آقای تاجزاده متاسفانه نه درنگاه شما و نه در فرهنگتان، وعلیالخصوص نوشته اخیرتان “راه برد براندازان…” من کوچکترین اعتقادی نه به مردم میبینم، نه به کشور و نه به میلیونها جوانی که مشتاق یک زندگی آزاد و سرشار از شادی، امید، نوآوری و ظاهر شدن در سیمای مدرن جوان امروزی در قرن بیستویکم هستند! نگاهی عبوس و خشمگین، با تهریشی که به هر حال نزدیکی شما را به قشری خاص و نه به نسل جدید و میلیونی کشور نشان میدهد. نگاه و طرز تفکری که هر دم به من و منِ نوعی یادآوری میکند فراموش نکنیم که شما در چهارچوب نظامید! بیجهت دل بر شماها نبندیم!
البته غیر از این هم انتظاری نیست چرا که در تمام تعریفها و بازتعریفها، اصلاحطلبان خود را جریانی معرفی میکنند که خواهان اصلاح رژیماند و بس! رژیمی که هر جنایت و گند و کثافتی بکند آنها معتقد به توان تغییر در او هستند. “اگر او تغییر نکرد آنها خود را تعدیل میکنند.” چرا که خود را همیشه جز جدائیناپذیر آن میدانند.
در نوشته و مصاحبه هیچ کدام از اصلاحطلبان جائی برای اپوزیسیون نیست. آنها در این خانه غصبی تنها نیروهائی را میبینند که در چهارچوب نظامند! فرقی نمیکند اصولگرا، اعتدالی، اصلاحطلب، مفاهیم خودساخته برای سر پا نگاه داشتن این رژیم. آنها بچههای یک خانوادهاند که برخی موارد بعضیهایشان شلتاقی میکنند و پدر خانواده نهیبی، ترکهای برسرشان میزند و سر جایشان مینشاند. “بنیانگذار این خانه و نظام در حال ویرانی گفت “حفظ این نظام اوجب واجبات است! “
آنها هنوز باور ندارند که جامعه جوان ایران بهجز معدودی که نان رژیم میخورند و زحمت دیگران میدارند، باوری به حکومت اسلامی به اصلاحطلب و غیراصلاحطلب ندارند و آنچه زیر پوست کشور در حال حرکت و ریشهدواندن هست را نمیبینند.
آنها فرقی با حکومت در نگاهشان به زنانی که خواهان برابری حقوق و گرفتن نقشی همپای مردان و حتی سادهترین امر یعنی برداشتن حجابند، ندارند! آن جوانانی را که در سیمائی مدرن با نگاهی جدا از نگاه آنها به جهان مینگرند را بر نمیتابند، آنها جوانان حزباللهی را ولو در ظاهر حزباللهی باشند را به جوانانی که سکولار فکر میکنند ترجیح میدهند و در نبرد نهائی که امروز طلیعههای آن دیده میشود بر آنها تکیه خواهند زد.
به نوشته اخیرآقای تاجزاده نگاه کنید “نظام جمهوری اسلامی از حمایت قشر قابل توجهی از مردم برخوردار است که اگر در اقلیت هم باشند! با انگیزه و سازمانیافته هستند! رسانه، قدرت اطلاعاتی و مالی دارند. آماده فداکاری برای خفظ نظام و معارضان جمهوری اسلامی هستند. ” به عبارتی روشنتر یعنی سپاه، بسیج، نیروهای خودسر، نیروهای سرکوب، عقیدتیهای سفت وسخت! رسانههای ریز و درشت از کیهان شریعتمداری تا تلویزیون جمهوری اسلامی. از دستگاه “غزای” صادق لاریجانی تا پولهای غارتشده بانکها، تعاونیها، صندقهای بازنشستگی و تامین اجتماعی. “شمردم و قلبم به درد آمد” این نوع نگرش بنمایه اکثریت اصلاحطلبانی است که تاجزاده بهترین آنهاست.
تاجزادهای که اذعان میکند دنبال آن نیروئی خواهد رفت و در کنارشان خواهد ایستاد که اگر اکثریت جامعه هم نباشند، تنها متشکل از کسانی باشند که زیر چتر حکومت توان مالی مطبوعاتی و سرکوب دارند و مقابل معرضان حکومت اسلامی میایستند! ایستادنی که امکان مشارکت اصلاحطلبان و بالا آمدن مجددشان را در حکومت امکانپذیر میسازد.
اصلاحطلبان بندِ نافشان با حکومت بسته شده و کوچکترین اعتقادی به اکثریت و به حکومتی غیر حکومت اسلامی ندارند. آنها در نقد خود هرگز به ساحه شخص شخیص رهبر نزدیک نمیشوند و او را بهخاطر عملکرد جنایتبار و کشوربرباددهاش سرزنش نمیکنند!
آنها هرگز از این همه فساد لانه کرده در بیت رهبری، در بیتهای ریز و درشت علمای اعظام سخنی نمیگویند. هرگز از حقوق پایمال شده اقتصادی مردم، اقلیتهای دینی، قومی، فرهنگی و ستمی که بر جوانان و معترضان میرود حرفی نمیزنند.
معترضان و اپوزیسیون خارج کشور را رقمی نمیدانند. نمیبینند، یا اگر ببینند منتسبان به سلطنت و کشورهای بیگانه تلقی میکنند.
چشم بر حکم حکومتی، آرای صادره توسط مخلوقات باستانی نشسته در شورای نگهبان میبندند و دم بر نمیآورند.
هرگز از هیچ اعتراض خیابانی، کارگری، دانشجوئی، تحصن و اعتصاب حمایت نمیکنند! در مقابل اینهمه اعدام و قتلهای صورت گرفته که آخرین آنها آقای هکی بود سکوت میکنند. چرا که آقای تاجزاده هنوز معتقدند “ما با یک نظام کاملا انسدادی مواجه نیستیم که هر صدائی را خفه کند! وضعیت نیمهباز آن به وجود اصلاحطلبان و تلاشهای آنها برمیگردد که اجازه ندادند جامعه دو قطبی شود. به وضع موجود باید تن داد. دلیلی ندارد ایران را ویران کنیم!” دعوای آنها بر سر لحاف ملا است.
این کلمات شاهبیت و ته دید یکی از برجستهترین نمایندگان اصلاحطلبی است. فکر میکند هنوز جامعه دو قطبی نیست! واقعا این حکومت همان است که آقای تاجزاده ادعا میکند؟ حکومتی که هر صدائی را خفه نمیکند؟ “جز صداهائی نادر” آیا بهراستی چنین است؟ آیا آن صدائی که خفهاش میکنند، کارد آجیناش مینمایند و به آتش میکشند! صدا نیست؟
اگر جامعه دو قطبی نشده و یمین و یسار حکومت خالی نگردیده چه امری باعث شده که امروز اصلاحطلبانی چون آقای تاجزاده و آقای زیدآبادی اینچنین پابرهنه به میدان بیایند و هشدار دهند، بترسانند از سوریهای شدن و گرفتار آمدن در وضعیت عراق و افغانستان!
طوری مینویسند و میگویند که گویا آنها دایه مهربانتر از مادر برای این سرزمیناند و آنچه آنها در خشت خام میبینند اپوزیسیون عنادورز و مفلوک در هم ریختهی خارج از کشور در آئینه نمیبیند. کسی نیست که بگوید چه کسی این قیومیت و عقل کل بودن را بر شما داده است؟ شمایانی که کارد عمیق نشسته بر کتف مردم زحمتکش و رنجدیده این مملکت را نمیبینید. شمایانی که خود در رسیدن وضعیت اسفبار این سرزمین به حال نزار امروز کم نقش نداشتید.
به خودتان مدال ندهید! کدام کار غلط امامتان را تقبیح کردید؟ از این که در قرن بیستم “اقتصاد را مال خر” میدانست که نهایتاش به اینجا رسیده است. از جنگافروزی تا تداوم آن! از قتل عام سال ۶۷، از سرکوب خشن و وحشیانه تمام نیروهای اپوزیسون، چگونه انتقاد کردید و مقابلاش ایستادید؟ نیروهای صادقی که دل در گرو نیکبختی مردمان رنجدیده این سرزمین داشتند.
شما در مهاجرت اجباری میلیونها نخبه، روشنفکر، هنرمند و صاحبان سرمایه و حرفه نقشی تعیینکننده داشتید! زمانی که زمام حکومت به دستتان بود همین نگاه معاملهگرانه و بازاری اجازه نداد که از حد تدارکاتچی فراتر روید و در معرکه عشق سینه سپر کنید! چرا که هرگز عاشق نبودید و حاضر به تاوان آن نگردیدید.
امروز هم عافیتطلبی خود را با انداختن ترس از افغانیشدن کشور توجیه میکنید. قیاس معالفارقی که میگذارم به وقت دیگر.
متاسفانه آن چه که امروز در نوشتههای شما و دیگر اصلاحطلبان بیشتر نمود پیدا میکند. تشویق آحاد مردم است به تن دادن به سرنیزه حکومت که از دید شما ضامن صلح و آرامش است. میگوئید این زندگی تلخ و نکبتبار رقمزده به نام شما در زیر شمشیر داموکلس بهتر است از تن دادن به حضور دشمن فرضی در کشور!
کدام دشمن؟ بهراستی فکر میکنید دشمن با مردم چه میکند که این حکومت نمیکند؟ بیشتر از این میکند که حکومت جمهوری اسلامی با لشکر اجوجماجوجاش با این کشور کرده و میکند؟ به کجای دلمان بگذاریم این همه خوشبختی ۴۰ ساله را؟
کشور رو به موت است! آن وقت شما میپرسید “زردک به چند؟ “
آخرین نوشته شما من را به یاد شعر عقاب زندهیاد دکتر پرویز ناتلخانلری که امروز او را با نام خانلری عزیز خطاب میکنم میاندازد.
آنچه زان زاغ ورا داد سراغ
گندزاری بود اندر پس باغ
بوی بد رفته در آن تا ره دور
معدن پشه، مقام زنبور.
گفت بنشست و بهخورد از آن
تا بیاموزد از او مهمان پند
عقاب
یادش آمد که بر آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبائی و مهر
فر و آزادی و فتح و ظفراست
نفس خرم باد سحراست! بال گشود و گفت
گر بر اوج فلکم باید مرد
عمر در گند به سر نتوان برد!
آقای تاجزاده نسل جوان این سرزمین را با ترساندن از افغانیشدن و عراقیشدن به طرف گنداب حکومت اسلامی رهنمون نشوید! تشویق کنید که در اوج پرواز کنند. این سرزمین و مردمان آن لیاقت پرواز بر اوج فلک و شهامت سپردن سینه بر طوفان را دارند. تمام تاریخ این سرزمین مبارزه برای آزادی است. صد و اندی سال پیش که نه سوریهای بود نه عراقی و افغانستان هنوز در غبار تاریخ! این مردمان برای آزادی و عدالتخانه جنگیدند و به قول آن شیرزن تبریزی یونجه خوردند تا مشروطه گرفتند! ما صد سال قبل جنبشی اجتماعی به بزرگی جنبش بابیه داشتیم و قرهالعینها! سرزمینی که جایگاهی والا در تمدن جهان داشته است. به همین اپوزیسیون و مهاجران ایرانی نگاه کنید به جایگاهی که در دانشگاههای جهان دارند. به نقششان در اقتصاد، علوم، فنآوری و هنر در کشورهائی که آنها را پذیرفتهاند. سرمایههائی که حکومت آن را پس زده است اینها همه میتوانند پشتوانه ایرانی آزاد و دموکراتیک در فردای سرنگونی رژیم باشند. من از گفتن این کلمه مانند شما هراسی ندارم.
جامعه ایران به حد انفجار خود رسیده است. در واقعیت آنچه برای رژیم مانده جیرهبگیران و عقبماندهترین لایه مردمی هستند که تا امروز هم نقشی جز به قهقرا کشاندن این سرزمین نداشتهاند. کشور در وضعیتی بحرانی است و میرود که شاهد شدت گرفتن جنبش اعتراضی مردم، رودرروئی حتی فرد به فرد جوانان با عاملان رژیم باشد. خشم و کینه فروخورده سالیان میرود که سر باز کند. این سر باز کردن چرک و خوناب ناگزیر بدن یک بیمار به نام “ایران” است.
دیر نیست زمانی که شاهد درگیریهای وسیع و شکستن حباب ترس باشیم. جوانان این سرزمین بیشتر از آن که بترسند ریسکپذیرند و مرد میدان. من روزهای انقلاب را دیدهام و در بطن آن بودم! زمانی که شور رهائی و کینه بر ترس فائق میآید و جامعه را شور انقلاب فرامیگیرد قویترین نیروی سرکوب قادر به مقابله نیست. علیالخصوص که امروز خاطر جمعی حکومت از خارج هم نیست.
«من به شخصه خواهان برخورد خشن و انقلاب نیستم. اما دریغا راهی که حکومت جمهوری اسلامی پیش پای ملت مینهد خشونت است و انقلاب.»
من وظیفه تمام نیروهای خواهان سرنگونی این رژیم را در آن میبینم که تمام تلاش خود برای شکل دادن به یک اپوزیسیون واقعا ملی، کارآ و همآهنگ با هم را در داخل و خارج دنبال کنند.
هیچ نیروئی خود را محور مبارزه نداند.
همگرائی و همگامی با تمام نیروهای خواهان آزادی که خواهان رفتن رژیم و برپائی جامعهای سکولار و جمهوری واقعی بر اساس رفراندوم هستند را در راس برنامه خود قرار دهند.
اپوزیسیون پراکنده است! اما این اپوزیسیون برعکس گفته آقای زیدآبادی سرنوشت مخدوماش پراکندگی نیست! باید بر این پراکندگی و منیتهای گروهی نقطه پایان نهاد. هر تک تک افراد باید توانائی وامکانات خود را خدمت به این برآمد ملی قرار دهد! با نوشتن افشاگری، بسیج و سازمانگری. راهی جز مبارزه به هر صورت! و به هر شکل! وجود ندارد! شکلی که جمهوری اسلامی تحمیل میکند.
ابوالفضل محققی
از: گویا