سایت ملیون ایران

«از خود گذشتگی» خاتمی،‌ یعنی تن دادن به وضع موجود

حمید آقایی

«از خود گذشتگی» یعنی به وضع موجود تن دهید، زیرا «آلترناتیوی برای جمهوری اسلامی وجود ندارد»!‏

زمانی که در شرایط امروز ایران از وجود بحران صحبت به میان می‌آید عمدتا به دو بحران بسیار جدی اشاره می‌‏شود؛ بحران‌های درونی حاکمیت جمهوری اسلامی و بحرانهای بین‌المللی ناشی از تنش با دولت‌های غربی، به‌ویژه ‏دولت فعلی امریکا. انعکاس این بحرانها در جامعه و ملت ایران اما به اشکال دیگری از جمله عدم اطمینان و اعتماد ‏به توانایی حکومت اسلامی در حل این بحرانها و ترس از آینده مبهم و پرخطر ظاهر می‌شوند. از این نظر بهتر است ‏به‌جای صحبت از جامعه و ملت بحران‌زده ایران، از جامعه‌ای صحبت کرد که سایه‌های ترس، یاس و بی‌اعتمادی به ‏آینده بر او سنگینی می‌کنند.

این سایه سنگین نا امیدی و ترس اما بر خلاف پدیده بحران که به‌طور قانونمند ناپایدار است و خواه ناخواه سرانجام ‏به لحظه تحول بنیادی نزدیک خواهد شد، ممکن است بسیار پایدار بماند و حتی بخشی از فرهنگ و نوع نگرش مردم ‏نسبت به شرایط زمان حال خود گردد. به همین سبب، حکومت‌ها، حتی دولت‌های مدرن امروزی، با آگاهی از این ‏واقعیت همواره سعی کرده و می‌کنند که یا مردم را همچنان در شرایط یاس، ترس و رخوت ناشی از آن نگاه دارند و ‏یا به اشکال مختلف در باور آنها بنشانند که جایگزین بهتری برای شرایط موجود نیست و بنابراین باید با آن ساخت؛ و ‏از این طریق نزدیک شدن به نقطه تحول را به تاخیر بیندازند و برای حاکمیت خود زمان بخرند.‏

حکومت جمهوری اسلامی نیز با آگاهی کامل از شرایط بحرانی خود همواره سعی کرده که از این مکانیزم استفاده ‏کند و امید به آینده‌ای بهتر را در نطفه خفه و به مردم بباوراند که جایگزینی برای این رژیم وجود ندارد. در این میان ‏اما اصلاح‌طلبان نیز پس از شکست‌های پی در پی خود در اصلاح نظام جمهوری اسلامی، به‌دلیل ناتوانی در عبور ‏ایدئولوژیک، عملی و احساسی از این نظام و به‌طور کلی پشت سر گذاشتن و فراموش کردن انقلاب اسلامی و بدنبال ‏آن یاس و نا امیدی و رخوت، و یا شراکت در رانت قدرت، منافع خود را در این می‌بینند که هم‌صدا با دیگر بخش‌های این نظام به مردم بقبولانند که جانشینی بهتر برای این نظام وجود ندارد، و بهتر است به‌قول محمد خاتمی رهبر ‏اصلاح‌طلبان، از خود گذشتگی کنند و باردیگر در انتخابات مهندسی شده شرکت نمایند.

در این میان اما تا کنون تلاش‌های اپوزیسیون جمهوری اسلامی برای شکستن چرخه باطل بین یاس، ترس و بی‌‏اعتمادی مردم از یک سو و سیاست و برنامه حکومت جمهوری اسلامی برای محو و نابود کردن امید به یک ‏آلترناتیو بهتر از سوی دیگر، ناموفق مانده‌اند. زیرا بخشی از اپوزیسیون، مانند مجاهدین خلق، از همان آغاز ‏مبارزات خود، بدون اینکه شرایط عینی و ذهنی فراهم باشند، آلترناتیو مورد نظر را اعلام کردند؛ آلترناتیوی که کاملا ‏اراده‌گرایانه و تمرکزگرا بود و به همین دلیل نیز نه این چرخه باطل را متوقف نمود و نه توانست حمایت سایر ‏بخش‌های اپوزیسیون را جلب نماید. در این راستا بود که این نیروی سیاسی روز به روز منزوی‌تر گردید و برای ‏ادامه بقا راهی جز جلب حمایت‌های مالی، لجستیکی و نظامی دول خارجی در برابر خود ندید.

در سوی دیگر طیف اپوزیسیون اما موضوع آلترناتیو در نزد سایر بخش‌های اپوزیسیون فقط در حد یک جامعه ایده‌‏آل و اتوپیایی و یا نوستالژی باقی مانده است و کمتر نیروی سیاسی توانسته در کنار طرح جامعه ایده‌آل و اتوپیایی ‏خود فرم و شکل آلترناتیو را به‌طور مشخص ارائه کرده و راه رسیدن به آن را تعیین کند. حتی بخش عمده نیروهای ‏سیاسی برخاسته از بستر چپ نه تنها به‌تدریج از طرح ایده آلها و آرمان‌های خود صرف نظر کردند و سندرم گریز از ‏ایدئولوژی دامن آنها را نیز گرفت، بلکه حتی در زمینه ارائه یک آلترناتیو و فرم مشخص برای نظام آینده ایران ‏کوتاهی‌های بسیار نمودند. این بخش از نیروهای چپ در ادامه راهی که از سالهای اول انقلاب اسلامی آغاز کرده ‏بودند بخش اعظم سرمایه‌های سیاسی و تشکیلاتی خود را در خدمت حمایت از اصلاح‌طلبان با امید رفرم از طریق ‏صندوق رای قرار دادند. سیاست و راهبردی که نه تنها چرخه باطل یاس و پندار عدم وجود یک آلترناتیو را نشکست ‏بلکه همگام و همراه با اصلاح‌طلبان حکومت اسلامی زمان بیشتری برای به تعویق انداختن بحران‌های برگشت‌‏ناپذیر و سرانجام سرنگونی آن در اختیار زمامداران اسلامی قرار دادند.

البته سندرم گریز از ایدئولوژی و عدم پیگیری جدی در تحقق ایده‌آلها و به‌دنبال آن تن دادن به این واقعیت تحمیل شده ‏توسط قدرت‌های حاکم که آلترناتیوی برای وضعیت فعلی و نظام سیاسی-اقتصادی حاکم وجود ندارد، فقط مختص ‏نیروهای چپ ایرانی نیستند. سوسیال-دمکرات‌های‌های اروپایی نیز از دهه‌ها پیش دچار این سندرم شده‌اند و همراه ‏با نیروهای لیبرال و راست میانه به این باور رسیده‌اند که آلترناتیوی برای نظام سیاسی-اقتصادی حاکم و سیستم ‏مالی آن وجود ندارد و حداکثر می‌توان اصلاحات و رفرم‌هایی را از طریق صندوق رای و انتخابات به پیش برد.

نکته قابل تامل این است که در رابطه با نیروهای چپ سنتی پارادوکسی دیده می‌شود که پاسخ به آن چه بسا بتواند ‏راه گشای شرایط امروز ایران نیز باشد. به این معنی که از یک طرف نیروهای مزبور همچنان در نظر و تئوری از ‏ایده الهای چپ و نظام مطلوب خود دفاع می‌کنند، اما از طرف دیگر در عمل قادر به ارائه یک فرم مشخص و ‏کاربردی برای تحقق این ایده آلها و ارائه یک آلترناتیو برای شرایط موجود نبوده اند؛ و یا از طرح جدی آن پرهیز ‏کرده‌اند. علت اصلی را شاید بتوان در گریز این نیروها از نگاه ایدئولوژیک به شرایط موجود و پرهیز از طرح‌های ‏ایده آلیستی و اراده گرایانه جستجو کرد.

پس از شکست نظامهای سیاسی-ایدئولوژیک که مدعی تحقق یک جامعه ایده آل و اتوپیایی بودند، این پئدار خود را ‏بر اذهان بسیاری از اندیشمندان چپ بتدریج تحمیل می‌کند که اصولا راهبرد تحقق و تثبیت اراده گرایانه اهداف و ‏ایده آلها اشتباه بوده است؛ زیرا این تلاشها در واقعیت امر به استبداد و نظامهای توتالیتر منتهی شده‌اند. در کنار ‏این پندار باید این واقعیت را نیز اضافه کرد که در رابطه با نیروهای چپ در جهان سوم از جمله ایران ایده راه رشد ‏غیر سرمایه داری از طریق همگرایی با طبقه خرده بورژوا و حتی کمک به آن در رسیدن به قدرت، در تثبت و ‏ماندگاری این پندار که دنبال یک آلترناتیو چپ نباید بود، نیز بسیار موثر بوده است.

به اعتقاد نگارنده مشکل اصلی در شکل‌گیری این پارادوکس و در پی آن تن دادن به شرایط موجود و دنباله‌روی از ‏تحولات آن به این واقعیت باز می‌گردد که در سنت نیروهای چپ و انقلابی مشاهده می‌کنیم که وظایف تدوین و ‏اجرای راهبردها و راهکارهای سیاسی و مبارزاتی و سرانجام سرنگونی نظام حاکم و ساختن یک آلترناتیو جدید، به ‏عهده همان کسانی بوده‌اند که ایده‌آل‌های اولیه و اصول کلی و ایدئولوژیکی نظام مطلوب را فکر و پرداخته و ‏سرانجام تدوین نموده‌اند. از جمله لنین و مائو و در رابطه با ایران خمینی که هم ایدئولوگ و نظریه‌پرداز بودند و ‏هم به‌عنوان یک استراتژیست و رهبر سیاسی وارد عرصه مبارزه با نظام‌های حاکم در زمان خود شدند و کتاب‌های ‏آنها کتاب مقدس طرفدارانشان بود.‏

تجربه اما نشان داده است که تمرکز فعالیت‌های نظری و فکری برای خلق و تئوریزه کردن ایده‌آل‌ها و آرمان‌ها از ‏یک سو و رهبری و پیش‌برد راهبردها و راهکارهای سیاسی از سوی دیگر، در وجود یک فرد و یا تعداد محدودی ‏از نخبگان عملا به استبداد و توتالیتاریسم ختم شده است؛ به‌طوریکه نتایج بسیار مخرب و اسفناک از این تمرکز ‏موجب گردیده است که حتی اصول اولیه و آرمان‌ها و ایده‌آل‌ها زیر سوال بروند و یا حداقل اینکه بسیاری را به این ‏نتیجه برساند که تا تحقق این ایده‌آل‌ها راه بسیار بسیار دشواری در پیش است و بهتر است با شرایط واقعا موجود راه ‏آمد و به الزمات آن تن داد.

در واقع کلید حل این پارادوکس در خود همان مشکل اصلی که در فوق به آن اشاره شد نهفته است. به این معنی که ‏اگر وظیفه تعیین و انتخاب آلترناتیو و تحقق آن از دوش نیروهای پیشتاز برداشته شود و به‌عهده مردم واگذار گردد، که ‏خود نوع نظام آینده را مشخص نمایند، به‌طور قطع خطر و آسیب‌های ناشی از تمرکز دو وظیفه نظریه‌پردازی، تبلیغ و ‏آگاهی بخشی از یک سو و تعیین و تحقق آلترناتیو از سوی دیگر بر دوش رهبر و یا تعداد محدودی از نخبگان کاسته ‏و کمتر می‌گردند. به‌عبارت دیگر نیروهای فعال سیاسی و رهبران اپوزیسیون باید وظیفه دیگری بر دوش گیرند از ‏جمله، همچنان بر آرمان‌های خود و طرح نظری نظام مورد نظر خویش پافشاری کنند و به اشکال مختلف آن را تبلیغ ‏نمایند، حتی آلترناتیو مورد نظر خود و توانایی تحقق آن را نیز ارائه و تبلیغ نمایند، اما ساختن و بر پا کردن نهایی نظام ‏جایگزین را به مردم و به انتخاب آنها واگذار نمایند.

در شرایطی که سایه‌های یاس و بی‌اعتمادی سنگین و گسترده شده‌اند، نیاز اصلی مردم ما روحیه گرفتن، امید به ‏آینده و اعتماد به نیروهای سیاسی است. اما امید و اعتماد با سیاست‌هایی که از بالا تعیین و اعمال می‌شوند و ‏اراده‌گرایانه قصد تحمیل یک آلترناتیو از قبل مشخص شده را دارند، بوجود نمی‌آیند و قطعا بر ضد خود عمل می‌‏کنند. در واقع قبل از ارائه یک آلترناتیو مشخص برای شرایط موجود باید در درجه اول حباب یاس و رخوت و این ‏پندار که آلترناتیوی برای این رژیم وجود ندارد و به‌قول محمد خاتمی بهتر است با از خود گذشتگی شرایط کنونی را ‏پذیرفت و تن به انتخابات مهندسی شده داد را شکست و از هم درید.

در چنین شرایطی باید بیش از پیش بر آرمانهای بزرگ ملت ایران برای تحقق آزادی، رفاه و رشد و ترقی تاکید نمود و ‏از این طریق با یاد آوری مبارزات و تلاش‌های این ملت در راه تحقق این آرمان‌ها به مردم روحیه داد. در چنین ‏شرایطی باید به مردم نشان داد که امکان عبور از این نظام حتی در شرایط پر بحران کنونی همواره وجود داشته و ‏خواهد داشت، اما عبور موفقیت‌آمیز از این نظام در درجه نخست به همت و تلاش خود مردم وابسته است. در این ‏رابطه باید به مردم اطمینان داد که خود آنها نوع نظام سیاسی آینده و جانشین جمهوری اسلامی را تعیین خواهند ‏نمود و فعالین و جریانات سیاسی مستقل باورمند به وجود یک آلترناتیو برای شرایط کنونی، بدون تحمیل یک ایده ‏خاص، آماده‌اند که این دوران گذار را فقط مدیریت کنند و آن را در سطح جهانی منعکس نمایند.

https://haghaei.blogspot.com

از: ایران امروز

خروج از نسخه موبایل