دوباره موجهای اعتراضی در ایران به حرکت افتاده است. این بار خیزش علیه گرانی بنزین آغاز شد ولی بیدرنگ ویژگی سیاسی خود را نشان داد. جنبش علیه جمهوری اسلامی سمت و سو گرفته و قوای رژیم تمام خشونت خود را علیه مردم بکارگرفته است. جدالی سرنوشت ساز بوجود آمده است.
اقتصاد و گرانی
زمینه حرکت مبارزاتی کدام است؟ تحریمهای آمریکا منجر به سقوط درآمد نفتی شده و دولت برای بودجههای خود، جز افزایش مالیات و حذف یارانههای مستقیم و غیر مستقیم راه دیگری ندارد. بویژه آنکه هزینههای سنگین جنگ سوریه و کمکهای مالی و نظامی و ایدئولوژیکی به همه جریانهای سیاسی تروریستی و بنیادگرای شیعه درجهان ادامه دارد و پروژه خانمانسوز اتمی و هزینههای سنگین آن بر دوش ملت سنگینی میکند و حکومتگران این طرح خطرناک و زیانبار را با تمام قوا و با تمام دروغ و نیرنگ ادامه میدهند.
بودجه سالانه کشور ۴۵۰ هزار میلیارد تومان است. برپایه ارزیابی دولت ۱۵۰ هزار میلیارد تومان از محل درآمدهای مالیاتی است. شرکتهای دولتی و بنیادهای مذهبی مانند آستان قدس مالیات نمیپردازند. بنابراین بقیه بودجه کشور از طریق ارزهای نفتی باید جبران گردد. بودجه تصویبی مجلس افزون بر جمع آوری مالیاتها، نیازمند ۳۰۰ هزار میلیارد تومان دیگر است. در حالت عادی درآمد نفتی سالانه ایران ۶۰ میلیارد دلار معادل ۶۰۰ هزار میلیارد تومان است. امروز این درآمد ناممکن است زیرا بخاطر تحریمها صادرات نفت ایران به ۳۰۰۰۰۰ بشکه کاهش یافته است. این حاکمان نه از فسادها و رانت بریهای خود دست میکشند و نه به سیاست خانمان سوز منطقهای خود پایان میدهند. بنابرای برای پول بودجه، رژیم فشار را علیه مردم تهیدست و طبقه متوسط تشدید میکند. افزایش سه برابری قیمت هر لتیر بنزین تصمیم مشترک حاکمان است تا با فشار بی سابقه علیه اقشار اجتماعی و در شرایط نبود منبع کافی ارز خارجی، از سفره حقیر و ناچیز مردم بازهم بکاهند. بنزین برای اغلب مردم یک وسیله اقتصادی لازم برای زندگی است. این گرانی اغلب به کسانی تحمیل میشود که در فقر قرار دارند.
روحانی رئیس دولت بتازگی اعلام نمود از ۲۵ میلیون خانوار ایرانی، ۱۸ میلیون خانوار شرایط سخت و یا بسیار دشوار دارند. حکومت خواستار افزایش فشار به همین لایههای اجتماعی است. در یک شرایط عادی میتوان به رایانههای نفتی و تاثیر آن روی محیط زیست انتقاد نوشت ولی اینجا خواست رژیم فقط چپاول بیشتر برای بودجه و هزینه دولتی است. جمهوری اسلامی نه به محیط زیست میاندیشد و نه به رفاه عمومی جامعه توجه دارد. این رژیم، حکومت «غنائم» جنگی و غارت ثروت ملی است. از این رژیم هرگز انتظار عدالت و فرهنگ پروری و حفاظت محیط زیست و نگهداری میراث باستانی و تدبیر برای آینده را نداشته باشید. چهل سال سرکوب کارگران و طبقه متوسط شهری و دانشجو و زنان و محرومیت روستائیان و تبعیض همه جانبه، نتیجه یک سلطه گری دینی و حریص است. بدین تریتب فشار اقتصادی و گرانی و دروغپردازی و سرکوبگری حکومتی، مردم را به خشم درآورده است.
احتمال سقوط رژیم
آیا رژیم ایران در آستانه سقوط قرار گرفته است؟ بنظر میرسد شرایط داخلی آماده برای هل دادن حکومت اسلامی بسوی سقوط است. بی اعتمادی عمومی علیه رژیم ولایت فقیهی فاسد، خشمی بزرگ علیه نظام آخوندی دروغگو و شیعه گرا، تورم و گرانی همه جانبه و فقر بیسابقه، سرکوبگری دینی و ایدئولوژیکی و سیاسی حکومت علیه جامعه، بی آبروئی تمامی مسئولان مهم مانند رئیس مجلس و رئیس دولت و رئیس قوه قضائیه و خامنهای و خانوادهاش بخاطر اختلاس و چپاولگری، بیکاری و ناامیدی جوانان به آینده خود، بودجه کلان برای نهادهای مذهبی و مزدوری در ایران و جهان، هدر دادن ثروت کشور برای پروژههای اتمی، گسترش شبکههای جاسوسی و تروریستی در جهان، کمکهای سنگین مالی و نظامی به رژیمها و جریانات اسلامی و تروریستی خاورمیانه، بن بست فعالیت اقتصادی شرکتهای بخش خصوصی و رشد بیکاری، زورگوئی نیروهای انتظامی و بسیجی در سرکوب زنان و اذیت و آزار برای حجاب اسلامی، تبعیض دینی در قبال اهل سنت و بهائیان، همه و همه، زمینه طرد قاطع رژیم را فراهم ساخته است. دیگر رژیم دینی استبدادی را نمیتوان تحمل کرد. جامعه در پی پایان دادن به جمهوری اسلامی است.
البته رژیم دارای قوای سرکوب پاسدار و بسیجی است، رژیم دارای نیم میلیون آخوند و طلبه است، رژیم روی اعتقاد دینی شیعه گری و امامزاده پرستی بخشی از جامعه اتکا میکند، رژیم منابع مالی کلان دارد، رژیم مزدوران زیادی در منطقه تربیت کرده است. علیرغم این قوای نظامی و ایدئولوژی و حوزوی و مالی، ضربه پذیری قطعی رژیم بسیار بالاست. ساختار حکومت به پوسیدگی و شکنندگی گرفتار شده است. پس از چهل سال در میان روسای اسلامی انگیزههای انقلابی و حس همیاری از بین رفته است. هر یک از آنها در جهت منافع شخصی و مافیایی خود میکوشد و انها میان خود درگیریهای پنهان دارند. روشن است که برای منافع مشترک در لحظه حساسی که خطر همه آنها را تهدید میکند، «همبستگی» آنها «تقویت» میشود، ولی در همان زمان این «همبستگی» شکننده و مشروط است. شکستن یکی از حلقههای زنجیره این مجموعه، کل نظام را گسیخته میسازد. امروز حس میشود که حاکمان علیه یکدیگر عصبانی هستند، سلیقههای همدیگر را نمیپسندند، آنها در میان خودیها دنبال مجرم هستند، نسبت به خود پنهانکاری میکنند تا امتیاز خود را بالا ببرند، شماری از آنان در پی پناهگاه برای روز مبادا هستند، کیسههای خود را مخفیانه پرتر میکنند، گاه همدیگر را با زبان راز تهدید به افشا میکنند. این وضعیت، آشفتگی و شکنندگی و تردیدهای طبقه حاکمه را بنمایش میگذارد. حاکمان مانند گذشته راحت حکومت نمیکنند. یک چرخش عمومی بوقوع پیوسته و گسست بالاییها و پائینیها قطعیت پیداکرده است. اینچنین وضعی، این بار، در همه جنبههای خود پررنگتر است. درخت پوسیده رژیم با یک توفان خواهد شکست.
عوامل جهانی بحران حکومت
در تحلیل از احتمال سقوط رژیم، باید شرایط خارجی را نیز در نظر داشت. دولت اوباما، با انتقال صد و پنجاه میلیارد دلار به رژیم آخوندی و قرارداد برجام، کمک بزرگی به تازه نفس کردن حکومت دینی نمود. ولی سیاست ترامپ این وضع را دگرگون کرد. رژیم بخش مهمی از امتیازات جهانی را از دست داد. فروش نفت در بن بست قرار گرفت و ارزهایهای نفتی سقوط کرد. علیرغم تلاشهای اروپا برای کمک به رژیم، سیاست اروپا ناتوان باقی ماند. میدانیم در خاورمیانه جمهوری اسلامی امتیازهای بزرگی دارد. حضور در لبنان با اتکا به حزب الله، حضور نظامی در سوریه، نفوذ قاطع بردستگاه دولتی عراق، همکاری تنگاتنگ با حوثیهای یمن، شبکههای جاسوسی و سیاسی و مالی و نفوذی شیعه در بحرین و عربستان و افغانستان و سایر کشورها، امکان و ظرفیت مانور رژیم را تقویت نموده است. اما علیرغم همه این امتیازات استراتژیک، شورشهای اخیر عراق علیه دولت عادل عبدالمهدی و رژیم ایران و انحصارطلبی روسیه در سوریه برای محدود کردن عملکرد ایران و فشار آژانس بین المللی اتمی و سازمان ملل و فشار بیسابقه تحریمهای آمریکا، جمهوری اسلامی را در شرایط تدافعی قرار داده است.
با توجه به همه عوامل برشمرده رژیم خامنهای در وضع شکنندهای قرار گرفته و خطر سقوط افزایش یافته است. امروز رژیم در داخل کشور بطور جدی مورد تهدید قرار گرفته است. جنبشهای اعتراضی شهری دهها شهر را به میدان جدال با حکومت کرده است. در این جدالها خشونت پلیسی بطرز بیسابقه دامنه یافته است و رژیم با اتکا به احکام قرآنی به جنگ با مردم پرداخته است. باید به صراحت گفت که این خشونت دولتی برای خفه کردن سریع جنبش است. تیراندازی وسیع علیه تظاهرکنندگان و دستگیری گسترده اعتراض کنندگان و تخریب خودروهایی شهروندان در خیابانها و قطع تمام شبکههای اینترنتی و ایجاد یک کارزار اسلامی قرآنی برای کشتار مردم و «اشرار» نامیدن تظاهرکنندگان، همه و همه بیانگر یک استراتژی جنگی علیه جامعه معترض است. بخش مهمی از تخریب ساختمانها توسط عوامل خود رژیم صورت میگیرد و این توطئه در پی اغتشاش ذهنی جامعه است.
برخی از معترضین در این فضای شورشی و احساسی و هیجانی و واکنشی، احتمال دارد به اقدامهای خشن دست بزنند ولی روشن است که در چنین حالتی اقدامهای خشونت و آتش زدن ساختمانها به نفع کشور نیست. ما نمیتوانیم مبلغ خشونت باشیم. ولی میدانیم که اغلب از سوی رژیم خشونت به جامعه تحمیل میشود. در شرایط کنونی ایران از یاد نبریم که منشا اصلی خشونت قوای حکومتی میباشد. چهل سال است که این رژیم اعدام و شکنجه میکند و زندگی آرام مردم را تباه نموده است. ساختار قدرت سیاسی موجود خشونت فیزیکی و مستقیم و خشونت سمبولیک و ایدئولوژیک و سیاسی را در خود جمع نموده است. در زمانی که قدرت سیاسی استبدادی خود را در خطر سقوط میبیند تمامی نیروی تخریب را علیه جامعه بکار خواهد گرفت. بویژه آنکه طبقه آخوند یک طبقه حریص و زورگو و انحصارگر و قدرت طلب و تبهکار است و خود را وارٍث پیامبر اسلام و غزوات آن و بشارت دهنده ظهور امام مهدی میداند و بنابراین برای این طبقه حفظ قدرت سیاسی یک امر مقدس بشمار میآید. در این منطق، آدمکشی گسترده از تقدس برخوردار است. رژیم در پی حمام خون گسترده است و به فرمان الله خواهد کشت.
جنبش سیاسی متمایل به سکولاریسم
اگر جنبش ادامه یابد و سراسری بماند و شکاف در قوای نظامی خود را بنمایاند، فروریزی حکومت قطعی است. این جنبش با انگیزه مطالباتی علیه گرانی بنزین بپاخاست ولی بسرعت جنبه سیاسی خود را نشان داد. جنبش ۸۸ منطق درون نظامی داشت حال آنکه جنبش دیماه ۱۳۹۶ و بویژه جنبش کنونی منطق نفی ولایت فقیه و نفی جمهوری اسلامی دارد. جنبش کنونی علیه یک نظام استبدادی است، علیه فساد و بیدادگری است و علیه آخوندیسم است. از جمله شعارهایی که در خیابانها شنیدهایم: مرگ بر دیکتاتور، روحانی حیا کن مملکت رها کن، جمهوری اسلامی نمیخوام نمیخوام، مرگ برخامنه ایی، مرگ بر دیکتاتور، نه پول داریم نه بنزین گوربابای فلسطین، دشمن ما همین جاست کی گفته که آمریکاست، هم غزه هم لبنان هر دو فدای ایران، سپاه و شیخ و رهبر عامل فقر کشور، ملت گدایی میکند آقا خدایی میکند، نه اسلام نه قران جانم فدای ایران. این شعارهای اعتراض به سیاست حکومت خامنهای در خاورمیانه است، اعتراض علیه دیکتاتوری است، اعتراض علیه فقر است و اعتراض علیه حکومت دینی است. شهروندان معترض خواهان پایان دادن به حکومت موجود هستند زیرا راس نظام، خامنهای را نشانه گرفتهاند و ریاست جمهور و سپاه را به انتقاد میکشند و خواهان پایان دادن به حاکمیت قرآن و اسلام در عرصه حکومتداری هستند. این خواست یک رویداد زیباست و نوعی نگرش متمایل به سکولاریسم و لائیسیته را منعکس میکند. روشن است این شعار توسط همه ملت اعلام نشده ولی بیان یک شجاعت تاریخی و یک نوآوری است و از خواهشی عمیق حکایت میکند. ستمگری دینی در جامعه، خواست سکولاریسم و انتقاد به اسلام و قرآن در محیط روشنفکری و دانشگاهی، پایههای بروز شعار هستند.
جنبشهای اجتماعی از علت یکسانی پیروی نمیکنند. آغاز و پایان جنبشهای اجتماعی قابل پیشگوئی نیستند ولی هنگامی که این جنبشها به حرکت میافتند و خواستار آزادی هستند، همه آزادیخواهان باید با انرژی خود به حمایت از آنها بپردازند. در حال حاضر در جهان فصل مبارزه و اعتراض در بسیاری از کشورهاست. این فضای مبارزاتی برای ایرانیان نیز امیدبخش است. در شرایط مقاومت جنبش، تجربه آموزی سامان دهنده و سیاسی و آموزشی یک روند متداوم است. امروز خیلیها به مسئله رهبری جنبش فکر میکنند و امید دارند تا جنبش مردمی دارای نهاد هدایت کننده متکی بر عقل و هوشیاری جمعی باشد. بطور مسلم جنبش با تجربه و استعداد خود در روند حرکت، رهبری خود را پیدا میکند و تمام نخبگان دمکرات با توجه به مصالح و منافع ملی، باید خود را در خدمت این جنبش قراردهند تا با کمترین درد و رنج و خونریزی جمهوری اسلامی پایان یابد و همه مردمان ایران در پهنه جغرافیای کشورمان از رفاه و عدالت برخوردار گردند. پیدایش رهبری بارز، جمهوری اسلامی را ضربه پذیرتر خواهد نمود. رهبران جنبش باید به شعارهای کنونی که بیان خواستههای مردم میباشد توجه کنند. جنبش مردمی برای طرد استبداد دینی و برای آزادی از ستمگری و برای حکومتی متکی بر حقوق بشر و سکولاریسم به حرکت درآمده است. قدرت سیاسی آینده باید تجلی این خواستها باشد.
جلال ایجادی
جامعه شناس دانشگاه فرانسه
از: گویا