سایت ملیون ایران

ونزوئلا، چرخۀ خشونت، و درس‌هایی برای ما

کاظم علمداری

اخیراً، فیلمی با عنوان «یک شب دوازه ساله» (A Twelve Year- Night) تماشا کردم که ‏بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. داستان حول سه زندانی سیاسی از گروه ‏چریکی توپاماروها در کشور اروگوئه است که دریک درگیری مسلحانه و خونین در یک ‏خانه تیمی دستگیر شدند و ۱۲ سال زیر شدیدترین شنکنجه‌های روانی و جسمی قرار ‏گرفتند. آنها سرانجام همراه صدها زندانی سیاسی دیگر در سال ۱۹۸۴ از زندان آزاد شدند.‏

اما چگونه؟ خوزه موجیکا، رئیس جمهور پیشین اروگوئه، یکی از این سه تن بود. او پس ‏از آزادی، درگذر از نمایندگی مجلس و سناتوری، سرانجام در سال ۲۰۱۰ به مقام ریاست ‏جمهوری اروگوئه انتخاب شد. نفر دوم، فرناندز هویدورو به همین ترتیب، سرانجام به مقام ‏وزارت دفاع رسید، و نفر سوم، مورسیو روزنکاف نویسنده و شاعر، پس از آزادی، ‏مسئول یکی از مراکز فرهنگی و هنری شد. تماشای این فیلم از جنبه‌های مختلف، به ویژه ‏چگونگی پایان‌یافتن چرخه خشونت، از جمله در ونزوئلا و ایران ارزشمند است.‏

توپاماروها تشکیلاتی چریکی در چندین کشور آمریکا لاتین، به ویژه اروگوئه در دهه‌های ‏هفتاد و هشتاد میلادی بود. آنها الگویی برای جنگ‌های چریک شهری در ایران هم شدند. ‏

توپومارو در دوره‌ای که هنوز دمکراسی در اروگوئه برقرار بود، یک تشکیلات سیاسی ‏بود که در نهادهای مدنی و سندیکاهای کارگری و کشاورزی نفوذ داشتند. کشور کوچک ‏اروگوئه مانند برخی دیگر از کشورهای آمریکا لاتین در بین دوجنگ جهانی اول ودوم، و ‏کمی بعد از آن، دوره رونق اقتصاد کشاورزی آن، از دمکراسی نیز برخوردار بود. به‌طوری ‏که این کشور سوئیس آمریکای لاتین خوانده می‌شد.‏

با کاهش میزان صادرات کشاورزی، وضع اقتصاد و زندگی مردم خراب شد؛ و ‏اعتراضات بالا گرفت و به موازات آن سرکوب کارگران و کشاورزان و دانشجویان رخ ‏داد که با بالا گرفتن تنش، حکومت برای کنترل اوضاع برای مدت پانزده سال، در پس ‏یک کودتا به دیکتاتوری نظامی روی آورد. در مقابله با خشونت نظامی، جنگ چریک ‏شهری جای اعتراضات مدنی را گرفت. چرخه خشونتی که به راه افتاد تا سال ۱۹۸۲ ‏ادامه یافت و صدها قربانی گرفت. به همین سادگی جامعه‌ای که دمکراسی درآن نهادینه ‏شده بود، خشونت دولت نظامی چرخه خشونت را به حرکت درآورد.‏

توپوماروها، مانند هر جریان چریکی دیگر، در برابر خشونت دولتی، اقدام به مصادره ‏بانک، گروگان‌گیری مقامات مالی، سیاسی، امنیتی و ترور آنها نمودند. در یکی از ‏عملیات پر سر وصدا در سال ۱۹۷۱ حدود صد نفر از افراد دستگیرشده توپوماروها با ‏حفر تونلی از زندان به خانه‌ای در نزدیکی ساختمان زندان توانستند بگریزند. اما بسیاری ‏از آنها مجدد دستگیر و یا کشته شدند. درمیان عملیات نظامی پلیس به یک خانه تیمی، ‏تعدادی از ساکنین خانه که عضو توپوماروها بودند کشته و یا دستگیر شدند. در میان دستگیر ‏شدگان این سه شخصیت نامبرده بودند که دوازه سال از زندگی مشقت‌بارشان در فیلم به ‏نمایش کشیده شده است. چرخه خشونت در سال ۱۹۸۴ پایان یافت، درِ زندان‌ها گشوده شد ‏و این سه تن همراه سایر زندانیان سیاسی آزاد شدند. ‏

کشورهای آمریکای لاتین در زمان ریچارد نیکسون، حیاط خلوت آمریکا به حساب می‌‏آمد. آمریکا با پشتیبانی از دولت‌های نظامی، آنها را سرپا نگه می‌داشت. اما این وضعیت ‏قابل دوام نبود. در حوزه سیاست خارجی، دُکترین حقوق بشر کارترجایگزین دُکترین ‏نظامی‌گری نیکسون شد. در پی اجرای دُکترین کارتر، کشورهایی مانند ایران و ‏نیکاراگوئه از از دایره نفوذ آمریکا خارج شدند. ‏

رونالد ریگان، رئیس جمهور بعدی آمریکا، دکترین نوینی بر اساس تز میلتون فریدمن، ‏اقتصاددان سرشناس دانشگاه شیکاگو، مروج اقتصاد بازار آزاد، و معمار اولیه خصوصی‌‏سازی اقتصاد، بنا نهاد. مطابق این دکترین، کشورهای متحد آمریکا به جای کاربرد اهرم ‏نظامی و سیاسی، باید از اهرم اقتصادی استفاده می‌کردند و جامعه را از چرخه خشونت ‏عریان و بی‌انتها بیرون می‌آورند. در آن زمان کشورهای آمریکا لاتین ده‌ها میلیارد ‏دلار به بانک جهانی مقروض بودند که حتا قادر به پرداخت بهره سالانه آن نبودند. ‏پروژه خصوصی‌سازیِ بنگاه‌هایِ دولتی، امکانی فراهم کرد که آنها وام‌های خود را ‏پرداخت کنند، دولت از تعهدات یارانه‌ای خود بکاهد و بخش خصوصی به جای دولت ‏عهده‌دار گردش اقتصاد شود. ‏

اما وجه دیگر این پدیده، باز کردن فضای سیاسی در این کشورها بود. به جز چند استثنا، ‏با باز شدن فضای سیاسی، نیروهای مخالف نیز از زندان آزاد شدند، اسلحه را کنار نهادند ‏و در رقابت‌های سیاسی شرکت کردند. اینگونه چرخه خشونت در بیشتر کشورهای ‏آمریکای لاتین پایان پذیرفت. ‏

ایران که از نظر سیاسی در همان سال‌ها وضعیت نسبتاً مشابهی داشت، قبل از روی ‏کار آمدن ریگان، زیرفشار دکترین حقوق بشر کارتر، شاه فضای سیاسی را باز کرد، اما به ‏دلیل تردید و تأخیر او در مشارکت دادن نیروهای سیاسی مخالف در قدرت، و از سوی ‏دیگر، نیروهای سیاسی به جای استفاده از فضای باز سیاسی و مشارکت در رقابت‌های ‏انتخاباتی، جامعه را به سمت و سوی انقلاب با پی‌آمد‌های فاجعه‌بارش سوق دادند. با به ‏هم ریختن ساختار جامعه، چرخه خشونتی بی‌حد و حصر و با شدت بی‌سابقه گسترش و ‏ادامه یافت.

امروز بعد از گذشت ۴۰ سال باید دید چرخه خشونتی که یک‌جانبه توسط حکومت اعمال می‌شود، چگونه باید پایان بپذیرد و جامعه چگونه به زندگی عادی بر می‌گردد و راه رفع ‏مشکلات و پیشرفت فراهم می‌گردد. نخستین گام، مانند تمام جوامع دیگر باز شدن فضای ‏سیاسی و آزادی همه‌جانبه و در پی آن دعوت به مشارکت همگانی در ساختار قدرت است. ‏چرخه خشونت باید از جانب حکومت متوقف شود. ‏

ونزوئلا که امروز در تب چرخه خشونت می‌سوزد، یکی از متحدان جمهوری اسلامی ‏است. ونزوئلا بسیار زودتر از سایر کشورهای آمریکا لاتین در سال ۱۹۵۸ به دمکراسی ‏دست یافته بود و به‌عنوان ثروتمندترین کشور آمریکای لاتین شهروندانش از خدمات ‏اجتماعی رایگان برخوردار بودند. اما با کودتای نافرجام هوگو چاوز در چهارم فوریه ‏‏۱۹۹۲ علیه یک دولت دمکراتیک، پایه‌های بحران و چرخه جدیدی از خشونت گذاشته شد.

‏چاوز سال‌ها بعد از آزادی از زندان توانست با یک ائتلاف به ریاست جمهوری انتخاب ‏شود. اما دشمنی با غرب و سیاست و مدیریت پوپولیستی در ۱۳ سال ریاست جمهوری‌‏اش، (چاویسمو یا سوسیالیسم چاوزی) وضع اقتصاد ونزوئلا را که از منابع سرشار نفت ‏برخوردار است، فلج کرد. انتخاب و ماندگاری نیکلاس مادورو، جانشین او، این وضعیت ‏را وخامت بار تر کرده است. بطوری که ونزوئلا امروز دچار بزرگترین میزان تورم، و ‏یکی از نا امن ترین کشورها در جهان شناخته می‌شود که به دلیل فقر و نا امنی درصد ‏قابل توجه‌ای از جمعیت آن به کشورهای همسایه مهاجرت کرده‌اند. ‏

مادورو نه تنها به راه حل‌های رفع مشکل توجه نکرده است، بلکه از ایجاد شکاف عمیق ‏در جامعه برای حفظ قدرت خود استفاده کرده است. این ویژگی دیکتاتورها است که ‏برعکس جوامع دمکراتیک، زمانی که جامعه به بحران کشیده می‌شود به جای کنار رفتن ‏از قدرت به خاطر منافع ملی کشور، تلاش می‌کنند با تکیه بر شکاف‌های جامعه که خود ‏مسبب اصلی آن هستند، مردم را در برابر هم قرار دهند ویا با تقابل با قدرت‌های دیگر به ‏بقای خود ادامه بدهند. ‏

حضور اعتراضی گسترده مردم در خیابان‌ها در روزهای گذشته و در پی آن اعلام ‏ریاست جمهوری خوان گوایدو، رئیس مجلس، قدرت دوگانه‌ای در جامعه به وجود آمده ‏است که دو راه در پیش رو باقی نمانده است. جنگ داخلی باسرنوشتی نامعلوم و یا نشستن ‏در پشت میز مذاکره برای حل مشکلات مردم ونزوئلا. راه پرهزینه اول، نه ‏تنها امیدی برای رفع مشکلات کنونی کشور ایجاد نمی‌کند، بلکه وضعیت دو قطبی جامعه ‏را باز هم بیشتر و شکاف را عمیق‌تر می‌کند. مادورو و همراهان او در قدرت مسئول ‏اصلی ایجاد وضعیت کنونی ونزوئلا هستند. آنها به خاطر منافع مردم و سرنوشت کشورش ‏باید از قدرت کنارگیری کنند و نخواهند بیش از این جامعه فلج شود.‏

جامعه ما، ایران نیز، اگر چه به سطح بحران ونزوئلا نرسیده است، اما ادامۀ روند کنونی ‏امیدبخش نیست. جمهوری اسلامی عامل اصلی خشونت، جامعه ایران را در مسیری قرار ‏داده است که می‌تواند، به چرخه بی‌سرانجام خشونت، یعنی دست آویختن برخی از گروه‌های اجتماعی مستأصل، به مبارزات مسلحانه بیانجامد. آنگاه سرنووشت ونزوئلا با ابعادی ‏گسترده‌تر می‌تواند سرنوشت ما هم باشد. برای پرهیز از این وضعیت، جمهوری اسلامی ‏باید ضمن متوقف کردن هر نوع خشونت، با باز کردن فضای سیاسی شرایط را برای یک ‏دوره گذار به دموکراسی فراهم نماید. ‏

‏۲۵ ژانویه ۲۰۱۹‏

از: ایران امروز

خروج از نسخه موبایل