وطن امروز اسیر دو سه تن بیوطن است
انهدام وطن از نکبت این چند تن است
این یکی لاشخور و آن دگری جغد سیاه
این یکی مرده خور و آن دگری گورکن است
آن شده پیشنماز چمن دانشگاه
واقعاً، قصه او قصه خر در چمن است
عطشِ قاضی اسلام بنازم که چنین
تشنه خون جوان و بچه و مرد و زن است
حاکم شرع به حیوان عجیبی مانَد:
که دُمش گاو و تنش خوک و سرش کرگدن است
هیأت حاکم ما هیئتِ خیرات خور است
هیأت دولت ما، دسته زنجیرزن است
روزگاری که وطن دست کفن دزدان است
عجبی نیست اگر مرده ما بی کفن است
لطفاً به مضامین شعر توجه فرمایید؛ من فکر میکنم کسی خواسته میزان اطلاع و آگاهی شما را با این شعر که بدروغ منتسب به ملک الشعرای بهار است بیازماید.
با تشکر از توجه شما سعید عزیز
این شعر در سایتهای مختلف و به نام ملک الشعرای بهار آمده است منتهی همانطور که شما توجه کردید نمیتواند از بهار باشد جای دیگری نوشته بود از سعیدی سیرجانی که از صحت آن نیز مطمئن نیستیم بهمین جهت ما تحقیق میکنیم و بعد آنرا تصحیح خواهیم کرد شاد باشید