بیانیه راهبردی آیتالله خامنهای به مناسبت چهل سالگی انقلاب، بیش از بیانیه، شبیه انشا است. نه از نظر ساختاری شباهتی به بیانیه راهبردی دارد؛ حتی در بند هفتم، بیانیه نیمهکاره تمام میشود و بقیه مطلب به فرصتی دیگر واگذار میشود. نه از نظر محتوایی نکته مهم و تازهای در آن پیدا میشود؛ متنی سراسر انتزاعی که انگار در عوالم دیگری، به جز دنیایی که ما آن زندگی میکنیم نوشته شده؛ بدون عدد و رقم و بدون ارجاعات انضمامی که ادعاهای بزرگ را باورپذیر کند. معدود اعداد و ارقام گفته شده هم اگر مطلقا غلط نباشند، مغشوشاند و مشکوک که با واقعیت سازگاری چندانی ندارند.
این انشای طولانی به قلم کسی نوشته شده که در ۳۰ سال گذشته قدرت و اختیار در ایران، انحصارا در دستان او است، صرفنظر از تعارف مجلس خبرگان، نه قانون او را ملزم به پاسخگویی کرده و نه او خود را قائل به پاسخگویی میداند. کسی نمیتواند در داخل درباره منبع ادعاهای سست و سخت رهبر ایران سوال کند. نههنها رهبر ایران شخصا به هیچ رسانه، نهاد و گروهی پاسخگو نیست، بلکه تشکیلات اداری دفتر و نهادهای قدرتمند و زیر نظر او هم غالبا از ارائه گزارش عملکرد و صورتهای مالی سر باز میزنند. نه فقط نهادهای نظامی که بهانه «محرمانگی» آنها را معاف از توضیح میکند، بنگاههای بزرگ اقتصادی زیر نظر او، همه در هالهای از ابهام و پنهانکاری اقتصاد ایران را قبضه کرده و میکنند.
در مقام مقایسه قدرت و اختیارات رهبر ایران بیشتر از هر کس دیگری است، اما درجه پاسخگویی و مسئولیتپذیری او حتی از یک نماینده علیالبدل شورای شهری دور افتاده، یا یک مدیرکل ردهپایین در یکی از شعبات فرعی یک اداره دولتی کمتر است. او نه به رای مردم نیازی دارد و نه کسی بالای دست او هست که از او به خاطر مسئولیتهایش توضیح و توجیه بخواهد.
رابطه او با جامعه مطلقا یک طرفه است. بزرگترین متکلم وحده در دوران معاصر است که حتی در مقام بیانیهنویسی هم دلیلی برای مجاب کردن دیگران نمیبیند. ادعاهای بیاساس مطرح میکند، تاریخ را به سود خود مصادره به مطلوب میکند و بدون حساب و کتاب برای آینده نسخه محال میپیچد. مثلا میگوید ایران تا ۵۰ سال دیگر باید جزو ۱۰ اقتصاد اول دنیا باشد، بیآنکه کسی از او بپرسد آیا میاند معنی این حرف او این است که کل دنیا در جای خود ثابت بایستد و ایران تا ۵۰ سال دیگر به طور مستمر با سرعت رشد اقتصادی بالا، در حد و اندازه چین، به جلو بتازد؛ چنین آیندهای جز در عالم هپروت امکان وقوع ندارد.
بیانیه چهل سالگی انقلاب دو حالت بیشتر ندارد. یا نویسنده آگاهانه و برای حفظ روحیه هوادارن خود واقعیت را نادیده میگیرد یا واقعا نمیداند دور و برش چه میگذرد. تاریخ البته نمونههای بسیار از رهبران خودکامهای دارد که در خلاء و در فضایی منفصل از دنیای پیرامون قرار داشتهاند. برساختن چنین خلایی در دوران معاصر کار سادهای نیست. در روزگاری که دسترسی به اطلاعات بیواسطه و دست اول ایران برای روزنامهنگاری در این سوی دنیا به راحتی ممکن است، چطور میتوان تصور کرد رهبر قدرتمندی چون آیتالله خامنهای از دسترسی به اطلاعات درست بیبهره باشد؟
اقتصاد مقاومتی؛ ماموریت غیرممکن
تقریبا تردیدی نیست تحریمها ساختارهای اقتصادی و اجتماعی را در آستانه فروپاشی قرار داده است. کافی است رهبر ایران یا هر کسی که تردید دارد نگاهی به منحنی رشد اقتصادی ایران در ۴۰ سال گذشته بیندازد تا دریابد اثر تحریم تنها با جنگ و انقلاب قابل مقایسه است.
رهبر ایران یکی از افراد موثر در وقوع تحریمها -به خصوص تحریمهای اخیر- است. او نهتنها برای جلوگیری از بازگشت تحریمها اقدامی نکرده، بلکه خود و نهادهای زیر نظرش، به طور جدی متهم به زمینهسازی برای بر هم زدن برجام قرار دارند. آیتالله خامنهای و نهادها و افراد هوادار او، از تلاش برای هم زدن برجام اروپایی هم فرونگذاشتهاند. معلوم نیست چشمانداز پیش روی آنها برای بعد از برجام چیست. آیا گمان میکنند میتوانند ایران را در انزوا اداره کنند؟ یا با فراهم کردن تدارکات جنگ بازی را به هم زده و عرصههای تازهای را باز میکنند؟ اولی که غیر ممکن و دومی هم فاجعه است.
با این همه رهبر ایران در بیانیهاش بار دیگر نسبت به مذاکره با آمریکا هشدار میدهد. این هشدار را حتی اگر ژست سیاسی و دلبری آیتالله خامنهای از هوادارانش فرض کنیم، باز هم اثری منفی بر توافق یا مذاکره احتمالی خواهد داشت؛ آن هم در حالی که آخر و عاقبت تحریم، راهی به جز مذاکره برای لغو آن نیست. شاخصهای اقتصادی نشان میدهند، در صورت تداوم وضعیت غیرعادی، فروپاشی ساختار اقتصادی و اجتماعی ایران چندان دیر و دور نخواهد بود. اما آیا میتوان با وجود تحریمها شرایط عادی را به ایران بازگرداند؟ آیا رهبر ایران در بیانیه خود برای برونرفت از این وضعیت راه حلی ارائه میدهد؟
صحبت از اقتصاد مقاومتی و محدود کردن روابط ایران با همسایگان شوخی است. رهبر ایران در بیانیهاش به ظرفیتهای داخلی و بازار ۶۰۰ میلیونی همسایگان اشاره کرده، در حالی که لااقل با نیمی از همسایگان خود رسما در حال جنگ و جدل نیابتی است.
اقتصاد نفتزده ایران، حتی اگر رهبران ایران هم اراده کنند نمیتواند شبیه کره شمالی بسته شود. حتی صرف نظر از نفت باقی اقتصاد ایران هم بر پایههای تجارت استوار است؛ بهخصوص این اواخر که بعد از بلعیده شدن بخش غیرتجاری اقتصاد (به طور مشخص ساختوساز املاک و مستغلات) در دوره قبلی تحریمها، عملا اقتصاد ایران در برابر تحربمهای جدید بیشتر آسیبپذیر است. نگاهی به شاخصهای ساختوساز و معاملات مسکن و مقایسه آنها با سالهای ۹۰ تا ۹۳ و همینطور مطالعه اجزای تولید ناخالص داخلی ایران برای هر کسی، حتی رهبر ایران روشنگر خواهد بود تا دریابد دیگر امکان ندارد کسی روابط تجاری ایران را مختل کند و در عوض آن کل بار اقتصاد را روی شانههای اقتصاد غیرتجاری سوار کند. یک بار آیتالله خامنهای با همکاری محمود احمدی نژاد این بلا را سر اقتصاد ایران آوردهاند، خوشبختانه یا متاسفانه در سازمان اقتصاد ایران دیگر چنین فرصتی برای او و یارانش فراهم نیست.
کف دست مو ندارد
یکی دیگر از محورهای اقتصادی بیانیه رهبر ایران بودجه است. این اولین اظهار نظر و مداخله بودجهای او در ماههای اخیر نیست. در آذرماه در اقدامی بیسابقه کار بودجه را ۲۰ روز متوقف کرد؛ در اوایل بهمن ماه کاشف به عمل آمد معنی دستور ویژه او برای «اصلاحات ساختاری» اصلاح ساختار بودجه است و حالا در بیانیه هم گفته که اصلاح بودجه باید در دستور کار قرار گیرد.
بله، نظام بودجه ریزی در ایران معیوب است. نام درآمدی محدود و ناپایدار و نظام هزینهای بی برنامه که باعث هدر رفتن منابع میشود. اما سوال اینجا است در شرایط فعلی که اقتصاد ایران در پی بحرانهای پیاپی به وضعیت مختصر کنونی رسیده، چگونه میتوان هزینههای جاری را – نه آن بخش مورد علاقه آیتالله خامنهای- کاهش داد. واقعیت اینجا است که بخش زیادی از بودجه صرف پرداخت حقوق و جبران خسارت صندوق های بازنشستگی میشوند، اما آیا اولین مقصر بحران صندوقها و سایر بنگاههای بزرگ و کوچک اقتصادی، مداخلات مخرب او و هوادارانش در اقتصاد و بحران سازی در داخل و خارج نبوده است؟ در ۱۰ سال اخیر به جز سازمانهای اقتصادی زیر نظر رهبری که از رانت ۲۵ درصدی معافیت مالیاتی و همینطور حاشیه امنیتی و قدرت برخوردار بپدهاند، بقیه بنگاهها دچار ضرر و زیان اساسی شدهاند.
اگر ساختار بودجه قرار باشد به سمت کاهش هزینههای جاری تغییر کند، اولین گام باید اصلاح و شفاف سازی سازمانهای اقتصادی زیر نظر رهبری باشد؛ از جمله نهادهای اقتصادی نیروهای مسلح که عملا تبدیل به مهمترین بازیگر فعال در همه حوزههای اقتصادی شدهاند. حتی اگر کسی موافق افزایش توان مالی سپاه و نیروهای مسلح هم باشد، باز هم با نگاهی به کارکرد اقتصادی این نهادها آنها را اولویت قطع بودجه میداند، اما به طور قطع منظور رهبر ایران اصلاح ساختار و کاهش بودجه نظامی نیست، چرا که در همین موارد اخیر هم مداخله او به نام دفاع از حقوق صندوق توسعه ملی و به کام نیروهای نظامی و امنیتی و نهادهای مذهبی و تبلیغاتی بوده است.
از آن سو قطع حقوق کارکنان دولت و جبران خسارت صندوق هه ا هم غیرممکن است و اوضاع را از این هم پیچیده تر میکند. رهبر ایران یا بودجه را نخوانده یا عمق بحران مالی در ایران را درک نکره، یا شاید هم خود را به آن راه میزند.
آیتالله خامنهای وانمود میکند بحرانی در کار نیست، آنچه هست ناتوانی دولت است که نمیتواند شیر مرغ بدوشد. او کف دستش را جلو آورده و فریاد میزند بکن و کسی هم جرات ندارد بگوید حضرت آقا! کف دست که مو ندارد.
نهضت زاد و ولد
یکی دیگر از محورهای مورد علاقه رهبر ایران جمعیت است. او در بیانیهاش از نهضت زاد و ولد دهه شصت به نیکی یاد کرده و خواستار آن شده یک نهضت دیگر شبیه آن راه بیفتد.
ترجمه نهضت زاد و ولد دهه شصت، یک شوک ۱۷ میلیون نفری به ساختار اجتماعی ایران است. ایجاد یک دوره تداوم بحران برای نسلی که سراسر عمر خود را در تنگنا و محدودیت گذرانده است. فرمان زاد و ولد به این نسل کمی غیر منصفانه است، نسلی که به نقد تجربه به این نتیجه رسیده که طعم تلخ انفجار جمعیتی را به فرزندان خود هم تحمیل نکند.
از این فراتر ناپایداریهای اقتصادی و اجتماعی هم کار زاد و ولد را سخت کرده؛ این کار حتی برای پیروان و هواداران رهبر ایران هم آسان نیست. در وضعیتی که به گواهی آمارهای رسمی و فکتهای قطعی، تامین غذا
چالشی عمومی برای مردم ایران شده، افزایش جمعیت کار آسانی نیست.
از آن سو بحران سالخوردگی که آیتالله خامنهای به شدت نگران آن است، به هیچ عنوان بحرانی جدی نیست. محاسبات نشان میدهد تا ۳۰ سال دیگر که دهه شصتیها به سالخوردگی رسیدهاند اگر نسبت اشتغال در ایران به اندازه افغانستان و پاکستان باشد، آن وقت نسبت نیروی کار به جمعیت مشابه وضعیت کنونی خواهد بود. در واقع اگر رهبران ایران به فکر چارهاندیشی برای سالهای آیندهاند، بیش از آنکه نگران زاد و ولد باشند، باید به فکر عادی کردن شرایط کشور و راه انداختن موتور اقتصاد و ایجاد شرایط پایدار برای دورههای طولانی باشند، نه اینکه وقتشان را به نگرانی از پیری جمعیت تلف کنند.
اشتباهی که جامعه ایران به هزار و یک دلیل در دهه شصت مرتکب آن شد، تکرار ناپذیر است. نه شرایط اقتصادی و ظرفیتهای کاهنده زیستی جوابگوی چنین پدیدهای است. نه جامعه آزموده ایران دوباره تن به آن خواهد داد.
از: ایران وایر