سایت ملیون ایران

جمال صفری: جلد ششم کتاب «مصدق، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران»

پیشگفتار

 این بخش ازکتاب « مصدق، نهضت ملی ورویدادهای تاریخ معاصر ایران» جلد ششم، مربوط به زندگی سیاسی،اجتماعی وفرهنگی میرزاحسن خان مشیرالدوله، پلیس جنوب، جنبشهای جنوب برعلیه استعمار انگلیس، مخالفت ایل سنجابی بر ضد حضور نیروهای انگلیس، نهضت شیخ محمد خیابانی و قیام کلنل محمد تقی خان پسیان است.

 ◀ حسن پیرنیا (ملقب به مشیرالملک و بعد مشیرالدوله) (تولد ۱۲۵۱ –  درگذشت ۲۹ آبان۱۳۱۴)پسربزرگ میرزانصرالله‌خان مشیرالدوله نائینی می باشد. وی سیاستمدار،   تاریخدان و حقوق‌دان واز رجال ملی وخوشنام واثرگذار تاریخ معاصر ایران است، رویدادهایی نظیر قیام شیخ محمد خیابانی وجنبش جنگل و برکشیدن رضاخان توسط انگلیس برای به دست گیری قدرت، ازجمله اتفاقات  زمان نخست وزیری اوبوده است.

‌او «مؤسس مدرسۀ علوم سیاسی تهران است که به همت پدرش میرزا نصرالله خان وزیر امورخارجه وقت این کار را انجام داد»( ۱) که  « ضمن کادرسازی برای وزارت خارجه، موقعیتی فراهم شود که مردم ایران را به قانوندانی و حق وحدّگذاری وادارکندوخوددراین مدرسه حقوق بین‌الملل» تدریس  می کرد.«درانقلاب مشروطیت  درایران پس از صدورفرمان تأسیس عدالتخانه، درکمیسیونی که برای تهیهٔ نظامنامهٔ عدالتخانه دایرشد عضویت داشت. همچنین پس ازصدور فرمان مشروطیت توسط مظفر الدین شاه، برای تهیهٔ نظامنامهٔ انتخابات وقانون اساسی هیأتی تشکیل شد، پیرنیا به اتفاق برادرش حسین مؤتمن‌الملک کمک قابل شایانی درتدوین و نگارش قانون اساسی جدید ایران کردند واو یکی از برجسته ترین اعضای آن هیأت بشمار میرفت.»(۲) «مشیرالدوله، در دوره های دوم وسوم وچهارم و پنجم و ششم، نمایندۀ مردم تهران درمجلس شورای ملی بود. چهار بار نخست ‌وزیر و بیست و چهاربار به مقام وزارت رسید.»(۳)

علیرغم ایستادگی او بعنوان وزیرامورخارجه ایران در برابر قرارداد ۱۹۰۷ روسیه و انگلیس  که در خورتمجید است، متأسفانه بیتشراوقات درسخت ترین شرایط صحنۀ سیاسی را در برابر زورگویان با یک استعفا خالی می کرد واین مهم نقطه ضعف میرزا حسن خان مشیرالدوله قلمداد می شد. بهمین خاطرمیرزاکوچک خان و شیخ محمدخیابانی با وجودیکه اورا از شخصیتهای ملی و مردمی میدانستند  اما به دوام حکومت او بخاطر این  نقطه ضعف باور نداشتند.

 نصرالله سیف پور فاطمی می نویسد: روزی ضمن صحبت از[میرزا حسن خان مشیرالدوله ]  پرسیدم چه نصیحتی برای نسل جوان ایران دارد؟

 جوابش این بود: تا می توانید از تملق و چاپلوسی و بت درست کردن بپرهیزید، اگر نزدیک بقدرت هستید با مقاومت منفی و استعفای پی در پی و در خانه نشستن نگذارید زورگویان برشما غلبه یابند، نگذارید یکنفر خارجی از شما استفاده کرده و پس از میان بردن آبرو و حیثیت شما و کشور داغ باطله بر پیشانی شما باقی بگذارد.

جوانان نباید خود را با سیاست خارجی آلوده سازند– مرد سیاسی باید طرفدار کشورش باشد وسیاست خارجی راهم برای کشورش بخواهد. هرسیاستی که با اهداف ایران و منافع مردم موافق است، تعقیب کند، زیرا هیچ خارجی نمی تواند دایۀ دلسوزتر از مادر باشد. خارجیها برای پیشرفت منافع و مقاصد خود با شما دوستی می کنند و روزیکه دیگر از وجود شما و کشور شما استفاده نمی شود کرد شما را از میان برده  وکشورتان را به حریف  می فروشند.

هیچگاه اجازه ندهید حرص مال یا مقام، شخصیت و حیثیت و آزادگی شما را از میان ببرد.” بدست آهن تفته کردن  خمیر، به از دست برسینه پیش امیر”.»(۴)

◀ بخش دیگر کتاب  را به پلیس جنوب، جنبش های استقلال طلبی بر ضد نیروهای سلطه گرانگلیس اختصاص داده ام دراین باره کرامت عبدلی می نویسد: «با شروع جنگ جهانی اول درتابستان سال ۱۹۱۴ م / ۱۳۳۲هـ.ق حبیب الله خان قوام الملک نیزکه ریاست ایلات خمسه را برعهده داشت با اطاعت از دولت مرکزی در فارس اعلام بی طرفی کرد؛ اگرچه او در باطن همچنان انگلیسی بود.

اما از آنجا که حکومت مرکزی ایران دچار ضعف و انحطاط بود، روس ها در شمال کشور به تصرف شهرها و ورود نیروهای خویش ادامه می دادند، انگلیسی ها نیز در جنوب کشور به نفوذ پرداخته و به بهانه تأمین امنیت اتباع خویش و همچنین تأمین امنیت راههای جنوب، نیروهای نظامی خویش را به داخل کشور وارد می کردند. آلمانی ها نیز درصدد تلاش برای گسترش نفوذ خویش برآمده بودند. در چنین شرایطی مخبرالسلطنه هدایت، والی فارس، همراه با صولت الدوله قشقایی، ناصر دیوان کازرونی و بسیاری از روحانیون مانند سیدعبدالحسین لاری و قاطبۀ مردم مخالف انگلیس و حضورنیروهای نظامی استعمار در ایران بودند. توده مردم وحزب دمکرات نیز با حضور انگلیس درصفحات جنوب مخالف بودند؛ مردم عملاً به مبارزه با انگلیسی ها پرداختند به گونه ای که «در اواخر سال ۱۹۱۵م انگلیسی ها ازتمام فارس به استثنای بنادرخلیج فارس، بیرون رانده شدند.» اما «درمقابل، قوام الملک همراه با اسماعیل خان شبانکاره،حیدرخان حیات داودی وموقرالدوله حاکم بوشهرجانب انگلیسی ها را نگه می داشتند»؛ و به مردم و خواسته هایشان که قیام علیه انگلیسی ها بود، خیانت می کردند. جنگ ودرگیری میان مخالفان وموافقان انگلیس درفارس وبوشهر آغاز شد. برخی سران محلی مانند رئیسعلی دلواری، زائرخضرخان و شیخ حسین خان با حمایت مردم وهمگام با روحانیت شیعه، به نیروهای انگلیسی در بوشهر حمله بردند و آنان را در ابتدا شکست دادند. اما انگلیسی ها نیز در پاسخ به این حملات، بوشهر را در ۲۷ رمضان ۱۳۳۳هـ.ق/۱۹۱۵م. به تصرف خویش درآوردند و در آن شهر حکومت نظامی اعلام کردند. در بحبوحۀ همین درگیری ها، رئیس علی دلواری، به دست یکی از افراد اغفال شده، به شهادت رسید.»(۵)

او درادامه آن به پلیس جنوب و زورگوئی انگلیسها اشاره می کند که :«با تشکیل پلیس جنوب توسط سر پرسی سایکس در ژانویه ۱۹۱۶ م وحرکت به سمت شیراز درگیری ها ی جدیدی میان مردم فارس و پلیس جنوب شروع شد. پلیس جنوب که برای حفظ منافع انگلیس از قبیل حفظ چاههای نفت جنوب و امن داشتن راههای تجاری تشکیل شده بود، عملاً وظایف دیگری ازقبیل مبارزه با مخالفان سیاست های انگلیس همانند ایلات وطوایف وحزب دموکرات وژاندارمری را نیز برعهده گرفته وهمچنین به تعقیب و بازداشت نیروهای مردمی ومحلی به بهانۀ حمایت ازآلمانها می پرداخت. در بسیاری ازموارد نیز به کشتار مردم عشایر وایلیاتی بی دفاع دست زده است که در ادامه به شرح آن می پردازیم.

پلیس جنوب درحالیکه بجز دولت وثوق الدوله هیچ دولت دیگری آنها را به رسمیت نشناخت، خودسرانه به تعقیب ودرگیری با مخالفان خویش پرداخته و با بسیاری از طوایف درایل عرب، باصری و بهارلو در شرق و جنوب شرق درگیر شدند و تلفات بسیاری بر عشایر آن وارد کردند. پلیس جنوب درگیریها و زد وخوردهای بسیاری با مردم کرمان و یزد و قشقایی ها نیز داشته که تلفات و صدمات آن نیز بسیار سنگین بوده است.

در ۳ رجب ۱۳۳۵ ق/ ۲۵ مه ۱۹۱۷م سایکس قراردادی با صولت الدوله منعقد کرد و «در فاصله سه ماه پس از انعقاد قرارداد سایکس به سرکوب ایلات ساکن در اطراف جاده های تجاری عمده پرداخت. او مقابله با تمامی ایلات و قبایل ایرانی را تحت عنوان سرکوب راهزنان وغارتگران انجام می داد به نظرمی رسد این اقدامات بیشتربه منظور اعادۀ حیثیت پلیس جنوب پس از شکست های متوالی سیرجان و کازرون و شاید زهرچشم گرفتن و ترساندن ایلات فارس بود که غالباً روحیه ضد انگلیسی داشتند؛ خصوصاً آنکه در اغلب موارد، مجازات های بسیارسختی انتخاب و اعمال می شدند».

از مهم ترین جنگ ها وعملیات پلیس جنوب درایالت فارس می توان به عملیات دشت ارژن علیه ناصر دیوان، عملیات نیریز در تقابل با طوایف لشنی، عملیات زیارت واقع در ارسنجان، عملیات خان زنیان و درگیری با صولت الدوله، عملیات ده شیخ شورش پاسگاه خان زنیان، عملیات احمدآباد، عملیات چنار راهدار، عملیات آباده و در نهایت عملیات فیروزآباد اشاره کرد؛ که این ها همه درگیری و جنگ علیه مجاهدان و مخالفان استعمار انگلیس در فارس بود. دراین جنگها پلیس جنوب با استفاده از تجهیزات کامل مانند توپ و تیربار ومسلسل در بسیاری از موارد حتی علیه مردم و طوایف بی دفاع وارد نبردمی شد. به طور مثال در فاجعۀ خان زنیان نیروهای انگلیسی به بهانۀ گم شدن دوالاغ به طایفه دره شوری که درحال کوچ بوده و مردان آن نیز برای خرید به شیراز رفته بودند، حمله برده و بیست نفراز زنان و بچه های این طایفه را کشتند. با انتشاراین خبروبا فتوای جهاد سیدعبدالحسین لاری، حملات صولت الدوله و مردم به نیروهای انگلیس دوباره شدت گرفت. اما ژنرال سر پرسی سایکس با عملیات سازمان یافته ودرنهایت با ایجاد تفرقه ودسیسه چینی میان صولت الدوله و همراهانش، توانست وی را شکست دهد.»(۶)

◀ فصلی از کتاب دربارۀ ایل سنجابی است« که ازایلات کرد غرب ایران هستند و درجریان جنگ جهانی اول، به حمایت ازدولت موقت ‏ملی نظام‌السلطنه و ملی گرایان همراه وی برخاستند و ضمن اعلامِ مخالفت با حضورو فعالیت ‏سپاهیان دولتهای انگلیس وروس، با نیروهای آلمانی وعثمانی همراه شدند. بعد ازغلبۀ سپاهیان ‏روس وانگلیس برمنطقۀ غرب، این ایل پناهگاه عناصر ملی دولت موقت شدند و‏به مخالفت باحضور و برنامه های نیروهای بریتانیا درغرب ایران ادامه دادند.»(۷)

◀ تا آنجا که در محدوده این کتاب است  قیام  شیخ  محمد خیابانی  را مورد  بررسی و پژوهش  قرار داده ام ، در این باره علی اصغرشمیم مورخ معاصرایران می گوید: « شیخ محمد خیابانی بدون تردید مردی وطن‌دوست و دارای تعصب شدید ملی و دشمن سرسخت بیگانگان و مخالف با هرگونه مداخله‌ی اجنبی در امور داخلی ایران و طرفدار ایجاد یک حکومت ملی و مستقل و نیرومند بوده و چون رجال آن روز را برای ایجاد چنان حکومتی، ناتوان ونالایق تشخیص می‌داده، می‌ خواسته است خود آن حکومت ملی نیرومند وصالح را بوجود آورد و طبیعی است که تحقق آرزوهای خیابانی می‌بایستی از تبریز وآذربایجان آغاز گردد و بر سراسر ایران گسترش یابد. کسروی دربارۀ خیابانی می‌نویسد:

«… آنچه ما می‌توانیم گفت این است که خیابانی همچون بسیار دیگران آرزومند نیکی ایران می‌بود و یگانه راه آن را به دست آوردن سررشته‌های(حکومت) می‌شناخت که ادارات را به هم زند وازنو سازد و قانون‌ها را دیگر گرداند. چنان‌که درهمان هنگام میرزا کوچک خان در جنگل به همین آرزو می‌کوشید. آنان نیکی ایران را جزاز این راه نمی‌دانستند. از آن سوی خیابانی، این کار را تنها با دست خود می‌خواست و کسی را با خود به همبازی نمی‌پذیرفت».(۸)

«خیابانی در زمانی که به دوره دوم مجلس شورای ملی که در آبان ۱۲۸۸ آغاز به کار کرد، راه یافت. هنگام اولتیماتوم روسیه تزاری برای بیرون راندن مستشاران خارجی و ادامه اقامت مستشاران روسی در ایران که با موافقت احمدشاه روبرو شد و به تعطیلی مجلس دوم انجامید، شیخ محمد خیابانی به مبارزه علیه حضور بیگانگان ادامه داد. او طی نطق‌های پر شوری در مجلس، نمایندگان را از تسلیم شدن در برابر روس‌ها بر حذر داشت.»(۹)

شیخ محمد خیابانی درسخنانی درسبزه میدان تهران درمخالفت با اولتیماتوم روسیه گفت:

یک ملت که شش هزار سال سابقه استقلال دارد به آسانی از استقلال خود صرفنظر نخواهد کرد. زیرا استقلال هرملتی شرافت اوست.اگرنتوانیم کشورخود را نجات دهیم و شرافتمندانه زندگی کنیم لااقل در راه وطن جان خواهیم داد زیرا درچنین مواقع خطرناک وحساس زنده ماندن محوشدن است.» (۱۰)

«اوپس ازبازگشت به تبریزمبارزات سیاسی خود را سامان تازه‌ای بخشید. مهم‌ترین بخش این مبارزات، قیام وی در برابر پیمان ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله بود. پس از پایان جنگ جهانی اول که با تخلیۀ مناطق شمالی ایران ازنیروهای روس همراه بود، دولت انگلیس ـ رقیب دیرینه روس‌ـ به بهانه‌های مختلف، از جمله مبارزه با یکی از دولت‌های متحدین (عثمانی) یا مبارزه با نفوذ بلشویسم به ایران، به تقویت روزافزون نیروهای خود درایران پرداخت وبرای تسلط بیشتر و بسط  نفوذ سیاسی و اقتصادی خود دولت وثوق‌الدوله را برای انعقاد قراردادهای گوناگون تحت فشارقرار داد. یکی از پیمان‌هایی که موجب افزایش قابل ملاحظه سلطه سیاسی انگلیسی‌ها در ایران شد، قرارداد ۱۹۱۹ بود.

خیابانی درآستانه انتخابات دوره چهارم مجلس، مردم را از رأی دادن به سیاسیون وابسته به انگلیس یا روسیه برحذرداشت. او قرارداد ۱۹۱۹ را مضر به حال مملکت و ناقض حاکمیت ملی و استقلال ایران خواند و در تهران با وعظ، خطابه و نگارش مقاله به تشریح ابعاد خطرناک این پیمان پرداخت. او برای واداشتن وثوق‌الدوله به لغو معاهده، در بهار۱۲۹۹ به مبارزه مسلحانه روی آورد و در ۱۷ فروردین‌‌ همان سال در برنامه‌ای از پیش طراحی شده، تمامی ادارات و مراکز دولتی تبریز را تصرف کرد. وی با گسترش این قیام به دیگر شهرهای آذربایجان، توانست این خطه را از حاکمیت دولت وثوق‌الدوله خارج سازد .»  (۱۱)

خیابانی می گفت: ما آزادیخواهان یک آرزو وعقیده داریم، ماهمه می گوییم مشروطیت حقیقی درمملکت حکمرانی کند، نفوذهای شخصی و امتیازات ملغی و منسوخ گردد، حاکمیت ملت واقعیت داشته باشد یعنی براساس حاکمیت ملت تکیه واستناد نماید. ما می گوییم عدالت، مساوات و آزادی باشد.»(۱۲)

خیابانی پیوسته می گفت: منظور آذربایجان، استخلاص ایران از هرگونه اسارت می باشد و آذربایجان جزء لاینفک ایران و ایران جزء لایتجزی آذربایجان است..»(۱۳)  خیابانی درواپسین لحظات زندگیش می گفت: «…من کشته شدن را به تسلیم ترجیح می دهم، من پیش دشمن زانو بزمین نمی زنم. من فرزند انقلاب مشروطیت ایرانم، من از اعقاب بابک خرم دین هستم.» (۱۴)

◀  بخش دیگری ازکتاب مربوط  به « قیام کلنل محمد تقی خان پسیان» می باشد: « کلنل محمد تقی خان پسیان افسری لایق و وطن دوست بود. درتهران، حکومت سیاه سید ضیاء الدین طباطبائی، از رهگذرکودتای ۱۲۹۹روی کارآمد. ازمیزان اطلاع پسیان از ماهیت این کودتا اطلاعی دردست نیست. بسا بخاطرپاکدستی نمونه او، دستوراین حکومت بردستگیری قوام السلطنه، والی خراسان، او را خوش آمده باشد. او قوام را دستگیر وروانۀ تهران کرد. طغیان کرد و از سوی سید ضیاء والی نظامی خراسان شد. هرگاه ماهیت کودتا و حکومت سید ضیاء را درمی یافت و قوای خود را برای استقرار دولت ملی به تهران می برد، تاریخ ایران سیری جز این می کرد که کرد.

بهررو، در زمان زمامداریش درخراسان به یک سری اصلاحات در بهبود وضعیت آن خطه دست زد. این شد که در میان اقشارمردم و نظامیان محبوبیت وی افزون تر گشت.

بریداکس ژنرال کنسول انگلیس در خراسان درجهت سیاست انگلیس سعی کرد کلنل محمدتقی خان را به خروج ازایران و سفربه اروپا وادار کند. زیرا ترس آنها از این بود که کلنل محمد تقی خان با اصلاحات بی وقفه ای که در جهت و راستای توسعه و بازسازی قدرت نظامی کرده بود، تشکیلات ژاندارمری را بعنوان قوای مسلح بلامعارض آموزش دیده با بهترین تجهیزات درآن زمان در ایران سامان داده بود، درنتیجه می توانست درصورت هجوم به تهران حکومت مرکزی را قبضه نماید که با اهداف ومنافع انگلیس منافات وتعارض داشت « به گفتۀ دبیر اعظم بهرامی که درآن موقع منشی مخصوص سردارسپه وزیرجنگ بود، اگرکلنل پس از برافراشتن پرچم طغیان برضد حکومت مرکزی نقشۀ حسابی داشت و با عده ای از ژاندارمهای خراسان که نسبت به او وفادار و دارای بهترین تجهیزات بودند بطرف تهران حرکت می کرد، محبوبیت او طوری بود که حتی افسران قزاق به او می پیوستند و حکومت تهران فوری ساقط و اومی توانست دولت تازه ای برسر کاربیاورد. شخص قوام السلطنه و سردارسپه بی اندازه ازمحبوبیت وجسارت و سرعت عمل کلنل بیمناک بودند وهر دقیقه انتظار حمله را داشتند.» (۱۵)

ملک الشعراء بهار دربارۀ کلنل محمد تقی خان پسیان می نویسد: «آخرین دیدارمن با این مرد که بقدر لیاقت و بزرگی که داشت نتوانست کاری بکند و درحقیقت یکی ازهزارها افراد مفید ایرانی بود که شوخی شوخی نفله شده اند!…، نمی دانم چه می شود که اینها نفله می شوند؟

مثل آنست که درایران کرمی باشد که او را«کرم آدم خورک» می نامند، بعضی جوانها که بوی خاصی می دهند، یعنی بوی غیرت و شعور و لیاقت از آنها استشمام بشود، این کرم آنها را زیر نظر میگیرد، همۀ آنها را پی می کند، گاهی در آنها نفوذ می کند و زهرمی ریزد و هرگاه بی اثر ماند. در طرف آنها، رئیس آنها، همکاران آنها، رفقای آنها زهر می پاشد، آنها را برعلیه این جوان مسموم می کند، خلاصه این جوان را تا آخر عمر و روزگار پیری دنبال می کند، تا او را بگور کند یا از کار بیندازد!..  (۱۶)

کلنل محمد تقی خان پسیان به ایرانی بودن خویش اشاره می‌کند که: «من ایران وایرانى را نه فقط دوست داشته بلکه پرستش مى‌کنم … مرا اگر بکشند قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد.» (۱۷)

او درادامه آن مى‌نویسد: «حاضرم ثابت کنم که درمدت دو ماه زمامدارى خود با اقتدارات و قدرت فوق العاده که داشتم  قدمى برخلاف رضاى خدا وصلاح مملکت برنداشته و حبه و دیناری استفادۀ شخصی نکرده ام؛ با محبوسین خود با اینکه اغلب درمحبس هم عملیات و دسایس خود را ترک نکرده بودند با کمال رأفت و مهربانی رفتار نموده و به تصدیق دوست و دشمن عفت و شرافت سربازى را همیشه محفوظ داشته‌ام. آنچه کرده‌ام مطابق حکم بوده و از قضا احکام هم به حق صادر مى‌شده است و گمان ندارم در تاریخ ایران و مخصوصأ درتاریخ مشروطیت چنین نظم و ترتیبى ظهور و بروز رسیده باشد. من اولین کسى هستم که حساب وجوه دریافتى ایام تصدى خود را به میل و رضاى خاطر خود پس داده و از بودجۀ مصوبه ایالتى فقط آن مقدار به خرج آوردم که استحقاقش را داشتم و براى پرداخت مستمری‌هاى فقراء و ضعفاء لازم و واجب بود. براى اولین دفعه اعانه‌اى که براى قشون گرفته مى‌شد به همان مصرف خودش رسانده و و بکمک صاحب منصبان لایق و فداکارخود بسرعت برق چندین با طالیان پیاده و فوج سوارحاضر خدمت نموده با صاحب منصبان یک با طالیان شش مقابل آن را اداره کردم؛ در حکومت من چندین فقره حساب‌هاى پیچ در پیچ مؤدیان مالیاتى که سالها مطرح مذاکره وزارتخانه‌ها بوده و به جایى نرسیده بود خاتمه یافت. اشرار نامى خراسان مثل خداوردى، الله وردى، مرسل، دین محمد،  حضرتعلى و غیره که با اردوهاى دوسه هزار نفرى و مخارج گزاف دستگیریشان ممکن نبود دستگیر کردم و به مجازات اعمال جنایتکارانه خود رسیدند … بالاخره این در حکومت من و پیشنهاد من بود که دولت وقت براى اصلاح آستانه مقدس تصمیم گرفته … و {با این} مأموریت مقدس خستگی‌ها و دلتنگیهاى مرا جبران نمود. با یک دنیا اشتیاق کمسیونها تشکیل و نظامنامه‌ها نوشته شده …» (۱۸)

خانم «لیدیا کنایر» ( Lydia knayer) معلم موسیقی کلنل که نخستین قدم در نوشتن شرح حال کلنل برداشت درنامه‌ای خطاب به مادر او چنین می‌نویسد: «... خیال و آرزوی کلنل محمد تقی خان درحق وطنش چه بود؟ گمان می کنم ما آلمانها که درجۀ کوششهای بی آرام و تحصیلات او را با چشم دیده ایم بهتر می دانیم که چه اقتدار بزرگی که منبع قوۀ بزرگی برای ایران بود با نعش تقی خان زیرخاکهای سیاه رفت. تمام وقت و قوای این جوان، با وجود ضعف مزاجی که بتأثیر جنگ مستولی حال او شده بود، مانند زنبورعسل صرف کار می شد. کوشش اش این بود که اسباب مادی ومعنوی تمدن آلمان را که او بسی تقدیرمی کرد، فهمیده ویاد گرفته برای وطنش محل استفاده سازد.

 آرزوی او این بود که نه تنها وطن و ملت خود را از زیر فشار بیگانگان رها سازد بلکه سویۀ علمی، اخلاقی، صنعتی و اقتصادی ایران را به مرتبۀ عالی رساند. این است وظیفه ای که او را بایک حس  مقدس از درون دلش مأمورمی نمود..» (۱۹)

احمد کسروی درباره کلنل نیز می‌نویسد: با دستورکمیتۀ دفاع ملی و رئیس ژاندارم دستۀ ژاندارم وسوارانی که آلمانیان بنام مجاهد درآنجا گرفته بودند بهمدستی آزادیخواهان شهر به آن شدند که کونسولهای روس و انگلیس و یکدسته قزاق ایرانی را که بفرماندهی سرکردگان روس درآنجا بودند از شهر بیرون کنند…در آن دل شب با تفنگ و توپ بجنگ و شلّیک سختی برخاستند، مردم شهر که از چگونگی آگاه نبودند به آواز شلّیک از خواب بیدار شدند. تا سپیده ‌دم جنگ بسختی میرفت و بسیاری از دو سو کشته گردید و سرانجام قزاقان تاب ایستادگی نداشته و سنگرها را رها کرده و بگریختند و یکدسته از آنانکه در کاروانسرا جا داشته و هنوز ایستادگی مینمودند یاور محمد تقی خان رییس ژاندارم با زبان نرم آنانرا رام گردانیده جلو کشتار و خونریزی را گرفت. این کار که نخستین هنرآزمایی جنگجویان ایرانی بود درسایه دلیری و کاردانی یاور محمد تقی خان به چاپکی و نیکی انجام گرفت و همدان بدست آنان افتاد. کونسولهای روس و انگلیس شبانه فرصت جسته با دیگران از کارکنان دو دولت و هواداران ایشان گریخته بودند.»(۲۰)

جمال صفری

فرانکفورت – اردیبهشت  ۱۳۹۶

            

برای مطالعه متن کامل کتاب با فرمت پی دی اف لطفا اینجا کلیک کنید

خروج از نسخه موبایل