سایت ملیون ایران

آزادی خواهی یا آزاد اندیشی؟ نقدی بر فعالین جامعه مدنی ایران

تمامی ما فعالان جامعه مدنی در ایران و خارج از ایران، در جستجوی یک هدف هستیم ؛ آزادی.

آزادی بیان، آزادی ابراز عقیده، آزادی تجمعات و اعتراض، آزادی قلم، آزادی اندیشه و می خواهیم در نتیجه این آزادی ها مردم و میهن خویش را از وضعیت اسفناک امروزی خارج کنیم. به امید فردایی بهتر به عنوان فعال حقوق بشر، فعال اجتماعی، فعال سیاسی، فعال مدنی از هیچ کوششی فروگذار نیستیم تا جائی که جان خود را در رسیدن به این هدف و آرزو به خطر می اندازیم.

اما اگر بخواهیم به خودمان راست بگوئیم و با خود صادق باشیم، خواهیم دید که اغلب ما آزادیخواه هستیم نه آزاد اندیش! به قول دوستی نکته سنج که می گفت: « ما فعالین حقوق بشر، اگر جمهوری اسلامی نبود و اگر جمهوری اسلامی برود و جامعه ای آزاد همچون سوئیس داشته باشیم! دیگر چه کاربردی خواهیم داشت؟ ! پس ناخودآگاه از روند موجود و از اینکه شرایطی وجود دارد که می توانیم آرزوهای آزادیخواهانه خود را تعقیب کنیم، در درون خشنودیم! !! » اما مگر فرقی میان این دو واژه وجود دارد!؟ البته که دارد ؛ میان ماه من تا ماه گردون – تفاوت از زمین تا آسمان است!

آزادیخواه کسی است که در جستجوی آزادی، روز را به شب گذرانده و جان خویش را در راه آزادی نثار می کند. آزادیخواه کسی است که نمی نشیند تا دیگران کاری کنند، بلکه خود بپا می خیزد تا دیگران را نیز از خمودگی و جماد خارج کرده و در راه رسیدن به آزادی فعال نماید. آزادیخواهی با ارزش و آزادیخواه ارزشمند است ؛ اما یک ایراد بزرگ برای آزادیخواهی وجود دارد. آزادی برای هر کس با هر اندیشه و دیدگاهی، تعریف مجزا و مخصوص خود را داشته و برداشت انسانها و توقع آنها از این کلید واژه انسانیت بسیار متفاوت است. آزادیخواهان از طیف های متنوع و گوناگون اندیشه و اعتقاد و ایدئولوژی تشکیل می شوند. از همین روست که ( چه گوارا ) هم آزادیخواه است و ( میرزا کوچک خان جنگلی ) هم آزادیخواه ؛ گرچه میان اندیشه و اعتقادات و اهداف آن دو تفاوتهای فاحشی وجود دارد.

ممکن است این مسئله در ذهن خطور کند که بسیار خوب، مگر این تفاوت دیدگاه و اندیشه مهم است؟ وقتی به آزادی رسیدیم، هرکس با هر دیدگاهی که دارد می تواند از این موهبت بهره مند شود، پس نگرانی در کجاست؟

بیائید نمونه هائی واقعی از آزادیخواهان ایران را بررسی کنیم. آقای سید علی حسینی خامنه ای آزادیخواه نبود؟ آقای علی اکبر هاشمی بهرمانی چطور؟ آقای علی شریعتی، آقای مرتضی مطهری، بهشتی، بازرگان، استاد صدر حاج سید جوادی و بسیاری دیگر که اگر با دقت نگاه کنیم، خواهیم دید همه آنها روزی آزادیخواه بودند!

روزی که امثال هاشمی رفسنجانی و خامنه ای در تبعیت از آیت الله بزرگ! در جستجوی آزادی دینی به زندان افتادند، ظاهرا ً انسانهای شریف و محترمی بودند که برای آزادی و نجات از استبداد جان خود را نادیده انگاشتند! ولی آزادی که آنها می خواستند، با آزادی که مردم می خواستند تفاوت فاحشی داشت. آنها می خواستند آزاد باشند تا استبداد دینی را در جامعه حاکم کرده و حکومت اسلامی برپا کنند. آنها به هدف شاهنشاهی اسلامی – یا همان خلافت اسلامی – پا به میدان سیاست گذاشتند. اندیشه سیاسی آنها متاثر از اندیشه کسانی چون آیت الله مدرس بود – یادمان نرود که آیت الله مدرس بود که مانع از تشکیل حکومت جمهوری در روزهای پایانی حکومت قاجار شد! او بود که با ممانعت از اندیشه صاحب قدرتی چون رضا خان میرپنج، باعث شد که رضا شاه پهلوی بجای رئیس جمهور چهلوی بر کشور حکومت کند – این بود آیت الله بزرگ! و یارانش پس از رسیدن به آزادی مورد نظر خود، مانع از رسیدن دیگران به آزادیهای مد نظرشان شدند و به چشم بر هم زدنی، در جایگاه مستبد نشستند و از ابزار استبداد برای حفظ آنچه که در جستجویش بودند استفاده کردند.

اوایل انقلاب ۱۹۷۸، آیت الله بزرگ! بصورت علنی گفت که اگر فکر کردید که به شما اجازه خواهیم داد از آزادی هائی که مدنظر ماست عدول کنید، سخت در اشتباهید! مگر یادمان رفته که او در چرخشی ۱۸۰ درجه با وقاحت تمام گفت: «ما اصلا ً یک حزب بیشتر نداریم و آن هم حزب الله است، بگذارید بگویند حزب رستاخیز به راه انداخته اند! مهم نیست. تا اینجا هم اشتباه کردیم که به احزاب و اندیشه ها اجازه فعالیت دادیم!»

اما چرا اینگونه شد؟ آیا آیت الله بزرگ! و همراهانش می توانستند بدون حمایت گروه های چپ و لیبرال و جمهوری خواه و ملیون به قدرت برسد؟ آیا او و یارانش بدون قدرت نیروهای توده ای و کارگری، امکان سرنگونی حکومت پهلوی را داشتند؟ پاسخ قطعا ً منفی است. چه چیزی باعث شد انقلاب ۱۹۷۸ عقیم بماند؟ نگارنده معتقد است جواب این پرسش در تفاوت میان آزاد اندیشی و آزادیخواهی نهفته است.

از آنجائیکه اغلب طیف های اپوزوسیون نظام شاهنشاهی در راستای آزادی خواهی با یکدیگر متحد شدند و با انتخاب روحانیت به عنوان پرچمدار اصلی مرتکب خطای بزرگ محاسباتی گردیدند، پس از رسیدن به آزادی – آنطوری که مدنظر آیت الله بزرگ! بود – به یاران انقلاب ۱۹۷۸ هم مجال رسیدن به آزادی منظور نظرشان داده نشد چه رسد به مردم! در همان روزها و ماههای نخست انقلاب، بخشی از طبقه روحانیت آزاد اندیش همچون آیت الله طالقانی از آیت الله بزرگ! فاصله گرفتند و از انقلاب خارج شدند. امثال مجاهدین خلق، مارکسیستها و لیبرال ها نیز متعاقب آنها رانده شدند و در ادامه این روند سرکوب، ملی مذهبی ها و جمهوری خواهان درون انقلاب نیز حذف شدند. چه آنها در زمانی که مقرر شده بود باید با یکدیگر علیه استبداد و دیکتاتوری متحد شوند، بجای اندیشیدن به فردای پس از پیروزی، بجای پرداختن به موضوع سلطنت، تنها به پیروزی اندیشیدند و چون آزادیخواه بودند، به محض رسیدن به آزادی هرکدام که توانست از دیگری گوی سبقت را ربود و در جایگاه مستبد نشسته و همراهان خود را نیز از رسیدن به آزادی محروم کرد. البته در این میان عوام فریبی و عدم بلوغ سیاسی مردم نیز نقش موثر و غیر قابل انکاری داشت که جای بحث آن در این مجال نیست.

حال بیائید ببینیم آزاد اندیش کیست؟ آزاد اندیش گرچه در جستجوی آزادی است، اما پس از رسیدن به آزادی همچون آزادیخواه مانع از رسیدن دیگران به آزادی نمی شود بلکه حافظ و نگاهبان راستین آزادی است. آزاد اندیش وقتی به آزادی رسید راه را برای آزاد شدن دیگران نیز باز می کند. با مطالعه در سرگذشت و زندگی آزاد اندیشان معاصری چون ماهاتما گاندی و نلسون ماندلا، می بینیم که هیچکدام آزادی منظور نظر خود را به عنوان امری قطعی و نهائی نپنداشتند و به دیگران با اندیشه ها و آراء متفاوت و متناقض نیز اجازه بهره مندی از این موهبت را دادند.

برای آزاد اندیش بودن، باید از خود شروع کرد. نمی توان با اعتقاد دینی به مسئله دموکراسی پرداخت. برای شناخت دموکراسی باید از دید یک دموکرات به مسئله نگاه کرد. آزاد اندیش کسی است که وقتی با یک همجنسگرا سخن می گوید، در درونش او را خفیف و حقیر نمی بیند، آزاد اندیش به اعتقادات مذهبی افراد همانگونه احترام می گذارد که به عقاید آته ایستی – خداناباوری – افراد احترام می گذارد. آزاد اندیش مارکسیت، لیبرال، دموکرات، ملی گرا، جدائی طلب، توده ای و غیره را با نگاه انسانیت و انسان می نگرد. آزاد اندیش حقیقتا ً در جستجوی آزادی واقعی است و آزادی را بی قید می شناسد. آزاد اندیش بر روی ایدئولوژی ها پسوند و پیشوند نمی گذارد، حقوق بشر را شرقی و غربی، اسلامی و غیر اسلامی نام نمی نهد. آزاد اندیش انسان و کرامت انسانی را می بیند. او انسانیت را تنها خط قرمز اندیشه و عملکرد خود می داند و هیچ تابوی دیگری جز انسانیت ندارد. آزاد اندیش، آزادیخواه هم هست اما آزادیخواه الزاما ً نمی تواند آزاد اندیش هم باشد.

اگر فعالین مدنی ایران پیش از انقلاب ۱۹۷۸ آزاد اندیش بودند نه آزادیخواه، شعار مرگ بر شاه سر نمی دادند، بلکه با شعار مرگ بر سلطنت به استقبال تغییر می رفتند. ما نیاموخته ایم که بجای مستبد، استبداد را هدف بگیریم و علت آن هم آزادیخواهی ماست نه آزاد اندیشی. اگر می خواهیم آینده ایران را آنطور که در خور شان و منزلت ایرانی است رقم زنیم، اگر می خواهیم در دام بازتولید استبداد نیافتیم، می بایست از آزادیخواهی دست برداشته و آزاد اندیش باشیم. اگر به خیل آزاد اندیشان بپیوندیم، فردای سقوط حکومت مقدس و آسمانی ولایت مطلقه سلطنت اخوندی! شاهد حضور مستبد و استبداد جدیدی نخواهیم بود.

مهم نیست در انتخابات شرکت بکنیم یا نه، مهم نیست کدام کاندیدا تائید صلاحیت یا رد صلاحیت می شود، مهم نیست چه کسی رئیس جمهور یا رهبر شود، مهم این است که ما تغییر کنیم. ما فعالین جامعه مدنی، مادامی که آزاداندیشی را سرلوحه فعالیتهای خود قرار ندهیم، نه تنها برای مردم و کشورمان مفید به فایده نخواهیم بود، بلکه همانگونه که در تاریخ کشورمان دیده ایم، بعضا ً و ناخواسته به زیان ملت نیز عمل کرده ایم.

سیسرون

خروج از نسخه موبایل