آقای رضا پهلوی و دوران گذار از جمهوری اسلامی

در اخبار فضای مجازی به پیشنهادات فعالینی بر خورد میکنیم که ازآقای رضا پهلوی برای مدیریت گذار از جمهوری اسلامی به گروه خودشان دعوت نموده اند. بدنبال ایشان عده ای به تبلیغ و شایستگی ایشان در این امر پرداخته اند. آقای رضا پهلوی دعوت را قبول نکرده و میخواهد گروه خودش میدان دار باشد. خنده دار در اینجاست که همه این گروه ها میخواهند سردسته باقی بمانند و در ضمن بنظرشان میرسد که استفاده از نام آقای رضاپهلوی برمیزان ارزش ایشان در انظار میافزاید. این دسته های کوچک فعالین اغلب شماره نفراتشانرا، که معلوم نیست تعدادشان چقدر واقعی باشد را برخ یکدیگر وبقیه میکشانند. در مورد یک گروه که از “شاهزاده” دعوت کرده بود که بایشان برای شرکت درمدیریت گذار به پیوندند، یکی از جمع گروه، آقای هاشم خواستار، خارج شد که من در گروهی که با سلطنت طلبان همگام شود باقی نمی مانم. واضافه کرد که من میخواهم فرزندم در کشوری بزرگ شود که اجازه داشته باشد در منزلش هر کتابی که میخواهد را داشته باشد و مانند دوران شاه خانه ها را برای پیدا کردن کتابهای مضر جستجو نکنند و احیانآ صاحبخانه را برای کشف کتابی که مورد نظرشان نیست از خانه اش به “قزل قلعه” نبرند!

چند نفری در خارج از کشور با انجام مصاحبه تلویزیونهای طرفدار نظرشان کوس اعلام مدیریت دوران گذار را نواختند. این افراد و گروهها که درعمل راهی بجائی نبرده اند و درپله ی اول درجا میزنند وانگشت شماری ناآگاه و یا بدنبال همان نظرها را بدور خود جمع کرده اند و میخواهند بزعم خود نشان دهند که ازعهده کار مدیریت گذار از جمهمری اسلامی بر میآیند. نقش همه ایشان کوچک کردن جبهه ملی ایران و رهبرانش است تا بزعم خود مردم ایشان را به بینند.

مصاحبه یکی از ایشان تنها فحاشی به جبهه ملی ایران و رئیس هیآت اجرائیه آن دکتر حسین موسویان است و نه بیش! فرد دوم که مصاحبه های بیشتری درهمین زمینه انجام داده است کمی مؤدب ترهمان بدگوئی ها را بزبان نرمتری اظهار میدارد. ایشان چند سال پیش با دسته گل سراغ آقای رضا پهلوی رفتند که ایشان واقعآ واجد شرایط رهبری می باشند و دربالای جمع قراردارند و لیاقت رهبری مبارزه با ایشان است و قول وقراری با آقای رضا پهلوی روی این امرگذاشتند ولی آقای رضا پهلوی بی توجه به قرار و مدار گذشته، رفتند دنبال گروه خودشان: “شورای ملی” تشکیل شده و صحبت همکاری با گروه پیشین راکنار گذاشتند که باعث رنجش گروه دعوت کننده شد. این آقا امروز در مصاحبه هایش این گذشته را بیاد میاورد و میخواهد که رضاپهلوی به جمع سکولار دمکراتیک ایشان به پیوندد. آقای رضا پهلوی که تا کنون چند گروه طرفدار و دور و بر خود را عوض و بدل کرده اند و هنوز دنبال تشکیل “گروه بهتری” هستند!

همه این گروه های کوچک دنبال وارد کردن دیگری در سازمان خودشان هستند.بعبارتی این جمع های کوچک وافراد بی محتوای آنها که تنها بدنبال بدگوئی به جبهه ملی ایران و رهبرانش هستند بازی را باخته اند و بهر دری که زده اند جائی قابل اهمیت نیافته اند و این حملات وقت و بی وقت ایشان به جبهه ملی ایران و رهبرانش، پایه دررقابت ایشان با سازمان پرافتخار جبهه ملی ایران را دارد. این حملات به جبهه ملی و رهبران آن از روی بغض و عداوت و حسادت است تا صلاح و راستی.

آقای طرفدار سکولار دمکراسی که طوری عمل مینماید که میخواهد خود را واضع سکولار دمکراسی در امروزمعرفی نماید. در عمل هرچند صباحی ایده جدیدی را ارائه داده اند، از افکار مذهبی شدید گرفته تا همکاری نزدیک با قطب زاده در صدا و سیما و در مرتبت آقا خمینی نوشتن ، خود را تنها “نویسنده” خواندن و کاری به سیاست نداشتن و سپس گشت و گذارهای سیاسی که گفتنش طولانی است. با این مشخصات عنوان “منارجنبان سیاسی” بخوبی معرف ایشان است: “هرلحظه بشکلی بت عیار درآمد”.

ایشان در مصاحبه هایش جبهه ملی را چند دسته معرفی میکند که لذا کاری از پیش نخواهند برد در حالیکه دردسته بندی های جبهه ملی همگی یک هدف و آرمان را دنبال میکنند و راه رسیدن بآن را از طریق صلح آمیز نشان میدهند. اختلافات ایشان بدلیل اختلاف سلیقه و اختلاف نظردر مواری میباشد که اغلب شخصی است. که باید دردراز مدت اصلاح شود ولی با جدائی های سازمانها و دسته جات دیگر که جدائی ایشان ازهمدیگر بر روی اصول عقایدشان هست، بسیار فرق دارد. ایشان فراموش میکنند که سایه سنگین دیکتاتوری برایران جلوی گردهمائی های سیاسی و اجتماعی را گرفته است. جبهه ملی ایران هر از چند بار که میخواهند گرد هم آیند و سرو صورتی به سازمان خود بدهند مورد تهدید و حملات سازمانهای امنیتی دستگاه حاکم قرارمیگیرند و گردهمائی انجام نمیشود. این امر مهمترین دلیل چند شاخه گی سازمان است. حکومت حساب شده اجازه نمیدهد که ایشان سازماندهی خود را انجام دهند. و بدنبال آن درهم ریختگی سازمانی و انشعابات شخصی و خصوصی ایجاد می شود.

فکر سکولار دمکراسی از ابتدا در سازمان جبهه ملی ایران حاکم بوده است. نگاه کنید که چه گونه دکتر مصدق همکاری های خود را با آیت الله کاشانی کم نمود تا کاشانی و نزدیکیش به شاه علنی شد و اسناد سفارت امریکا نشان داد که با CIA در تماس بوده است. مصدق وقتی فدانیان اسلام از او خواستند که رسومات [i] که مشروبت الکلی زیر نظر آن بود را به بندد. مصدق در پاسخ گفت این امور مربوط به تصویب مجلس شورای ملی است و پیشنهاد ایشان را رد کرد. این کار سبب مخالفت فدائیان اسلام با مصدق شد که در بازار بروی زنان بی حجاب اسید می پاشیدند. دکتر فاطمی وزیر خارجه با شرف او را ترور کردند ووو. آقای خمینی در اول انقلاب عکس نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام را بالای سرش قرارداده بود که درهنگام سخنرانی مردم از اهمیت نواب صفوی با خبر شوند! بزرگ کردن بیش از حد شیخ فضل الله نوری دشمن مشروطه بماند.

مصدق در شروع کارنخست وزیری اش، برنامه خود را محدود به اصلاح قانون انتخابات و ادامه کار “نفت” نموده بود. دراصلاح قانون اتتخابات بدنبال اضافه کردن حق رآی زنان درقانون انتخابات بود. این تصمیم، مصدق را مواجه با مخالفت شدید آیات عظام نمود که همانطور که خود در خاطراتش اشاره میکند شش آیت الله عظمی ضمن نامه ای از او خواستند که این کار را کنار بگذارد وگرنه با ایشان در مقابله قرارخواهد گرفت. مصدق که مسآله نفت و مبارزه با دخالت های استعماری انگلیس در ایران برایش اهمیت اصلی را داشت وارد درگیری بزرگ حق انتخابات زنان نشد و آنرا به زمان دیگری موکول کرد. فراموش نکنیم که یکی از درخواستهای عمده خمینی در واقعه و شورش خونین ۱۵ خرداد  ۱۳۴۲ حذف حق رآی زنان در انتخابات بود. اینکه بعد از انقلاب ۱۳۵۷خودش اجازه شرکت زنان درانتخابات را داد بدلیل قدرت بزرګی بود که پیدا کرده بود و اینکارخطری برایش بحساب نمیآمد. با این ترتیب زنان بسیاری را پای صندوق انتخابات کشاند. بیشترهمانگونه که انتظار داشت، زنانی که فرصت رشد اجتماعی پیدا نکرده بودند بسیار از زنان تحصیل کرده و روشنفکر فزونی داشتند و در پشت خمینی قرار میگرفتند.

مبتکر “سکولر دمکراسی” صحبت های نادرستی درباره مصدق طرح میکند وآنگاه ازآن صحبت های نادرست نتیجه گیری علیه مصدق میسازد. او در یکی از این مصاحبه هایش میگوید مصدق قدرت مقابله با توده ای ها را نداشت ولذا از کودتا که میتوانست بساط توده ای ها را جمع کند خوشنود و راضی بود. ایشان تئوری های آقای میرفطروس[ii] را بزعم خود “تثبیت شده” اعلام میکند. در حالیکه حزب توده پس از انشعاب بزرگ درحزب توده به سردمداری آقای خلیل ملکی و سایرروشنفکران آن زمان و بالاخره تشکیل حزب نیرومند نیروی سوم[iii]  قدرت گذشته خود را بسیار از نظر سیاسی از دست داد. اسناد سفارت امریکا نشان میدهد که بخشی ازعملیات اخلالگری کودتاگران درنشان دادن غلط حضور توانمند توده ای ها در کشور بود، که مردم و بخصوص روحانیون را بترسانند. حتی درهفته های آخرپیش از ۲۸ مرداد رهبری برنامه های توده ای ها در خیابانهای تهران را ګردانندګان کودتا در دست داشتند! آقای سکولر دمکرات، دولت مصدق و ایشانرا ضعیف معرفی میکند. درحالیکه قیام تاریخی ۳۰ ام تیر ۱۳۳۱ و پشتیبانی تاریخی و بی دریغ مردم از مصدق که بفرمان شاه از دولت ملی برداشته شده بود بهترین سند قدرت دکترمصدق با پشتیبانی وسیع مردم ایران بود. ایشان پشتیبانی کنونی مردم درایران از دکتر مصدق و جبهه ملی را نادیده میگیرند. حرکت عکسهای مصدق در دست جوانان در دانشگاه و خارج از آنرا از یاد میبرند. یادشان رفته که رهبران و دست نشاندگان دولتهای دیکتاتوری، محمد خاتمی، احمدی نژاد و ظریف را “مصدق” این دوران خطاب کردند. این برای آقای سکولر دمکرات معنی ای نداشت که میخواهند خود را از این طریق به مردمی که هوادار دکتر مصدق هستند بچسبانند؟

تمامی برنامه های دولت مصدق مبنی برسکولار دمکراسی بود که چند نمونه ازمقاومت ایشان در برابر نیروهای تند رو مذهبی را نشان دادم. که خیلی جلو تراز انتشارحرفهای مبتکرخود ساخته سکولار دمکراسی امروز بروز نمود. شما اشاعه سکولار دمکراسی را در دولت دکتر شاپور بختیار نیز بوضوح می بینید. این حقایق راهمه دیدیند و همه می بینند بجز مبتکر سکولار دمکراسی که بجز خودش که خیلی هم دیر آمده باقی را نادیده میگیرد.

یکی دیگر از مصاحبه کنندگان در مصاحبه خود تنها به جبهه ملی و دکتر حسین موسویان رئیس هیآت اجرائی تاخته و هر فحاشی که لایق خودش و قماش مانند خودش میباشد را نثارایشان نموده است. دکتر حسین موسویان، رئیس هیآت اجرائی جبهه ملی ایران که از زمان دوران دانشجوئی دردانشگاه تهران درسالهای۳۹ به بعد از فعالین دانشجوئی بوده است. بارها در زمان شاه بخاطر فعالیت های سیاسی اش دردانشگاه بزندان افتاد .ایشان در فارغ التحصیلی با داشتن درجه دکترا میبایست درجه ستوان یکمی را احراز نمایند ولی ایشانرا بدلیل مبارزات آزادیخواهانه ایشان دردوران دانشگاهی با درجه سربازی دردوران خدمت نظام وظیفه محبورساختند. ایشان فعالیت سیاسی در جبهه ملی برای آزادیخواهی را تا بامروز با صمیمت و با اعتقاد راسخ ادامه داده اند. حمله بایشان عنوان حمله به رهبری جبهه ملی را دارد.  حمله کنندگان از گروههای مختلف بایشان، نمایش ضعف و شکست فعالیت های خودشان و سازمانشانرامنعکس مینمایند.

همانطور که در مقالات گذشته اشاره نمودم آقای رضا پهلوی فرزند محمدرضاشاه مسؤلیتی درامورخلاف و جنایاتی که در زمان شاه گذشته ااتفاق افتاده است را ندارند چون ایشان در آن زمان خردسال بوده اند و مرجع فعالیتی یا شاغل کاری دردولت یا حکومت نبوده اند. ولی ایشان ازاینکه هرگزاز دوران دیکتاتوری گذشته زمان شاه کلمه ای به زبان نمیآورند و گاهگاه صحبت “اشتباهاتی” را عنوان میکنند که صورت گرفته است. حرفی از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نمیزنند و موضوع را اختلافات شاه و دکتر مصدق میدانند. قابل تآمل است.

ایشان در اعلامیه  که انتشار دادند ۱۶ آذر را درزمانیکه تمام سازمانهای سیاسی علیه آن اعلامیه میدادند محکوم کردند و درآن به جمهوری اسلامی که سبب آن جنایت وحشتناک شده شدیدآ حمله بردند. من درمقاله ای بایشان تذکردادم که این جنایت در زمان جمهوری اسلامی رخ نداده است بلکه سربازان شاه در سال ۱۳۳۲ سه ماه بعد از کودتا که دردانشګاه حضورداشتند، بداخل کلاس درس دانشکده فنی حمله بردند و سه دانشجو را در کلاس درس کشتند: احمد قندچی، مصطفی بزرګ نیا، مهدی شریعت رضوی. ایشان نه تنها اعلامیه خود را اصلاح نکردند و نام دانشجویان در خون خودغلطیده را ننوشتند بلکه زمان جنایت را هم که زمان شاه بعد از کودتا بود را اصلاح نکردند. آقای رضا پهلوی نشان دادند که نه تنها حقایق را نمیدانند بلکه اگر تصحیح نظر نادرست ایشان فاش گوئی ازجنایات شاه باشد، سرخود را بسوی دیگری میگردانند که حقایق را نشنیده بنمایانند. ایشان ساواک و جنایات بیشمار ایشان را تاکنون نشنیده اند؟ آیا نمیدانند بعد از کودتا هیچ انتخابات آزادی صورت نگرفت؟ آیا نمیدانند در زمان پدرشان هیچ نشریه ای که خلاف دروغ های ایشان را می نوشت حق انتشار نداشت؟ آیا نمیدانند شکنجه و زندان و اعدام مثل امروز سرنوشت مخالفین و آزادیخواهان بود؟ این حقایق را که امروز می نویسند و مانند ۱۶ آذر بایشان یادآور می شوند را چرا دنبال نمی کنند؟ آیا بجزاین نیست که در ذهن خود تنها دنبال ادامه دیکتاتوری گذشته هستند؟

زمانی که “شاه” بودن نا موزون با زمان میشود ایشان ادعا میکنند که برایشان فرق نمیکند، رئیس جمهورهم مانعی ندارد که بشوند! درحالیکه شاه بودن و رئیس جمهور بودن بسیار باهم فرق دارد. “شاه” خارج از مشروطیت که حسابش روشن است. شاه مشروطه که در قانون مسؤلیتی ندارد درعمل نشان داده شد که کودتا میکند. برخلاف ادعای ایشان که دراروپا هم شاه دارند آیا دیده اید که شاهی در اروپا کودتا کند؟ جامعه ایران با جامعه اروپا فرق دارد. آیا تا کنون دراروپا شاهی تقاضای مقام ریاست جمهوری را بجای پادشاهی نموده است؟
جامعه ایران طی قرون که زیر استبداد شاهی بوده است بشکلی در آمده است که شاه ها در آن نفوذ دارند. حتی با این طرز فکر که بدلیل قرنها دیکتاتوری در ایران جا افتاده است، تز”دیکتاتور صالح” برای قبول دیکتاتوری رضا شاه رایج بود و هنوز در میان بعضی قدیمی ها وجود دارد.

آقای رضا پهلوی در این چهل سال بعد از حکومت دیکتاتوری جدید آخوند ها نشان دهند کدام کمک را بمردم نیازمند خارج از کشور نموده اند؟ خانواده ایشان که با برکت اموال مسروقه مردم بعد ازسقوط شاه در خارج از کشور، در کشورهای مختلف و شهرهای بزرگ آن زندگی بزرگی بهم زده اند چه کمکی به مردم، بزرگ و کوچک و خردسالی که از مملکت گریختند و درترکیه ساکن شدند نمودند؟ آیا هیچ احوالی از ایشان پرسیدند؟ اموال سلطنتی را که رضا شاه بزور از صاحبانشان گرفته بود و در واقع مالک اصلی ایشان مردم بودند. همه را بعنوان املاک سلطنتی بجیب زدند و دیناری ازآنرا خرج مردم نیازمند ننمودند. آیا ایشان با این سوابق بیخبری وبی توجهی و پشت کردن به مردم میخواهند رهبری یا مدیریت گذاراز دوران جمهوری اسلامی را بعهده بگیرند و صحیح است خود را کاندید شاهی و رئیس جمهوری وهرریاست دیگری در مملکت بنمایند؟

ما نمیخواهیم راهی برویم که اشکالات گذشته رادر پی داشته باشد. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که بدنبال خود دیکتاتوری شاه را آورد که منجر به دیکتاتوری شدید ترجمهوری اسلامی ګردید. کودتای ۲۸ مرداد با کمک انګیس و امریکا شکل ګرفت. حال که آقای رضا
پهلوی بدیدار سناتورمک کین، سناتور در گذشته حزب جمهوریخواه میرود که خط و نشانهائی هم با جمهوری اسلامی کشیده بود. دنباله رفتن همان راه کودتائی و داخل کردن قدرتهای خارجی در مسائلی است که تنها راه حلش در دست مردم ایران باید باشد که کودتای جدیدی مانند ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را بدنبال نداشته باشد. قبول کمک مالی از CIA یاهرجای دیگرکه بعد ها همراه دیگر کمک گیران فی المثل در  Washington Postازایشان افشا شد، فقط یک کشوردرتحت استیلای دولت ها و قدرتهای خارجی را بوجود میآورد.

گره سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مملکت ایران که بشکل گره کوری دردوران دیکتاتوری اسلامی درآمده است تنها بدست مردم ایران باید باز شود. حرکت خود جوش جامعه مدنی ایران نظیراعتصاب کامیون داران یا اعتراض و اعتصاب معلمین کشور میتواند سرجنبان یک حرکت اجتماعی وسیع گردد و خود رهبری مبارزات را با کمک سازمانهای سیاسی که تا آنزمان اجازه رشد بیشتری پیدا کرده اند بوجود آورند. “شاهزاده” رضا پهلوی سابقه، اعتقاد، شخصیت چنین امر مهمی را ندارند چه رسد باینکه این امور باید دسته جمعی و بکمک فرهیختگان مردم صورت پذیرد تا با مشورت سناتور های امریکائی!

محسن قائم مقام – نیویورک
۳۱ ماه اکتبر ۲۰۱۸

[i]  اداره رسومات که تهیه و فروش مشروبات الکلی زیر نظر ان بود در سال ۱۲۸۹ در وزارت مالیه آن زمان تآسیس شد و ماطه وس خان ارمنی به ریاست ان برگزیده شد. ما طه وس خان ملکیان، مدیر مدارس ارمنیان تهران، شخصیت با ارزشی بود و معرفی اش به مقاله جداگانه ای نیازمند است. رضا شاه مدارس ارمنی در ایران را بست و ماطه وس خان را تا هنگام یا نزدیک مرگ بزندان انداخت.

[ii]  آقای علی میرفطروس در کتاب خود “آسیب شناسی یک شکست” با یکمشت ادعاهای خالی از حقیقت بزعم خود خواسته است دکتر مصدق را خاطی معرفی نماید. در پاسخ آقای محمد امینی درکتاب با ارزش و مستدل خود “سوداگری با تاریخ” پاسخ همه مطالب بی اساس ایشان را داده است. تؤوری نظر دکتر مصدق به ۲۸ مرداد بازازجمله کشفیات بی پایه دیگرتاریخ نگاراست.

[iii] خلیل ملکی رهبری بخش بزرگی ازافراد حزب زحمتکشان ملت ایران را که رهبری اش با دکتر بقائی بود را بعهده گرفت و از حزب انشعاب کرد. ایشان نام حزب جدید را “حزب زحمتکشان ملت ایران ( نیروی سوم) انتخاب کردند. دکتر بقائی بعد از قیام تاریخی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با مصدق بمخالفت پرداخت و افراد حزب در برابرش ایستادند و کار به انشعاب کشید.

از: ایران امرز

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

خروج از نسخه موبایل