سایت ملیون ایران

بازگشت سلطنت؛ انباشت تجربه توسعه یا تکرار استبداد پدرشاهی

«توسعه نه تنها به اکتساب و نوآوری بلکه به خصوص به انباشت و نگهداری نیز نیاز دارد؛ خواه “ثروت” باشد یا “حق” و “امتیاز” یا “دانش” و علم.  جامعه‌ی اروپایی جامعه‌ای درازمدت بود. تغییرات عمده خواه سقوط فئودالیسم، پیدایش سرمایه داری و ظهور دولت لیبرال، خواه رد فیزیک ارسطویی، کیهان شناسی بطلمیوسی و اندیشه سیاسی یونانی ــ رمی یا سلطه کلیسای کاتولیک رم ــ جملگی در درازمدت و با تلاش و مبارزه فراوان تحقق یافت. اما وقتی سرانجام تحقق یافت دیگر غیرقابل برگشت بود و یک چارچوب اجتماعی جدید، قانون جدید، علم جدید و حتی مذهب جدید برقرار شد که تغییر یا حتی اصلاح آن نیز به زمان و تلاش بسیار نیاز داشت.»

این ها بخشی از تحلیل «محمد علی همایون کاتوزیان»، تاریخ شناس مشهور ایرانی است که سال ها پیش در مقاله بلندی به نام «جامعه کوتاه مدت» یا «جامعه کلنگی» نوشته شده است. امروز همین آسیب «کوتاه مدت» بودن جامعه ایران، یا نبود «انباشت تاریخی» در حوزه‌های مختلف، برای بخشی از نیروهای فکری سلطنت‌طلب، دستمایه‌ای شده برای توجیه بازگشت نظام پادشاهی.

احساس نا‌امنی از دیدگاه کاتوزیان، ریشه بنیادین کوتاه مدت بودن تحولات ایران در طول تاریخ بوده است. از نگاه این دسته از پشتیبانان سلطنت- که بیشتر آن را سلطنتی «مشروطه» و پایبند به “قانون” می خواهند- از آن جا که این نظام سیاسی، دارای شناسنامه طولانی تاریخی است، می تواند در فردای جامعه ایران، پادزهر ویژگی کوتاه مدت بودن این ملک و هم از این رو، نوش‌داروی بحران‌های بی‌شمار آن باشد.

این ایده امّا خوانشی سطحی از ایده «جامعه کلنگی» کاتوزیان است که می توان آن را روی دیگر پوپولیسم سیاسی نیز دانست؛ تهی سازی مفاهیم از بار معنایی اصیل آنها برای جلب پشتیبانی توده مردم، از ویژگی‌های برجسته منش سیاسی “پوپولیسم” است.

عقیم‌سازی مفاهیم، در این طرح واره از آن جا آغاز می شود که حامیان «بازگشت» سلطنت، فراموش می‌کنند، راز طولانی مدت بودن جوامع، نه در تکرار تجربه‌های زیسته، که در تحول تدریجی و پایدار آن ها در حوزه‌های گوناگون فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نهفته است.

برای فهم بهتر این نکته، بهتر است از نمونه‌هایی که خود این طیف خاطره باز سلطنت طلب، از نظام‌های سیاسی پادشاهی و البته دموکراتیک جهان یادآوری می‌کنند، کمک بگیریم. “بریتانیا”، “سوئد”، “نروژ”،  و “دانمارک” از جمله بیست کشوری هستند که هنوز با سیستم‌های “پادشاهی پارلمانی” یا “مشروطه” اداره می‌شوند.

از میان آنها، بریتانیا بهترین نمونه تضاد میان ادعای خواست انباشت تاریخی در ایران با بازگشت سلطنت پهلوی است. به ساده‌ترین بیان، دموکراتیک و لیبرال بودن سلطنت بریتانیا دقیقاً از همین رو عملی شده که با هیچ انقلاب بنیان برافکنی از صحنه روزگار محو نشده است.

پیامبران «بازگشت به اصل»، با خوانشی ساده‌لوحانه از تجربه انباشت تاریخی ملت‌ها، “سلطنت” را که در تجربه کشورهای لیبرال، تنها “پوسته” میان تهی لیبرالیزاسیون برخی جوامع غربی بوده، به علت‌العلل این حرکت رو به جلو مبدل ساخته‌اند و می‌اندیشند که بازگشت این “روح” به کالبد بی جان “توسعه” می تواند ناگاه قلب آن را به تپش بیندازد.

درست برعکس؛ در تجربه زیسته لیبرالیزاسیون پادشاهی‌های لیبرال، همان تهی شدن غول بی‌یال و دم و اشکم شاهنشاهی از معنا، راه حاکمیت قانون را در آن جوامع باز کرد. به بیان دیگر، “مگناکارتا” در بریتانیا، نتیجه کناره‌گیری نیروهای ارتجاعی پادشاه به نفع پارلمان و قانون بود، نه تلاش خیرخواهانه پادشاه.

در ایران، نیروهای حامی استیلای جمهور مردم، بارها تلاش کردند تا به طریقی غیر انقلابی، “پدرشاه” را راضی به این تغییر کنند. کودتای ۲۸ مرداد، قتل و زندانی کردن صدها دگراندیش و در آخر ترجیح شنیدن “صدای انقلاب” به انجام تغییر به نفع نیروهای آزادی‌خواه، درست یا غلط به مردم ثابت کرد که جز با کنار زدن قهری این پدر مستبد، نمی‌توانند بر سرنوشت خود حاکم شوند.

امروز هم، جامعه ایران، نه با بازگشت به ایستگاه طی شده، که با تصحیح دیکته پرغلط “جمهوری اسلامی”، خواهان حرکت به سمت جمهوریتی خالص و انباشت تجربه ای بهترنسبت به تاریخ مخالفت با “مستبدان مصلح” هستند.

از: 

خروج از نسخه موبایل