غالب دهلوی، آخرین شاعر بزرگ هند در سبک قدیم، که با کنایه علیه تسلط انگلیسها در زمان قدرت ایشان در هند سروده است.
“اتوبوسی بنام سرکوب” به حرکت انداختهاند. خودی و غیرخودی برایش توفیری ندارد. اگر کوچکترین نشانی از مخالفت با دستگاه رهبری یا سیاستهای آن در ایشان مشاهده شود، درو میشوند: عدم صلاحیتش محرز میشود. یادآور سگ نازیآباد است که غریبه و آشنا نمیشناخت.
اختلافات درونی ایشان روز بروز شدت میگیرد. و این اختلافات شمشیر دو سر است، چه از یکسو از قدرت “نظام” میکاهد و از سوی دیگر با کم کردن قدرت حکومتی بر قدرت نیروهائی که بر ثروتهای ما چشم دوختهاند میافزاید. نظامی که از ابتدا تا به امروز برای مردم ما تنها فشار و سرکوب داخلی و با به جنگ دنیا رفتن، دروازههای مملکت را برای هجوم بیگانگان تضعیف کرده است، که حتی اکبر رفسنجانی از پایه گزاران حکومت وحشت و ترور وغارت “جمهوری” اسلامی امروز آنرا در آستانه شکست خود آشکار میسازد که روس و چین جای امریکا و غرب در زمان شاه را گرفتهاند، وچین پولهای ایران را با بهائی برای تبدیل قبول کرده و آنگاه تنها اجازه خرید “اجناس” چینی با انتخاب حکومت چین را بایشان داده است: “وطن فروشی” برای حفظ قدرت و پاسداری از نظام.
در ته غربال “صلاحیت” چند نفری ماندهاند که همگی به “سر سامان دادن به اقتصاد” پرداختهاند و یکی هم صحبت حقوق بشر را میکند، موضوعاتی که در جمهوری اسلامی نشانی از آن نیست. با یک مشت دزد سر کار، و بقول فاش گوئیهای رفسنجانی با حضور سپاه پاسداران که “امروز کمتر از همه مملکت را نمیخواهد”، از اصلاحات در “اقتصاد” نمیتوان انتظار داشت. همه گروه دنبال قدرت گرفتن نظام هستند و اکثریت این گروه پا به پای “رهبر” در قدرتنمائی به غرب و امریکا و خط و نشان کشیدن با آنها مسابقه گزادهاند. معلوم نیست تا کی خیال دارند، این سیاستی که مملکت را به ورطه ورشکستگی خواهد کشید را دنبال نمایند؟
ازاین گروه مطیع رهبر و ذوب شده در نظام چه انتظاری دارید؟ آنهائی که تماماً تسلیم رهبراند و دنبال تکرار گذشته شکست خورده در “تحریم”ها و انزوای جهانی هستند. دو تای وابسته به “اصلاح طلبان” نیز دنبال “حقوق بشر و حقوق مردم” رجزخوانی میکنند. قصه شاه پریان برای مردم میخوانند. آنهائی که ازایشان شهسوارانشان ۲۰ ملیون مردم را با همین صحبتها به پشتیبانی خود کشاندند چه کردند که از دست این پیاده روان بی پشتیبانی بر بیاید؟ همه شان میخواهند و دنبال آنند که مثل “معرکه گیری”های قدیم “معرکه را نشکنند”. رهبر هم مانند همان معرکه گیر قدیم، مرتبآ فریاد میزد و هم گونه دشنام خطاب به آنانکه “معرکه را میشکنند” حواله میدهد. حتی احمدی نژاد که رفیقش مشائی مهر باطل گرفته هم طرفداری “جلیلی” از طرفداران بیت رهبری را میکند: میخواهد معرکه بهم نخورد!
دوستداران آزادی و دمکراسی برای ایران نه از این گروه تسلیم به قدرت شده امیدی دارند و نه از آنهائی که در اریکه قدرت هم بجز برای حفظ نظام و قدرت دولتمردان آن به چیز دیگری نمیاندیشند و چنان نشان دادند، خیری دیدند. مردم راهی ندارند جز آنکه باید به فکر نجات خود از این زندان جمهوری اسلامی باشند. حکایت زیبای اخوان ثالث است که با زحمت و مشقت فراوان، دسته جمعی سنگی را که روی آن نوشته شده بود که راز من را کسی داند که این سنگ را برگرداند، برگرداندند، و با حیرت مشاهده کردند که زیر سنگ هم همین جمله نوشته شده که از راز من را کسی داند که این سنگ را برگرداند!
این حقیقت، که این نظام اصلاح شدنی نیست در دوران خاتمی به اثبات رسید. اصلاح واقعی نظام در گرو از میان رفتن این نظام سفله پرور و سرکوبگر است. باید این حقیقت را همچنان بازگو کرد تا کسی دوباره فریب “اصلاح طلبی” در نظام را نخورد، هرچند که بسیاری از مردم باید به این واقعیت دست یافته باشند و یأس عمومی در مملکت شاهد این حقیقت است. “رهبر”، “ولی فقیه” همه قدرت را در دست دارد و لذا چه انتظاری از این مهرههای کوچک ذوب شده در ولایت و نظام را باید داشته باشیم که بایشان دل به بندیم وبامید کارهای بزرگی برای مردم باشیم؟ فکر میکنید با ادامه شعار تو خالی “مرگ بر امریکا” که در شکل جملاتی دیگر به امریکا وغرب انجام میشود، بجای راه جوئی و مسالمت، راه بجائی خواهیم برد، که دست از دامان ایشان برنداریم؟
به نظر من بهترین راه پیشبرد مبارزان آزادی و دمکراسی برای ایران در این است که باور راستین اصلاح ناپذیری این نظام را باهر وسیلهای که در اختیار دارند در میان مردم پراکنده کنند، و نشان دهند که اصلاحات واقعی سبب ازهم پاشیدن این رژیم استبدادی است. دولتمردان این رژیم که یا دزد و فاسداند یا برای حفظ مقام و مرتبه خود، پاسدار حکومت غارتگران ثروت ملی ما میباشند، یا با وطنفروشی برای حفظ خود و نظام با وابستگی مملکت به این یا آن ابر قدرت، ثروتهای مردم را در اختیار ایشان قرار میدهند، یا با ادامه همین سیاستهای نادرست و بیخردانه، به عمیقتر شدن و ادامه این بحرانهای خانه برانداز کمک مینمایند و ما را بیشتر به سراشیب ورشکستگی نزدیک میکنند، یا سبب نیرومند شدن رژیم و در ماندگی بیشتر مردم میشوند و همین بحرانها را با تجدید سیاستهای گذشته تکرار میکنند. آیا خیال میکنید با انتخاب این دولتمردان کاری درست میشود و بحران پشت بحران تمام میشود؟ واقعیت این است که راه ما باید جدا از شرکت در این جنگهای درون رژیم باشد. ما باید به خود بیاندیشیم و کلید پایان بخشیدن به بحرانها و بدست آوردن زندگی آزاد و مرفه برای مردم را تنها در استقرار یک حکومت ملی برمبنای آزادی و دمکراسی و حقوق بشر بدانیم.
محسن قائم مقام – نیویورک
سوم ماه ژوئن ۲۰۱۳
از: ایران امروز