سایت ملیون ایران

اسرائیلی‌ها به یک نقشه‌ راه جدید نیاز دارند

روز ۲۰ مارس همزمان با دهمین سالگرد جنگ عراق و اولین دیدار پرزیدنت اوباما از کشور اسرائیل بود. این دو، به مناسبت‌هایی با هم ارتباط پیدا می‌کردند. زیرا جنگ عراق ظاهراً بدلیل اینکه تصور می‌رفت صدام حسین دارای سلاح‌های اتمی و بیولوژیکی است آغاز شد.

امروز در همان منطقه و در همسایگی عراق، چشم‌ها به سوی ایران است و بار دیگر موضوع اتمی شدن کشوری در خاور میانه زنگ‌های خطر برای جنگ دیگری را به صدا در آورده است.

این بار اسرائیل است که اصرار دارد ایران به زودی دارای بمب اتم خواهد شد و باید هر چه زودتر آن را متوقف کرد. اگر چه پرزیدنت اوباما و دولت او با جرج بوش و یاران وی تفاوت بسیاری دارند ولی شرایط نگران کننده‌ی امروز را به ده سال پیش شباهت می‌دهند.

شاید نگاهی به آنچه در عراق اتفاق افتاد، یک یادآوری مفید باشد.

درس‌های جنگ عراق

یک دهه از زمانیکه آمریکا متجاوزانه به عراق حمله کرد می‌گذرد. تصمیمی که تقریباً امروز همگی پذیرفته‌اند یکی از بزرگترین اشتباهات سیاست خارجی آمریکا بوده است. البته هنوز هستند کسانی که از این جنگ و تجاوز بی‌دلیل حمایت می‌کنند. از جمله کسانی که مسئول آغاز آن بودند مانند جرج بوش، دیک چینی، و رامز فلد که معتقدند ایده‌ی جنگ در اساس درست بوده است. اگر چه دلایل آنها مبنی بر اینکه صدام حسین سلاح‌های اتمی و بیولوژیکی خطرناک داشت نادرست و اشتباه بوده است. این یک جنگ کشنده و مخرب بود. بیش از ۴۵۰۰ سرباز آمریکایی و بنا بر یکی از آمارها بیش از ۱۲۷ هزار عراقی کشته و هزاران نفر مجروح و میلیارد‌ها دلار از پول مالیات دهندگان آمریکایی بر باد رفت.

بحث و گفت‌وگو در مورد اینکه چه کسانی مقصر بودند هنوز هم ادامه دارد. آیا مسئولیت با سازمان «سیا» و بویژه رئیس آن است، آیا سیاستمداران و یا اعضاء کنگره که به جرج بوش اجازه‌ی حمله به عراق را دادند و یا مطبوعات آمریکا که دلایل شروع چنین جنگ خطرناکی را بیشتر به زیر پرسش نیاوردند، کدام مورد سرزنش هستند.

در حقیقت پاسخ واقعی این است که همه‌ی اینها به سهم خود مقصر هستند. ولی شاید پرسش مهمتر این باشد که آیا برای آینده، درس‌های مهمی آموخته شد که مانع جنگ دیگری نظیر عراق شود یا نه؟

بیم بسیاری بر این است که حتا اگر این تجربه از نظر بسیاری تلخ و صفحه تاریکی در تاریخ آمریکاست، ولی امکان تکرار آن هنوز وجود دارد.

برای مثال درگیری آمریکا و ایران از جهات بسیاری، متفاوت از عراق است ولی سازمانی که اطلاعات را جمع آوری می‌کند، همان سازمان پیشین است.

در مورد عراق چند عامل مهم در تصمیم‌گیری دولت بوش دخالت داشت.

اول این تصور متکبرانه که ورود آمریکا به عراق با استقبال مردم روبرو شده، صدام حسین سرنگون می‌شود و مردم به سرعت به سوی دموکراسی رفته و یک حکومت دموکراتیک و دوستانه نسبت به آمریکا بوجود خواهد آمد. این پیش قضاوت بسیار اشتباهی بود که نشان داد سیاستمداران از وضعیت واقعی منطقه و بویژه عراق بی‌خبرند.

ثباتی که در این کشور برقرار بود تنها بدلیل وجود دیکتاتوری مانند صدام حسین بود. عراق کشوری بود که در اثر سالیان دراز فشار و سرکوب، هیچ نوع مخالف قدرتمند و یا سازمان سیاسی در این جامعه باقی نگذاشته بود.

موضوع مهم دیگری که ظاهراً به آن توجه نشد، اختلافات بین شیعه و سنی بود. ۶۰ درصد جمعیت شیعه عراق تحت فشار و زیر سلطه حکومت اقلیت سنی بود. گذار از دیکتاتوری، از ظلم، خشونت و بی‌قانونی به دموکراسی و حکومت قانون با حمله یک ارتش خارجی و سرنگونی رژیم انجام نمی‌شود.

گزارش‌های بسیاری حاکی از این واقعیت است که دولت جرج بوش حتا هیچ برنامه‌ای برای اداره عراق پس از صدام نداشت. تصور ساده لوحانه و در عین حال متکبرانه این بود که مردم عراق تنها منتظرند کسی صدام را از سر راه بردارد و آنها زمام امور را با آرامش بدست خواهند گرفت.

امید دولت بوش بر این بود که «احمد چلبی» که خود را دولت در تبعید نامیده بود به عراق بازگشته و زمام امور را بدست بگیرد.

برای کسانی که امروز به تجربه‌ی ورشکسته حمله عراق نگاه می‌کنند، یکی از مهم ترین پرسش‌ها این است که چگونه می‌شود برنامه‌ی نظامی بسیار وسیع برای حمله به کشوری را ریخت، ولی هرگز به مشکلات و پیچیدگی‌های سیاسی و عکس‌العمل شهروندان آن فکر نکرد.

یکی دیگر از دلایل اشتباه بزرگ امریکا، در حقیقت نارسایی و ناتوانی سازمان «سیا» و اداره ضد جاسوسی این کشور بود. اطلاعات مبنی بر اینکه صدام حسین دارای سلاح‌های اتمی و شیمیایی خطرناک است هرگز بطور واقعی و رسمی تأیید نشده بود. ولی از آنجایی که تصمیم حمله به عراق از پیش گرفته شده بود، سازمان «سیا» در نهایت، اطلاعات ناقص و نامعلوم را به عنوان دلایل واقعی برای جنگ عرضه داد. در همان زمان بود که وزیرخارجه وقت، خانم «کاندولیزا رایس» پای میکرروفون رفت و این جمله تاریخی را بیان کرد: «ما نمی‌خواهیم که دود باروت تبدیل به ابر اتمی شود.»

«جان مک لاگین» که در زمان حمله به عراق مقام دوم در سازمان «سیا» بود می‌گوید : «تجربه عراق یک شکست حرفه‌ای بود و ما هر روز به آن فکر می‌کنیم.»

در پاسخ به این سئوال که آیا این تجربه قابل تکرار است، «مک لاگین» می‌گوید: «بطور قطع می‌تواند دوباره اتفاق بیفتد. زیرا ما با اطلاعات ناقصی که به اشکال گوناگون به ما می‌رسد سروکار داریم. در مورد عراق، بدون شک استفاده از چنین اطلاعات نامعلوم و غیرکامل به یک نتیجه مطمئن رسیدن، تنها با فریبکاری امکان‌پذیر بود».

گزارشات بسیاری در زمینه‌ی جنگ عراق امروز نشانگر این است که مقامات دولت جرج بوش مصمم بودند به عراق حمله کنند و با اطلاعات غلط صدام حسین را به ۱۱ سپتامبر ارتباط دادند که کنگره آمریکا را متقاعد کنند چنین جنگی ضروری است. دیک چینی، معاون رئیس جمهور شخصاً اعلام کرد که آمریکا مطمئن است صدام حسین برنامه سلاح‌های اتمی و شیمیایی خود را دوباره آغاز کرده و یکی از هواپیما ربایان ۱۱ سپتامبر با مأمور جاسوسی عراق ملاقات داشته است. البته بعدها معلوم شد که هرگز چنین ملاقاتی رخ نداده است.

ایجاد ترس و تبلیغات بی‌پایه، در نهایت به جنگی انجامید که سرنوشت عراق و منطقه را برای همیشه تغییر داد.

ده سال پس از این جنگ خونین، هنوز بمب‌گذاری و کشتن مردم بیگناه ادامه دارد. امروز عراقی علیه عراقی است. و این از نتایج دردناک حمله آمریکا به عراق بوده است.

دیدار اوباما از اسرائیل

اگر چه در طول ریاست جمهوری اوباما کمک‌های مالی آمریکا به اسرائیل بیش از همیشه افزایش یافت ولی روابط بین اوباما و نتانیاهو سرد و غیر دوستانه بود. زمانیکه اوباما در آغاز ریاست جمهوری‌اش در نخستین سفر خود به مصر رفت و از دوستی آمریکا با مسلمانان سخن گفت، در اسرائیل تعبیر بر این بود که اوباما دوست قدیمی این کشور را به مسلمانان فروخته است و می‌خواهد از اسرائیل فاصله بگیرد. سخنرانی در قاهره برای سیاستمداران و برخی مردم اسرائیل همچنین به این معنی بود که آمریکا دیگر از اسرائیل پشتیبانی نخواهد کرد.

اصرار اوباما به متوقف شدن اشغال خاک فلسطینی‌ها و اسکان دادن یهودیان به تیرگی روابط افزود. همچنین زمانیکه اوباما از تهدید نتانیاهو در زمینه‌ی حمله به تسلیحات اتمی ایران پشتیبانی نکرد، تبلیغات منفی زیادتر شد.

از آنجایی که سردی روابط دو رهبر آمریکا و اسرائیل در نهایت مذاکرات صلح خاور میانه را نیز مسکوت گذاشت، در دوره دوم ریاست جمهوری، اوباما تصمیمش بر این بود که تمام کوشش خود را برای آغاز مذاکرات صلح آنجام دهد. به این منظور باید با نتانیاهو و دولت جدید وی که عناصر دست راستی کمتری دارد از در دوستی در می‌آمد.

در حال حاضر، در روابط آمریکا و اسرائیل، مهمترین مسئله ایران است. آمریکا بر این عقیده است که ایران دست کم تا یکسال دیگر می‌تواند بمب اتم بسازد. در حالیکه نتانیاهو و دولت اسرائیل معتقدند وقت زیادی نیست و باید هر چه زورتر مانع از دسترسی ایران به بمب اتم شد. نظر آمریکا همچنین بر ادامه تحریم‌های اقتصادی و مذاکرات است. در حالیکه نتانیاهو معتقد است تنها با حمله نظامی می‌توان مطمئن شد که ایران بمب اتمی نخواهد داشت.

در دیدار اوباما از اسرائیل، نتانیاهو علیرغم اختلاف نظر، کوشید به گرمی از او استقبال کند و گفت: «من مطمئن هستم پرزیدنت مصمم است مانع از دسترسی ایران به بمب اتم شود. اگر چه اسرائیل حق دفاع از خود را محفوظ می‌دارد».

در مقابل اوباما گفت که تعهد آمریکا به امنیت اسرائیل یک مسئولیت جدی است». اوباما همچنین اطمینان داد که ۲۰۰ میلیون دلاری که برای ساختن یکنوع سیستم دفاعی علیه موشک معروف به «گنبد آهن» (Iron Dome) است را در اختیار اسرائیل می‌گذارد.

رهبران دو کشور توافق کردند که نباید به ایران اجازه داد بمب اتمی بسازد و به این منظور استفاده از نیروی نظامی ممکن است ضروری باشد. البته هنوز بر سر زمان شروع چنین اقدامی اختلاف وجود دارد.

پس از انتخابات ژانویه، نتانیاهو از نظر سیاسی در موقعیت ضعیف‌تری قرار گرفته است. وزیر دفاع جدید او «موشه یالون» در مورد حمله‌ی اسرائیل به ایران بدون کمک آمریکا ابراز تردید کرده است.

موضوع بسیار مهم فلسطین و مذاکرات صلح، دست کم بطور آشکارا، مورد بحث قرار نگرفت، ولی اوباما در یک سخنرانی مفصل با حضور بیش از هزار نفر از دانشجویان و جوانان اسراییلی با اشاره به تلاش‌های تاریخی یهودیان برای رسیدن به آزادی، از نسل جوان خواست که از ایجاد یک کشور فلسطینی استقبال کنند و گفت این تنها راه برای تضمین آینده است.

اوباما گفت: «تنها راه واقعی که می‌توان اسرائیل را حفاظت کرد، نبودن جنگ است. زیرا هیچ دیواری نمی‌تواند باندازه کافی بلند باشد و یا هیچ «کنبد آهنی» نمی‌تواند آنچنان محکم باشد که بتواند جلوی نفوذ صدمات دشمنان را بگیرد.

اوباما از جمعیت جوان خواست وضع اسفناک فلسطینی‌ها را که تحت اشغال نظامی زندگی می‌کنند و قادر نیستند آزادانه حرکت کنند و هیچ جایی را ندارند که سرزمین و کشورشان بنامند، در نظر بگیرند.

اوباما گفت: «خودتان را بجای آنها بگذارید و دنیای آنها را از دید آنان ببینید. همچنانکه اسرائیلی‌ها کشور خود را در سرزمین خودشان ساختند، فلسطینی‌ها نیز حق دارند که مردمی آزاد در سرزمین خود باشند.»

سخنان اوباما با استقبال دانشجویان اسراییلی روبرو شد، ولی فلسطینی‌ها از آنجاییکه اوباما هیچ اشاره‌ای به مسئله مهم ادامه اسکان دادن یهودیان در سرزمین‌های فلسطینی نکرد، آنها از این سفر وی مایوس بودند.

محمود عباس در ملاقاتش با اوباما تأکید کرد پیش از اینکه هر نوع مذاکراتی آغاز شود اسرائیل باید خانه‌سازی در خاک فلسطینی‌ها را متوقف کند. عملی که جامعه بین‌المللی نیز آنرا غیر قانونی می‌داند.

اسرائیلی‌هایی که به حسن نیت اوباما شک دارند، بر این باورند که سخنان گرم وی بزودی با تقاضاهای زیادی همراه خواهد بود. از جمله در یکی از روزنامه‌ها، در سر مقاله‌ای نوشته شده بود که «آیا این یک تاکتیک متفاوت است که فردی عسل روی یک قاشق پلاستیکی بگذارد و سپس روزی آن را تبدیل به چاقوی تیز‌ی کند؟»

هم اکنون مهمترین مانع آغاز مذاکرات صلح، ادامه اشغال سرزمین‌های فلسطینی است که دولت نتانیاهو حاضر به متوقف کردن آن نمی‌باشد.

اسرائیل نیاز به یک «نقشه» جدید دارد

در سر مقاله‌ای در روزنامه لوس انجلس تایمز، «اِیان لوستیک» (Ian Lustick) نویسنده و استاد علوم سیاسی در دانشگاه پنسیلوانیا و صاحب نظر در زمینه‌ی روابط اعراب و اسرائیل می‌نویسد: نخست وزیر اسرائیل بنیامین نتانیاهو اخیراً دولت جدیدش را تشکیل داده است، ولی هیچ چیز اساسی تغییر نخواهد کرد. مذاکرات صلح آغاز نخواهد شد، فعالیت‌های شدید در زمینه‌ی اشغال سرزمین‌های فلسطینی و اسکان دادن یهودیان ادامه خواهد یافت و تهدید‌های جنگ با ایران نیز کماکان بجای خود باقی خواهد بود. اسرائیل کشوری است که از نظر بین‌المللی طرد شده است. پرزیدنت اوباما با آنها با احترام رفتار خواهد کرد، ولی آنچه را که قبلاً گفته بود، اینکه دولت نتانیاهو برای مذاکرات صلح و سازنده شریک مناسبی نیست، هنوز واقعیت دارد.

از شبه‌دولتی که در اسرائیل وجود دارد، در مقابل نیروهای افراطی و ناسیونالیستی دست راستی که در حقیقت سیاست این کشور را در مقابل اعراب و مسلمانان دیکته می‌کنند، انتظار زیادی نمی‌توان داشت.

در سال ۲۰۰۳ بر اساس سنجش آرایی در اتحادیه اروپا، اسرائیل نسبت به کشورهای دیگر بزرگترین خطر برای صلح دیده شد. در ۲۰۰۶ بر اساس آماری که دولت اسرائیل در ۳۵ کشور بدست آورد نشان داد که این کشور بدترین وجهه‌ی عمومی را دارد.

در سال ۲۰۱۲ رسانه‌ی «بی بی سی» گزارش داد که ۵۰ درصد از ۲۴ هزار مردمی که از سراسر دنیا آمار گرفته‌اند، معتقدند اسرائیل تأثیری منفی در دنیا دارد که مساوی با کره‌ی شمالی و بیشتر از ایران و پاکستان بود. وجهه‌ی اسرائیل به‌جهت تکرار اعمالی که توهین به اساس عدالت‌خواهی مردم دنیا بوده صدمه دیده است.

رهبران اسرائیلی بارها تهدید کرده‌اند که به ایران حمله خواهند کرد. دلیل اسرائیل این است که ایران در حال بوجود آوردن تکنولوژی اتمی و احتمالاً بمب اتمی است. در حالیکه اسرائیل باوجود داشتن سلاح‌های اتمی بسیار، از پیوستن به معاهده عدم توسعه بمب‌های اتمی خود داری می‌کند.

در برابر شناسایی فلسطین به عنوان عضو ناظر توسط مجمع عمومی سازمان ملل، دولت اسرائیل اعلام کرد که اسکان دادن یهودیان را در مناطق حساس اورشلیم و کرانه غربی به سرعت پیش می‌برد. بر اساس این ادعا که هزاران سال پیش یهودیان در این منطقه زندگی می‌کرده‌اند، در حالیکه تقاضای بازگشت فلسطینی‌ها به سرزمین خودشان را که ۶۵ سال پیش رانده شدند، غیر عملی اعلام می‌شود.

اینگونه سیاست‌ها و اعمال موجب شده است که وجهه بین‌المللی این کشور گستاخانه، به جای شجاعانه – جنگ‌طلب بجای منطقی و خطرناک بجای قابل اعتماد شناخته شود.

نتانیاهو و متحدین وی برای بسیاری از زیاده روی‌های اسرائیل می‌توانند مورد سرزنش قرار گیرند. ولی نیروهای عمیق‌تری در کار هستند که مهمترین آنها ناشناخته بودن واقعیت «پست صهیونیسم» (Post-Zionism) است.

ایدئولوژی که اسرائیل را بنا کرد نتوانسته است با تغییرات زمان خود را وفق بدهد و غول آمریکا هم آن را از پیامدها حفاظت کرده است.

زمانیکه تطبیق دادن به تدریج انجام نگیرد، می‌تواند بناگاه اتفاق افتاده و تند و همراه با آشفتگی باشد و این تغییری است که در انتظار اسرائیل است.

صهیونیسم تشکیل یک کشور یهودی را در فلسطین به عنوان راه حل بحرانی که در اواخر قرن ۱۹ و اوائل قرن بیستم برای یهودیان اروپا بوجود آمد، پیشنهاد کرد. این کشور می‌توانست یهودیان در تنگنا گرفته را حمایت کند، به یهود ستیزی پایان دهد و ابراز احساسات ناسیونالیستی را برای یهودیان ممکن سازد.

بیش از یک قرن از آن زمان، رهبران اسرائیلی علیرغم اعتقاد شخصی، هنوز صهیونسیم را برای توجیه سیاست‌های خود و رد انتقاد به آنها استفاده می‌کنند. ولی اعتقادات و فرضیاتی که آن زمان مؤثر بود، یک قرن بعد بهره جویی از آن به عنوان «سیاست»، زننده بنظر می‌رسد.

در نظر داشته باشیم که صهیونیسم بدلیل بی‌خانمانی یهودیان که در جامعه‌ی جهانی یک مشکل حیاتی شده بود، آغاز شد و یک کشور یهودی را در بین عرب‌هایی که برای حل این مشکل مقاومت می‌کردند بوجود آورد.

صهیونیسم اولیه تصویر یک حکومت مدرن، سکولار و دموکراتیک را داشت که تمدن غربی را به شرقی که گرفتار ایده‌های مذهبی عقب مانده بود، بیاورد. در نتیجه منطقه مدرنیزه شده و مانند اسرائیل شوند، این کشور را بپذیرند و حتا سپاسگزار باشند. همچنین تصور می‌رفت که در یک کشور یهودی، یهودیان مورد حمایت باشند. ولی چنگال آهنین این ایدئولوژی کهنه دلیلی است که امروز اسرائیل به نظر از زمان عقب افتاده می‌آید.

اسرائیل پیش گام یک خاورمیانه اروپایی که مورد تقدیر هم باشد نیست. دنیا امروز دلمشغول یک مشکل جهانی بی‌خانمان بودن مردم زجر داده شده است، نه یهودیان بلکه فلسطینی‌ها.

اسرائیل یک کشور سکولار و دموکراتیک در منطقه نیست. در حالی که مردم در کشورهای مسلمان خاورمیانه وارد سیاست می‌شوند و حکومت‌هایی که بوجود می‌آورند متحدان اسرائیل نیستند.

ایدئولوژی، برنامه و نقشه سیاسی یک سرزمین است که خطرات راه، موانع و حتا فرصت‌هایی را نشان می‌دهد. اجبار به استفاده از نقشه اواخر قرن نوزده که راهنمای قرن بیست و یکم باشد موجب سردرگمی و حتا یأس و ناامیدی شده است.

اسرائیلی‌ها به یک نقشه‌راه جدید نیاز دارند، آن نوع که «یهودستیزی» ریشه‌ی همه مشکلات نباشد. آن نقشه‌ای که آمیخته با ربودن زمین‌های دیگران به عنوان یک عمل قهرمانانه مانند سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰و به عنوان راه حلی برای مقابله با بی‌اعتمادی اخلاقی و ننگ بین‌المللی نباشد. آنچه که فلسطینی‌ها را «نازی» خطاب نکند.

نقشه جدید باید نشانگر یک هدف اساسی صهیونیسم باشد، هدفی که به آن رسیده است. یعنی اسرائیل یک کشور معمولی است، که مستعد به حماقت و خشونت به نام بت‌های قدیمی‌اش مانند هر کشور دیگری می‌تواند باشد.

در زمان خود شاید ایدئولوژی صهیونیسم، بعنوان نشان دهنده یک مشکل و یافتن یک راه حل با ارزش بود. ولی امروز به غیر از اینکه یهودیان دارای حقوق اساسی مانند هر کس دیگری هستند، گفتمان صهیونیستی یک مانع برای سعادت و امنیت یهودیان است.

اسرائیل می‌تواند در عصر «پست صهیونیسم» زندگی کند و یا در آن بمیرد. آن چنان که ما در سنت یهودی می‌گوئیم، «زندگی را انتخاب کن.»

شهلا صمصامی

از: ایران امروز

خروج از نسخه موبایل