مرگ استفان هسل، کهنسال‌ترین مدافع حقوق بشر

هسل نه تنها عمری طولانی، بلکه زندگی پُرماجرایی داشت: او در سال ۱۹۱۷میلادی، در بحبوحه جنگ جهانی اول، در خانواده ای آلمانی در شهر برلین به دنیا آمد. هفت ساله بود که با خانواده اش به فرانسه مهاجرت کردند و در شهر پاریس ساکن شدند. استفانِ جوان با شروع جنگ جهانی دوم و بعد از آنکه نیروهای نظامی آلمانِ هیتلری، فرانسه را اشغال کردند، به عضویت نهضت مقاومت فرانسه درمی آید تا علیه اشغالگران مبارزه کند. گشتاپو، پلیس مخفی رایش سوم، در سال ۱۹۴۴ میلادی، هسل را حین عملیاتی در فرانسه دستگیر و روانه اردوگاه‌ مرگ بوخن والد در آلمان می کند. او را شکنجه می دهند و به جرم جاسوسی به مرگ محکوم می کنند. اما هسل به طرزی معجزه آسا موفق به فرار می شود و از مرگ حتمی نجات می یابد.

پس از پایان جنگ، در سال ۱۹۴۶ میلادی، رئیسِ دفتر جانشین دبیرکل سازمان ملل متحد می شود و دو سال بعد، در سال ۱۹۴۸ میلادی، دبیر کمیسیون حقوقِ بشر سازمان ملل. استفان هسل یکی از همکاران هیئت تدوین کننده «منشور جهانی حقوق بشر» و آخرین بازمانده این هیئت دوازده نفری بود. واپسین فعالیت هسل در عرصه اجتماعی، تلاش برای پیروزی فرانسوا اولاند، نامزد حزب سوسیالست فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ میلادی بود.
«برآشوبید!»

استفان هسل که یکی از پیگیرترین مدافعان حقوق بشر و از شخصیت های سرشناس فرانسه بود، در نود و سه سالگی، جُستاری نوشت که در اواخر سال ۲۰۱۰ میلادی به صورت کتابچه ای و با عنوان «برآشوبید!» در فرانسه منتشر شد.

او با انتشار این کتابچه سی و چند صفحه ای که تنها در فرانسه، در عرض یک سال، یک میلیون نسخه از آن به فروش رسید، به شهرت جهانی اش افزوده شد. ترجمه این کتاب به سرعت به زبان های دیگر، و از آن جمله انگلیسی، آلمانی، اسپانیایی، ایتالیایی و ژاپنی منتشر شد و در فهرست کتاب های پرفروش سال قرار گرفت. افزون بر اینها، متن ترجمه انگلیسی آن در مجله «دی نیشین» (The Nation) نیز به چاپ رسید. در این میان نزدیک به پنج میلیون از کتاب «برآشوبید!» در ۳۵ کشور جهان به فروش رسیده است و همچنین از متن آن برای تهیه مستند گونه «برآشفتگان» Indignados که در جشنواره فیلم برلین به نمایش درآمد، استفاده شده است. تونی گاتلیف، سینماگر فرانسوی متولد الجزایر در این فیلم رویدادهای جنبش های اعتراضی اخیر در کشورهای اروپایی و به خصوص ابعاد این جنبش را در اسپانیا نشان می دهد.

هسل در این کتابچه جوانان را به برآشفتن و ایستادگی در برابر جنگ طلبی و خشونت و فقر و بی عدالتی فرا می خواند و آنان را به دفاع از حقوق اقلیت ها و پناه جویان به کشور های اروپایی تشویق می کند.

این «برآشوبیدن»، همان عنصر الهی، همان نخستین جرقه در وجود مادی انسان است که، به باور ویکتور هوگو، به خاموشی نمی گراید. هوگو، این عنصر الهی را در کالبد ژان والژان، شخصیت رُمان «بینوایان» دمید و حال هسل جوانان را به بیداری این عنصر الهی در وجودشان فرامی خواند.

هسل حق آزادی عقیده و بیان، نقد قدرت و نافرمانی مدنیِ عاری از خشونت را از پایه های اصلی حقوق بشر می‌دانست

جستار هسل، که در واقع پیامی است خطاب به جوانان، در کمتر از دو سه ماه، به گفتمانی فرهنگی و اجتماعی تبدیل شد و بازتابی گسترده در کشورهای اروپای غربی یافت و نه تنها در اروپا، بلکه در آفریقای شمالی نیز با استقبال جوانان روبرو شده است. شگفت آنکه کتابچه هسل چند ماه پیش از آنکه جنبش‌های مردمی، با مشارکت گسترده جوانان، در برخی از کشورهای شمال آفریقا و خاور میانه آغاز شود، انتشار یافت؛ تا جایی که گذشته از تأثیر این کتاب در جنبش های اعتراضی در اروپا و آمریکای شمالی، شاید این احتمال را هم نتوان نادیده گرفت که دعوت به برآشفتن و ایستادگی، که با نشر و گسترش متن خطابه هسل در شبکه های اجتماعی، به گوشه و کنار جهان و از جمله به میان جوانان کشورهای تونس، مصر، یمن، سوریه و … راه یافت، در برپایی «روزهای خشم» مردمان این سرزمین ها بی تأثیر نبوده است.
منتقد نئولیبرالیسم

او که پیش تر، از خط قرمز اغلب جوامع غربی گذشته و مردم فرانسه را به تحریم کالاهای اسرائیلی دعوت کرده بود و اشغال سرزمین‌های فلسطینی را با اشغال نظامی فرانسه در جنگ جهانی دوم مقایسه می کرد، حال در کتاب «برآشوبید!» که به «مانیفست ایستادگی مدنی» می ماند، با برشمردن ناهنجاری های اجتماعی و بحران های مالی و اقتصادی جهان و با انتقاد شدید از گسترش نئولیبرالیسم مکتب شیکاگو، به دفاع از سوسیال دموکراسی و دولت رفاه اجتماعی برخاست.

او نه در صدد ارائه نظریه های پیچیده اجتماعی بود و نه با سخنانی پُرطمطراق و فریبنده، مخاطبانش را به ناکجاآباد و خشونت گرایی می کشاند، بلکه با زبانی روشن و رسا – و در عرصه عمومی و نه فقط در محافل روشنفکری- به نقد ناهنجاری های موجود می پرداخت و خواهان بازگشت به ارزش‌های انسانی و آزادی های شناخته شده در منشور جهانی حقوق بشر بود.

برای او دموکراسی به معنای مشارکت و نظارت مردم در امور جامعه بود. هسل حق آزادی عقیده و بیان و نیز نقد قدرت (قدرت سیاسی، قدرت های اقتصادی و قدرت های رسانه‌ای) و نافرمانی مدنیِ عاری از خشونت را از پایه های اصلی حقوق بشر می‌دانست.
استفان هسل؛ الگوی روشنفکری هزاره سوم؟

شامگاه گذشته، علاقمندان به استفان هسل در پاریس به یادش شمع روشن کردند

آیا استفان هسل، این مدافع پُرشور و کهنسالِ حقوق بشر و شاید آخرین بازمانده از نسل روشنفکران اروپایی را، که در فعالیت های حقوق بشری خود، همواره از جنگ و بی عدالتی و فقر برآشفته می شود و به پا می خیزد، می‌تواند الگوی روشنفکر قرن بیست و یکم میلادی باشد؟

او که بعد از فاجعه تروریستی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، به آمریکا و قدرت های اروپایی از “برخورد تمدن ها” و آغاز جنگ و لشکرکشی هشدار داد و همواره با انتقاد از سیاست های اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی، حل مسئله فلسطین و برقراری صلح در خاورمیانه را نقطه آغاز حل بسیاری از بحران های جهانی می دانست، نمونه روشنفکر زمانه ماست؟

آیا استفان هسل، مردی که در محله های فقیرنشین پاریس و حومه شهرهای بزرگ به میان جوانان سرکش فرانسوی و نسل سوم از مهاجران سرزمین هایی می رفت که زمانی مستعمره کشورهای اروپایی بودند و با آنان به گفت و گو می نشست و آنان را به ایستادگی و مبارزه بی‌خشونت دعوت می کرد، هنوز به آرمان های روشنفکران نسل خود که روشنگری و انتقاد از وضع موجود و دعوت به ایستادگی را سرلوحه زندگی اجتماعی خود قرار داده بودند، وفادار مانده بود؟

یا روشنفکری بود که هنوز در حال و هوا نوستالژیکِ “نهضت مقاومت فرانسه” به سر می برد و پیرانه سر، در حسرت گذشته و آرمان های به بار ننشسته ژان پل سارتر و دیگر اگزیستانسیالیست های فرانسوی، یک تنه به میدان مبارزه با بی عدالتی و فقر و تبعیض آمده بود؟
آینده از آنِ خشونت پرهیزی و آشتی فرهنگ ها

“سخنان هسل برخاسته از «دانش کتابی» نیست، بلکه ریشه در تجربه زندگیِ طولانی و پُرماجرای او دارد و نشان از فرزانگی و فرهیختگی.”

آیا دعوت این روشنفکر کهنسال به «برآشوبیدن» و پیگیری علل آنچه موجب «برآشفتن» ما می‌شود و نیز تأکید او بر نشان دادن کنش اجتماعی در برابر بی عدالتی ها، همان رفتاری است که امروز از روشنفکران انتظار می رود؟

استفان هسل، این موجود لطیف و «اثیری»، با شوخ طبعی شاعرانه اش، با فروتنی سقراط‌ ‌وار خود، با شکیبایی و بینایی و بصیرت مثال زدنی، و با شور و شوق فراوان، با مخاطبانش به گفت وگو می‌نشست.

او در کتاب «برآشوبید!» می نویسد: «من برای هر یک از شما انگیزه ای برای برآشفتن آرزو می کنم. این امر بسیار باارزش است. هرگاه چیزی شما را برآشفته می کند، مانند زمانی که نازی‌ها مرا به خشم آوردند، روحیه ایستادگی و شهامت در شما جان می گیرد و نیرومند و فعال می شوید.»

سخنان هسل برخاسته از «دانش کتابی» نیست، بلکه ریشه در تجربه زندگیِ طولانی و پُرماجرای او دارد و نشان از فرزانگی و فرهیختگی. هسل می‌گوید: «آینده از آنِ خشونت پرهیزی و آشتی فرهنگ ها و تمدن های گوناگون است… خشونت، به هر شکل که بروز کند، نتیجه ای جز گسترش خشونت دربر ندارد و همواره به شکست می انجامد. خشونت پرهیزی اما روشی مطمئن برای پایان بخشیدن به دور باطل خشونت است. ما باید توان درک این واقعیت را داشته باشیم که خشونت به مثابه پشت کردن به امید است. فراموش نکنیم که وضع موجود، به هر وخامتی هم که باشد، فقط لحظه‌ای از تاریخ طولانی تکامل بشر است؛ و امید یکی از مهمترین انگیزه های جنبش و پیشرفتِ انسان. امید عنصر اصلی آینده است… مردان و زنانِ عرصه های سیاست و اقتصاد و فرهنگ و تمام افراد جامعه نباید از مسئولیت پذیری شانه خالی کنند و تحت تأثیر دیکتاتوری بازار مالی جهانی، که صلح و دموکراسی را تهدید می‌کند، قرار بگیرند. بی اعتنایی به وضع موجود بدترین نگرشی است که می‌توان در پیش گرفت. من با علاقه ای عمیق به زنان و مردانی که قرن بیست و یکم را خواهند ساخت، می‌گویم: آفرینش، ایستادگی است و ایستادگی، آفرینش است.»
از: بی بی سی

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل