سایت ملیون ایران

وحید فرخنده خوی فرد: ماجرای نیمروز، عبرت امروز و فردا…

چندی پیش مصاحبه ای از دکتر بنی صدر توسط حسین دهباشی که دردهه هشتاد شمسی تهیه شده بود، پخش شد که شاید سندی باشد برصحبت ها و تحلیل های آقای بنی صدر در رابطه با شرایط کنونی ایران که تمامی آنها به واقعیت پیوسته است.

بیرون آمدن دکتر بنی صدرازسانسوردر این مقطع پس از گذراندن سالها تبعید و دوری از وطن بهانه خوبی بود که بشود تحلیلی در رابطه با مزیت ها و کاستی های سیاسی خط فکری ایشان در قبل وبعد از سالِ شصت به قلم بیاورم.

گاهی لازم است اشتباهات سیاسی، تاریخی برای مردم گوشتزد شود تا در آینده باردیگر تکرار نشود. اشتباهاتی که از زمان انقلاب مشروطه و به توب بستن مجلس آغازشد وبا کودتای بیست وهشت مرداد و کودتای خرداد سال شصت و جنبش سبز تا به امروز ادامه دارد.

فرصت سوزی هایی که می توانست از لحاظ عدالت اجتماعی ، دمکراسی ، مردم سالاری و… ایران را به کشوری نمونه در جهان و خاورمیانه تبدیل کند، اما نشد. اینکه چرا نشد متشکل از عوامل گوناگون است که اغلب مردم نیمه توطئه آن را دیده اند و می بینند. عواملی همچون توطئه غرب وشرق ،سرکوب و یا خیانت ها از داخل و …

زمانی که همه انگشتشان را به سمت این و آن به عنوان مقصر نشان دهند یعنی شانه خالی کردن از مسولیت و رسالت خویش به عنوان یک شخص تاثیرگذار در جامعه خود.
اما باید از زاویه ای دیگر هم به داستان نگاه کرد، نگاهی که کمتر دیده شده است و در اکثر اوقات در هاله ای از ابهام قرار گرفته است . ما بسیار آسان می توانیم همه چیز را از سر خودمان باز کنیم و بگوییم خب امیر کبیر که با دسیسه کشته شد ،مجلس را هم که روسها به توپ بستند، مصدق هم که با کودتای آمریکا و انگلیس به زمین زده شد و بنی صدر هم توسط قدرت طلبان.

این نوع نگاه اگرچه واقعی ست اما فرار کردن از تمام ماهیت و واقعیت ها ست . یعنی صادقانه نگریستن به عملکرد خود ، جامعه و نیروهای مردمی که در برهه های تاریخی توانایی ساختنِ ایران آباد را داشتند.

برای روشن شدن این موضوع مجبوریم به عقب بازگردیم و مروری بر تاریخ داشته باشیم. اولین شخصی که می توانست ایران را به جلو براند دکتر مصدق بود. اگر چه زحمات ایشان و همراهانش در راستای به مقصد رسیدن ایرانی مستقل و آزاد بر هیچکس پوشیده نبوده ونیست، اما حقایق ، وشاید بهتر بگوییم کاستی ها و کم کاریهای ایشان در این مسیر استقلال و آزادی را هم باید بیان کرد.

مهمترین اصلی که موجب شد کودتاچیان در بیست و هشت مرداد پیروز شوند ، ضعف نخست وزیر وقت در سروسامان دادن به ارتشی بود که می توانست در همان کودتا کنار مردم بایستند تا کنار کودتاچیان. از سوی دیگر بیش از اندازه سویسی فکر کردن دکترمصدق در رابطه با معضلات داخلی وخارجی ایران (کشوری که خوراک خوبی برای استعمارگران بود) سبب شد تا مردم از مبارزه سیاسی ناامید شوند و برای تغییر در اوضاع سیاسی کشور(پس از کودتا) به سمت روحانیت(شریک کودتاچیان) روی آورند که در نهایت به پیروزی انقلاب منجر شد(توسط آیت الله خمینی).

اما پس از انقلاب همین پرسمان به گونه ای دگر در رابطه با دکتر بنی صدر هم صدق می کند .ابوالحسن بنی صدر در آزادترین انتخابات جمهوری اسلامی آرای بالایی را کسب کرد اما نتوانست از این موقعیت تاریخی به نفع استقلال و آزادی ایران استفاده کند. بااین تفاوت که دکترمصدق حداقل جبهه و تشکلی (جبهه ملی) سازمان دهی داده بود وراه خود را کجدار ومریض پس از کودتا هم ادامه داد، اما بنی صدر همین را هم نداشت. چرا که اگر داشت شاید کارِ ایشان به عزل مجلس نمی کشید و می توانست از طریق تشکل یا حزب خود وارد مجلس شده و حتی نخست وزیر مورد اعتماد خودش را انتخاب کند و یا حتی پس از عزل از طریق تشکل ایجاد شده، راه استقلال و آزادی ادامه دار شود. کاری که حزب “جمهوری اسلامی” توسط آقای بهشتی با برنامه ای منظم و حساب شده به مقصد رساند. شاید این بزرگترین ضعف سیاسی ایشان بوده والبته همچنان پس از گذشت سی وشش سال از آن واقعه این ناتوانی سیاسی هنوز هم در مبارزات سیاسی ایشان کاملا ملموس است. در این باب یکی ازعلت هایی که نام ایشان در آن مقطع با نام سازمان مجاهدین خلق ادغام شد، همین ضعف بود.(درصورتی که خط فکری بنی صدر ومجاهدین تفاوت های چشمگیری داشت). از سوی دیگر ایشان فرمانده کل قوا بودند و می توانستند ارتش را برای روزهای بحرانی مانند کودتا ،جنگ و….مردمی کنند. (البته به دلیل کودتای نوژه و حمله نظامی صدام به خاک ایران دراین مورد کار بسیار دشوار بود)
بی نتیجه ماندن جنبش های پس جنگ همانند دوم خرداد هفتاد وشش و یا اعتراضات هشتادوهشت هم به همین دلیل و دلایل گوناگونِ دیگر به شکست انجامید. هشت سال ریاست جمهوری خاتمی با آرای بالا با تغیرات نامحسوس به پایان رسید.البته در این هشت سال اصلاح طلبان تشکل های قابل قبولی تشکیل دادند، اما مهمترین اصل یعنی شجاعتی که یکی از شاخصه های دکتر بنی صدر بود در جنبش دوم خرداد وجود نداشت.عدم شجاعت وصراحت رییس جمهور وقت(محمدخاتمی) باعث شد تا از پتانسیل جوانان برای آزادی کشور استفاده بهینه ومفید نشود و جامعه بار دیگر از مبارزه سیاسی ناامید گردد.

به این ترتیب یک جوان امروزی وقتی تصمیم به ورود به عرصه سیاسی کشورش می گیرد، به چند نام و گزینه بیشتر برخورد نخواهد کرد :

سازمان مجاهدین خلق، که به دلیل عملکرد خود و رهبری اش منفوربشمار می رود(وابسته به قدرت های خارجی)

سلطنت طلب ها ،که درگذشته امتحان خود را پس داده اند(وابسته به قدرت های خارجی)

گروهک های تجزیه طلب و افراطی (وابسته به قدرت های خارجی)

احزاب اصلاح طلب و اصول گرا( درون حاکمیت )

بااین شرایط و با توجه به از هم گسستگی نیروهای استقلال و آزادی(ملی، مصدقی ها) ، جوانان با یک پوچی بزرگ روبرو می شوند که در فضای سیاسی داخل و خارج کشور وجود دارد. به این ترتیت یا به تشکل های فوق( وابسته قدرت های دیگر) می پیوندد، یا از سر اجبار سر از صندوق های رای بیرون می آورند، یا از سر اجبار به یک زندگی روزمره تن خواهند داد و یا اینکه گرفتار سیاست زدگی،عدم عزت نفس وترس شده که درنهایت به اعتیاد و فساد روی خواهند آورد(به دلیل عدم راهنمای مناسب).

سرگردانی دراین ساختار و شرایط کنونی ، بهترین و مقبول ترین حالت ممکن برای مستبدان داخلی وخارجی است. به این مفهوم که جوانان بدون امید و آرمان باقی بمانند وبه غیر از مواردی که به نفع استبداد است ،آنها به سیاست ورود نکنند.

بخشی از این چگونگی فاجعه بار را در فضای واقعی و مجازی ایران می توان به وضوح مشاهده کرد ، که اگر به همین روال پیش رود ، وضعیت ازاین چیزی که می بینیم وخیم تر هم خواهد شد.

درنتیجه تازمانی که دلسوزان ایران و رزم جویان درراهِ استقلال و آزادی فارغ از تشکل های مردمی باشند، نه تنها هیچگونه اتفاق مثبتی رخ نخواهد داد ، بلکه با ورود جوانان به عرصه ها وتشکل های نامتعارف سیاسی (وابسته به مستبدان) ، کشور را به سوی اتفاقات مخاطره آمیز سوق می دهد واز سوی دیگر جامعه به همین شکل معیوب رشد خواهد کرد و عدم عمل گرایی در فضای سیاسی کشور، جامعه را تنها به سوی شعار بدونِ آرمان پیش خواهد برد.

خروج از نسخه موبایل