صادق قطب زاده از مشاهیر ایران و از مبارزان علیه حکومت محمد رضا شاه پهلوی بود. قطب زاده پیش از انقلاب مدتی رئیس سازمان صدا و سیما [رادیو و تلویزیون ملی] بود و مدتی هم وزیر امور خارجه ایران در دولت مهندی مهدی بازرگان بود. قطب زاده اوایل انقلاب به جرم تلاش برای براندازی نظام و اجرای طرح کودتا بازداشت و به سرعت اعدام شد.
رویداد۲۴ – مازیار وکیلی: «قطب زاده در اروپا مثل موتور محرکه از این شهر به آن شهر میرفت و تمام فعالیت جمعآوری نیرو و از این دست کارها را خودش انجام میداد. از نظر سیاسی نیروی پرتحرکی بود. بنیصدر و حسن حبیبی حرکت نداشتند. بنیصدر خوب سخنرانی میکرد، حبیبی خوب مینوشت، اما قطبزاده خوب حرکت میکرد. این سه با هم هماهنگی خوبی داشتند. هیچکس توان رقابت با این گروه سه نفره را نداشت. ما اسمشان را گذاشته بودیم سه تفنگدار.» اردشیر هوشی
صادق قطب زاده یکی از چهرههای اصلی انقلاب اسلامی ایران بود که در خارج از ایران تلاشهای گستردهای برای پیروزی انقلاب اسلامی انجام داد. او یکی از اولین کسانی بود که در ترکیه به دیدار آیت الله خمینی کرد و برای تبلیغ انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی تلاش زیادی انجام داد تا جایی که گفته شد در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ساواک تلاش کرد او را ترور کند، اما ناموفق ماند.
قطب زاده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی سمتهای حساسی مثل ریاست صدا و سیما و وزارت خارجه را تجربه کرد. او سرانجام در سال ۱۳۶۱ اعدام شد.
زندگی سیاسی صادق قطب زاده
صادق قطب زاده در سال ۱۳۱۴ در دوره قدرت رضا شاه پهلوی در اصفهان به دنیا آمد. پدرش آقا حسین یکی از بازاریان مشهور تهران بود. قطب زاده فعالیت سیاسی خود را از ۱۷ سالگی آغاز کرد و با آغاز حرکت ملی کردن صنعت نفت او شیفته دکتر محمد مصدق شد و به جبهه ملی پیوست و به یکی از چهرههای اصلی شاخه دانش آموزی نهضت مقاومت ملی بدل شد.
قطب زاده در سال ۱۳۳۷ برای ادامه تحصیل در رشته زبان انگلیسی به دانشگاه جرج تاون رفت؛ همان دانشگاهی که مادلین آلبرایت و الکساندر هیگ وزرای امور خارجه دولتهای مختلف ایالت متحده آمریکا در آن تحصیل کرده بودند. با حضور قطبزاده در دانشگاه جرج تاون مثلث وزرای خارجهای که در این دانشگاه تحصیل کرده بودند کامل شد با این تفاوت که یک راس این مثلث ایرانی بود.
قطبزاده در آمریکا عضو کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور شد، اما نحوه مبارزهاش قرابت چندانی با مبارزات دانشگاهی نداشت.
دهه چهل اوج دوران فعالیتهای دانشجویی در داخل و خارج ایران بود. مبارزاتی که سرنخ اصلی آن در دستان دانشجویان چپگرا بود. بسیاری از مورخان و نویسندگان نقطه آغاز این مبارزه را بهمن ۱۳۴۰ میدانند. زمانی که دانشجویان به مجسمه محمد رضا شاه پهلوی در دانشگاه تهران حمله بردند. اما از خرداد ۱۳۴۲ و ورود جدی آیتالله خمینی به میدان مبارزه بود که دانشجویان مذهبی هم با پیدا کردن رهبری کاریزماتیک مبارزات دانشجویی را جدیتر گرفتند.
درست یک سال بعد شاه به آمریکا سفر میکند. سفری که مصادف میشود با تظاهرات دانشجویان علیه او. از همان آغاز سفر دانشجویان ایرانی شاه را رها نمیکنند. از لحظه ورود شاه به فرودگاه تظاهرات علیه او آغاز میشود، تظاهراتی که نقطه اوج آن در مراسم اعطای دکترای افتخاری به شاه در لس آنجلس و نیویورک است. در میان دانشجویان، قطب زاده نامی آشنا و چهره معروفی بود. علت این شهرت هم سیلی بود که او در مراسم ضیافت سفارت ایران در واشنگتن به گوش اردشیر زاهدی سفیر ایران نواخته بود. زمانی که زاهدی در این ضیافت مشغول سخنرانی بوده قطب زاده جسارت میکند، روی سن میرود و سیلی محکمی به گوش اردشیر زاهدی میزند. همین کار سبب میشود پاسپورت قطب زاده را از او بگیرند و از آمریکا اخراجش کنند.
قطب زاده بعد از اخراج از آمریکا مدتی راهی کانادا شد و سپس به اروپا رفت و در پاریس ارتباط نزدیکی با ابوالحسن بنی صدر و حسن حبیبی پیدا کرد. این سالها مصادف بود با آغاز فعالیتهای جبهه ملی در تهران. فعالیتهای جبهه ملی دوباره اوج گرفته بود و همین دانشجویان ایرانی را به فکر انداخت تا با برگزاری میتینگهای مختلف از این حرکت حمایت کنند.
قطبزاده در این سالها ارتباط گستردهای با مبارزان لبنانی پیدا کرد و همین مسئله او را به امام موسی صدر نزدیک کرد. قطبزاده که نمیخواست حمایت چریکهای خاورمیانهای را هم از دست بدهد به ملاقات معمر قذافی هم میرفت و با او هم در ارتباط بود. قطبزاده بعد از تبعید آیتالله خمینی به ترکیه اولین دانشجویی است که به ملاقات ایشان میرود.
قطب زاده همراه با ابراهیم یزدی نقشی محوری در انتقال آیتالله خمینی به نجف بازی میکند. قطبزاده که رفیق مبارزی اهل مراکش بنام احمد داشته و از طریق او با رئیس جمهور وقت عراق دوستی پیدا کرده بوده زمینه را برای حضور آیتالله خمینی در نجف مهیا میکند.
قطبزاده در این زمان آنقدر معروف شده بود که شایعه شده بود ساواک برای ترور او شخصی را به اروپا فرستاده است. حتی گفته شد خان پیرا مامور ساواک که راهی اروپا شده بود تا قطبزاده را در ترور کند، ماجرا را به قطبزاده اطلاع میدهد و پیشنهاد میکند چند روزی مخفی شود تا ساواک از مرگ مطمئن شود و قطبزاده اینگونه جان سالم به در میبرد.
شهرت قطب زاده را میتوان در واپسین گفتو گوی محمدرضا شاه پهلوی با دیوید فراست خبرنگار شبکه ای. بی. سی نیوز جستوجو کرد؛ جایی که شاه با لحنی کینهتوزانه به فراست میگوید: «من باور نمیکنم همه این کارها را [آیتالله] خمینی به تنهایی انجام داده باشد. او مشاورینی دارد. به عنوان مثال همه ما دو نفر از آنها را به خوبی مى شناسیم: ابراهیم یزدی و صادق قطب زاده. قطب زاده دانشجوی بی استعدادی بود که از دانشگاه اخراج شد. گروهی او را عامل سـیــا و گروهی دیگر او را عامل کا.گ.ب میدانند.»
قطب زاده در این ایام ارتباط گسترده خود با آیتالله خمینی حفظ میکند تا جایی که بدل به یکی از معتمدین اصلی ایشان میشود. تا جایی که با وجود مخالفت گسترده پسران آیتالله خمینی با قطبزاده آیتالله خمینی هیچگاه از قطبزاده دل نمیکند. آیتالله خمینی قرار نبود بعد از نجف به فرانسه برود. بلکه قرار بود بعد از فرود آمدن هواپیما در پاریس با هواپیما دیگری به الجزایر برود، اما قطبزاده با حضور در فرودگاه و ایجاد جنجال در فرودگاه اجازه این نقل و انتقال را نمیدهد و آیتالله خمینی را در پاریس نگه میدارد و ظرف دو ساعت خانهای ویلایی برای آیتالله خمینی پیدا میکند.
خانهای که بنام قطبزاده میشود و سالها بعد مدتی هم بنیصدر بعد از فرار از ایران در آن اقامت میگزیند. ابتدا که رفت و آمدها زیاد نبود مشکل چندانی پیش نمیآمد. اما بعد از مدتی رفت و آمدها زیاد شد و برای مدرسه مقابل خانه مزاحمتهایی ایجاد شد که زمینهساز انتقال آیتالله خمینی به نوفل شاتو شد. ظریف عسگری که عضو گروه کاظم سامی (جنبش انقلابی مردم ایران – جاما) بود با کمک دولت فرانسه جایی را در نوفل شاتو پیدا و آیتالله خمینی را به آنجا منتقل میکنند.
در این ایام ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده بعد از آیتالله خمینی مشهورترین چهرههای اپوزیسیون حاکمیت ایران هستند و طرف اصلی مشورتهای امام و مهمترین ترسیم کنندگان چهرههای انقلاب اسلامی در خارج از ایران. همین نزدیکی باعث میشود که قطبزاده در پرواز سرنوشت به سوی ایران درست بغل دست آیتالله خمینی بنشیند و نقش مترجم آیتالله خمینی را بازی کند. بعد از بازگشت امام به ایران انقلاب ظرف ده روز پیروز شد.
بعد از پیروزی انقلاب، قطبزاده در مدرسه علوی به دیدار آیتالله خمینی میرود و به ایشان میگوید: «آقا اجازه بدهید من به فرانسه برگردم و به کارهایم برسم.» اما آیتالله خمینی به قطبزاده جواب میدهد: «به تو حکم شرعی میکنم، بروی تلویزیون. ماهی دو هزار تومان هم بهعنوان حقوق طلبگی خودم به تو پرداخت میکنم.» به این ترتیب قطبزاده با حکم امام به صدا و سیما رفت اما بعد از ورود به تلویزیون با مشکلات عدیدهای روبهرو شد.
او که هیچ تجربهای در اداره تلویزیون نداشت در جواب کارکنان این سازمان که خواهان اداره شورایی تلویزیون بودند، گفت: «شورایی بیشورایی من به فرموده امام آمدم اینجا، حقوقم را هم از امام میگیرم. همه باید از من حرفشنوی داشته باشید.»
اداره رادیو و تلویزیون در اوایل انقلاب کار بسیار دشواری بود. همه گروهها از رادیو و تلویزیون توقع داشتند که در حمایت از آنها فعالیت کند و این کار را برای قطب زاده که در میان جوانان و دانشگاهیان پایگاه چندانی نداشت و اکثراً تحت نفوذ بنیصدر بودند سخت میکرد. آنها از رادیو و تلویزیون توقعاتی داشتند که با توقعات قطب زاده همخوانی نداشت. دولت موقت و شخص مهندس بازرگان هم از مخالفان مشی قطبزاده بودند و اعتقاد داشتند اخبار رادیو و تلویزیون یکسره بر ضد دولت موقت است. ریشه اختلاف مهندس مهدی بازرگان با قطب زاده به قبل از انقلاب برمیگشت.
چه آنکه دانشجویان مبارز مسلمان در اروپا شامل بنی صدر، حبیبی و قطب زاده با دانشجویان مبارز مسلمان آمریکا که تحت نظر ابراهیم یزدی فعالیت میکردند اختلافاتی داشتند و این اختلافات بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تشدید شد.
اما مسئلهای که مشکل قطبزاده با مهندس بازرگان را عمیق میکرد جملهای بود که مهندس درباره قطبزاده گفته بود: «آقای قطبزاده مثل تیمورتاش است در دولت.» البته نمیتوان رادیو و تلویزیون آن زمان را یکسره در قبضه قطبزاده دانست. احمد خمینی و روحانیون نزدیک به آیتالله خمینی هم نفوذ زیادی در رادیو و تلویزیون داشتند.
روایت بنیصدر که آن زمان سرپرست وزارت امور خارجه بود بسیار جالب است: «من قطب زاده را در فرودگاه دیدم. به او گفتم: بالاخره کار خودت را کردی؟ جواب داد: من کاری نکردم. به او گفتم این گندی ست که خودت زدی، خودت هم جمعش کن؛ و به این ترتیب پست وزارت امور خارجه را به او محول کردم.»
البته معلوم نیست که چرا بنی صدر تسخیر سفارت آمریکا را متوجه قطب زاده میداند، در حالی که قطبزاده برای آزادی گروگانها تلاش زیادی انجام داد. در این ایام قطبزاده مشهورترین چهره بعد از انقلاب است. مدام در رسانههای مختلف حاضر میشود به تشریح اوضاع میپردازد. از طرف دیگر قطبزاده با هماهنگی برخی ارکان نظام ملاقاتهای زیادی با آمریکاییها انجام میدهد.
ملاقاتهایی که بعدها در دادگاه علیه او استفاده میشود. قطبزاده به پشتوانه این محبوبیت کاندیدای ریاست جمهوری میشود، اما در این انتخابات نمیتواند حریف رفیق قدیمی خود ابوالحسن بنی صدر شود و شکست سختی میخورد. درست بعد از این شکست سنگین است که حضور سیاسی قطبزاده کمرنگ میشود تا اینکه با یک مناظره جنجالی نام قطب زاده دوباره بر سر زبانها میاُفتد. در ۱۵ آبان ۱۳۵۹ قرار بود با حضور کلیه مدیران صدا و سیما مناظرهای درباره وضعیت این سازمان انجام شود. اما به جز قطب زاده سرپرست و دکتر مبلغی اسلامی معاون سازمان به دلیل وضعیت جنگی کشور حاضر نمیشوند در این مناظره شرکت کنند. هر چند در بیانیهای اعلام شده بود که اگر بحث مناظره به مسائل جنگ مربوط شد آن بخش از برنامه حذف میشود، اما باز هم سایر مدیران سازمان حاضر نشدند در این مناظره شرکت کنند و به ناچار برنامه با حضور قطبزاده و مبلغی اسلامی برگزار شد.
دستگیری صادق قطب زاده
برنامه ۸۰ دقیقهای جنجالی از کار درآمد و موجبات اولین دستگیری قطب زاده را فراهم کرد. کیهان در گزارشی که در آن سال منتشر شد درباره این برنامه نوشته است: «قطبزاده ضمن برشمردن نارساییهای موجود سازمان در زمان تصدی خود و نیز در حال حاضر گفت اعمال نظرهای شخصی و گروهی مانع اجرای برنامه خوب و مردمی از صداوسیمای جمهوری اسلامی شده است. این وضع باعث شده است که اخبار صحیح به گوش مردم نرسد و هر روز به تعداد کسانی که گوش به رادیوهای بیگانه برای کسب خبر صحیح میدهند افزوده شود.»
قطبزاده همچنین گفته بود: «آنچه که در رادیو و تلویزیون میگذرد وضع آشفتهای که بر این سازمان حاکم است شبیه وضعی است که در دیگر سازمانها و نهادهای کشور حاکم است. دکتر مبلغی اسلامی نیز طی سخنانی گفت بر کار این سازمان هیچ ضابطه و اصولی حکم نمیکند. هرچه هست گروهگرایی است.»
مبلغی اسلامی نیز همان زمان انتقادهای تندی را مطرح کرد و در نهایت این برنامه اعتراض ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع را به همراه داشت. این ستاد خبر از پیگیری قضایی این برنامه داد و آیتالله موسوی اردبیلی دادستان کل کشور علی اکبر محتشمی پور و عبدالله نوری را به عنوان سرپرست صدا و سیما و دکتر ندیمی را به عنوان سرپرست شبکه دوم معرفی کرد و قطب زاده هم دستگیر شد. دستگیری او اعتراضات زیادی را به همراه داشت.
یکی از اولین معترضان به این دستگیری مهندس مهدی بازرگان بود که در مقالهای نوشت: «بازداشت قطبزاده که در برخورد اول به افسانه و شایعه شباهت داشت با کمال تعجب واقعیت پیدا کرد! کاری ندارم که روش گذشته آقای قطبزاده چگونه بوده و مصاحبه اخیر در تلویزیون تا چه حد معقول و خالی از ایراد باشد. امر مسلم این است که برنامه زنده نبوده و صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران میتوانسته است پخش نکند. اما درد بزرگ در این است که چطور گردانندگان انحصارگر ما فکر نکردهاند عمل آنها چه اثر وحشتناکی به لحاظ احساس عدم امنیت و بیاعتبار کردن قانون اساسی در مردم سراپا ایمان و امید و فداکاری ایجاد میکند و چه قضاوتی دنیای خارج که هدف صدور انقلاب ما هستند خواهند نمود. وقتی با چنین سادگی و افتضاح یک مبارز کهنهکار، عضو شورای انقلاب، مدیر عامل رادیو تلویزیون و وزیر خارجه توقیف و توهین میشود دیگر چه آبرویی برای اسلام و انقلاب ایران باقی خواهد ماند؟! جدا و استرحاما از مقام رهبری انقلاب خواهان دخالت، جبران و جلوگیری از این تجاوزات هستم.» همزمان گروهی از مردم قم در دفاع از قطبزاده تظاهرات کردند و شعار دادند: «درود هر آزاده، بر صادق قطبزاده»
جمع کثیری از بازاریان تهران با انتشار بیانیهای دستگیری او را محکوم کردند. آیتالله مرتضی پسندیده درباره دستگیری قطبزاده نوشت: «با عرض معذرت بازداشت جناب آقای قطب زاده که در جمهوری اسلامی ایران وزیر خارجه، عضو شورای انقلاب و رییس صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران و از ارکان مملکت و مورد علاقه اکثریت ملت است موجب تاسف و تعجب است و استخلاص فوری و معذرت و اعاده حیثیت مشارالیه مورد تقاضا است.»
آیتالله بهاءالدین محلاتی نیز طی تلگرامی که برای امام ارسال شده بود، توقیف قطب زاده را عملی ناروا دانست و ۳۶ نماینده مجلس نیز بر اساس اصل ۳۲ قانون اساسی خواستار آزادی وی شدند. با این فشارها قطبزاده بعد از دو روز از زندان آزاد شد. اما این پایان کار قطب زاده نبود، در فروردین ۱۳۶۱ خبری در رسانهها پیچید که همه را در بهت و حیرت فرو برد. صادق قطب زاده به جرم تلاش برای کودتا و براندازی نظام جمهوری اسلامی دستگیر شد.
مدتی بعد از دستگیری، فیلم اعترافات او در همان سازمانی پخش شد که خودش رئیس آن بود. قطبزاده در دادگاه اعترافاتش گفت: «از حدود یک سال و نیم قبل، آقای کامبیزی که به منزل من رفت و آمد میکرد مطالب خیلی کلی بدون این که هیچ ربطی به سازمان و تشکیلاتی داشته باشد را مطرح میکرد. وی بعد از دو بار صحبتهای کلی، رفت و مجدداً حدود سه الی چهار ماه قبل از دستگیری من مجدداً آمد و همان صحبتها را تکرار کرد. وی در یکی از جلسات اظهار داشت که دارای تشکیلاتی میباشد و از من تقاضای همکاری کرد که من قبول کردم و قرار شد وی نیز با دوستانش صحبت کند که کرد. در جلسه بعدی نامبرده به اتفاق آقای حبیبزاده به منزل من آمد و همان صحبتهای قبلی در این جلسه تکرار شد. حدود یک ماه قبل از دستگیری که آقایان آمدند و صحبت از این مسأله کردند که اگر بخواهیم عملی انجام دهیم این عمل ناظر است بر محاصره بیت امام برای اینکه ورود و خروج انجام نگیرد و گرفتن دیگر نقاط حساس و به خاطر همین مسأله بود که آقای کامبیزی قرار شد برود و آن منزل را از نزدیک ببیند.»
البته قطبزاده در همان جلسه اعلام میکند بعد از مخالفت او، «مسئله تسخیر بیت آیتالله خمینی منتفی شد و گروه تصمیم بر این شد که با گرفتن و کوبیدن مناطق حساس کار یکسره شود و بعد از آن با تایید آیتالله شریعتمداری این حرکت استقرار پیدا کند.»
ری شهری در این باره مینویسد: «آقای قطبزاده در تاریخ ۱۳۶۱/۱/۱۷ به اتهام توطئه نظامی برای براندازی جمهوری اسلامی بازداشت شد. قطبزاده البته مدعی بود که اینجانب هرگز نخواستم که نظام جمهوری اسلامی را براندازم. اصلاً مساله براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبوده بلکه به نظر من به عکس بوده. قطبزاده برای کودتا یک سال و نیم فعالیت کرده بود و پس از دستگیری اعلام کرد که آمادهام حرفهایم را در مصاحبه تلویزیونی بگویم، اما به شرط اینکه مرا فوراً یا اعدام کنید یا عفوم کنید.»
ری شهری همچنین درباره نحوه بازجویی از آیتالله شریعتمداری مینویسد: «ایشان حاضر نمیشد که در ارتباط با اتهامات خود به بازجویان رسمی پاسخ گویند البته شاید هم کمتر کسی جرات بازپرسی از او را داشت… احترام به شخصیت وی اقتضا میکرد که اینجانب برای تحقیق از وی به قم بروم، از این رو به منزل ایشان رفتم و در قسمت بیرونی منزل ایشان نشستم و پیغام دادم که به این قسمت بیاید، آمد و نشست. به ایشان گفتم آقای قطبزاده تصمیم داشت حرکتی را علیه جمهوری اسلامی انجام دهد شما را هم در جریان گذاشت، آیا شما این مطلب را قبول دارید؟ آقای شریعتمداری پاسخ داد: این نسبت دروغ است من هیچ اطلاعی از این ماجرا ندارم. گفتم بسیار خوب شما همین مطلب را بنویسد که آنچه به من نسبت دادهاند دروغ است، در این هنگام من ورقه بازجویی را به ایشان دادم سوالهایی را به تدریج به صورت کتبی مطرح کردم و ایشان پاسخ داد.»
در پی این ماجرا احمد عباسی (داماد آیتالله شریعتمداری)، دکتر جواد مناقبی و مهدی مهدوی نیز بازداشت شدند. اندکی بعد آیتالله شریعتمداری از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از مرجعیت خلع شد یا آنچنان که ریشهری مینویسد: «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به عنوان یک وظیفه شرعی عدم صلاحیت ایشان را اعلام و غصب نابهحق مقام والای مرجعیت را به وسیله این آخرین نقطه امید آمریکا تذکر داد.»
این بار خبری از تظاهرات پیگیری برای آزادی قطب زاده نبود. آنطور که کارول جروم نامزد قطبزاده مینویسد. به قطبزاده پیشنهاد خروج و فرار از کشور هم داده شد که قطبزاده نپذیرفت و این به معنای پایان کار قطبزاده بود. قطبزاده در سحرگاه بیست و چهار شهریور اعدام شد و زندگیاش به پایان رسید.
رابطه کارول جروم و صادق قطب زاده
قطبزاده زندگی شخصی پُرماجرایی داشت. او نامزدی داشت بنام کارول جروم خبرنگار سی.بی.اس نیوز که همراه هواپیما حامل آیتالله خمینی به ایران آمد و بعدها کتاب «مردی در آینه» را درباره زندگی قطبزاده و رابطه خودش با او نوشت. جروم ماجرای عشقی خود با قطبزاده را اینطور تعریف میکند: «در همان نظر اول عاشق قطبزاده شدم. او خیلی جذاب و کاریزماتیک بود.»
کارول جروم در این کتاب اولین تماس خود و قطب زاده را اینگونه توصیف میکند: «صدایش به شدت آزار دهنده و نرم بود؛ صدای مردی چرب زبان! هیچ تمایلی برای صحبت با این مرد روغن مار فروش خاورمیانهای نداشتم اما برای کارم ناچار بودم.»
او بعدها رابطه خود با قطب زاده را نزد مدیران ارشد شبکه افشا میکند و آنها پس از بررسی میپذیرند او میتواند بیطرفی خود را نسبت به دوستش [قطبزاده] حفظ کند. همین خانم جروم است که پرده از اختلاف نظری میان قطب زاده و آیتالله خمینی برمیدارد و درباره دیدگاه قطبزاده درباره حکومت میگوید: «قطبزاده وقتی که یکباره انقلاب غلبه شد، انتظار داشت و شاید دیگرانی هم داشتند که [امام] خمینی … یک پیشوای اخلاقی فراگیر باشد، اما نه یک رهبر سیاسی.»
همین توضیح ساده علت اعمال بعدی قطبزاده را توضیح میدهد و نشان میدهد با وجود نزدیکی بسیار اختلاف عقیده عمیقی میان او و آیتالله خمینی درباره شکل حکومت آینده وجود داشته است.
تفسیر کارول جروم از قطب زاده در آن زمان این بود که قطب زاده در تلاش بوده از تاریخ استثمار ایران سخن بگوید و از لزوم هماهنگی بین سیاست و مذهب در یک فرهنگ اسلامی. جروم میگوید قطب زاده همواره میخواسته این را اثبات کند که اسلام یک نیروی پیشرو در حال تغییر است.
جروم او را در لحظه خاکسپاری دیده بود: «وقتی بهخاکاش میسپردند، دیدم که ریشاش سفید شده بود.» خلاصه زندگی قطبزاده را هم میتوان در جملهای از نامزد او پیدا کرد: «مبارزه در سراسر زندگی برای یک رویا و در غلتیدن به یک کابوس بود.» جملهای که کاملترین توصیف برای زندگی پُرماجرای صادق قطبزاده است. مردی که با رویا شروع کرد، اما پایان زندگیاش کابوس بود.
***
تصاویری از صادق قطب زاده در دادگاه
از: گویا