ماجرای وارد شدن «سید آیت موسوی» به نیروی قدس از زمان مشمول شدن «سید» و اعزام به سربازی شکل گرفت. او پای ثابت هیأت عزاداری محله فلاح تهران بود؛ همان هیأتی که «سرهنگ زرگر» هم اکثر مواقع در آن حضور داشت. »سرهنگ زرگر»، برای تمام نیروهای بسیج نام آشنایی است، با آن وضعیت چهرهای که دارد، چون از ناحیه فک و صورت در جنگ آسیب دیده و همگان او را میشناسند و مدتی هم در نیروی قدس دارای سمت مهمی بود.
«سید آیت موسوی» اهل اسلامشهر بود و در شهرک واوان زندگی میکرد و حالا هم پدر و مادرش در همانجا زندگی میکنند، تمام اهالی شهرک واوان اسلامشهر نیز اعضای خانواده موسوی را میشناسند.
«سید آیت موسوی» دوست صمیمی «مرتضی سبزی» بود و در زمانی که «مرتضی سبزی» وارد گزینش نیروی قدس سپاه شد، زمان سربازی «آیت» نیز فرا رسیده بود و به واسطه «مرتضی سبزی» که آن زمان در گزینش نیروی قدس بود و دوست هم محلهای «آیت موسوی» – «آیت» خدمت سربازی را در نیروی قدس گذراند. «مرتضی سبزی» خیلی از بچه بسیجیهای اسلامشهر را با خود به نیروی قدس برد.
در زمان سربازی چون یکی دیگر از دوستان «آیت» به نام «محمد عسگری» هم در نیروی قدس بود و در آن زمان «مسئول تشریفات ۹۰۰» نیروی قدس بود، «مرتضی» به عنوان سرباز دبیرخانه و بعدها به عنوان سرباز دفتر سردار ربیعی (با نام مستعار خانی) رفت و در همانجا ادامه خدمت خود را انجام داد ولی به خاطر اینکه فردی کاملا تو دار، ورزشکار و کم حرف بود، مورد توجه سردار ربیعی قرار گرفت و همزمان هم که معرّفهایی چون «مرتضی سبزی»، «سرهنگ زرگر» و «محمد عسگری» را داشت، از طرف سردار ربیعی پیشنهاد کادری شدن «آیت» به وی اعلام شد و «آیت» هم قبول کرد. وی پس از پایان سربازی به عنوان افسر کادر به استخدام نیروی قدس در آمد و از همانجا مستقیماً به عنوان اعضاء تیم حفاظت «قاسم سلیمانی» به دفتر وی منتقل و آغاز به کار کرد.
«آیت موسوی» از دفتر «سردار ربیعی» تا دفتر «سردار سلیمانی» و دفتر پشتیبانی و تشریفات لبنان تا دفتر عراق و و آجودانی دفتر «سردار ربیعی»، که همزمان جانشین سلیمانی و تشریفات کل نیروی قدس بود، کار کرد و در همین ایام با توجه به روحیه خاصی که داشت، توان و تحمل بعضی از امور صورت گرفته در نیروی قدس را نداشت و همین امر موجب گردید تا استعفای خود را به دلیل «عدم تحمل شرایط» به دفتر سردار ربیعی (نام مستعار؛ خانی) ارسال کرد اما با عدم توجه سردار خانی روبرو گردید.
از همان بدو ورود «سید آیت موسوی» به دفتر عراق نیروی قدس، مشکلات وی شروع شد؛ «آیت موسوی» پس از ۱۱ بار حضور در عراق که به همراه «قاسم سلیمانی» و سردار «ربیعی» و حاج «قدرت باجلان» برای خرید رأی انتخابات ریاستجمهوری عراق صورت پذیرفت، به ایران بازگشت و دیگر تحمل حضور در نیروی قدس را نداشت. وی مجددا استعفای خود را نوشت که اینبار مورد بازخواست «قاسم سلیمانی» واقع شد. وی به «آیت» گفت: «شما برای خرید رأی در عراق نزدیک ۷۵۰ هزار دلار پول نقد به رؤسای قبایل پرداخت کردید در صورتی که در همین ایران خودمان، مردم برای یک میلیون تومان آن مشکل دارند.»
استارت پروژه حذف «سید آیت موسوی» در همین دیدار خصوصی با «قاسم سلیمانی» رقم خورد. «آیت موسوی» ۳ فروردین ۱۳۸۵ به همراه تیم ۲۸ نفره به همراه سردار ربیعی (خانی) با پرواز هواپیمایی ماهان عازم اربیل عراق شد. «شاهد» خروج او از فرودگاه و سوار هواپیما شدن و در اربیل عراق پیاده شدنش، یکنفر از اعضای تیم حفاظت پرواز و ۳ نفر از همکاران خودش در سپاه حفاظت فرودگاه بود، اما نکته قابل توجه آن است که پس از گذشت سه روز از این سفر (۶ فروردین) به طور ناگهانی خبر فوت «سید آیت موسوی» اعلام گردید، آنهم نه در کشور عراق و نه در شهر اربیل، بلکه در جاده «فاو» و آنهم بر اثر تصادف اتومبیل! اما «سید آیت موسوی» سه فروردین به اربیل رفت، ورود مجددش به ایران تا تاریخ شش فروردین در هیچیک از مرزهای هوایی و زمینی ثبت نشد، اما مرگش در جاده فاو به ثبت رسیده است!
قاسم سلیمانی و سردار ربیعی (خانی) از همان اولین ساعات مراسم «سیدآیت موسوی» در منزل، دارالسلام اسلامشهر (قطعه شهدا)، غسالخانه و مسجد حضور داشتند، اما نکته قابل توجه اینکه در هنگام غسل میت، هیچگونه آثار کبودی، جراحات، بریدگی و اساساً هیچ آثاری از تصادف آنهم بهوسیله چپ شدن اتومبیل تویوتا هایلوکس، در بدن وی مشاهده نشد.
از: آمدنیوز