من در گذشته، به دفعات به این مسئله اشاره کرده ام که خشونت بالقوه ای را که متوجه است به اسلامگرایان به طور اعم و روحانیان به طور اخص، نمیباید دستکم گرفت، حتی اگر امروز درست به چشم نیاید. اینرا هم بار ها گفته ام که ابراز چنین خشونتی در فردای سقوط این رژیم، گذشته از انواع فجایعی که میتواند در پی بیاورد، قادر است برقراری درست جدایی را که اهم مسائل است، دچار اختلال بکند و باید در این باب بسیار هشیار بود.
کتک خوردن یکی دو آخوند که در رسانه ها مورد توجه قرار گرفت، نشانۀ پیشتاز خشونتی است که ممکن است فردا در حق این گروه بروز کند و ابعادش میتواند مایۀ حیرت کسانی گردد که به سکوت و سکون فعلی خو گرفته اند. نباید تصور کنیم که ایران در این باب تافتۀ جدا بافته است و اگر واکنش به تعدی روحانیان در کشورهای دیگر و در زمانهای دیگر، ابعاد گاه وحشتناکی به خود گرفته است، در کشور ما این طور نخواهد بود. این تبلیغاتی که راجع به اهمیت و عمق بستگی مردم ایران به دین اسلام از سوی حکومتیان و همتایان ملی مذهبی آنها، در همه جا پراکنده میشود، قوۀ تشخیص بسیاری را کرخت کرده است. در هر جا که صحنۀ واکنش بسیار خشن مردم به زیاده خواهی و دراز دستی روحانیان شده است، از این حرفها زده میشده و تا روز قبل از شروع تسویۀ حساب، همه چیز آرام بوده. از نوع همان آرامشی که در ایران امروز شاهدیم.
امروزه شاید ابراز چنین خشونتی آرزوی برخی باشد، ولی به احتمال قوی هر جا که شروع شد، گروهی بسیار بزرگتر از خیالپردازان امروز را به دامن خود خواهد کشید. خاطرۀ تلخ آن بی رحمی را که در زمان انقلاب اسلامی علیه وابستگان واقعی و فرضی نظام آریامهری، ابراز گشت، به یاد داریم. آن سبعیت و بی عدالتی کار اسلامگرایان و متحدانشان بود، نه عموم مردم. محرک کار ایدئولوژی بود، نه ارزیابی واقعبینانۀ این که چه کسی چه کرده و سزاوار چه بادافرهی است. اینجا داستان به کلی متفاوت است و شاکیان امروز و انتقام گیرندگان احتمالی فردا، عموم مردم هستند، نه این و آن دسته. همۀ کسانی که از خشونت و فساد و وقاحت طبقۀ حاکم اسلامگرا به تنگ آمده اند، مدعی خواهند بود و محتمل است که بسیاریشان در انتقامجویی شرکت نمایند. کسانی که فردا ممکن است در کین خواهی حدی نشناسند، امروز نه خودشان به آنچه که در توان دارند، آگاهند و نه اطرافیانشان میتوانند ابعادی را که مسئله میتواند به خود بگیرد، از امروز مجسم نمایند. داستان همیشه همینطور است. به هر حال مختصری سواد تاریخی و کمی توجه به خشونتی که طی نزدیک به چهل سال گذشته در حق ایرانیان اعمال گشته است، میتواند چشم ما را به این آیندۀ محتمل بگشاید. لازم نیست قوۀ پیشگویی داشته باشیم.
همین خشونتهای روزمره ای که در جامعۀ امروز ایران شاهدیم و گستره و شدتش بسیار مورد توجه رسانه ها قرار گرفته است، میباید زنگ هشیاری باشد. سالهاست جامعۀ ایران با نوع و سطحی از خشونت درگیر شده که اصلاً با ایران قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. انگار برخی تصور میکنند که بین خشونت سیاسی و خشونت روزمره خط فاصلۀ مشخصی هست، یا اینکه ماهیت این دو با هم متفاوت است و قابل تبدیل به یکدیگر نیست. این تصور به نهایت نادرست است. واکنش به خشونت همیشه در همان جا و همان زمینه ای که تحمیل شده صورت نمی پذیرد. بیرون ریختن خشونت در هر جا که مفری باشد، واقع میشود. سیاست، گاه بی حساب به این فوران میدان میدهد. هدف غایی سیاست، مهار خشونتی است که میتواند از مردم سر بزند. تدبیر سیاسی سد اصلی مهار خشونت در جامعه است. امروز ترکهای سدی که پشت سر ماست آشکار است. چشم از آنها برنداریم.
خشونت انقلاب که اصولگرا و اصلاح طلب، همدل و همزبان، مردم را از آن میترسانند تا به هر قیمت هست دوام نظام اسلامی را تضمین نمایند، خطر اصلی نیست، هر انقلابی الزاماً خشن نیست. خطر اصلی این کینۀ فشرده است نسبت به طبقۀ حاکم که باید از سوی انقلابیان درست اداره شود، وگرنه فاجعه بار خواهد بود.
حال ببینیم چاره چه میتواند باشد.
رفتار خود حکومت در حفظ آرامش سیری که به ساقط شدنش خواهد انجامید، تعیین کننده است. مهم این است که حکومت بپذیرد که عمرش به سر آمده است. البته کار سختی است و حاجت به شعور سیاسی بسیار دارد. ولی هر قدر هم سخت باشد از عواقب روگرداندن از واقعیت سخت تر نیست. خشونتی که در ایران انتظار حاکمان معزول را میکشد، عظیم است. حکومت باید خود به تدریج راه را برای جانشینان خود باز کند. برای آنهایی که راه درستی برای جدایی دین و سیاست در برنامه دارند و خشونت افسار گسیخته ای را که فردا میتواند دامنگیر روحانیان و کل اسلامگرایان بشود، نامطلوب و مزاحم میشمارند و برای مهارش انگیزه دارند.
و اما مخالفان. توجهشان به این مسئله لازم است که کار انقلابی خواهد بود، ولی باید با حداقل خشونت به انجام برسد. انقلابی بودن یعنی تغییر بنیادی را هدف گرفتن، نه هیاهو و افسار گسیختگی سخن و عمل. جدایی باید به ترتیبی انجام بپذیرد که اساس محکمی بشود برای حیات آیندۀ ایرانیان. کین خواهی، انگیزۀ درست کار نیست. باید تصویری را که از ایران دمکراتیک و لائیک در نظر داریم، مبنا قرار دهیم و رفتارمان را در جهت تحقق آن میزان کنیم. در ایران آینده روحانیت، جای خود را خواهد داشت. نه با ابعاد امروز، نه با اختیارات امروز و نه با امکانات امروز، ولی جایش را در جامعه نمیتوان از او گرفت. برای اجرای برنامۀ جدایی میباید مخاطبی داشت. دولت نمیتواند فقط به اعلام اینکه به مذهب کاری ندارد، اکتفا کند و همه چیز را به حال خود رها نماید. باید رشتۀ مذهب را به گروهی بسپارد که مستقل و جدای از دولت اداره اش کند. این گروه هم جز روحانیت نیست.
نکتۀ اصلی این است: فروپاشی نظام به سود همه است، ولی فروپاشی روحانیت به سود هیچکس نیست.
از: ایران لیبرال