرورت حذف کامل او از صحنه را یادآور شوند ولی برای مردم خشمگین و خسته از احمدی نژاد و خامنه ای و روحانی و اصولگرا و حتی اصلاح طلب، چیزی نمی ماسد، همچنانکه از ۸ سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد چیزی نماسید.

از: ایران وایر

خروج از نسخه موبایل