سایت ملیون ایران

انتصاب رضا خان به مقام صدارت و زمزمۀ جمهوری در ایران (۲) ‏

mossadegh

۲۶ خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین

سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (۶۹)‏

محمّد قلی مجد پژوهشگر ایرانی در کتاب «از قاجار به پهلوی» با استتناد به «اسناد وزارت امورخارجه آمریکا» علل سقوط حکومت مشیرالدوله و صدرات رضا خان را اینگونه بررسی می کند: ‏کرنفلد می افزاید: «سفر شاه از همه بیشتررضا خان را خوشحال کرد. در واقع‎] ‎‏‏‏‏باید بگویم‏‎[‎‏ براساس اخبار موثّقی که به من رسیده است او در پی این است که ولیعهد نیز ‏‏‏‏کشور را ترک کند تا با استفاده از این فرصت خود را نایب السلطنه کند. شکّی نیست که ‏روس ‏‏‏ها به این قضیه تن نداده و مخالفند.» امّا دوران سلطنت قاجارها به سرآمده بود:«‏رسیدن به ریاست ‏‏‏وزرا پایان آمال و آرزوی رضا خان نیست. وی درصدد است سلطنت غیر‏رسمی کنونی خود را ‏‏‏به شاهنشاهی قانونی تبدیل کند؛ البتّه این کاربه همین زودی انجام ‏خواهد شد. خانوادۀ ‏‏‏سلطنتی نیز متوجّه شده است که به روزهای پایان عمرخود رسیده ‏است . ولیعهد وهمچنین ‏‏‏سالارالسلطان، عموی شاه، صراحتاً به من گفتند که سلسلۀ قاجارنیز‏محکوم به فناست.» ( (Iشاه در‏‏‏مسیرسفرخود به اروپا، در۱۳ نوامبر۱۹۲۳ به بیروت رسید. ‏کمیسرعالی فرانسه با برپایی ضیافت ‏‏‏شام، ازاعلیحضرت پذیرایی کرد: «به من خبر رسید که ‏مقامات انگلیسی دربغداد توجّه چندانی به ‏‏‏عبورشاه ازاین کشورنکردند امّا درمقابل، فرانسوی ها ‏به شدّت مراقب عبورکاروان شاه ایران بودند. ‏‏‏گمان میرود که فرانسوی ها با توجّه به اوضاع کنونی ‏ایران اهداف مهمّی را دراین کشوردنبال می ‏‏‏کنند.» ( ( II در۱۰نوامبر۱۹۳۳، علاء] ‎‏ وزیر‏مختارایران درواشنگتن‎[‎‏ به وزارت خارجۀ آمریکا ‏‏‏مراجعه کرد. او دراین دیدار تلاش ‏کرد تصویری زیبا خوب ازاوضاع ایران ارائه دهد:« وزیر‏‏‏مختارپرسید که آیا گزارش نا‏مطلوبی ازاوضاع ایران داشته ایم؟ وقتی جواب شنید که تا آن ‏‏‏لحظه ما هیچ گزارش تازه ای ‏ازتهران نداشته ایم، گفت که شخصاً گزارش های اطمینان بخشی ‏‏‏ازتهران دریافت کرده است ‏‎]‎‏ علاء گفت ‏‎[‎‏ هیچ را بطه ای میان نخست وزیری رضا خان و سفر‏‏‏شاه به اروپا نیست؛ و‏شاه مدّتها قبل ازنخست وزیری سردارسپه تصمیم به خروج ازکشور‏‏‏گرفته بود.» ( (III در ۱۲ ‏نوامبر ۱۹۲۳ رضاخان اعلامیه ای صادر کرد: « همه می دانند که در یک ‏‏‏کشورمستقل هیچ ‏چیزاز این بدترنیست که فردی ازآن ملّت به آلت دست عمّال خارجی تبدیل ‏‏‏شده یا به ‏بیگانگان اجازه دهد درامورسیاسی کشوردخالت کنند.» کرنفلد دراین زمینه می ‏‏‏نویسد: « ‏کاملاً آشکاراست این اعلامیه برای اغفال کسانی منتشرشده که گمان می کنند رئیس ‏‏‏الوزرا ‏به مدد سفارت های خارجی به این منصب رسیده است وقراراست آلت دست ودرخدمت ‏‏‏‏آنان باشد.» روزنامۀ طوفان دراین زمینه می نویسد :« این بیانیه با حسن نیّت صادر نشده ‏است؛ ‏‏‏صادر کنندۀ آن کسی است که نفوذ سفارت های خارجی درشکل گیری کابینۀ وی مؤثّر ‏بوده ‏‏‏است.» ( (IV رالف اچ، ساپر، نمایندۀ کمپانی سینگلر، بریتانیا را عامل اصلی کناره گیری ‏مشیرالدوله ‏‏‏معرّفی می کند: « رئیس الوزرای پیشین با شروط قرارداد ما موافقت کرده بود و آن را ‏به هیأت وزرا ‏‏‏ومیلسپو نیز ارائه کرده بود و درنظرداشت ماه آینده این قرار داد را به ‏عنوان لایحه به قوّۀ ‏‏‏مقنّنه معرّفی کند. می توان گفت مخالفت بریتانیا تا اندازه ای درسقوط ‏اونقش داشته است . ‏‏‏رضا خان اکنون رئیس الوزرا و عملاً دیکتاتور ایران است. این روزها ‏او در رکاب شاه است و ‏‏‏او را تا مرزهای کشوربدرقه میکند. شاه احتمالاً در اروپا خواهند ‏ماند.» ((IV انگلیسی ها نتوانستند ‏‏‏خوشحالی خود را ازاین وقایع پنهان کنند. د رمجمع سالیانه بانک ‏شاهنشاهی ایران در لندن در‏‏‏دسامبر۱۹۲۳ ، سرهیو بارنس، رئیس ، با اشتیاق فراوان انتصاب ‏رضا خان را اعلام می کند و ‏‏‏می گوید: « شاهنشاه ایران در حال ترک ایرن وسفر به اروپا ‏بود» و سپس اضافه می کند : « ‏‏‏سال گذشته خبراز پیروزی ای دادم که تشکیلات نظامی سردار ‏سپه به همراه خود آورده وسخن ‏‏‏ازآرامشی به میان آوردم که سراسر ایران را در نتیجۀ ‏کنترل نظامیان قرارگرفته؛ سردارسپه ‏‏‏اکنون با به دست آوردن فضای عمل بیشترتلاش می کنند ‏توانایی اجرایی خود را بیشتربه کارگیرد … ‏‏‏و به نظرمی رسد که با ارتشی متشکّل ازسربازان ‏مردمی و وفادار، ایران به سمت نظمی مستحکم و ‏‏‏ثباتی بیشتر پیش می رود که سالهاست ایران ‏هرگز به خود ندیده است.» ‏( (V

در مقابل امریکایی ها تصویری بسیارمتفاوت ازرضا خان ارائه کرده اند. کمتر از یک ماه پس ‏از ‏‏‏انتصاب رضاخان به ریاست وزراء، کرنفلد چنین گزارش می کند:«رئیس الوزرا در‏ انتخاب افراد ‏‏‏برای پست های مهم به ندرت شایستگی و لیاقت اشان را در نظر می گیرد.» ‏وی می افزاید : ‏‎]‎‏‏‏‏رضا خان ‏‎[‎‏ در ۲۲ نوامبر، درمراسم افتتاح نمایشگاه صنایع دستی، دوتن ‏ازافسران پلیس را به شدّت ‏‏‏کتک زد؛ چون به اوخوب سلام نداده بودند. حادثۀ مشابهی در۲۴ نوامبر ‏تکرار شد؛ زمانی که رئیس ‏‏‏الوزرا وارد وزارت عدلیه می شد، آخوندی که درآن حوالی بود ودر آن ‏جلسه حضورداشت نابینا بود ‏‏‏هنگام ورود رئیس الوزرا ازجای خود برنخاست. * کاملاً روشن است ‏که رضا خان با این کارهایش ، از ‏‏‏اعتبارخود در نزد شرقی ها نیزمی کاهد. ازآنجا که کسی جرأت ‏نمی کند آشکارا علیه او دست به ‏‏‏اقدام بزند، افراد ازهیچ توطئه چینی مخفی بر ضدّ او ‏فروگذار نمی کنند. در۲۵ نوامبر روزنامۀ ‏‏‏طوفان رفتار توجیه ناپذیر رئیس الوزرا با ‏روحانی مذکور را مورد انتقاد قرارداد وهمچینن ‏‏‏تبعید خود سرانۀ سردبیر روزنامه اقدام را ‏نکوهش کرد؛ این فرد در روزنامۀ خودنوشته بود که زمان آن ‏‏‏رسیده است که زنان ایرانی به پیروی ‏خواهران ترک خود حجاب را بردارند. همانطورکه انتظارمی ‏‏‏رفت روزنامۀ طوفان نیز به سرعت ‏سرکوب شد… از زمانی که رضاخان برمسند ریاست وزرا تکیه ‏‏‏زده است، با بذل وبخشش های ‏فراوان وهمچنین حضور در مجامع عمومی، سعی می کند خود را در ‏‏‏نظرمطبوعات بزرگ ‏ودرخورستایش جلوه دهد. تقریباً هر روز روزنامه های با درج اشعاری او را ‏‏‏ستوده وعنوان مرد ‏سرنوشت ومنجی ایران به اومی دهند.» ( (VI وابستۀ نظامی آمریکا نیزدرمورد خشونت ‏‏‏وبد رفتاری ‏رضا چنین می نویسد: رضا خان، رئیس الوزرای جدید ایران، با اینکه اکنون بالاترین ‏‏‏منصب ‏سیاسی را در این کشور اداره می کند، امّا هنوزنمی تواند اخلاق و رفتار دوران قزاقی خود ‏‏‏را ‏کنار بگذارد… وقتی که وزیر جنگ بود، افراد مختلفی را مورد ضرب و شتم قرار می داد؛ ‏‏‏‏رئیس الوزرا، افسران نظمیه، سر دبیران روزنامه ها، افسران نظامی و….از جمله این افراد ‏هستند. ‏‏‏دردو هفته گذشته نیز چندین بار افراد مختلف مورد خشم و غضب رئیس الوزرا قرار ‏گرفته اند ‏‏‏که در تمام موارد شخص خاطی مستقیماً توسّط جناب رئیس الوزرا کتک زده شده است. ‏همین ‏‏‏اخیراً یک افسر پلیس و یک روحانی ، قربانی رفتار خشن وی شده اند. نبود کفّ نفس در ‏شخصیت ‏‏‏رضا خان و رفتار خشن او بسیاررقّت انگیز واسفناک است. همین موجب بدگویی ‏دیگران به ‏‏‏ویژه اتباع بیگانه می شود. یکی از روزنامه های تهران که از این رفتار رضا خان ‏انتقاد کرده بود ‏‏‏به سرعت توقیف شد. برای درک روانشناسی رفتار وی باید فضایی را که وی ‏در آن رشد کرده ‏‏‏است بررسی کنیم و به نحوۀ تربیت وی توجّه نمائیم.» (I (VI کنسول گوتلیب نیز ‏دراین مورد می ‏‏‏نویسد: « رئیس الوزرای فعلی ایران، یک دهاتی نادان و بی سواد با غریزۀ ‏حیوانیست.. او به هیچ ‏‏‏وجه نمی تواند خشم و غضب خود را کنترل کند – وی اخیراً رئیس ‏الوزرای پیشین را مورد ‏‏‏ضرب و شتم قرار داده است (بنا به گزارشاتی که به دست من رسیده ‏است در حضور شاه چنین ‏‏‏جسارتی را به وی روا داشته است)( توضیح ج.ص.: رضا خان به مشیرالدوله بی اعتنائی کرده بود) ؛ رضا خان با دست خود یکی از ‏روزنامه نگاران منتقد را کتک ‏‏‏زد؛ این روزنامه نگار پیرمردی ریش سفید بود. یکی از اتباع ‏آمریکا که شاهد این ماجرا بوده ‏‏‏است اظهار می کند که این رقت انگیز ترین و خفّت بارترین ‏صحنۀ خشنی بوده که تا کنون دیده ‏‏‏است. از زمانی که وی بر مسند ریاست وزرا تکیه زده بارها ‏درمواضع مختلف ملتزمین و‏‏‏همراهان خود را مورد ضرب وجرح قرارداده است ؛ از جمله ‏به تازگی یک روحانی پیر مرد ، ‏‏‏که به علّت نابینایی متوجّه ورود رضا خان نشد و از جای خود ‏برنخاست، به شدّت مورد ضرب و ‏‏‏شتم وی قرار گرفت. بار دیگرتکرارمی کنم، چنانچه اولین ‏نشانه های مخالفت از جانب یک مقام ‏‏‏اقتصادی مشاهده شود، به احتمال قوی، خوی حیوانی ‏رئیس الوزرا طغیان خواهد کرد و دیگرکسی ‏‏‏نمی داند چه خواهد شد.» ( (VIII در گزارشی که جدلیکا ‏به تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۲۳ تحت عنوان « ناپدید ‏‏‏شدن روزنامه های تهران» می نویسد، می ‏خوانیم: « از زمان روی کار آمدن رضا خان و در دست ‏‏‏گرفتن ریاست وزراء چندین روزنامه ‏در تهران توقیف شده اند؛ و شماری دیگر از روزنامه ها هم ‏‏‏به علّت فقدان درآمدهای حاصل ‏ازتبلیغات ، ازهستی ساقط شده اند. تحت حکومت رضا خان ، ‏‏‏شرایط سیاسی کاملاً روشن و ‏مشخّص است؛ هر سیاستمداری که « در» این نظام بکنجد نیازی ‏‏‏ندارد که با صرف پول ، ‏خود را در روزنامه معرِفی کند؛ و کسانی هم که « خارج» از این ‏‏‏چارچوب قرارمی گیرند ، ‏از آنجا که مطمئن هستند خرج کردن پول برای تبلیغ در روزنامه ها، کار‏‏‏عبثی است، دست به ‏چنین کاری نمی زنند. با توجّه به شرایطی که رژیم فعلی به وجود آورده ‏‏‏است، انتظار می رود ‏از سی روزنامه ای که در دوسال اخیر پا به عرصۀ وجود نهاده اند ، ‏‏‏حدّاکثر دو روزنامه ، ‏یعنی مهمترین آنها که بر پشتوانه های مالی قدرتمندی تکیه زده اند، از این ‏‏‏بحران جان سالم ‏به در برند… چندان دور از ذهن نیست که بگوییم آن دسته از روزنامه هایی که ‏‏‏نجات یافته اند ، ‏ادامۀ حیاتشان در گرو حمایت از رضا خان ؛ و یا امتناع از حمله و انتقاد به ‏‏‏دولت خواهد ‏بود.» ( (۱) (IX

‏◀‏ مجلس پنجم و « جنبش جمهوری خواهی»‏

دکتر مجد در ادامه می نویسد : کرنفلد درگزارش خود به تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۲۳ می نویسد: «انتخابات مجلس ‏‏‏‏پنجم ، زیرفشاررئیس الوزرا وتوأم با شتاب غیرعادی آغاز شده است ، انتظار می رود هفتم ‏فوریه، ‏‏‏نمایندگانی که شمارشان برای شروع کار مجلس به حدّ نصاب رسیده در تهران حضور ‏یابند. گزارش ‏‏‏های مختلفی از استان های مختلف به دست من رسیده، حاکی از آن است که ‏کاندیدهای مشخّصی ‏‏‏که تحت عنوان ناسیونالیست، ترقّی خواه و دموکرات به انتخاب رضا خان ‏وارد پارلمان شده اند، ‏‏‏مجلس را قبضه خواهند کرد.»‏

کرنفلد همچنین درگزارشی اعلام می کند که هیأتی سه نفره به اروپا اعزام شده است. زین العابدین ‏‏‏‏رهنما، سر دبیرروزنامۀ ایران، نیز در این هیأت است: « کسی د ر مورد مأموریت و اهداف ‏این ‏‏‏کمیته چیزی نمی داند. عدّه ای براین عقیده اند که این سه نفر برای زیر نظرداشتن حرکات ‏‎ ‎‎]‎احمد‎[‎‏ شاه ‏‏‏واطرافیان وی از کشورخارج شده اند عدّۀ دیگری که نگاه مثبتی به این قضیه دارند، ‏معتقدند که ‏‏‏وظیفۀ این کمیته تبلیغ برای رژیم جمهوری ‏‎ ]‎‏درایران ‏‎[‎‏ است که به گمان ایشان ‏رئیس الوزرای ‏‏‏فعلی ایران برای رسیدن به آن در حال برنامه ریزی است.» ( (Xدالس در گزارش ‏گفتگوی خود با ‎ ‎‎‎‎]‎‏حسین‏‎[‎‏ علاء به تاریخ ۱۰ دسامبر ۱۹۲۳ چنین می گوید: « وزیر مختار ‏ایران سئوال کرد که آیا ‏‏‏وزارت خارجۀ امریکا مدرکی برای تأئید شایعات روزنامه ها درمورد ‏تأسیس نظام جمهوری در ‏‏‏ایران دارد؟ وی اظهار داشت که شخصاً اعتباری برای این شایعات ‏قائل نیست؛ و دلیلی ندارد ‏‏‏که رضا خان با خاندان سلطنت مخالف باشد یا بخواهد از راههای ‏خشونت آمیز به قدرت دست یابد ‏‏‏من ‏‎ ]‎‏ دالس ‏‎[‎‏ ‏به وزیرمختار گفتم که مانیز مدرکی برای تأیید ‏این شایعات نداریم ؛ جزاینکه ‏‏‏سفارت ما در تهران، چند هفته پیش گزارش سفر شاه به اروپا ارسال ‏کرده است.» (( X I جدلیکا در گزارش ‏‏‏‏۸ ژانویه ۱۹۲۴ خود خبر از گشایش مجلس در آیندۀ نزدیک ‏می دهد:« رضا خان ، رئیس ‏‏‏الوزراء با صدوربخشنانه ای به تمام فرمانداران دستور داد آن ‏دسته از وکلایی را که به مجلس ‏‏‏شورای ملّی ایران راه یافته اند ملزم سازند تا پیش از هشتم ‏فوریه خود را به تهران برسانند. ‏‏‏رئیس الوزرا مُصر است که در تاریخ مذکور مجلس پنجم ‏کار خود را آغاز کند. در این بخشنامه ‏‏‏همچنین رضا خان به فرمانداران هشدار داده است چناچه ‏وکلا در تاریخ مقرّر به تهران نرسند، ‏‏‏مسئولیتش برعهدۀ ایشان خواهد بود عدّه ای بر این ‏باور بودند که رضا خان پس ازبه دست ‏‏‏گرفتن قدرت، تشکیل مجلس تا جایی که امکان داشته ‏باشد به تعویق خواهد انداخت، تا مانع « دخالت ‏‏‏های پارلمان و کاهش قدرت خود شود؛ امّا ‏صدور این بخشنامه این عقیده را باطل کرد. بدون شک ‏‏‏مجلس پنجم ، همانند کابینۀ فعلی ، کاملاً ‏تحت اختیار و تابع اوامر رئیس الوزرا خواهد بود بر ‏‏‏اساس گزارشی ناموثّق، قرار است مجلس ‏شورای ملّی به مدّت دو یا سه سال ، تمام اموررا به ‏‏‏رئیس الوزرا وگذار کرده است و به او ‏اختیارکامل دهد و در این مدّت مجلس نیز موقّتاً تعطیل ‏‏‏خواهد بود . این کاربه دیکتاتوری ‏رئیس الوزرا ماهیت قانونی می بخشد واو را قادرمی سازد ‏‏‏بدون هیچ محدودیتی دست به ‏اصلاحات مورد نظرخود بزند. اگرفشارو نفوذ رضا خان در‏‏‏مجلس به اندازۀ کافی مؤثّر ‏باشد و بتواند آن را تحت کنترل خود در آورد ، احتمال دارد که وی ‏‏‏با دست باز سرنوشت ‏ایران و ایرانیان را رقم زند.» ((XII کرنفلد در این باره می نویسد: « انتصاب ‏‏‏رضا خان به ریاست ‏وزرا در۲۷ اکتبرمهمترین حادث این دوره است و می توان گفت نقطۀ ‏‏‏عطفی است درتاریخ ‏ایران همانطورکه پیش از این به اطّلاع وزارت ‏‎]‎‏ خارجه‏‎[‎‏ رسید، طرق ‏‏‏مشکوکی که وی ‏برای رسیدن به خواسته های خود به کار گرفت به سرعت فراموش شد ‏‎]‎‏ و ‏‏‏کسی سئوالی در ‏مورد آنها نپرسید ‏‎[‎‏ ‏. از زمانی که وی قدرت را در دست گرفته است … ‏‏‏مطبوعات که اساساً در ‏خدمت رضا خان هستند، دست به تبلیغات گسترده به نفع وی زده اند. این ‏‏‏تلاش ها ، اثر بسیار ‏عمیقی داشته است… (وزرای کابینه) به هر وسیلۀ ممکن در وزارت خانۀ ‏‏‏مربوط خود تلاش ‏می کنند به رئیس وفرماندۀ خود اعتبار بخشیده و از او حمایت کنند.» رضا ‏‏‏خان بلافاصله ‏پس از روی کارآمدن دستورداد در تمام قمار خانه ها را تخته کنند و شهرداری ‏‏‏را موظّف ‏ساخت به تهیدستان رسیدگی کند. اقدام اخیر وی نه از روی دلسوزی و همدردی با ‏‏‏تهیدستان ‏بلکه برای عوام فریبی بود.» رضا همچنین با ارائه طرحی به مجلس خواهان ۰۰۰/۴۵ ‏‏‏تومان ‏بودجه برای خرید ساختمان دانشگاه شد. این عمل نیز « به منظور بالا بردن سطح آموزش و ‏‏‏‏تحصیلات درکشورنبود، بلکه برای خود نمایی بود.» استنباط کرنفلد ازاین قضایا چنین است: « ‏تمام ‏‏‏این صحنه ها پیش زمینۀ صحنۀ پایانی نمایشنامۀ وی می باشد، که درآن صحنه رضا خان یا ‏شاه این ‏‏‏کشور و رئیس جمهور آن است.» کرنفلد درمورد کمیتۀ سه نفره ای که قبلاً ذکرشد چنین ‏گزارش می ‏‏‏دهد: «درگفتگویی که اخیراً با رئیس الوزرا داشتم، وی ادّعا کرد هدف ازکمیتۀ سه ‏نفره به اروپا، جلب ‏‏‏کردن توجّه کشورهای اروپایی به پیشرفت های اقتصادی ایران است؛ امّا شکّی ‏نیست که هدف واقعی ‏‏‏این گروه ازسفربه اروپا آمادۀ ساختن دول اروپایی برای برخورد مثبت با ‏تغییراتی است که در ‏‏‏حکومت ایران رخ خواهد داد.» (( X III جدلیکا در ۲۶ ژانویه ۱۹۲۴ می ‏نویسد: « حتّی این روزها بی ‏‏‏لیاقتی خاندان قاجار برکسی پوشیده نیست وهمگان بر بی توجّهی ‏شاه نسبت به وظایفش صحّه می ‏‏‏گذارند و کسی نیست که از تبلیغات جمهوری خواهانۀ رئیس ‏الوزرای جاه طلب خبر نداشته باشد! ‏‏‏بازهم تودۀ مردم توجّهی به این امور نمی کنند و تنها عدّۀ ‏قلیلی که بهره ای ازعلم و تحصیلات ‏‏‏دارند به این مسائل علاقه نشان می دهند و آن را پیگیری ‏می کنند … رئیس الوزرای جدید با ‏‏‏اینکه اصل و نسب اصیلی ندارد و بی سواد است، امّا برای ‏تغییرنظام حکومتی این کشور و‏‏‏ تبدیل آن به جمهوری و رسیدن به ریاست جمهوری به ‏خوبی برنامه ریزی می کند.» (( XIV کرنفلد در ‏‏‏‏۱ فوریه ۱۹۲۴ می نویسد: « بر اساس اخبار موثّقی ‏که به دست من رسیده است، پارلمان که ماه ‏‏‏آینده کار خود را آغاز می کند مطمئنّاً شاه را ‏برکنار و سلطنت خاندان قاجار را منسوخ اعلام ‏‏‏خواهد کرد. همچنین انتظار هیچ گونه ‏مخالفتی هم نمی رود. اینکه شکل حکومتی ایران ‏‏‏پادشاهی باقی بماند و یا به جمهوری تغییر ‏یابد، هنوز مشخّص نگردیده است؛ امّا پیش بینی می ‏‏‏شود جمهوری اولویت داشته باشد.» (( XV ‏وزارت خارجه چنین پاسخ میدهد: « چنانچه تغییری اساسی ‏‏‏درایران رخ داد ، وزارت را در ‏جریان بگذارید و به هیچ وجه درامور داخلی و یا هرگونه ‏‏‏تصمیمی که درنظام اساسی کشور ‏مؤثّر است، دخالت نکنید.» ( XVI ( جدلیکا در۱۱ فوریه ۱۹۲۴ می ‏‏‏نویسد: « چهارشنبه بعد از ظهر، ‏یازدهم فوریه ، مجلس پنجم به نام شاهنشاه وارث تاج و تخت ‏‏‏ایران ، کار خود را رسماً آغاز ‏کرد تشکیل جلسۀ مجلس چهارروز پس ازتاریخی که به فرمان ‏‏‏رضا خان، رئیس الوزرا و ‏وزیرجنگ مقرّرگردیده بود، صورت گرفت… آغاز به کار این ‏‏‏دوره ازمجلسین دراذهان ‏ایرانیان باقی خواهد ماند، چرا که انتظارمی رود در این دوره ، ‏‏‏خاندان قاجار تاج و تخت را ‏از دست بدهد و خاندان جدیدی برای پادشاهی انتخاب گردد یا شکل ‏‏‏حکومتی تغییرکند و به ‏جمهوری تبدیل شود . ولیعهد که درغیاب برادرخود به عنوان شاه ‏‏‏جانشینی وی را برعهده ‏دارد ، آشفته وعصبی بود. رضا خان عامل اصلی تمام مشکلاتی است ‏‏‏که دست و پاگیر ‏قاجارها شده است؛ وی با حفظ وقار و بزرگی خود و با اعتماد به نفس کامل ‏‏‏نقشه های خود ‏را عملی کرد. از آنجا که می بایست اعتبارنامۀ هر یک از نمایندگان انتخابی، در‏‏‏جلسات ‏خصوصی مجلس تأیید گردد ، پارلمان حدّاقل تا یک ماه دیگربه طور جدّی کارخود را ‏‏‏آغاز‏نمی کند. هفتاد وچهار نماینده در جلسۀ اوّل مجلس حاضربودند. مؤتمن الملک که در دورۀ ‏‏‏‏چهارم ریاست مجلس را برعهده داشت، ریاست مجلس پنجم نیزموقّتاً برعهدۀ وی گذاشته ‏‏‏‏شد.» جدلیکا گزارش خود را چنین به پایان می رساند : « جالب توجّه است که طیّ چند روز ‏‏‏‏گذشته روزنامه های تهران مطالب طعنه آمیزی نسبت به شاه و قاجار ها منتشر کرده اند. از ‏شاه ‏‏‏به عنوان کسی یاد شده است که همواره به فکرسفرهای اروپایی است و تنها به نوع رفتار و ‏منش خود در آن سوی مرزها می اندیشد. از سوی دیگر، هر روز از رضا خان تمجید می ‏شود و مصرّانه ‏‏‏از او می خواهند که زمام امور را به طور کامل در دست گیرد ؛ عملاً هم او ‏این کار را کرده ‏‏‏است و اکنون فرمانروای مطلق کشور است؛ فقط اسم فرمانروا ندارد. مجلس ‏جدید کاملاً در‏‏‏اختیار او و اقدامات مجلس، بیانگرهمان خواسته و ارادۀ اوست.» XVII ) ) تفسیر ‏کرنفلد ازاین قضایا ‏‏‏چنین است: «همگان پذیرفته اند که مجلس هم توانایی و هم تمایل به ‏تغییر رژیم دارد، لذا رئیس ‏‏‏الوزرا روند انتخابات این دورۀ مجلس را تسریع بخشید. ۱۱ ‏فوریه بیشتر نمایندگان منتخب ‏‏‏برای آغاز کار مجلس وارد تهران شدند. ولیعهد، که ازسویی ‏با شمار کثیری از افسران نظامی با ‏‏‏همان دست پرورده های رئیس الووزرا مواجه بود و از ‏سویی دیگر نمایندگان را پیش روی خود ‏‏‏می دید که به شدّت مخالف سلطنت بودند، کاری از ‏دستش بر نمی آید جزاینکه احساس کند دارد ‏‏‏مجلس سردار سپه را افتتاح می کند. وی ذرّه ای ‏هم احتمال نمی داد که این مجلس ظرف یک ماه ‏‏‏آنقدرخود را قدرتمند احساس کند که با ‏شخص رئیس الوزرا به چالش برخیزد.» XVIII ) ) گوتلیب در ۲۸ ‏‏‏فوریه می نویسد:« مفتخرم به ‏استحضاربرسانم پارلمان ایران در یازدهم فوریه کار خود را آغاز ‏‏‏کرد، همچنان درحال ‏بررسی تأیید اعتبار نامۀ نمایندگان منتخب است.» ‏ XIX ) )‏

جدلیکا در ۲۹ فوریه می نویسد:« این روزها موج حملات به شاه بسیارشدّت گرفته و ادامه دارد و ‏‏‏‏مطبوعات بیشتر به تبلیغ جمهوری می پردازند. یک دو فقره از روزنامه هایی که در مطالب خود ‏‏‏‏مخالفت اندگی با تغییرنظام حکومت نشان دادند، بلافاصله توقیف شدند. بسیاری ازروزنامه های ‏‏‏‏مهمّ شهربا چاپ کاریکارتورهای گستاخانه ای شاه و خاندان قاجار را به استهزا گرفته اند و ‏‏‏‏سرنگونی آنها را قریب الوقوع می دانند. مقالاتی در مورد وقوع انقلاب در دیگر مناطق دنیا به ‏‏‏‏چاپ می رسد که در آنها سخن ازخلع و حتّی اعدام پادشاهان به میان آمده است تا به مردم به ‏قبولانند ‏‏‏که چنین حوادثی ممکن وشدنی است. یکی ازتأثیرگذارترین تبلیغاتی که تاکنون ‏صورت گرفته، ‏‏‏انتشار تصویری از شاه در لباس اروپایی است. در ایران پوشیدن لباس و به ‏خصوص کلاه اروپایی ‏‏‏به معنی « نجس شدن» و عدم کفایت و صلاحیت شاه برای رهبری ‏دولتی اسلامی است…رضا ‏‏‏خان در مواجهه با ولیعهد که در غیاب شاه نایب السلطنه ‏هم هست، برخوردی گستاخانه ‏‏‏و پیش دستانه دارد؛ خبر رسیده است که به مأمورین محافظ کاخ ‏سلطنتی دستور داده شده است از ‏‏‏خروج اموال سلطنتی از کاخ جلوگیری شود؛ دلیل صدور ‏چنین فرمانی این است که هیچ یک ‏‏‏ازجواهرات و اشیاء قیمتی سلطنتی ، از کاخ خارج نگردد. ‏افرادی هم مستقیماً برای زیرنظر ‏‏‏داشتن ولیعهد اجیر شده اند که کوچکترین حرکات وی را ‏به رئیس الوزرا گزارش می دهند . پیش ‏‏‏بینی می شود که ظرف شش ماه آینده ایرانیان از شرّ ‏دولت شاهنشاهی خلاص شده وشکل جدیدی ‏‏‏ازحکومت تحت فرماندهی رضا خان د رمملکت ‏بنا شود.»‏ XX ) )

گوتلیب در گزارش خود به تاریخ ۵ مارس ۱۹۲۴ تحت عنوان « نکات قابل توجّه اوضاع ‏سیاسی ‏‏‏کنونی » می نویسد :« مطبوعات محلّی مستقیماً شاه غایب را مورد حمله قرار داده و‏خاندان ‏‏‏قاجار را به باد انتقاد و استهزا می گیرند و همزمان از استقرار جمهوری درایران و ‏ریاست ‏‏‏جمهوری رضا خان جانبداری می کنند. تقریباً شکّی نیست که همه این وقایع زیرسر ‏رضا خان ‏‏‏است ؛ و افکار عمومی نیزبراین است که او نیزبه تحریک بریتانیا ولیعهد را ‏تبعید و با خلع ‏‏‏شاه خود را دیکتاتور ایران اعلام میکند..‏
‏ آقای ساپر نمایندۀ محلّی شرکت نفتی سینگلر محرمانه به من خبر داد که چند روزپیش شماری ‏از ‏‏‏اعضای سفارت شوروی به دیدار او رفته ومدّعی می شوند که انگیزۀ بریتانیا به شدّت ‏تلاش می ‏‏‏کند تا رضاخان زمام امورکشور را در دست بگیرد. آنها از آقای ساپر ( که ‏ارتباط نزدک و صمیمی با رضا خان دارد) در خواست کردند که رئیس الوزرا را از اتّخاذ ‏تصمیمات عجولانه ‏‏‏منصرف کند. آنها همچنین مدعی شدند که انگیره انگلسیسی ها در حمایت ‏از این اعمال کاملاٌ ‏‏‏آشکار است- بلافاصله پس از اینکه رئیس الوزرا اعلام استقلال کرده و ‏به جامعۀ ملل شکایت می ‏‏‏کنند. نتیجۀاحتمالی چنین شکایتی این است که یکی از اقمار تحت ‏الحمایۀ بریتانیا درجنوب ‏‏‏ایران شکل خواهد گرفت. علاوه بر این ، سقوط ناگهانی شاهنشاهی ‏ایران با توسّل جستن به طرق ‏‏‏غیر قانونی ، حدّاقل برای مدّتی ازاعتبارایران نزد دول ‏خارجه می کاهد و قطعاً از سرمایه ‏‏‏گذاری آمریکا برای گرفتن امتیاز نفتی و به راه انداختن ‏پروژۀ ساخت راه آهن جلوگیری میکند.» XXI ) ) ‏‏‏در ۱۱ مارس ۱۹۲۴ کرنفلد در تلگراف خود می ‏نویسد: براساس گزارش های که درروز ‏‏‏نامه ها منتشر می شود، دراستان های مختلف ‏مردم با برگزاری تظاهرات خواهان خلع شاه وبر ‏‏‏قراری حکومت جمهوری درکشورشده اند. ‏به نظرمی رسد تغییرات زودترازآن چیزی که ‏‏‏انتظار می رفت رخ دهد.»XX II) )همچنین درهمین ‏تاریخ کرنفلد درگزارش خود خبراز تشکیل سه ‏‏‏گروه پارلمانی می دهد: بزرگترین گروه با ‏‏۴۳ نفرعضو حزب تجدّد را شکل می دهند که روحانی ‏‏‏ای به نام سید محمّد تدیّن آن را اداره ‏می کند؛ دوّمین گروه لیبرال ها هستند که شامل ۲۱ نفر ‏‏‏می باشند و گروه محافظه کاربه ‏رهبری مدرّس که پنج عضو دارد و ۲۵ باقی مانده با گروه خاصّی ‏‏‏در ارتباط نبوده و بی طرف ‏هستند. (۲ )

‏◀ ‏یحیی دولت آبادی که در آن زمان خواهان جمهوری ایران بود از رضا خان حمایت می کرد در رابطه «زمزمۀ جمهوریخواهی» برخورد اکثریت با اقلّیت در مجلس می نویسد:

پس ازآنکه سردارسپه از استحکام مقام خویش اطمینان حاصل می نماید سردارسپه با کمال شتاب قوای فکری وعملی خود را به کارمی‏اندازد که به سلطنت قجرپایان داده، تاج کیانی را خود بر‏سر بگیرد و هیچ محذور داخلی و خارجی در پیش پای او نیست، مگرمحذور قانون اساسی که تنها تکیه‏گاه خانواده‏ی محمّد ‏علی شاه است و سلطنت را در این خانواده تثبیت‏ کرده‎.‎

کارکنان سردارسپه روز و شب به نقشه‏کشی پرداخته‏اند که به چه وسیله‏ بتوانند این خار را از پیش پای اوبردارند و نخست ‏به خیال می‏افتند وا دارند سلطان احمد شاه، خود استعفا بدهد و با این که ملتفت هستند، برفرض‏ محال او را راضی کردند،اوبه ‏نفع برادرش یا دیگری ازخانوادۀ خود استعفا می‏دهد و خاربرطرف نمی‏شود دراین راه اقدامات می‏کنند و حتّا یکی از ‏رجال دولت را به فرنگ می‏فرستند تا شاه را تطمیع کند و ازاو استعفا بگیرد و آن شخص از شاه بدزبانی شنیده،باز‏می‏گردد و بالجمله از این نقشه‏ منصرف شده،به نقشۀ دیگر می‏پردازند و آن نقشه‏ ایست که ناپلئون‏ بناپارت در فرانسه کشید ‏و از راه ریاست جمهور موقّتی دست خود را به‏ اریکۀ سلطنت فرانسه رسانید‎.‎

نقشه‏کشان تصوّر می‏کنند، چون عنوان جمهوری به میان آمد، قانون‏ اساسی که روی اساس مشروطیت ساخته شده، لغو ‏می‏شود.احمد شاه و خانواده‏ی او با پادشاهی که دارند از میان می‏روند.سردارسپه با اسبابی که درسرتاسرمملکت دردست ‏دارد، ازنظام و نظمیه وغیره به ریاست جمهور انتخاب می‏گردد و چون مانع قانونی برطرف شد،با یک بهانه‏جویی که‏ ‏مملکت هنوز استعداد جمهوریت ندارد،ریاست جمهوری به سلطنت مبدّل‏ می‏گردد.

انگلیسیان تهران هم بدو ملاحظه این نقشه را تصویب می کنند یکی آنکه سلطنت احمد شاه بخودی خود منحل می شود بی آنکه کشمکشی را در برداشته باشد دوّم آنکه به این ترتیب از زحمت آیندۀ قانون اساسی ما که نمونه اش را در گذشته دیده اند و نظرمرحمتی به آن ندارند در کارهای سیاسی و اقتصادی که با این مملکت خواهند داشت آسوده می شوند در قانون اساسی که بعد نوشته شود، انگشت خواهندرسانید که اختیارات وسیع کنونی به ملّت داده نشود و در مقابل منافع فرض شدۀ آنها سدّی نبوده باشد بعلاوه که تصوّر می کنند این عنوان جمهوری بی اساس اغفالی خواهد بود برای روس بلشویک در صورتیکه روسها ازاین موضوع غافل نیستند چنانکه بزودی می خوانید.

بهر حال زمزمۀ جمهوری‌طلبی یکمرتبه به گوش‌ها می‌رسد و سردار‌سپه عاشق مقام سلطنت، فعّال جمهوری‌خواهی می ‌گردد ومستبدّین شاه پرست بیش ازملّیون جمهوری‌خواه حقیقی، سنگ جمهوری‌طلبی را به سینه می‌زنند و علنی دیده می‌شود از سفارت انگلیس‌ که تبلیغات جمهوری تراوش می‌کند. و از سفارت روس بلشویک که غیرازجمهوریت چیزی نیست، هرچه شنیده می شود برضدّ این جمهوریت است و فاش به همه کس می گویند این مقدّمه سلطنت استبدادی و لغو کردن قانون اساسی است .

بهرصورت عنوان جمهوریّت در مجلس شورا ی ملّی و در خارج انقلاب شدید در اذهان و افکار تولید می نماید و عموم ملّت حقیقی و حتّی جمهوریخواهان آنها ازاین عنوان اظهارتنفّر شدید می نماید محافظه کاران ومتعصّبین درمذهب هم که هر یک به جهتی با این مخالفت دارند نیزبا آنها هم صدا شده سنگر بزرگی در مقابل پیشرفت این نقشۀ سردارسپه وکارکنان او بسته می شود.

در این حال سردار سپه به خیال میفتد عدّه ئی از ملّیون خوش نام را وا دارد ذهن عوام را از تبلیغات مخالفین خالی کرده با قلم وزبان به تشویق خلق برای قبول جمهوریت به پردازند نگارنده را هم یکی ازآن اشخاص تصوّر می کند.

آخر شبی است یکی از کارکنان سردار سپه که شخص با شرافتی شناخته نشده وارد شده اطّلاع می دهد فردا صبح زود حضرت اشرف انتظارملاقات شما را دارند.

آیا مرا تنها خواسته اند یا دیگری هم خواهد بود؟ می گوید ظاهراً بعضی دیگرهم باشند.

صبح فردا هنوزهوا خوب روشن نشده است وبرف بشدّت میبارد نگارنده خود را به خانۀ سردارسپه می رساند پیش از من چهارنفرازنمایندگان مجلس شورای ملّی که ازکارکنان مخصوص سردارسپه هستند ویکی از آنها همان شخص است که دیشب برای اطّلاع دادن نزد نگارنده آمده بود آمده اند.

پنج نفر در اطاق انتظار می نشینیم سردارسپه با لباس راحتی و پالتوئی که روی دوش افکنده است وارد شده پس ازاحوالپرسی ازحاضرین رو بنگارنده کرده می گوید شما در میان طرز حکومتها که در دنیا معمول است کدامیک را بهترمی دانید؟ می گویم جمهوری را چونکه حکومت استعدادی و استحقاقی است. ازجواب من به ظاهرخشنود می شود امّا دربشرۀ او آثار ملالت هویدا می گردد امّا مسرّت دلیلش واضح است چونکه با نقشۀ موقّتی او موافقت دارد وامّا ملالت چونکه می داند من سلطنت خواه نیستم و آنچه را که گفتم از روی عقیده بود. بالجمله لبخندی زده به حاضرین می گوید ایشان هم که با ما موافقند دراینصورت شما چند نفرجلسه های مرتّبی داشته باشید وبرای پیشرفت جمهوریت هرچه ممکن است کار روائی نمائید و درآخرمجلس بیکی ازحاضرین که باو بیش ازدیگران اختصاص دارد می گوید این کارها البتّه خرج دارد پنجاه شصت هزار تومانی برداشته به اتفاق آقایان به مصرف اینکاربرسانید از انعقاد این مجلس و همکاری مخصوص با این اشخاص متحیّر و متأسّف هستم سخن آخری سردارسپه هم بر تحیّروتأسّف من می افزاید و جز سکوت چاره ندارم.

این مجلس پنج نفری سه چهار مرتبه، هرمرتبه درخانۀ یکی از اعضا منعقد می شود امّا درجلسۀ اوّل همه میفهمند نگارنده بدون شرط وقید نمی توانم با آنها دراینکارهمکاری کنم چه درابتدای شروع بکارسخن مصرف کردن پول به میان می آید ونگارنده ازشرکت نمودن در آن مذاکره خود داری کرده می گوید، دراین باب نمی توانم هیچگونه اظهار نظربنمایم مرا دراین قسمت معاف بدارید رفقا دلتنگ می شوند و بالاخره مقرّر میشود که با حضورمن در اینموضوع سخنی به میان نیاید و امّا دراصل موضوع می گویم من جمهوری طلب هستم امّا نه بی شرط و قید نظریات خود را به قلم می آورم وبه شما ارائه می دهم اگرموافقت حاصل شد چه بهترواگر نشد من خود را دور خواهم گرفت نظریات خود را به شرح ذیل نوشته ، نسخه ئی را ضبط و نسخه دیگر را به هیئت می دهم.

(۱) قانون اساسی براعتبارواحترام خود باقی بماند تنها بایک رأی مجلس بزرگ ملّی صلاحیتدار چند مادّه راجع به سلطنت تبدیل بیاید به موادّ مناسب با جمهوریّت .

(۲) رئیس جمهور را با انتخاب آزاد ملت انتخاب کند.

(۳) پس ازانتخاب رئیس جمهوراگرسردار سپه انتخاب شد، دولت ازاشخاص عالم وطن پرست امتحان داده تشکیل گردد. بدیهی است این ترتیب با نقشه ایکه کارکنان سردار سپه کشیده اند برای جمهوری مناسبت ندارد و موجب دلتنگی آنها شده، مقصود حقیقی آنها را از زبان یکی ازایشان می شنوم ومصمّم می شوم خود را دور بگیرم گرچه موجب دلتنگی سردار سپه بگردد.

درهمین ایّام عموم روزنامۀ های تهران ازخلق دعوتی نموده اند که روزی در مدرسۀ ناصری جمع شوند وشرحی با امضای هشت نفر از رؤسای ارباب جراید بنگارنده نوشته تقاضا کرده اند در ترویج فکر جمهوریّت در آن مجمع کنفرانسی بدهم و هم تقاضا کرده اند ضیاءالواعظین شیرازی را که ازنمایندگان خوش نام و دارای نطق بلیغ است با خود برده او نیزخطابه ای دراین موضوع بگوید بدیهی است من تا ازاساس کاراطمینان حاصل نکنم نمی توانم به چنین کاراقدام نمایم.

این است که درجواب این مکتوب ازحاضرشدن درآن مجلس معذرت می خواهم وبدوست خود ضیاء الواعظین می سپارم اگربه خواهد دعوت ارباب جراید را نپذیرد او می پذیرد ومیرود و می گوید بی آنکه توجّهی ازخلق به این مجلس ومذاکرات آن شده باشد.

حاضرنشدن نگارنده برای صحبت داشتن دراین مجلس و شرط و قیدی که درهمراهی با جمهوری کرده ام که البتّه خاطرسردارسپه را آگاه کرده اند، بعلاوه بی مهری بعضی ازاطرافیان سردارسپه که در فتنه انگیزی ومیانه برهم زنی مهارتی دارند. دلتنگی شدید سردارسپه را ازنگارنده باعث می گردد و اززبان یکی از نزدیکترین اشخاص به سردار سپه می گوید حضرت اشرف ازشما روحاًمتألّم شده اند دراینصورت لازم می بینم ملاقاتی ازاوکرده و نگذارم باری بردوش دلش بماند. صبگاهی است به منزل او می روم با یکی ازروحانی نمایان درحجره ئی به انتظار بیرون آمدن صاحبخانه می نشینم، سردارسپه به خیال آنکه روحانی مزبوردراین حجره می باشد، می آید. در را که می گشاید نظرش بنگارنده افتاده ازروی غلیظ دررا برهم زده برمی گردد وبه فاصلۀ کمی شخص مسطور را به اطاق دیگر میطلبد. نگارنده بردباری خود را از دست نداده مدّتی درآن حجره تنها می ماند، پس ازمدّتی می بینم جمعیت زیاد ازهر طبقه در فضای پای عمارت حاضرشده سردار سپه به ملاقات آنها فرود آمده، درمیان جمع می ایستد و آنها با یک فاصله دوراوحلقه زده اند. شاید دراین حال دیگری که مورد غلیظ وغضب اوبود به ملاحظه داخل حریم اوشده به اونزدیک می شد ازفحّاشی نسبت به اوبلکه ازدست درازی هم دریغ نمیکرد چنانکه مکرّر دیده شده است امّا چون نگارنده هرگزدست خود را نزد او و نوع او دراز نکرده ام اطمینان دارم جرئت بی احترامی کردن را ندارد، این است که فرود آمده داخل حریم او شده به او نزدیک شده سلام می نمایم. می گوید مگرمن با شما در آن موضوع مشورت نکردم؟ مرادش موضوع جمهوریت است . جواب میدهم (با نزدیک شدن بحدّیکه دورها نشنوند) بلی آقا؟ می گوید امّا چه؟ می گویم با نظریات که نوشته و تقدیم شد. می گوید ندیدم نسخه دیگرش حاضر بود به او داده می شود و چون اندکی نرم می شود می گویم اگر بدوستان خود اطمینان ندارید ازآن درراهشان ندهید و اگراطمینان دارید دست و بالشان را باز بگذارید که به شما و به مملکت خدمت نمایند. ازشنیدن این سحن ازغیظ و غصب فرود آمده آرام می شود، نگارنده اضافه می کند که شما درمجلس شورای ملّی اکثریت ندارید، این سنگرکه برای خود ساخته اید ( مرادم اطرافیان او هستند) درمجلس ودرخارج پنج دقیقه هم نمی تواند شما را نگاهداری کند! آیا بد می کنم درمجلس برای شما سنگرمحکمترمی سازم که اگراینجا شکست خوردید به آن سنگرپناهنده شوید؟ بروم درمجمع عمومی برخلاف نظرعامّۀ مردم وخواص مجلس سخنی بگویم که هیچ اثرنداشته باشد مگراینکه دست مرا ازساختن آن سنگرهم برای شما کوتاه کند آیا این شرط عقل است؟

سردار سپه بشرۀ عبوس غضبناک خود را به چهرۀ خرم وبشاش تبدیل کرده دست نگارنده را فشارداده می گوید بروهرچه می خواهی بکن وبا مسرّت روانه می گردم.

این قضیّه درتاریخ بیستم حوت یکهزاروسیصد وسه شمسی ( ۱۳۰۳ ) می باشد ده روزبه آخرسال مانده است کشمکش میان سردارسپه ومخالفین او روز به روز بلکه ساعت به ساعت شدّت می کند ومعلوم نیست اگرازمجلس برای تبدیل رژیم رأی گرفته مخالفین جمهوریت دارای اکثریت نبوده باشند.

نمایندگان ازیکطرف بواسطۀ تنفّرعامّه ازاین جمهوری بی اساس جرأت نمی کنند رأی موافق بدهند هرقدرهم تحت فشاربوده باشند وازطرف دیگرصلاحیت این اقدام را درخود نمی بینند چه آنها را قانون مشروطیت برگزیده است اگربه فسخ مشروطه رأی بدهند به فسخ وکالت خود رأی داده اند این است که اگرشخص دقیق شودکارجمهوری را درمجلس ودرخارج ازآن مشاهده می کند.

اشخاصی در مجلس اظهار طرفداری از سیاست سردارسپه می نمایند که اکنون ترویج جمهوری کردن است و یک عدۀ دویست سیصد نفری با همراهی باطنی کارکنان نظمیه و غیره بیرق جمهوری در دست گرفته اطراف بهارستان گردش می کنند و گاهی داخل بهارستان گردش می کنند و گاهی داخل بهارستان شده ناطقین آنها برله جمهوریت سخنهائی می گویند بی آنکه تأثیری در دلها داشته باشد پیداست که همه بیروح و ساختگی است به توسّط حوزه ئی که برای ترویج جمهوری تشکیل شد و نگارنده خود را از آن دور گرفتم. پولی بشاعر معروف تجدّد خواه موسیقی دان عارف قزوینی داده شده، مجلس ساز و آوازی به افتخارجمهوری که انتظارش را دارند بر پاکند. با اینکه ارباب ذوق و تجدّد خواهان بساز و آواز واشعارعارف علاقمند هستند حسن توجّهی به این مجلس نمی کنند، چونکه می دانند آلودگی بیک مقصد سیاسی دارد و امّا مخالفین سردار سپه و جمهوری ازدرباریان ازرجال دولت قدیم ازروحانیان ازتجّارو کسبه وحتّی عوام الناس که نه معنی مشروطه را میفهمند ونه معنی جمهوری را با عدّه ئی از متنفّذین از نمایندگان مجلس همصدا شده برای دفاع از مشروطه و قانون و با حفظ دین که بعوام گفته شده است جمهوری مخالف مذهب است آماده گشته اند روزبروز برقوّت آنها افزوده می شود.

سردارسپه وکارکنان او اصراربلیغ دارند پیش از رسیدن روز اوّل حمل یا نوروزکار جمهوری تمام شود وعمدۀ نظرشان این است که کارسلام خاصّ وعام نوروزمعلوم شود چونکه سردارسپه نمی خواهد محمّد حسن میرزای ولیعهد دراین نورزو سلام بنشیند و او را مجبور باشد بسمت ریاست دولت و کلّ قوا دربرابراو ایستاده سلام بدهد وهم نمی خواهد سفرای ممالک اجنبی دراین عید به سلام ولیعهد بروند. چنانکه دریکی دوسلام دیگرهم ازحاضرشدن در صف سلام دربار طفره زده است امّا سلام نوروز را که تشریفات ملّی دارد و از تمام سلامها مهمتراست نمی تواند حاضر نشود و نمی خواهد حاضربگردد.

سردارسپه تصوّرمی کند اگرمجلس به تغییر رژیم مشروطه به جمهوری پیش از نورزو رأی بدهد سلطنت وولایتهدی باقی نمی ماند وهرچه هست خود او خواهد بود تا عنوان رسمی ریاست جمهوری درست بشود.

روزآخر برج حوت است جمهوری طلبان از نمایندگان مجلس فشارمی آورند که درهمین روز باید موضوع جمهوری مطرح و به پیشنهاد آنها رأی گرفته شده کار تمام شود و تصوّر می کنند با وجود مذاکرات خصوصی که با نمایندگان پیروسیاست سردارسپه شده اکثریت رأی موافق خواهد داد ولی نمی دانند اکثریت با مطرح شدن این موضوع به این شتاب و با این وقت تنگ موافق نیست و اینجا هیئت علمیۀ مجلس قوّت اکثریت را به خود گرفته جداً ایستاده است که موضع نباید مطرح بگردد وآقا سید حسن مدرّس سردستۀ هیئت مزبوردراین موضوع درمعنی سر دسته تمام مخالفین سردارسپه وجمهوری خواهان شده علناً برضدّ این کارصحبت واصرارمی کند.

سید محمّد تدیّن بیرجندی درمقابل اوسردستۀ کارکنان سردارسپه وجمهوریخواهان گشته می رود در میان مردم بسیارکه در باغ بهارستان درپای عمارت مجلس جمع شده اند ومرکّبند ازکارکنان سردار سپه وازمخالفین او واتّفاقاً دراین شب با اسباب چینی کارکنان نظمیه عدد موافقین جمهوری بیشتر شده است آنها را تحریک می کند که با هم همصدا شده به اسم وبه شخص مدرّس را مورد طعن ولعن قراربدهند ازطرف دیگرمخالفین هم ساکت نمانده تدیّن وکارکنان سردارسپه را لعن می نمایند. یکی فریاد میکند زنده باد جمهوری ودیگری می گوید مرده باد.

دارد فتنه بزرگ می شود نگارنده ازعمارت مجلس فرود می آید که خلق را نصیحت کرده این مرده باد وزنده باد فتنه انگیزرا موقوف نمایند درپلّه های عمارت تدیّن را می بینم نفس زنان کار خودرا در میان جمع دیده بالا می آید، چشمش بنگارنده افتاده می گوید می خواهید بروید چه بگوئید بگذارید پدرمخالفین را بسوزانند! نگارنده به حرف اواعتنا نکرده خود را به جمیعت می رسانم وبا چند دقیقه صحبت آنها را ازمخالف وموافق به خطررویه ئی که پیش گرفته اند آگاه ساخته، می گویم بهتراست که شما ازاین زنده و مرده باد گفتنها خود داری کرده بلکه به منزلهای خود رفته بگذارید نمایندگان شما در مجلس با حواس جمع هرچه صلاح مملکت است بجا بیاورند وتکلیف وجدانی خود را ادا کنند وگرنه با این کشمکشها عاقبت کارها وخیم می گردد.

عجبا که هردوطرف نصایح خیرخواهانه را شنیده ساکت می شوند وکمی از آنها متفّرق می گردند و امّا درمجلس دراینوقت زنگ زده می شود که مجلس علنی دائر گردد و موضوع مطرح شود و این برحسب یک تکلیف ظاهری است که رئیس مجلس اقدام می کند وگرنه او خود با مطرح شدن موضوع موافق نمی باشد مجلس منعقد نمی شود چه عدد برای شروع به مذاکره کافی نیست و رئیس می گوید یکعده از نمایندگان که رخصت گرفته بودند درتعطیل نوروز مسافرت کنند درهمین وقت ازتهران دورشده اند وعدّه کافی نیست بدیهی است این عنوان حقیقت ندارد و بهانه ایست برای خلاص شدن از دست فشاری که کارکنان سردارسپه می آورند و یکعدّه از نماینگان مخصوصاً غائب شده اند ولی کی می تواند رئیس مجلس را تکذیب کند پس اینکارمی ماند برای روزبعد ازنوروزجمعیت خلق که انتظارمجلس علنی را دارند مأیوس شده متفرّق می گردند. روزعید نورزو است بدون داشتن سابقه ئی درقرن آخرمراسم عید دردربار دولت بجا آورده نمی شود وسلام خاص و عام درباری منعقد نمی گردد فقط نمایندگان اوّل اجنبی بولیعهد در دربار و به سردار سپه در خانۀ او دیدنی می نمایند و می گذرد.

جمهوری طلبان و یا کارکنان سردارسپه قوای خود را جمع می کنند که روزدوّم حمل به مجلس آمده نمایندگان را مجبورکنند بکار جمهوری خاتمه بدهند و ازطرف مقابل نیز تهیّۀ یک جمعیّت سی چهل هزارنفری دیده می شود ازروحانیان وتجّار وکسبه و تودۀ ملّت که به بهارستان ریخته مجال به جمهوری طلبان ندهند و نگذارند مجلس به اینکاراقدام نماید. روز دوّم حمل می شود، نمایندگان در مجلس جمع می شوند. غائبین هم حاضرمی گردند، کارکنان سردار سپه تقاضای مجلس خصوصی می نمایند و منعقد می شود در این مجلس پیشنهاد می کنند که اگر اکثریت با دادن رأی موافق به جمهوریت همراه نیست و این اقدام را خارج از صلاحیت خود می داند. مسئله را به افکارعمومی ملّت رجوع می نمائیم هر طور رأی عموم در تمام مملکت اقتضا کرد، آن کار صورت بگیرد.

پیشنهاد کنندگان تصورمی کنند چون این مراجعه با تلگراف به همه جا می شود ، جوابها به توسط حکومتهای نظامی می رسد درهرشهریک صورت سازی شده عده ئی را بنام رؤسای طبقات دعوت می کنند آنها هم اوّلاً از جریان کارهای مرکز بیخبرند و ثانیاً دردست حکومتهای نظامی مجبور و مقهورند هرچه را آنها بنویسند ناچارند امضا نمایند وجوابها همه موافق خواهد رسید ومجلس دیگر هیچ بهانه برای تعلّل کردن درتبدیل رژیم نخواهد داشت!

پیشنهاد را پانزده نفر باید امضاء کنند. بنگارنده نیز تکلیف می کنند چون اصل پیشنهاد را که لزوم مراجعه به آراء عمومی ملّت وعدم صلاحیت مجلس را برای اقدام به چنین کارمیرساند درست می دانم وصورت نادرستش را می دانم عملی نخواهد شد وتأثیری نخواهد داشت، امضا می نمایم. هنوز پیشنهاد به جریان نیفتاده و به مقام رأی گرفتن نرسیده است که خبرمی رسد مشغول بستن بازار هستند که خلق بسیاری به بهارستان ریخته ازاقدام نمایندگان بکارجمهوری جلو گیری نمایند. این خبرحواس ها را پریشان می کند، بدیهی است پیش ازرسیدن این خبر به مجلس به سردارسپه رسیده است او هم نگران مانده است که چه خواهد شد وچون کم کم ملتفت شده است سخنان کارکنان اودر مجلس که می گفته اند اکثریت هنگفتی با اوموافقت دارند. وهر چه را بخواهد می تواند ازمجلس به آسانی بگذارند، حقیقت نداشته و البتّه فراموش نکرده است که نگارنده حقیقت امر را در نداشتن اکثریت بی ملاحظه گفته است. پس از اطّلاع بریک چنین هیجان عمومی بر ضدّ او که یقین دارد دست متنفّذین درمجلس هم درکاراست در تکلیف خویش متحیّرمی ماند. به ملک الشعراء بهار و یکی دیگر از نمایندگان که نزد اوهستند می گوید بیایند به مجلس واز چند نفر مخصوصاً نگارنده به پرسند آیا صلاح هست بعد ازظهر امروز او به مجلس بیاید یا نه ؟ نگارنده درجواب همکاران خود می گوید بهتراست یکی انجمن هیجده نفری که از دستجات مختلف باشد تقاضا کنیم و این سئوال در آن انجمن مطرح شود، می پذیرند و تقاضا می شود و تا شعبه ها جمع شده نمایندگان انتخاب شوند و صورت سازیهای معمول بجا بیاید، ظهر می گذرد و بالاخره انجمن برپا گشته مذاکره میشود. قرار شده است سردستۀ مخالفین سردار سپه وموافقین او دراین انجمن نباشند که بی طرفانه صحبت داشته شود، انجمن رأی نمی دهد امروزسردارسپه به مجلس بیاید، بلکه فردای آنروزاو به انجمن آمده دراطراف موضوع تغییررژیم با حضوروی مذاکرات بشود وقرارقطعی داده شود وباید دانست که کارکنان سردارسپه ازاجتماع تودۀ ملّت در بهارستان برمخالفت با سردار سپه ونقشۀ جمهوری او بر جان خود نگرانند خصوصاً که می بینند سردستۀ آنها هم دراین انجمن نیست ونمی دانند آیا انجمن رأی خواهد داد سردارسپه بیاید به مجلس یانه، درصورتیکه آرزوی آنها این است که او بیاید بلکه در سایۀ عملیات نظامی وی محفوظ بمانند .

در اینحال که انجمن درموضوع آمدن رئیس دولت به مجلس رأی منفی می دهد ومشغول است خبر خود را به رئیس مجلس داده ، او به سردار سپه اطّلاع بدهد. یکی از حاضرین به بهانه ئی ازانجمن یکدقیقه بیرون رفته و برمی گردد. دراینحال دوساعت ازظهرگذشته است مردم بازاری ومحلّاتی تهران هردسته بریاست یکی ازروحانیان و یا پیشنمازهای مسجدها با سلام وصلواۀ بفضای بهارستان وارد می شوند رؤسای آنها به عمارت وارد شده از آنها با هر رئیس پذیرائی می شود و متفرّقه در باغ بهارستان می مانند، یکوقت خبرمی رسد که سردارسپه آمد. انجمن که مشغول تمام کردن کار خود است حیرت می کند سردارسپه برای آمدن به مجلس در انتظارخبراست، چگونه شد که بیخبر وارد گشت؟

‏بدیهی است انجمن متفرّق شدۀ تمام نمایندگان درجلوی پنجره های مشرف برباغ بهارستان جمع شده ببینند چه روی خواهد داد.

سردارسپه نزدیک دربهارستان ازاتومبیل پیاده شده با چند نفرصاحبمنصب وغیره می آید وارد شود جمعیت بقدری است که بزحمت پلیسها می توانند راه باز کنند که او داخل شود ناطقی بروی سکّوی سردررفته بر ضدّ سردارسپه وجمهوری خواهی او نطق می کند سردار سپه متعرّض او می شود و مردم را متوجّه خود می سازد وجمعی آمادۀ معارضه با او می شوند.

سردار سپه داخل بهارستان شده ،نظامیان مستحفظ بهارستان که هروقت او می آمد طبل زده سلام می داده اند بجای طبل زدن بنگاهداری او می پردازند. نظمیّۀ محلّۀ دولت که مرکزش نزدیک بهارستان است تمام قوّۀ خود را برای حفظ رئیس دولت به بهارستان روانه می کند وتنها کاری که می تواند بکند این است که راهی از دربهارستان تا پای عمارت مجلس بازکرده، دوصف نظامی در این مسافت ایستاده ازسردارسپه مدافعه می کنند. نگارنده درمحلّی مشرف براین منظرۀ غریب یا میدان جنگ ایستاده جزئیات را مشاهده می کنم. گفتم یا میدان جنگ ، بلی به محض حایل شدن صفهای نظامی میان مردم وسردارسپه مردم شروع می کنند به پرتاپ کردن چوب و سنگ وآجر وهرچه بدستشان بیاید بطرف سردار سپه حتّی آنکه کفشهای خود را در آورده بجای سنگ و چوب بطرف او می اندازند چیزی که حیرت افزاست این است که سردار سپه به آرامی می رود وهیچ اعتنائی به این سنگ وچوبها نمی کند و دیده می شود که سنگی و چوبی باو اصابت می کند و او به آرامی گرد وخاک آنرا پاک می نماید تا می رسد بپای سرسرای سنگی عمارت آنجا پای ستون اوّل ایستاده به نظامیان و نظمیه فرمان می دهد، مردم را از بهارستان بیرون نمایند. نظامیان با سرنیزه تفنگ می خواهند خلق رابیرون کنند امّا کسی اطاعت نمی کند وبرجسارت مردم افزوده شده با نظامیان طرف میشوند ودیده می شود که جوانهای بازاری عباهای نازک خودرا بکمرپیچیده آجرهای کنار باغچه ها را از گل و خاک در آورده نظامیان را هدف می سازند. نظامیان مجبورمی شوند بزنند امّا تنها با سرنیزه تفنگ جمعی را مجروح می سازند ، خون در این فضا جاری می شود و هنوزسردارسپه درجای خود ایستاده است یکی از همراهانش باو می گوید اینجا خطرناک است داخل عمارت شوید واو ازپله ها بالا می رود.
دراینحال عدّۀ زیاد سواره و پیاده نظام به کمک نظامیان و نظمیه می رسد وبهروسیله هست خلق را ازبهارستان بیرون می کنند و اشخاصی را که بیشترایستادگی وزدو خورود می نمود ه گرفته محبوس می سازند و صدها نفرازهمه جوراشخاص محبسهای نظمیه های شهر را پرمی نماید.

دیده می شود که گاریهای نظمیه مشغول می شوند فضای جلو عمارت مجلس یا میدان مبارزه را که پراست از سنگ و چوب و آجر و نرده های با غچه ها و کفش و گیوه وغیره پاک نمایند.

نگارنده خود را به پلّۀ عمارت می رساند ببیند سردارسپه چه خواهد کرد. می بینم از پله ها که بالا آمد بطرف دست راست روبه اطاق رئیس مجلس رفت ، اطاق رئیس درقسمت آخراین عمارت واقع است که چند راه رو باید طی کرد تا بدانجا رسید درهمین حال مؤتمن الملک رئیس ازاطاق خود بیرون آمده بطرف سرسرا که محلّ اجتماع نمایندگان است می آید در راه رو وسط رئیس دولت و رئیس مجلس بهم می رسند ومی ایستند یکعدّه ازهمراهان سردار سپه و از نمایندگان نیز جمع هستند مؤتمن الملک بطور تعرّض به سردارسپه می گوید برای چه اینجا آمده ای؟ سردارسپه آمده ام اینجا را نظم بدهم. مؤتمن الملک نظم اینجا با من است. سردارسپه امّا نظم مملکت با من است. این جواب حاضروبگفتۀعوام دندان شکن درجۀ جربزۀ ذاتی یک شخص کم سواد را آنهم دراینحال پریشان حواسی که دارد نیکو می رساند.

رئیس مجلس با تعرّض ازسردارسپه گذشته بطرف سرسرا و طالارمجلس می رود و می گوید حالا بتو حالی می کنم که چه باید بکنی مرادش این است که مجلس علنی برپا کرده رأی بی اعتمادی به اومی دهند وازکارمیافتد سردار سپه نیزبا تعرّض شدید ازاوگذشته بطرف پلّه های عمارت برمی گردد که جواب فعلی برئیس مجلس بدهد یعنی پیش ازآنکه اوجلسه برپا کند نظامیان گرچه با قوۀ قهریه باشد مجلس را منحل کنند دراینحال هردوزیرسرسرا می رسند. رئیس می رود به طرف طالار و سردارسپه پلّه ها را گرفته پائین می رود بیشترنمایندگان نیز درهمین سرسرا با حال پریشان جمعند.

نگارنده خطر را نزدیک دیده به مستوفی الممالک ومشیرالدوله که نزدیک هستند می گویم رئیس را از زنگ زدن برای بر پا کردن مجلس باز دارید و خود به سرعت در عقب سردارسپه فرود می آید. شاید تصوّرمی کنند بمن صدمه ئی وارد آورد امّا اینطورنیست و نیت پاک مرا براوفائق می سازد. درمیان پله های عمارت فضای مختصری هست که فاصلۀ میان پله های مستقیم و دو پله راست و چپ می باشد درآن فضا به سردارسپه رسیده بازوی او را گرفتم. برمی گردد مرا می بیند و میخواهد بازوی خود را رها کرده برود، آهسته به او می گویم اگر بروید پشیمان می شوید و بلند می گویم؛ من هرگز از شما هیچ خواهش نکرده ام امروزتنها خواهش من این است که برگردید قدری] استراحت ‎[‎کنید و یک فنجان چای میل بفرمائید وبازآهسته سخن اوّل را تکرارمی کنم سردار سپه آرام گرفته قدری تأمّل می کند ویادش می آید به او گفته بودم شما درمجلس اکثریت ندارید؟ و نمی توانید سنگری را که دارید نگاهدارید، تقاضای مرا پذیرفته از پلۀ دیگربالا می رود نمایندگان با کمال پریشانی به این منظره نظرمی کردند، همه خوشحال می شوند. سردارسپه به طالارپذیرائی که روی سردرعمارت واقع است رفته می نشیند و نگارنده درکناراو قرار می گیرد و دیگرنمایندگان دورا دور او می نشینند بعد ازچند دقیقه سکوت ، نگارنده می گوید بنا نبود تا ازما خبر به شما نرسد امروز به مجلس بیائید؟ جواب می دهد شما تلفن کردید که فوراً به مجلس بیا! می گویم چنین تلفن ازما نشده است وشرح تقاضای کمیسیون هیجده نفری را با رأی ندادن آن به آمدن، او به مجلس نقل کرده می گویم، ما درشرف اطّلاع دادن به شما ازنتیجۀ رأی کمیسیون بودیم که شما وارد شدید سردارسپه می فهمید اینجا اشتباهی رویداده وتقلّبی پا درمیانی کرده بخود آمده بکلّی آرام گرفته چای مطلبد وسیگاری آتش می زند وملتفت می شود خیلی بد واقع شد که مردم را آزار کردند، جماعتی را مجروح ساختند و همه را محبوس نمودند. می گوید صاحبمنصبی بیابد یکنفر حاضر می شود به او دستور می دهد مردم را پای عمارت جمع کنید من بیایم. باآ نها صحبت بدارم . صاحبمنصب روانه شده پس از دوسه دقیقه او خود برمی خیزد برود صحبت بدارد در صورتیکه مردمی در بهارستان نیستند وهر چه هست نظامی و نظمیه است و نمایندگان وکارکنان مجلس.

نگارنده فرصت یافته نزد رئیس مجلس رفته او را در حجره ای با مستوفی الممالک و مشیر الدوله می یابم و می گویم سردار سپه از طرف مجلس با تلفون احضار شده بوده است و تصوّر می کرده است هیئت رئیسۀ مجلس او را طلبیده، دراینصورت خوب با او معامله نشد. رئیس با کمال تحیّر می گوید به او تلفن شده است بیاید کی تلفن کرده است ؟! می گویم نمیدانم. رئیس تلفونچی را طلبید می پرسد کی بسردار سپه تلفن کرد به مجلس بیاید؟ می گوید تدیّن و قضیه کشف می شود که درموقع رأی ندادن کمیسیون هیجده نفری به آمدن سردارسپه به مجلس و خارج شدن یکی ازاعضاء برای یکی دو دقیقه، او به تدیّن که پشت در انتظارنتیجه را داشته وبر خود ورفقایش یعنی کارکنان خصوصی سردارسپه دراین ازدحام نگران بوده است ازطرف مجلس تلفن کرده است. سردارسپه تصوّر نموده از طرف ما ودر نتیجۀ مشورت بوده که آمدن او صلاح دیده شده است و فوراً خود را به مجلس رسانیده.

پس ازکشف این قضیه رئیس مجلس ومستوفی و مشیرالدوله همه تغییر حال یافته آرام می شوند. در این حال سردار سپه که مردمی را در بهارستان ندیده است با آنها گفتگو کند، بعمارت برگشته. ملک الشعراء بهار او را بهمین حجره رهبری کرده است وارد شده می نشیند و مشتی روی میززده می گوید هنوز زود است بدانند من چه کاره ام و نظرش بسخن رئیس مجلس است که گفت برای چه اینجا آمده ئی می گوید اگر اروپائیان نظر خود را نسبت به ایران تغییر دادند برای این است که رضای مازندرانی درایران کار می کند. رئیس مجلس برخاسته روانه می شود. سردارسپه شرحی ازرفتاری که با او شده است گله آمیزبیان می نماید. مشیرالدوله جواب طولانی منطقی به او میدهد و در ضمن ساحت برادرخود رئیس مجلس را بواسطه بی اطّلاعی از اینکه او را از طرف مجلس بغلط خواسته اند که به مجلس بیاید پاک میکند و سخنان معذرت آمیز مشتمل برحکمت ونصیحت می گوید وسخنان مزبور دروجود سردارسپه مؤثّرشده آرام می گیرد و برای اظهارامتنان از وی برخاسته کبریت زده سیگار دست ناطق را که معطل مانده آتش می زند و حال گرفتگی مجلس به بشاشت مبدّل می گردد مستوفی الممالک پیشنهاد می کند که سردار سپه و رئیس مجلس دریک حجره بنشینند وباهم دوستانه صحبت بدارند و با هم کناربیایند و هر دو هر چه در دامان از یکدیگر دارند فرو بریزند. نگارنده نیز پیشنهاد می کند که مستوفی الممالک هم در میان آنها بوده باشد و پذیرفته می شود. مستوفی الممالک می رود، رئیس را برای این ملاقات خصوصی حاضر بسازد، دراین حال خبرمی آورند رؤسای روحانی که در اطاق دیگر جمعند می خواهند به این اطاق بیایند بدیهی است همۀ آنها از سردار اندیشه دارند و اکنون که اوغالب شده است و مردم متفرّق گشته اند. نمی خواهند او از آنها مکدّر بماند. نگارنده بی آنکه ازسردار سپه رخصت بخواهد به پیغام آورنده می سپارم روساء روحانی را به این حجره وارد نمایند. آقایان یکی بعد از دیگری وارد شده اطراف میزمی شینند، بی آنکه اندک احترامی از سردار سپه ببینند. چند دقیقه مجلس بکلّی ساکت می ماند یکوقت سردار سپه رو بنگارنده کرده با تشدّد می گوید؛ مرا اینجا برای چه آوردی ؟ جواب می دهم جا معین کنند که با رئیس نشسته صحبت بدارید. هنوز حرف من تمام نشده، مستوفی الممالک در را گشود سردارسپه را به اطاق رئیس می خواند و او بی آنکه تعارفی به رؤسای روحانی بکند روانه می شود.

مجلس سه نفری یک ساعت طول می کشد و درنتیجۀ مذاکرات معذرت آمیز از دو طرف قرار می دهند. سردار سپه ازموضوع تبدیل رژیم و تغییر قانون اساسی بکلّی منصرف می گردد و مجلسیان درحمایت ازسلطان احمد شاه بی علاقه به مملکت اصراری نداشته باشند، طرفداران ولیعهد تصوّر می کنند مراد این است که سلطان احمد شاه به نفع برادرش ولیعهد ازسلطنت استعفا بدهد چون این فکردر دماغهائی هست و ولیعهد هم آنرا در باطن ترویج میکند. در صورتیکه سردار سپه هرگز چنین تصورّی ندارد و از ولیعهد بیشترمکدّر است تا از شاه.

بهرصورت بعد ازاین جلسه خصوصی سه نفری، یک جلسه عمومی می شود که بیشتر نمایندگان و جمعی از روحانیون هم درآن مجلس حاضرمی شوند سردار سپه مذاکرات مسرّت آمیز می کند و بالاخره به ادارۀ نظمیه می نویسد تمام توقیف شدگان را رها کنند. کم کم نمایندگان می روند ودو ساعت به نصف شب مانده، سردار سپه ازکارهایش خلاص شده می خواهد برود. نگارنده او را تا میان پله های عمارت مشایعت کرده و درآن مقام دست او را می گیرم با تبسّم می گوید چه می خواهید؟ جواب می دهم در آن اطاق گفتید برای چه مرا اینجا آوردی، حالا جواب عرض می کنم برای اینکه می خواستم ازاین پله اینطور که حالا می روید رفته باشید، نه آنطور که چند ساعت پیش می خواستید بروید و معلوم نبود عاقبتش چه می شود.

سردارسپه اظهارمسرّت و قدردانی کرده روانه می شود وموضوع جمهوری بی اساس بکلّی از بین رفته حرف آنهم مانند خودش نزد وی تنفر آمیز می گردد.

قسمت عمدۀ انتهاض کنندگان این روز معمّمین تهران هستند از روحانی و روخانی نما و روضه خوان و طلّاب علوم دینی و تقدّس مآبان و به اصطلاح تجدّد خواهان، کهنه پرستان روحانیان و پیش نمازهای شهر، قائدین این نهضت شمرده می شوند و از طرف مؤسّسین حقیقی بهر یک سراً مبلغی بفراخور مقام او داده شده است که به اطرافیان خود و بیکاران تقسیم نموده، آنها را برای سیاهی لشگربه بهارستان بیاورند که این است که درموقع اجتماع مردم دیده می شود. هر یک از روحانیون بزرگ و کوچک در موقع ورود به بهارستان برحماری سوار است و جمعی در اطراف او با سلام و صلوات وارد می شوند و با اینکه معمول نیست، کسی سواره وارد بهارستان شود، در این روز این رسم رعایت نشده، روحانیان تا پای سرسرای عمارت مجلس سواره می آیند و آنجا پیاده می شوند. اتّفاقاً مسن ترین روحانیان تهران در این وقت شیخ عبدالنبی مازندرانی دیرتر می رسد و ورود او مصادف می شود با وقتیکه نظامیان و نظمیه با سرنیزه مردم را از بهارستان بیرون می کرده اند. شیخ برحماری سوار است و چند صد نفراطراف او را گرفته بی خبرازجنگ و جدال که شده می خواهد وارد بهارستان شود. نظامیان مانع می شوند و آنها فشار می آورند {تا} صف نظامی را برهم زده، وارد شوند. در این کشمکش سرنیزه ای به شکم حمار آیه الله فی الارضین رسیده او را مجروح می کند وحمار مزبور دراثر این جراحت می میرد. به این مناسبت ظریفان ازتجدّدخواهان، این نهضت را نهضت حمارمی خوانند.( ۳ )

◀‏ نصرالله سیف پورفاطمی در در بارۀ بخش وسیعی از جوانان و تحصیلکردکان که تمایل به جمهوریخواهی داشتند، چنین شرح میدهد: یکروزهم به تمام مدارس اصفهان دستوری ازطرف اداره معارف رسید که درروز معین، معلمین وشاگردان درمدرسه چهارباغ اصفهان حاضرشده و درکنفرانسی که ازطرف ” سعید شیروانی ” خواهرزاده ” ابوطالب شیروانی ” نمایندۀ قمشه منعقد می شد شرکت کنند.

هوای آنروزبسیارفرح بخش وپیش آهنگ بهارزیبای اصفهان بود. کمی باران آمده بود ولی درآن ساعت آفتاب گرم، روح تازه ای به بدنهای خستۀ افرادی که دوران سخت زمستان آن سال اصفهان را گذرانیده بودند می دمید.

وقتی من درمعیّت شاگردان وارد صحن مدرسه شدم جمعیت زیادی از مدارس و خارج دراطراف شهر جمع شده ودرانتظارناطق بودند. عدّه ای هم درگوشه و کنار مشغول شعار دادن ” مرده باد شاه، زنده باد سردار سپه ، مرده باد سلطنت ، زنده باد جمهوری ” بودند. بعد از بیست دقیقه جوانی به اتّفاق چند نفرمأمورشهربانی وارد شد و در یک قسمت مدرسه که در آنجا سکوی موقّتی درست شده بود قرار گرفت. یکی ازحاضرین او را بنام “سعید شیروانی” آزادیخواه معرّفی کرد. جوان نطق خود را با اشعار زیر شروع کرد:

ای مرغ سحر بنال دورا دور
بیهوده مکن تو خویشتن را رنجور
زینسان که گرفته خواب عفلت ما را
بیدار نمی شویم تا نفخۀ صور

سپس شرحی راجع به عظمت ایران قدیم ومذمّت ازدستگاه سلطنت ومظالم سلاطین قاجاربیان کرد، هنوز صحبت جوان تمام نشده بود که ناگاه یکی ازطّلاب مدرسۀ صدر، از اهل نائین، برادرزادۀ آیت الله محمّد حسین غروی نائینی ” بر بالای سکّو رفته و رو به جمعیت کرده و گفت:

“عیب می چون که بگفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند”

من که در آنموقع شیفتۀ بیانات ” سعید شیروانی” بودم و روحاً وفکراً طرفدارسردارسپه وجمهوری شده بودم، ناگهان ازحضور” شیخ عبدالرحیم” که با خانواده ما مربوط وآشنا بود یکّه خورده وبه رفیقم گفتم بازآخوندها می خواهند بازی سرمردم دربیاورند.] توضیح:نصرالله سیف پورفاطمی برادربزرگ شهید دکترحسین فاطمی که پدرش ازروحانیون بنام نائین بوده است. [ ناطق بدون توجّه به همهمه و اعتراض عدّه ای، به سحنان خود ادامه داد وگفت: ما به صحبت های شما بدون اعتراض گوش گرفتیم. شرط انسانیت واسلامیت این است که شما هم چند دقیقه ای به عرایض من توجّه بکنید.

مردم ساکت شدند و شیخ خطاب به جمعیت کرده و گفت ” آنچه راجع به احمد شاه شنیدید فکر نمی کنم که مربوط به شاه ایران باشد. این همه ظلمی که امروز به مردم ایران می شود ازطرف ” احمد شاه” است ؟ یا قزاقان سردار سپه ؟ احمد شاه که دراروپا است ، افراد را بدون تقصیر به زندان می اندازد یا امرای لشکر؟ احمد شاه مسئول خفقان وبدبختی فعلی ما است یا سردار سپه؟

هرچه شیخ بیشترحمله می کرد طلّاب و تماشاچیان که در این موقع زیادتر شده بودند او را تشویق می کردند وبا کف زدنهای ممتد مانع می شدند که مأمورین شیخ را ازسکو پائین بیاورند. در پایان بیاناتش شیخ گفت:

احمد شاه یک تقصیردارد و آن تسلیم کشور به گرگان است!
و شعر زیر را خطاب به احمد شاه گفت:

گرگ درگلّه و شه خفته وچوپان غافل
رحمی ای شاه که این شیوۀ چوپانی نیست
پادشاها برگرد و مردم ایران را ازدست گرگان آدمخوارنجات بده!

روز بعد شهر بانی شیخ را به تهران تبعید کرد. درتهران دولت ازترس نفوذ آیت الله نائینی و فشار ولیعهد او را آزاد کرد و ولیعهد به شیخ لقب ” ناطق الدوله” داد.

روزهای نوروزآن سال، روزهای پرآشوبی برای کشوربود. پدرم برای رسیدگی به کارهای شخصی و تشویق “غلامرضا خان میرپنج حاکم اصفهان” عازم تهران شد. من هم برای تعطیل عید درخدمت او، دو هفته درتهران بسر بردم. درتهران در منزل ” سلطان محمّد خان عامری و معاضد االسلطنه” با نام وصورت عدّه ای ازبازیگران عصر طلائی رژیم سردار سپه آشنا شدم. سردار سپه وطرفدارانش دراین موقع پرچم جمهوری را بلند کرده و عجله داشتند که بهر قیمت شده کلک احمد شاه را بکنند. سردستۀ این عدّه درمجلس سلیمان میرزا ، نصرت الدوله فیروز ، داور، دبیراعظم و تدیّن بودند در میان روزنامه نویس ها ” زین العابدین رهنما مدیر ایران ، مدیر وطن ،مدیر گلشن ، مدیر کوشش ، مدیرستاره ، مدیر میهن” بودند. هیئتی مرکّب از مؤدّب الدوله نفیسی ، فهیم الدوله و زین العابدین رهنما ، به عراق و اروپا رفته تا در آنجا افکارعمومی را با تغییر رژیم درایران همراه سازند. سرتیب شیبانی هم از طرف وزارت جنگ برای مذاکره با احمد شاه واستعفای او مأمور پاریس شد، اسنادی که اخیراً بدست آمده است نشان می دهد که هیئت های اروپا نسبت بهم ، خبرچینی و جاسوسی می کردند و در ضمن سردارسپه و طرفدارانش بی اندازه ازگزند ایرانیان خارج ازکشوربیمناک بودند. در نامه ای، سرتیپ شیبانی به مرحوم فروغی وزیر خارجه می نویسد: ” تلگرافی از حضرت اشرف سردار سپه رسیده که بموجب آن گزارش به ایشان داده اند که عدّه ای در فرانسه برضدّ ایشان اقدام نمایند. امر حضرت اشرف این است که سر چشمۀ مخالفت ها بعرضشان برسد و تا جائیکه میسّر است ، جلوگیری شود. این گزارش های صحیح است. اغلب دول غربی با حکمت سردار سپه نظر موافقی ندارند و علّت این است که حکومت وافسران ارشد و بعضی از وکلای مجلس فعلی را مزدوران انگلیسی می دانندو بعلاوه اطرافیان شاه ومخبر روزنامه ” تان” در اینجا انتشار می دهند که سردار سپه خیال دارد شاه را بردارد و خود بجای او بنشیند.”

شیبانی دومرتبه با احمد شاه ملاقات کرد و طبق را پرتش به تهران او را بی اندازه نگران و خشمگین دید. شاه به شیبانی گفت که چرا دولت در تهران ، بعضی روزنامه ها را وادار می کند که اخباردروغ و جعلی برعلیه او انتشار بدهند؟

طبق نامۀ شیبانی ، انگلیسی ها کوشش کرده اند که شاه را با خود همراز و همراه کرده به او اطمینان نگهداری تخت و تاجش را بدهند ولی او قبول نکرده و درجواب گفته است شما به نصرت الدوله که تا اندازه ای به شما خدمت کرد چه سزا دادید تا نوبت دیگران برسد؟

شیبانی اسامی مخالفین سردار سپه و طرفداران شاه را به طریق ذیل نقل می کنند:” وثوق الدوله ، امیرافخم وزیرمختار سابق ایران درمصر، اوانس خان ، مساعد وزیر مختار سابق در برلن ، مفتاح السلطان وزیر مختار ایران در انگلستان.”

بعلاوه شیبانی سه نفری را که از طرف سردارسپه به اروپا اعزام شده بودند که مخالفین رام و موافقین را آمادۀ مبارزه بکنند مخالف قلمداد می کند . شیبانی گزارش می دهد که زین العابدین رهنما ، مؤدّب الدوله ، فخیم الدوله درظاهرموافق سردار سپه ولی در باطن دل به احمد شاه دارند. هم چنین شیبانی ، امان اله میرزای جهانبانی را طرفدار شاه می خواند .شیبانی درنامه اش شکایت می کند که احمد شاه به او نظر مهر ندارد واحضارش نکرده است ودرضمن پیشنهاد می کند که ” بهتراست بهر قیمت هست ولو با تقدیم مقداری زیادی پول ، شاه را راضی کرد.”

این اسناد موجب تعجّب بسیاری از ارادتمندان سرلشگر شیبانی شد، زیرا این مرد به پاکی ونیکی معروف است. شیبانی دراروپا با مرحوم میرزا محمّد قزوینی ملاقات می کند و محتویات گزارش به فروغی را به او نشان می دهد و ازاو خواهش می کند که مفادّ آن را تقی زاده که در آن هنگام از طرف دولت ایران در مسکو بود اطّلاع بدهد.

“من شخصاً از صحّت و سقم این گزارش اطّلاعی ندارم، ممکن است این راپورتها” اکو” با صدای خیالات سیاسی آقای شیبانی باشد و صحّت و سقم آن با رائوی اولی است نه با من ، ضمناً درخصوص آن سه نفر که بنام میسیون اقتصادی از طرف دولت به پاریس آمده اند، ” آقای شیبانی ” آنها را جزو دسیسه کاران برضدّ دولت حالیه می انگارد. بنده شخصاً اطّلاعی ندارم و نه آنها را می شناسم. تمام آنچه درعریضه عرض شد نقل قول شیبانی است”. در نامۀ دیگری مرحوم قزوینی به تقی زاده راجع به نقش فروغی دررژیم سردار سپه می گوید:” و ایشان فروغی در تهران در خصوص جهاد با اعداء زبان مردم بی پناه بی ” صاحب مانند علی بن البقطین می باشند در دستگاه بنی عبّاس که در باطن از شیعۀ خالص بود ولی ظاهراً از ارکان دولت خلفای مذکور، و با ایشان مماشات می کرد و در ضمن کار شیعه را راه می انداخت وایشان را دائماً از خطرات ” و ” مهالک نجات می داد.”

هنگامیکه سردمداران از هر جهت خود را برای روز موعود و اعلام جمهوری حاضر می کردند ، در خانۀ مدرّس و حجره اش درمدرسۀ سپهسالار هنگامه ای برپا بود. مخالفین جمهوری ازبازاری و روزنامه نویس ووکیل و شاعر به سراغ مدرّس آمده و با او در کار مخالفت با جمهوری مشورت می کردند. مدرّس اساساً با جمهوری و با رفتن احمد شاه مخالف نبود. مخالفت و ترس اواز این بود که سردارسپه زمام حکومت را در دست گرفته و یک رژیم دیکتاتوری برپا کند و سالها بعد می گفت متأسّفانه باجمهوری ، ما را از یک نظام بد، ببد ترین رژیم گرفتار ساخت و حالا باید بگوئیم:

از طلا گشتن پشیمان گشته ایم
مرحمت فرموده مارا مس کنید!

پدرم هم علی رغم ارادتش به مدرّس می گفت این عمل شما اشتباه است بگذارید سردار سپه به ریاست جمهوری انتخاب شده وخود تغییر رژیم به مردم درس تازه ای خواهد داد و وقتی که بفهمند می توانند سلطان کشور را بنام رئیس جمهور با رأی مردم انتخاب کنند، این خود فوزی عظیم است ولی مدرّس با لجاجت مخصوص به خودش می گفت سردار سپه نباید از این مقامی که هست بالاتر برود.

پدرم روی اصل ایمان به حکومت سردارسپه ، کوشش داشت که مشیر الدوله و مؤتمن الملک را با عقیدۀ جمهوری رام کند ولی هیچگاه به مقصود خود نائل نشد زیرا مشیر الدوله و مؤتمن الملک و دکتر مصدّق و مدرّس معتقد بودند که مجلس ” پنجم” طبق قانون اساسی ، صلاحیت تغییر رژیم را ندارد و این تغییر رژیم باید بوسیلۀ رأی مردم و مجلس مؤسّسان صورت بگیرد و هر عملی که مجلس بکند بر ضدّ قانون اساسی و اصولاً باطل وعاطل است. تغییر رژیم باید با رأی عموم صورت بگیرد.

نقشۀ مخالفین جمهوری این بود که در کار مجلس اخلال نموده و آنقدر مذاکرات ومشاجرات را طول بدهند که طرف خسته شده و مردم به کمک مخالفین قیام کنند. این بود که از دقیقۀ اوّل، مدرّس و طرفدارانش شروع به مخالفت با کلیۀ اعتبار نامه ها کرد و بدین ترتیب با هرمخالفتی دو روز تصویب اعتبار رابه تعویق می انداختند. اجرای این نقشه طرفداران سردار سپه را عصبانی کرده و بر خلاف اصول پارلمانی که اکثریت باید صبوروحق بجانب و بردبار باشد، در این کشمکش به تحریک تدیّن، احیاءالسلطنه بهرامی درکریدورهای مجلس ، سیلی سختی بگوش مدرّس زد و سیّد هم از این عمل استفاده کرده و بوسط مجلس آمده و مردم تماشاچی را از این عمل باخبر ساخت وآنها بطرفداری مدرّس به مخالفین او حمله کرده و روز بعد هم جمعیت زیادی از بازار و محلّات شهر بطرفداری از مدرّس درمیدان بهارستان وصحن مجلس اجتماع کردند.

در خارج مجلس هم سردار سپه بوسیلۀ مخبر السلطنه به حاج محتشم السلطنه ، ومعین الملک به ولیعهد پیغام می دهد که بهتر است قصر گلستان را تخلیه کرده و درعمارت مناسبی درشهر ساکن بشود. ولیعهد هم فوراً مراتب را به مؤتمن الملک با تلفن گزارش می دهد. موتمن الملک ازمشیرالدوله و مستوفی الممالک و حاج یحیی دولت آباد ی دعوت می کند که به اتّفاق به ملاقات ولیعهد رفته وازجریان پیغام سردارسپه آکاه شوند. آنها با ولیعهد ملاقات کرده و سپس درجلسۀ خصوصی ، داستان را با وکلاء درمیان می گذارند. درجلسۀ خصوصی قائم مقام که رابط بین سردار سپه و سفارت روس بود، پیشنهاد می کند که ولیعهد برای تحویل سال نو از تهران خارج شده بود و با خانواده ایّام نوروز را در قم بگذارنند . مدرّس به قائم مقام حمله کرده و می گوید ذکر این مهملات شأن یک وکیل مجلس نیست، بچه مناسبت ولیعهد قانونی و نایب السلطنۀ مملکت از خانۀ خود خارج بشود ، سردار سپه چه حقّ فضولی در کار دربار دارد .

ضیاءالوا عظین که خود را همیشه و کیل سردارسپه می خواند نطق مفصّلی برعلیه سلطنت و سلسلۀ قاجاریه و لزوم انقلاب و تشکیل حکومت جمهوری ایراد می کند. حائری زاده می گوید آن کس که به ولیعهد پیشنهاد کرده است که خانۀ خود را ترک کند و با وعد و وعید تقاضای استعفای او را کرده است باید فوراً مجازات بشود.

تدیّن به حمایت سردارسپه درآمده ومی گوید مگرنمایندگان نمی دانند که مردم این کشورمی خواهند از شّرقاجاریه راحت شوند و رژیم جمهوری را در کشورمستقر سازند. حائری زاده درجواب می گوید جز مشتی رجّاله کسی طالب و هوا خواه جمهوری نیست و دولت موظّف است که برای حفظ امنیت کشور و حیثیت مقام سلطنت جلو این تحریکات را بگیرد. اگر دولت در انجام وظیفه قاصر است بهتر است کناررفته و حکومت دیگری روی کار بیاید.

ولیعهد هم به سردارسپه پیغام می دهد که ” سلطنت موهبتی است الهی و این مقام را ملّت وقانون اساسی بما اهداء کرده است و تا ملّت مجلس شورای ملّی ، با آنکه حقّ تصویب چنین قانونی را ندارند ، تصویب نکنند ، من ازاین قصر خارج نخواهم شد و هرگزهم استعفا نخواهم داد.”
سردارسپه باردوّم به ولیعهد پیغام می دهد که اگرا واستعفا بدهد یکی ازقصور سلطنتی با گارد احترام دراختیارش قرارخواهد گرفت ومادام العمرحقوق مکفی به اوو اعضای خانواده اش پرداخت خواهد شد. ولیعهد جواب می دهد سردار سپه سر نیزه دارد ، نظمیه در اختیار او است و اکثر وکلاء را خودش انتخاب کرده است . دیگر از جان ما چه می خواهد . من اهل سازش و تسلیم نیستم .
روز بعد عدّه ای سرباز که روی لباس نظامی پیراهن قرمز پوشیده بودند، با گروهی از مردم بازار و کوچه ها به میدان بهارستان آمده و بر له جمهوری وعلیه سلطنت ابرازاحساسات کردند واز طرف حاج صدر السلطنه و محمّد علی اوحدی سدهی و فروزش که سابقاً بواسطۀ نوشتن مقاله ای بر ضدّ سردار سپه فراری شده بود و بعد ها از در تسلیم و طرفداری در آمده بود، نطق هائی برعلیه سلطنت و محاسن حکومت جمهوری ایراد کردند و از وکلا خواستند که هر چه زودترکار را تمام بکنند. مجلس سه روز برای عید تعطیل شد و طرفداران ومخالفین قوای خود را برای پایان کار حاضر ساختند.

پس ازبازشدن مجلس ، سردارسپه درمجلس اکثریت داشت و اگر طرفدارانش از راه عقل وصبرو متانت دنبال کار را گرفته بودند، ممکن بود ایران دارای یک حکومت شبه جمهوری شود و از مصایب و بلا یائی که بعدها دامن گیر کشور شد دور بماند. ریاست جمهوری سردارسپه با سلطنت دیکتاتوری سالهای بعد بطورکلی متفاوت بود و فرض هم او رئیس جمهوردیکتاتورمی شد، جانشین بعدی منتخب ملّت ایران بود.

ولی افسوس تندی وبی عقلی و بی فکری زعمای اکثریت ، بی نظمی و رجّاله بازی طرفداران جمهوری ، سیلی احیاء السلطنه ، عدم استقبال رجال خوش نام از نغمۀ جمهوری ، یکمرتبه مردم تهران را برعلیه رژیم شورانید ومدرّس و رفقایس “لالحب علی بل لبغض معاویه” ، برای آنکه سردار سپه را گوشمالی بدهند، از فرصت استفاده کرده و اکثریت را کوبیدند اعمال بعضی از وکلای اکثریت بقدری مفتضحانه و وهن آوربود که ملک الشعراء بهار که در ابتدا درصف جمهوریخواهان بود از اکثریت بریده و از وکالت هم استعفا داد و پس از نطق مهیّجی از مجلس خارج شد. مؤتمن الملک که به مقام فضل و دانش و عفّت و پاکدامنی ملک معتقد بود، استعفای او را قبول نکرد وبا اصرار زیاد او را به مجلس برگردانید.

حملۀ به مدرّس از طرف تدیّن و سیلی احیاء السلطنه و فحّاشی وهتّاکی اکثریت ، موجب شد که عدّه ای ازجمهوریخواهان وطرفداران سردارسپه به مدرّس پیوسته وفراکسیون اقلیت را بوجود بیاورند.

مدرّس گفت : ” شکست جمهوریخواهان که در ابتدا همه چیز داشتند: اکثریت دوسوّم وکلای مجلس ، قشون ، پول ، روزنامه ، روضه خوان، آخوند ومدّاح ، دسته های بازاری بواسطۀاین بود که سردمداران یا بی تجربه بودند یا مانند سید محمّد تدیّن فاقد مقام و شهرت و شخصیت بودند. تدیّن که درآنموقع به مقام وکالت وزعامت اکثریت رسیده بود، همان روضه خوان هوچی بود که هیچگونه اصالت رهبری و شمّ سیاسی نداشت. او نمی دانست که اکثریت باید دارای روحیۀ مروّت و مدارا و صبرو شکیبائی باشد. ساکت و حق بجانب منتظرفرصت بنشیند و برای نموّ شکوفائی فرصت مناسب، هر گونه حمله و تندی وکار شکنی اقلّیت را بابردباری متانت قبول کند. فریاد و شکایت وبرهم زدن مجلس ، شأن اکثریت نیست. این کارها را باید به اقلّیت واگذار کند، اقلّیت انتقاد و ناله و شکایت کند. تدیّن متأسفانه از پشت تریبون مجلس رل کشتی گیران و هوچیهای چال میدان را بازی کرده و پدر جمهوریخواهان را در آورد…..”

مدرّس می گفت که من اروپا نرفتم و از راه و رسم پارلمانی آنها خبر ندارم، ولی اینقدر عقلم می رسد که وقتی درمجلس رأی دارم با قیافه مظلومانه بنشینم و ساعت ها به رطب ویابس مخالفین گوش بدهم و گاهی تصدیق نظریا صائب آنها را کرده و ثابت کنم که اکثریت جهل مرکّب نیست، بلکه با گفتار صحیح وعقلی ومنطقی مخالفین همراه و همراز است و سیرجواب ها را هم با متانت و خونسردی و ادب جواب دهم و ثابت کنم.

مرد باید که گیرد اندر گوش
ور نوشته است پند بر دیوار

مدرّس سالها بعد می گفت مابا جمهوری خواهان دعوا نداشتیم مبارزۀ مجلس پنجم با عقیده نبود بلکه از روز اول برای حفظ حکومت مشروطه و اصول دموکراسی و آزادی بود. مجلس پنجم فصل تازه ای در تاریخ سیاسی ایران آغاز کرد. مرام و مقصود ما این بود که نگذاریم قزّاقان تحت رژیم دیکتاتوری بر جان ومال مردم مسلّط بشوند ولی ” حیف چکنم که سعی من و دل همگی باطل بود.

امروز که به سخنان مدرّس توجّه می کنیم می بینیم که با کمال تأسف پیش بینی های این مرد کاملاً صحیح بود وازهمان دورۀپنجم تا به امروز همۀ ما که درشیوه ی حکومت شصت سال اخیر ایران سهمی داشتیم خطا کردیم و بدست خود حکومت دیکتاتوری دیروز و آخوند بازی امروز را بوجود آوردیم و متأسّفانه امروز هم پس از آنهمه ویرانی ها و حوادث خونین حاضر نیستیم که به اشتباهات گذشتۀ خود پی ببریم و راه تازه ای برای فردای کشور پیدا بکنیم.

مدرّس درآن روزها معتقد بود که رژیم مورد نظر طرفداران سردار سپه نه مانند رژیم مظفر الدین شاه است که با بست نشستن در سفارت انگلیس و شاه عبدالعظیم بشود او را بستوه آورد ونه صمصام السلطنه و وثوق الدوله وعین الدوله است که با فشار افکارعمومی و حملۀ روزنامه ها از میدان در برود. قزّاقهای طرفدارسردار سپه ازتیپ جان محمّد خان و درگاهی و دیگران به هیچ چیز جز بسر نیزه معتقد نیستند . سردارسپه مأموریت دارد که یک حکومت مقتدر در جلو بلشویک ها بوجود بیاورد و بالاخره هر مانعی را از جلو خود بر می دارد. من ترجیح می دهم که در این مبارزه روی پایم بمیرم تا در مقابل مخالفین زانو زده و باخفت و خواری جان بسپارم. ( ۴ )

توضیحات و مآخذ:‏

محمدقلی مجد « از قاجار به پهلوی»، ترجمه: رضا مرزانی، مصطفی امیری – ناشر : مؤسسه مطالعات و |ژوهشهای سیاسی – ۱۳۸۹ – صص ۲۶۳ ‏- ۲۵۹

۲ – پیشین – صص ۲۶۹ ‏- ۲۶۳ ‏

منابع:

I – گزارش فصلی کرنفلد از اکتبر تا دسامبر ۱۹۲۳ ، ۱۲۶۰ / ۰۰ و ۸۹۱ , ۲۹ ژانویه ۱۹۲۴
II – گزارش کنابشو، شماره ۱۲۱۸ ، ۲۳۵۶ /۰۰ , ۸۹۱ ، مورخ ۵ دسامبر ۱۹۲۳
III – ابلاغیه دویت ( Dwight ) ، ۳۰۶ / So – ۶۳۶۳ ، ۸۹۱ ، مورخ ۱۰ نوامبر ۱۹۲۳
IV – گزارش کرنفلد، شماره ۳۰۱ ، ۱۲۵۴ / ۰۰ و ۸۹۱ , مورخ ۱۳ نوامبر ۱۹۲۳
V – نامه کراندال به هانس و ضمیمه ، ۳۰۷ / So – ۶۳۶۳ ، ۸۹۱ ، مورخ ۱۵ نوامبر ۱۹۲۳
VI – گزارش ویلر( Wheeler ) وضمیمه، شماره ۳۲۸۶ ، ۱۳۲ / A 51 ، ۸۹۱ ، مورخ ۲۸ دسامبر ۱۹۲۳
* « شهیدزاده نابینا بود. درصحن عدلیه درگوشه ای نشسته؛ سردارسپه براو گذاشت؛ برنخاست؛ موردضرب وشتم سردارشد». هدایت ؛ ۳۵۸ ( ویراستار)
VIII – گزارش کرنفلد، شماره ۳۰۸ ، ۱۲۵۷ / ۰۰ و ۸۹۱ ، مورخ ۲۸ نوامبر ۱۹۲۳
IX – گزارش جدلیکا، شماره ۳۳۴ ،۳۸ – CC – 2657 ، مورخ ۲۸ نوامبر ۱۹۲۳
X – گزارش گوتلیب ، ۱۳۷ / A 51 ، ۸۹۱ ، مورخ ۲ دسامبر ۱۹۲۳
XI – گزارش جدلیکا، شماره ۳۵۱ ، ۴۰ – CC – 2657 ، مورخ ۱۰ دسامبر ۱۹۲۳
XII – گزارش کرنفلد، شماره ۳۲۰ ، ۱۲۵۸ / ۰۰ و ۸۹۱ , مورخ ۱۰ دسامبر ۱۹۲۳
XIII – ابلاغیه دالس ، ۱۲۹ / A 51 ، ۸۹۱ ، ۱۰ دسامبر ۱۹۲۳
XIV – گزارش جدلیکا، شماره ۳۸۴ ، ۴۱ – CC – 2657 ، مورخ ۸ ژانویه ۱۹۲۳
XV – گزارش فصلی کرنفلد از اکتبر تا دسامبر ۱۹۲۳ ، ۱۲۶۰ / ۰۰ و ۸۹۱ , ۲۰ ژانویه ۱۹۲۴
XVI – گزارش جدلیکا، شماره ۴۰۷ ، ۴۷ – CC – 2657 ، مورخ ۲۶ ژانویه ۱۹۲۴
XVII – تلگرام کرنفلد شماره ۸ ، ۴ /۰۱ , ۸۹۱ مورخ ۶ فوریه ۱۹۲۴
XVIII – تلگرام هافس به کرنفلد ، شماره ۹ ، ۴ /۰۱ , ۸۹۱ مورخ ۶ فوریه ۱۹۲۴
XIX – گزارش جدلیکا، شماره ۴۱۷ ، ۴۹ – CC – 2657 ، مورخ ۱۱ فوریه۱۹۲۴
XX – گزارش فصلی کرنفلد از ژانویه تا مارس ۱۹۲۴ ، ۱۲۷۷ /۰۰, ۸۹۱ ، ۲۰ آوریل ۱۹۲۴
XXI – گزارش گوتلیب ، ۳۴۹/ SO ، ۶۳۶۳ ،۸۹۱ ، مورخ ۲۸ فوریه ۱۹۲۳
XXII – گزارش جدلیکا، شماره ۴۳۰ ، ۵۱ – CC – 2657 ، مورخ ۲۹ فوریه۱۹۲۴
XXIII – گزارش گوتلیب ، ۱۲۶۲/ ۰۰ ،۸۹۱ ، مورخ ۵ مارس ۱۹۲۴
XXIV – تلگرام کرنفلد شماره ۲۳ ، ۷ /۰۱ , ۸۹۱ مورخ ۱۱ مارس ۱۹۲۴
3 – یحیی دولت آبادی « حیات یحیی» – جلد چهارم – انتشارات عطار – ۱۳۶۱ – صص ۳۶۱ – ۳۴۵
4 – نصرت‌الله سیف پور فاطمی، « آیینه عبرت، » خاطرات دکتر نصرت‌الله سیف پورفاطمی، جلد اول – ‏انتشارات جبهه ملّیون ایران – چاپ لندن – ۱۳۶۸ – ‏ صص – ۴۴۷ – ۳۴۰ ‏

خروج از نسخه موبایل