نیویورک شهر آشنایی برای ظریف است. او بیش از آنکه خود شهر را بشناسد کارکرد دیپلماسی را در این شهر بهعنوان شاهراه رسانههای جهان و مقر سازمان ملل به خوبی میشناسد. سفر پنج روزه ظریف (۲۳ تا ۲۸ آوریل) به نیویورک از دو جهت باید مورد ارزیابی قرار گیرد: آنچه او گفت و آنچه او نگفت.
تصویری از پشت صحنه مصاحبه اخیر ظریف با رویترز در سفر نیویورک
آنچه ظریف نگفت
یکم: سفر ظریف به نیویورک برای سخنرانی در «روز بینالمللی چندجانبهگرایی» بود. در نظام بینالمللی که دونالد ترامپ مظهر اتم و اکمل یکجانبهگرایی است تا آنجا که از برجام، پیمان پاریس، سازمان یونسکو و…به طور یکجانبه خارج شده، کدام فرصت مغتنمتر از اینکه نماینده یک دولت انقلابی در قلب نیویورک، هم در سازمان ملل و هم در رسانههای امریکایی، به شدت و با لحنی تند به سیاستهای یکجانبهگرایانه ترامپ حمله کند. اما، به عکسِ این انتظار، گرچه او در سخنرانی خود در روز بینالمللی چندجانبهگرایی، اقدامات یکجانبهگرایانه ترامپ را برشمرد، اما، لحن او فاقد طعنههای تلخ و گزنده و نیشدار علیه اقدامات یکجانبهگرایانه دونالد ترامپ بود. چرا؟
پاسخ را باید در رویکرد «تقابلپرهیز» او یافت. او در این سفر نه تنها رویکرد تقابلی با ترامپ برنگزید بلکه در مصاحبه با فاکسنیوز (شبکه مورد علاقه ترامپ) تصویری از او ترسیم کرد که گویی «شخصاً» جنگطلب نیست، به شرط آنکه «تیم ب» یعنی بنیامین نتانیاهو، بولتون، بنزاید و بنسلمان او را به جنگ نکشانند. معلوم نیست او این اعتبار مثبت را برای ترامپ بر اساس باور قلبی خود گفته باشد. اما، روشن است که این امتیاز را برای کسی برشمرده که مایل است مورد ستایش دیگران قرار گیرد.
دوم: کرچه پرونده مناقشات ایران و آمریکا قطری به مدت چهل سال دارد، اما، به جرئت میتوان گفت هیچ یک از رؤسای پیشین آمریکا هرگز ضربهای به بزرگی آنچه ترامپ با گنجاندن سپاه در سازمانهای تروریستی وارد کرد، به جمهوری اسلامی وارد نکردهاند. ابعاد و پیامدهای این ضربه در آینده نمایان خواهد شد و حتی قدرت اشتعال جنگ میان ایران و آمریکا را دارد.
با این توضیح چرا و چگونه ظریف در این سفر و در برابر رسانههای امریکایی جز یکی دو کلمه کوتاه چندان در تقبیح اقدام ترامپ سخنی بر زبان نیاورد؟ چرا او آمریکا را برای این اقدام که در طول تاریخ روابط بینالملل سابقه نداشت، مورد حمله قرار نداد؟ مگر او در نامهای به دبیرکل سازمان ملل و نامههای جداگانه به وزیران خارجه جهان، گنجاندن ارگان دفاعی یک کشور در سازمانهای تروریستی را اقدامی خطیر در جهت «بر هم زدن صلح و امنیت منطقه و جهان» توصیف نکرده بود؟ چرا او چنین اقدام خطیری را در سخنرانی خود در روز بینالمللی چندجانبهگرایی، در سخنرانی در نشست آسیایی و در مصاحبههایش با فاکس و سی بی اس برجسته نکرد که هیچ؛ حتی در اندازه عبارتی صریح در درون خاک آمریکا مورد تقبیح قرار نداد تا همه بدانند کدام مخاطرات در پیش است؟
سوم: در واکنش به خطر بالقوهای که اقدام آمریکا میتواند جنگ را بین دو کشور شعلهور کند، چرا ظریف حتی اشارهای کوتاه به مصوبه اخیر مجلس در تروریستی قلمداد کردن نیروهای آمریکا در منطقه (سنتکام) نکرد تا به این وسیله مخاطبان جهانی خود را از خطر شعلهور شدن جنگ آگاه سازد؟ (مراجعه شود به «مصوبه اقدام متقابل علیه آمریکا؛ کوفتن بر طبل جنگ»)
آنچه ظریف گفت
۱) پرسشهای بالا هنگامی تأملبرانگیز است که به یادآوریم ظریف طی پنج روز اقامتش در نیویورک از هر فرصتی مثلاً در سخنرانی در نشست آسیایی، در گفتوگو با شبکه تلویزیونی فاکسنیوز یا مصاحبه با شبکه خبری سیبیاس استفاده کرد تا تبادل چند زندانی آمریکایی در ایران را با چند ایرانی زندانی در آمریکا پیشنهاد دهد. آیا آزادسازی چند ایرانی زندانی در آمریکا مهمتر از قرار گرفتن سپاه در سازمانهای تروریستی است که حتی میتواند منجر به شعلهور شدن جنگ شود، اگر به فرض آمریکا قاسم سلیمانی را دستگیر یا او را به عنوان یک تروریست به قتل برساند؟
۲) برای ناظران جای تردید نیست که ظریف پیشنهاد تبادل زندانیان را برای هدفی بالاتر پیشنهاد داده که عبارت است از گشودن باب مذاکره با دولت ترامپ در موضوعاتی بسیار مهمتر از تبادل چند زندانی. اگر چنین است آیا «اسلام ناب محمدی» برای بار دیگر به گفتوگو با «شیطان بزرگ» که «هیچ غلطی نمیتواند بکند» روی خوش از سر «نرمش قهرمانه!!» نشان نداده است؟ اگر تبادل زندانیان به منظور گفتوگو در موضوعات مهمتر است، آیا این در تعارض با سیاستگذاری خامنهای نیست که گفته بود: «جنگ نمیکنیم. مذاکره نمیکنیم» (مراجعه شود به «نخستین سیگنالهای تهران برای مذاکره با دولت ترامپ»)
ارزیابی سفر ظریف به نیویورک
دیپلماسی در تعریف ساده آن عبارت است از زبانی که رهبران و سیاستمداران جهان از آن برای پیشبرد اهداف خود بهره میبرند. از این رو، دیپلماسی را گاه یک هنر و گاه یک دانش میدانند. دیپلماسی را بنا به نوع کاربرد آن به انواع مختلف تقسیم میکنند. سفر ظریف به نیویورک را میتوان در راستای به کارگیری دیپلماسی رسانهای (مثلاً مصاحبه با فاکسنیوز یا سیبیاس) و دیپلماسی عمومی (مخاطب قرار دادن مستقیم مردم آمریکا) ارزیابی کرد.
اما، از یاد نباید برد که موفقیت دیپلماسی در تشخیص زمان و مکان درست است. ایرادی که بر ظریف وارد است، در این دو نکته است:
اولاً دستگاه دیپلماسی کشور چرا در اوائل ۲۰۱۷ یعنی چند ماه پس روی کار آمدن ترامپ متوسل به گشودن باب مذاکره با او مثلاً از طریق تبادل زندانیان نشد؟ آنچه جمهوری اسلامی امروز در تلاش برای آن است، باید لااقل دو سال پیش آغاز میشد. (پاسخ این ایراد البته روشن است، چرا که در کشوری که رهبرش بگوید «من یک انقلابیام نه یک دیپلمات» نمیتوان سنجش درست از زمان و مکان داشت.)
ثانیاً از انواع دیپلماسی یکی «دیپلماسی سازمانی» است که کشورها با مراجعه به سازمانهای بینالمللی (مانند سازمان ملل، عدم تعهد و..) اهداف خود را پیش میبرند. پرسش اینجاست که چرا تهران تاکنون و از جمله ظریف در این سفر «مطلقاً» از به کار بردن دیپلماسی سازمانی غفلت ورزیده است؟ (پاسخ به این پرسش نیز روشن است چرا که جمهوری اسلامی تقریباً فاقد وزنی قابل توجه در سازمانهای بینالمللی است.)
این دو نکته برای دولت آمریکا نیز روشن و محرز است. به رغم این، تا مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر ۲۰۱۹ حدود پنج ماه باقی است و تا آن زمان احتمالاً طرف آمریکایی پیشنهاد سال گذشته خود را به طرف ایرانی برای گفتوگو تکرار خواهد کرد. روحانی گفته بود در سال گذشته طرف آمریکایی ۸ بار تقاضای دیدار داشت.
به گمان قوی طرح تبادل زندانیان که از سوی مقامات ارشد [احتمالاً با نظر مثبت رهبر] به ظریف محول شده، اقدامی برای زمینهسازی جهت تدارک تماس مستقیم با طرف امریکایی در سازمان ملل است؛ چه این تماس در سطح دو رئیس جمهور انجام شود (مانند مکالمه تلفنی روحانی و اوباما)، یا در سطحی نازلتر باشد.
از: رادیو فردا