میلاد پورعیسی
گفته بود که او را به یک مرکز آتش نشانی برده، پاها و دستهایش را رو به شکم بسته و شیر آب بسیار پر فشار را روی او باز کرده بودند. ظاهراً «مریم زرگر» در طی این مدت که آب به رویش باز بوده، چندین بار به این طرف و آن طرف پرت شده و سرش ضربه دیده است. در همان مرکز، شکنجه غرق شدن مصنوعی را چندین بار روی مریم اعمال کرده بودند. به گفته خواهرش، بازجوها این کار را برای وادار کردن او به اعتراف اجباری انجام میدادند.
این نه تجربه یک زندانی چپ یا عضو «سازمان مجاهدین خلق» در دهه ۶۰ در ایران است، نه یک زندانی اردوگاه کار اجباری در کره شمالی. این روایت شکنجه مریم زرگر، از بازداشتیهای پرونده ترور دانشمندان هستهای در سال ۱۳۹۱ است که به دستگیری بیش از ۱۰۰ نفر از آشنایان و نزدیکان او هم منجر شد.
بعد از سالها، نخستین بار «مازیار ابراهیمی»، یکی دیگر از متهمان این پرونده بود که پرده از شکنجه و اعترافات اجباری متهمان این پرونده برداشت. او در گفتوگو با «ایرانوایر»، از مریم زرگر و شرایط او در زندانسخن گفت. به روایت مازیار ابراهیمی، مریم زرگر و نزدیکانش بیشترین تعداد بازداشتیهای این پرونده را تشکیل میدادند. از جمله این نزدیکان، خواهر مریم زرگر به نام «فاطمه» و همسر او بودند.
«مریم شفیع پور»، فعال سابق دانشجویی که تابستان سال ۱۳۹۲، همزمان با بازداشت طولانی مدت این افراد، در بند ۲۰۹ زندان «اوین» به سر میبرد، چند روزی را با فاطمه زرگر، خواهر مریم در یک سلول گذرانده است. از او درباره آن چه در آن مدت از فاطمه زرگر شنیده بود، پرسیدیم. مریم شفیع پور امروز به عنوان فعال حقوق بشر در کانادا زندگی میکند و تأکید دارد که سالها است از مریم و فاطمه هیچ اطلاعی ندارد.
آن طور که او از فاطمه زرگر نقل میکند، شکنجه خواهر مریم نه برای اعتراف در مورد ترورهای هستهای که به خاطر انفجار انبار مهمات در ملارد کرج انجام شده است. جمهوری اسلامی بعد از وقوع این انفجار، مدعی شد تنها ۱۷ نفر کشته شدند و هرگونه عمدی بودن آن را تکذیب کرد.
با این حال، مازیار ابراهیمی میگوید بازجوهای وزارت اطلاعات در پی گرفتن اعتراف از او برای انجام انفجار پادگان ملارد بودند. او از قول مأموران اطلاعاتی میگوید، تعداد قربانیان این رویداد نه ۱۷ نفر که بیش از ۱۷۰ نفر بودهاند.
شفیع پور در مورد آنچه از زندگی و شرایط دو خواهر زرگر در زندان متوجه است، توضیح میدهد: «فاطمه و مریم زرگر از اهالی یکی از روستاهای شهرستان آستانه اشرفیه بودند. میگفتند مریم زرگر بازداشتی اصلی این پرونده بود و بقیه بازداشتیها را به خاطر ارتباط با او دستگیر کرده بودند. خانواده پدر و مادری مریم و فاطمه بسیار فقیر بودند. فاطمه در اواخر شهریور سال ۱۳۹۲، در یک سلول دو نفره بند ۲۰۹ اوین (متعلق به وزارت اطلاعات) برای سه روز با من همسلول شد. آن زمان حدود ۱۵ ماه از بازداشت او و خواهرش میگذشت. آنها تمام این مدت را در سلول انفرادی گذرانده بودند. چند روزی بود که از سلولهای تک نفره خارجشان کرده بودند. البته مریم زرگر را حتی بعد از ورود فاطمه و بقیه بازداشتیها به سلول چند نفره، باز هم در سلول انفرادی نگه داشتند. فقر خانواده فاطمه و مریم در حدی بود که در طی این ۱۵ ماه بازداشت، پول نداشتند برای ملاقات بچههایشان به تهران بیایند. آن طور که فاطمه میگفت، وضع مالی خواهرش مریم که حدود یک سال قبل از بازداشت به عضویت در سپاه در آمده بود، به شکل چشمگیری بهتر شده بود و از خانواده جدا زندگی میکرد. فاطمه میگفت ما خودمان هم دقیقاً نمیدانستیم از وقتی مریم از خانواده جدا شده، کجا است و چه میکند. ولی اینها را خودش به ما گفت که با نماینده رشت در مجلس شورای اسلامی ارتباط برقرار کرده است و با سپاه هم همکاری میکند.
مریم زرگر قبل از بازداشت به چه کاری مشغول بود؟
- فاطمه میگفت خواهرش مریم یک سال قبل از بازداشت، فعالیت خود را در سپاه آغاز کرده و قرار بود از طرف سپاه پاسداران در سلیمانیه عراق دفتر حج و زیارت تأسیس کند. آن زمان مریم زرگر دختری حدود ۲۳ یا ۲۴ ساله بود. خواهرش میگفت بعد از برقراری رابطه با سپاه، به تهران آمده و خانهای در غرب تهران تهیه کرده بود. به گفته فاطمه، مریم با همکاری نماینده رشت و یک سردار سپاه، در کار فروش معافیت از خدمت سربازی برای هم ولایتیهایش بوده است. فاطمه میگفت مریم بلافاصله بعد از شروع این ارتباطات، چادری شده و به یکباره وضع مالی خیلی خوبی پیدا کرده بود.
خواهر مریم زرگر درباره دلیل و شرایط بازداشت خود هم به شما چیزی گفت؟
- فاطمه میگفت بالای ۱۰۰ نفر را با هم بازداشت کرده بودند. او حتی ادعا میکرد که همان نماینده رشت و سردار سپاهی که مریم با آنها ارتباط داشت هم چند روز اول در بازداشت بودند. تمام کسانی که شماره تلفن آنها در گوشی مریم بوده، بازداشت شده بودند؛ مثلا یک زن و شوهر کُرد در سفر مریم به کردستان، با او در یک هتل آشنا میشوند. «نشمین» برای چند روز با فاطمه همسلول بود و خودش برای او تعریف کرده بود که با مریم تنها شماره تلفن رد و بدل کرده بودند و بعد هیچ ارتباطی نداشتند. وزارت اطلاعات آنها را هم بازداشت کرده بود. تا ۱۵ ماه بعد که من فاطمه را دیدم، ظاهراً از آن تعداد بازداشتی اولیه، حدود ۴۰ نفر در بازداشت مانده بودند. هرکدام از این بازداشتیها برای ماهها در سلول انفرادی مانده و شهریور ۱۳۹۲ از سلولهای انفرادی خارج و در سلولهای مختلف پخش شده بودند. آن جا چون هر کسی را جداگانه بازداشت کرده بودند، با هم جز در برخی جلسات بازجویی، ارتباطی نداشتند و از اتهامات و شرایط بازداشت هم بیخبر بودند. خود فاطمه میگفت اتهامش جاسازی چاشنی بمب در مغازه شوهرش بوده است. به او تفهیم کرده بودند که با موتور شوهرش دو نفری رفته و یک پایگاه نظامی را منفجر کرده بودند. تا جایی که به خاطر میآورم، بحث انفجار تأسیسات انبار مهمات در اطراف کرج مطرح بود که همان زمان خود مقامات، دست داشتن عامل بیرونی را در آن رد میکردند.
یعنی برای پذیرفتن این اتهام تحت فشار قرار گرفته بود؟
- بازجوها حتی برای قبول سناریو از طرف فاطمه، به او اتهام رابطه خارج از ازدواج زده بودند که او با وجود تمام فشارها، به اتهامش یعنی بمب گذاری اعتراف نکرد. سطح بیاطلاعی این بازداشتیها از هم تا حدی بود که مثلاً فاطمه به من میگفت مازیار(ابراهیمی)، همین فردی که با «ایرانوایر» مصاحبه کرده برنج فروش است. در حالی که خود این فرد در مصاحبه میگوید شرکت لوازم تصویربرداری داشته است.
فاطمه میگفت به محض بازداشت، همه بازداشتیهای مرد را ۷۰ ضربه و زنان را ۳۰ ضربه تعزیر کرده بودند. او خیلی نگران آینده، شغل، ازدواج و آبرویش بود. از خواهرش دلخور بود و در عین حال حتی نمیدانست چه اتفاقی برای او و خانوادهاش افتاده است. میگفت قاضی جدید فهمیده که آنها بی گناه هستند و گفته بود که آزاد میشوند. او برای ما تعریف میکرد که خواهرش در اثر فشارهای روانی و زندگی در انفرادی، عملاً به دستیار بازجو تبدیل شده بود و به اتاق بازجویی افراد دیگر میرفت و از آن ها میخواست در مورد بمب گذاری اقرار کنند. حتی مریم با خواهرش فاطمه هم رو به رو شده و اصرار کرده بود که اعتراف کند.
در مورد بقیه افراد بازداشتی و شرایط و دلیل بازداشت آنها چیزی فهمیدید؟
- آن طور که من فهمیدم، اتهام همه این افراد، بمب گذاری نبود. قبل از آمدن به سلول دو نفره بند ۲۰۹، نزدیک سلول انفرادی خودم دختری بود که شرایط روانی بسیار وحشتناکی داشت. نزدیک اذان که میشد، شروع به جیغ و داد زدن میکرد و به در و دیوار میٰکوبید و گریه میکرد. بعد از چند لحظه، زندانبان که به سراغ او میآمد، صدای باز کردن چسب را میشنیدم و کاملاً متوجه میشدم که دارند به دهان و دستهای این دختر چسب میزنند. خیلی نگرانش بودم. آن قدر گوشم را به دیوار برای شنیدن صدای نفسش میچسباندم تا از خواب بیهوش میشدم. میترسیدم چسب راه نفسش را بسته باشد و یا از شدت اضطراب و هیجان سکته کند. بعد که با فاطمه همسلول شدم، از او در مورد این دختر پرسیدم. گفت من آشنایی با او ندارم، فقط میدانم به خاطر همین پرونده بازداشت شده است. فاطمه میگفت این دختر به خاطر فشار روانی، “جن” میبیند! گویا او به اتهام برقراری رابطه جنسی و جاسوسی از همان سردار سپاهی بازداشت شده بود. آن طور که من متوجه شدم، پرونده بیشتر به یک تسویه حساب سیاسی شباهت داشت که به خاطر درگیری دو باند از وزارت اطلاعات و سپاه، قرار بود از این بازداشتیها در مورد بمب گذاری و جاسوسی اعتراف بگیرند. او هم ظاهراً به خاطر برقراری ارتباط با همان سردار سپاه و جاسوسی برای اسراییل دستگیر شده بود. خود فاطمه با این که بسیار باهوش بود و اتهاماتش را نپذیرفته بود، تحت تأثیر ۱۵ ماه انفرادی و شکنجههای زیاد، مدام حالت بی قراری داشت، نماز میخواند، تسبیح میزد و هر اذان مغرب بلند بلند شیون میکرد. گرفتار یک بیپناهی مطلق شده بود که برای نجات خود، به این کارها متوسل میشد.
با خود مریم زرگر هیچ برخورد مستقیمی نداشتید؟
- همان روزهایی که در زندان بودم، به خاطر یک بیماری مجبور شدم دارو مصرف کنم. زنی که برای تحویل داروها به در سلولها میآمد، به «حاج خانم» معروف بود. یک بار که حاج خانم به سلول من آمد، برای اولین بار اسم مریم زرگر را روی بستههای داروی دست او دیدم. بسته داروهای او بر خلاف بقیه، بسیار بزرگ بود. همین حاج خانم هر روز وقتی فاطمه، خواهر مریم وقت اذان شروع به شیون و فریاد میکرد، به فاطمه میگفت بچههای مردم را کشتید، گریه کن تا از بار گناهانت کم شود. وقتی حاج خانم به در سلول مریم رفت، صدای مریم بسیار غیر طبیعی به نظرم آمد؛ شبیه صدای یک پیر زن یا کسی که به زوال عقل مبتلا شده است. در حالی که او به گفته خواهرش، فقط ۲۵ سال سن داشت. مریم را تا آن زمان که بقیه بازداشتیها به سلولهای چند نفره و بند عمومی رفته بودند، هنوز در سلول انفرادی نگه میداشتند. نمیدانم آیا مریم که در زمان بازداشت آن اوضاع و احوال را داشت، آیا امروز توانسته است به زندگی بازگردد یا نه؟ مریم در طی آن ۱۵ماه، فقط یک بار اجازه تماس با خانوادهاش را پیدا کرده بود. چیزی که من از فاطمه شنیدم، این بود که مریم در تنها تماسش با خانواده، گفته بود او را به یک مرکز آتش نشانی برده، پاها و دستهایش را رو به شکم بسته و شیر آب بسیار پر فشار را روی او باز کرده بودند. ظاهراً مریم در طی این مدت که آب به رویش باز بوده، چندین بار به این طرف و آن طرف پرت شده و سرش ضربه دیده بود. در همان مرکز، شکنجه غرق شدن مصنوعی را چند بار روی مریم اعمال کرده بودند. به گفته خواهر مریم، بازجوها این کار را برای وادار کردنش به اعتراف اجباری انجام میدادند.
در چند روزی که با فاطمه زرگر هم سلول بودید، از اعترافات تلویزیونی چند نفر از هم پروندهایهای او در مورد ترور دانشمندان هستهای هم چیزی شنیدید؟
- فاطمه خودش اعتراف نکرد اما میگفت مریم بعد از اعتراف، به اعدام محکوم شد. احتمالاً بازجو به او گفته بود تا روحیهاش بشکند و او هم اعتراف کند.
از زمان و چگونگی آزادی مریم و فاطمه هم خبر دارید؟
- مهرماه ۱۳۹۲، بعد از انتقالم به بند عمومی از بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات، برای دوستی پیام فرستادم و شنیدههایم را در مورد این پرونده و افراد با او در میان گذاشتم. او قول پیگیری داد. حدود یک سال بعد، اولین باری که به مرخصی رفتم، از همان دوست شنیدم که تمام بازداشتیهای این پرونده همگی آزاد شدهاند. تا جایی که میدانم، بخشی از خود حکومت هم حل و فصل این پرونده و آزادی مریم زرگر و دیگران را پیگیری کرده بود.
یعنی با حساب ۱۵ماه انفرادی، حداقل فاطمه و مریم زرگر و خانواده آنها بیش از دو سال و نیم در زندان بودند؛ سلولهای انفرادی و عمومی.
- بله، دقیقاً. البته آنها هیچ وقت به بند عمومی منتقل نشدند. تنها بند عمومی برای زنان در اوین، بند نسوان است که تا جایی که اطلاع دارم، مریم و فاطمه هیچ وقت به این بند منتقل نشدند. پس احتمالاً کل این مدت را در سلول انفرادی گذرانده بودند.