سایت ملیون ایران

ناسیونالیسم دامی برای وطن‌دوستان

امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه در مراسمی که به مناسبت صدمین سال پایان جنگ جهانی اول در پاریس ترتیب داده شد بود به تضاد بین ناسیونالیسم و وطن دوستی (patriotism) اشاره کرد و گفت: “ناسیونالیسم خیانتی است به وطن دوستان”. وی این سخنان را در حضور رئیس جمهور امریکا که در کشور خود به ناسیونالیست بودن شناخته می‌شود بیان داشت. این گفته وی بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های فرانسوی و دیگر کشورها یافت، بازتابی که نشان از آن دارد که دو مفهوم ناسیونالیسم و وطن دوستی و تفاوت بین ایندو در نزد اروپائیان ناآشنا نیستند. در حالیکه بنظر می‌رسد در رابطه با کشورمان و بویژه در نزد برخی محافل ایرانیان مخالف حکومت جمهوری اسلامی مرز بین ناسیونایسم و وطن دوستی چندان مشخص و دقیق ترسیم نشده است، و گاه یک جریان سیاسی به آسانی و بدون دقت به ناسیونالیست متهم می‌گردد؛ و یا ناسیونالیسم که یک ایدئولوژی سیاسی است مترادف با وطن دوستی و گرایش سیاسی ملی گرایی (که برای ایرانیان آشنا است) می‌شود.

کنتراستی که خود را بار دیگر در سخنان مکرون و نیز در استفاده بدون دقت از واژه ناسیونالیسم در مواضع سیاسی برخی مخالفین حکومت اسلامی نمایان می‌سازد، کنتراست بین ایدئولوژی سیاسی و اخلاق سیاسی است. به این معنی که ناسیونالیسم یک ایدئولوژی سیاسی است، و اگر این ایدئولوژی را راهنمای خود قرار دهیم همانطور که ماکرون در ادامه سخنانش اضافه می‌کند: “زمانی که می‌گوییم منافع ما در اولویت نخست قرار می‌گیرد و برای ما مهم نیست که چه اتفاقی برای دیگران می‌افتد در حقیقت آنچه که واقعا برای یک کشور مهم است و به آن حیات می‌بخشد و آنرا بزرگ می‌کند، یعنی ارزش‌های اخلاقی را، نادیده گرفته‌ایم.

به سخن دیگر وطن دوستی و دفاع از حاکمیت ملی تا زمانی که تبدیل به یک ایدئولوژی سیاسی نشده باشد و نخواهد با نفی دیگران خود را اثبات نماید، نه تنها بسیار مثبت و ارزشمند است بلکه باید بعنوان یکی از اصول بنیادی اخلاق سیاسی بحساب آمده و بکار گرفته شود. با نگاه به ریشه‌های تاریخی ناسیونالیسم و نمونه‌های مشخصی که بویژه در تاریخ یک صد سال اخیر کشورهای اروپایی شکل گرفتند بخوبی می‌توان تفاوت‌های بین ناسیونالیسم و وطن دوستی و دفاع از حاکمیت ملی دریافت.

ناسیونالیسم در واقع اتحادی ذاتی، همواره پایدار و دائمی بین افرادی است که از یک ملیت برخوردارند. “ملیت” و “ناسیونالیسمی” که اگر در کادر تحولاتی که در اروپای اواخر سده نوزدهم و اوائل قرن بیستم به وقوع پیوستند و موجب تشکیل دولت-ملت‌های جدیدی بر پایه نژاد و زبان مشترک شدند، مورد ملاحظه و دقت قرار گیرند، بهتر فهمیده می‌شوند. در این فرایند بسیار طبیعی می‌نماید که ملیت و ناسیونالیسمی که بر پایه خون، نژاد و زبان مشترک شکل می‌گیرند، مساعدِ تبدیل شدن به یک ایدئولوژی برتری طلب می‌شوند.

شرایط ژئوپلیتیک اروپای پس از جنگ جهانی اول که در نتیجه آن امپراطوری‌های بزرگ فرو می‌ریزند و خلاء قدرت را دولت-ملت‌های جدید و یا ایدئولوژی سوسیالیسم جهانی که پس از انقلاب اکتبر بشدت رو به رشد و گسترش گذاشت می‌خواهند پر کنند، نیز زمینه‌های مساعدی برای تبدیل ملیت به ناسیونالیسم را فراهم می‌کنند. ناسیونالیسمی که یکی از اصول اولیه آن برتری یک ملت و یا نژاد بر ملت‌ها و نژاد‌های دیگر بود.

وطن دوستی و دفاع از حاکمیت ملی اما بر خلاف ناسیونالیسم در پی خلق و تثبیت یک اتحاد ذاتی و ابدی بین مردمی که در یک سرزمین مشترک زندگی می‌کنند نمی‌باشند. از آن نوع وطن دوستی است که بر اساس نفی ملیت‌های دیگر و برتری طلبی بنا نمی‌شود و بر خلاف ناسیونالیسم، نمی‌خواهد روابط درونی جامعه و مناسبات فی ما بین مردم را بر اساس یک ایدئولوژی خاصِ ملی و یا نژادی سامان و سازمان دهد.

در مقایسه بین این دو مفهوم بخوبی می‌توان دید که محور و جوهر اصلی ناسیونالیسم را برتری طلبی ملی و نژادی، و بر مبنای آن توسعه طلبی، تنش با دیگر ملیت‌ها و دخالت در امور ملت‌های دیگر تشکیل می‌دهند. وطن دوستی اما روحیه برتری طلبی را تقویت نمی‌کند، و تنها زمانی روحیه وطن دوستی زنده و بالنده می‌شود که تمامیت کشور و مام وطن در معرض خطر قرار گیرند.

بر خلاف فرایند تشکیل دولت-ملت‌های اروپایی در قرون اخیر، در میان ملت ایران و نیروهای ملی آن، بدلیل واقعیت غیر قابل انکار وحدت در کثرت تاریخ و فرهنگ ایران زمین و زندگی مشترک و عمدتا مسالمت امیز اقوام و زبانهای مختلف درکنار هم، ایدئولوژی ناسیونالیسم هیچگاه بطور جدی و غالب مطرح نبوده و حضور نداشته است. نمونه بارز یک نیروی ملی اما غیر ایدئولوژیک جبهه ملی است که به گواه تاریخ، رهبری و اعضای اصلی آن تفکرات و عقاید ایدئولوژیک، از نوع مذهبی و یا ناسیونالیستی، نداشتند و به معنای امروزی افرادی سکولار-دمکرات بودند؛ به عبارت دیگر یک جریان میانی مانند سوسیال دمکرات‌ها، دمکرات مسیحی‌ها و لیبرال دمکرات‌های اروپایی و بی تردید غیر قابل مقایسه با جبهه ملی (Front National) در فرانسه.

در تمام تاریخ یک صد سال اخیر ایران تنها می‌توان به یک تجربه ناموفق در اواخر دوران پادشاهی پهلوی دوم در راستای تقویت و تثبیت ناسیونالیسم ایرانی اشاره کرد. محمد رضا شاه و مشاورانش تلاش کردند با آغاز جشن‌های دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی، با تعویض تاریخ و تعطیلی همه احزاب و سپس ایجاد حزب رستاخیز بعنوان تنها حزب قانونی و مجازِ به فعالیت، نظام سیاسی ایران را تبدیل به یک نظام متمرکز با بارقه‌های ناسیونالیستی نمایند. تجربه‌ای که به علت تضاد ماهوی و ذاتی با جامعه و مردم متکثر ایران از همان ابتدا محکوم به شکست بود. زیرا این مردم در یک سرزمین مشترک و جامعه‌ای موزائیکی زندگی کرده و می‌کنند، جامعه‌ای که فصل مشترک آحاد آن نه نژاد و نه زبان و نه یک فرهنگ واحد، بلکه خاک، آداب و رسوم مشترک، زندگی تاریخی در یک سرزمین و بخاطر آن حافظه تاریخی و سرنوشت مشترک است، قاعدتا این تجربه ناموفق در ایدئولوژیک کردن منافع ملی و وطن دوستی و تبدیل آن به ناسیونالیسم و همچنین مقایسه ناروای نیروهای واقعا ملی و وطن دوست با ناسیونالیست‌ها از نوع اروپایی آن می‌تواند برای شرایط کنونی نیز مورد استفاده قرار گیرد.

در این واقعیت تردیدی نیست که برای مبارزه و تحقق ایده ال آزادی، برابری و دمکراسی می‌بایست یک ظرف و محیط واقعی، قابل قبول و مشترک برای مردم هر سرزمینی که بدنبال این ایده آلها هستند ایجاد کرد. تجارب تاریخی کشورمان نشان می‌دهند که یک مذهب یا ایدئولوزی واحد و یا یک نژاد مشترک هرگز ظرف و محیط مناسب و درخور واقعیت رنگارنگ و “وحدت در کثرت” ایران نبوده و نیستند؛ و تاکید و اصرار بر تحمیل چنین محیط‌های مصنوعی عواقب خطرناک و جبران ناپذیری برای مردمان ایران بدنبال داشته‌اند. نمونه پیش روی ما حاکمیت شیعی، تحت پوشش جمهوری اسلامی، بر مردم ایران است که با تحمیل ایدئولوژی شیعه بر تمامیت این سرزمین فرهنگی و تاریخی، همبستگی ملی و تمامیت این خاک و بوم را در معرض خطرات جدی قرار داده است.
به سخن دیگر به اعتقاد نگارنده تنها ظرف مناسبِ تاریخ، مردم و جامعه ایران در مبارزه برای تحقق ایده آلهای همیشگی این ملت، که در داشتن یک کشور آزاد، مرفه، پیشرفته با یک نظام سیاسی دمکرات و سکولار خلاصه می‌شود، همانا انگیزه‌های وطن دوستی و دفاع از سرزمین و فرهنگ مادری است. انگیزه هایی که بمانند قطب نما مرام و اخلاق سیاسی ما را جهت می‌بخشند و بخاطر وطن متکثری که دوستش داریم مانع از آن می‌گردند که در معرض تهدید و دام ناسیونالیسم قرار گیریم. دامی که قبل از هر چیز بینایی و هوشیاری ما را در راستای جلب همکاری مجامع و قدرت‌های جهانی و یا طلب کمک از آنها، بسیار محدود می‌کند و حتی تا مرز کوری و عدم تشخیص دوست و دشمن پیش می‌رود.

http://haghaei.blogspot.com

از: گویا

خروج از نسخه موبایل