سایت ملیون ایران

تهمت دروغگوئی به خانم شیرین عبادی جایز نیست؛ به یقین حافظه ای ضعیف دارد!

mehrasa

خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل، به تقریب و تأیید به دلیل همان جایزه ی دریافتی، برای تمام ایرانیان با سواد نامی آشنا و شناخته شده است. من به هنگام برنده شدن ایشان که شوربختانه مورد طعن و ایراد بسیارانی از طیفهای گوناگون سلطنت طلب و گروه های چپ قرار گرفت، از او در دو نوشتار دفاع کردم و در یکی از آن مقالاتم زیر نام و عنوان:«گویا ما قهرمانان مرده را دوست داریم…» به صورت مستدل برنده شدن ایشان را شایسته دانستم و مبارک باد گفتم.

خانم عبادی پس از گرفتن آن جایزه بود که هم خود را بازیافت؛ و هم متوجه شد که باری سنگینتر از گذشته را نیروی حقوق بشر بر روی دوش او نهاده است؛ لذا وظیفه و مسئولیّتش نسبت به زمان پیش از دریافت جایزه به مراتب بیشتر و پر اهمیّت تر خواهد بود. به همین لحاظ و دلیل بود که مجبور به نقد کردار و ضوابط حاکمان مستبد شد؛ و چون به این جهات توان ماندن در ایران را از دست می داد. لذا او نیز مانند ما فراری ها و خود تبعیدی ها، راه برون از میهن را پیش گرفت و مقیم دیاری شد که برای دموکراسی و حقوق بشر احترام قائل بودند؛ و چنین حقوقی را می شناختند و ناگزیر مزاحمش نبودند. در این مدت اقامت در اروپا گاه به گاه نظری و گفتاری در مخالفت با حکام دینی ایران از او دیده و شنیده ایم که در جهت احقاق حق زندانیان سیاسی و مبارزان ضد استبداد بوده و شاید پرتاب سنگ پاره ای بوده است در دریاچه عظیم خاستگاه حقوق بشر که تنها موجی کوتاه ایجاد کرده؛ و تلنگری بوده است به وجدان های خفته در خواب بی مسئولیّتی نسبت به آنچه در ایران می گذرد. درنتیجه من همواره نسبت به ایشان هم احترامی شایسته ی وظیفه و موقعیّتش داشته ام و هم او را فردی آگاه نسبت به جبهه ملی ایران و دارنده ی گرایشی به این سوی و سمت می پنداشتم.

اما وقتی متن سخنرانی ایشان را در دانشگاه«سواس لندن» که از سوی دوستان برایم فرستاده شده بود خواندم، دریافتم که سرکار خانم شیرین عبادی یا فراموشکارند و یا مغلطه پردازی ناراستگو. سرکار خانم عبادی در آن سخنرانی فرموده است: «در اوایل انقلاب وقتی زنان خواستند اعتراض کنند، همه گروه های سیاسی از حزب توده تا چریک فدائی و جبهه ملی گفتند الان وقت مبارزه با امپریالیسم است؛ وقتی پیروز شدیم شما زنان هم به حق خودتان می رسید…»

این سخن در بخشی که جبهه ملی را کنار آن دو تشکل ذوب شده در جایگاه ولایت (در آن هنگام) نهاده است، نشان کمال ناآگاهی خانم عبادی به جوّ زمان و موضِع سران جبهه ملی در این زمینه است.

نخستین مبارزه ی علنی زنان پس از پیروزی انقلاب ملایان، در مخالفت با قانون و حکم دینی – اسلامی حجاب بانوان بود که شماری بسیار از بانوان به خیابان ریختند و علیه این حکم ظالمانه دینی که توسط فقیهان به امر شریعت دین اسلام تنظیم شده بود، شعار دادند و ناخوشنودی خود را ابراز داشتند. البته به مانند تمام کشورهای مستبد دیگر، حاکمیّت، تحت لوای حمایت از دین، توسط مردم حزب الله خداشناس و مسلمان، با بانوان مخالف این ظلم و استبداد درافتادند و بسیاری را زخمی و گروهی را روانه زندان کردند. بدیهی است در چنین زمان و در برابر این زورگوئی که حکم دینی بود، جبهه ملی هیچ گونه واکنشی مثبت یا منفی بروز نداد. زیرا در آن مقطع، حتا آیت الله طالقانی حجاب بانوان را لازم دانست و به خبرنگاری که از او واکنش نسبت به این موضوع را جویا شد، گفت:«… این دستور قرآن بوده و آیه در قرآن است و نباید با آن درافتاد…» و در نتیجه آن بیداد را روا و لازم معرفی کرد. لازم به یادآوری است که طالقانی هیچ رابطه ای با جبهه ملی نداشت؛ و اگر در این زمینه پی رابطه ای باشیم، باید آن را در نهضت آزادی یافت.

من اتهام کاذب بودن به خانم عبادی را روا نمی دارم و از من دور باد چنین صفتی را در حق ایشان به کار برم. اما می توانم بگویم که ضعف حافظه مشکلی کوچک نیست و همین است که برای خانم عبادی مسئله ساز شده است. زیرا اندک مدتی پس از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ که زورگویان مسلمان تند روی و خودکامگی را آغازیدند، سران جبهه ملی فضا را درک کرده و اندک اندک کنار کشیدند. دکتر سنجابی رهبر آن هنگام جبهه ملی بیش از یک و نیم ماه تاب ماندن در دولت موقت را نیاورد و استعفا داد و جایش را یکی از سران و سرداران نهضت آزادی پر کرد. در جلساتی که در ساختمان مرکزی جبهه ملی در خیابان کارگر رو به روی ستاد ژاندارمری تشکیل می شد، تا هنگامی که حزب الله به سرکردگی آخوند غفاری لات و شرور به محل جبهه ریختند و اموال را غارت کردند و درش را بستند، همواره سخنرانان رفتار و کردار حاکمان وقت را که جدا از دولت موقت خودسرانه کار می کردند و بیشترین قدرت و قدرتمندترین اشخاص را شامل می شد، مورد نقد و ایراد قرار می دادند؛ و همواره از عاقبت کار توسط زورگویان که غصب حکومت توسط آخوندها خواهد بود و سرانجامی جز استبداد مطلق فقیه نمی بود شکوه داشتند؛ و به وضوح بیزاری می نمودند.

در جبهه ملی ایران واژه «امپریالیسم و امپریالیست» یا اصلاً مهجور بود و یا به ندرت و تنها برای بازگوئی نظرات دیگر کسان، برزبان می آمد و بازگوئی می شد. بنابراین، چنین سخن و ادعائی که جبهه ملی گفته باشد اکنون وقت مبارزه با امپریالیسم است، یک تهمت ناروا است؛ و از خانم عبادی نمی زیبد… زیرا در جبهه ملی در زمینه ی مبارزات ضد استعماری و ضد استثماری، از واژگان استیلاگران و ابرقدرتها سخن می رفت و هیچ گاه واژه ی امپریالیسم توسط هیچ عضو و هواداری به کار گرفته نمی شد.

شاید کسانی دیگر که خواستگاه چپ و تفکر کمونیستی داشته اند به جلسات جبهه ملی دعوت شده و ایراد سخن کرده باشند؛ و بالطبع چنین کسانی در محافل جبهه ی ملی از این واژه سود برده باشند؛ و در صورتجلسه ها نیز به نام سخنران ثبت و ضبط شده باشد؛ اما اعضای جبهه ملی به پیروی از رهبر بزرگ خود چنین واژه ای را مستند سخنان خویش نمی کردند.

خانم عبادی اگر دچار ضعف حافظه نبودند، می باید آن روز چهارشنبه پائیز ۱۳۵۸ را به خاطر داشته باشند؛ در حالی که چپ و کمونیست و مجاهد و حزب الهی جلو سفارت اشغال شده امریکا فریاد و نعره های مستانه ی «مرگ بر امپریالیسم…» می زدند، اعضا و هواداران جبهه ملی در خیابان فردوسی علیه قانون قصاص که به تازگی نوشته و از تصویب شورای انقلاب گذشته بود، اجتماعی عظیم تشکیل دادند و ناخوشنودی خود را از این مظالم فریاد زدند… و به یاد بیاورند چگونه حدود چهل نفر موتور سوار چماق به دست، آن جمعیّت انبوه را پراکنده و اغلب را لت و پاره و شماری را نیز رهسپار زندان کرد. همچنین به یاد آورند که شب همان روز، خمینی در سخنانش با خشمی فراوان جبهه ملی ایران را مرتد اعلام کرد؛ که برطبق فتوای شریعت، سران و اعضایش مهدورالدم شدند. این نه یک اتهام، بل یک حکم دینی بود که همچنان به قوت خود پایدار است و همانند فتوای قتل سلمان رشدی، هنوز لغو نشده است. تنها چون سران آن زمان جبهه روی در نقاب خاک کشیده اند و فرد فتوادهنده نیز مُرده است، ظالمان را دسترسی به آنان نیست.

سرکار خانم عبادی!

شما با توجه به دیگر سخنانتان که پیش از این سخنرانی از شما شنیده ایم، می دانید که چه گونه اندیشه و دکترینی در این ۳۴ سال در ایران حاکم است؛ و ایدئولوژی فرمانروا بر فضای سیاسی ایران چه اندازه زهرآلود و مستبدانه است. نام حکومت ایران جمهوری اسلامی است؛ اما حکم و تأثیر پسوند اسلامی بسیار بُراتر از جمهوریّت است.

حکومت ایران فرمانروائی ی دین اسلام است و سخن اول و آخر را آخوندی و یا فقیهی می گوید و حکم می راند که توسط ۸۰ آخوند نظیر خود به این مقام برای تمام مدت عمرش برگزیده شده؛ و دیکتاتوری است که مرام و مسلک دین اسلام او را به هر کاری رخصت داده است. آن چنان که آخوند مصباح یزدی – که به فیلسوف اسلامی شهره است – گفته است:«کسی که ولایت فقیه را قبول نداشته باشد، کافر است…» آیا در چنین حکومتی که هیچ کس حق ابراز نظر ندارد، حقوق زن و مرد را جدا از هم بررسی کردن کاری نادرست و خلاف واقع نیست. به یاد داشته باشید حکومت ایران بر طبق قانون اساسی اش تابع دین اسلام است؛ و اسلام برای انسان و زندگی در این دنیایش ارزشی قائل نیست؛ و به پیروانش وعده ی حوری و میوه و شراب بهشتی را داده است. و چون خدای قرآن مرد است، لذا هیچ ارزشی برای زن در نظر نگرفته و زن باید مطیع مرد باشد و مانند «میش» بزاید و شیر دهد؛ و مردش را در هر لحظه راضی نگه دارد! پس تا این ایدئولوژی برقرار و حاکم است، هیچ تغییری توسط هیچ گروه و حزبی ممکن نیست و بخیه بر هوا زدن است. پس بهتر است قرآن را با دقت بیشتری بخوانید.

باوجود این، من هنوز برای شما احترام قائلم؛ و گمانم این است که نیندیشیده آن سخنان را گفته اید و امیدوارم این ناروا گوئی را به گونه ای از خود دور کرده و تکذیب کنید. زیرا زمانی خود شما، به همراهی و همخوانی وهماندیشی با جبهه ملی ایران مفتخر بودید!

کالیفرنیا دکتر محمد علی مهرآسا 9/۶/۲۰۱۳

خروج از نسخه موبایل