سایت ملیون ایران

سهم نظام ولایت فقیه در بومی‌شدن سرطان در ایران

farzaneh-rustaei

فرزانه روستایی – زیتون

دو هفته پیش خواهر جوانم را بعد از ابتلا به سرطان از دست دادم. به عنوان کسی که سال‌هاست در جریان تحولات سیاسی اجتماعی جامعه ایران قرار دارد و می‌نویسد مرور نقل قول‌ها و گفته‌های همسایگان و نیز کسانی که برای عیادت و تسلیت به دیدن خانواده ما آمدند و این‌که بسیاری از آن‌ها یکی از نزدیکانشان به سرطان مبتلا هستند٬ ‌خود یک مجموعه تاسف‌آور است از آن‌چه دارد بر سر مردم ایران می‌آید. این نوشته یک مطالعه میدانی کوچک است از کوچه و محله‌ای که من در آن بزرگ شده‌ام و شبیه اکثر محله‌های ایران است. این کوچه هشت متری است و در دو طرف آن حدود بیست خانه یک یا دو طبقه قرار دارد و تقریبا همه مالک هستند.

از آن‌جا که خانواده ما به یک طبقه متوسط  تعلق دارد و در منطقه‌ای سنتی در یک شهرستان ساکن است و همه همسایه‌های ما بدون استثنا هم‌طبقه ما هستند، نقل گفتمان‌ها با مرکزیت سرطان و مربوط به سرطان در این محله یا نیمی از دایره‌ای به قطر۵۰۰ متر که منزل ما در مرکز آن قرار دارد، می‌تواند گوشه‌ای از ابعاد له شدن جامعه ایران با سرطان را نمایش بدهد.

چند سال پیش با هشداری به نام سونامی سرطان در ایران مواجه بودیم. با تاسف٬ این نوشته سند همان هشدار است . به احتمال زیاد دیر نیست روزی که خسارات این سال‌های نکبت‌بار اخیر و تاراج جان ایرانیان با سرطان و هزینه شیمی درمانی را هم‌عرض خسارات و هزینه‌های جنگ هشت ساله عراق با ایران ارزیابی کنیم :

آقا رضا همسایه سه منزل آن طرف‌تر درگیر سرطان همسرش است که پس از چند سال بازگشته است. ده‌ سال پیش همسر او به سرطان پستان مبتلا و درمان شده بود. ریه زهرا خانم آب آورده است که علامت خوبی به شمار نمی‌رود.

علی آقا همسایه روبروی ما برادرش در حال شیمی‌درمانی است. خانواده آن‌ها همگی درگیر این بیمار هستند که مدتی است در تامین هزینه درمان با مشکل مواجه است.
حاجی دیگر همسایه روبروی ماست. همسر دوم او برای هم‌دردی به منزل ما می‌آمد. همسر اول او به دلیل سرطان دو سال پیش فوت کرد. او دختر معلول ۱۸ ساله‌ای دارد که به سرطان پستان مبتلا شده است. در روزهایی که خواهر من بدحال بود،  زهرا خانم به منزل ما سر می‌زد. او گقته بود که دخترک معلول حال خوشی ندارد و شیمی‌درمانی می‌شود و اخیرا یکی از چشم‌هایش در اثر بیماری نابینا شده است. سه روز پس از ما ٬ سر در خانه آن‌ها هم سیاه‌پوش شد و دخترک معلول تاب و توان شیمی‌درمانی را نیاورد و فوت کرد.

اقدس خانم همسایه آن طرف‌تر ماست. خواهر اقدس‌خانم در حال شیمی‌درمانی است.
آقای رضایی همسایه سر کوچه ما و خیاط است. همسر او نیز در حال شیمی‌درمانی است.

منیر خانم هم‌کلاسی خواهر من زن آرام و جوانی است . او برای تسلیت گفتن آمده است. روسری خود را تا نزدیک ابرو پایین می‌کشد زیرا به تازگی شیمی‌درمانی را تمام کرده است. او برای مدتی از خواهرم که پزشک بود توصیه‌های درمانی دریافت می‌کرد. او نیز به سرطان سینه مبتلاست. منیر متعلق بک خانواده با سطح اقتصادی پایین است. مادر و خواهر بزرگ‌تر منیر طی دو سال گذشته هر دو در اثر سرطان پستان جان دادند.

مطب دکتر امامی کمی آن طرف‌تر سر کوچه قرار دارد. همه خانواده ما برای بیماری‌های عادی به مطب دکتر امامی می‌رفتند. آخرین بار منشی آقای دکتر از خانواده ما خواستند که نزد آقای دکتر آرام‌تر و کوتاه‌تر صحبت کنند. در ملاقات دکتر امامی سیمای او زرد بود و کلاهی غیر عادی بر سر داشت. منشی بعدا گفت که آقای دکتر امامی در حال شیمی‌درمانی هستند.

داروخانه خیابان مجاور از دوستان قدیمی خانواده ما هستند. همسر آقای داروخانه‌دار و نیز خود دستیار داروخانه به سرطان مبتلا هستند.

ساعت‌فروشی که کمی آن طرف‌تر سال‌هاست ما از او خرید می‌کنیم، احوال‌جوی خواهرم بود. او نیز اطلاع داد که همسرش به سرطان سینه مبتلا و در حال شیمی‌درمانی است.
دخترم برای عیادت خواهرم به ایران رفت. در هواپیما مردی که پشت سر دختر او نشسته بود در حال صحبت با مسافر دیگر،  نقل می‌کند به‌تازگی از سرطان خلاصی یافته است.
صدای یک مسافر دیگر هواپیما حاکی از این بود که برای دیدن یکی از اقوامش که مبتلا به سرطان است به مسافرت می‌رود.

ماه گذشته چند قلم دارو برای خواهرم به ایران ارسال کردم. بتول خانم که به تهران سفر می‌کرد برای آخرین دیدار با برادرش مسافرت می‌رود که روزهای آخر ابتلا به سرطان را می‌گذراند.
و…

شما می‌توانید با همین نگاه جستجوگر عادی از منظر ساکن یک کوچه بالاتر یا پایین‌تر مبتلایان به سرطان را در شهرستان‌های ایران رصد کنید. مبتلایانی که نه کسی از آن‌ها می‌نویسد و نه در جایی دیده می‌شوند یا به حساب می‌آیند.

با این همه بحرانی که جامعه ایران به آن مبتلاست٬ گسترش شدید سرطان در میان مردم را‌ می‌توان به کج‌شدن ارام‌آرام سقف خانه‌ای تشبیه کرد که پی‌های آن از قبل نشست کرده است. نه رهبر جمهوری اسلامی و نه رئیس‌جمهور و نه وزرای امنیتی هیچ‌یک فرصت فکر کردن به این سقف در حال ریزش را ندارند٬ زیرا پی‌های نشست‌کرده این ساختمان تهدید بزرگ‌تری هستند.

بی‌تردید واردات فراوان و بی‌رویه مواد غذایی نظارت نشده ٬ از رده خارج  و مساله‌دار از سوی وارد کندگان نزدیک سرداران سپاهی٬ مصرف بی‌حساب‌وکتاب کودهای شیمیایی٬‌ مصرف فوق‌العاده زیاد سموم کشاورزی٬ استفاده از هورمون و داروهای نظارت نشده برای تولید گوشت از مرغ و دام٬ تولیدات کشاورزی از بذرهای اصلاح شده اما تایید‌نشده٬ وفور مواد غذایی GM یا اصلاح ژنتیک شده همه عواملی هستند که به‌ندرت در جایی از جهان همه با هم پیدا شوند٬‌اما در ایران تحقق یافته است. فقر٬ فساد دولتی٬ ناکارایی اداری و فشار روانی زیادی که استرس‌های سیاسی به مردم وارد می‌کند همه بیماری‌زا هستند.

وجود دو عامل مهم پارازیت علیه شبکه‌های ماهواره‌ای و نیز آلودگی هوا را احتمالا می‌توان ستون فقرات تهدیدی به حساب آورد که سلامتی مردم ایران را تهدید می‌کند.
کسی نمی‌داند در پس پرونده‌های مشکوکی که به پرونده محیط زیست شهرت یافته است چه چیزی قرار دارد. از شواهد و قراین بر می‌آید که آلودگی‌های رادیواکتیو و آزمایش‌های حساب نشده هسته‌ای،  یا بهره‌برداری‌های غیر اصولی از برخی ذخایر اورانیوم در کشور در سطوح گسترده بزرگ‌ترین تهدیدی هستند که شاید انفجار سرطان در ایران را توجیه کند.

اگر برای از سر راه برداشته شدن خطر هاشمی رفسنجانی می‌توان از مواد رادیو اکتیو استفاده کرد و بدن او ده برابر آلودگی رادیو اکتیو داشته است می‌توان گفت آن‌هایی که با سانتریفوژها بازی می‌کنند یا مراکز غنی‌سازی به اندازه زمین فوتبال در صد متری زیر زمین می‌سازند، احتمالا فرصت نیافته‌اند به عواقب استفاده‌های غیر اصولی از مواد رادیو اکتیو پی ببرند و شاید هم برای آن‌ها مهم نیست که فعالیت‌های غیر اصولی می‌تواند یک جامعه را به سونامی سرطان مبتلا سازد.

اما هرچه هست این ابتلا به سرطان نه با دعای فرج درمان می‌شود و نه می‌توان دعای کمیل را جایگزین شیمی‌درمانی کرد. حتی آیت‌الله هاشمی شاهرودی برای بیماری مشکوک به سرطان خود نذر نکرد و نه حتی به کادرهای درمانی ایرانی اعتماد کرد. اما هر آن‌چه هست بعد از ما در تاریخ خواهند نوشت که در عصری که وعده داده بودند پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به شما نرسد مردم ایران هزار هزار نفر به سرطان مبتلا شدند و همه توان مالی و اقتصادی خود را صرف درمان بیماری کردند که لاعلاج بود.

آن دسته شهروندان نیز که به سرطان مبتلا نشدند یا چند ماه حقوق دریافت نکردند و یا موسسات مالی خاص سرمایه‌های آنان را غارت کردند. سند این ادعا خودسوزی و خودکشی کارگران و کسبه ایرانی است و دختران ایرانی که از بالای پل خود را به خیابات پرت می‌کنند تا از این همه رنج و ستم و بی‌پناهی خلاص شوند.

خروج از نسخه موبایل