سایت ملیون ایران

جمال صفری: جلد هشتم « مصدق ، نهضت ملی و رویدادهای تاریخ معاصر ایران»

خواننده گرامی! هشتمین جلد از سری مجلدّهای «مصدق، نهضت ملی ورویدادهای تاریخ معاصرایران»، پیش روی شما است.

 در فصل اول وصیتنامه «اردشیرجی» را که نظریۀ« رژیم اتوکراسی وابسته » به مفهوم تمرکزشدید قدرت دردست یک نفرکه ناقض حقوق ملی، تهدید وتحدید آزادیهای فردی وجمعی و…..بود. به رضا خان دیکته کرد، آورده ام. اوآشنائی خود رابا رضاخان اینگونه شرح می دهد:«دراکتبرسال ۱۹۱۷ [مهر۱۲۹۶] بود که حوادث روزگارمرا با رضاخان ‏آشنا کرد ونخستین دیدارما فرسنگ‌ها دور از پایتخت ودرآبادی کوچکی در‏کنارجاده “پیربازار” بین رشت وطالش صورت گرفت.» (۱)، «رضاخان سواد وتحصیلات آکادمیک نداشت ولی کشورش را می‌شناخت. ملاقات‌های بعدی من با رضاخان درنقاط مختلف و پس ازمتجاوزاز یک ‌سال بیش‌تردرقزوین وطهران صورت می‌گرفت. پس ازمدتی که چندان دراز نبود حس اعتماد و دوستی دوجانبه‌ای بین ما برقرارشد. او ترکی و روسی را تا حدی تکلم می‌کرد و به هردو زبان به روانی دشنام می‌داد! به زبانی ساده تاریخ وجغرافیا و اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران را برایش تشریح می‌کردم. به ‌ویژه مایل بود که سرگذشت مردانی را که با همت خود کسب قدرت کرده بودند برایش نقل کنم. اغلب تا دیرگاهان به صحبت من گوش می‌داد و برای رفع خستگی چای دم می‌کرد که می‌نوشیدیم. حافظه بسیارقوی واستعداد خارق‌العاده‌ای جهت درک رئوس و لب مطالب داشت وآن‌ها راخوب به هم پیوند میدادو نتییجه گیری می‌نمود. سئوالاتش می‌رساند که به افق دورتری می‌نگرد و مایل است که ازاصول مملکت‌ داری آگاه شود» (۲) و برای «برچیده شدن رژیم قاجار به دست رضاخان بدون کم‌ترین تردید و ابهامی به ‏ضررسیاست روس و لهذا مورد استقبال وحمایت انگلستان بود.»(۳) وبرهمین اساس «به دستور وزارت جنگ در لندن و نایب‌السلطنه هند همکاری ‏نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز گردید. من برای نظارت رضاخان در باره ‏نیروی قزاق اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی ‏کردم. آیرونساید همان خصالی را در رضاخان می‌دید که من دیده بودم.»(۴) از شخص رضا خان که تربیت نظامی قزاقی را داشت برای حراست ازمنافع انگلستان درهیبت یک دیکتاتوربرمردم ایران تحمیل ومشروطیت را تعطیل کردند. آنها فرم ظاهری قانون اساسی مشروطیت را حفظ کردند، اما معنی واقعی آن را با توجیه «امنیت وترقی» بدست رضاخان با اعمال«قدرت مطلق وبلامنازع» ازمحتوا خالی نمودند. اردشیرریپورتر ( جی) در وصیتنامه به آن بدینگونه اشاره کرده است:« تربیت نظامی رضا شاه را متقاعد کرده است که بدون رعایت انضباط شدید ‏در شئون مملکت کاری به ثمر نمی‌رسد. باز بیم آن دارم که مورخین ایرانی ‏شدت عمل شاه را نسبت به کسانی که مستحق آن هستند به سنگدلی و ‏شقاوت، سوء تعبیر نمایند و حال آن‌که در زیراین صورت مردانه و سخت، ‏قلبی پر از احساسات می‌طپد. رضا شاه مردم ایران را می‌شناسد و می‌داند که ‏هرگاه انضباط و سختگیری را کنار گذارده و با ملایمت و نرمی با مرئوسین ‏رفتار نماید ابهت خود و مقام منیعش را از دست می‌دهد و به قول ایرانیان ‏نمی‌تواند زهرچشم بگیرد. اوبه اشخاص رو نمی‌دهد ولی آن‌جا که اراده کند ‏می‌تواند ابراز ملاطفت نماید. هنگامی که این سطور را می‌نویسم رژیم ‏اتوکراسی در ایران برقرار است و قدرت به تمام معنی کلمه در دست رضا ‏شاه می‌باشد. او این قدرت مطلق و بلامنازع را صرفاً برای به جلو راندن ‏ایران می‌خواهد.» (۵)

در ادامۀ این فصل زندگینامه رضاخان را آورده ام که او قبل ازکودتا برای مردم ایران و شخصیتهای  سیاسی و اجتماعی کشور، گمنام بود. به روایت مصطفی تقوی«گزینش رضاخان برای اجرای بخشی ازاین طرح وایفای نقشی هر چند جزئی، نمی تواند تصادفی باشد و حاکی ازاین است که انگلیسیها از رضاخان شناخت قبلی داشته اند و این واقعه سرآغازشناسائی شان نبود.: همزمان با گزینش سید ضیاءالدین ازجانب به تعبیر خودشان، رئیس دولت مرتجع مقتدر٬ ژنرال آیرونساید چند ماه پیش به ایران آمده و مأموریت داشت به بررسی اوضاع و تصمیم گیری نهایی برای ایرانِ پس از شکست قرارداد ۱۹۱۹ و خروج قوای انگلیس بپردازد، رضاخان میرپنج را برای اجرای کودتا برگزید. برای دستگاههای اطلاعاتی انگلیس که موظف بودند همه امورحوزه جغرافیایی تحت استعمارخود و رجال آن را ازجنبه های گوناگون مورد بررسی وشناسایی قرارداده و برای هرکدام از آنان پرونده ای خاص تنظیم کنند. نیروی قزاق که نیرویی نظامی وتحت مدیریت افسران رقیب یعنی دولت روسیه بود و شناسایی افسران آن، یک نیازامنیتی جدی محسوب می شد. بنابراین، شناسایی افرادی امثال رضاخان حتی از مدتها پیش ازکودتای ۱۲۹۹ برای مأموران انگلیسی امری طبیعی بود. البته شناسایی فردی مانند سید ضیاءالدین با شناسایی رضاخان تفاوت داشت. سید ضیاء درعرصه مطبوعات وجامعه وسیاست حضورداشت ودربرابر مسائل مختلف داخلی و خارجی موضعگیری می کرد وگرایش سیاسی خود را نشان می داد. ازاین رو، شناسایی، ایجاد ارتباط و پیوند دادن او با شبکه هواداران انگلیس در ایران کار دشواری نبود. اما رضاخان چون دریک سازمان منضبط نظامی آن هم زیرفرماندهی افسران دولت رقیب (روسیه) قرار داشت. شناسایی، ایجاد ارتباط و تشخیص گرایش سیاسی، پیوند دادن او با شبکه انگلوفیل، تغذیه فکری و درنهایت آموزش وآماده سازی اوبرای اجرای مأموریتهای ویژه، کاری دشواربود. اما به هر صورت این کارانجام گرفت واکنون فرایند آن به اجمال می آید. رضا درحدود ۱۵ سالگی ( ۷۲ -۱۲۷۱ ه.ش) به خاطر فقروسختی معیشت وبه – تشویق دائی اش به قزاقخانه پیوست ودرمأموریتهای نظامی متعددی درنقاط مختلف کشورشرکت داشت. درجنگ با رحیم خان چلبیانلو در اردبیل تحت فرماندهی جعفرقلی خان سرداراسعد بختیاری حضورداشت. درسال۱۲۹۰که سالارالدوله می خواست حکومت تهران راساقط کند وبرادرش محمدعلی شاه را دوباره به سلطنت برساند، او درلشکرکشی ای که با فرماندهی فرمانفرما برای مقابله با اوانجام گرفت، شرکت داشت و به علت انجام وظیفه خوب، به درجه نایب یکمی ارتقا یافت. درسال ۱۲۹۱ به خاطر مهارت در کاربرد شصت تیر به درجه سلطانی نایل آمد و به او رضا شصت تیرهم می گفتند. درخراسان و قسمتهای جنوبی و حدود جام و باخرز نیزمأموریتهای مکرری داشت. مدتی درمشهد جزو قزاقهای نگهبان بانک استقراضی قرارداشت. دردوران جنگ جهانی اول ( ۱۲۹۷- ۱۲۹۳ ) درهمدان جزودسته تیراندازان ودرسال ۱۲۹۶ فرماندهِ گردان پیاده هنگ همدان شد. درهمین سال کرنسکی رهبر حکومت موقت روسیه، سرهنگ کلرژه را به عنوان فرماندهِ لشکر قزاق ایران به جای اومنصوب کرد وسرهنگ استاروسلسکی را برای معاونت او تعیین«بارن مایدل »سرلشکرکرد. پس ازانقلاب اکتبر۱۹۱۷به رهبری لنین وحاکم شدن بلشویکها برروسیه، رهبران این کشور تصمیم گرفتند از صحنه جنگ جهانی کناربکشند.

مواضع حکومت جدید درسیاست خارجی، انگلیسیها به اضطراب افتادند که نیروی قزاق، که تا این هنگام به عنوان عامل اجرای سیاستهای روسیه تزاری درایران ایفای نقش می کرد، مبادا به ابزاری در دست حکومت انقلابی تبدیل شود و منافع آنان را درایران به خطر بیندازد. به همین علت برای بیرون آوردن لشکر قزاق ازچنگ روسها وتسلط برآن به چاره اندیشی افتادند. ملک الشعراء بهاردراین باره می نویسد:

«انگلیسیها که می خواستند جنگ را تا شکست آلمان دنبال کنند،ازبیم اینکه مبادا لشکر قزاق ایران به فرماندهی افسران روسی دستخوش افکارانقلابی روسیه شده ودامنه انقلاب به ایران (که ازاوضاع متفقین ناراضی بود) کشیده بشود، صلاح دیدند هرطورشده سرهنگ کلرژه فرماندهِ لشکر قزاق را که هواخواه حکومت روسیه بود از کار برکنار دارند. برای انجام این منظور با سرهنگ استاروسلسکی، معاون فرماندهی لشکر قزاق که درگراند هتل سابق منزل داشت، مذاکره کردند و او صلاح کاررا چنان دید که با کمک یکی از افسران دیگر روس این منظور را انجام دهد و خود او به جای سرهنگ کلرژه فرماندهِ لشکر قزاق ایران بشود. افسری که برای کمک به استاروسلسکی در نظر گرفته شد سرهنگ فیلارتف فرماندهِ هنگ همدان لشکر قزاق بود. رضاخان دراین ایام زیر نظر فیلارتف بود و فیلارتف اورا در جریان برانداختن کلرژه به کار گرفت. نیروهای تحت فرماندهی فیلارتف به محاصره محل اقامت کلرژه پرداختند». بهار می نویسد:

«سرهنگ فیلارتف به من گفت چند باربه سرهنگ رضاخان گفتم کلرژه تقریباً بازداشت شده و نمی تواند بیرون برود. در اطاق را بازکن و داخل شو و او تردید داشت و می ترسید و در فکرم کسی که در آن موقع این اندازه شهامت نداشت چگونه تغییر اخلاق داده و اینک پادشاهی می کند. سرهنگ فیلارتف در را باز کرده به درون دفتر سرهنگ کلرژه رفته با صدای بلند سرهنگ رضاخان را به درون خوانده او هم ناچار به اطاق رفته است. بدینگونه فیلارتف وارد اتاق کلرژه شد و او را مجبور به استعفا کرد. آنگاه با تلفن استاروسلسکی را از نتیجه اقدام خود آگاه کرده و او را دعوت کرد تا در آنجا حضور یافته و فرماندهی لشکرقزاق را به عهده بگیرد. بنابراین، برکناری کلرژه طرح انگلیسیها بود که با همکاری فرماندهان ارشد روسی قزاق به اجرا درآمد. رضاخان به عنوان یک فرماندهِ جزء در این طرح و تصمیم نقشی نداشت و تنها مجری فرمان آنها بود، آن هم با آن شجاعتی! که فیلارتف از آن سخن گفت. در آن تاریخ، روزنامه هایی که به شرح واقعه برکناری کلرژه پرداختند حتی نامی از رضاخان به عنوان یکی ازمجریان آن واقعه هم به میان نیاوردند.  واین نشان می دهد که مدعای تاریخ نگاری متأثر از رژیم پهلوی، که ازواقعه برکناری کلرژه به عنوان کودتای اول رضاخان نام می برند، وبرای او در آن واقعه ادعا می کنند، به دوراز واقعیت است. اما نباید ازدیده به دور،« نقشی مهم اگرنه قطعی» داشت که گزینش رضاخان برای اجرای بخشی ازاین طرح و ایفای نقشی هرچند جزئی، نمی تواند تصادفی باشد وحاکی ازاین است که انگلیسیها ازرضاخان شناخت قبلی داشته اند واین واقعه سر آغازشناسائی شان نبود. افرادی مانند سردارمحیی، که عضو شبکه سرّی جامع آدمیت بود و برادر او میرزا کریم خان رشتی که از مهره های مهم انگلیس درایران بود، ازسالها قبل رضاخان را می شناختند و میرزا کریم خان واسطه ارتباط اردشیرجی با رضاخان بود. رضاخان نیز از مدتها پیش با برخی از صاحبمنصبان انگلیسی در ارتباط بود».  (۶)

t درفصل دوم تا هفتم دربارۀ خاطرات «ژنرال سرادموندآیرونساید طراح کودتای ۱۲۹۹» و  «دستنوشته ها و یادداشتهای آیرونساید» و« نقش وینستون چرچیل وزیر جنگ ونایب السلطنه هند در کودتای۳ اسفند ۱۲۹۹» ونقش«کانون‌های استعماری، کودتای ۱۲۹۹ وصعود سلطنت پهلوی» و «ریاست سه ماهه سید ضیاء و سیاست داخلی وخارجی سردارسپه »، « علت سقوط سید ضیاء الدین به نقل از تاریخ احمد شهریور» و« رابطه رضاخان با انگلیسی ها به  گزارش اسناد وزارت امورخارجه آمریکا» و….  می باشد.

خسرو شاکری پژوهشگرتاریخ معاصر ایران می نویسد: «انگلیس، که با بدترین بحران درتاریخ روابط خود با ایران( بدترین، شاید حتی تاکنون) روبه روبود، پس ازبررسی های عمیق تصمیم به لغو قرارداد ۱۹۱۹ گرفت تا ادامۀ سیطره ی خود را بر ایران تضمین کند. درجستجو برای یافتن مرد نیرومندی که کشوررا با مشت آهنین اداره کند، رضاخان سربرآورد. سیاست جدید، آن چنان که اِوری، چرچیل و مونتاگیومی گفتند، و بازیگرعمده ی آن رضا خان بود، معامله ی شیرینی برای انگلیس ازآب درآمد، نه فقط به این دلیل که مشکل فوری جنبش آزادی بخش را تخفیف می داد، بلکه همچنین، و مهم تر، به این خاطر که یک عصر نواستعماری را درایران گشود که تأثیری ویرانگر برجامعه ی ایران گذاشت. در عین حال، نخبگان فاسدی که به دستور ضیاء بازداشت شده بودند تحت فشارانگلیس آزاد شدند و فعالیت های “شرفتمندانۀ” پیشین خود درغارت مردم را ازسر گرفتند!. به راستی، همان طور که بالفور گفت، دولت « شدیداً آنگلوفیل » سید ضیاء از علنی کردن دامنه ی اختلاس آن نخبگان فاسد، یا به محکمه کشیدن آنان، خود داری کرد، زیرا بسیاری از آنان « سرسپردگان دولت انگلیس بودند، که عملاً برای آزادی آنان اقدام کرده بود.» چنان که لردچلمزفورد گفته بود، ایرانیان را بایستی در فساد وا می گذاشتند، زیرا این بهترین راه برای حفظ منافع انگلیس درایران بود.»(۶۷)

 آنچه که بخشی از روحانیون، روشنفکران، فعالین سیاسی وقشرهای سودجوی جامعه به آن پایبند نبودند، همان عقیده به حقوق ملی و آزادی و استقلال، بود وهنوز نیزهست. برخی برسر دست نشاندگی وسرسپردگی با یکدیگر مسابقه می دهند ونوکرمأبی خود را توجیه می کنند. ازپول گرفتن و مزدوری کردن و رشوه دادن برای تقرب جستن نزد دولت بیگانه، عار ندارند. این عناصرو گروهها  جانبدارخط و مشی سید ضیاء بوده اند وهستند ودرکودتای۱۲۹۹ وازآن زمان تاکنون درتاریخ سیاسی و اجتماعی، همچنان درخدمت بیگانگان و کشورهای سلطه گرغرب بویژه انگلیس و امریکا می باشند.

  این نکته حائزاهمیت است که«خاطرات آیرونساید» بیانگرخلاء رهبری نیروهای ملی درتشکیل جبهه ای برای عبورازبحران ایران وسازماندهی درخورآن بود که تضمین کننده آزادی و استقلال، امنیت داخلی ودفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران باشد. ازاین خلاء رهبری ناشی از ناتوانی جانبداران استقلال و آزادی ایران، قدرت مسلط انگلیس استفاده کرد. امپراطوری دراستراتژی عمومی خود، به ایران اهمیت تعیین کننده می داد. لذا، با کودتای سیاه سوم اسفند۱۲۹۹آلترناتیو دلخواه خود را توسط عوامل خود درایران، که هیچ گونه پایۀ مردمی نداشتند، برضد اساس مشروطیت، برمردم ایران تحمیل نمود و مشروطیت را  تعطیل کرد.

 آیرونساید درتاریخ چهاردهم ژانویه ۱۹۲۱دردفتریاد داشت خود چنین نوشت:

«شخصاً عقیده دارم که پیش از آنکه از اینجا بروم، باید بتوانم این افراد را به حال خود رها کنم … در واقع، یک دیکتاتوری نظامی گرفتاری های ما را برطرف خواهد کرد. و ما را قادرخواهد ساخت که بی هیچ دردسری این کشور را ترک  گوئیم.» (۸)

 در۱۳فوریه ۱۹۲۱ قبل ازکودتا دریادداشتهای آیرونساید آمده است: «درحضوراسمایث صحبتی طولانی با رضا انجام دادم. دراین فکر بودم که آیا لازم است تضمین کتبی بگیرم یا نه، ولی سرانجام به این نتیجه رسیدم که تضمین کتبی فایده ای نخواهد داشت زیرا اگر رضا بخواهد زیر قول خود بزند چنین خواهد کرد و صرفاً خواهد گفت قولهایی که داده است تحت فشارا زاو گرفته شده است واوملزم به رعایت آنها نیست. هنگامی که موافقت کردم رضا را به حال خود رها سازم دونکته را برایش روشن  ساختم:

۱- هنگامی که ازهم جدا می شویم نباید بکوشد مرا از پشت سرهدف قرار دهد. اگر چنین کند این کار به نابودیش منجر خواهد شد وسود هیچ کس  نخواهد بود، مگر حزب انقلابی.

۲ – شاه تحت هیچ شرایطی نباید برکنار گردد. رضا با چرب زبانی قول داد و من و او دست یکدیگر را فشردیم. به اسمایث گفته ام که او را بتدریج به حال خود رها  سازد.»(۹)

دیگر اینکه دلیل دخالت و سازماندهی انگلیس درکودتا این است که « آنچه در پی می آید تلاشی در پیش بردن این استدلال که نه فقط  نورمن ازهمه چیز آگاه بود، بلکه درهمدستی با آیرونساید و دیگر چهره های سرشناس سفارت، کودتا را بدون اطلاع قبلی کرزن طراحی و اجرا کرد. طبیعتاً، بخش مهمی از این همدستی، خود، عبارت بود از انکار هرنوع دخالت نورمن، رئیس دیپلماسی انگلیس در تهران. احتمال این نیز بسیار می رود که طراحان کودتا از حمایت سرّی وزرای کابینۀ لیبرال- یعنی وینستون چرچیل از وزارت جنگ، و مونتاگیو و چلمز فورد از وزارت امورهندوستان، که همگی با قرارداد ۱۹۱۹ایران – انگلیس مخالفت می کردند– برخوردار بوده باشند.»(۱۰)

«عامل مهم دیگر که پرتوی بردخالت انگلیس درکودتا می اندازد، این است که، به گفتۀ نورمن، کودتاچیان بین۲۵۰۰ تا ۲۳۰۰ تن ومجهز به  ۸عراده توپ صحرایی و۱۸ قبضه مسلسل سنگین بودند. ضیاء اضافه می کند که آنها ۵۰هزار گلولۀ قشنگ و مقداری پول داشتند که انگلیسیان به تازگی در اختیار قشون گذاشته وبین توده ی سربازان قزاق تقسیم کرده بودند. ظاهراً، هیچ یک از این کارها بدون موافقت مقامات انگلیسی انجام نگرفته بود. (۱۱)

دراین مورد که آیا سفارت انگلیس با وزارت جنگ، وزارت مستعمرات یا وزارت هند مشورت کرده بود، هرچند مدرکی دردست نیست، اما  احتمالش بسیار بود. دلیل آن به سادگی این است که سابقه ای برای چنان اقدام حساس«مستقلی» ازسوی کارکنان سفارت درتاریخ دیپلماسی انگلیس وجود ندارد، همچنان که مورد خاص مشابهی از آن زمان به بعد نیز وجود نداشته است. به ویژه در ارتباط با ایران، که یکی ازمهم ترین ( اگرنه مهمترین) کشورهای استراتژیک دردفاع ازهند در حساس ترین و تعیین کننده ترین لحظات بود. عدم دسترسی به مدارک روشن دربایگانی ها درمورد دخالت نورمن و گزارش های ارسالی به دیگر وزرای انگلیسی درلندن را می توان به سانسور مهم اسنادی نسبت داد که شرم آورتلقی می شدند، همچنان که درمورد کودتای۲۸ مرداد نیزمصدق پیدا کرد. به ویژه درمورد کودتای ۱۲۹۹قوانین شدید درس رئیس های مخفی انگلیس حاکم است. به راستی، نقش دستگاه جاسوسی انگلیس درچنین مواردی به شیوۀ مرسوم،« حلقه ی مفقوده»ی تاریخ دیپلماتیک نامیده شده است. (۱۲)

t فصل هفتم، والیگری دکترمصدق درولایت فارس بدرخواست مردم آن منطقه می باشد، دکترهمایون کاتوزیان نوشته است:‏

‏«سرجنبانان فارس برای راضی کردن مصدق به قبول والیگری وعده دادند علاوه برحقوق دولتی، ‏سالانه خود ۰۰۰ / ۶۸ تومان به وی پرداخت کنند. مصدق این پیشنهاد جالب مالی را رد کرد و گفت ‏اگر قول همکاری با دولت و ترک دشمنی و خصومت با یکدیگر و مردم را بدهند، او نیازی به حقوق ‏فوق العادۀ آنان را ندارد. او حتی بودجۀ ایالتی را که سالانه ۰۰۰/۷۲ تومان بود به  ۰۰۰/ ۳۴  ‏تومان( یعنی یک سوم بودجه حواله دولت مرکزی) تقلیل داد و اضافۀ آن را به خزانۀ بازگردانید، ‏خود نیزحقوق و مزایا وهرنوع مداخلی به جز آن چه از وسایل دولتی درمقام والیگری استفاده می ‏کرد دریافت نمی نمود».‏[کاتوزیان« مصدق نبرد قدرت در ایران»، ص ۴۶]

‏ دکترکاتوزیان به مطلبی اشاره می کند که جای تأمل است: «عمل عناصر متنفذ فارس با ‏قول شان فرسنگ ها  فاصله داشت. آن ها از آنرو خواهان والیگری مصدق در فارس بودند که ‏فکر می کردند او اگر۰۰۰/ ۶۸ تومان پیشکش سالانه را بپذیرد، درعوض  با بودن او، از ‏بسیاری از پرداخت ها به صورت رشوه، پیشکش وغیره درامان خواهند بود و او مال و ‏جانشان را در برابر تعرّض قدرت های دیگر و از جمله  قدرت مرکزی حفظ خواهد کرد»(۱۳)

t فصل هشتم‏، مذاکرات مجلس شورای ملی دوره چهارم درباره اعتبارنامۀ نمایندگان کودتاچی ها ‏می باشد. توضیح اینکه، دورۀ چهارم مجلس شورای ملی دراول تیرماه ١٣٠٠ خورشیدی توسط احمد شاه قاجار گشایش یافت. ‏در بدو شروع مجلس به اعتبارنامه های نمایندگان رسیدگی گردید. عبدالحسین تیمورتاش (سردار‏معظم خراسانی) و سید محمد تدین که بعدها ازهمکاران نزدیک رضاخان شدند، در مخالفت به اعتبار‏نامه نمایندگان کودتاچی سخنرانی نمودند. تیمورتاش درجلسه مجلس مذکوراظهار داشت: «بنده البته متأسف هستم وخیلی متأسف هستم که دراین مجلس نسبت به یک نماینده می شنویم که ‏قیام برضد حکومت ملی واقدام بر ضد مشروطیت و استقلال مملکت کرده است، ولی من ‏مجبورهستم که این حرف را دراینجا بگویم. من تصور نمی کنم حیثیت ملت ایران وحیثیت مجلس ‏شورای ملی اجازه بدهد که بازوی راست سیدضیاءالدین دراین مجلس دارای کرسی بشود.(اغلب ‏گفتند صحیح است)‏»و درحالی که رضاخان در همان زمان یکی دیگر ازعاملین اصلی کودتا تصدی وزارت جنگ را بعهده داشت با یاری نظامیان کودتاچی و حمایت انگلیس مشغول تحکیم و گسترش قدرت خود بود، تیمورتاش درمجلس تنها سید ضیاء و نمایندگان کودتاچی را مورد انتقاد شدید قرار می دهد و درادامه آن می گوید: « یک سید ضیااءالدینی وارد این مملکت شده، عناصر شجاع ایران را اغفال کرد، ‏به این علت خودش به استقلال مملکت خودش شبیخون زد، سوء قصد به استقلال مملکت کرد، مجلسی را که باید دائر بشود تعطیل کرد، مصونیت نمایندگان ملت را که مطابق قانون اساسی ‏از هرنوع تعرض مصون هستند زیر پا گذاشت، عده ای از نمایندگان را توقیف و تبعید کرد، مجری ‏سیاست دشمن استقلال ایران شد، مردمان زیرک را در حبس وارد کرد و بالاخره درایران یک ‏سکوت و یک سکونت قبرستانی را بر قرار کرد. »، «ولی باید این مسئله را فهمید که چرا سید ضیاء جسارت ‏و قبول تخطی به استقلال ایران را باید بکند. این مطلب به عقیده من خیلی ازهمه کارها بالاتر و ‏مهمتر است، به عقیده من علت باطنی جسارت سید ضیاءالدین دوچیز است؛ یکی نبودن مجازات در‏مملکت ایران است و یکی زیر پا رفتن قوانین است. به عقیده من وظیفه مجلس شورای ملی در ‏پیشگاه ملت ایران این خواهد بود که اول حیثیت قوانین را اعاده بدهد به ملت ایران، امر بدهد و ‏بگوید که تحمل زیرپا رفتن قانون، مثل ارتکات خلاف قانون است. (گفتند صحیح است ) وتا وقتی ‏که حیثیت قوانین درمملکت ما اعاده نشود و تا وقتیکه مجلس شورای ملی هر کس را که خوب ‏کرده است پاداش خوب ندهد و هر کس که بد کرده است مجازات نکند، این مملکت از داخل اصلاح ‏نخواهد شد. »

 این نکته درخور توجه است که همین تیمورتاش و تدین، با ‏همکاری علی اکبرداور، فروغی، سلیمان میرزا اسکندری و…مقدمات تصویب طرح خلع قاجاریه را ‏درمجلس پنجم فراهم ساختند و با تلاش درآبان سال ۱۳۰۴، بر خلاف قانون اساسی در تغییرسلطنت قاجاریه و استقرار سلطنت ‏پهلوی کوشیدند و شخص رضاخان، یکی ازعاملین اصلی کودتای انگلیسی را بر اریکه تخت سلطنت ‏نشاندند. تدین درمجلس پنجم یکی(۱۳۰۲-۱۳۰۴) ازمهره های مهم سردارسپه بود. «پس ازافتتاح ‏مجلس پنجم که موتمن الملک پیرنیا از ریاست مجلس استعفا داد و مستوفی الممالک به ریاست انتخاب ‏شد و حاضر به قبول ریاست نشد، سرانجام سید محمد تدین که نائب رئیس بود به ریاست مجلس رسید ‏و تغییرسلطنت درزمان ریاست اوانجام شد.» سرانجام عبدالحسین ‏تیمورتاش یکی از معماران اصلی استبداد رضا خانی  بدستور رضاخان اعدام شد!

t فصل های نهم، دهم و یازدهم دربارۀ تصدی وزارت مالیه دکترمصدق درحکومت قوام السلطنه می باشد.

قبل از اینکه به متن فصل های مذکور بطور چکیده و مختصر بپردازم، بجاست در اینجا به این مهم   اشاره کنم که فرشاد مومنی و بهرام نقش تبریزی نویسندگان کتاب «اقتصاد ایران دردوران حکومت ملی»، می نویسند: «درسالهای اخیر، برخی افراد در مطبوعات و رسانه ها به تخطئۀ مبارزات شورانگیز ملت ایران درسال های میانی قرن بیستم پرداخته و به ویژه از زاویه حمله به دستاوردهای اقتصادی نهضت ملی، بر شدت آن افزوده اند. هجمه ها وحمله ها نیزعمدتاً به شخص دکترمحمد مصدق، به عنوان قهرمان اصلی نهضت ملی شدن نفت متمرکزاست؛ بدیهی ترین امتیازات وصلاحیت ها و توانایی های ایشان نفی می شود و همه دستاوردهای ناشی از حرکت عظیم ضد استعماری و ضد استبدادی ملت ایران به رهبری این مرد بزرگ و شخصیت استثنایی و تأثیر گذار یک قرن اخیر کشورمان، انکار می شود.

نکته جالب این است که معمولاً شاهد ومستندی هم برای فحاشی ها، اهانت ها واتهامات مطرح نمی شود. برخی نکات نیز به اندازه ای درجهت عکس واقعیت، مستندات وشواهد موجود است که انسان به راستی دچارشگفتی می شود که چگونه و با چه انگیزه هایی، می توان تا این میزان بهتان های عظیم  زد و دروغ های بزرگ بافت؟ بدون تردید هیچ یک از شخصیت های بزرگ و رهبران استثنایی مبارزات آزادی بخش ایران درسراسرقرن بیستم، معصوم نبوده اند، بنابراین بسیارمفید است که اگر نقدی بر رفتارها و شخصیت آن ها صورت می پذیرد، مستند و مستدل، مبتنی بر شواهد و با رعایت  حداقل ادب و اخلاق باشد تا عبرت آموز و راه گشای آینده باشد. اما متأسفانه سبک و سیاق موجود راه را بر یادگیری  جمعی وارتقاء نظام ملی می بندد.»(۱۴)

آن نویسندگان در ادامه آن «طیف متنوعی ازاتهامات» مطرح  شده آورده اند که یکی از« به اصطلاح  انتقادات » دربارۀ سیاست مالیه وبودجه می باشد که دکترمصدق « صلاحیت  کارشناسی وآشنایی کافی با شرایط جدید » آن را نداشته است!

مومنی و نقش تبریزی در پاسخ به اینگونه نظرات که برخی آنها در چار چوب و در خدمت توقعات سلطه داخلی وبیگانگان می باشند، اظهار می دارند: « به نظرمی رسد مناسب ترین روش برای رد گیری این اتهام- که مهم ترین مشخصه اش فقدان هرنوع استدلال واستناد است- مروری برمجموعه صلاحیت های تخصصی و تجربه های اجرایی این مرد بزرگ تاریخ معاصرایران باشد؛ ازنظرعلمی، دکترمحمد مصدق علاوه برانجام تحصیلات عمومی درتهران، به فرانسه عزیمت نموده ومدتی دررشته علوم مالیه به تحصیل پرداخته است. البته درمیانه تحصیل دراین رشته، به دلیل بیماری ناگزیربه بازگشت به ایران شد و پس ازمعالجه به سوئیس سفر ودکترای حقوق دریافت کرد. ازآن جا که ایشان به صورت خانوادگی درامور مالی فعالیت داشت اند، به لحاظ علمی نتیجه آن سفر و تحصیل دررشته علوم مالیه در کنارسوابق تاریخی وتجربی درزمینه مستوفی گری وانجام امور مالی، انتشار کتابی درسال ۱۳۰۴است با نام « اصول و قواعد و قوانین مالیه در ممالک خارج و ایران» که درسال ۱۳۷۷ مجدداً توسط نشر”فرزان روز” انتشاریافت وهم اکنون دردسترس عموم قرار داد.

همه کسانی که با مدیریت اقتصاد ملی آشنایی دارند، می دانند که مهمترین رکن پیش برد حرکت اصلاحی ونیل به توسعه ملی و سامان دهی اقتصاد، قاعده مند و بهنجارکردن وضعیت مالی دولت است  و درغیاب انضباط  بودجه ای ازسویی دولت، به خصوص یک دولت رانتی، اساساً تصورنیل به توسعه  نیز دشوار و ممتنع به نظرمی رسد.

 با مرورتجربه های تاریخی حرکت های اصلاحی در ایران نیز ملاحظه می شود که مهمترین نقطۀ تمرکز میرزا تقی خان امیرکبیر، تلاش برای به سامان کردن مالیه دولت بود و به همین ترتیب، مهم ترین دلیل عناد ورزی همه مخالفان داخلی وخارجی امیرکبیر نیز یکی فسادناپذیری شخصی، نیک نفسی، پاک دستی وسلامت مالی او و دیگری نظم بخشی وشفاف سازی مالی دولت ناصری بود.

 درمیان کارشناسان امورمالی ایران درنیم قرن گذشته، کمترکسی به صلاحیت علمی و تجربه کاری مرحوم دکترعلی اکبرشبیری نژاد وهم تراز با ایشان شناخته می شود. آن مرحوم درمقدمه ای برچاپ   دوم کتاب «اصول وقواعد و قوانین مالیه…»، اذعان می کند که تا زمان انتشار این کتاب، حتی یک اثر از ناحیه ایرانیان دراین زمینه نگاشته نشده است و در دوره پس از انتشار آن نیز بالغ برنیم قرن، هیچ کتابی دراین زمینه به زبان فارسی نوشته نشده که ازنظرعمق آشنایی با تحولات و دستاوردهای مدرن  بودجه ریزی و بودجه نویسی و تلفیق آن با عمیق ترین لایه های تجربه های تاریخی واقتضائات بومی  بودجه نویسی درایران بتواند با این کتاب رقابت کند. باید پرسید آن هایی که به مصدق از نظرعدم درک صحیح ازمسائل اقتصادی مدرن و شرایط روز خرده می گیرند، چند نفررا می شناسند که نزدیک به صد سال پیش توانسته باشد کتابی در این حد از ضرورت و کیفیت به رشته تحریردرآورده باشد؟

علاوه برتحصیل دررشته مالیه وسپس حقوق، و صلاحیت های علمی و تجربی عمیق دکترمصدق در این زمینه، انتقاد کنندگان احتمالاً می دانند که تفکیک رشته حقوق ازعلوم سیاسی و رشته اقتصاد در ایران و اکثر کشورهای جهان، پدیده ای مربوط به نیمه دوم قرن بیستم است. بنابراین وقتی مصدق  دکترای حقوق می گیرد، یک معنای مهم دیگرش این است که علاوه برتمام تجربه های سیاسی و اقتصادی قبل وبعد ازاخذ این مدرک، ازنظرعلمی نیزتوانسته است دربالاترین سطح قابل تصور،  تحصیلات تخصصی اکادمیک داشته باشد. مرحوم دکتر شبیری نژاد در مقدمه ارزشمند خود بر کتاب  مالیه دکترمصدق، اذعان می کند که یکی از برجسته ترین ویژگی های این کتاب، نقدهایی است که بر عملکرد دو مستشار مالی امریکایی استخدام شده توسط ایران در دوره مشروطیت و پس از آن، یعنی شوستر و میلسپو، دارد. کسانی که با دقایق تحولات تاریخی اقتصاد ایران در دوران  مشروطیت وپس از آن آشنایی دارند، می دانند چه انبوهی ازابهام ها در مورد کارنامه این دو فرد وجود دارد و چه جنگ هایی درعرصه سیاست ایران بین دولت دولت های روس و انگلیس و آمریکا برسر ابقا یا اخراج این دو درگرفته واین دعوا ها، چه آثار و پیامدهایی در ناپایدار سازی ساخت سیاسی کشورمان داشته است. مصدق با داشتن مجموعه ای از صلاحیت های علمی، اخلاقی وسیاسی، در کنار شناخت عمیق ازجزئیات پیچیده و درهم تنیده سیاست واقتصاد درایران واقتضائیات دنیای مدرن، به تعبیر مرحوم شبیری نژاد، یکی ازمنصفانه ترین و درعین حال عمیق ترین نقدها را به کارنامه این دو آمریکایی به رشته تحریر در آورده است.(شبیری نژاد، ۱۳۷۷: ۲۹ – ۱۷)

از سوی دیگر، آبراهامیان تصریح می کند که دکترمصدق علاوه برهمه صلاحیت های علمی وعملی، به لحاظ فساد ناپذیری نیز در زمان خود شخصیتی پر آوازه بوده است. وی علت این آوازه را اجتناب مصدق ازاسراف کاری های دیگر همتایان اعیان و اشراف وهم چنین زندگی درسطح طبقات متوسط ذکرمی کند.(آبراهامیان،۱۳۸۹:۲۱۱) طبیعی است که دریک ساخت سیاسی فاسد، داشتن این ویژگی ها را عین ناپختگی و بی تجربگی بدانند و آن را محکوم کنند و برایش جزاهای سنگین نیز در نظر بگیرند؛ همان طور که با میرزا تقی خان امیرکبیر این چنین کردند. تا آن جا که به مورد مصدق مربوط می شود، جلیل بزرگمهر نیز در کتاب ارزشمند خود تصریح می کند پس از کودتا، از طرف دولت هیأتی برای بررسی وضعیت مالی دولت دکترمصدق تعیین شد که آن ها پس ازماه ها بررسی و زیر و رو کردن همه اسناد واوراق، حتی یک مورد ازتخلف وفساد مالی را گزارش نکرده اند.( بزرگمهر، ۱۳۶۷: ۳۷۷) باید پرسید که از کل رجال سیاسی ایران در سراسر قرن های نوزدهم و بیستم اگرچنین آزمایشی به عمل آید، چند نفرشان می توانند از معرکه چنین آزمون سختی سالم بیرون بیایند؟!»(۱۵)

دکترمصدق درخاطراتش شرح می کند:«روزی رئیس الوزراء( قوام السلطنه) مرا به هیئت وزرا برای مذاکره درمطلب ‏مهمی دعوت نمود. من هم ناچار پذیرفتم و رفتم. پس از ورود، که آقای سردارسپه وزیرجنگ هم ‏حضور داشت، آقای قوام السلطنه اظهار نمود که«مملکت دچار بی پولی شدید شده است. این بحران ‏را به هیچ وجه نمی توان رفع نمود، مگر با کمک وهمراهی شما. مخصوصاً متذکر می شوم که ‏این همراهی شما نه تنها نسبت به من، بلکه نسبت به شخص وزیرجنگ هم هست، که انتظار دارند ‏شما به هیچ وجه مضایقه نکنید» این اظهارات تقریباً از نظر وزیر جنگ، یک جنبۀ تهدید هم داشت.‏

گفتم بفرمائید ببینم که از من چه خدمتی ساخته است تا آن را انجام دهم.‏

گفتند نظر این است که اوراق قرضۀ خزانه منتشر کنیم، و این اوراق را دو نفرامضا کنند که مردم ‏به اطمینان امضای آن دو، وجهی به مالیۀ دولت برسانند. یکی خود شما هستید، نظر به اینکه مردم ‏به شما اطمینان کاملی دارند. و دیگری آرمیتاژاسمیت که از نظر بین المللی هم امضای ایشان موجب ‏تأمین خیال مردم و افکار جامعه است.‏

من بلاتأمل از جا برخاستم و گفتم من به هیچ وجه نمی توانم این پیشنهاد را قبول نمایم. مخصوصاً ‏توجه داشتم که آقای وزیر جنگ، با یک نگاه غضب آلودی متوجه من بود.‏

‏ مدتی بعد، شبی از شبها که من درمنزل سردارسپه بودم و مذاکره ازهرطرف درمیان بود، ایشان به ‏من گفتند« من آن روز می خواستم برخیزم وبا شما کتک کاری کنم» گفتم پس چرا برنخاستید؟ ‏خندید و جوابی نداد.‏»(۱۶)

[ توضیح اینکه] نظربه اینکه شهرت یافته بود با مستشار قرارداد [قرارداد۱۹۱۹ وثوق الدوله ] نمی خواهم همکاری کنم این نقشه که صورتآ برای ‏تهیه پول و معناً برای تکذیب آن اشتهارات ترسیم شده بود آن چنان در من تأثیرنمود که با نهایت ‏شدت و عصبانیت گفتم این کار از من ساخته نیست و از جا برخاستم و موضوع بدین طریق خاتمه ‏یافت.» (۱۷)

بالاخره،«قوام، مصدق را به عنوان وزیرمالیه تعیین نمود. مصدق قبول این پست را موکول به برکناری آرمیتاژاسمیت( مشاورمالی بریتانیا به موجب قرارداد۱۹۱۹، قراردادی که توسط سیدضیاء ملغی اعلام شده بود) ازپست مشاورمالی خزانۀ دولت ایران نمود. رضاخان، وزیرقدرتمند جنگ، پیشدستی کرد و پست مزبوررا به خود اختصاص داد. مصدق ازمجلس تقاضای اختیارات ویژه ای کرد و خواست به مدت سه ماه دست وی را دراصلاحات اداری ومالی آزاد بگذارند، بعد ازسه ماه برنامه اصلاحی را به مجلس تقدیم کند ورد وقبول آن برعهدۀ مجلس باشد. مجلس با اکراه این پیشنهاد را پذیرفت. اما همین که اقدامات مصدق شروع شد ومستمرّی ها ومزایای هزارفامیل را قطع کرد یا کاهش داد؛ شاه و دربارواکثریت نمایندگان مجلس همگی علیه او قیام کردند. بخصوص ولیعهد ازاین عصبانی بود که مصدق مواجب او و مواجب شاه را( که اکنون خارج ازکشوربه سرمی برد) به حّد بسیارزیادی کاهش داده است. بسیاری ازسرشناس ها ودوستان و خویشان که ازاصلاحات مالی او زیان دیده بودند با او قطع رابطه کردند و کابینۀ قوام، سرانجام دراثراصلاحات مصدق محبوبیت خود را درمیان عناصرفوق دست ازدست داد و با استعفای قوام، مشیرالدوله مأمورتشکیل کابینه گردید.»( ۱۸)

 در اینجا تذکر این مورد لازم است که از جمله کارهای عمده ای  که درمجلس چهارم صورت ‏گرفت، بودجه بندی کشوربود، که این کاردرحکومت قوام السلطنه وبا کوشش وزیر مالیۀ کابینه و ‏زحمات زیاد کمیسیون بودجه، عملی گردید و می توان  گفت در مجلس چهارم؛  بنیاد بودجه بندی ‏کشور، برای اولین بار پی ریزی شد.» (۱۹)

 دکترمصدق درمجلس چهارم شورای ملی دردفاع ازطرح اصلاحی خود درجواب سلیمان میرزا  گفت:« بنده در جواب شاهزاده چیزی که عرض می‌کنم این است که راجع به مستشارها اگر مذاکراتی شده که مستشارهای مالیه می‌آیند و مالیه را اصلاح می‌کنند، نباید در این خصوص تا این درجه غلو کرد. ملتی که نتواند برای خودش کار کند نباید هیچ وقت انتظار داشته باشد که دیگری از خارج آمده و برای او کار کند. (گفته شد صحیح است) شما این مستشارها را که این جا می‌آورید یا خودتان را اجیر و محکوم به حکم او می‌کنید یا این که این مستشار در تحت حکم شما است، اگر مستشار در تحت حکم شما شد پس شما آمر نالایقی هستید که مامور نمی‌تواند به حکم شما رسیدگی به کار کند. برای این که اگر بنا باشد شما عدم لیاقت خود را اثبات کرده بگوئید ما نالایق هستیم و نمی‌توانیم بدون مستشار کار کنیم، مالیه مملکتی ما به هیچ وجه اداره نخواهد شد، مگر آنکه مستشار بیاید. بنده از همچه ملتی مأیوسم. (صحیح است) بنده نمی‌توانم قبول کنم که یک ملتی منتظرباشد یک اجنبی مملکت او را اصلاح کند و وقتی می‌آید باید فهمید مرکز اتکاء او چیست؟ اگر یک مستشاری بیاید وقتی شما نالایق باشید و مرکز اتکاء آن مستشار نباشید، مرکز اتکاء آن مستشار آن وقت یکی ازسفارت خانه هائی خواهد بود که در این مملکت قوی است و آن مستشار به حرف شما تمکین نمی‌کند و نوکر آن سفارت خواهد شد. پس بنابراین شما نباید انتظار داشته باشد که یک اجنبی آمده و خانه شما را درست کند، وقتی او خوب کار می‌کند که شما وزیر فهمیده و پارلمان خوب و ملت خوب داشته باشید. وکیل خوب نداشته باشید پارلمان و حیات و افکار عمومی خوب نداشته باشید، مستشار هم مرکز اتکائی نداشته و به آن طرفی تکیه خواهد کرد که قوی بوده و مرکز اتکاء او باشد. والبته به آن هم یک مرکز اتکائی خواهد بود که منافعش با منافع ایرانی است و قومیت ما مخالف است.

اما اینکه فرمودند چرا پول در مملکت حاضر نمی‌شود؟ بلی اگر دولت حاضر یک دولت بدی بود ممکن بود یک عملیاتی بکند که به زودی پول در مملکت حاضر شود و ممکن بود منافع و مصالح مملکت و ملت را از دست بدهد و در عوض تهیه پول کند، حمد خدا را که دولت حاضره تاکنون منافع و مصالح دولت را به هیچ وجه از دست نداده و جز سعادت و عظمت مملکت منظور و آمالی در نظر نداشته و هر قدمی را که تاکنون برداشته است تماماً برای حفظ و صیانت مملکت و مبنی به مصلحت وخدمت محض بوده و مساعی خود را برای پیشرفت و تعالی این آب و خاک به کار برده است. نخواسته است شما را بفروشد و پول فراهم کند،  ما باید بخوبی بدانیم کساینکه به ما پول می‌دهند و با ما مساعدت مادی می‌کنند ما را به ثمن بخس و نازلتر قیمت می‌خرند (بعضی گفتند صحیح است) خون ما را مکیده جان ما را می‌گیرند. (صحیح است) طوق بندگی و رقیت به گردن ما انداخته حیات ما را متزلزل می‌سازند. (صحیح است) ولی این کابینه با کمال غیرتمندی و شجاعت و با نهایت وطن پرستی رفتار کرده و آنچه توانسته است برای ازدیاد شرافت این مملکت کرده ونخواسته است در مقابل خواهش نا مشروع اجانب سر تسلیم و فروتنی فرود آورد و طوق اسارت را به گردن ملت ایران بیاندازد و خود را حاضر برای بی پولی می‌کند، ولی خیانت نکرده و نخواهد کرد. شما (خطاب به شاهزاده سلیمان میرزا) با این حرفها که می‌زنید عوام را می‌توانید جلب کنید و دماگوژی بفرمائید ولی خواص مملکت خوب می‌توانند درک کنند که اگر کابینه حاضره می‌خواست خیانت کند و می‌خواست با خارجه یارو با بیگانه همکار باشد ودست تکدی پیش اجانب دراز کند و هزاران کارهای نگفتنی را بکند خوب و خوب می‌توانست تهیه پول کرده و به معلمین و دیگران بدهد. بر هیچ کس پوشیده نیست که در این سنوات اخیرهمیشه خارجی و بیگانه بوده که با شما مساعدت می‌کرد و همیشه شما را می‌فروختند و با حیات و استقلال شما بازی می‌کردند و برای شما پول می‌گرفتند، (صحیح است) شما جیره خوار بیگانه بودید و درهر برج مجبور بودید که دست دراز کرده و از آنها با گرانترین قیمت با شرائط سنگین پول استقراض کرده خرج کنید .(صحیح است) این کابینه نخواسته شما را بفروشد، نخواسته است شرافت و استقلال شما را از میان ببرد.( ۲۰)

 tفصل دوازدهم را به والیگری مصدق السلطنه در آذربایجان اختصاص داده ام. مصدق که قبلاً مسئولیت پست های مختلف دولتی بعهده داشت در زمان تصدی والیگری در فارس به خاطر مدیریت و تامین امنیت آن ناحیه محبوبیت کسب نموده بود و در پست وزارت مالیه برنامه مبارزه وسیعی که با فساد، طرح ریزی نمود که موجب ناراحتی شدید شاه، دربار، اشراف و… گردید و توانست با درایت و خرد تجربی خود به عنوان والی آذربایجان از دادن امتیاز محاکمه کنسولی ( کاپیتولاسیون) به اتباع  دولت شوروی  خود داری کند و امنیت در آن منطقه را برقرار کند.

عبدالله مستوفی در کتاب جلد سوم « شرح زندگانی من» آورده است: یکی از واکنشهای کودتای سوم حوت ۱۲۹۹، واقعه تمرد امنیه‌های شرف خانه، و این واقعه در این روزها واقع شده است که من، عذر جابجا شدن آنرا در سابق خواسته و سبب جلو انداختن آنرا بیان کرده‌ام. البته، بعد از توقیف والی (جناب آقای مهدیقلی هدایت) ازطرف متمردین، دیگراقامت ایشان در تبریز وجهی نداشته و مخالف حیثیت شخصی ایشان بود، و بهمین جهت ایشان احضارشده و مشیرالدوله رئیس الوزراء که در آن واحد وزارت داخله را هم اداره می‌کرد، مصدق السلطنه (جناب آقای دکتر محمد مصدق) را که در کابینه قبلی وزیر مالیه بود بوالی‌گری آذربایجان فرستاد.

مشیرالدوله بدکترمصدق خیلی معتقد بوده و اگرعمل او دردادن اتهام نامه غضنفرخان، ظاهرا موجب برهم خوردن کابینه قوام السلطنه نشده بود شاید از او بهتری، برای وزارت مالیه کابینه خود ومقابله با وزیرجنگ در نظر نداشت. ولی مشیرالدوله چون اهل محاجه نبود، نمی‌خواست با وکلای ضد دکتر مصدق مباحثه کرده تناسب او را برای این شغل بآنها حالی و آنها را ساکت کند از طرف دیگر بمناسبت وجود بعضی از وکلای خبرکش و بادنجان دور قاب‌چین که ناگزیر مذاکرات را بسردار سپه میرساندند سزاوار هم نبود که خود را کسی معرفی کند که بخواهد مدعی قویتری برای سردارسپه بتراشد. این بود که ازهمکاری دکترمصدق درهیئت وزراء صرف‌نظرکرده ودراین مورد که کار آذربایجان هم بمبارز زبردستی احتیاج داشت در مناسب بودن او برای این شغل تردیدی نکرده او را بسمت والی به آذربایجان مأمور کرد.(۲۱)

 درفصل سیزدهم دربارۀ حکومت های قوام السلطنه ومستوفی الممالک پس ازحکومت مشیرالدوله و چگونگی سقوط  حکومت آنها  را می خوانید.

‏جمال صفری

فرانکفورت –  آذر ۱۳۹۶

توضیحات و مآخذ:

۱-  خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم-  صص ۱۴۸ – ۱۴۷

۲ –  پیشین، صص ۱۴۸ – ۱۴۹

۳- پیشین، ص ۱۴۹

۴-پیشین، ص ۱۵۱ ‏

۵- پیشین، ص ۱۵۲

۶-مصطفی تقوی – «تأملی در کودتای ۱۲۹۹ » ، فصلنامه تاریخ معاصر ایران- مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ( شماره ۳۲ ) –  زمستان ۱۳۸۳- صص ۲۱-۱۷

۷- خسرو شاکری « میلاد زخم (جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران)»، مترجم شهریار خواجیان، انتشارات اختران، ص ۳۸۵

۸-«خاطرات سری آیرونساید » به‌ انضمام ترجمه متن کامل شاهراه فرماندهی، ناشر: موسسه ‌خدمات ‌فرهنگی ‌رسا – ۱۳۷۳ – ص ۱۵

۹- پیشین – ص ۱۷

۱۰- خسرو شاکری « میلاد زخم (جنبش جنگل و جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران)» ،ص۳۷۲

۱۱- پیشین، ص ۳۷۶

۱۲- پیشین، ص ۳۸۰

 ۱۳- مقاله  دکترناصرتکمیل همایون«والیگری دکتر محمد خان مصدق السلطنه در ایالت فارس» ‏مجله بخارا سال بیستم شماره ۱۱۸ خرداد – تیر ۱۳۹۶ صص  ۲۸۳ – ۲۸۲

 ۱۴- فرشاد مومنی و بهرام نقش تبریزی «اقتصاد ایران در دوران دولت ملی» ناشر: نهادگرا – ۱۳۹۴، صص ۱۱ – ۱۰

۱۵- پیشین – صص ۱۳ -۱۱

۱۶- رنجهای سیاسی دکتر مصدق » یادداشتهای جلیل بزرگمهر به کوشش عبدالله برهان- نشر ثالث ‏‏– ۱۳۷۷ – صص ۸۲

۱۷- دکترمحمد مصدق«خاطرات وتألمات مصدق» با مقدمۀ دکتر‏غلامحسین مصدق، به کوشش ایرج ‏افشار، علمی[ ۱۳۶۴]، ص ۱۴۰

۱۸-همایون کاتوزیان «مصدق ونبرد قدرت»، ترجمۀ احمد تدین– مؤسسه خدمات فرهنگی رسا-۱۳۷۱- ص ۵۳

۱۹- محمد ترکمان «یادداشت ها ۴»، نشریه بخارا، شماره ۱۱۸، ‏خرداد – تیر ۱۳۹۶،  ص ۲۱

۲۰ – مذاکرات مجلس شورای ملی دوره چهارم تقنینیه – پنج شنبه ۷ دی (جدی) ۱۳۰۰ نشست ۵۲

**احمد سیف در گفتگویی با نشریه شرق در بارۀ میراث مصدق می گوید«مصدق در همۀ زندگی‌اش با استبداد و خودکامگی درایران مبارزه کرد – چه در دوره رضاشاه و چه در دهه۲۰ تا زمانی که نخست‌وزیر شود و حتی دردوران صدارتش. خب، بررسی این جنبه‌ها نه برای مدافعان سلطنت در ایران قابل تحمل است و نه حتی برای کسانی که به مصدق می‌تازند. نکته دیگری که درباره مصدق باید گفت اینکه نزدیک به ۶۱ سال از کودتایی که علیه حکومت او انجام گرفت، گذشته است. در ۲۵ سال بعد از کودتا که همه امکانات دراختیار کسانی بود که در سازماندهی و اجرای آن کودتا نقش مستقیم داشتند و پس ازآن حداقل اینکه همراهان مصدق برسر کار نبوده‌اند. با این وصف هنوز که هنوز است حتی یک سند هم نیست که نشان دهد مصدق و یاران نزدیکش فساد مالی داشتند یا اموال عمومی را حیف و‌میل کردند یا برای بستن بارخویش مقام و منصب دولتی گرفته بودند. یعنی می‌خواهم بر این نکته تاکید کنم، صداقت و پاکدستی مصدق و دوستان نزدیکش در تاریخ معاصر ما به واقع منحصربه فرد است. یعنی پس ازاین همه مدت هنوز که هنوز است حتی یک سند هم از فساد و کیسه دوختن مصدق و یارانش منتشر نشده است. خب، اگر به واقع این دوستان نگران بررسی تاریخ معاصر و از جمله بررسی میراث مصدق هستند بهتر است که به این وجوه هم بپردازند و اگرهم سند و شاهدی دارند در معرض قضاوت عموم قرار دهند تا جوانان ما درک درست‌تری از تحولات جامعه ایران داشته باشند. درارزیابی میراث مصدق آنچه باید مورد توجه قرار گیرد مشکلات ساختار سیاست در ایران و کوشش مصدق برای بهبود آن است. مصدق هرچه بود سیاستمداری بود که با خودکامگی و استبداد در ایران جمع نمی‌شد…»

منبع: ضمیمه روزنامه شرق- « ویژه نامه شصت و سومین سالگرد ملی شدن صنعت نفت ایران» – شنبه ۲۴ اسفند۱۳۹۲ – شماره ۱۹۷۷

و نگاه کنید به وبلاک نیاک – یادداشتهای احمد سیف «روشنفکران و ملی‌شدن صنعت نفت»- شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲ ه‍.ش.

۲۱-عبدالله مستوفی.«شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی واداری دوره قاجاریه» جلد ۳، نشر: تهران: زوار،صص ۴۷۰ – ۴۶۱

            

برای مطالعه متن کامل کتاب با فرمت پی دی اف لطفا اینجا کلیک کنید

خروج از نسخه موبایل