حسین مرعشی، عضو ارشد حزب کارگزاران سازندگی که در دولت های هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی صاحب مقام دولتی و یکسال هم زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی بوده، در مصاحبه ای در فروردین سالجاری ماهیت رژیم جمهوری اسلامی را چنین توصیف کرده است:
“این نظام سه اصل دارد که به این سه اصل همه ما باید توجه کنیم: اولین اصل نظام این است که حفظ نظام از اوجب واجبات است. این را امام فرموده. دومین اصل نظام این است که میزان، حال فعلی افراد است. حال فعلی افراد را هم تو تشخیص نمی دهی، طرف مقابلت تشخیص می دهد. سومینش این است که نظام با هیچ کس عقد اخوت ندارد.”
در این سه جمله صریح و کوتاه، آقای مرعشی، دانسته یا ندانسته، نه تنها واقعیت کنونی حاکم بر کشور بلکه خصلت حاکمیت در تاریخ و فرهنگ سیاسی ایران را توصیف کرده است.
چرا که سه اصل ذکر شده در مورد تمام حکومت های پادشاهی ایران هم صدق میکند. آنچه در رابطه با سه اصل ماهوی ولایت فقیه با سلاطین پیشین تفاوت دارد، استفاده از کلمات و عبارات حوزوی در نام گذاری و تبلیغات و توجیهات مواضع و اعمال دولتمردان است.
رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی از عباراتی چون “اوجب واجبات”، “عدم التزام عملی به اسلام” و “عقد اخوت” استفاده نمیکردند ولی چون ولی فقیه اطاعت بی چون و چرا از اوامر خود را شرط غیر قابل تغییر انتصاب افراد به مقامات دولتی میدانستند.
در رسانه های تبلیغاتی پهلوی اصطلاح “فصل الخطاب” به کار گرفته نمیشد ولی همه میدانستند که “فرمان ملوکانه” کلام آخر سیاستگذاری در کشور است.
محمد مصدق که معتقد بود شاه باید سلطنت کند نه حکومت و آیت الله منتظری که قدرت ولی فقیه را مطلق نمیدانست و می گفت باید نظارتی باشد، سرنوشت مشابهی داشتند.
علی امینی که در سمت نخست وزیری، مصلحت رژیم پادشاهی را در تقلیل دخالتهای شاه در امور دولت میدانست و محمد خاتمی که نظر مشابهی درباره اختیارات ولی فقیه داشت به مروز زمان و به اتهام فریب خوردن از دشمن به حاشیه رانده شدند.
خلع امینی از نخست وزیری در واقع انحلال نخست وزیری به عنوان نهادی مستقل بود.
آقای خامنه ای نیز تصور می کرد که با “انتخاب” محمود احمدی نژاد، نهاد ریاست جمهوری را مطیع بی چون و چرای خود خواهد کرد اما برخلاف انتظارش احمدی نژاد خودشیفته و سرکش از آب در آمد. و حالا که دوره ریاست جمهوری او رو به اتمام است، میکوشد که رئیس جمهور آینده مطیع “فصل الخطاب” بودنش باشد.
باید به این نکته هم توجه داشت که خصلت استبدادی و عدم تحمل دگراندیشی در تاریخ معاصر ما محدود به عناصر حاکم نیست، بلکه تبلوری از فرهنگ سیاسی جامعه است که چه بسا احزاب و گروههای مخالف رژیم نیز مبتلا به آن هستند.
برای مثال میتوان از حزب توده و سازمان مجاهدین خلق نام برد که در موفق ترین دوران حیاتشان در ضدیت با کثرت پذیری و ارزشهای دمکراتیک و بکارگیری روش ضداخلاقی “هدف وسیله را توجیه میکند” آئینه تمام عیار حکومت های دوران خود بودند.
اما به نظر می رسد در این میان علاوه بر تأکید بر خصلتهای عام استبداد، در نگاه به ویژه گیهای خاص جمهوری اسلامی باید سه اصل ذیل نیز مورد توجه قرار بگیرند:
الف- تقسیم مردم ایران به خودی و غیر خودی، نه تنها در رابطه با مواضع سیاسی شهروندان، بلکه فراتر از آن از جهت ارزشهای فرهنگی و روابط اجتماعی و راه و رسم زندگی است.
همه رژیمهای استبدادی احزاب و عناصر مخالف را غیر خودی میدانند اما جمهوری اسلامی میخواهد حریم خصوصی زندگی مردم را نیز کنترل کند و سلیقه شهروندان در انتخاب لباس، موسیقی، تئاتر، سینما و ادبیات را هم کنترل کند.
ب – دومین ویژهگی جمهوری اسلامی دشمنی با فرهنگ غرب است. این دشمنی ارتباطی با ارزشها و معیارهای مربوط به حاکمیت ملی و امور تجاری و اقتصادی و امنیتی ندارد، بلکه این جذابیت فرهنگ لیبرال غرب برای بخش رو به گسترشی از جامعه ایران، بخصوص جوانان است که برای حاکمیت احساس خطر و نگرانی ایجاد کرده و آن را “تهاجم فرهنگی” نامیده است.
ج – سومین ویژهگی جمهوری اسلامی مقوله صدور انقلاب اسلامی است. کوشش ایران برای تأثیر گذاری بر معادلات قدرت در خاورمیانه و بخصوص کشورهای حوزه خلیج فارس امر تازه ای در نقش منطقه ای ایران نیست.
اما آنچه که بی سابقه است، مدینه فاضله فرض کردن ایران و صدور ایدئولوژی آن به کشورهای دیگر است.
پیامدهای صدور انقلاب به کشورهای عربی و دشمنی با “تهاجم فرهنگی” غربی، جنگ، ناامنی ملی، هزینه سنگین اقتصادی و انزوای کشور بوده است.
انتقاد تلویحی آقای حسین مرعشی از سه اصل عام استبداد فقط در صورتی میتواند در بر گیرنده بدیلی برای ولایت مطلقه فقیه باشد که سه ویژه گی خاص رژیم نیز به چالش کشیده شود.
منصور فرهنگ
استاد علوم سیاسی کالج بنینگتون در ایالت ورمانت آمریکا