سایت ملیون ایران

“هیچ چیز در تاریخ معاصر هیچ کشوری از آسمان فرود نیامده است”؛ چهل سال نکبت ولایت فقیه

همه­ی ­ نظام­ها در طول‌ تاریخ تغییر می‌‌کنند.  نظام نکبت ولایت فقیه هم به پایان خود ­نزدیک شده است.

زمان اندیشیدن، با بینشی استراتژیک و با برنامه­ا­ی عملی‌ و پیشرو پیرامون گذار از این نظام، و در مورد زیرساخت­های نظام آینده­ی ایران فرارسیده است، تا اشتباهات گذشته­مان­ تکرار نشوند.  بویژه که مردم ما در سال­های‌ پیش رو با چالش­ها و بحران­های جدی در مورد نیازهای ابتدایی انسانی (هوا، آب، نان و مسکن؛) روبروخواهند شد.

دلایل (فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی) دوازده­گانه­ی گرفتار شدن ایران به نکبت ولایت فقیه 

چهل سال پیش، در چنین روزی (۱۹ بهمن ماه) در سال ۱۳۵۷ و در طی‌ جنبشی اجتماعی، “پوپولیستی، و عمد‌تاً همه­پسند،” دربار پادشاهی پهلوی در ایران فروریخت. در سه روز سپسین،  تمامیت نظام از هم فروپاشید. شعار اصلی‌ این جنبش اجتماعی عبارت بود از “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی.”

دربار پهلوی در بیش از ۵۰ سالی‌ که قدرت را در اختیار داشت عمدتا با خوار شمردن آزادی‌های مدنی، در کنار تحقیر دگراندیشان و سانسور گسترده­ی عقاید و دیدگاه­های سیاسی مخالف، و سرکوب نافرمانی‌های مدنی و حقوق اساسی‌ مدنی (از قبیل آزادی بیان و نشر و گردهمایی و آزادی نهادها و اجتماعات،) به صورتی شگفت­انگیز، زمینه­ی تضعیف و تخریب اکثر نهاد‌های مدنی را در ایران فراهم کرد، به نحوی که عمدتا هیچ سازمان مستقلی سیاسی­اجتماعی، و هیچ نهادی مدنی به غیر از مسجد (!)  از این تخریب درباری مصون باقی‌ نماند.

بر این مبنا، من حوادث متعاقب را زایش میراث “دربار پادشاهی پهلوی” در ایران می‌‌نامم.

دولت نو پای انقلابی” به صورتی تدریجی‌ به “دولتی چندپاره[۱] و حاکمیتی اقتدارگرا” تبدیل شد که می‌توان دلایل اصلی‌ زیر را برای ظهور آن برشمرد:

  1. فقدان جامعه­ی مدنی نهادینه در کشور بمثابه­ی مجموعه­ی مدنی نیروهایی همگرا و اجتماعی، بدلیل تکه­تکه­شدگی، چندپارگی، و نیز تلاشی و شکنندگی ساختاری پیش و پس از انقلاب اکثر نهاد‌های باقیمانده­ی مدنی (بجز مساجد که اکثراً پس از انقلاب دولتی یا حکومتیشدند؛)
  2. هشت سال جنگ که عمدتا منجر به نابودی بخشی از منابع کشور و نظامی­شدن تدریجی‌ بخش مهمی‌ از اقتصاد کشور به بهای صدمه­زنی به سایر بخش‌های غیرنظامی اقتصاد شد، که خود منجر به چندپارگی اقتصادی[۲] (در کنار افزایش بیکاری، تورم، آسیب‌های زیست­محیطی‌، و گسترش فقر، رانت­خواری و خویشاوندسالاری- و اشاعه­ی تفکر “خودی/ غیر خودی”) گردید؛
  3. پدیده­ی فرار مغزها به دلیل مهاجرت بخش بزرگی‌ از فن­سالاران (پزشکان، کارشناسان فنی‌ و مهندسان، صنعت­گران، متخصصان و غیره) که منجر به نابودی بخشی از منابع حرفه­ای انسانی‌، و نیز ازهم­گسیختگی توانایی­های فنی‌ و تخصصی کشور گردید؛
  4. سرکوب عقاید مخالف، در پس­زمینه و اغلب به بهانه­ی شرایط جنگی، توسط دولت یا حکومتنو پای پسا انقلابی، بعلاوه­ی دستگیری‌ها و زندان‌های گسترده، اعدام­ها و نیز خشونت‌های هدفمند حکومتی بر علیه مخالفان، به همراه برخورد دائمی اغلب غیر انسانی‌ و خشونت­بار نظام با دگراندیشان که عمدتا منجر به چندپارگی “اتفاق نظر همگانی­ملی‌[۳]” گردید؛
  5. عدم توازن مزمن و دائمی مابین سه قوه­ی (مجریه، مقننه و قضائیه­ی) نظام، که در بیشتر موارد متمایل به برتری نهاد قضایی‌ تا سرحد فرمان­روایی قوه­ی قضائیه، در کنار شکل­دهی‌ تدریجی‌ و هدفمند “خودی­ها” به تشکل­های نوپای موازی (مانند شورای نگهبان، مجلس خبرگان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، بیت امام) که اغلب منجر به تشدید چندپارگی ساختاری[۴] و تضعیف کنترل بر فرآیندهای نظارت، بازسنجی و هم­سنگی[۵] مابین سه قوه­ی اصلی‌ نظام، استمرار عدم توازن و نهایتأ عدم شفافیت آنها گردید؛
  6. کثرت گروه‌های روشنفکری اغلب “سیاست­زده،” مکتبی و ایدئولوژیک (چپ، راست، میانه، ملی‌، مذهبی‌، سکولار، طرفدار و یا مخالف نظام) که در بیشتر موارد تحمل عقاید مخالف را نداشتند و نظام فکری آنها، به جای اندیشیدن پیرامون کنشگری مشتاقانه­ی مدنی و همچنین به جای دغدغه و نگرانی برای جامعه­ی مدنی ایران و چالش­های آینده­ی آن، اغلب انباشته از “گذشته­گرایی” و “توهم توطئه، نفوذ و مداخله­ی خارجی‌ها” بود. بنابراین نه تنها فضایی برای گفتمانی مدنی و تعاملی آینده­نگر باقی‌ نمی­گذاشت، بلکه منجر به تشدید چندپارگی سیاسی[۶] نیز می­گردید؛
  7. وجود مستمر چرخه­ی باطل و فائقی از “فرهنگ استبدادی‌” که اغلب منجر به تبدیل انسان­های خسته (از بیکاری، فقر، فساد، خویشاوندسالاری و رانت­خواری،) به افرادی با سندروم یا با علایم چندگانه ابتلا به بیماری“شیفتگی‌ به کیش شخصیت اقتدارگرا” شده، که عمد‌تاً مداح و تحسین کننده­ی دولت یا حکومت مستبد “تمرکزگرا” می­شدند. این پدیده نیز بنوبه­ی خود نهایتأ منجر به بازتولید و تقویت “فرهنگ استبدادی” و حکومت اقتدارگرا­ی آن می­گردید؛ (ذهنیتی که کماکان مشکلی فرهنگی است.)
  8. غیبت انسان­هایی (چه پیش و چه پس از انقلاب) با بینشی استراتژیک در صحنه­ی مدنی. این موضوع عمد‌تاً نه ناشی‌ از (ذهنیت فلسفی‌ و یا سواد سیاسی) گروه‌های روشنفکری، بلکه در بیشتر موارد بدلیل گذشته گرایی و نیز فقدان نگرش علمی‌ و مدنی و آینده­نگر بود؛
  9. غلبه­ی منش و رویه‌های اجتماعی غالباً “کاسبکار و محاسبه­گر و سوداگر” که خود تقویت­کننده­ی هژمونی “فرهنگ بازاری” شده بود. “فرهنگی‌ بازاری” که در بیشتر موارد، بی­تفاوت نسبت به حقوق انسانی‌ و مدنی و دمکراتیک، و به ویژه به حقوق زنان، اقلیت­ها و جوانان، و بی­تفاوت به مسائل زیست­محیطی بود؛ (منشی که کماکان مشکلی فرهنگی است.)
  10. برتری اندیشه‌های روشنفکری اغلب مداحانه­ی “فقرگرا و فقرستا، (چپ، راست، میانه، ملی‌، مذهبی‌، سکولار، طرفدار و یا مخالف نظام، که کماکان نیز مشکلی فرهنگی است،) در کنار ذهنیت روشنفکری همگانی­ای اکثراً خود مرکز بین، و غالباً خود رای و متعصب، در غیاب رهبران اندیشمند مدنی­ای آگاه، و همچنین در فقدان دولتمردانی اصیل و اندیشمند؛
  11. نرخ بسیار بالای بیسوادی (نزدیک به ۵۰ درصد در سال ۱۳۵۷)؛ و بالاخره بمثابه­ی مهمترین دلیل
  12. اقتصاد غیرمتعادل، نیمه‌توسعه­یافته و ناهمگونی که به شدت وابسته به یک منبع از درآمد بود ( به عنوان مثال نزدیک به ۷۰ درصد درآمد سالانه­ی کشور پس از انقلاب از فرآورده‌های نفتی‌ بوده­است؛) که خود:
    1. اغلب تقویت­کننده­ی تمرکزگرایی، دولت­گرایی و استبداد بوده؛
    2. در بیشتر موارد منجر به بی­نیازی از پاسخگویی مسئولان حکومتی و یا بی­تفاوتی به مسئولیت­پذیری برای دولت و یا حکومت شده (به عنوان نمونه سیستم مالیاتی­ای به شدت ضعیف که به همین دلیل غالباً موجب عدم پاسخگویی و مسئولیت­پذیری مسئولان دولتی گردیده؛)
    3. و نیز منجر به شکل­گیری توزیع و تخصیص”مستبدانه و دلبخواهی” منابع مالی‌ (عمدتا به “خودی­ها”) گردیده؛ که نتیجتأ
    4. موجب تشدید مسائل توسعه­ی ناپایدار، ناهمگون و غیرمتعادلی گشته که اغلب حاصلی جز فقر، بیکاری، اختلاس، رانت­خواری و تورم، و نیز عمد‌تاً اشاعه­ی منش خویشاوندسالاری و ادامه­ی تفکر “خودی/ غیرخودی،” نداشته­است.

بنابرآنچه بدان پرداخته شد، آن جنبش اجتماعی “عمد‌تاً عوام­پسند یا همه­پسند” ۱۳۵۷ که شاید می‌توانست با رسیدن به درجه­ای‌ از بلوغ مدنی، راه را برای جنبشی مدنی پس از انقلاب هموار کند، و احتمالا می‌توانست آغازکننده­ی شکل­گیری و قوام­گیری یک جامعه­ی مدنی نهادینه با ویژگی‌‌های “دمکراسی­ای بومی” در ایران گردد، (و از این طریق شاید، شاید، پتانسیل تبدیل ایران را بعنوان “قدرتی اقتصادی و مدنی و دمکراتیک در منطقه” داشته باشد،) بنا به دلایلی که پیش از این ذکر آنها رفت، به صورتی تدریجی‌ منجر به تولد “دولت یا حاکمیتی چندپاره[۷]” توسط  قشر حاکمه­ای اکثراً زن­ستیز از “دزد‌سالاران اقتدارگرای روحانی/ امنیتی[۸] گردید. چنین دولت یا حاکمیتی چندپاره اشاعه­دهنده و مبلغ نوعی “نظام آپارتاید مذهبی‌ / جنسیتی[۹]” در داخل کشور بوده، و کماکان درگیر “چندپارگی” فلج­کننده­ی درونی‌ خویش است. البته برای اداره­ی امور (محکوم به شکست خود) و ادامه­ی حاکمیت “قشری خودی،” از سویی تنها شیوه­ی افزایش تبعیض‌ها و جداسازی‌های جنسیتی[۱۰] را (که نقطه­ی مشترک اکثر “خودی­هاست”) ادامه می‌‌دهد، و نیز از سویی دیگر تبلیغات خود را پیرامون “تهدید نظامی و توطئه فرهنگی‌ خارجی‌ها تکرار می‌‌کند.

آپارتاید[۱۱] چیست؟ 

در بیشتر موارد ( و بنا به تعاریف موجود امروزی و مدرن در “علوم سیاسی،”) یک ساز و کار آپارتایدی (به معنای یک موقعیت، و رویه­ی رسمی‌) هنگامی تحت عنوان نظام یا رژیمی آپارتاید دسته­بندی می­شود که واجد ویژگی‌‌های سه گانه  زیر باشد:

الف) جداسازی­ها (segregations) و تبعیض‌ها (discriminations) به صورتی رسمی‌ توجیه شده، مشروع شناخته شده و تبلیغ شوند[۱۲]، و

ب) ساز و کار اجرایی (مانند رفتار‌ها، منش­ها، و سو و رویه­های رسمی‌ جداسازا­نه[۱۳]، و سیاست­گذاری‌های تبعیض­آمیز) نهادهای حاکم نظام، در نظر عموم قانونا موجه” جلوه داده شوند یا “وجاهت قانونی‌” پیدا کرده، در بیشتر موارد منجر به رفتار و منشی غالب[۱۴] در بخشی عمده از فرهنگ عموم شوند، و سرانجام

ج) هنگامی که هر دو مورد الف و ب، در قوانین آن کشور به صورتی تدریجی‌ تعبیه شده و پس از آن، رسمیتی قانونی داده شوند. 

در واقع، پس از جنگ جهانی‌ دوم، ما شاهد (چند نظام ­گذرا اما) سه رژیم یا نظام آپارتاید مشخص بوده‌ایم، رژیم‌هایی‌ که ) بر اساس اسناد، شواهد و گواه­ها( یا غالباً در گذاری فرهنگی‌ساختاری از سنت به “شبه­مدرنیته”[۱۵] (و یا بر عکس در سیر قهقرایی “شبه­مدرنیته” به سنت) شکل­گرفته و ساختار یافته­اند. البته هرکدام از آنها واجد ویژگی‌‌های فرهنگی‌ خاص‌ خود بوده­اند و لزوما شبیه به یکدیگر نبوده و یکسان نیز نیستند:

  1. رژیم نکبت آپارتاید “نژادی/ اقتصادی” آفریقای جنوبی،
  2. رژیم نکبت آپارتاید “قومی / مذهبی”‌ اسرائیل،
  3. نظام نکبت آپارتاید “مذهبی‌ / جنسیتی” ولایت فقیه در ایران.

پس از پایان جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۶۷، “جامعه­ی مدنی­ای نوپا و ازهم­گسیخته[۱۶]” در ایران در حال شکل­گیری بوده­است که دائما در چالش با جداسازی­ها و مبارزه با سیاست‌های تبعیض­آمیز و در مخالفت با ساز و کار‌های اقتدارگرای رژیم ولایت فقیه و ارکان رسمی‌ قدرت و نهاد‌های‌ وابسته به آن به سر می‌برد (یعنی‌ جامعه­ی مدنی در چالش با نهاد‌هایی­ست‌ که دائما و عاجزانه در تلاش برای “حفظ تعاملی ناپایدار و توازنی متزلزل” بین جناح‌های مختلف رانت­خوار “خودی” و ولایت فقیهی هستند.)

نکبت منش ولی فقیهی و  ابتذال شرارت 

در بیشتر موارد، و البته در هر کشوری در جهان، شنیع‌ترین و پلیدترین اعمال، وجود رفتارهای غلط و کردارهای اشتباه و ‌ نادرستی هستند که توسط “هیچ­کسان[۱۷]” (چه روشنفکران و چه انسان­هایی دیگر) صورت می­گیرند. اعمالی پلید و منزجرکننده که توسط افرادی خالی‌ از هرگونه انگیزه و تعهد انسانی‌ صورت می­پذیرند. افرادی که از انسان­بودن سر باز می­زنند و شیفته­وار پیرو “کیش شخصیتی اقتدارگرا” می­شوند و کورکورانه و بدون هیچ­گونه تفکری نسبت به پیامدهای ناخواسته­ی کردارهای خویش، از “قوانین تبعیض‌گرایانه و اقتدارگرایانه­ی کشور” کورکورانه پیروی می­کنند.

این اعمال و کردارها اغلب توسط افرادی صورت می­گیرند که وظایف محول­شده به خود را، بدون هیچ­گونه پرسشی، و به شکل اعجاب­انگیزی میان­مایه­وار انجام می­دهند. این رفتارها توسط افرادی انجام می­شوند که از این مهم آگاه نیستند که یک جامعه­ی مدنی نهادینه­ی درگیر و فعال، می­تواند در اصلاح و تغییر، تجدید نظر و دمکراتیزه کردن قانون اساسی‌ هرکشوری موثر واقع شود[۱۸]. در واقع، این اعمال شنیع و کردارهای پلید از افرادی سر می­زند که “قابلیت اندیشیدن” خود را، به دلیل پیروی کورکورانه از یک ایدئولوژی یا مذهب، جزم­نگری یا جزم­اندیشی، یا از مکتب و نحله­ی فکری­ای غیرقابل انتقاد و پرسش­ناپذیر (نکبت منشی ولایت فقیهی،) وانهاده­اند. شیوه­ی کردار وپدیده‌ی پلیدی که توسط هانا آرنت “ابتذال شرارت[۱۹]” نامیده شده­است.

تجربه­ی مبارزاتی (ملل مختلف در آمریکای لاتین) و بویژه تجربه­ی مبارزاتی در آفریقای جنوبی برای شکست نظام آپارتاید “نژادی/ اقتصادی” خود، و همچنین برای پاسخ­یابی به کردارهای اشتباه و نادرست چنان افرادی در آن کشور، “الگوی” مناسبی برای مطالعه و پژوهش است.

در مورد ایران، با استفاده از تجربیات و الگو‌های مبارزات مدنی دیگر کشورها، “الگوی گذار از نظام نکبت” ویژه، قابل اندازه­گیری، عملی‌، معقول و زمان­پایه­ی ما[۲۰]، می­تواند  با بکارگیری پنج شیوه‌ی کلی و هدفمند زیر (الف تا ه،) در تدوین استراتژی­ای بومی موثر افتد. استراتژی­ای بومی که از “آسیب‌های اجرایی و کاربردی” پرهیز کند:

الف) تاکید بر دستورالعمل‌هایی استراتژیک و هدف­گیری­هایی مدنی بر اساس برآیند نیروهای داخلی‌ کشور برای تسهیل شکل­گیری وفاقی عمومی،‌ و پیشگیری از زیادت­اندیشی و ‌زیادت­طلبی؛

ب) از میان­برداشتن شکاف بین استراتژی و برنامه­های اجرایی؛

ج) جلوگیری از بی­ارتباطی‌ در جنبش مدنی، برای توانمندسازی و ارتقای پیوند نهاد‌های مدنی و تعامل مدنی؛

د) ایجاد آگاهی‌ عمومی‌ و پیشبرد هوشمندانه­ی مقاصد و اهداف استراتژیک جنبش مدنی، برای تسهیل در تصمیم­گیری‌ها و تصمیم­سازی‌های متکثر و خودسازمان­یافته­ی تاکتیکی؛

ه) به­وجودآوردن مکانیسمی منعطف برای خودگردانی جنبش مدنی و سویه­دهی‌ به شتاب­      گیری‌های مقطعی آن. 

پیش طرحیاستراتژیک برای انسان‌هایی‌ اهل اندیشه و هوشمند

چه می توانیم برای گذار از نظام نکبت ولایت فقیه انجام دهیم

در حال حاضر نیازی مبرم و فوری به ظهور یک استراتژی بومی[۲۱] مورد وفاق عموم برای شکل­گیری “اتفاق نظری همگانی­ملی‌[۲۲]” از دو مسیر ۱منزوی کردن قانونمندانه هرم قدرت “نظام نکبت” از بالا، و ۲– ارتقای پیوندهای نهاد‌های مدنی از پایین، احساس می­شود تا:

الف) جایگزین تحریم‌های بین‌المللی (که به صورتی جمعی‌ و یکسان منجر به مجازات تمامی آحاد مردم ایران شده است،) با برنامه‌های هدفمند بایکوت (boycott) اعضای بلندپایه­ی نظام و سلب سرمایه­گذاری­ای (divestment  توسط سرمایه­گذاران داخلی‌ و خارجی،‌ شامل سرمایه­گذاری‌های انسانی‌، مالی و تکنولوژیک) که اعضای بلندپایه­ی نظام و قشر “خودی” و ولایت فقیهی حاکم را هدف قرار می­دهند، شود؛

ب) منزوی­کردن قشر”خودی” عموما زن­ستیز حاکم را جایگزین انزوای ملی‌ موجود ایرانی­ها کند.

ج) از مذاکرات احتمالی‌ آینده قدرت­های جهانی با هرم قدرت “نظام نکبت،” و سپس از آزاد شدن احتمالی‌ حساب‌های بانکی مسدود شده­ی “خودی­های” نظام (به عنوان بخشی از مذاکرات بسته و غیر شفاف احتمالی[۲۳]‌،) و از هرگونه قرارداد احتمالی‌ آینده با هرم قدرت “نظام نکبت”، جلوگیری نماید.

اگر هم مذاکراتی صورت گیرد، بهتر آن است که با فشار‌های مدنی جهانی،  آن را به سمت مذاکراتی گسترده، شفاف و مهم و اساسی‌ در مورد حقوق بشر و حقوق دمکراتیک و حقوق مدنی ایرانی­ها، و همچنین بسوی نیاز‌های “پسا- ولایت فقیهی” ایرانی دمکراتیک  سوق داد؛

در این راستا  مطالعه بر روی رهیافت‌ها، و پژوهش پیرامون دستورالعمل‌های استراتژیک و هدف­گیری­های مدنی که در زیر به آن اشاره می­شود، می­تواند کمک شایان و ارزشمندی در پی‌ریزی این استراتژی بومی مورد وفاق عموم ایرانی­ها برای ۱منزوی کردن قانونمندانه هرم قدرت “نظام نکبت” از بالا، و ۲– ارتقای پیوندهای نهاد‌های مدنی از پایین،  داشته­باشد.

۱۲ گام پیشنهادی برای منزوی کردن قانونمندانه هرم قدرت “نظام نکبت،” از بالا

۱۲۳۴۵۶۷۸۹۱۰۱۱۱۲

۱ بنیانگزاری نهادی مدنی (غیر انتفاعی، غیر دولتی و غیر خصوصی) در خارج از ایران، برای شناسایی (هرم قدرت –  اعضای رده­های بالای نظام نکبت – چه در گذشته و چه امروز و) دریافت، جمع آوری و سازماندهی اسناد، مدارک و شواهد و گواه‌های تخلفات و افزون طلبی‌های افراد[۲۴] هرم قدرت “نظام نکبت ولایت فقیه[۲۵].”

۲ راه اندازی سامانه ی اینترنتی هرچه امن تر و بی‌خطر تر (همراه با آدرس آن مرکز و همچنین شبکه ی اجتماعی آن) جهت تسهیل دریافت شواهد و گواه‌ها و اسنادی که در بالا بدان‌ها اشاره شد.

۳ شناسایی (هرم قدرت –  اعضای رده­های بالای نظام – چه در گذشته و چه امروز و) نقض­کنندگان حقوق بشر و درخواست و تقاضای محاکمه­ی بین‌المللی ) بر اساس اسناد، شواهد و گواه­های (تصمیم­گیران و تصمیم­سازان ارشد نظام نکبت برای جنایت برعلیه بشریت، و همچنین درخواست و تقاضای دائمی برای محاکمه­ی داخلی کارگزارانی که در نقض حقوق بشر نقش داشته ا‌ند. (به عنوان نمونه‌ای از نقض حقوق بشر توسط این افراد در ایران می‌توان دستگیری­های بدون مجوز قانونی‌ و بدون مدارک و گواه­های قضایی‌، استفاده از خشونت و زور و قوه­ی قهریه، زندان‌های انفرادی دگراندیشان، اعدام زندانیان باوجدان[۲۶]، زجر و شکنجه، ناپدید و حذف کردن چهره‌های اپوزیسیون، شنود و جاسوسی‌های فراقانونی‌‌، قتل‌های زنجیره­ای، فرآیند‌های ماورای قضایی‌، تهدید اپوزیسیون و غیره، را نام برد؛)

۴ گام نخستین برای ایجاد وفاقی مردمی و ملی[۲۷] ، تنها از  طریق شناسایی همه افرادی (هرم قدرت “خودی ها”و کارگزاران شان ) که مسئول سرکوب و قتل و دزدی و شکنجه و دیگر موارد ضدّ انسانی‌ (در ۴۰ سال گذشته) بوده اند، و ارجاع پرونده تخلفات آنها (با اسناد و شواهد و گواه های دستورهای‌شان، و یا فرمان های اجرایی‌شان برای جنایت و سرکوب و دزدی،) پیرامون خطا ها/ جنایت‌ها به مراجع بین المللی قضایی، انجام می پذیرد.  چنین گامی اساسی و نخستین، آغازی برای برخوردی مدنی  (یعنی قانون طلبانه یا قانونمندانه) به چنین بی‌ عدالتی‌هاست. البته چنین رویکرد و برخوردی مدنی متکی‌ بر قبول رسیدگی به جرم‌ها بر اساس موازین حقوق بشر در دادگاه‌های بین المللی است. تعداد این افراد خطاکار و جنایتکار حکومتی یا دولتی از بدو انقلاب تا کنون از ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر بیشتر نیست، و با آقازاده‌ها و خودی‌های‌شان بیش از ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ نفر نیستند.

۵ شناسائی این هرم، مسلما شامل افراد زیر خواهد بود که از خود آقای خامنه ای آغاز شده و بتدریج کلیت تصمیم گیرنده‌های ارشد “نظام نکبت” را در بر خواهد گرفت که لیست زیر مهم‌ترین آنها هستند:

۶ تقاضایی هرچه وسیع تر از آحاد مردم ایران[۲۹] (و بویژه خانواده قربانیان نظام نکبت) برای ارسال هرگونه مدرک و گواه (احکام و فرمان‌های امضا شده از افراد و سمت‌های نامبرده در بالا برای اعدام، سرکوب، شکنجه یا تعزیر[۳۰]، و دستگیری خودسرانه، ضرب، شتم و شواهد خطی، صوتی و تصویری زیادت ها، و غیره،)  به چنین نهادی مدنی و به چنین وبسایتی ،

۷ همچنین درخواست از مردم شریف ایران برای شناسائی دارایی‌ها و حساب‌های بانکی داخل و خارج و خانه‌ها و املاک و مستغلات و کسب و کار افراد و سمت‌های نامبرده در بالا در هرم قدرت “نظام  نکبت ولایت فقیه.”

۸ دعوت از وکلای حقوق بین الملل برای همکاری با این مرکز برای رسیدگی به مدارک و شواهد و گواه‌های تخلفات و زیادت ورزی ها، و تهیه و ارجأع پرونده‌های تخلفات (دزدی ها، قتل ها، خودسری‌ها و غیره،) به مراجع قضایی جهانی جهت تحت پیگرد قانون بین الملل قرار دادن افراد متخلف هرم قدرت “رژیم نکبت ولایت فقیه[۳۱].” 

۹ پیگیری قانونی و تقاضا برای انسداد، ضبط بین‌المللی و توقیف دارایی‌های مالی[۳۲] اعضای رده­های بالای نظام نکبت – چه در گذشته و چه امروز – (که در بالا به آنها اشاره شد ، به همراه اعضای درجه­ی اول و نزدیک خانواده­های آنها) بر اساس اسناد، شواهد و گواه­ها؛

۱۰ تقاضای بایکوت (چه کالایی، چه خدماتی،) سلب سرمایه­گذاری (divestment) و تحریم‌های هدفمند داخلی‌ و بین‌المللی در بخش‌هایی‌ از اقتصاد که قشر “خودی” حاکم عموما تبعیض­گر (در مورد ایران اکثرا زن­ستیز) در آنها سرمایه­گذاری کرده و مستقیماً بهره می‌‌برد و حایز منافع برای این قشر تبعیض­گر می‌باشد. قشر “خودی” دزد‌سالاران (روحانی/ امنیتی) اقتدارگرای حریص حاکمی‌ که سیاست‌های اقتصادی­اش منجر به فقر، بیکاری، فروسایی و تخریب محیط زیست و اختلاس و فساد در کشور شده­است؛

۱۱ تقاضای بایکوت و تحریم‌های هدفمند نهاد‌هایی‌ که سیاست­های آپارتایدی (جداسازی­ها و تبعیض‌های) رژیم را تبلیغ و حمایت می­کنند، و همینطور تحریم آن دسته از نهاد‌هایی‌ که در نقض حقوق بشر با نظام نکبت همکاری می­کنند و همدستی دارند؛

۱۲ ایجاد آگاهی‌ عمومی‌ در عرصهٔ بین‌المللی به ویژه از طریق تماس با رسانه‌های مستقل “جایگزین[۳۳]، غیر وابسته به بنگاه‌های اقتصادی­انتفاعی، و غیر وابسته به دولت­ها،” در رابطه با ماهیت آپارتایدی رژیم و سیاست‌های تبعیض­آمیز (در مورد ایران جداسازی­های جنسیتی) آن[۳۴]، و همچنین اطلاع­رسانی به نهاد‌های مدنی بین‌المللی.  

۷ (هفت) گام پیشنهادی ویژه برای ارتقای پیوندهای نهاد‌های مدنی از پایین

 ۱۲۳۴۵۶۷

۱ دادن آموزش و آگاهی‌ عمومی‌ به جامعه در زمینه­ی روش‌های خشونت­پرهیز اعتراضات مدنی و پیرامون تکنیک‌های آزموده­شده­ی نافرمانی مدنی[۳۵]، در عین آموزش خودسازمان­یابی‌ و نهادسازی‌های مدنی (برای پرهیز از سیاست­زدگی و “پوپولیسم؛ و همچنین برای آموزش اینکه دفاع از خود خشونت­ور­زی نیست، و‌ مردم ما تا زمانی از خشونت­ پرهیز می‌کنند که حکومت از خشونت­ پرهیز می‌کند، و در غیر ا­ین صورت، یعنی در صورت خشونت­ حکومتی، مردم ما به هر وسیله­ای از خود دفاع می‌کنند؛)

۲ برنامه­ریزی و سازماندهی هدفمند اعتصابات عمومی‌ در بخش­هایی از اقتصاد که ذکر آن رفت، که قشر “خودی” حاکم عموما تبعیض­گر (در مورد ایران اکثرا زن­ستیز[۳۶]) در آنها سرمایه­گذاری کرده و مستقیماً بهره می‌‌برد؛ همراه با منع و جلوگیری از سرمایه­گذاری­های داخلی‌ و خارجی (چه به صورت فنی‌ و چه مالی و چه انسانی‌) در آن بخش­ها؛

۳ حمایت و سرمایه‌گذاری (investment  فنی‌، مالی و انسانی‌) در نهاد‌های مدنی (غیر انتفاعی، غیردولتی و غیر خصوصی) که به تقویت پایه‌های جامعه­ی مدنی کمک کرده[۳۷] و نیز موضوعات مهمی‌ مانند فقر، حقوق زنان و اقلیت‌ها، و مساله­ی محیط زیست را هدف قرار دهد. مهم‌ترین مسئولیت مدنی نهاد‌های مدنی (سازمان‌های محیط زیستی[۳۸]‌، زنان، کودکان، جوانان، سالمندان، آموزشی، اقلیت‌های ملی‌، لغو قانون اعدام و غیره) در حال حاضر تشکیل انجمنی برای پیوند همه سازمان‌های مدنی (و داشتن سامانه ای اینترنتی) برای همکاری و مشارکت، آگاهی‌ دهی‌ به مردم، خبر رسانی به یک دیگر و تقویت گسترده تر جامعه مدنی است؛

۴ حمایت از حقوق و رویه‌های دموکراتیک، به عنوان مثال:

الف) جدایی نهادها، سیستم­ها، سیاست­گذاری‌ها و رویه‌های مکتبی‌مذهبی‌عقیدتی،‌ از نظایر دولتی آن‌ها (برای نمونه مانند جدایی دو نهاد کلیسا و دولت در جوامع دمکراتیک)

ب) آزادی بیان،

ج) حفاظت از حقوق اقلیت­ها،

د) آزادی تجمعات و گردهمآیی­ها،

ه) حق اعتراض، دگراندیشی و مخالفت،

و) انتخابات آزاد و عادلانه،

ز) حق تصمیم­گیری و تعیین سرنوشت در عرصه­ی حقوق فرهنگی‌، قومی و بومی، که خود ضامن حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی کشور در چارچوب مرزهای شناخته­شده­ی بین­المللی ­است،

ک) آزادی مذاهب و ادیان،

ل) آزادی نشر،

م) امکان همه­پرسی‌ عمومی‌ در مورد ساختار آینده­ی نظام و قانون اساسی‌ کشور،

ن) خاتمه­دادن به شنود و نظارت و جاسوسی در عرصه­ی عمومی‌، و غیره؛

۵ درخواست دائمی، پیگیر و بی­امان داخلی‌ برای آزادی زندانیان باوجدان، فکری و عقیدتی؛‌

۶ درخواست و تقاضا برای حذف و لغو قانون اعدام؛

۷ ایجاد زمینه برای شکل­گیری گفتمانی آگاهی­بخش، متکی‌ بر وفاقی عمومی‌ و “اتفاق نظری همگانی ملی‌،” پیرامون جزئیات ویژه­، منطقی‌ و قابل اجرای فرآیند آینده­ی‌ محاکمات “راستی‌ و آشتی[۳۹].‌”

تجربه­ی مبارزه مدنی

همه، و می­بایست در اینجا تاکید کنم که یکایک شهروندان ایرانی و ایرانی‌تبار که مخالف “نظام نکبت ولایت فقیه” هستند (بر اساس توانایی‌ها، امکانات و تخصص خود) می توانند سهم انسانی‌ خود را پیرامون عوامل بالا در حوزه‌های مدنی (غیر انتفاعی، غیر دولتی و غیر خصوصی،) در چارچوب شیوه و راهکاری استراتژیک و بر اساس دستورالعمل‌ها و اهداف مدنی پیش­گفته، ادا کنند .  

و نمی­بایست از این نکته غافل شد که این مبارزات مسیری دشوار ‌، پرخطر و طولانی‌ را طی خواهد کرد و یک­شبه اتفاق نمی افتد .

ما ایرانی‌‌ها می‌‌توانیم، دور از “سیاست زدگی” و “مکتب،” از تجربه­ی استراتژیک جنبش­های مدنی دیگر ملت‌ها بیآموزیم.

هیچ چیز در تاریخ معاصر هیچ کشوری از آسمان فرود نیامده­است. آنچه حادث شده “پیامد توالی اتفاق‌ها، بر اساس برآیند بومی نیروهای داخلی‌ آن کشور” بوده­است.

همانطوری که پیشتر اشاره داشتم،  در حال حاضر نیازی مبرم و فوری به ظهور یک استراتژی بومی[۴۰] مورد وفاق عموم برای شکل­گیری “اتفاق نظری همگانی­ملی‌[۴۱]” از مسیر ۱منزوی کردن قانونمندانه هرم قدرت “نظام نکبت” از بالا، و ۲– ارتقای پیوندهای نهاد‌های مدنی از پایین،  احساس می­شود

دوست من، ما می‌‌توانیم هرم قدرت “نظام نکبت” را قانونمندانه از بالا منزوی کرده،  نهاد‌های مدنی مان را از پایین پیوند دهیم!

بله دوست من، ما می­توانیم مدنی شویم[۴۲] و منشی قانونمند و آینده نگر داشته و ادای سهم خود را (هرچند ناچیز) به تاریخ کشورمان داشته باشیم.  بله، ما می­توانیم پایان دهنده نظام ارزشی “رژیم نکبت،” و آغازگر فرایندی برای تغییر نظام ارزشی مردم کشورمان، به سیستمی انسان­محور شویم. چنین باد

—————————————-

[۱]

Fragmented and Authoritarian State

[۲]

Economic Fragmentation

[۳]

Rupture in National Consensus

[۴]

Structural Fragmentation

[۵]

Checks and balances

[۶]

Political Fragmentation

[۷]

Fragmented State or Government

[۸]

Authoritarian Intelligence/ Clerical Kleptocracy

[۹]

Religious/ Gender Apartheid

[۱۰]

Gender segregations

[۱۱]

آپارتاید (Apart-heid) دقیقا به ‌­معنی و مفهوم جداسازی و نظام تبعیض­آمیزی‌(نژادی، جنسیتی، قومی، مذهبی، اقتصادی و غیره) است.

[۱۲]

Officially legitimized and promoted

[۱۳]

Formal segregation policies, and discriminating procedures

[۱۴]

Dominant ethical conduct

[۱۵]

  1. Rakhshani, “Origins of Modernity,” CreateSpace, An Amazon Publishing House, 2011, Charleston, South Carolina

[۱۶]

An Embryonic and Discordant Civil Society

[۱۷]

(Nobody’s) افرادی مکتبی و ایدئولوژیک با کردار‌های غیر انسانی‌، و خالی‌ از هرگونه انگیزه بشری و تعهد انسانی ‌

[۱۸]

  1. Rakhshani. “Confoundedness: The Struggles of a Civil Movement,” pg. 277-299. CreateSpace, Charleston, SC, March 2010

[۱۹]

Banality of Evil

[۲۰]

Specific, Measurable, Attainable, Reasonable and Time-based.

[۲۱]

Domestic strategy

[۲۲]

National consensus

[۲۳]

همه قدرت های جهانی در زمان ضعف هر نظامی، آن را به مذاکره می کشند

[۲۴]

مسلما پیشگامی افراد کارشناس و خوشنام ایرانی برای بنیانگزاری چنین نهادی (بویژه جناب آقای دکتر عبدالکریم لاهیجی که رئیس فدراسیون سازمان‌های حقوق بشر بوده ا‌ند و خانم دکتر شیرین عبادی و خانم بحرینی در سازمان عفو بین الملل ) کار تاسیس و حمایت‌های مالی و فنی را تسهیل خواهد کرد

[۲۵]

من کاملا واقف هستم که در خارج از کشور، تلاش‌های مشابهی، در حال حاضر، برای شناسائی خلاف کاران “نظام ولایت فقیه” و جمع آوری اسناد بر علیه آنها در جریان است، و فکر می کنم که برای موفقیت در این زمینه، نیازی اساسی به پیوند تلاش‌های مشابه از طریق بنیانگزاری چنین نهادی است تا بتوان سریع تر و کارآتر فعالیت‌ها را به نتیجه رساند 

[۲۶] Prisoners of Conscience

زندانیانی باوجدان که بدون هیچگونه وابستگی‌ حزبی، عقیدتی‌ و یا سیاسی تنها برای حقوق مدنی انسان‌ها کنشگری داشته اند

[۲۷]

National consensus

[۲۸]

همانگونه که در بالا اشاره شد، تعداد این افراد جنایت‌کار و خلاف‌ کار از بدو انقلاب تا کنون از ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ نفر بیشتر نیست، و با آقازاده‌ها و خودی‌های‌شان بیش از ۲۵۰۰۰ تا ۳۰۰۰۰ نفر نیستند که مسئول تصمیم گیری در تمامی‌ جنایت‌ها و زیادت طلبی‌ها و خلاف‌های قانونی هستند.  این افراد بر اساس اینکه در کجای “هرم قدرت” هستند، بین ۱۰ نفر تا ۵۰ نفر حقوق بگیر (مامور امنیتی، لباس شخصی‌، آدم کش، شکنجه گر، دزد و غیره) دارند. اگر میانگین ۳۰ نفر “حقوق بگیر” را میانگینی مناسب بدانیم، می‌‌توان نتیجه گرفت که کلیت نظام ولایت فقیه زیر کنترل تعدادی بین ۷۵۰۰۰۰ تا ۹۰۰۰۰۰ نفر قرار گرفته است.  اینها یک درصدی هستند، و ترس و سرکوب آنها نیز از آنجا سرچشمه می‌‌گیرد که یک درصدی هستند، و آن حقیقت اقلیّت مطلق بودن خود را می‌‌دانند.  با ایجاد وبسایتی در خارج از کشور که زیر کنترل نهادی جهانی‌ و حقوق بشری باشد، مدارک و شواهد و اسناد (بر علیه آنها) می‌‌توانند جمع آوری شده به مراجع قضائی جهانی‌ تحویل داده شوند. ‌ مسلما پیشگامی خانم دکتر عبادی و آقای دکتر لاهیجی (که رئیس فدراسیون سازمان‌های بین المللی حقوق بشر بوده اند) برای ایجاد چنین نهادی مدنی و چنین وبسایتی، می‌‌تواند این مسیر را هموارتر ‌‌کند

[۲۹]

لیست تمام افراد و اشخاص در سمت‌های نامبرده، برای آگاهی مردم ایران، در آن وبسایت گذاشته خواهد شد تا مردم ما آشنایی بیشتری با این افراد داشته، و فرایند جمع آوری اسناد، شواهد و گواه‌ها بر علیه آنها هرچه ساده تر آغاز گردد.  اکثر آحاد مردم ما، افراد و اشخاصی که در زیادت طلبی‌ها و تخلفات “نظام نکبت” شریک بوده ا‌ند را نمی شناسند. برای نمونه، کمتر ایرانی هایی هستند که لیستی از اعضای مجلس خبرگان داشته باشند و تخلف کار‌ها را بشناسند، و اهمیت تاسیس نهادی مدنی و وبسایت آن در خارج از ایران، معرفی همین کسانی است که مسلما از تصمیم گیران تخلفات بوده ا‌ند.  اگر سندی (برای دزدی، حیف و میل سرمایه‌های ملی، دستور جنایت و غیره) بر علیه هر یک از افراد نامبرده نباشد، مسلما بی‌گناه قلمداد شده، و تنها کارمند تلقی خواهند شد. اگر هم در فرایند فرستادن اسناد و مدارک به نهاد مدنی و مردمی ما کمک کنند، جرم احتمالی آنها مسلما تقلیل داده خواهد شد

[۳۰]

هرگونه شکنجه، تعزیر یا اذیت – چه روحی، جسمی یا روانی – چیزی جز تعرض به کرامت انسانی نیست. همه شکنجه گران هم مسلما شناخته و محاکمه خواهند شد، و مورد بازخواست خواهند بود که آیا خودسرانه چنین می کنند و یا اسنادی در مورد دستور‌ها و فرمان هایی از مقامات بالاتر دارند.  برای نمونه، دربان زندان اوین و یا نظافتکار آن و یا آشپز آنجا مسلما خطاکار و جنایتکار و شکنجه گر نیستند، ولی احتمال اینکه کارگرهای زندان اوین خطاکاران و جنایتکارها و شکنجه گران را بشناسند، همیشه هست، و کارمندهای زندان اوین می توانند آن خطاکارها را، بنحوی بی‌خطر از طریق وبسایتی در خارج از ایران، معرفی کنند تا پرونده‌های تخلفات آنها تشکیل شوند

[۳۱]

در اینجا، این را هم ذکر کنم که لازم نیست تا شواهد برای همه “هرم قدرت” جمع آوری شود تا آنها بنحوی جمعی تحت پیگرد قرار بگیرند. بلکه حتی اگر اسناد کافی برای حتی یک نفر از آنها هم آماده شود، آن شخص را می توان تحت پیگرد قوانین حقوق بشری بین الملل قرار داد. اگر مردم ما، چنین اسنادی را در مورد شاهرودی (پیش از مرگ وی) آماده کرده بودند، وی هرگز نمی توانست به خارج سفر کرده، و سپس به ایران بازگردد 

[۳۲]

اگر حکومت‌های خارجی با پیشگامی آمریکا می توانند حساب بانکی مربی پرتغالی الاصل فوتبال ایران (آقای کارلوس کی روش) را مسدود کنند، مسلما می توانند با تقاضای نهاد مدنی و مردمی ما – بر اساس اسناد و شواهد – چنین کاری را برای اعضای ارشد نظام نکبت و خانواده‌های آنها نیز بسادگی انجام دهند 

[۳۳]

Alternative media

[۳۴]

Gender segregation

از شاخصه‌ها و ویژگی‌‌های رژیم‌های آپارتاید، غیر مجاز بودن بسیاری مشاغل و مقام‌های رسمی‌ (مجریه، قضاییه و مقننه) برای قربانیان آپارتاید است. در آفریقای جنوبی برای سیاهان، در اسرائیل برای شهروندان غیر یهودی و فلسطینی الاصل، و در ایران غیر مجاز بودن بسیاری مقام‌ها و مشاغل که برای زنان و همچنین برای شهروندان غیر شیعی مجاز نبوده و نیستند

[۳۵]

Non-violent civil disobedience

[۳۶]

Misogynist

[۳۷]

موثر‌ترین شیوه قوام دهی به جامعه مدنی، گسترش هرچه بیشتر و تقویت هرچه عمیق تر پیوندهای نهادهای موجود مدنی، و سپس ایجاد نهادهای نوین (از قبیل سازمان‌های زنان، جوانان، سالمندان، اتحادیه ها، اصناف، شوراها، سازمان‌های نویسندگان، هنرمندان، نهاد‌های زیست محیطی، محلی، قومی – فرهنگی، سازمان‌های کارمندان و کارگران، کشاورزان، رانندگان، اموزگاران، اساتید و پژوهشگران، و هزاران هزار نهاد غیر دولتی، غیر انتفاعی و غیر خصوصی دیگر) هستند. این نهادها، نطفه‌های جامعه قوام یافته مدنی آینده هستند. همه پژوهش‌های من نشانگر آن ا‌ند که هرچه تعداد این نهاد‌ها در هر جامعه ای و پیوند‌های‌شان بیشتر، آن جامعه دمکراتیک تر است. درجه حیات دمکراتیک هر جامعه ای در هرجای جهان، نسبتی مستقیم با تعداد نهاد‌های پیوسته و درگیر مدنی همان جامعه دارد. هرچه نهادهای مدنی در جامعه فزون تر، و پیوندهای آن نهادها محکم تر، دمکراسی عمیق تر است، و روند‌های غالب آن جامعه قانونمندتر است. جامعه مدنی، جامعه ای درگیر مسایل مردمی خود، و جامعه ای قانون طلب است. اهمیت تقویت پیوندهای مدنی دقیقا در چنین واقعیتی است. بویژه در دوران گذار، تعدد و فزونی نهاد‌های مدنی و پیوند‌های مستحکم آنها، محافظان و نگهدارنده‌های آینده هر جامعه ای و همچنین گسترش دهندگان روند‌های دمکراتیک آینده آن جامعه هستند

https://www.mediafire.com/file/bcjwsdozd0nyfww/Raymond+Rakhshani+4-6-2018.MP3?_=1

[۳۸]

فروسایی محیط زیست، همه آحاد کشور را از غنی و فقیر، پیر و جوان، زن و مرد، و از شهر نشین و روستایی به یک اندازه تحت تاثیر قرار می دهد. هوای آلوده، یا آب آلوده و یا کم آبی همه را گریبانگیر و نگران می کند، و همه آحاد مردم به مسایل زیست محیطی حساس هستند و واکنش نشان می دهند، و مسایل زیست محیطی ایجاد پیوند مردمی می کنند. نتیجتا، کنشگری زیست محیطی، پیوند دهنده مردم و همه جریان هاست. “نظام نکبت” این را می داند، و دشمنی کارگزاران آن با کنشگران زیست محیطی از ترس پیوند جریان‌های مردمی حول مسایل زیست محیطی است.  بهمین دلیل “نظام نکبت” دست به دستگیری و قتل چنین کنشگرانی می زند

[۳۹] Truth and Reconciliation

در جوامعی از قبیل ایران با گذشته‌های پر خشونت سیاسی، که جامعه مدنی هنوز به قوام لازم نرسیده و جوامع سیاسی (دولت) و اقتصادی (بخش خصوصی) تفوق دارند، روند‌ و رویکردها‌ی حقیقت یاب (آنگونه که در آفریقای جنوبی پسا آپارتاید انجام گرفت) امکان پذیر نیست و پیش از آغاز چنین روندی، شناسایی همه افرادی (هرم قدرت “خودی ها”) که مسئول سرکوب و قتل و دزدی و شکنجه و دیگر موارد ضدّ انسانی‌ (در چهل سال گذشته) بوده اند و ارجاع پرونده تخلفات آنها پیرامون خطا ها/ جنایت‌ها به مراجع بین المللی قضایی (با اسناد و شواهد و گواه های دستورهای‌شان، و یا فرمان های اجرایی‌شان برای جنایت و سرکوب و دزدی،) گام نخستین برای ایجاد وفاقی مردمی و ملی و آغازی برای برخوردی مدنی  (یعنی قانون طلبانه یا قانونمندانه) به چنین بی‌ عدالتی‌هاست

پرسش پیرامون امکان و احتمال بخشایش، تنها پس از اثبات جرم (متکی‌ بر اسناد، گواه‌ها و شواهد اجرایی جنایت و سرکوب و دزدی های‌شان) مطرح است، و نخستین سوال این است که چه کسی‌ می‌‌بخشاید؟ و البته تنها قربانی‌های جنایت، شکنجه، سرکوب و قتل و دزدی و شنود و غیره هستند که در موقعیت بخشایش هستند (و نه افرادی که صدمه ای ندیده اند، و مسلما برخی‌ خلاف‌ها – برای نمونه جنایت عامدانه – از نظر قانونی اصولا بخشودنی نیستند) و تنها آن قربانی‌ها و یا خانواده‌های شان هستند، که در بیشتر موارد ، می‌‌بایست به آن درجه از شعور مدنی رسیده باشند که بخشایش را به انتقام ترجیح دهند، و البته می‌‌توانند هم ندهند.

[۴۰]

Domestic strategy

[۴۱]

National consensus

[۴۲]

https://www.youtube.com/watch?v=g9QSbt7L3VY

خروج از نسخه موبایل