سایت ملیون ایران

مهرداد خدیر: اعدام فاطمی ۶۵ ساله شد/ ۲۰ بُرش از زندگی و مرگ روزنامه‌نگارِ وزیر

۱۹ آبان، یادآور اعدام دکتر سید حسین فاطمی وزیر امور خارجۀ دولت ملی دکتر محمد مصدق و مدیر روزنامۀ «باختر امروز» در سال ۱۳۳۳ است. در شصت و پنجمین سالروز تلخ ترین اتفاق پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دربارۀ این چهرۀ مشهور تاریخ مطبوعات و سیاست در ایران، ۲۰ نکتۀ گفته شده یا کمتر گفته شده را می توان یادآور شد…
 

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- ۱۹ آبان، یادآور اعدام دکتر سید حسین فاطمی وزیر امور خارجۀ دولت ملی دکتر محمد مصدق و مدیر روزنامۀ «باختر امروز» در سال ۱۳۳۳ است.

در شصت و پنجمین سالروز تلخ‌ترین اتفاق پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و دربارۀ این چهرۀ مشهور تاریخ مطبوعات و سیاست در ایران، ۲۰ نکتۀ گفته شده یا کمتر گفته شده را می‌توان یادآور شد:

۱٫ نخستین ایرانی؛  سید حسین فاطمی، نخستین ایرانی است که در خارج از کشور، دکتریِ روزنامه‌نگاری دریافت کرده است. وجه سیاسی او اما چنان پُررنگ است که این نکته تا سال‌ها پیش مغفول مانده بود.

در سال‌های اخیر دکتر هادی خانیکی استاد علوم ارتباطات در آغاز دوره‌های درسی خود در مقاطع مختلف، نخست این پرسش را با دانشجویان در میان می‌نهاد که «نخستین ایرانی که به دریافت دکتری روزنامه‌نگاری در خارج از کشور نایل آمده کیست» و شگفتا که اکثر قریب به اتفاق، پاسخ را نمی‌دانستند و تا می‌شنیدند تعجب می‌کردند. نامی آشنا اما در عرصۀ سیاست و دیپلماسی.

هنوز هم در بسیاری از متون، دکتریِ فاطمی در رشتۀ حقوق ذکر می‌شود. مسعود بهنود نیز در کتاب «کُشتگان بر سر قدرت» او را فارغ‌التحصیل حقوق معرفی می‌کند. مرحوم مهندس عزت‌الله سحابی اما در خاطرات خود (نیم قرن خاطره و تجربه، صفحه ۱۱۴) بر آنچه دکتر خانیکی می گوید صحه می‌گذارد.

این که با دکتریِ روزنامه‌نگاری هم سرنوشت روزنامه‌نگارانی چون جهانگیر صوراسرافیل را پیدا کرد از عبرت‌های تاریخ این سرزمین است.



۲٫ باجناق زنرال؛ سید حسین فاطمی در عصر پهلوی و در سال ۱۳۳۳ اعدام شد و باجناق او (مهدی رحیمی) اندک زمانی پس از سقوط رژیم پهلوی و در سال ۱۳۵۷٫ سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران در اوج انقلاب ۵۷ و یکی از چهار ژنرال گروه اول اعدامی‌ها بود(به‌همراه نصیری رییس ساواک، خسروداد فرمانده هوانیروز و ناجی فرماندار نظامی اصفهان).

فاطمی در زندان دژبان مرکز بود که همسر او – پریوش سطوتی – به اتفاق خواهرش به ملاقات می‌رفتند و یکی از افسران، دل به خواهر همسر فاطمی داد و چون دانست پدر آنان نظامی است (سرتیپ سطوتی) بیم‌ناک گرایش سیاسی باجناق نشد و ازدواج، صورت پذیرفت.

فاطمی و رحیمی البته شاید هیچ گاه رو به رو نشده باشند.

۳٫ نشان همایون؛ شاه اگرچه خود خجالتی بود اما تا پیش از وزارت خارجه شخصیت جسورِ دکتر فاطمی را دوست داشت و دست‌کم بر دکتر مصدق ترجیح می‌داد. فاصلۀ سنی او با مصدق زیاد بود اما تنها دو سال از فاطمی کوچک‌تر بود. حتی گفته شده که در ملاقاتی او را شایسته‌تر از مصدق معرفی کرده و بعدتر که درمی‌یابد فاطمی این راز را با مصدق در میان نهاده می‌رنجد.

با این حال چند ماه قبل از کودتا فاطمی را شایسته دریافت بالاترین مدال حکومتی (نشان همایون) تشخیص داد.

۴٫ ردّ فرجام خواهی؛ فرض علاقۀ قبلی شاه، به فاطمی این پرسش را پدید می‌آورد که چرا با تقاضای فرجام او موافقت نکرد و بدین ترتیب بر حکم اعدام، مُهر تأیید زد؟

سه دلیل می توان آورد:

اول این که بعد از کودتای ناکام ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ که از ایران گریخت و بعد از کلاردشت و بغداد، سر از رُم ایتالیا درآورد سفارت ایران از پذیرش او خودداری کرد و گفتند وزیر امور خارجه تلگراف زده که شاه عملا کنار رفته است. خروج پادشاه همراه ملکه در غیر سفرهای رسمی و بعد از حادثه‌ای در کشور در عرف حکومت های سلطنتی این گونه تعبیر می‌شود.

دوم این که در روزنامه باختر امروز در فاصله ۲۵ تا ۲۷ مرداد از شاه به عنوان «فراری بغداد» یاد می‌کرد و به تندی به دربار می‌تاخت. در میدان بهارستان نیز نطق تندی ایراد کرد.

دلیل مهم‌تر اما این است که در مهر ۱۳۳۳ افسران حزب توده اعدام شده بودند و حتی مرتضی کیوان که افسر و نظامی نبود به خاطر همراهی با آنان تیرباران شد. 

 به شاه گفتند دکتر فاطمی هم درخانه یک دندان‌پزشک عضو حزب توده – دکتر محمود محسنی– پنهان شده و شاه که با توده ای‌ها هیچ سازگاری نداشت، سرانجام راضی به اعدام وزیر دولت خود شد؛ هم او که از دست او نشان همایون دریافت کرده بود.

البته فاطمی هیچ ارتباط تشکیلاتی با توده‌ای‌ها نداشت و تنها به این خاطر به آن خانه پناه برد که احساس کرد به لحاظ تشکیلاتی امن‌تر است.

۵٫ یادگارِ فاطمی؛ اگر شاه فرجام‌خواهی فاطمی را رد کرد، چرا برخی همچنان بر علاقه او به فاطمی یا حتی پشیمانی از آن اتفاق،اصرار دارند؟

دکتر شاهین فاطمی برادر‌زاده فاطمی (که به عنوان استاد اقتصاد با تلویزیون فارسی بی بی سی مصاحبه می‌کند و اکنون باید ۸۰ ساله باشد) مدعی است که شاه تمام مخارج تحصیل یادگار فاطمی (سیروس) را در خارج از کشور تقبل کرد و برای مراسم عروسی او در آمریکا هدیه فرستاد و هدیه را چه کسی بُرد؟ جعفر شریف امامی.

همسر فاطمی نیز در تمام سال های دهه های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ کوشید فرزند را از سیاست و این خاطره دور نگاه دارد و حتی زبان فارسی نمی‌داند و به خاطر همین دوری در سال ۵۷ حاضر به امضای اطلاعیه معرفی شاه به عنوان قاتل پدر خود نشد.

۶٫ علی یا سیروس؛ مسعود بهنود در «کشتگان بر سر قدرت» فرزند فاطمی هنگام اعدام پدر را «علی و دو ساله» ذکر می کند.

شاهین فاطمی اما از پسرعموی حالا وکیل سرشناس در انگلستان خود به عنوان «سیروس» یاد می‌کند و می‌گوید ۹ ماهه بوده که پدر بازداشت می شود و چون چندی پس از بازداشت هم زنده بوده همان دو سال یا کمی کمتر درست است. دربارۀ نام نیز شاید در شناسنامه «علی» بوده و در خانه سیروس صدا می کرده‌اند. فاطمی خود برادر‌زاده را به جای «شاهین»، «شاهی» صدا می‌زد. یا شاید فاطمی نام علی گذاشته و مادر، سیروس دوست داشته و بعد فاطمی همان سیروس شده است.

۷٫ گلولۀ فداییان اسلام؛  سید حسین فاطمی در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ هم یک بار ترور شد و به سختی آسیب دید. ( بر مزار محمد مسعود در قبرستان ظهیرالدوله).

این ترور، کار فداییان اسلام بود و سلاح را به دست نوجوان ۱۵ ساله – محمد مهدی عبد‌خدایی– دادند تا بتوانند از سن او برای رهایی از مجازات استفاده کنند.

فداییان اسلام اما چرا سراغ یک نیروی ملی و ضد شاه رفته بودند؟

دو دلیل ذکر می شود:

اول انتقام بازداشت رهبران فداییان اسلام در دولت مصدق و این شایعه که فاطمی در مقام معاون نخست وزیر دستور سخت گیری بر آنها داده بود.

مهندس سحابی در کتاب خاطرات خود به اعتراض طالقانی به حسیبی به خاطر سخت گیری بر نواب و همراهی بازرگان با او اشاره می کند.

دوم این که در جلسه‌ای که نواب صفوی آشکارا از توانایی فداییان اسلام در حذف رزم آرا سخن می‌گوید (به صورت نمادین استکان چای را برمی‌گرداند و می‌گوید این هم رزم آرا) و قول می‌گیرد که اگر ملی‌ها دولت را در دست گرفتند احکام اسلامی را اجرا کنند، فاطمی قول مساعد می‌دهد اما اجرا نمی‌کنند. هر چند که نواب وزیر خارجه دستور جمع‌آوری مشروبات الکلی از میهمانی ها را صادر می‌کند اما فداییان اسلام بیش از آن می‌خواستند در حالی که آیت‌الله کاشانی هم خواست هایی آن گونه نداشت.

این نگاه بدبینانه هم وجود دارد که نواب‌صفوی با سید ضیاء‌الدین طباطبایی ارتباط داشته و سید ضیا نواب را به ترور فاطمی تحریک کرده بود. سید ضیا با مصدق دشمنی دیرینه داشت و به دولت انگلستان متمایل و بلکه وابسته بود.

۸٫ چاقوی شعبان؛ فاطمی یک بار دیگر هم آماج سوء قصد قرار گرفت. روی پله‌های شهربانی کل کشور و بعد از بازداشت، شعبان جعفری با چاقو به او حمله‌ور شد و اگر سلطنت خانم فاطمی نبود که جان برادر را نجات داد همان‌جا روی پله‌های شهربانی به قتل رسیده بود.

این احتمال وجود دارد که شعبان به دستور تیمور بختیار این کار را کرده باشد چون مطمئن نبودند اعدام شود و بیم داشتند با توجه به سابقه وزارت و وجهۀ دیپلماتیک جان به در برد و پیشاپیش می خواستند کار را تمام کند و از فاطمی نقل شده که گفته بود اگر هم مرا اعدام نکنند در حادثه‌ای زهر خود را می‌ریزند.

در بیمارستان نیز کیسۀ آب‌جوش پاره شد و پای مجروح او از ترور دو سال قبل سوخت و این کار هم بعید نیست عمدی بوده باشد.

۹٫ انکار ضارب؛ شعبان جعفری یا همان شعبان بی‌مخ در مصاحبه با هما سرشار و در بیان خاطرات، حمله به فاطمی روی پله های شهربانی را تکذیب می کند اما دکتر شاهین فاطمی می‌گوید هم من و هم ۶ نفر دیگر شاهد این ماجرا بودیم و اگر عمه ام نبود عمو کشته شده بود.

۱۰٫برادران؛ عزت‌الله سحابی در کتاب خاطرات خود فاطمی را یک استثنا در خانواده می‌داند و می‌نویسد: « برادرانش خوش‌نام نبودند. یک برادر، استاندار و عامل اجرای سیاست های شرکت نفت جنوب بود و دیگری در اصفهان در خدمت حاکمیت و حسین استثنا بود». شاهین فاطمی فرزند یکی از این برادرها- سیف پور، نصرالله و معصومی– است اما جایی ندیده‌ام که پاسخی داده و از پدر دفاع کرده باشد. حتی درباره عموی خود نیز تنها در چند مناسبت حاضر به گفت و گو شده است.


۱۱٫ تز ملی کردن صنعت نفت؛ هر چند مهندس حسیبی مدعی بود که ایدۀ ملی شدن صنعت نفت را اول بار او مطرح کرده اما شخص دکتر مصدق نوشت که تز ملی کردن نفت را دکتر فاطمی ( تعبیر مصدق: شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی) در ذهن او انداخت. با این استدلال حقوقی که به جای چالش مستقیم با شرکت نفت انگلستان و ایران، کل صنعت نفت را ملی اعلام کنیم تا شرکت نفت ایران و انگلیس بلاموضوع شود.

 



فاطمی با یک تیر دو نشان زد. با ایدۀ ملی کردن دیگر نمی‌توانستند بگویند کار شوروی است چون تنها متوجه نفت جنوب نبود و شرکت نفت ایران و انگلیس هم نمی‌توانست علیه یک قانون ملی و کلی موضع بگیرد و شکایت شان هم ره به جایی نبرد.

به بیان دیگر ۶۵ سال است که ما ایرانیان بر سر سفره ای نشسته ایم که فاطمی گسترد و سهم خود او جانی بود که از کف داد.

(نمی دانیم اگر نفت نداشتیم چه می شدیم اما احتمال افغانستان و پاکستان شدن مان بیش از ترکیه شدن مان بود. پس جا دارد ناشُکری نکنیم! و مانند مصدق سپاس گزار حسین فاطمی باشیم.)

۱۲٫ اتهامِ تندروی؛ در سال‌های اخیر که تخریب چهره‌های ملی باب شده فاطمی به تندروی متهم می‌شود. واقعیت ماجرا اما این است که او بازی را شروع نکرد. آری، سفارت انگلیس را تعطیل کرد اما کِی؟ وقتی اسناد دخالت آن فاش شد.

از شاه فاصله گرفت. اما کِی؟ وقتی در ۹ اسفند ۱۳۳۱ قصد جان مصدق کردند. به دربار بد گمان شد اما کِی؟ وقتی افشار طوس رییس شهربانی را کشتند و شامۀ قوی او احساس کرد خبرهایی هست.

۱۳٫ روزنامه یا دیپلماسی؛  اگر قرار بر نقدی به فاطمی باشد تند‌روی نیست. این است که بیشتر مدیر روزنامه بود تا وزیر خارجه.

اقتضای روزنامه‌نگاری صراحت است و اقتضای وزارت خارجه ظرافت های دیپلماتیک و این دو با هم سازگار نبود. بعد از مرگ استالین در اتحاد شوروی و تغییر رییس جمهوری در آمریکا سیاست های این دو تغییر کرد و نمی دانیم در این باره با مصدق گفت و گو کرده است یا نه.

  ۱۴٫ عذرخواهی نکرد؛ فاطمی پس از صدور حکم اعدام تقاضای فرجام کرد. اما عذر‌خواهی نکرد. او با فرجام‌خواهی مسؤولیت را مستقیما به گردن شاه انداخت و همین خون تا سال ۵۷ او را رها نکرد. پادشاه مشروطه البته نباید این قدر مستقیم دخالت می‌کرد اما شاه پس از کودتا به شاه دیگری بدل شده بود.

۱۵٫خیابان فاطمی؛ با پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ یکی از نخستین خیابان‌هایی که نام آن تغییر کرد، نام خیابان آریامهر بود که به فاطمی تغییر کرد. طبیعی هم بود. هم به خاطر محبوبیت مصدق و هم جمهوری خواهی فاطمی.

بعد از وقایع سال ۱۳۶۰ که نام خیابان مصدق را از بزرگ‌ترین خیابان تهران و ایران برداشتند و واژه «ملی» هم مورد غضب قرار گرفت فاطمی اما مصون ماند. هر چند بر سر عنوان «شهید» اختلاف بوده است و اکنون تابلوهای‌ فاطمی شهید ندارد. برخی از اصول گرایان رادیکال ب یمیل نیستند که نام خیابان از فاطمی به «فاطمیه» تغییر کند تا به دلایل اعتقادی جای انتقاد نباشد در حالی که خود فاطمی، سیدِ فاطمی بود و با ذکر نام امام حسین ع به شهادت رسید.

۱۶٫ سوء ظن؛ بازار بد گمانی و سوء ظن در ایران چنان داغ و پرسابقه است که حتی فاطمی هم در فاصله کودتا تا بازداشت، برکنار نماند. بعد از کودتا مخفی شد و چون از او خبر نداشتند حتی در میان هواداران مصدق این شایعه درگرفت که از خودشان بود و فضا را تند کرد و به هم زد و رفت و هنگامی که تصویر او را با ریش انبوه و در چنگال نیروهای تیمور بختیار دیدند خود را سرزنش کردند و هنگامی که تا پای جان هم رفت بیشتر شرمنده شدند.

۱۷٫ سریال شهرزاد؛  در تمام سال‌های گذشته درباره دکتر فاطمی بسیار گفته و نوشته شده اما هیچ یک جای سریال «شهرزاد» را نمی‌گیرد که حسن فتحی ساخت و پرداخت و قهرمان آن روزنامه‌نگاری شیفتۀ دکتر فاطمی است. به یاد آوریم صحنه‌ای را که فرهاد (با بازی مصطفی زمانی) از خبر مرگ دوست خود آن قدر غم زده نمی‌شود که از شنیدن خبر اعدام فاطمی یا آنجا که با بُغض می گوید: کجاست فاطمی؟

[در بیشتر فیلم های تلویزیونی و سریال ها روزنامه‌نگاران یا وابسته به جایی هستند ( مبتذل‌تر و چرک‌تر از همه در “آقای رییس جمهور” ابوالقاسم طالبی) یا بی دست و پا و محتاج نان شب. روزنامه نگار الگو در شهرزاد اما حسین فاطمی است و فرهاد هم به او تأسی کرده است]. 

۱۸٫ جوانی که پیر شد؛ محمد مهدی عبد خدایی که در سال ۱۳۳۰ دکتر فاطمی را ترور کرد در حال حاضر نیز زنده است و در تلویزیون تاریخ می گوید و اگرچه عذرخواهی نکرده اما از این که گلوله او جان فاطمی را نستاند اظهار خرسندی می‌کند.

بعد از آن ترور، فاطمی از ناحیۀ ریه و پا آسیب جدی دید و به دستور مصدق به آلمان اعزام و در بیمارستان الیزابت فرانکفورت بستری شد. این ترور اما او را پیر کرد و وقتی برگشت مرد ۳۶ ساله شبیه ۵۰ ساله‌ها شده بود.

۱۹٫ جای خالی تندیس؛ جای تندیس سید حسین فاطمی در میدان فاطمی تهران (جهاد) خالی است و جا دارد شورای شهر کنونی یا شهردار منطقۀ ۶ برای این کار همت گمارند یا جایزه ای به این نام اختصاص یابد.

۲۰٫ دانسته مُرد؛ این را من نمی‌نویسم. دکتر شاهین فاطمی می‌گوید که انقلابی هم نیست. برادرزادۀ فاطمی است و در سال ۱۳۳۳ نوجوان بود و سال هاست در فرانسه زندگی می‌کند. فاطمی می‌توانست مانند رضوی یا شایگان دو کلمه بنویسد و جان خود را نجات دهد اما حاضر نشد. دکتر شاهین فاطمی در بیان خاطره ۶۵ سال قبل می‌گوید:

«دو هفته مانده بود که عازم آمریکا شوم. او در بیمارستان لشگر دو زرهی بود. همه رفته بودند پیش او و التماس کرده بودند این ورقه را امضا کن و نکرده بود. تا وارد شدم گفت : شاهی (شاهین)، می‌دانم برای چه آمدی. گفتم: درست حدس زدید. به سیروس رحم کنید.

گفت: اگر من امروز استغفار کنم دیگر هیچ‌کس در این مملکت، حرف کسی را باور نمی‌کند و جواب جوان های مملکت را در آیندۀ تاریخ چه کسی خواهد داد که می گویند: حتی حسین فاطمی هم وقتی پای جانش افتاد ( تعبیری که او به کار بُرد و ناچارم تکرار کنم): به گُه خوردن افتاد.او دانسته مُرد…»

از: عصر ایران

خروج از نسخه موبایل