احمد غلامی در شرق نوشت: روحانی تمام تلاشش را میکند که به سرنوشت رؤسایجمهور قبلی دچار نشود؛ ازاینرو چرخشی نَرم در سیاستورزیاش دیده میشود؛ چرخشی که بیشازپیش نشان میدهد این روحانی شباهت چندانی به روحانیِ دوره رقابتهای انتخاباتی ندارد.
روحانی با سخنرانیها و موضعگیریهای قبل از انتخابات ٩۶ تقریبا همان مسیری را طی میکرد که رؤسایجمهور سابق برگزیده بودند. البته ناگفته پیداست که احمدینژاد در این میان با دیگران تفاوت چشمگیری دارد؛ تمام هَموغم او این بود تا به خودش، حلقه مریدانش و مردم ثابت کند آدمی اشتباهی در زمان و شرایط اشتباهی نیست.
هرچه احمدینژاد در اثبات این امر کوشش کرد، جنبه تراژیک ماجرا بیشتر بهسمت کمدی سوق پیدا کرد و کسی افشاگریهایش را جدی نگرفت. حرفهای تلخ و گزنده بقایی پس از زندان هم بیش از آنکه دفاع از مردم و انتقاد از وضعیت موجود باشد، نوعی گردنکشی در برابر حامیان دیروز بود. هرچه زمان بگذرد و مردم از گفتار رئالیسم جادویی احمدینژاد بیشتر فاصله بگیرند، او به سرنوشت تلخی که در انتظارش است نزدیکتر خواهد شد.
احمدینژاد با «منطق استراتژیکِ» جریانهای حامی روی کار آمد و نمکخورده تا خواست نمکدان بکشند منطق استراتژیک گریبانش را گرفت و او را از مسجد و میخانه بیرون راند. تفاوت چشمگیر روحانی با حسن روحانیِ پیشین در همینجا آشکار میشود. او این منطق استراتژیک را بهخوبی میشناسد و حتی همان موقع که انتقادات تلخ و گزندهاش را متوجه برخی جریانها میکند، در نهان میداند که خود برخاسته از همین جریانهاست.
آنچه بیش از هرچیز وابستگی روحانی را نشان خواهد داد، چینش اعضای کابینه است. پس دور از انتظار نیست کابینهای بر سر کار بیاید که کمترین تعارض و تقابل را با این منطق استراتژیک داشته باشد. گرچه چنین ترکیبی در کابینه روحانی اجتنابناپذیر بهنظر میرسد، نباید حامیان روحانی برای دفاع از این ترکیب، دست به توجیه و دستکاریِ مفاهیم سیاسی بزنند؛ همان کاری که اخیرا حامیان ذینفع در دولت دوازدهم انجام میدهند.
جاانداختنِ «کابینه فراجناحی یا ملی»، نوعی دستکاری مفاهیم برای پَسراندن همسویی با منطق استراتژیک است؛ منطقی که رئیسجمهور و کابینهاش تقابل و تعارضی با آن ندارند. دستکاری این مفاهیم بیش از آنکه به کار روحانی بیاید، توجیهگرِ حضور افرادی در سیاست است که بدون باور به «منطق استراتژیک» و تنها بهخاطر تداوم حضورشان در قدرت دست به تئوریزهکردنِ کابینه فراجناحی میزنند و سودای استحاله این منطق استراتژیک را در سر دارند.
البته در این میان کار برای روحانی هم چندان ساده نیست. آنچه او را ناخواسته با این منطق استراتژیک در تضاد قرار میدهد، جایگاه انتخابی اوست؛ جایگاهی که موجب شد رؤسایجمهور قبلی برای حفظ آن در تضادی جدی با این رویکرد قرار بگیرند. بیتردید روحانی با تمام رؤسایجمهور سابق حتی هاشمیرفسنجانی تفاوت دارد و بیش از هرکس میتواند این تضادها را به حداقل برساند.
راهی را که هاشمی نتوانست برود شاید روحانی با احتیاط طی کند و تفاوت روحانی و هاشمی صرفا در یک نکته خلاصه میشود؛ هاشمی خود از بانیان منطق استراتژیک بود و روحانی برخاسته آن. هاشمی مرد سیاست بود، اسیر جایگاه نمادین خود نشد و بیمحابا در مجادلات سیاسی وارد گود میشد و ازاینرو ناخواسته بین او و دیگر بانیانِ منطق استراتژیک خط فارقی وجود دارد. این افتراق از تأویل و تفسیرهایی نشئت میگرفت که او از منطق استراتژیک داشت.
روحانی اما از این قاعده مستثنا است. او میتواند با شرکت در بازیِ منطق استراتژیک در آن جذب یا هضم یا با آن همسو شود. دور از انتظار نیست که در این مواجهه او گاه دست بالا را داشته باشد و موجب تغییر در این فرایند شود.دولت دوازدهم بیش از آنکه درصدد اقناع مردم و پاسخگویی به ماشین میل آنان باشد، ماشین دولت است. ماشین دولتی که بیش از هرچیز به خودش میاندیشد. کابینه این دولت نیز، کابینهای خواهد بود که این ماشین برای سهولت در کارهایش برگزیده است.
کابینهای که وزرایش بیشباهت به خود روحانی نیستند؛ وزرای برخاسته از منطق استراتژیک که بیشترین همسویی را با آن دارند و هرگز درصدد ساختارشکنی یا بدعتگذاری در این فرایند نیستند. این کابینه با اهداف روحانی سازگارتر است، زیرا او در دوره دوم دنبال حل مسائل اقتصادی و اجتماعی در چارچوب نهادهای رسمی و همسویی با آنان است. شاید آنچه ذهن روحانی را مشغول کرده، بازگشت به شخصیت حقیقیاش است؛ روحانیِ سازگار با منطق استراتژیک، با وزرایی که موجب فرسایش ماشین دولت نمیشوند، گیرم برخی از این وزرا کاریزماتیک باشند و خود را وامدار جناحهایی که دولت را برکشیدهاند بدانند.
ملاک روحانی، حسن روحانی است. اگر او میتواند در رأس ماشین دولت قرار بگیرد و آن اندازه مشروعیت داشته باشد که با رأی بالایی رئیسجمهور شود، چرا وزرایش نتوانند. آن استدلالی که پسِ پشت این کابینه است، ایجاد امنیت و ثبات در نظم موجود است و وزرای تازهوارد بیشتر به این کار میآیند.
کابینه روحانی بیش از هرچیز بیانگر آن است که حسن روحانی قصد دارد آینده سیاسی خود را بسازد ازاینرو او نو به نو باید خودش را در این سیاست تثبیت کند. کارایی او و دولتش نیز از این به بعد با همین شیوه سیاستورزی گره خورده است. روحانیای که سیاست نورزد به چه ارزد!
اینک دولت روحانی به مرحلهای رسیده که ناگزیر است با برخی واقعیتهای تلخ روبهرو شود، اگرچه اصلاحطلبان همچنان از دولتش حمایت خواهند کرد و اصولگرایان معتدل نیز بیش از گذشته به او نزدیک خواهند شد، نمیتوان توقع زیادی از آنان داشت. روحانی هرچه بهسوی آینده گام برمیدارد، این اتحادها و ائتلافها شکنندهتر میشود. این سؤال اساسی در حال شکلگیری است که آیا روحانی آمادگی تنهاماندن را دارد یا نه؟
از: فرارو