خسرو سیف
آیا می توان تصور کرد که اتحاد جماهیر شوروی دیروز و فدراسیون روسیه امروز دوست ملت ایران بوده اند ؟ آیا می بایست چنان ساده لوحانه به تاریخ نگاه کنیم که با عدم کارآیی “کمونیسم” در شوروی، تمام سیاه کاری ها و خیانت های رهبران شوروی دیروز در قبال منافع ایران را فراموش کنیم؟ دولت روسیه هرگز نمی تواند به دلایل تاریخی دوست مردم ایران و همسایه ای قابل اعتماد تلقی شود،؛ هر چند که کار بدستان کشور با دیدن رهبر کرملین چهره شان از شادی شکفته شود و از این که با او در کنار یک میز می نشینند و مذاکره می کنند، بر خود می بالند.
چرا روسیه نمی تواند یک همسایه ی مورد اعتماد برای منافع ایران باشد؟
در این مقاله بدون آن که بخواهیم وارد جزییات امر شویم که از حوصله ی خواننده خارج است، به سه دلیل عمده که ریشه در روابط دو کشور دارد توجه می کنیم:
- وجود بافت سرکوبگر و مستبد در ساختار حکومت شوروی دیروز و روسیه امروز
- چشمداشت تاریخی حاکمان روسیه به منافع ملی ایران
- سرنوشت تلخ و عبرت انگیز ایرانیان دست نشانده روس در فرقه و حزب توده ایران
حاکمان سرکوبگر
بافت حاکم بر ساختار “قدرت” در روسیه از زمان حاکمیت تزارها تا دوره ی بلشویک ها و امروز که چند دهه از سقوط کمونیست ها می گذرد و ظاهرا نوعی به اصطلاح سیستم “جمهوری” بر این سرزمین حاکم است که بر مبنای “زور و استبداد” بوده است. اتحاد جماهیر شوروی در زمان استالین دو سازمان قدرتمند اطلاعاتی و امنیتی به نام های: «GRU»و«KGB» به وجود آورد که وظیفه اصلی این دو سازمان کنترل اوضاع داخلی و سرکوب مخالفان نظام سوسیالیستی و از طرفی گسیل دادن انواع جاسوسان رنگارنگ در پوشش پزشک، کارشناس، دیپلمات، افسران ارتش و غیره به اقصی نقاط دنیا و از جمله ایران بود. اتحاد جماهیر شوروی در جایگاه رهبری جهان کمونیسم در قرن بیستم و به مثابه یکی از دو قطب بزرگ قدرت از حیث نظامی هم چنین توانست رهبری و نفوذ خود را بر احزاب کمونیستی در دنیا حفظ کند. در ایران “حزب توده ایران” بزرگترین تشکیلات سیاسی- نظامی بود که در زیر بیرق اتحاد جماهیر شوروی پا گرفت. کارنامه ی خیانت بار این حزب در دوره های نهضت ملی شدن نفت و دولت ملی دکتر «محمد مصدق» و هم چنین نزدیکی و همکاری حزب با جمهوری اسلامی، بحث جداگانه ای را می طلبد.
در راستای سیستمی که دولت شوروی در جامعه ی خود اعمال کرده و اتفاقا دولت فعلی روسیه نیز این فرمول را به دوستان خود پیشنهاد داده است. «الکساندر سولژنیتسین» افسر سابق ارتش سرخ می نویسد: “جامعه ی شوروی، دچار فساد، اختلاس، سودجویی، فحشا، اعتیاد به الکل و مواد مخدر و بزهکاری جوانان است. کارگران شوروی اغلب چون نمی توانند احساسات ضد دولتی خود را نسبت به زمامداران خویش بروز دهند، به الکل پناه می برند.”[۱]
هم چنین «آندره ژید» متفکر شهیر فرانسه در کتاب “بازگشت از شوروی”[۲] می نویسد: “در اتحاد جماهیر شوروی یک بار برای همیشه و از قبل باید در نظر گرفت که در مورد هر چیز و هر مطلبی یک عقیده بیشتر نمی توان داشت و نمی توان دید. آیا واقعا مردمی که انقلاب را پیروز ساختند این گونه بودند؟ نه! این ها آدم هایی هستند که از انقلاب استفاده می کنند. هر روز “پرودا”[۳] آن چه را که شایسته دانستن و اندیشیدن و باور داشتن است به آن ها می آموزد و خارج شدن از این قاعده هم عاقبت زیاد خوبی ندارد! به طوری که هر بار با یک روس سر صحبت را باز کنید درست مثل این است که دارید به همه شان حرف می زنید.” به عبارت دیگر سیستم حاکم بر شوروی بر مبنایی ساخته شده که مردم چون ربات هایی بی اراده زندگی کنند در غیر این صورت سرنوشتی جز تبعید به سیبری، زندان یا روانه کردن به تیمارستان در انتظار آنان نیست.
این تصویر را «سولژنیتسین» نیز به زبانی دیگر در کتابش بازگو می کند: “آخرین بار که «نیکسون» به مسکو آمده بود، خبرنگاران آمریکایی شما رپورتاژهایی از این قبیل برای خبرگزاری ها و مطبوعات شما می فرستادند. رپورتاژها، حاوی گفتگو با مردم بود که در خیابان های مسکو تهیه شده بود. خبرنگار آمریکایی شما چنین گزارش داده است: (اکنون من با میکرفون در یکی از خیابان های شهر مسکو گردش می کنم. من از مردم معمولی شوروی سوال می کنم: لطفا بگویید که نظر شما در باره ی ملاقات نیکسون و برژنف چیست؟ با شگفتی باید بگویم که همه یک پاسخ می دهند: عالی است، بسیار خرسندم، بسیار مسرورم!) به راستی چرا پاسخ ها همه بر یک روال و یک نسق است؟ معنی این پاسخ های یکنواخت چیست؟”
بدیهی است که متفکران غربی خود پاسخ چنین پرسش هایی را می دانستند؛ لذا قصد داشتند که ذهن خواننده را به تامل وادارند. امروز نیز حکومت هایی که از کمک های اطلاعاتی و روش های سرکوب روسی برای حفظ بقای خود سود می جویند به دنبال جامعه ای تک صدایی هستند.
چشم طمع روس ها به ایران
بارها این وصیت «پطر کبیر» به جانشینان خود در کتاب ها تکرار شده که: “روسیه باید به آب های گرم خلیج فارس راه یابد.” دولت های ایران – چه خوب و چه بد – به شیوه مختلف نه تنها اجازه ی عملی شدن این خواسته ی استراتژیک روس ها را ندادند، بلکه سیاست هوشیارانه «قوام السلطنه» نخست وزیر وقت، در اوج اقتدار «استالین» باعث شد که ارتش سرخ، شهرهای آذربایجان را یکی پس از دیگری ترک کند و فرقه ی وابسته ی “دموکرات ها” به رهبری «احمد پیشه وری» برای همیشه برچیده شود.
آیا این تنها نقشه ی روس ها برای بلعیدن بخش بزرگی از خاک ایران بود؟! چنین نیست. شاهان قجر که ۱۵۰ سال ایران را در اشغال خود داشتند، آن چنان از درایت سیاسی تهی بودند که به تحریک روحانیون در زمان فتحعلی شاه قاجار، باعث دو جنگ خانمانسوز با روسیه شدند و در نهایت کل مناطق قفقاز که بخشی از خاک ایران بود به دلیل فرامین آخوندهایی که با دربار روابط صمیمانه ای داشتند، از آنِ روس ها شد. در نهایت باید نتیجه گرفت که دولت روسیه فقط تا یک مقطع خاصی این توفیق را نداشت که به منافع ملی ایران دست اندازی کند.
از اواخر دهه ۷۰ میلادی و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، نفوذ حزب توده در ساختار قدرت، موجب شد که حتی فرمانده نیروی دریایی جمهوری اسلامی در مقطع جنگ با عراق، «ناخدا افضلی» از افسران سازمان نظامی حزب توده باشد! هر چند حاکمیت در سال های ۱۳۶۱ و ۱۳۶۲ در دو مرحله، به طور کلی اعضای حزب توده را سرکوب کرد و به فعالیت های حزب پایان داد، اما جمهوری اسلامی به فراخور فشارهای اقتصادی و انزوای سیاسی، روز به روز به روس ها نزدیک شدند. امروز روسیه که کاملا زیر نگین «ولادیمیر پوتین» افسر پیشین (KGB) قرار دارد، از چند جبهه به منافع ملی ایران حمله ور شده، در یک مورد منافع مشاع (۵۰ درصدی) ایران در دریای مازندران نادیده گرفته شده است و در واقع مقامات ایرانی هم از گفتن صریح توافق در این زمینه به ملت خوداری کرده اند!
موضوع دیگر سرنوشت نیروگاه بوشهر است که سال هاست در مدیریت کارشناسان روسی اسیر شده و تاکنون میلیون ها دلار هزینه برای مردم در بر داشته است. وضعیت تکمیل این نیروگاه، در هاله ای از ابهام قرار دارد و هر دو دولت روسیه و جمهوری اسلامی، اطلاع رسانی دقیقی نمی کنند.
در کنار این موارد به طوری که در خبرها آمده، از مساله استفاده ی جنگنده های روسی از پایگاه شاهرخی همدان می گذریم زیرا کم و کیف آن و چگونگی استفاده از این پایگاه هوایی برای پرتاب موشک به سمت مردم سوریه کاملا مبهم است.
سرنوشت نوکران روسیه
بسیاری از جوانان ایرانی که در اوج جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران، شیفته ی شعارها و آرمان های سراب گونه ایدیولوژی حاکم بر شوروی شده و به حزب توده پیوستند، به سرنوشتی بس اسفناک دچار آمدند. تعدادی از اعضای سازمان نظامی در اوایل دهه ۳۰ تیرباران شدند. بخشی به زندان های طویل المدت گرفتار شدند و تعدادی با اعلام انزجار از راهی که رفته اند مورد عفو قرار گرفته و آزاد شدند. بخش دیگری از اعضای حزب ناچار شدند مخفیانه از کشور خارج شوند و دوران سخت و آوارگی خود را در بلوک شرق بگذرانند. اما اعضای فرقه دموکرات که به شوروی گریخته بودند، سرنوشت اسفناک تر پیدا کردند.
«بابک امیر خسروی» از اعضای سابق حزب توده ایران در سخنرانی خود که در سال ۱۹۹۶ در کنفرانس “کانون دوستداران فرهنگ ایران” ایراد کرد و سپس در قالب کتاب “مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان”[۴] به چاپ رسید به گوشه هایی از سرنوشت اعضای فرقه دموکرات که بعدا به روسیه گریخته اند، اشاره می کند و می نویسد: “مرگ (استالین) و روی کار آمدن (خروشچف) به زندگی این گروه از ایرانیان دربند، نور امیدی پاشید. متاسفانه اکثریت بزرگ آنان یعنی ۵۰۰- ۴۰۰ تن در اردوگاه ها از سرما، گرسنگی و کار طاقت فرسا، جان سپردند و تنها حدود ۱۰۰ نفر جان سالم به در بردند. وقتی ایرانیان بازمانده از اردوگاه ها به قزاقستان رسیدند، بسیار ضعیف و بی رمق بودند و در زیر آفتاب سوزان، گیج و درمانده به اطراف خود می نگریستند. ناگهان عده ای بر سر آن ها هجوم آورده و در مقابل چشم ماموران انتظامی آن ها را به باد فحش و ناسزا می گیرند؛ به آن ها فاشیست می گویند و به صورت شان تف می اندازند! موهای سرشان از آب دهان خیس شده بود! این در حالی بود که از این بی گناهان، به اصطلاح (اعاده حیثیت) شده بود. هیچ یک از آن ها (استقبال) به شیوه استالینی را در آن روز داغ تابستانی فراموش نکرده است.”
این سرنوشت گروهی از ایرانیانی است که با همکاری روس ها در صدد بودند تا آذربایجان را تقدیم استالین کنند. آیا امروز که در دومین دهه از قرن بیست و یکم بسر می بریم می توان تصور کرد که پوتین دست پرورده سیستم امنیتی استالینی که به دنبال تکه تکه کردن ایران بود به استقلال و سرفرازی ملت ایران بیاندیشد؟ هرگز، هرگز…
——————————
[۱] کتاب “به زمامداران شوروی” نوشته “الکساندر سولژنیتسین”- ترجمه دکتر “عنایت الله رضا”- انتشارات امیر کبیر- چاپ دوم- ۲۵۳۵
[۲] کتاب “بازگشت از شوروی” نوشته “آندره ژید” – ترجمه “جلال آل احمد”- انتشارات امیر کبیر- چاپ پنجم- ۱۳۵۸
[۳] روزنامه “پرودا” ارگان حزب کمونیست شوروی
[۴] کتاب “مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان” نوشته: «بابک امیر خسروی»- «محسن حیدریان»- نشر پیام امروز- ۱۳۸۱